رد شدن به محتوای اصلی

قرن بدیع و منضمات: قسمتی از فصل اول و کل فصل ۲

 


اوّلين تصادم بين انوار مشرقه از شمس حقيقت و مظاهر نفی و ظلمت با مراجعت طلعت احديّت به شيراز آغاز شد. از قبل جناب ملّاعلی بسطامی يکی از حروف حيّ كه عنصری شجاع و پر حرارت بود در چنگال اعداء گرفتار و معرض هجوم اهل بغضا واقع گرديد. اين نفس مقدّس به ابلاغ كلمة الله قيام نمود و به نشر نفحات حضرت رحمن مألوف شد و در محضر شيخ محمّد حسن عالم بزرگ و معروف شيعه لسان به اقامهء دليل و برهان بگشود و بکمال شهامت و اطمينان اظهار داشت که از قلم مولی و محبوب تازه يافتهء  وی در ظرف دو شبانه روز معادل تمام قرآن که در مدّت بيست و سه سنه بر پيغمبر اکرم نازل گرديده الواح و آيات صادر ميشود. عاقبت آن جوهر ايمان در دست اهريمنان گرفتار و در غلّ و زنجير افتاد و اسير و تبعيد گرديد و مورد هر گونه اهانت و تحقير واقع شد و به ظنّ غالب به رتبهء  شهادت فائز آمد. ملّا علی «اوّلين نفسی است که بيت شيراز را برای ابلاغ كلمة الله ترک نمود و اوّلين حرفی است که جام بلا از کف ساقی بقا بنوشيد» (ترجمه). (محمد حسن نجفی از ویکی پدیا)


ديگر از نفوسی که در همان اوان بظلم و عدوان عوانان مبتلا گرديد جناب ملّا صادق خراسانی است که باجراء تعليم مبارک که در خصائل السّبعه مذکور و امر به تکميل عبارت اذان ميفرمايند قيام نمود و در مسجد شيراز در مقابل جماعت کثير ظهور بديع را اعلام کرد حاضرين مندهش و مضطرب شدند و آن نفس نفيس را دستگير و عريان نمودند و هزار تازيانه بر هيكل مطهّرش فرود آوردند و طعن و لعن کردند . آنگاه حسين خان نظام الدّوله والی فارس که عنصری پست و شرير بود و خطابات و انذارات شديد مبارک را در کتاب قيّوم الاسماء خوانده و بر مضامين آن استحضار حاصل نموده بود، دستور داد جناب ملّا صادق و جناب قدّوس و يکی ديگر از اصحاب را اخذ و در ملأ  عام تعزير و تحقير نمايند. لذا آن سه نفس مقدّس را محاسن سوزانيده و مهار نموده در کوی و برزن گردانيدند و پس از آن از شهر اخراج نمودند. (لطفا به فایل صورتی زیر توجه فرمایید خصائل سبعه از برنامه چشمه خورشید)


مردم شيراز در آن ايّام  در هيجان عظيم بودند و مباحثه و گفتگو در مدارس و مساجد و کوچه و بازار شدّت يافت و صلح و آرامش منقطع گرديد و امور منقلب شد. علماء و رؤساء از خوف تزلزل مقام، عَلَم خلاف برافراشتند و حکم تکفير و تدمير صادر نمودند. حکمران فارس متوحّش شد و بتوقيف حضرت باب دستور داد. حسب الامر حضرت را  تحت الحفظ به شيراز روانه نمودند و در محضر حسين خان حاضر ساختند. حاکم زبان به توبيخ و عتاب بگشود و به اشارهء وی لطمهء شديد به چهرهء مبارک وارد آمد بقسمی که عمّامه از سر بيفتاد. 


سپس امام جمعه وساطت نمود و حضرت به ضمانت و کفالت جناب حاجی سيّد علی خال آزاد شدند و به بيت ايشان روانه گرديدند و تا چندی سکون و آرامش برقرار بود و نايرهء عناد فرو نشست و حضرت اعلی توانستند نوروز آن سال و سال بعد را با فراغت و امنيّت بيشتری در مصاحبت مادر و حرم و خال بزرگوار خويش بسر برند. ولی در خلال احوال شور و ولهی که در اصحاب شعله ور شده بود بافراد علماء و تجّار و طبقات عاليهء اجتماع راه يافت بنحوی که كلّ در تفحّص و جستجو افتادند و فکر تحقيق و تدقيق در بين اهالی در سراسر مملکت قوّت گرفت و نفوس بيشمار با عشق و علاقهء سرشار درمحاضر و مجالس حضور يافته باصغاء بيانات رسولان و داعيان باب که در نهايت شجاعت و خالی از بيم و مخافت طالبان را بشريعهء الهيّه ميخواندند پرداختند.


باری اين همهمه و انقلاب و دمدمه و التهاب اوج گرفت و کار اهمّيّت حاصل نمود بقسمی که محمّد شاه در صدد تحقيق برآمد و جناب آقا سيد يحيی دارابی يکی از اجلّهء علماء را که در فصاحت و بلاغت سرآمد اقران (همطرازان در علم و شجاعت) و مورد ثقه و اطمينان بود و بعداً به لقب وحيد ملقّب گرديد تعيين نمود و ويرا مأمور ساخت که بنفسه فحص اين حقيقت نمايد و مراتب را به مقام سلطنت معروض دارد. جناب وحيد که شخص محقّق و صاحب نظر و دراخبار و احاديث اسلاميّه وارد و متبحّر بود و سی هزار حديث در ذهن داشت عازم شيراز شد و طيّ سه جلسه که به محضر مبارک تشرّف حاصل نمود بكلّی مجذوب و مسحور عظمت و نورانيّت حضرت گرديد. 


مجلس اوّل به مذاکره در اصول معرفت و توحيد و بيان آيات متشابههء (در اشاره به آیه ۷ سوره آل عمران، به آیاتی از قرآن مجید اطلاق می شود که حقیقت معانی آنها بر جمیع معلوم نباشد و محتاج تاویل باشد ، در مقابل آیات محکمات. آیه مبارکه)  قرآن و اخبار و بشارات ائمّهء اطهار برگزار شد. 


در مجلس ثانی ملاحظه نمود مسائلی را که ميخواست از محضر مبارک سؤال نمايد از مدّ نظر دور و از خاطرش محو و زائل گرديده لکن حضرت باب ضمن بيانات خويش جميع مسائلی را که فراموش نموده بود توضيح فرمودند و آقا سيّد يحيی پاسخ جميع مشكلات خود را دريافت و از مشاهدهء اين معنی متحيّر گرديد و حالت غريبی به وی دست داد.


در جلسهء ثالث خواهش تفسير سورهء کوثر نمود و نزول اين تفسير منيع که از دو هزار بيت مرکّب بود چنان آقا سيّد يحيی را شيفته و آشفته ساخت که بی اختيار قيام کرد و گزارش مختصری بوسيلهء پيشخدمت دربار بحضور پادشاه فرستاد و بقيّهء حيات را وقف اعلاء امر الله و انتشار كلمة‌ الله نمود و عاقبت در اين سبيل در حادثهء نيريز گرفتار شد و به تاج وهّاج شهادت مفتخر گرديد. (به چهار فایل صوتی زیر توجه فرمایید: تفسیر سوره کوثر بخش ۱ از برنامه چشمه خورشید، تفسیر سوره کوثر بخش ۲ از برنامه چشمه خورشید، تفسیر سوره کوثر بخش ۳ از برنامه چشمه خورشید، تفسیر سوره کوثر بخش ۴ از برنامه چشمه خورشید)(سوره کوثر)


آقا سيّد يحيی را نيّت از اين سفر چنان بود که با ملاقات حضرت باب دلائل و براهين حضرت را که سيّدی بی نام و نشان و فاقد مدارج و معالم علميّه ميشمرد بقوّهء احتجاج ردّ نمايد و ايشان را به ترک دعاوی و افکار خويش ملزم سازد و برای ابراز خدمت و اثبات غلبه و نصرت حضرت را شخصاً به طهران حرکت دهد و مراتب را در پيشگاه حضورمکشوف سازد. ولی تقدير الهی امر ديگر بود و آقا سيّد يحيی در تشرّف بمحضر مبارک چنانکه بعداً خود حکايت نموده خويشتن را «چون غبار در زير اقدام آن حضرت»  پست و ضعيف مشاهده کرد و خود را در مقابل آن بحر علم  لدنّی چون قطرهء حقير مقهور و مغلوب احساس نمود بنحوی که والی فارس که در ايّام  اقامت آقا سيّد يحيی در شيراز ميهماندار او بود مجبور شد ما وقع (آنچه واقع شده) را بعرض شاه رساند و وی را مستحضر دارد که نمايندهء عالی مقام سلطنت که مأمور فحص و تحقيق گرديده خود در زمرهء عاشقان وارد شده و در سلک پيروان و فدائيان حضرت باب درآمده است. 


يکی ديگر از اجلّهء علماء و اعاظم مجتهدين که در ظلّ امر الله وارد گرديد و به تبشير كلمة الله مألوف شد جناب ملّا محمّد علی زنجانی  ملقّب به حجّة است . اين عالم نحرير و فاضل شهير در رتبه و مقام با جناب وحيد در طراز واحد وارد و از لحاظ شوق و حرارت از آن جوهر محبّت هم سبقت ميگرفت. در سلک فرقهء اخباری (اخباریها از ریاض اللغات: در فقه شیعه گروهی هستند که فقط اهل "کتاب" يعنی قرآن و "خبر" يعنی حديث میباشند در مقابلِ اصولی ها که علاوه بر کتاب و خبر و به اِجْمَاعِ علماء در غیبت امام و اصول عقلی در صدور احکام فقهی عقیده دارند.) منسلک و دارای رأی سالم و فکر جازم (قاطع - مصمم ۰ بدون تردید در قصد و تصمیم) و در محاوره و مباحثه شجيع و از هر گونه تقليد و تقييد بر کنار بود بدرجه ای که عقايد و آراء علماء را از ابواب اربعه تا مقامات مادون كلّ را مورد انتقاد و ايراد قرار ميداد و آنانرا بقوّهء دليل و برهان مفحم (ساکت و عاجز کردن در مطلب با ارائه دلیل)  ميساخت. مکرّر با پيشوايان متعصّب شيعه مباحثات شديده بر پا کرد و در اثر وسعت جنان (قلب - روح) و طلاقت لسان (فصیح و خوش بیان) بر جميع آنها فائق آمد.  اين شخص بزرگوار چون آوازهء امر الله را شنيد و اقبال جمّ غفيری را مشاهده نمود نتوانست آرام نشيند و در امر دين ساکت و صامت باقی ماند لذا يکی از تلاميذ خود را برای استطلاع (اطلاع خواستن) از چگونگی اين امر عظيم به شيراز فرستاد. (جناب حجت از ریاض اللغات: جناب ملّا محمّد علی مجتهد زنجانی هستند که در اوّل ظهور حضرت ربّ اعلیٰ بشرح مندرج در تاريخ نبیل زرندی با زيارت چند آيه از تفسیر سورهٴ يوسُف بشرف ايمان فائز شدند و به تبلیغ امر بین خاصّ و عامّ پرداختند و در محضر محمّد شاه با علمای منتخب وی مباحثه و اقامهٴ حجّت و برهان فرمودند چنانکه براعت ايشان بر سلطان عیان گرديد. شهامت و شجاعت فوق العادهٴ جناب حجّت کمتر از احاطهٴ علمیّهٴ ايشان نبود. در واقعهٴ زنجان در قلعهٴ علی مردان خان با حدود سه هزار نفر مؤمن بابی در قبال حملات و هجمات مردم و قوای دولتی از خود دفاع کردند تا بالاخره بشرف شهادت کبری فی سبیل الله فائز شدند.)


از قضا اين تلميذ با تميز مجذوب حضرت باب و شيفتهء بيانات مبارک شد و مؤمن و موقن گرديد و در معاودت به زنجان پاره ای از آثار مبارک را به استاد عاليقدر تسليم کرد . جناب حجّة صفحه ای از کتاب قيّوم الاسماء منزله از قلم انور را به دقّت تلاوت نمود واله و شيدا شد و به حقّانيّت امر الهی مذعن گرديد و در حضور جمعی از علماء و تلامذه اظهار نمود که هرگاه منزل اين آيات، ليل را نهار و يا ظلّ را آفتاب خواند بلا ترديد فرمان او را اطاعت کند و از منهج قويمش سر نپيچد.


نفس مقدّس ديگر که امر بديع را قبول نمود و قدم در ميدان تبليغ  اعلاء كلمة‌ الله گذاشت جناب ميرزا احمد ازقندی است که اعلم و افضل و اشهر علمای خراسان محسوب ميگرديد. اين محقّق پر انجذاب در انتظار ندای الهی معادل دوازده هزار حديث در شأن قائم موعود و اخبار و آثار راجع به علائم و ميقات ظهور تأليف و بين دوستان و اهل بحث و تحقيق منتشر ساخت و آنان را به نشر و اشاعهء اين بشارات در بين شاگردان و اتباعش و بيان آن در مجامع و مجالس تشويق و تحريص نمود. (لوحی از حضرت عبدالبهاء در ذیل مطلب ۸۷ مائده آسمانی جلد ۹ موجود است. لوح مزبور از مائده آسمانی)


در حينی که اوضاع در بلاد و ولايات بشدّت رو به انقلاب ميرفت عداوت و دشمنی مردم شيراز  نيز به اعلی  ذروهء کمال واصل گرديد. حاکم فارس که در دل حسّ کينه و انتقام می پرورانيد چون توسّط عمّال خويش که در سرِّ سرّ مراقب احوال بودند از پيشرفت امر حضرت باب استحضار حاصل نمود سخت برآشفت و بر آن گرديد که از شهرت و عظمت آن حضرت که روز بروز بل ساعت بساعت در توسعه و افزايش بود جلوگيری نمايد و در اين باره سياست شديد معمول دارد. مذکور است حاجی ميرزا آقاسی وزير کبير نيز در خلال اين احوال بوی دستور داده بود حضرت باب را که به زعم وی نظم مملکت را مختلّ و اساس مذهب را مرتعد و متزلزل نموده محرمانه به قتل رساند. اين بود که حسين خان فرمان توقيف حضرت را صادر نمود و بموجب اين فرمان عبدالحميد خان داروغه در دل شب از ديوار بيت خال جناب حاجی ميرزا سيّد علی که حضرت اعلی در آنجا توقيف بودند بالا رفت و خود را به داخل منزل رسانيد و حضرت را دستگير و جميع آثار و او راق را ضبط نمود. 


