رد شدن به محتوای اصلی

کتاب ایقان و منضمات: صفحات ۱۸۵ الی آخر کتاب چاپ قدیم قدیم مخصوص مطالعه کلاس

 

الله ابهی،


چند مطلب زیر حائز اهمیت است:


۱. هر هفته قسمتی از کتاب ایقان در دسترس همه قرار می گیرد که در عرض یک هفته مطالعه شود،


۲. در آخرِ هر قسمتِ مطالعه هفتگی، سوالاتی مطرح شده که می بایست جوابها را در عرض هفته پیدا کنیم و در کلاس بعدی امتحان مربوطه را بدون هیچ کمک، یعنی بدون یادداشت یا رجوع به کتاب بگذرانیم،


۳. بعد از امتحان هفتگی، در مورد نکاتی که برایمان مبهم بوده به گفتگو می پردازیم.


اتخاذ این روشِ کار بدین جهت است که هر یک از ما عاملین فعّال در این مطالعه باشیم.


جانتان خوش


برنامه هفتگی کلاس مطالعه ایقان مستطاب


مطلع

تا صفحه (چاپ قدیم)

از صفحه (چاپ قدیم)

زمان

تا مطلع «بر اولی العلم»

وسط صفحه ۱۶ 

صفحه ۱

هفته اول ۱۳-۲۰ آوریل

تا مطلع «باری اینست»

وسط صفحه ۳۱

وسط صفحه ۱۶ 

هفته دوم ۲۰-۲۷ آوریل

تا مطلع «حال ای برادر»

وسط صفحه ۴۵

وسط صفحه ۳۱

هفته سوم ۲۷ آوریل -۴ می 

تا مطلع «باری اکثر علماء»

وسط صفحه ۶۰

وسط صفحه ۴۵

هفته چهارم ۴-۱۱ می

تا مطلع «باری از این»

وسط صفحه ۷۶

وسط صفحه ۶۰ 

هفته پنجم ۱۱-۱۸ می

تا مطلع «خلاصه اگر»

وسط صفحه ۹۲

وسط صفحه ۷۶

هفته ششم ۱۸-۲۵ می

تا مطلع «جمیع این آیات»

وسط صفحه ۱۰۸

وسط صفحه ۹۲

هفته هفتم ۲۵ می- اول ژوئن (جون)

تا مطلع «باری این انوار»

بالای صفحه ۱۲۵

وسط صفحه ۱۰۸

هفته هشتم ا-۸ 

جون

تا مطلع «باری نظر»

وسط صفحه ۱۴۰

بالای صفحه ۱۲۵

هفته نهم ۸-۱۵

جون

تا مطلع «حال ملاحظه فرمایید»

وسط صفحه ۱۵۸

وسط صفحه ۱۴۰

هفته دهم ۱۵-۲۲

جون

تا مطلع «از جمله جناب ملا حسین»

پایین صفحه ۱۷۳

وسط صفحه ۱۵۸ 

هفته یازدهم ۲۲-۲۹ جون

تا مطلع « باری چون منادی»

آخر صفحه ۱۸۵

پایین صفحه ۱۷۳

هفته دوازدهم ۲۹ جون-۶ (ژوئیه) جولای


تا انتهای کتاب صفحه ۱۹۹

اول صفحه ۱۸۶

هفته سیزدهم ۶-۱۳

جولای



لطفا با اشاره به فایل های صوتی بدان توجه فرمایید:  تار و پود زندگی: ایمان و خرد و تار و پود زندگی: علم بدون قدرت و نفوذ




باری چون منادی احدیّه از ورای حجبات قدسیّه مردم را بانقطاع تمام میخواند از آنچه که در دست دارند، و این ندای الهی چون مخالفِ هوی است، لهذا اینهمه افتتان و امتحان رو میدهد. و حال مردم را ملاحظه نما که هیچ ذکر این احادیث محکمه را که جمیع ظاهر شده نمینمایند. ولیکن آن احادیثی که صحّت و سقم آن معلوم نیست تمسّک بآنها جسته‌اند که چرا ظاهر نشد. و حال آنکه آنچه را هم که تعقّل ننموده‌اند ظاهر شد و باهر گشت و آثار و علامات حقّ بمثل شمس در وسط سماء لائح. مع‌ذلک عباد در تیه جهل و نادانی سرگردان مانده‌اند. با اینکه چه ‌قدر از آیات فرقانیّه و روایات محقّقه که جمیع دالّ است بر شرع و حکم جدید و امر بدیع، باز منتظرند که طلعت موعود بر شریعت فرقان حکم فرماید. چنانچه یهود و نصاری همین حرف را میگویند.