در همان شب به مشيّت الهی و ارادهء نافذهء سبحانی حادثه ای  رخ گشود که بنحو غير مترقّبه و سريع نقشهء معاندين را بر هم زد و به هيكل مبارک فرصت داد که به نشر تعاليم و بسط و توسعهء امر خود پردازد و آن واقعهء هائله بروز وبا در بين اهالی بود که از همان نيمه شب بطور ناگهانی آغاز گرديد و قريب يکصد نفر را مبتلی نمود و بديار فنا فرستاد. خوف و اضطراب قلوب مردم را فرا گرفت و اهل بلد در بين اوجاع و آلام و وحشت و دهشت راه فرار در پيش گرفتند. اتّفاقاً سه نفر از ملازمان و خدمهء حکومت نيز گرفتار شده بهلاکت رسيدند. اعضاء خاندان وی نيز بهمين بلای مهيب مبتلی و در معرض خطر شديد واقع گشتند. حاکم مأيوس و مخذول (محروم و بی بهره - در فارسی خوار و ذلیل) بدون آنکه به کفن و دفن موتی پردازد از خوف جان به يکی از باغهای اطراف شهر پناهنده شد. عبدالحميد خان که در اثر اين بحران غيرمترقّبه متحيّر و بلا تكليف مانده بود قصد کرد حضرت باب را در بيت شخصی خود مأوی دهد بمجرّد ورود به خانه ملاحظه نمود فرزندش مشرف بموت است از اين منظره منقلب و مندهش گرديد و چون ابواب اميد را مسدود و راه نجات را از هر جهت مقطوع يافت خود را بر اقدام حضرت بيفکند و از هيكل اطهر رجا نمود از معاصی او در گذرند و آن وجود مبارک را قسم داد کيفر اعمال او در  حقّ فرزندش مجری نگردد و عهد کرد که چون از اين ورطه نجات يابد از مقام خويش کناره گيرد و ديگر پيرامون ظلم و جور نگردد. 


چون استدعای او در ساحت ربّ غفور مقبول و دعايش مستجاب گرديد مراتب را به حاکم معروض داشت و از وی در خواست کرد که حضرت را رها نمايد تا از قهر و غضب الهی که جميع را احاطه نموده مستخلص شوند. حسين خان با نظر داروغه موافقت نمود و به آزادی هيكل مبارک تن در داد مشروط بر آنکه حضرت باب شيراز را ترک نمايند.


باين ترتيب حضرت باب به ارادهء قاطعهء الهيّه مصون و محفوظ باقی ماندند و در ماه رمضان ١٢٦٢ (سپتامبر ١٨٤٦) بمعيّت آقا سيّد کاظم زنجانی بصوب اصفهان حرکت فرمودند و بار ديگر اوضاع آرامش يافت و مدّت قليلی آسايش نسبی فراهم گرديد تا آنکه بتدريج بر شهرت و اعتبار امر الله بيفزود و صيت كلمة الله بلندتر شد و يک سلسله حوادث و وقايعی روی داد که به سجن آن حضرت در قلعهء ماکو و چهريق منجر گرديد و عاقبت بشهادت آن آيت استقامت در سربازخانهء تبريز خاتمه يافت. 


و چون آن جوهر عطوفت از بلايا و صدماتی که بر نفس مقدّسش وارد خواهد گرديد مستحضر و آگاه بودند قبل از حرکت از شيراز و انجام آخرين توديع از خويش و پيوند مايملک (دارایی) خود را طبق وصيّت بمادر و حرم  محترم منتقل فرمودند و عاقبت حال خود را برای حضرت حرم بيان نمودند و برای ايشان مناجات مخصوصی نازل فرمودند تا در مواقع اضطراب و پريشانی تلاوت گردد و تأکيد نمودند که با تلاوت اين آيات هموم و غموم مرتفع شود و آلام و اسقام تخفيف پذيرد. (لطفا به فایل صوتی زیر از سایت چشمه خورشید توجه فرمایید. مناجات خطاب به حرم و وصیت)


حضرت باب قبل از ورود به اصفهان شرحی به معتمد الدّوله منوچهر خان حاکم ولايت مرقوم فرمودند و محلّ مناسبی را جهت اقامت خواستار شدند. معتمد الدّوله منزل امام جمعه ميرزا سيد محمّد سلطان العلماء را که يکی از اعاظم قوم و مجتهدين بزرگ اصفهان محسوب ميگرديد تعيين نمود و حضرت مدّت چهل روز در آن بيت ميهمان امام جمعه بودند و بکمال تکريم و احترام پذيرائی گشتند. و اهل بلد بطوری مجذوب آن حضرت گرديده و به بزرگواری ايشان معتقد شده بودند که روزی در موقع مراجعت حضرت از حمّام جمع کثيری از اهالی با نهايت اشتياق و بيقراری به جانب حمّام روانه شدند تا از آبی که آن حضرت تغسيل فرموده بودند به نيّت شفا استفاده نمايند. و عظمت و نورانيّت مبارک به درجه ای بود که امام عنوان و مقام ظاهری خود را فراموش نمود و بکمال ادب و احترام شخصاً بانجام خدمات مبارک مباشرت ورزيد و در يکی از ليالی تشرّف پس از صرف شام از حضور مبارک تفسير سورهء و العصر را خواستار شد. (لطفا به فایل صوتی زیر توجه فرمایید: تفسیر سوره والعصر از برنامه چشمه خورشید) (سوره والعصر از قرآن کریم)

حضرت بی تأمّل و بدون سکون قلم با سرعتی حيرت انگيز تفسيری بر آن سورهء مبارکه مرقوم فرمودند و ساعاتی چند منحصراً به تبيين و تشريح حرف اوّل سوره که شيخ اجلّ احمد احسائی آنرا در تأليفات خويش ذکر نموده و حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس بدان اشاره ميفرمايند بر گزار گرديد. اين تفسير عظيم که معادل ثلث قرآن است چنان احساسی از اعجاب و احترام در نفوس حاضره ايجاد نمود که بی اختيار از جای برخاسته و دامان مبارک را بنهايت خضوع و خشوع بوسه زدند. (در قسمت یادداشت های کتاب اقدس راجع به بند ۱۵۷ چنین آمده:

شيخ احمد احسائی در آثار خود اهمّیت خاصّی برای حرف ”واو“ قائل شده است. نبيل اعظم در تاريخ خود ذکر نموده که اين حرف نزد حضرت اعلی رمزی از ظهور کور بديع محسوب می‌شود و حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس با ذکر عبارت ”سرّ التّنکيس لرمز الرّئيس“ به اين مفهوم اشاره فرموده‌اند.

حرف ”و“ در تلفّظ از سه جزء ”و“، ”ا“، ”و“ تشکيل شده است. طبق حساب ابجد ارزش عددی هر کدام از اين حروف به ترتيب عبارت است از ۶، ١، ۶. حضرت ولیّ امراللّه در توقيعی که حسب الامر مبارک در پاسخ سؤال يکی از ياران شرق صادر گرديده در بارهٔ اين آيهٔ کتاب مستطاب اقدس چنين می‌فرمايند: ”مقصود از الف قائمه ظهور قائم آل محمّد يعنی حضرت اعلی است. واو اوّل که قبل از الف است و عدد آن شش است اشاره به ادوار سابقه و مظاهر قبل است. واو ثانی که حرف ثالث کلمهٔ واو است مقصود ظهور اقدس کلّی جمال ابهی است که بعد از الف ظاهر گشته“


باری هيجان و شوق و شعف اهالی اصفهان روز بروز متزايد ميشد و جماعات بيشمار از اطراف و اکناف مدينه برای تشرّف به محضر حضرت باب به خانهء امام جمعه روآور شدند. برخی را منظور کسب اطّلاع و جمعی را نيّت  درک حقيقت و کشف مسائل دينيّه و گروهی را مقصد طلب شفاء از ساحت مظهر کبرياء بود. چون اين اخبار بسمع معتمد الدّوله که حکمرانی عاقل و عادل و از اصل و نسب گرجی و مسيحی بود واصل شد شخصاً به درک خدمت حضرت مايل گرديد و در حضور جمعی از مشاهير علما سؤال در اثبات نبوّت  خاصّه (نبوت حضرت رسول) نمود. حضّار از بيان جواب امتناع ورزيدند لذا از محضر مبارک استدعای جواب کرد هيكل انور در فاصلهء کمتر از دو ساعت معادل پنجاه ورق در توضيح اين امر عظيم مرقوم و اين حقيقت کلّيّه را بنهايت اتقان و استحکام تبيين فرمودند و آن را با ظهور قائم و رجعت حسينی مرتبط ساختند. (لطفا به فایل صوتی زیر توجه فرمایید: اثبات نبوت خاصه از برنامه چشمه خورشید)


معتمدالدّوله چنان شيفتهء بيان و قوّت برهان و استدلال آن سيّد امکان گرديد که در همان مجلس ايمان خود را نسبت به شارع ديانت اسلام اعلام و فضائل و کمالات نفس مقدّسی را که چنين بيانات متعاليه از قلم معجز شيمش صادر گرديده تصديق و اذعان نمود.


چون علماء ملاحظه نمودند جوانی تاجر که بظاهر از علوم متعارفهء عصريّه و معارف مکتسبه عاری است بر نفس حکومت و اهالی بلد که يکی از مراکز مهمّهء علميّهء ايران محسوب ميگرديد غلبه و نفوذ يافته و آثار عظمت و تفوّق او مشهود و عيان گشته است متوحّش و نگران شدند و بفکر چاره و علاج افتادند و چون مخالفت صريح و علنی با حضرت را مقرون به مصلحت ندانستند بحبل سعايت متشبّث شدند و بجعل اخبار و انتشار افکار موحشه پرداختند شايد توجّه وزير کبير را به اهمّيّت موضوع جلب و وی را ملزم نمايند که برای اصلاح اوضاع و جلوگيری از نفوذ باب که آناً فآناً  رو به بسط و توسعه ميرفت اقدام عاجلی مبذول دارد. (جهت اطلاع از اهمیت اصفهان در تاریخ حوزه: به اصفهان از ویکی شیعه توجه فرمایید).


در اين موقع بود که شهرت و عظمت و توقير و تکريم ناس به آن شجرهء حقيقت باعلی درجهء کمال رسيد و آثار عداوت و بغضاء معاندين نيز بهمان قياس رو بظهور و بروز نهاد و از آن پس يک رشته حوادث و وقايع ناگوار مترادفاً و متوالياً بوقوع پيوست که به شهادت آن حضرت منتهی گرديد و سراج امرالله بصورت ظاهر خاموش شد.


حاجی ميرزا آقاسی که عنصری محيل و مغرور بود چون بر جريان اوضاع اطّلاع يافت از بيم آنکه مبادا شخص شاه تحت نفوذ و تأثير كلام حضرت باب قرار گيرد و خود از حيثيّت و مقام بيفتد به دست و پا افتاد و درصدد چاره جوئی برآمد و چون پی برده بود که معتمد هواخواه آن حضرت گرديده و از طرف ديگر محلّ ثقه و اعتماد شاه ميباشد، عتاب و خطاب خويش را متوجّه امام جمعه نمود و وی را به قصور در انجام وظيفه متهّم ساخت و در عين حال به علمای اصفهان که تا آنزمان توجّه و التفاتی نسبت به آنان نداشت نامه ‏های متعدّد ارسال نمود و ايشان را مورد لطف و احسان قرار داد و مِن غير مستقيم به مخالفت با حضرت باب تشويق کرد. اين بود که علماء در رؤوس منابر به لعن و طعن پرداختند و آن وجود مقدّس را تکفير و تکذيب نمودند تا آنکه رأی پادشاهی بر آن تعلّق گرفت که حضرت را به دارالخلافه احضار نمايد. 


معتمدالدّوله که مأمور اجرای فرمان سلطان و اعزام حضرت باب به طهران بود مصمّم گشت حضرت را موقّتاً به منزل خويش منتقل سازد. مجتهدين و علماء اعلام که از نفوذ امر مبارک سخت خائف و هراسان شده بودند مجمعی بياراستند و فتوای قتل صادر نمودند و مهر و امضاء کردند که دعاوی اين شخص مخالف شرع انور است و اجراء حکم شرع در  حقّ او محتوم و مقرّر حتّی امام جمعه را خوف فرا گرفت و ناگزير به حضرت نسبت جنون داد و رأی خود را در ذيل ورقه بنگاشت


معتمد از صدور فتوای مذکور بغايت متحيّر و متأثّر گرديد و برای آنکه نائرهء انقلاب را خاموش کند فکری انديشيد و تدبيری نمود و شيوع داد که باب به طهران روانه شده است و بدين ترتيب موفّق گرديد حضرت را مدّت چهار ماه در عمارت خورشيد که مقرّ مخصوص حکومت بود در خلوت سرپوشيدهء خويش مأمن و مأوی دهد و هيجان و فزع (ترس - خوف -پناه خواستن) ناس را تسکين بخشد. 


در همين احيان بود که معتمدالدّوله از محضر مبارک در خواست نمود جميع ثروت و مکنت خود را که در آن ايّام  به چهل مليون فرانک تقويم شده بود تقديم حضور نمايد تا در نصرت و پيشرفت امر الهی صرف شود و نيز ذکر نمود بر آن نيّت است که محمّد شاه را بامر مبارک دلالت کند و وی را بر آن دارد که حاجی ميرزا آقاسی وزير فاسد را از مقام صدارت معزول و يکی از خواهران خود را بحبالهء نکاح آن حضرت درآورد.


ليکن تقدير الهی موافق نيامد و مصلحت سلطان لايزالی اقتضا ننمود و همانطور که حضرت باب پيش بينی فرموده بودند معتمد بفاصلهء قليلی برحمت ايزدی پيوست و در حدوث قضايای مبرمهء ربّانيّه تسريع گرديد.


پس از وفات معتمد گرگين خان برادر زادهء او که عنصری بيرحم و حريص بود نايب الحکومه شد و شاه را بر آن داشت که برای مرتبهء ثانی دستور احضار حضرت باب را بطهران صادر نمايد. در خلال احوال اين شخص شقی پس از وفات عمّ خويش به وصيّت نامه او دست يافت و آنرا معدوم کرد و کلّيّهء اموال معتمد را تصرّف نمود و پس از وصول حکم کتبی شاه بيدرنگ به اجرای آن اقدام کرد و حضرت را خفيّاً با  لباس تبديل تحت محافظت عدّه ای از سواران که رياست آن بعهدهء محمّد بيک بود بطهران ارسال داشت. 


در فاصلهء کمتر از سی ميل از پايتخت در قريهء کنار گرد مأموری از طرف حاجی ميرزا آقاسی وارد و نامه ای  به محمّد بيک تسليم نمود مشعر بر اينکه حضرت را به كلين منتقل نموده و در آن محلّ منتظر دستور ثانوی باشد. بعد بفاصلهء  قليل  دستخطّ  شاه در تاريخ ربيع الثّانی سال ١٢٦٣ (مارچ - اپريل ١٨٤٧) خطاب به حضرت باب واصل گرديد. هرچند مضمون محترمانهء ترقيم شده بود ولی بخوبی معلوم ميداشت که تا چه اندازه تلقينات و افکار مغرضانهء وزير شرير در شخص شاه نافذ و مؤثّر بوده. 


باری بدين ترتيب آمال و نوايای معتمدالدّوله نسبت به ايجاد وسائل ملاقات حضرت اعلی و محمّد شاه بی اثر و ثمر گرديد و قلعهء ماکو که در شمال غربی آذربايجان در اقصی نقطهء مملکت در مجاورت قريه ای بهمين نام قرار داشت و سکنهء آن مورد حمايت و عنايت مخصوص وزير اعظم واقع بود برحسب توصيهء وی از طرف محمّد شاه مقرّ سجن سيّد امم مقرّر گرديد و در آن محلّ متروک و مهجور و پر هيبت و مخافت پيروان مبارک را اجازهء همراهی و ملازمت داده نشد. مگر دو نفس که يکی افتخار مصاحبت آن حضرت را دارا بود و ديگری خدمت و مباشرت امور هيكل اطهر را عهده داشت. باری آن وزير مقتدر و مکّار بعنوان اينکه افکار شهرياری در اين موقع خطير که فتنهء خراسان و کرمان در کار و کشور در انقلاب و پيکار است بايد مصروف مهامّ امور گردد موفّق شد نقشه ای را که در صورت تحقّق قطعاً در موقعيّت و مقام وی همچنين در مقدّرات حکومت و نفس سلطنت و جمهور رعيّت تأثير شديد داشت بر هم زند و از ورود حضرت باب بعاصمهء مملکت ممانعت نمايد.


فصل دوم: سجن حضرت باب در آذربايجان


سر گونی  و مسجونيّت حضرت باب در جبال آذربايجان مدّت سه سنه بطول انجاميد و اين دوره محزن ترين و پر حادثه ترين و از جهاتی پرثمرترين لحظات شش سالهء رسالت آن حضرت محسوب ميگردد. 


دورهء مزبور مرکّب از نه ماه حبس بلا انقطاع آن مظهر مظلوميّت کبری در قلعهء ماکو و بيست وهفت ماه زندان در قلعهء چهريق ميباشد که طيّ آن مدّت کوتاهی هيكل اطهر به تبريز احضار و مجدّداً به چهريق روانه شدند. 


در اين سنين آثار عداوت و خصومت دو خصم لدود عنود امر الله يعنی حاجی ميرزا آقاسی و امير نظام وزرای محمّد شاه و ناصرالدّين شاه به اشدّ احوال معلوم و مشهود گرديد. 


در حقيقت اين سجن مبارک را ميتوان با دوران شديد سرگونی حضرت بهاءالله در ارض سرّ (ادرنه مطابق حروف ابجد برابر ۲۶۰ و عدد سرّ است) و مخالفت عبدالعزيز سلطان مستبدّ عثمانی و دو وزير خودخواه و مغرور وی عالی پاشا و فؤاد پاشا مشابه دانست و همچنين آنرا با تاريکترين ايّام  حضرت عبدالبهاء در ارض اقدس تحت مخالب عبدالحميد پليد و جمال سفّاک مماثل شمرد. (جمال پاشا از ریاض اللغات: (١٩٢٢ ˗ ١٨٧٢ میلادی) فرماندهٴ نیروی عثمانی در قسمتی از جنگ جهانی اوّل بود که بواسطهٴ اعدام عدّه‌‌‌‌ای از هموطنانش به ظلم و‌‌‌شقاوت شهرت داشت. وی در مأموريّتش به جبههٴ مصر در اواخر جنگ مزبور در حیفا با حضرت عبد‌‌البهاء ملاقات کرد و به تحريک ناقضین قسم خورد که چون از فتح مصر برگردد حضرت عبدالبهاء را اعدام کند ولی فقط بختش برگشت و در مصر شکست خورد و مخذول و‌‌‌فراری شد تا در تفلیس مقتول گرديد‌.) (عالی پاشا از ریاض اللغات: محمّد امین متولّد ١٨١٥ میلادی در اسلامبول بتدريج بسفارت و وزارت رسید و مکرّر صدر اعظم عثمانی شد و از عوامل تبعید مظهر الهی از بغداد به بعد گرديد. در اسلامبول لوح خطاب به سلطان عبدالعزيز و وکلای او بوسیلهٴ شمسی بیک (مأمور دولت در خدمت جمال مبارک) بدست او داده شد و در تبعید از ادرنه به عکّا دو لوح رئیس ، يکی در مسیر و ديگری از عکّا خطاب بوی عزّ نزول يافت. فوت او را در ١٨٧١ میلادی نوشته اند.) (فؤاد پاشا از ریاض اللغات: وزير امور خارجهٴ عثمانی در زمان سلطنت و خلافت عبد العزيز بود. حضرت بهاء الله در لوحی خطاب به جناب ملاّ علی بجستانی در بارهٴ فؤاد پاشا میفرمايند " سبب فتنهٴ اخیره و مهاجرت از ارض سرّ به عکّا او شده بود و دو نفر بودند که بعد از سلطان ، رئیس کلّ بودند يکی فؤاد پاشا و يکی عالی پاشا گاهی اين صدر اعظم بود و آن وزير خارجه و گاهی بالعکس‌.‌.‌. ") 


در شيراز شمس حقيقت اشراق نمود و امر مبارک اعلام گرديد. در اصفهان با آنکه دورهء آن کوتاه بود هيكل انور را در آن اوان آرامش و آسايش موقّت دست داد. ولی صفحهء آذربايجان صحنهء مصائب و بلايا و ميدان شهادت و جانبازی آن بزرگوار واقع گرديد. 


در اين هنگام که سنين اخيرهء حيات ناسوتی آن مربّی وجود در عالم ادنی شمرده ميشد امر بديع به اعلی ذروهء بلوغ و عظمت واصل و داعيهء مؤسّس و شارع مقدّسش علی رؤوس الاشهاد اعلان گرديد.  حدود و احکامش تشريع شد و عهد و پيمانش بنهايت اتقان تأسيس گشت.  استقلال و انفصالش از شرايع قبليّه تحقّق يافت و عشق و انجذاب تابعانش با انقطاع و فداکاری آنان ثابت و محقّق گرديد. 


در همين سنين پر مخافت و مهيب بود که دوستان و مستظلّين در ظلّ لوای اعظمش مقامات آن قدوهء ابرار را درک کردند و به مقاصد و نوايای مقدّسهء آن جوهر وجود کما هو حقّه آگاه شدند و آن دعاوی در حضور وليعهد و وارث تاج و تخت در عاصمهء آذربايجان بصراحت تامّ اعلام گرديد


و همچنين در طيّ  دورهء اين شدايد بود که بيان فارسی،  مخزن احکام و اوامر الهيّه،  از يراعهء قدرت آن مظلوم آفاق نازل و وعود و بشارات قدسيّه راجع به عظمت و ميقات ظهور«مَن يُظهِرهُ الله»  صريحاً واضحاً تأييد گرديد.  اجتماع بدشت نظام سابق را در هم پيچيد و حوادث مازندران و نيريز و زنجان جمع کثيری از اصحاب را شربت شهادت بنوشانيد.


با اين تفصيل حاجی ميرزا آقاسی وزير نادان و کوتاه نظر تصوّر ميکرد که با بر هم زدن نقشهء ملاقات حضرت باب با محمّد شاه و تبعيد آن طلعت احديّه به اقصی نقطهء مملکت امر الهی را در بدو طلوع و ظهورش محو و نابود خواهد کرد و بر مؤسّس و موجدش مظفّر و پيروز خواهد گرديد، غافل از آنکه نفس سرگونی موجب اعلاء كلمة‌ الله و تقويت و استحکام شريعة الله خواهد شد و آن مظهر الطاف صمدانيّه را فرصت مطلوبی بدست خواهد داد تا حقائق اساسيّهء امرش را اعلام و نظم بديعش را که در کمون ظهور مقدّسش مکنون و مستور بود ظاهر و آشکار سازد و آن را از تحزّب و تشعّب حفظ نمايد و پيام خويش را بکمال وضوح بسمع مقامات رسميّه برساند. 


اين وزير بی تميز نتوانست اين حقيقت مسلّم را درک نمايد که نفی و طرد بر مراتب اشتياق و ارادت پيروان آن شمس ازليّه خواهد افزود و آتش عشق و محبّت را در قلوب مشتاقان تيزتر خواهد کرد و آن جنود مجنّده را يکسر به ترک حدود و قيود و نسخ افکار و معتقدات باليهء ماضيه بر خواهد انگيخت و به ورود در ميدان شهادت و جانبازی تحريص و ترغيب خواهد نمود. 


و باز احساس نمی نمود که نفس اين عمل يعنی اعزام آن مظهر احديّه به جبال آذربايجان مورث آن خواهد گرديد که اخبار و احاديث مأثوره از پيغمبر اسلام نسبت به ارتفاع ندای الهی در آن خطّهء مشتعله تحقّق و مصداق حاصل نمايد. 


اين وزير غافل از آنچه بر حکمران شيراز وارد شد و با بروز اوّلين سخط الهی با وحشت و اضطراب فراوان لرزان و هراسان از مقرّ حکومت بنهايت حقارت فرار کرد و دست از زندانی و اسير خويش برداشت درس عبرت نگرفت بلکه با مبادرت باين اقدام منفور موجبات حرمان ابدی خود را فراهم کرد و راه سقوط و هبوط خويش را در ظاهر و باطن يعنی در دنيا و عقبی آماده و مهيّا ساخت.

 

باری وزير اعظم اوامر غلاظ و شداد (محکم و شدید) نسبت به سجن حضرت باب به

عليخان ماکوئی محافظ قلعه صادر نمود. حضرت در اثناء طريق ايّامی چند در تبريز اقامت فرمودند و در آن اوان چنان شور و هيجان و اشتياق و التفاتی از قاطبهء اهالی ظاهر گرديد که حکومت باب ملاقات را بر كلّ مسدود نمود و باستثنای عدّهء معدود جميع را از مؤمن و غير مؤمن از تشرّف بمحضر مبارک ممنوع ساخت. و چون آن آيت عظمت در معابر و اسواق تحت مراقبت محافظان حرکت ميفرمود فرياد «الله اکبر» از هر جانب بعنان آسمان ميرسيد


اين شور و نشور و غليان احساسات به درجه ای شدّت يافت که اولياء امور منادی در شهر روانه نمودند که هر کس در مقام ديدار سيّد باب برآيد اموالش توقيف و به حبس شديد محکوم خواهد گرديد


پس از ورود هيكل مبارک بسجن ماکو که از طرف حضرت بنام «جبل باسط» (حضرت اعلی ماه کو را با این نام ذکر فرموده اند. باسط به حساب ابجد مساوی ماه کو و برابر ۷۲ است) موسوم شد تا دو هفته جز آقا سيّد حسين کاتب و برادرش احدی را رخصت ملاقات با آن وجود مقدّس حاصل نبود.  در کتاب بيان در ذکر شدائد آن حصن منيع مذکور است که در ليالی آن نور احديّه حتّی «يک مصباح مضیء» (بیان فارسی باب اول از واحد ثانی) برای روشنی محلّ در اختيار نداشت. مقرّ اطهر حجره ای بود از «خشت محض» (بیان فارسی باب ۱۹ واحد سوم) و «بلا ابواب» (بیان فارسی باب ۱۶ واحد دوم) و در توقيع محمّد شاه که در همان قلعه از قلم آن مظلوم آفاق صادر اين بيان جانگداز مدوّن «در آن قلعه از مرحمت آن حضرت ساکن و اهل آن منحصر است به دو نفر مستحفظ و چهار سگ. حال تصوّر فرما چه ميگذرد». (بیان مبارک از منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه اولی)


دشمن عنود امر الله تصوّر نموده بود که تبعيد آن حضرت به جبل ماکو و مسجون ساختن آن ورقاء بقا در ذروهء آن جبل باذخ عظيم در ابعد (دورترین) نقطهء مملکت در سرحدّ روس و عثمانی و توطّن در قلعهء مخوف و متروک که از چهار جهت به چهار برج محکم و رفيع منتهی ميگرديد و همچنين ايجاد جدائی بين آن حضرت و اقارب و پيروان ايشان و استقرار آن مظهر عطوفت در جوار قومی متعصّب و تند خو که از لحاظ  نژاد و آداب و رسوم و زبان با قسمت اعظم سکنهء ايران متفاوت بودند و سپردن آن سدرهء طوبی بدست مردم آن سر زمينی که مولد وزير اعظم و مورد الطاف و مراحم مخصوص وی واقع بود موجب خواهد گرديد که شعلهء امر آن حضرت خاموش و آمال و مقاصد ملکوتيّه اش فراموش و گل شکفتهء وجودش در بحبوحهء شباب و ريعان حيات پژمرده و افسرده گردد. ولی بزودی معلوم شد که در اين قضاوت سخت دچار غفلت و اشتباه گشته زيرا نه مصائب و بلايای وارده مانع از اشاعهء انوار آن شمس حقيقت گرديد و نه مردمی که محلّ توجّه و عنايت او بودند در اجراء مقاصد شيطانيّهء وی پا فشاری کردند بلکه آن جمع سرکش و مغرور که از علم و عرفان بی بهره و نصيب بودند در اثر محبّت و رأفت و نصايح مشفقانهء حضرت خاضع و خاشع شدند و بقدری شيفته و آشفتهء آن مظهر احديّه گرديدند که علی رغم تحذيرات و انذارات شديد علی خان و تعليمات و اوامر مؤکّده که متوالياً از طهران ميرسيد يوماً فيوماً بر مراتب تعلّقشان نسبت به وجود مبارک افزوده ميشد بطوری که در هر صبحگاه قبل از مباشرت به کسب و کار خود را بپای قلعه  ميرساندند و از دور وجه صبيحش را نظاره ميکردند و در قلب و روان از ساحت مليکش طلب خير و احسان مينمودند حتّی در مسائل شخصيّه چنانچه مناقشه و اختلافی بين ايشان رخ ميداد بجانب قلعه شتافته و با توجّه بمقام مبارک و ذکر نام مقدّسش  يکديگر را قسم ميدادند که از طريق صواب منحرف نشوند و بغير از حقيقت بكلمه ای ناطق نگردند. 