و از جملهٔ کلمات مدلّهٔ بر شرع جدید و امر بدیع فقرات دعای ندبه (از دعاهای مشهور شیعه اثنی عشری است که به قول ایشان از طرف امام غائب به شیعیان عطا گردیده و شام شِکوه به درگاه الهی و تاسف از فقدان ائمه اطهار و قائم موعود است. دعای ندبه از ویکی شیعه) است که میفرماید «این المدخّر لتجدید الفرائض و السّنن؟ و این المتخیّر لاعادة الملّة و الشّریعة؟» (کجاست آنکه برای تجدید فرائض و سنن حفظ شده؟ و کجاست آنکه اختیار برگرداندن ملت و شریعت را دارد؟)  و در زیارت میفرماید: «السّلام علی الحقّ الجدید» (سلام بر حق جدید. زیارت امام زمان از سایت آپارات. به ترجمه «الحق الجدید» توجه فرمایید). سأل ابوعبدالله عن سیرة المهدیّ کیف سیرته قال [ع] (ابو عبدالله در جواب سیرت مهدی که چگونه است فرمود): «یصنع ما صنع رسول الله [ص] و یهدم ما کان قبله کما هدم رسول الله امر الجاهلیّة» (می سازد بمانند حضرت رسول و خراب میکند آنچه از قبل بوده همانطور که رسول الله امر جاهلیه را منهدم فرمود. حدیث مذکور سایت آیت الله منتظری).

حال ملاحظه فرمائید که با وجود امثال این روایات چه استدلالها بر عدم تغییر احکام مینمایند. با اینکه مقصود از هر ظهور، ظهورِ تغییر و تبدیل است در ارکان عالم سرّاً و جهراً ظاهراً و باطناً. چه اگر بهیچوجه امورات ارض تغییر نیابد ظهور مظاهر کلّیّه لغو خواهد بود. 

و با اینکه در عوالم (شاید منظور کتاب عوالم العلوم اثر عبدالله بحرانی اصفهانی است. بحرانی این اثر را را پس از نگارش بحارالانوار مجلسی به عنوان مستدرک بحارالانوار تالیف کرد و بقولی ۱۰۰ جلد است)  که از کتب مشهورهٔ معتبره است میفرماید «یظهر من بنی هاشم صبیّ ذو کتاب و احکام جدید» (از بنی هاشم جوانی با کتاب و احکام جدید ظاهر شود)  الی ان قال (و در ادامه می فرماید) «و اکثر اعدائه العلمآء» (اکثر دشمنانش علما خواهند بود)و در مقامی دیگر از صادق بن محمّد ذکر مینماید که فرمودند «و لقد یظهر صبیّ من بنی هاشم و یأمر النّاس ببیعته و هو ذو کتاب جدید یبایع النّاس بکتاب جدید علی العرب شدید فان سمعتم منه شیئاً فاسرعوا الیه» (و جوانی از بنی هاشم ظاهر شود که مردم را به بیعت خود امر فرماید. صاحب کتاب جدید است و مردم را بدان می خواند که برای اعراب سخت خواهد بود. پس هر زمان از او شنیدید بسوی بشتابید). خوب وصیّت ائمّهٔ دین و سرج یقین را عمل نمودند. با اینکه میفرماید اگر شنیدید که جوانی از بنی هاشم ظاهر شد و میخواند مردم را بکتاب جدید الهی و احکام بدیع ربّانی بشتابید بسوی او، مع‌ذلک جمیع حکم کفر و خروج از ایمان بآن سیّدِ امکان دادند و نرفتند بسوی آن نورِ هاشمی و ظهورِ سبحانی، مگر با شمشیرهای کشیده و قلبهای پرکینه. و دیگر ملاحظهٔ عداوت علما نمائید که بچه صریحی در کتب مذکور است. 

با وجود همهٴ این احادیث ظاهرهٔ مدلّه و اشارات واضحهٔ محقّقه، جمیع ناس از جوهرِ صافیِ معرفت و بیان معرض شده‌اند و بمظاهرِ ضلالت و طغیان اقبال نموده‌اند. و با این روایات وارده و کلمات نازله میگویند آنچه نفسشان بآن مایل است. و اگر جوهر حقّ بیانی بفرماید که مخالف نفس و هوای این گروه واقع شود، فی‌‌الفور تکفیر نمایند و میگویند این مخالف قول ائمّهٔ دین و انوار مبین است و در شرع متین چنین امری و حکمی صادر نشده. چنانچه الیوم امثال این سخنهای بی‌فائده از این هیاکل فانیه ظاهر شده و میشود.