عليخان نيز بنفسه در اثر رؤيای عجيبی که برای وی حاصل شد چنان متحيّر و مضطرب گرديد و محبّت و عظمت مبارک در قلبش جای گزين شد که به جبران مافات قيام نمود و از شدّت تضييقات بکاست و از ورود پيروان حضرت که چون سيل بجانب قلعه روان بودند ممانعت بعمل نياورد و بدين طريق ياران مشتاق و منجذب توانستند بحضور مبارک مشرّف شوند و از آن بحر الطاف مستفيض گردند. 


و از جمله واردين جناب باب الباب بود که از خراسان در مشرق ايران باقصی نقطهء غرب شتافت و اين سفر طولانی را پياده با عشق و انقطاع بپيمود و با شور و شعف موفور در ماکو بمحضر انور تشرّف يافت و از جام لقا سرشار گرديد و نوروز سال ١٢٦٤ (١٨٤٨) را در خدمت مولی و محبوب بی انباز خويش بر گذار نمود.


عمّال و گماشتگان حاجی ميرزا آقاسی که سرّاً مأمور مراقبت اعمال عليخان و محافظين قلعه بودند به مشار اليه اطّلاع دادند که اوضاع تغيير يافته و روش عليخان نسبت به زندانی خويش نوع ديگر گشته است. 


اين بود که وزير اعظم مصمّم شد فی الفور محلّ سجن را بچهريق که از قلم مبارک به جبل شديد (حضرت اعلی چهریق را با این نام ذکر فرموده اند. شدید به حساب ابجد مساوی جهریق و برابر ۳۱۸ است و جهریق نیز معرّبِ چهریق می باشد) موسوم گشته انتقال دهد. اين انتقال در تاريخ جمادی الاولی سنهء ١٢٦٤ (مطابق با آوريل ١٨٤٨ ميلادی) صورت گرفت و حراست و نگاهداری طلعت اعلی به يحيی خان برادر زن محمّد شاه سپرده شد.


هر چند يحيی خان نيز در بدو امر بنهايت غلظت و شدّت رفتار نمود ولی بالمآل اسير خلق و خوی آن زندانی ملکوتی گرديد. اکرادِ (کردها) محلّ نيز با آنکه  تعصّب و  تنفّرشان نسبت به حزب شيعه مشهور حتّی از مردم ماکو شديد تر بود مع الوصف محبّت حضرت در قلوبشان رسوخ نمود و مفتون و مجذوب جلالت و عظمت آن دلبر بيمثال گرديدند بدرجه ای که مانند اهالی ماکو هر روز قبل از مبادرت بمشاغل يوميّهء خويش به باب قلعه توجّه نموده و سر خضوع  و خشوع و تعظيم و تکريم بر آن آستان عظيم می نهادند و طلب عفو و بخشش ميکردند. 


يکی از محقّقين بلاد غرب که بشخصه شاهد و ناظر اين مناظر بوده در نوشتجات خويش راجع بامر حضرت باب مينويسد «مردم با عشق و علاقهء بی کران برای اصغاء كلمات و نصائح حضرت باب اجتماع ميکردند و گاهی ازدياد نفوس بدرجه ای بود که داخل قلعه گنجايش واردين را نداشت و جمع کثيری خارج از محوّطه با کمال توجّه و اشتياق باستماع بيانات مبارک و قرآن جديد می پرداختند». 


فی الحقيقه شور و هيجانی که در چهريق بين اهالی حاصل گرديد آثار و ظهورات ماکو را تحت الشّعاع  قرار داد و جماعات بسيار از سادات (سیّدها) و طبقات ممتازهء ناس از علماء و فضلا حتّی ارباب مناصب و رجال دولت با کمال تهوّر و شهامت به امر حضرت اقبال نمودند. 


از جمله مقبلين ميرزا اسد الله ملقّب به ديّان (دیّان و اسد هر کدام بحساب ابجد مساوی ۶۵ است)  است که يکی از محترمين و موظّفين عاليمقام حکومت محسوب و در شؤون علمی و ادبی مشهور خاصّ و عامّ  بود. اين نفس مقدّس بکمال خلوص و انجذاب به امر حضرت باب مؤمن گرديد و مورد الطاف بی پايان واقع شد و حضرت وی را «مکمن لئالی علم الهی» و «مخزن امانت  حقّ» خواندند


ديگر درويشی بود از اهالی هند که يکی از نوّاب سابق آن سرزمين محسوب ميگرديد، اين نفس نفيس حضرت باب را در عالم رؤيا مشاهده نمود که باو امر فرمودند از ثروت و مقام خويش چشم پوشد و با قدم انقطاع عازم کوی جانان گردد اين بود که به هدايت وجدان بجانب قلعه شتافت و بزيارت آن مليک وجود توفيق يافت. 


ورود اين دو شخص مجاهد و نفوس مخلصهء ديگر در ظلّ امر الله موجب شهرت آئين الهی شد و آوازهء آن به تبريز رسيد و اجلّهء علمای آن شهر و سائر رؤساء آذربايجان مراتب را به طهران نوشتند و دخالت مجدّد صدر کبير را در اين امر خطير خواستار شدند. 


پدر ديّان نيز که از دوستان نزديک حاجی ميرزا آقاسی بود وی را متذکّر شد و اهمّيّت موضوع را خاطر نشان ساخت که حکّام و مأمورين دولت دسته دسته بامر بديع ميگروند و اين  قضيّه مشاكل بسيار ببار خواهد آورد. 


وزير متلوّن چون اوضاع را بدين منوال يافت و جوش و خروش علما را مشاهده نمود برای تخفيف هيجان ناس حکم صارم (برنده - قاطع) نسبت باحضار حضرت باب از چهريق به تبريز صادر کرد. متصديّان امور چون از مراتب اشتياق و تعلّق نفوس بديدار آن وجود مقدّس مستحضر بودند برای اينکه آشوب و هيجانی ايجاد نشود و فتنه و ولوله ای بر نخيزد در موقع عزيمت مسير حرکت حضرت را تغيير دادند و بجای عبور از خوی ايشان را از راه اروميّه به تبريز روانه ساختند. و چون حضرت باب به اروميّه نزول اجلال فرمودند شاهزاده ملک قاسم ميرزا هيكل اطهر را پذيرائی نمود و نهايت اعزاز و احترام مجری داشت. حتّی در يک جمعه هنگامی که وجود مبارک سواره بجانب حمّام در حرکت بودند شاهزاده پياده در رکاب مبارک طيّ طريق نمود. و شور و شعف اهالی از اعالی و ادانی جهت مشاهدهء حضرت و افکندن يک نظره به آن ميهمان عظيم و جليل بدرجه ای بود که فرّاشهای حکومت مجبور به دخالت شدند و از ازدحام ناس جلوگيری نمودند. 


در تبريز نيز غوغا و رستاخيز عظيم بر پا شد و سکّان مدينه آن وجود مقدّس را بغايت مسرّت و انبساط استقبال نمودند و هجوم واردين موجب شد که حکومت بالاضطرار محلّی برای اقامت آن حضرت در خارج از بلد تعيين نمود تا از بروز هر واقعهء غير منتظره جلوگيری شود. ولی اين تدبير مانع از غليان احساس و هيجان  عامّهء ناس نگرديد و هر چه بيشتر منع ميکردند و بر تضييقات و انذارات ميافزودند مراتب انجذاب و اشتياق طالبان تزايد مييافت و اوضاع روز بروز کسب شدّت مينمود تا به اعلی درجهء کمال رسيد. 


در اين هنگام بود که حاجی ميرزا آقاسی بصدور فرمان تاريخی خويش مبادرت نمود و دستور داد که علماء اعلام و مجتهدين عظام در تبريز مجمعی بيارايند و تدبيری بينديشند و هر نوع مصلحت دانند در خاموش ساختن اين فتنه اقدام عاجل مبذول دارند و امر باب را باسرع مايمکن فيصله دهند.


پس از صدور اين حکم قاطع فوراً علماء بترتيب مجمعی عظيم مبادرت کردند و حضرت باب را بحضور در جلسه دعوت نمودند و مقصدشان از اين اجتماع - که يکی از مهمّترين و حسّاسّترين لحظات دورهء رسالت حضرت را تشکيل ميدهد - آن بود که آن وجود اقدس را محاکمه کنند و طلب دليل و برهان نمايند و بزعم خويش بطلان دعاوی آن مظهر احديّه را مدلّل سازند و ريشهء کفر و الحاد را از بيخ و بن بر اندازند. 


ولی بر خلاف انتظار مجلس مذکور موجب تثبيت و استحکام امر حضرت گرديد و فرصت مناسبی برای آن جوهر وجود فراهم آورد که بدون ستر و حجاب مقصد خويش را اعلان و مقام و دعوی مبارک را رسماً و علناً در آن مجمع عظيم در حضور مراجع شرع بيان نمايند. 


مجلس در محلّ حکومت در حضور ناصرالدّين ميرزا وليعهد و حکمران آذربايجان و جمعی از علمای اعلام و مجتهدين عظام و رؤسای شيخيّه مانند حاجی ملّا محمود نظام العلماء معلّم وليعهد وهمچنين شيخ الاسلام و امام جمعهء تبريز تشکيل گرديد. 


چون حضرت به مجلس ورود فرمودند در مقرّ مخصوص که برای وليعهد تعيين شده بود جالس گرديدند. آنگاه نظام العلماء که رياست مجلس را عهده دار بود از ادّعای حضرت سؤال نمود هيكل مبارک با لحنی مهيمن بيان فرمودند «من قائم موعود و منتظر معهودم موعودی که مدّت يکهزارسال نام او را بر زبان ميرانديد و بساحت او دعا و مناجات ميکرديد و چون ذکرش را می شنيديد از جای خود قيام مينموديد و درک لقايش را بجان و دل آرزومند بوديد و عجّل الله فرجه از لسان جاری ميکرديد . براستی ميگويم شرق و غرب بايد كلمهء مرا اطاعت نمايند و بحقّانيّت امر من مؤمن گردند». (ترجمه )


حضّار از استماع بيانات مبارک غرق در دريای بهت و حيرت شدند و لحظه ای چند درسکوت عميق فرو رفتند و سرهای خويش را بزير افکندند و احدی جسارت تكلّم ننمود و بجز ملّا محمّد ممقانی شيخ واحدالعين (یک چشم) که بکمال وقاحت زبان بطعن و لعن بگشود و آن مظهر احديّه را پيرو شيطان خواند. (ملا محمد ممقانی از ویکی جو)


حضرت باب بنهايت قدرت و عظمت فرمودند يا شيخ آنچه گفتم همانست و باز تأکيد و تأييد ميکنم. سپس نظام العلماء طلب دليل و برهان نمود. در پاسخ فرمودند برهان اعظم و دليل اقوم آياتی است که از قلم و لسان مبارک نازل ميشود. در اثبات اين مدّعا يعنی حجّيّت  كلمات بآياتی چند از قرآن مجيد استناد فرمودند و اظهار داشتند که طيّ دو شبانه روز معادل تمام قرآن از قلم ايشان آيات جاری ميگردد و سپس بلا تأمّل به تلاوت عبارات مشغول شدند. 


نکتهء نحوی (علم اعرابِ کلمه باقتضای محلش در جمله در ارتباط با سایر کلمات) گرفتند درجواب «احتجاج به قرآن نمودند و اتيان بمثل منافی قواعد نحو از آن بيان کردند». 


آنگاه از طرف يکی از حاضرين سؤالی غير وارد که دون مقام و دعوی آن حضرت بود از محضر مبارک بعمل آمد. هيكل انور با نهايت وقار و اطمينان يکی از آيات قرآنيّه را تلاوت و بلافاصله از جای برخاسته و مجلس را ترک فرمودند. 


و بدين طريق آن اجتماع متفرّق گرديد و از لحاظ علماء نتيجه ای بدست نيامد زيرا آنان را مقصد چنان بود که حضرت را بترک دعاوی خويش ملزم نمايند ولی نه تنها اين منظور حاصل نگرديد و اين مقصود فراهم نگشت بلکه آن وجود مبارک مقام و دعوی خويش را تثبيت و عظمت ظهور را اعلام فرمودند


اين بود که حضرات متوحّش و از عدم موفّقيّت خويش خجل و شرمنده گشتند و يکديگر را مورد عتاب و خطاب و ملامت و انتقاد قرار دادند و پس از مذاکره و مشورت مصلحت چنان ديدند که حضرت را تعزير نمايند و اين امر در نمازخانهء ميرزا علی اصغر شيخ الاسلام صورت گرفت و آن نفس لئيم و قسيّ القلب حضرت را بدست خويش چوبکاری نمود.  (جهت مقایسه آنچه دشمنان امر راجع به این جلسه نوشته اند مطلب زیر از سایت خبرآنلاین نمونه ای از خروار است: در مجلس محاکمه میرزا علی محمد باب)


و چون حاجی ميرزا آقاسی از حصول مأمول (خواسته - آرزو) و نيل بمقصود مأيوس  گرديد و از اجراء نقشهء خويش ثمری حاصل ننمود، امر داد حضرت را به چهريق اعاده دهند.


حال چون بدقّت ملاحظه نمائيم معلوم ميشود که اقدام سفيهانهء صدر اعظم و تبعيد آن طلعت رحمان بجبال آذربايجان نه تنها نتيجه اش اعلام رسمی و صريح امر نقطهء بيان درحضور علماء و حجج اسلام بود بلکه نفی مبارک در اقصی نقطهء مملکت و دوری آن شمس ازليّه از مراکز پر انقلاب شيراز و اصفهان و طهران موقع مساعد و فرصت مناسبی بدست داد تا آن حضرت به تنزيل و تنظيم اعظم آثار مبارک خويش مألوف شوند و به صدور الواح و صحف منيعه که كلّ مشتمل بر حقائق الهيّه و مدلّ بر قوّت و عظمت  كلمات ربّانيّه در اين ظهور رحمانيّه است موفّق گردند.


ظهور حضرت باب از لحاظ علوّ آثار و وسعت و فسحت معانی منزله از كلك اطهر در تاريخ اديان ماضيه بی مثيل و نظير است. آن وجود مبارک بنفسه الأقدس در ايّام  حبس ماکو شهادت ميدهد که آيات و الواح صادره از يراعهء اطهرش که از مقامات و مباحث مختلفه مرکّب تا آن زمان به بيش از پانصد هزار بيت بالغ ميباشد. جمال مبارک جلّ اسمه الاعظم در کتاب ايقان راجع به کثرت و عظمت اين آثار ميفرمايند قوله عزّ کبريائه «و از اين غمام رحمت رحمانی اينقدر نازل شده که هنوز احدی احصا ننموده چنانچه بيست مجلّد الآن بدست ميايد و چه مقدار که هنوز به دست نيامده و چه مقدار هم که تاراج شده و بدست مشرکين افتاده و معلوم نيست چه کرده اند». (بیان مبارک از ایقان) (بیت از ریاض اللغات: در اصطلاح کتابت هر بیت بمنزلهٴ يک سطر يا يک خطّ است.)


آنچه در اين مقام حائز نهايت اهمّيّت است تنوّعی است که در نحوهء كلمات مبارک موجود و بشؤون مختلفه و الحان و صور متنوّعه از ادعيه و مناجات و زيارتنامه و خطب و آيات و رسائل علميّه و مباحث حکميّه و بيانات نصحيّه و بسط حقائق قرآنيّه و شرح اخبار و احاديث اسلاميّه و ذکر مقامات و علوّ درجات در حقّ ارواح مقدّسهء مستشهدين فی سبيل الله و الواح و توقيعات صادره برؤسای امور و پيشوايان جمهور و تدوين احکام و حدود بمنظور استحکام آئين الهی و تبيين فرائض روحانی پيروان امر مبارک ظاهر و مشهود است.


در دوران اوّليّهء اظهار امر مبارک در شيراز از قلم اطهر تفسير سورهء مبارکهء يوسف که حضرت بهاءالله آن را «اوّل و اعظم و اکبر» از جميع کتب دور بيان توصيف فرموده‏ اند نازل گرديد. 


مقصود اصلی از نزول اين سِفر (کتاب) منيع که به قيّوم الاسماء موسوم و موصوف همانا بيان محامد و نعوت يوسف بقا و ذکر مصائب و آلامی است که آن سدرهء منتهی از جانب برادر بی وفا و اعداء عدوّ خويش در ظهور بعد تحمّل خواهد فرمود.


اين کتاب عظيم و لوح کريم که از يکصد و يازده سوره و بيش از نه هزار و سيصد آيه مرکّب است و هر سوره ای از آن تفسير و تبيين يک آيه از آيات سورهء يوسف ميباشد،  فاتحه اش بذکر مقام و دعوی حضرت باب و خطابات و انذارات شديده به «معشر ملوک وابناء ملوک» آغاز ميشود


در اين کتاب مبين آن جمال ازلی عاقبت پر وبال محمّد شاه را بيان و وزير اعظم حاجی ميرزا آقاسی را به ترک مقام و شؤون دنيويّه امر ميفرمايد بقوله الکريم «يا وزير الملک ... اعزل نفسک عن الملک» (مضمون بیان: ای وزیر از (خدمت به شاه) خود را معزول نما) و همچنين علماء و رؤسای دين خصوصاً حزب شيعه را نصيحت و انذار و بتوجّه به حقّ و حقيقت دعوت مينمايد. 


ظهور حضرت بهاءالله «بقيّة‌ الله» و «سيّد الاکبر» را تبشير و مقامات و شؤونات آن وجود مقدّس را تجليل و بصراحت تامّ اصالت و جامعيّت امر بيان را اعلان و حقيقت رسالت خويش را تشريح و عزّت و نصرت محتومهء دين الله را تأييد و سکّان غرب را بخطاب عظيم  «يا اهل المغرب اخرجوا من ديارکم لنصر الله» (مضمون بیان مبارک: ای اهل غرب از دیار خود برای نصرت امر الهی خارج شوید) مخاطب و «اهل ارض» را از «انتقام کبيرِ اکبر»  تحذير و پيروان فرقان را انذار و تأکيد ميفرمايد که اگر از حکم الهی اعراض نمايند «نار اکبر» آنان را احاطه خواهد کرد و نيز بمقام شهادت هيكل اطهر و فدای جان در سبيل جانان اشاره نموده رفعت شأن و علوّ منزلت اهل بهاء «اصحاب سفينهء حمراء» را ميستايد (حضرت بهاءالله در لوح کرمل به این بیان حضرت اعلی اشاره می فرمایند. در جایی که می فرمایند: «سوف تجری سفینة اللّه علیک و یظهر به اهل البهآء الّذین ذکرهم فی کتاب الأسمآء» که منظور از کتاب الاسماء کتاب قیوم الاسماء است) و ظلمت و زوال پاره ای از انجم ظاهره در سماء بيان را پيش بينی ميفرمايد و در  حقّ غاصبين مقام امامت که در ارض فرات عليه حضرت حسين عليه السّلام به معارضه و محاربه قيام نموده‏ اند طلب عذاب مينمايد بقوله الحقّ «فسوف نعذّب الّذين حارب الحسين علی ارض الفرات من اشدّ العذاب... فسوف ينتقم الله منهم فی رجعتنا و فی دارالاخرة قد اعدّ لهم عذاباً علی الحقّ بالحقّ اليما».


اين کتاب مستطاب که در دوران رسالت حضرت باب نزد اهل بيان بمنزلهء فرقان در بين ملّت اسلام شمرده ميشد اوّل و اعظم سورهء آن در ليلهء اظهار امر در حضور جناب باب الباب نازل گرديد و بعضی از صفحات آن کتاب مبين بعنوان نخستين اوراق جنّت اعلی و اثمارطيّبهء آن سدرهء طوبی توسّط حامل امانت ربّانی بحضور حضرت بهاءالله تقديم شد و آن حضرت بمجرّد ملاحظه، عظمت مقام و حقّانيّت منزل آن آيات را تأييد و تصديق فرمودند. 


همين رقّ منشور و صحيفهء نور بود که با بصيرت تامّ و احاطهء بی پايان بهمّت امهء موقنه طاهرهء زکيّه بلسان فارسی ترجمه گرديد و خطابات شديدهء آن حسينخان حکمران شيراز را بمخالفت و عناد برانگيخت و موجب ابراز اوّلين ظلم و طغيان نسبت به مظهر امر حضرت رحمن شد. همين سفر جليل بود که تلاوت صفحه ای از آن روح جناب حجّت را تسخير نمود و شعلهء عشق و انقطاع در قلوب مدافعين قلعهء طبرسی برافروخت و قهرمانان نيريز و زنجان را بورود در ميدان جانبازی و فدا مبعوث کرد. (رق منشور اصطلاحی با پیشینه قرآنی است. آیه مبارکه) (لطفا به فایل های صوتی زیر توجه فرمایید: قیوم الاسماء قسمت اول از برنامه چشمه خورشید، قیوم الاسماء قسمت دوم  از برنامه چشمه خورشید، قیوم الاسماء قسمت سوم از برنامه چشمه خورشید، قیوم الاسماء قسمت چهارم از برنامه چشمه خورشید)


پس از نزول اين لوح امنع اقدس اوّلين توقيع مبارک خطاب به محمّد شاه پادشاه ايران از قلم ملهم حضرت باب صادر گرديد و سپس توقيعات منيعهء ديگر به اعزاز سلطان عبدالمجيد و نجيب پاشا والی بغداد نازل شد.


ديگر از آثار لميعه صحيفهء بين الحرمين است که در راه بين مکّه و مدينه در جواب اسئلهء ميرزا محيط کرمانی عزّ صدور يافت. همچنين توقيعی بافتخار شريف مکّه و کتاب الرّوح متضمّن هفتصد سوره و خصائل السّبعه که در آن امر به تغيير عبارت اذان و شهادت بظهور بديع ميفرمايند. (لطفا به فایل های صوتی زیر از برنامه چشمه خورشید توجه فرمایید: صحیفه بین الحرمین قسمت اول، صحیفه بین الحرمین قسمت دوم، صحیفه بین الحرمین قسمت سوم، خصائل سبعه)


ديگر رسالهء فروع عدليّه که توسّط ملّامحمّد تقی هراتی بلغت فارسی منتقل گرديد و تفسير سورهء کوثر که جناب وحيد را منقلب ساخت و به تصديق و ايمان به امر الهی هدايت نمود. همچنين تفسير سورهء مبارکهء والعصر که در بيت امام جمعهء اصفهان از يراعهء مبارک نازل شد و رسالهء نبوّت خاصّه که بنا به درخواست منوچهر خان معتمد الدّوله مرقوم گرديد. 


ديگر توقيع ثانی به محمّد شاه که در آن توقيع حضرت باب برای اثبات امر و «ظهور حقيقت حال خويش خواهش مثول نمود». همچنين توقيعاتی که از سيادهن خطاب به علماء قزوين و حاجی ميرزا آقاسی صادر گشته و در توقيع اخير بوزير اعظم ميفرمايند که احضار آن حضرت «بجهت اجتماع با علماء و حصول حکم فاصل» بوده چگونه اين تصميم تغيير پذيرفت و «اين مقصد عزيز مبدّل به ماکو و تبريز گرديد».


امّا قسمت اعظم آثار و آيات که از قلم معجز شيم حضرت باب تراوش يافته مربوط به دوران حبس ماکو و چهريق است. در آن ايّام  پر مصيبت الواح بيشمار از كلك اطهر صادر و بنفوس و مقامات شتّی (مختلف)  ارسال گرديده و توقيعاتی که طلعت اعلی بموجب شهادت حضرت بهاءالله به هر يک از علماء ايران در بلاد مختلفه و همچنين علماء مقيم نجف و کربلا صادر و مراتب غفلت و عماء هر يک را بتفصيل تشريح فرموده‏ اند ظاهراً درهمين اوان عزّ نزول يافته است. 


و نيز بموجب شهادت شيخ حسن زنوزی که مدّت نه ماه به استنساخ آثار منزله از لسان مبارک که توسّط کاتب وحی تحرير ميشد مألوف بوده در دوران سجن ماکو بيش از نه تفسير از قلم مبارک بر آيات قرآنيّه مرقوم گرديده که مشحون از حقائق دقيقهء لطيفه بوده و حتّی آن حضرت يکی از تفاسير مذکوره را از پاره ای جهات از کتاب قيّوم الاسماء که اشهر و اعظم آثار دور بيان است افضل و اکمل شمرده ‏اند ولی متأسّفانه معلوم نگرديد آن تفاسير در کجاست و به چه سر نوشتی دچار گرديد.


ديگر از آثار منزله در قلعهء ماکو کتاب مستطاب بيان است که مشتمل بر حدود و احکام شرع بديع و متضمّن اشارات و بشارات بهيّه راجع به ظهور مَن يُظهِره الله و شؤون و مقامات  آن وجود مقدّس و انذارات شديده به اهل بيان ميباشد. اين سفر جليل که در بين آثار صادره از قلم آن سدرهء احديّه مقام  خاصّ وممتازی را دارا است از نه واحد تشکيل شده و هر واحدی از آن به نوزده باب تقسيم گشته است باستثنای واحد آخر که مرکّب از ده باب است. 


علاوه بر کتاب مذکور در همان ايّام  بيان عربی که از بيان فارسی کوچکتر و مندرجات آن محدود تر است از قلم انور عزّ صدور يافت. با نزول کتاب بيان مصداق حديث مشهور اسلامی که ميفرمايد «يظهر من بنی هاشم صبيٌّ  ذو کتاب جديد و احکام جديد» (مضمون: از بنی هاشم جوانی ظاهر می شود با کتاب جدید و احکام جدید) تحقّق پذيرفت و احکام و شرايع بديع از سماء مشيّت ربّ مجيد ظاهر گرديد. اين کتاب مقدّس که محور آثار دور بيان محسوب بتقريب از هشت هزار آيه ترکيب يافته و بر خلاف بسياری از آثار ثانويّهء مبارک که دستخوش تصحيف و تحريف واقع گرديده بكلّی از هر گونه تصرّف محفوظ و مصون باقی مانده است(آثار ثانویه در بیان حضرت ولی امرالله lesser works آمده)


اين مصحف آسمانی را بايد فی الحقيقه گنجينه ای از وعود و بشارات و شرح اوصاف و نعوت حضرت موعود دانست نه سنن و احکامی که دستور دائم و نظام مستمرّ جامعهء بشريّه را تشکيل داده و يا برای دلالت نسلهای آتيهء انسانی در قرون و اعصار متمادی مقرّر شده باشد. 


اين کتاب مبارک حدود و فرائض مسطورهء در قرآن کريم از قبيل صوم و صلوة و نکاح و طلاق و ارث و غيره را نسخ و در عين حال رسالت حضرت سيّدالمرسلين را تثبيت و مقام آن حضرت را تکريم و تعظيم مينمايد همان نحو که پيغمبر اکرم احکام انجيل را نسخ و مبدأ غيبيّه و حقيقت الهيّهء مندمج در شريعت مسيحيّه را تصديق و تأييد فرمود. 