حال این روایت را ملاحظه نمائید که چگونه از قبل جمیع امورات را اخبار فرموده‌اند. در اربعین (نام تعداد زیادی کتاب است که هر یک دارای چهل حدیث یا چهل باب در حدیث می باشد و مؤلفین مختلف دارد) ذکر فرموده «یظهر من بنی هاشم صبیّ ذو احکام جدید فیدعو النّاس و لم یجبه احد و اکثر اعدائه العلمآء فاذا حکم بشیء لم یطیعوه فیقولون هذا خلاف ما عندنا من ائمّة الدّین» (از بنی هاشم جوانی ظاهر خواهد شد با احکام جدید که مردم را دعوت به آن می نماید و هیچ کس نمی پذیرد. و اکثر دشمنانش علما خواهند بود که حکمش را متابعت ننمایند و خواهند گفت این خلاف چیزی است که از ائمه به ما رسیده) الی آخر الحدیث (تا آخر حدیث). چنانچه الیوم جمیع همین کلمات را اعاده (تکرار) مینمایند. 

و شاعر بر این نشده که آن حضرت بر عرش یفعل ما یشآء جالسند و بر کرسیّ یحکم ما یرید ساکن. و هیچ ادراکی سبقت نیابد بر کیفیّت ظهور او و هیچ عرفانی احاطه ننماید بر کمّیّت امر او. و جمیع قولها بتصدیق او منوط است و تمام امور بامر او محتاج. و ماسوای او بامر او مخلوقند و بحکم او موجود. و اوست مظهر اسرار الهی و مبیّن حکمتهای غیب صمدانی. 

چنانچه در بحارالأنوار (اثر علامه مجلسی) و عوالم (شاید منظور کتاب عوالم العلوم اثر عبدالله بحرانی اصفهانی است. بحرانی این اثر را را پس از نگارش بحارالانوار مجلسی به عنوان مستدرک بحارالانوار تالیف کرد و بقولی ۱۰۰ جلد است) و در ینبوع از صادق بن محمّد وارد شده که فرمود «العلم سبعة و عشرون حرفاً. فجمیع ما جآءت به الرّسل حرفان و لم یعرف النّاس حتّی الیوم غیر الحرفین. فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة و العشرین حرفاً». حال ملاحظه فرمائید که علم را بیست و هفت حرف معیّن فرموده و جمیع انبیا از آدم الی خاتم دو حرف آن را بیان فرموده‌اند و بر این دو حرف مبعوث شده‌اند و میفرماید قائم ظاهر میفرماید جمیع این بیست و پنج حرف را. 

از این بیان قدر و رتبهٔ آن حضرت را ملاحظه فرما که قدرش اعظم از کلّ انبیا و امرش اعلی و ارفع از عرفان و ادراک کلّ اولیاست. و امری را که انبیا و اولیا و اصفیا بآن اطّلاع نیافته و یا بامرِ مبرمِ الهی اظهار نداشته این همج رعاع (مگس های ریزی که بر حیوانات می نشینند - در لسان عرب به مردم پست و فرومايه و غافلین از حق اطلاق می شود) بعقول و علوم و ادراکِ ناقصِ خود میزان میکنند، اگر مطابق نیاید رد مینمایند. «ام تحسب انّ اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الّا کالأنعام بل هم اضلّ سبیلا» (آیه ۴۴ سوره فرقان بدین مضمون آیا گمان داری بیشترشان می شنوند یا می اندیشند. آنان جز مانند ستوران نیستند بلکه گمراه ترند. آیه مبارکه).

آیا این حدیث مذکور را بر چه حمل مینمایند که صریح بر ظهور مطالب غیبیّه و امورات بدیعهٔ جدیده است در ایّام آن حضرت. و این امورات بدیعه سبب اختلاف ناس میشود. بقسمی که جمیع علما و فقها حکم بر قتل آن حضرت و اصحاب او کنند و همهٴ اهل ارض بر مخالفت قیام نمایند. چنانچه در کافی (مجموعه ای از قریب ۱۶ هزار حدیث که در سه قسمت: اصول کافی، فروع کافی و روضه کافی بطبع رسید. این تالیف بزرگ از ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی است) در حدیث جابر در لوح فاطمه در وصف قائم میفرماید: «علیه کمال موسی و بهآء عیسی و صبر ایّوب فیذلّ اولیائه فی زمانه و تتهادی رؤوسهم کما تتهادی رؤوس التّرک و الدّیلم فیقتلون و یحرقون و یکونون خائفین مرعوبین وجلین تصبغ الأرض بدمائهم و یفشو الویل و الرّنّة فی نسائهم اولئک اولیائی حقّا» (کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب را ظاهر فرماید. و اولیایش در زمان او به ذلت خواهند افتاد و سرهایشان به مانند سرهای ترک و دیلم هدیه داده خواهد شد. و به آتش کشیده خواهند شد و ترس و وحشت آنان را فرا می گیرد. و زمین به خونشان رنگین خواهد شد و زنانشان به ناله و ندبه خواهند افتاد. و اینها اولیای حق هستند. حدیث از سایت عبدالعظیم و حدیث در سایتی ردیه نویس). 