بعلاوه در اين کتاب مقدّس بسياری از آيات و  كلمات مذکوره در صحف قبليّه مانند جنّت و نار و موت و قيامت و حشر و رجعت و ميزان و ساعت و جزا و امثال ذلک بنهايت قدرت و بلاغت تبيين و معانی حقيقی آنها تشريح گرديده است. 


اين منشور الهی متضمّن اصول و قواعد و احکام و فرائضی است که متعمّداً (عمدا) بنحو شديد و غليظ تشريع گرديده و منظور از آن انهدام تأسيسات عتيقهء باليه و ايقاظ رؤسای دين و انتباه غافلين از رقد غفلت و خمودت و ايجاد انقلاب و تحوّل جديد در قلوب نفوس و تمهيد سبيل برای ظهور دور بديع بوده است. (بالیه: کهنه، فرسوده)


با انزال اين کتاب مجيد يوم موعود الهی «يوم يدع الدّاع الی شیء نکر» (فقره ای از آیه ۶ سوره قمر بدین مضمون روزی که داعی به سوی امری منکر دعوت می کند. آیه مبارکه) فرا رسيد و حقيقت «و يهدم ما کان قبله کما هدم رسول الله امر الجاهليّة » (حدیثی به این مضمون که منهدم می کند آنچه از قبل بوده همانطور که رسول الله امر امم جاهلیه را منهدم فرمود. حدیث مذکور از سایت هدانا) که در اخبار و روايات اسلاميّه راجع به ظهور قائم موعود وارد شده تحقّق پذيرفت.


در اين مقام لازم است ياد آور گردد که در واحد سوم از کتاب مستطاب بيان اشارات رفيع و ذکر منيعی موجود است که از اعظم و اهّم بشارات منزله از قلم ملهم حضرت اعلی محسوب و در آن بصراحت تامّ اسم موعود بيان مذکور و نظم بديعش اعلام گرديده قوله عزّ بيانه «طوبی لمن ينظر الی نظم بهاء الله و يشکر ربّه فانّه يظهر ولا مردّ له من عند الله فی البيان» (بیان اخیر در باب ۱۶ از واحد سوم بیان فارسی است)


اين همان نظمی است که مظهر موعود پس از مضی بيست سنه تحقّق آن را در کتاب اقدس تصريح و به بيان مهيمن « قد اضطرب النّظم من هذا النّظم الاعظم و اختلف التّرتيب بهذا البديع» طلوع و سطوعش را تنصيص فرمود و حضرت عبدالبهاء مبيّن آيات و مرکز ميثاق حضرت بهاءالله شؤون  وکيفيّاتش را در الواح مقدّسهء وصايا تعيين و ترسيم نمود و حال،  حارسان حصن حصين،  نمايندگان منتخب عالم بهائی در عصر تکوين اين امر اعظم،  بکمال اتّحاد و اتّفاق و همّت و استقامت بوضع اساس و ارتفاع قواعد و دعائم آن مألوفند. 


و چون اين صرح مشيد که ذروهء اعلای ظهور جامعهء جهانی بهائی و مبشّر استقرار ملکوت الهی درعالم انسانی است بنيان گردد و عصر ذهبی اين دور امنع اقدس در آخر ايّام  رخ گشايد آثار و اثمار بهيّهء اين سدرهء رحمانيّه آشکار و آيات و برکاتش بر جهان و جهانيان واضح و لائح خواهد گرديد.


حضرت باب هنوز گرفتار حبس ماکو بودند که مشروحترين و درخشنده ترين الواح مقدّسهء خود خطاب به محمّد شاه را صادر فرمودند. در اين توقيع منيع که بذکر فردانيّت و وحدانيّت الهيّه و بيان نعت و ثنای حضرت رسول اکرم و ائمّهء اطهار صلوات الله عليهم مزيّن است آن وجود مبارک بلحن صريح و مؤکّد حقّانيّت امر خويش را ابلاغ و قوّهء محيطهء ازليّه ای را که در ظهور مقدّسش مستور و مکنون است اعلام می فرمايد. سپس آيات و اخبار مدلّه بر مقام و دعوی مبارک را تشريح و اعمال و افعال پاره ای عمّال حکومت خصوصاً حسينخان «شقی و ملعون» را تقبيح و مصائب و بلايائی را که آن حضرت بدان مبتلا شده بنحو مؤثّر و نافذ توضيح می فرمايد . اين توقيع مبارک از بسياری جهات به «لوح سلطان» که تحت همان شرائط و احوال از يراعهء مقدّسهء حضرت بهاءالله از زندان عكّا خطاب به ناصرالدّين شاه صادر گرديده و مطوّل ترين الواح نازله به سلاطين ارض محسوب است شباهت دارد.

 

ديگر از آثار قيّمهء منزله در قلعهء ماکو کتاب دلائل السّبعه است که از مهمّترين آثاراستدلالی حضرت باب شمرده شده،  دارای بيانی فصيح و تبيانی بليغ و مضامينی بديع و براهينی متقن و متين است. در اين سفر جليل علاوه بر حجج و ادلّهء قاطعه که برحقّانيّت امر الهی اتيان و حجّت و برهان بر اهل اکوان اکمال گرديده ذکر «هفت مظهرملکيّت» که در ايّام مبارک صاحب سلطنت و قدرت بوده و كلّ از درک حقيقت غافل و ذاهل مانده ‏اند، و همچنين ذکر علماء انجيل و بيانِ مسؤليّت آنان که در صورت اقبال و معرفت امر حضرت يزدان در دور فرقان البتّه جمع کثيری از ملّت روح بر اثر اقدام ايشان بفيض ايمان موفّق می گشتند حائز نهايت اهمّيّت است.


در دو سال اخير حيات مبارک حضرت که بتمامه در سجن چهريق مصروف گرديد از قلم آن سيّد امم لوح حروفات بافتخار جناب ديّان نازل شد و در بادی امر (اوایل کار) چنين تصوّر ميرفت که مراد از نزول لوح مذکور بيان مسائل مربوط به حکمت و معرفت الهيّه است ولی بعداً معلوم و محقّق گرديد که منظور مبارک از يک طرف تبيين حقيقت مستغاث و از طرف ديگر اشاره به نوزده سنه ای است که بين ظهور آن حضرت و اظهار امر من يظهره الله فاصله خواهد بود. 


و در طيّ همين اوقات تاريک يعنی دوران غربت و کربت حضرت اعلی و وصول اخبار جانگداز شهادت جانبازان مازندران و نيريز بود که آن حضرت پس از معاودت از تبريز بصدور خطبهء قهريّه خطاب به وزير اعظم مبادرت فرمودند و با لحنی شديد و مهيمن مراتب غفلت و عماء و ذلّت و فناء وی را آشکار ساختند و آن لوح منيع بفرمودهء حضرت بهاءالله بوسيلهء جناب حجّت به آن وزير شرير تسليم گرديد.


حضرت اعلی در احيان سجن ماکو و چهريق احيانی که از لحاظ طلوع مواهب و تأييدات الهيّه و نزول آيات و بيّنات رحمانيّه در اعلی ذروهء جمال و کمال و از نظر شدائد و مصائب از تلخترين و مظلمترين دقايق حيات مبارک بشمار ميرفت چون ايّام شهادت خويش را نزديک يافت اهل بيان را به قرب ظهور موعود بشارت داد و باشراق شمس معبود دلالت فرمود و با توجّه به دو مقصد قويم و دو رسالت عظيم خود يعنی ابلاغ پيام مستقلّ الهی از يکطرف و تبشير ظهوری اعظم و اجلّ از ظهور خويش از طرف ديگر به تدوين احکام و تشريع حدود و نزول ادعيه و اذکار و صدور رسالات و خطابات که چون سيل از قلم مبارکش منهمر ميشد قناعت ننمود بلکه ميثاق كلّی الهی را که به موجب نصوص مقدّسه از اوّل لا اوّل بوسيله انبياء و سفرای الهی از من علی الارض اخذ گرديده با عهد و پيمان اخصّ خويش تکميل نمود و قلوب و افکار را به قيام نفس مقدّسی که ظهورش را اعلی ثمرهء شجرهء بيان توصيف مينمود متوجّه ساخت. 


بلی عهد و ميثاق الهی در جميع ادوار و اعصار موجود و در کافّه کتب و صُحُف مقدّسه مندرج و مسطور است ولی حضرت ربّ اعلی برخلاف انبيای سلف که عهد و ميثاقشان پيوسته تلو رموز و اشارات مذکور و ضمن تلويحات و کنايات مستور بوده بشارت ظهور بعد را با مضامين روشن و صريح بيان فرمودند. و نيز مباين آنچه حضرت بهاءالله مأمول و عهد و ميثاق خود را در کتاب مخصوص مرقوم و به نام «کتاب عهدی» باقی گذاردند حضرت باب اين وعود و اشارات را در سراسر کتاب بيان فارسی که مخزن احکام و اوامر دور بيان است در موارد لا تحصی (بی شمار) و تحت الفاظ و عبارات شتّی (مختلف) ذکر فرمودند. و اين آثار و بشارات جز در موارد معيّنه که متعمّداً در پرده و حجاب ملفوف (پیچیده شده) است اکثر روشن و کامل و صريح و قاطع است. 


در اين بيانات آن بحر علم لدنّی اوصاف و نعوت آن مظهر مقدّس الهی را تفصيل و صفات و کمالاتش را تشريح و قدرت و عظمت لا نهايه اش را توصيف و تاريخ ظهورش را تعيين و هر مانع و رادعی را در معرفت امر مقدّسش محو و نابود ميفرمايد . 


اين است که جمال قدم جلّ اسمه الاعظم در ذکر بشارات منزله از قلم حضرت اعلی راجع به ظهور مبارک در کتاب بديع ميفرمايد قوله العزيز «ما قصّر فی نصحه اهل البيان و تبليغه ايّاهم در هيچ عصر و عهدی، ظهور قبل به اين تفصيل و تصريح ظهور بعد را ذکر ننموده». (مضمون قسمت عربی بیان مبارک: در نصیحت اهل بیان و ابلاغ امر الهی قصور نفرمودند ….)


گذشته از اشارات و بشاراتی که در متون کتب و الواح و بطون (نهان) صُحُف و آثار طلعت اعلی راجع به ظهور مَن يُظهِره الله مذکور و مستور است، آن حضرت اصحاب اوّليّه را نوعی تربيت فرمودند که پيوسته منتظر و مترصّد استماع ندا باشند حتّی بعضی را با بيانات شفاهيّهء خويش مطمئن فرمودند که در ايّام حيات بدرک ظهور موعود موفّق خواهند شد


از جمله در لوحی خطاب به ملّا باقر حرف حيّ ميفرمايند که يوم ظهور را ادراک خواهد نمود و بزيارت حضرت محبوب فائز خواهد شد و همچنين به جناب سيّاح يکی ديگر ازمؤمنين نويد فرمودند که به لقای مقصود خواهد رسيد. و بجناب اوّل من آمن که امر به عزيمت به طهران فرمودند بشارت دادند که در آن مدينهء مقدّسه رمزی مستور و جوهری مکنون است که حجاز و شيراز با آن برابری نتواند نمود و به جناب قدّوس در حينی که از حضور مبارک مرخّص ميشدند فرمودند بمحضر انور يگانه مقصود عالم که اشراقش مقصد اعلی و غايت قصوای حبّ و شوق آن دو وجود مقدّس است مشرّف خواهد گرديد. هنگام سجن ماکو به شيخ حسن زنوزی اظهار فرمودند که در کربلا جمال حسين موعود را به چشم ظاهر مشاهده خواهد نمود و جناب ديّان را به خطاب «ان يا حرف الثّالث المؤمن بمن يظهره الله» مخاطب داشتند. و در کتاب پنج شأن نام مبارک را اعلام و جناب عظيم را به قرب ظهور طلعت رحمن که مکمّل دور بيان است مطمئن و اميدوار فرمودند.


باری حضرت باب در الواح و آثار مقدّسه بهيچ وجه ذکر جانشين و وصيّ نفرمودند و از تعيين مبيّن کتاب خودداری نمودند زيرا بشارات و وعود مبارکه نسبت بظهور موعود بدرجه ای روشن و صريح و دور مبارک بقدری کوتاه و محدود بود که بهيچ وجه به تعيين وصيّ و يا مبيّن کتاب احتياج نميرفت. 


تنها امری که طبق شهادت حضرت عبدالبهاء در کتاب مقالهء سيّاح بدان مبادرت گرديد همانا تسميهء ميرزا يحيی از طرف حضرت اعلی بعنوان مرجع اسمی اهل بيان است که بنا بتأييد و صلاحديد حضرت بهاءالله و يکی ديگر از مؤمنين شهير صورت گرفت تا بدينوسيله انظار تا ظهور حضرت موعود متوجّهء شخص غائبی گردد و هيكل انور حضرت بهاءالله بتوانند با سکون و آرامش نسبی به تمشيت امور و اعلاء امر مقدّسی که مورد توجّه و تعلّق خاطر مبارکشان بود اقدام فرمايند. (حضرت عبدالبهاء در مقاله شخصی سیاح بعد از شرح سفر حضرت بهاءالله به مازندران راجع به این مرجع اسمی اهل بیان چنین می فرمایند: «مختصر اینست چندی در آن صفحات در گردش بود بعد از فوت خاقان مغفور محمّد شاه رجوع به طهران نمود و در سرّ مخابره و ارتباط با باب داشت و واسطهٔ این مخابره ملّا عبدالکریم قزوینی شهیر بود که رکن عظیم و شخص امین باب بود و چون از برای بهآءاللّه در طهران شهرت عظیمه حاصل و قلوب ناس باو مائل با ملّا عبدالکریم در این خصوص مصلحت دیدند که با وجود هیجان علما و تعرّض حزب اعظم ایران و قوّهٔ قاهرهٔ امیرنظام باب و بهآءاللّه هر دو در مخاطرهٔ عظیمه و تحت سیاست شدیده‌اند پس چاره‌ئی باید نمود که افکار متوجّه شخص غائبی شود و باین وسیله بهآءاللّه محفوظ از تعرّض ناس ماند و چون نظر ببعضی ملاحظات شخص خارجی را مصلحت ندانستند قرعهٔ این فال را بنام برادر بهآءاللّه میرزا یحیی زدند.

باری بتاٴیید و تعلیم بهآءاللّه او را مشهور و در لسان آشنا و بیگانه معروف نمودند و از لسان او نوشتجاتی بحسب ظاهر به باب مرقوم نمودند و چون مخابرات سرّیّه در میان بود این راٴی را باب بنهایت پسند نمود باری میرزا یحیی مخفی و پنهان شد و اسمی از او در السن و افواه بود و این تدبیر عظیم تأثیر عجیب کرد که بهآءاللّه با وجود آنکه معروف و مشهود بود محفوظ و مصون ماند این پرده سبب شد که کسی از خارج تفرّس ننمود و بخیال تعرّض نیفتاد تا آنکه بهآءاللّه باذن پادشاهی خارج از طهران و مأذون سفر عتبات عالیات شد» مقاله شخصی سیاح.)

 

حضرت اعلی در همان سِفر جليل راجع بظهور موعود ميفرمايند «بيان از اوّل تا آخرمکمن جميع صفات اوست و خزانهء نار و نور او» و همچنين «اگر بظهور او فائز شدی و اطاعت نمودی، ثمرهء بيان را ظاهر کردی. و الّا لايق ذکر نيستی نزد خداوند» و در مقام ديگر اصحاب و پيروان خود را باين  كلمات عاليات دلالت ميفرمايد «ای اهل بيان! نکرده آنچه اهل فرقان کردند که ثمرات ليل خود را باطل کنيد» و بکمال تأکيد ميفرمايد «بيان و آنچه در او نازل شده شما را از آن ساذجِ وجود و مالک غيب و شهود منع ننمايد». 


و خطاب بجناب وحيد ميفرمايد «ايّاک ايّاک يوم ظهوره ان تحتجب بالواحد البيانيّه فانّ ذلک الواحد خلق عنده» (مضمون بیان مبارک: مبادا مبادا در یوم ظهور او بواسطه واحد بیان محتجب مانی. چرا که این واحد خلق اوست)  و نيز ميفرمايد «ان يا كلّ شیء فی البيان فلتعرفنّ حدّ انفسکم فانّ مثل نقطة البيان يؤمن بمن يظهره الله قبل كلّ شیء و انّنی انا بذلک افتخرنّ علی من فی ملکوت السّموات و الارض» (مضمون بیان مبارک: ای کل شی بیان (که منظور مبارک مومنین بیان است) اگر به حد نفس خود آگاه شوید مثل نقطه بیان، قبل از بقیه، به من یظهره الله ایمان می آورید و همانا من بدان در ملکوت زمین و آسمان افتخار می کنم).  


و ميعاد ظهور آن محيی رمم و منجی امم را در آثار مقدّسه بصراحت بيان اعلام ميفرمايد و قوله جلّت عظمته «و فی سنة‌ التّسع انتم كلّ خير تدرکون» (مضمون بیان مبارک: در سنه ۹ به کل خیر فائز می شوید) و «فی سنة التّسع انتم بلقاء الله ترزقون» (مضمون بیان مبارک: در سنه ۹ از لقاءالله مرزوق می شوید) و همچنين «فاّن لکم بعد حين امر ستعلمون» (حین به حساب ابجد ۶۸ است و بعد حین می شود بعد ۶۸ یعنی ۶۹ که سال اظهار امر خفی حضرت بهاءالله است) و «من اوّل ذلک الامر الی قبل ان يکمل تسعة کينونات الخلق لم تظهر و انّ كلّ ما قد رأيت من النّطفة الی ما کسوناه لحما ثمّ اصبر حتّی تشهد خلق الآخر اذاً قل فتبارک الله احسن الخالقين» (مضمون بیان با این توضیح که حضرت اعلی امر الهی را به جنین تشبیه می فرمایند، چنین است: و از اول این امر تا قبل از کامل شدن ۹، کینونات خلق ظاهر نشود و آنچه تا حال مشاهده کردی از نطفه تا گوشت گرفتنش بوده. پس صبر کن تا خلق آخر او را مشاهده کنی و تبارک الله احسن الخالقین گوئی) و در خطاب بجناب عظيم ميفرمايد «اصبر حتّی يقضی عن البيان تسعة فاذاً قل فتبارک الله احسن المبدعين» (مضمون بیان مبارک: صبر کن تا زمانی که از بیان ۹ سال منقضی شود. هنگامی که می گویی پس مبارک است خداوندی که نیکوترین ابداع کنندگان است).  و نيز در مقام ديگر راجع بسنهء نوزده و ميقات اظهار امر جهری (علنی) جمال اقدس ابهی بتصريح تام از قلم مبارکش نازل «از مبدأ ظهور تا عدد واحد مراقب بوده» (واحد بحساب ابجد برابر ۱۹ است. لذا می فرمایند تا عدد ۱۹ مراقب بوده) و همچنين «مالک يوم الدّين در انتهای واحد و ابتدای ثمانين» (در انتهای ۱۹ و ابتدای ۸۰) ظاهر خواهد گشت.


و در ذکر مراتب اشتياق خويش و تأکيد و تقويت اين حقيقت که قرب ظهور موعود مشتاقان را از توجّه بمحبوب و اقبال بحضرت معبود باز نداشته و نخواهد داشت ميفرمايد «اگر در اين حين ظاهر شود من اوّل عابدين و اوّل ساجدينم».


و در اظهار محويّت و فنا به آستان جمال کبريا اين  كلمات عاليات از لسان اطهرش نازل «قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا يستشار باشارتی و لا بما ذکر فی البيان» (مضمون بیان مبارک: به حقیقت جواهر کلام را در ذکر او نگاشتم. اشاره من و آنچه در بیان آمده معرف او نیست) و همچنين «انّنی انا اوّل عبد قد آمنت به و بآياته… نطفهء يکسالهء ظهور بعد اقوی است از كلّ من فی البيان» و نيز ميفرمايد «جميع بيان ورقی است از او راق جنّت او» (مضمون قسمت عربی: همانا من اولین عبدی هستم که به او و آیاتش ایمان آوردم) ... "اگر يک آيه از آيات مَن يُظهِره الله را تلاوت کنی اعزّتر خواهد بود از آنکه كلّ بيان را ثبت کنی زيرا که آن روز آن يک آيه ترا نجات ميدهد ولی كلّ بيان نميدهد»… «امروز بيان در مقام نطفه است و در اوّل ظهور مَن يُظهِره الله آخِرِ کمالِ بيان است» ... «بيان عظمت و جلال خود را از من يظهره الله اخذ ميکند» (ترجمه)  و همچنين «كلّ ما رفع فی البيان کخاتم  فی يدی و انّی انا خاتم فی يدی من يظهره الله جلّ ذکره يقلب کيف يشاء لما يشاء بما يشاء انّه لهو المهيمن المتعال»  (مضمون:  آنچه در امر بیان مرتفع شده یا ظاهر شده مانند انگشتری در دست من است و من مانند انگشتری در دست من یظهره الله، بزرگ است ثنای او. می گرداند آنطور و ترتیبی که اراده فرماید)


و بحرف حيّ (ملا باقر) و جناب وحيد که راجع بظهور موعود پرسش نموده‏ اند ميفرمايد «يستحيی اليقين ان يوقن فيه... و يستحيی الدّليل ان  يدلّ عليه» (مضمون بیان مبارک: یقین و دلیل از ارائه ادله برای ظهورش حیا دارند) و همچنين ميفرمايد «لو ايقنت بانّک يوم ظهوره لا تؤمن به لأرفعت عنک حکم الايمان... و لو علمت انّ احداً من النّصاری يؤمن به لجعلته قرّة عينای» (یقین کن که در یوم ظهور اگر به او ایمان نیاوری از تو حکم ایمان را رفع می کنم (یعنی دیگر از نظر حضرت اعلی مؤمن نخواهی بود) و اگر یک نفر مسیحی به او مؤمن شود او را سیاهی چشمم قرار میدهم)


و بالاخره در مقام مناجات بساحت ربّ الارباب ميفرمايد «سبحانک اللّهمّ فاشهد عليّ بانّی بذلک الکتاب قد اخذت عهد ولاية من تظهرنّه عن كلّ شیء  قبل عهد ولايتی و کفی بک و بمن آمن بآياتک عليّ  شهيداً» (شاهدی تو ای پروردگار پاک و مقدس که با این کتاب، عهد آنکه ظاهر خواهد شد را قبل از عهد خود از جمیع خلق گرفتم)  و «انّی ما قصّرت عن نصحی لذلک الخلق» (مضمون بیان مبارک: همانا از پند این مردم کوتاهی نکردم) و «ان يؤمننّ به يوم ظهوره كلّ ما علی الارض فاذاً يسرّ کينونتی حيث كلّ  قد بلغوا الی ذروة وجودهم  ... و الّا يحزن فوأدی و انّی قد ربّيت كلّ شیءٍ  لذلک فکيف تحجب احد علی هذا» (مضمون بیان مبارک: اگر در یوم ظهورش مَن علی الارض به او ایمان آوردند، ذات من در مسرت خواهد بود. و اگر(ایمان نیاورند) قلبم محزون خواهد شد. (چرا که) جمیع را برای این منظور تربیت نمودم. چگونه ممکن است نفسی از او محتجب ماند؟).


چنانکه  قبلاً مذکور گرديد سه سال اخير حيات مبارک که مهمّترين و پر حادثه ترين دوران رسالت آن مظهر مقدّس الهی را تشکيل ميدهد شاهد فتوحات جليله و انتصارات باهره است. در اين سنين پر انقلاب آن طلعت وهّاب نه تنها مقام و رسالت عظيم خويش را رسماً و علناً اعلام فرمود بلکه در اثر نزول آيات که چون غيث هاطل (بارانِ ریزان) از قلم ملهمش جاری بود احکام و تعاليم اساسيّهء دور بيان را تشريع و عهد و ميثاق حضرت يزدان را که حافظ وحدت و صيانت تابعان و مايهء حصول استعداد برای درک ظهور اعظم و اقوم از ظهور خويش بود تأسيس فرمود. 


در طيّ ايّام اوّليّهء حبس آن وجود مبارک درقلعهء چهريق بود که استقلال و اصالت امر بديع بر اصحاب کاملاً معلوم و مفهوم گرديد و آن جنود مجنّده بکمال ايمان و ايقان بانتشار امر رحمان قيام نمودند و در همان حين که اصول و مبادی ظهور جديد از قلم شارع مجيد در جبال آذربايجان تنظيم ميگرديد حلول دور اعظم با تشکيل اجتماعی بزرگ از دوستان و محبّان پر شور و هيجان امر الله در حوالی مازندران ابلاغ و مقاصد و مآرب حقيقيّهء آن علی رؤوس الاشهاد واضح و آشکار گرديد.

 

حضرت بهاءالله که در اثر مخابرات مستمرّ پيوسته با حضرت اعلی در ارتباط و تماس بودند و زمام امور و فعّاليّتهای بابيان در يد اقتدار ايشان قرار داشت در تشکيل و انعقاد اين احتفال رأساً و مستقيماً دخالت نفرمودند ولی در معنی و حقيقت آن اجتماع تحت رأی و قيادت ايشان اداره ميگرديد. 


جناب طاهره با نظرات افراطی شديد قيام نمود و جناب قدّوس طبق طرح مقرّر برای تسکين وحشت و اضطرابی که قهراً چنين قيام و مقصد عظيم در قلوب پيروان ايجاد مينمود بر حسب ظاهر بمخالفت بر خاست و چنين وانمود کرد که با اينگونه افکار تند و شديد مخالف است و ترک اصول و احکام و شعائر و آداب و رسوم موجوده را بنحوی که جناب طاهره معتقد است مباين با خطّ مشی امر الله و منافی مصالح شريعة‌ الله می شمارد.


هدف اصلی و اساسی اين اجتماع عظيم آن بود که اوّلاً بوسائل مقتضی استقلال امر بيان و انفصال شريعت رحمان از رسوم و آداب و سنن و شرايع قبليّه بنحو مؤثّر و نافذ اعلام گردد و در ثانی موجبات استخلاص مولی و مقتدای اهل بيان از سجن ظالمانهء دشمنان فراهم شود. مسألهء اولی که الغاء تقاليد قديمه و قطع تعلّق و ارتباط با اديان سالفه بود بنحو مطلوب انجام پذيرفت ليکن مقصد ثانی يعنی تمهيد وسائل استخلاص آن نور مبين از قبضهء سطوت ظالمين از همان آغاز با عدم موفّقيّت مواجه شد واجرائش بارادهء محتومه الهيّه غير ميسور گرديد.


اين مؤتمر بزرگ و تاريخی که علمدار استقلال و انفصال شريعت بيان از ساير شرايع و اديان بود در جلگهء بدشت بر پا گرديد. حضرت بهاءالله در آن نواحی سه باغ که از اطراف و جوانب بمناظر سبز و خرم احاطه شده بود اجاره فرمودند. يکی از آنها را برای اقامت جناب قدّوس و ديگری را برای جناب طاهره و ثالث را مخصوص خودشان مقرّر فرمودند.


در اين انجمن هشتاد و يکنفر از اصحاب حضرت باب که از اطراف و اکناف بلاد جهت شرکت در مذاکرات مجتمع شده بودند حضور داشتند و كلّ از يوم ورود تا اختتام احتفال که بيست و دو روز بطول انجاميد ميهمان حضرت بهاءالله بودند و در هر يوم از آن ايّام لوحی از قلم مبارک نازل و در جمع احباب تلاوت ميگرديد و از طرف آن وجود مبارک به هر يک از حاضرين اسم جديدی عنايت ميشد بدون آنکه هويّت نفسی که مُنزل اين اسماء بود معلوم گردد. 


از جمله هيكل مقدّس بنفسه از آن تاريخ بنام بهاء خوانده شدند و آخرين حرف حيّ  بلقب قدّوس  ملقّب و قرّةالعين بعنوان طاهره موصوف و مشتهرگرديد و حضرت باب در توقيعات مخصوصی که بعداً بنام دوستان بدشت صادر فرمودند هر يک را بهمين القاب معيّنه مخاطب ساختند.