حال ملاحظه فرمائید که حرفی از این حدیث باقی نماند مگر آنکه ظاهر شد. چنانچه در اکثر اماکن دَمِ شریفشان ریخته شد و در هر بلدی ایشان را اسیر نموده و بولایات و شهرها گردانیدند. و بعضی را سوختند. و مع‌ذلک هیچ نفسی فکر ننمود که اگر قائم موعود، بشریعتِ و احکامِ قبل مبعوث و ظاهر شود، دیگر ذکر این احادیث برای چه شده و چرا این همه اختلاف ظاهر میشود، تا آنکه قتل این اصحاب را واجب دانند و اذیّت این ارواح مقدّسه را سبب وصول بمعارج قرب شمرند؟

و دیگر ملاحظه فرمائید چگونه جمیع این امور وارده و افعال نازله در احادیث قبل ذکر شده. چنانچه در روضهٔ کافی در بیان زوراء (محلی نزدیک ری که منظور طهران است که بنا به حدیث حضرت صادق ۸۰ نفر از رجال شهید می گردند. بعد از واقعه رمی شاه این حدیث متححق شد)  میفرماید و فی روضة‌الکافی عن معاویة بن وهب عن ابی‌عبدالله قال: «أ تعرف الزّورآء قلت جعلت فداک یقولون انّها بغداد قال لا ثمّ قال دخلت الرّی قلت نعم قال اتیت سوق الدّوابّ قلت نعم قال رأیت جبل الأسود عن یمین الطّریق تلک الزّورآء یقتل فیها ثمانون رجلاً من ولد فلان کلّهم یصلح الخلافة قلت من یقتلهم قال یقتلهم اولاد العجم» (در روضه الکافی از معاویه پسر وهب از ابی عبدالله آمده که فرمود: آیا زوراء را می شناسی؟ جواب دادم جانم فدایت می گویند بغداد است. فرمود: آیا به شهر ری وارد شده ای؟ عرض کردم بله. فرمود آیا به بازار شترها رفته ای؟ عرض کردم بله. فرمود آیا کوه سیاه در سمت راست آن دیده ای. آن همان زوراء است که ۸۰ نفر در آن کشته می شوند که همه لایق خطاب خلیفه هستند. عرض کردم چه کسی آنان را به قتل می رساند؟ فرمود فرزندان ایران. حدیث مذکور).

اینست حکم و امر اصحاب آن حضرت که از قبل بیان فرموده‌اند. و حال ملاحظه فرمائید که زوراء موافق این روایت ارض ری است و این اصحاب را در آن مکان ببدترین عذاب بقتل رساندند، و جمیع این وجوهات قدسی را عجم شهید نموده، چنانچه در حدیث مذکور است و شنیده‌اند و بر همهٔ عالم واضح و مبرهنست. حال چرا این خراطین (کِرم های زمین) ارض، در این احادیث که جمیع آن بمثل شمس در وسط سماء ظاهر شد تفکّر نمینمایند و اقبال بحقّ نمیجویند؟ و ببعضی احادیث که معنی آن را ادراک ننموده‌اند، از ظهور حقّ و جمال الله اعراض جسته‌اند و بسقر مقرّ گزیده‌اند؟ نیست این امور مگر از اعراض فقهای عصر و علمای عهد. اینست که صادق بن محمّد میفرماید: «فقهآء ذلک الزّمان شرّ فقهآء تحت ظلّ السّمآء منهم خرجت الفتنة و الیهم تعود» (فقهای آن زمان شریرترین فقها در تحت سماء هستند. از آنها فتنه برمیخیزد و به آنها راجع می شود. حدیث).

و از فقها و علمای بیان استدعا مینمایم که چنین مشی ننمایند و بر جوهر الهی و نور ربّانی و صرف ازلی و مبدء و منتهای مظاهر غیبی در زمن مستغاث (منظور سال یا زمان ظهور موعود بیان است یعنی سال ۱۹ بیانی) وارد نیاورند آنچه در این کور وارد شد. و بعقول و ادراک و علم متمسّک نشوند و بآن مظهر علوم نامتناهی ربّانی مخاصمه ننمایند. 

اگرچه با جمیع این وصایا دیده میشود که شخصی اعور (یک چشم) که از رؤسای قوم است، در نهایت معارضه برخیزد (حاج میرزا کریم خان از شاگردان سید کاظم. حاج میرز کریم خان از نفحات ظهور). و همچنین در هر بلدی بر نفی آن جمال قدسی برخیزند و اصحاب آن سلطان وجود و جوهر مقصود در کوهها و صحراها فرار نمایند و از دست ظالمین مستور شوند. و برخی توکّل نمایند و با کمال انقطاع جان دربازند. و گویا مشاهده میشود نفسی که بکمال زهد و تقوی موصوف و معروفست بقسمی که جمیع ناس اطاعت او را فرض شمرند و تسلیم امرش را لازم دانند بمحاربه با آن اصل شجرهٔ الهیّه قیام نماید و بمنتهای جهد و اجتهاد بمعارضه برخیزد. اینست شأن ناس.

باری امیدواریم که اهل بیان تربیت شوند و در هوای روح طیران نمایند و در فضای روح ساکن شوند. حقّ را از غیر تمیز دهند و تلبیس باطل را بدیدهٔ بصیرت بشناسند. اگرچه در این ایّام رائحهٔ حسدی وزیده که قسم بمربّی وجود از غیب و شهود، که از اوّل بنای وجود عالم با اینکه آن را اوّلی نه تا حال چنین غل و حسد و بغضائی ظاهر نشده و نخواهد شد. 

چنانچه جمعی که رائحهٔ انصاف را نشنیده‌اند رایات نفاق برافراخته‌اند و بر مخالفت این عبد اتّفاق نموده‌اند و از هر جهت رمحی (نیزه) آشکار. و از هر سمت تیری طیّار. با اینکه باحدی در امری افتخار ننمودم و بنفسی برتری نجستم. مع (با) هر نفسی مصاحبی بودم در نهایت مهربان. و رفیقی بغایت بردبار و رایگان. با فقرا مثل فقرا بودم و با علما و عظما در کمال تسلیم و رضا. مع‌ذلک فوالله الّذی لا اله الّا هو با آن همه ابتلا و بأساء و ضرّاء که از اعدا و اولی الکتاب وارد شد نزد آنچه از احبّا وارد شد معدوم صرف است و مفقود بحت.

باری چه اظهار نمایم که امکان را اگر انصاف باشد طاقت این بیان نه. و این عبد در اوّل ورود این ارض چون فی‌الجمله بر امورات محدثهٔ بعد اطّلاع یافتم از قبل مهاجرت اختیار نمودم و سر در بیابانهای فراق نهادم و دو سال وحده در صحراهای هجر بسر بردم. و از عیونم عیون جاری بود و از قلبم بحور دم ظاهر. چه لیالی که قوت دست نداد و چه ایّام که جسد راحت نیافت. و با این بلایای نازله و رزایای متواتره فوالّذی نفسی بیده کمال سرور موجود بود و نهایت فرح مشهود. زیرا که از ضرر و نفع و صحّت و سقم نفسی اطّلاع نبود. بخود مشغول بودم و از ماسوی غافل. و غافل از اینکه کمند قضای الهی اوسع از خیال است و تیر تقدیر او مقدّس از تدبیر. سر را از کمندش نجات نه و اراده‌اش را جز رضا چاره‌ئی نه. قسم بخدا که این مهاجرتم را خیال مراجعت نبود و مسافرتم را امید مواصلت نه. 

و مقصود جز این نبود که محلّ اختلاف احباب نشوم و مصدر انقلاب اصحاب نگردم و سبب ضرّ احدی نشوم و علّت حزن قلبی نگردم. غیر از آنچه ذکر شد خیالی نبود و امری منظور نه. اگرچه هر نفسی محملی بست و بهوای خود خیالی نمود. باری تا آنکه از مصدر امر حکم رجوع صادر شد و لابدّاً تسلیم نمودم و راجع شدم.

دیگر قلم عاجز است از ذکر آنچه بعد از رجوع ملاحظه شد. حال دو سنه میگذرد که اعدا در اهلاک این عبد فانی بنهایت سعی و اهتمام دارند چنانچه جمیع مطّلع شده‌اند. مع‌ذلک نفسی از احباب نصرت ننموده و بهیچوجه اعانتی منظور نداشته. بلکه از عوض نصر حزنها که متوالی و متواتر، قولاً و فعلاً مثل غیث هاطل وارد میشود. و این عبد در کمال رضا جان بر کف حاضرم که شاید از عنایت الهی و فضل سبحانی این حرف مذکور مشهور در سبیل نقطه و کلمهٔ علیا فدا شود و جان دربازد و اگر این خیال نبود فوالّذی نطق الرّوح بأمره، آنی در این بلد توقّف نمینمودم و کفی بالله شهیداً اختم القول بلا حول و لا قوّة الّا بالله و انّا للّه و انّا الیه راجعون (خداوند شاهدی کافی است. و کلام خود را با این ختم می کنیم که هیچ قوت و قدرتی جز خدا نیست . از اوییم و به سوی او باز میگردیم (حدیث مشهور و آیه قرآنی).