بطوريکه ذکر شد حضرت بهاءالله بکمال قدرت و متانت و در غايت حکمت و رزانت (وقار) آن حفلهء (محفل . مجمع - جشن) فخيم را هدايت و بمقصد اعلی و هدف اسنای خويش دلالت فرمودند. يک روز هنگامی که هيكل مبارک بعلّت نقاهت ملازم بستر بودند، جناب طاهره که در نظر بابيان مظهر عفّت و عصمت و در تقوی و طهارت رجعت حضرت فاطمه صلوات الله عليها محسوب ميگرديد، ناگهان بی ستر و حجاب در محضر مبارک در مقابل اصحاب ظاهر شد و در جانب راست جناب قدّوس که آثار خشم و غضب از رخسار ايشان هويدا بود جالس گرديد و با  كلمات آتشين حلول دور جديد را اعلام و نسخ سنن و شعائر قديمه را علی رؤوس الاشهاد ابلاغ نمود. حضّار از ملاحظهء اين منظره سخت دچار حيرت و دهشت گشتند و حضور وی را بنحو مذکور در جمع نفوسی که حتّی مشاهدهء سايه اش را  مردود و نا صواب ميشمردند خلاف عفاف و معارض با ارادهء حضرت خفيّ الالطاف محسوب داشتند. 


خوف و غضب افئده را فرا گرفت و قدرت تكلّم از جميع سلب شد بحدّی که عبدالخالق اصفهانی از کثرت هيجان و اضطراب با دست خويش گلوی خود را چاک داد و در حالی که آغشته بخون بود ديوانه وار خود را از آن صحنهء مهيب دور ساخت برخی ديگر از اصحاب نيز مجلس را ترک گفته و دست از امر الهی کشيدند و رفض (ترک کردن - طرد کردن) آداب و سنن سالفه را نپسنديدند. جمع ديگر مات و مبهوت بر جای خشک شدند  و گروهی با قلبهای آکنده از شور و هيجان حديث مأثورهء (روایت شده) اسلامی را که ميفرمايد در يوم قيامت حضرت فاطمه هنگام عبور از صراط  بی پرده و نقاب در انظار جلوه گر خواهد شد در پيش ديده مجسّم نمودند و تسکين خاطر يافتند. 


جناب قدّوس از فرط غضب ساکت و صامت نشسته بودند چنين بنظر ميرسيد که منتظر فرصت ميباشند تا با شمشيری که در دست ايشان قرار داشت ضربتی بر جناب طاهره موجد اين فتنه و غائله وارد آورند.  جناب طاهره بدون آنکه کمترين دغدغه و ترديد بخود راه دهد و يا از  غليان احساسات تشويش خاطر يابد در نهايت وجد و شعف از جای برخاست و بلا تفکّر و تأمّل اصحاب رامخاطب ساخت و برنهج آيات قرآن مجيد خطابه ای بغايت فصاحت و بلاغت ايراد نمود و  كلمات خويشتن را باين بيان پرهيجان اختتام داده و فرمود «من همان كلمه ای هستم که چون قائم به آن تكلّم نمايد نقباء ارض از استماع آن مندهش گردند و راه فرار اختيار کنند» سپس بنهايت سکينه و وقار حاضرين را دعوت و دلالت نمود که بکمال روح و ريحان در تجليل اين واقعهء عظيم قيام نمايند و جشن و سرور و شادمانی برپا دارند. (این حدیث به صورت گوناگون و با مضامین مشابه آمده است. یکی از موارد مذکور چنین است: كأني بالقائم (عليه السلام) على منبر الكوفة عليه قباء فيخرج من وريان قبائه كتابا مختوما بخاتم من ذهب فيفكه فيقرأه على الناس فيجفلون عنه إجفال الغنم فلم يبق إلا النقباء فيتكلم بكلام فلا يلحقون ملجأ حتى يرجعوا إليه وإني لأعرف الكلام الذي يتكلم به)


در آن روز تاريخی نقرهء ناقور (دمیدن در ناقور که در آیه ۸ سوره موثر آمده که از علائم قیامت است. آیه مبارکه)  بصدا آمد و نفخهء صور مرتفع گرديد طامّهء کبری (قیامت کبری) که درآيات قرآنيّه مذکور ظاهر و هويدا گشت و از آن پس در حرکات و سکنات و شؤون و آداب و انجام فرائض مذهبی تابعان که كلّ از حاميان و مدافعان غيور شريعت محمّديّه محسوب انقلاب شديد رخ گشود و احکام و سنن قديمه متروک گرديد. 


اين اجتماع هر چند از آغاز پر همهمه و دمدمه مشاهده گرديد و از لحاظ کناره گيری معدودی که نسخ حدود و قوانين اسلام را ممتنع و محال ميشمردند قابل تأسّف و تأثّر است  معذلک مقصد نهائی آن قيام عظيم بنحو کامل تحقّق پذيرفت و استقلال آئين الهی بکمال عظمت و جلال اعلام گرديد.


امر مبارک که چهار سنه قبل از وقوع اين واقعه در حجره ای از حجرات بيت مکرّم شيراز بجناب باب الباب ابلاغ و سه سال پس از آن اعلام فخيم اصول و مبادی متعاليه اش در سجن ماکو تنظيم و بوسيلهء راقم آيات ترقيم شده بود اکنون پس از مضی يک سنه از نزول سنن و احکام بديعه و نسخ حدود و قواعد سابقهء پيروان غيورش تحت هدايت و رهنمائی حضرت بهاءالله بترک احکام و قواعد اسلام و کسر آداب و رسوم مبتدعه ای (شکستن آداب و رسومی که بدعت شده بود) که در آن شريعت غرّا راه يافته بود مبادرت نمودند و قيود و حدود باليهء (کهنه - فرسوده) عتيقه را متروک ساختند. 


چيزی از اين مقدّمه نگذشت که حضرت باب بنفسه المقدّس هنگامی که هنوز در مخالب اعداء اسير و مبتلا بودند در حضور وليعهد زمان و جمعی از علماء اعلام و رؤساء شيخيّه در عاصمهء آذربايجان دعوی خويش را اعلان و با اظهار مقام قائميّت و اثبات استقلال و اصالت امر مبارک قيام پيروان خود را در احتفال بدشت تأييد و نظرات و معتقدات آنان را نسبت بشريعهء الهيّه تقويت و تصويب فرمودند.


باری در اثر اين اجتماع نفخهء صور (دمیدن در شیپور که از علائم روز قیامت است) دميده شد و طلوع دور بديع افول شرع قديم را اعلام نمود و تحوّلی چنين عظيم و متين که در تاريخ اديان عالم بی مثل و قرين است خالی از هر گونه رسوم و تشريفات و فارغ از طنطنه و دبدبهء ظاهره صورت گرفت


اين انفصال که امر الهی را از ظلمات حالکهء (بسیار تاریک) تعصّبات و اوهام و نفوذ شديد رؤسا و پيشوايان قوم مستخلص نمود بدرجه ای سريع و کامل و قاطع و نافذ تحقّق پذيرفت که ابداً تصوّر آن نميرفت و بهيچوجه با سکون و طمأنينه ای که شريعة الله با آن آغاز شده بود مشابهت نداشت. احتفال مذکور که چنين نتايج عظيمهء تاريخيّه بر آن مترتّب گرديد در بدشت در نقطهء محقرّی از کناره‏ های مازندران بر پا شد و محتلفين (شرکت کنندگان در اجتماع یا مجمع) مشتی از مستضعفين عباد بودند که خود از صفوف معاندين برخاسته و بجز عدّهء معدود كلّ از ثروت و غنا و شؤون و مقامات عالم ادنی عاری بودند. 


قائد و زعيم اين جنود مجنّده ازصحنهء مبارزه دور و در ابعد نقطهء مملکت در يد اعداء اسير و مسجون بود و رافع لوا امه ای  فريد و وحيد که حتّی جمع کثيری از بابيان وی را رافض و از شريعت الهی خارج ميشمردند. ندائی که اين امهء موقنه، اعظم نساء دور بيان بلند نمود همانا استقلال آئين رحمانی و نسخ احکام و سنن اسلامی است که مدّت دوازده قرن مستظلّين شريعت غرّا را در ظلّ رايت خويش مجتمع نموده و بکمال قدرت بتمشيت امور روحانی و اجتماعی آنان مألوف بود.


اين انفصال و تجزّی که پس از مضی بيست  سنه با نفخ ثانی  يعنی اعلام امر جمال اقدس ابهی تسريع پذيرفت چون بتدريج با ضعف و انقراض احکام اسلاميّه توأم گرديد بر حدّت و شدّت بيفزود و شريعت احمدی با آنکه بوضع الهی و وحی سماوی تأسيس شده بود بمرور زمان قوّت و قدرت خويش را از دست بداد تا بالغاء قوانين شرعيّه در خاک عثمانی و ترک واقعی همان قوانين در کشور مقدّس ايران منتهی شد و در ايّام اخير موجب انفصال نظم بديع رحمانی و احکام و حدود منزله در کتاب اقدس از قواعد شرعيّهء اهل سنّت در خاک مصر و ممهّد شدن سبيل برای شناسائی اين نظم ابدع امتن در ارض اقدس گرديد و اين تحوّل و تکامل پيوسته در مدارج ترقّی و تقدّم سائر خواهد بود تا بالمآل در ممالک اسلامی امر دين از سياست انفکاک پذيرد و آئين حضرت ربّ العالمين در بين ملل و نحل عالم برسمّيت شناخته شود و اصول و مبادی قيّمهء اين امر اعظم در اقطار شاسعهء عالم مستقرّ گردد و اشعّهء ساطعهء اين نور اتمّ صفحات قلوب را در شرق و غرب روشن و منوّر نمايد.



سئوالات این قسمت

 


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

هفت وادي - قوس نزول و صعود - مراتب سبعه خلقت

  هفت وادی  اثر حضرت بهاءاللّه ذکر الاسرار فی معارج الاسفار لمن یرید ان یسافر الی اللّه المقتدر الغفّار بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الّذی اظهر الوجود من العدم و رقم علی لوح الانسان من اسرار القدم و علّمه من البیان ما لا یعلم و جعله کتاباً مبیناً لمن آمن و استسلم و اشهده خلق کلّ شیئ فی هذا الزّمان المظلم الصّیلم و انطقه فی قطب البقآء علی اللّحن البدیع فی الهیکل المکرّم (مظاهر مقدسه) . لیشهد الکلّ فی نفسه بنفسه فی مقام تجلّی ربّه بانّه لا اله الّا هو و لیصل الکلّ بذلک الی ذروة الحقایق حتّی لا یشاهد احد شیئاً الّا و قد یری اللّه فیه. ای رؤیة تجلّیه المودعة فی حقایق الاشیآء والّا انّه تعالی منزّه من ان یشهد او یری «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللّطیف الخبیر»  («بسم الله الرحمن الرحیم» بیان مبارکی است که آیه اول قرآن کریم نیز می باشد. شیخ احمد احسایی، حضرت باب و حضرت عبدالبهاء تفسیراتی بر آن نوشته اند. جناب دکتر نادر سعیدی در مقاله ای به مقایسه این تفسیرات پرداخته اند. مقاله دکتر سعیدی در این لینک قابل مطالعه می باشد: تفسير بسم الله الرحمن الرحيم . ویدیوی ...

الواح وصایا: نکته به نکته مو به مو

«حضرت عبدالبهآء در رتبه اولى مرکز و محور عهد و ميثاقِ بى مثيلِ حضرت بهاءالله، و اعلى صُنعِ يدِ عنايتش، و مرآتِ صافى انوارش، و مَثَلِ اعلاى تعاليم، و مبيّن ِمصون از خطاى آياتش، و جامع جميع کمالات و مظهر کلّيّۀ صفات و فضائل بهائى، و غصنِ اعظم منشعب از اصلِ قديم و غصن الامر و حقيقتِ مَن طاف حوله الاسماء، و مصدر و منشأ وحدت عالم انسانى و رايت صلح اعظم، و قمرِ سمآءِ اين شرع مقّدس بوده و ِالى الأبد خواهد بود. و نام معجز شيم عبدالبهآء - بنحو اتم و اکمل و احسن جامعِ جميعِ اين نعوت و اوصاف است. و اعظم از کل اين اسماء عنوان منيع «سرالله» است که حضرت بهآءالله در توصيف آن حضرت اختيار فرموده اند و با آنکه بهيچوجه اين خطاب نبايد عنوانِ رسالت آن حضرت قرار گيرد، مع الوصف حاکى از آن است که چگونه خصوصيّات و صفاتِ بشرى با فضائل و کمالاتِ الهى در نفس مقدس حضرت عبدالبهآء مجتمع و متّحد گشته است.» حضرت ولی امرالله، دور بهائی «عهد و ميثاق حضرت بهاءالله منبعث از ارادهء قاطعه و مشيّت نافذهء آن مظهر کلّيّهء الهيّه بوده که بنفسه المهيمنة علی الکائنات به تأسيس چنين ميثاق وثيق (بسیار محکم) اقدام فرمود. الواح وصايا...

کلمات مکنونه عربی و معادل آن به انگلیسی

الكلمات المكنونة العربيّة هُوَ البَهِيُّ الأَبْهى هذا ما نُزِّلَ مِنْ جَبَرُوتِ العِزَّةِ بِلِسانِ القُدْرَةِ وَالْقُوَّةِ عَلَى النَّبِيِّينَ مِنْ قَبْلُ. وَإِنَّا أَخَذْنا جَوَاهِرَهُ وَأَقْمَصْناهُ قَمِيصَ الاخْتِصارِ فَضْلاً عَلَى الأَحْبَارِ لِيُوفُوا بِعَهْدِ اللهِ وَيُؤَدُّوا أَمانَاتِهِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَلِيَكُونُنَّ بِجَوْهَرِ التُّقَى فِي أَرْضِ الرُّوحِ مِنَ الفائِزِينَ. HE IS THE GLORY OF GLORIES THIS is that which hath descended from the realm of glory, uttered by the tongue of power and might, and revealed unto the Prophets of old. We have taken the inner essence thereof and clothed it in the garment of brevity, as a token of grace unto the righteous, that they may stand faithful unto the Covenant of God, may fulfill in their lives His trust, and in the realm of spirit obtain the gem of divine virtue.   يَا ابْنَ الرُّوحِ ۱ فِي أَوَّلِ القَوْلِ امْلِكْ قَلْباً جَيِّداً حَسَناً مُنيراً لِتَمْلِكَ مُلْكاً دائِماً باقِياً أَزَلاً قَدِيماً. O SON OF SPIRIT!  My f...