صاحبان هوش که از صهبای حبّ نوشیده‌اند و گامی بکام نفس برنداشته‌اند، دلائل و برهان و حجّت را که جمیع مشعر بر این امر بدیع و ظهور منیع الهی است، اظهر از شمس در فلک چهارم مشاهده نمایند. حال اعراض خلق را از جمال الهی و اقبالشان را بهوای نفسانی ملاحظه فرمائید با همهٔ این آیات متقنه و اشارات محکمه که در ثقل اکبر (قرآن کریم)  که ودیعهٔ ربّانیّه است در بین عباد و این احادیث واضحه که اصرح از بیان و تبیانست از همه غافل و معرض شده‌اند و چند حدیث که بادراک خود مطابق نیافته‌اند و معنی آن را ادراک ننموده‌اند متمسّک بظاهر آنها شده و از سلسال خمر ذی الجلال و زلال بی‌زوال جمال لا‌یزال محروم و مأیوس مانده‌اند.

ملاحظه فرمائید که در اخبار، سنهٔ ظهور آن هویّهٔ نور را هم ذکر فرموده‌اند. مع‌ذلک شاعر نشده‌اند و در نفسی از هوای نفس منقطع نگشته‌اند. فی حدیث المفضّل سأل عن الصّادق فکیف یا مولای فی ظهوره. فقال [ع] فی سنة السّتّین یظهر امره و یعلو ذکره (مفضّل از حضرت صادق سئوال از ظهور قائم نمود و جواب فرمود در سنه ۶۰ امرش ظاهر می شود و ذکرش متعالی می گردد. حدیث از سایت امام مهدی).

باری تحیّر است از این عباد که چگونه با این اشارات واضحهٔ لائحه از حقّ احتراز نموده‌اند. مثلاً ذکر حزن و سجن و ابتلا که بر آن خلاصهٔ (جوهر) فطرت الهی وارد شد، در اخبارِ قبل ذکر شده. «فی البحار انّ فی قائمنا اربع علامات من اربعة نبیّ موسی و عیسی و یوسف و محمّد. امّا العلامة من موسی الخوف و الانتظار و امّا العلامة من عیسی ما قالوا فی حقّه و العلامة من یوسف السّجن و التّقیّة و العلامة من محمّد یظهر بآثار مثل قرآن» (در بحار آمده که قائم چهار علامت از چهار پیامبر دارد: از موسی و عیسی و یوسف و محمد. علامت از موسی ترس و انتظار. علامت از عیسی آنچه درباره او گفته شده بود. علامت یوسف سجن و تقیه و علامت محمد کتابی مثل قرآن). با این حدیث باین محکمی که جمیع امورات را مطابق آنچه واقع شده ذکر فرموده‌اند، مع‌ذلک احدی متنبّه نشده و گمان ندارم که بعد هم متنبّه شوند. الّا من شآء ربّک. انّ الله مسمع من یشآء و ما انا بمسمع من فی القبور.

“God indeed shall make whom He will to hearken, but We shall not make those who are in their graves to hearken.”

و بر آن جناب معلوم بوده که اطیار هویّه و حمامات ازلیّه را دو بیانست: بیانی بر حسب ظاهر بی ‌رمز و نقاب و حجاب فرموده و میفرمایند تا سراجی باشد هدایت‌کننده و نوری راه‌نماینده تا سالکین را بمعارج قدس رساند و طالبین را ببساط انس کشاند، چنانچه مذکور شد از روایات مکشوفه و آیات واضحه. و بیاناتی با حجاب و ستر فرموده و میفرمایند تا مغلّین آنچه در قلب پنهان نموده‌اند ظاهر شود و حقایقشان باهر گردد. اینست که صادق بن محمّد میفرماید «و الله لیمحّصنّ و الله لیغربلنّ» (خداوند آنان را امتحان می کند و غربال میکند). اینست میزان الهی و محکّ صمدانی که عباد خود را بآن امتحان میفرماید و احدی پی بمعانی این بیانات نبرد، مگر قلوب مطمئنّه و نفوس مرضیّه و افئدهٔ مجرّده. و مقصود در امثال اینگونه بیانات معانی ظاهریّه که مردم ادراک مینمایند نبوده و نیست. اینست که میفرماید: «لکلّ علم سبعون وجهاً و لیس بین النّاس الّا واحد و اذا قام القائم یبثّ باقی الوجوه بین النّاس» (هر علم را ۷۰ وجه یا معناست و آنچه بین مردم است یک وجه آن بیش نیست. زمانی که قائم قیام فرماید بقیه وجوه را بین مردم منتشر فرماید) و ایضاً قال «نحن نتکلّم بکلمة و نرید منها احدی و سبعین وجهاً و لنا لکلّ منها المخرج» (به کلمه ای تکلم می کنیم ولی مرادِ ما یک و هفتاد (۷۱) معناست و هر کدام را می توانیم شرح دهیم). 

باری ذکر این مراتب برای آنست که از بعضی روایات و بیانات که در عالم ملک آثار آن ظاهر نشده مضطرب نشوند و حمل بر عدم ادراک خود نمایند نه بر عدم ظهور معانی حدیث. زیرا که نزد آن عباد معلوم نیست که مقصود ائمّهٔ دین چه بود چنانچه از حدیث مستفاد میشود. پس باید عباد باینگونه عبارات خود را از فیوضات ممنوع نسازند و از اهلش سؤال نمایند تا اسرار مستوره بلا حجاب ظاهر و واضح شود.

ولیکن احدی از اهل ارض مشاهده نمیشود که طالب حقّ باشد تا آنکه در مسائل غامضه رجوع بمظاهر احدیّه نماید کل در ارض نسیان ساکن و باهل بغی و طغیان متّبع. ولکنّ الله یفعل بهم کما هم یعملون و ینساهم کما نسوا لقائه فی ایّامه و کذلک قضی علی الّذین کفروا و یقضی علی الّذینهم کانوا بآیاته یجحدون (خداوند همان چیزی را عامل می شود که خود آنها به آن عاملند. آنها را فراموش خواهد کرد چنانچه آنها لقایش را فراموش نمودند. این قضای آنانی است که به او کفر ورزیدند و آیاتش را انکار نمودند).

و اختم القول بقوله تعالی: «و من یعش عن ذکر الرّحمن نقیّض له شیطاناً  فهو له قرین» (فقره ای آیه ۳۶ سوره زخرف بدین مضمون: و هر کس از یاد رحمان دل بگرداند بر او شیطانی می گماریم که قرین او باشد. آیه مبارکه). «و من اعرض عن ذکری فانّ له معیشة ضنکاً» (فقره ای از آیه ۱۲۴ سوره طه بدین مضمون: و هر کس از یاد من دل برگرداند در حقیقت زندگی تنگ خواهد داشت. آیه مبارکه).

و کذلک نزّل من قبل لو انتم تعقلون (و این از قبل نازل شد اگر ادراک نمایید)

المنزول من البآء و الهآء (نازل شده از ب و هـ  - بهاء)

و السّلام علی من سمع نغمة الورقآء فی سدرة المنتهی

فسبحان ربّنا الأعلی


تمرین:

۱. حضرت بهاءالله بیان زیر را بعد از یکی از احادیث اسلامی راجع به قائم می فرمایند: «از این بیان قدر و رتبهٔ آن حضرت را ملاحظه فرما که قدرش اعظم از کلّ انبیا و امرش اعلی و ارفع از عرفان و ادراک کلّ اولیاست». آن حدیث کدام است؟

۲. به فرموده حضرت بهاءالله، دلیل مهاجرتشان به کوههای سلیمانیه و علت مراجعت شان چه بود؟ 

۳. نصیحت حضرت بهاءالله به اهل بیان چیست؟

۴. زوراء کجاست و حدیثی که راجع به زوراء در این قسمت آمده، کدام است؟

۵. آیا در باره علمای زمان ظهور قائم حدیثی وجود دارد؟ اگر هست، مضمون آن چیست؟

۶. این بیان حضرت بهاءالله راجع به کدام حدیث است: «و مع‌ذلک هیچ نفسی فکر ننمود که اگر قائم موعود، بشریعتِ و احکامِ قبل مبعوث و ظاهر شود، دیگر ذکر این احادیث برای چه شده و چرا این همه اختلاف ظاهر میشود، تا آنکه قتل این اصحاب را واجب دانند و اذیّت این ارواح مقدّسه را سبب وصول بمعارج قرب شمرند؟»

۷. مطابق احادیث اسلامی، اکثر دشمنان قائم از چه گروهی خواهند بود؟


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

هفت وادي - قوس نزول و صعود - مراتب سبعه خلقت

  هفت وادی  اثر حضرت بهاءاللّه ذکر الاسرار فی معارج الاسفار لمن یرید ان یسافر الی اللّه المقتدر الغفّار بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الّذی اظهر الوجود من العدم و رقم علی لوح الانسان من اسرار القدم و علّمه من البیان ما لا یعلم و جعله کتاباً مبیناً لمن آمن و استسلم و اشهده خلق کلّ شیئ فی هذا الزّمان المظلم الصّیلم و انطقه فی قطب البقآء علی اللّحن البدیع فی الهیکل المکرّم (مظاهر مقدسه) . لیشهد الکلّ فی نفسه بنفسه فی مقام تجلّی ربّه بانّه لا اله الّا هو و لیصل الکلّ بذلک الی ذروة الحقایق حتّی لا یشاهد احد شیئاً الّا و قد یری اللّه فیه. ای رؤیة تجلّیه المودعة فی حقایق الاشیآء والّا انّه تعالی منزّه من ان یشهد او یری «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللّطیف الخبیر»  («بسم الله الرحمن الرحیم» بیان مبارکی است که آیه اول قرآن کریم نیز می باشد. شیخ احمد احسایی، حضرت باب و حضرت عبدالبهاء تفسیراتی بر آن نوشته اند. جناب دکتر نادر سعیدی در مقاله ای به مقایسه این تفسیرات پرداخته اند. مقاله دکتر سعیدی در این لینک قابل مطالعه می باشد: تفسير بسم الله الرحمن الرحيم . ویدیوی ...

الواح وصایا: نکته به نکته مو به مو

«حضرت عبدالبهآء در رتبه اولى مرکز و محور عهد و ميثاقِ بى مثيلِ حضرت بهاءالله، و اعلى صُنعِ يدِ عنايتش، و مرآتِ صافى انوارش، و مَثَلِ اعلاى تعاليم، و مبيّن ِمصون از خطاى آياتش، و جامع جميع کمالات و مظهر کلّيّۀ صفات و فضائل بهائى، و غصنِ اعظم منشعب از اصلِ قديم و غصن الامر و حقيقتِ مَن طاف حوله الاسماء، و مصدر و منشأ وحدت عالم انسانى و رايت صلح اعظم، و قمرِ سمآءِ اين شرع مقّدس بوده و ِالى الأبد خواهد بود. و نام معجز شيم عبدالبهآء - بنحو اتم و اکمل و احسن جامعِ جميعِ اين نعوت و اوصاف است. و اعظم از کل اين اسماء عنوان منيع «سرالله» است که حضرت بهآءالله در توصيف آن حضرت اختيار فرموده اند و با آنکه بهيچوجه اين خطاب نبايد عنوانِ رسالت آن حضرت قرار گيرد، مع الوصف حاکى از آن است که چگونه خصوصيّات و صفاتِ بشرى با فضائل و کمالاتِ الهى در نفس مقدس حضرت عبدالبهآء مجتمع و متّحد گشته است.» حضرت ولی امرالله، دور بهائی «عهد و ميثاق حضرت بهاءالله منبعث از ارادهء قاطعه و مشيّت نافذهء آن مظهر کلّيّهء الهيّه بوده که بنفسه المهيمنة علی الکائنات به تأسيس چنين ميثاق وثيق (بسیار محکم) اقدام فرمود. الواح وصايا...

کلمات مکنونه عربی و معادل آن به انگلیسی

الكلمات المكنونة العربيّة هُوَ البَهِيُّ الأَبْهى هذا ما نُزِّلَ مِنْ جَبَرُوتِ العِزَّةِ بِلِسانِ القُدْرَةِ وَالْقُوَّةِ عَلَى النَّبِيِّينَ مِنْ قَبْلُ. وَإِنَّا أَخَذْنا جَوَاهِرَهُ وَأَقْمَصْناهُ قَمِيصَ الاخْتِصارِ فَضْلاً عَلَى الأَحْبَارِ لِيُوفُوا بِعَهْدِ اللهِ وَيُؤَدُّوا أَمانَاتِهِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَلِيَكُونُنَّ بِجَوْهَرِ التُّقَى فِي أَرْضِ الرُّوحِ مِنَ الفائِزِينَ. HE IS THE GLORY OF GLORIES THIS is that which hath descended from the realm of glory, uttered by the tongue of power and might, and revealed unto the Prophets of old. We have taken the inner essence thereof and clothed it in the garment of brevity, as a token of grace unto the righteous, that they may stand faithful unto the Covenant of God, may fulfill in their lives His trust, and in the realm of spirit obtain the gem of divine virtue.   يَا ابْنَ الرُّوحِ ۱ فِي أَوَّلِ القَوْلِ امْلِكْ قَلْباً جَيِّداً حَسَناً مُنيراً لِتَمْلِكَ مُلْكاً دائِماً باقِياً أَزَلاً قَدِيماً. O SON OF SPIRIT!  My f...