ستایش حضرت رسول در آثار بهائی
بر خلاف آنچه به واسطه کم لطفی تاریخ در دو قرن اخیر، از آیین بهایی به تصویر کشیده شده است، در آثار بهائی حضرت رسول به القاب شامخه و نعوت و اوصاف عالیه ملقب و موصوف می باشند که بعضی از آن القاب و نعوت عبارتند از: (برگرفته از کتاب سیّد رسل، دکتر ریاض قدیمی):
۱. آیت توحید ۲. آیه مُنزله رحمت ۳. بدءالنبیین (اول انبیاء)
۴. بَدرِ سماء تفرید ۵. جمال احدیّه ۶. جمال ازلی
۷. جمال بی مثال ۸. جمال قدس ۹. جمال محمدی
۱۰. جوهر فطرت ۱۱. جوهر لطف و کرم ۱۲. حبیب لولاک
۱۳. خاتم انبیاء ۱۴. خاتم رُسُل ۱۵. ختم النبیین
۱۶. رحمتِ کامله واسعه ۱۷. ساذج طینت ۱۸. سرّ وجود
۱۹. سرّ وجود جمال موعود ۲۰. سراج محمدی ۲۱. سراج ملاء اعلی
۲۲. سرورِ کلّ ۲۳. سلطان اصفیاء ۲۴. سلطانِ بقاء
۲۵. سلطان حقیقی ۲۶. سیّد اصفیاء ۲۷. سیّد اکبر
۲۸. سیّد انام ۲۹. سیّد الاولین و الآخرین ۳۰. سیّد بطحاء
۳۱. سیّد رسل ۳۲. سیّد قریشی ۳۳. سیّد لولاک
۳۴. سیّد المرسلین ۳۵. سیّد یثرب و بطحاء ۳۶. شمس احدیه
۳۷. شمس الاحمدیّه ۳۸. شمس افق اعلی ۳۹. شمس افق توحید
۴۰. شمس بطحاء ۴۱. شمس عنایت ۴۲. شمس فلک توحید
۴۳. شمس محمدیه ۴۴. شمس نبوّت ۴۵. شمس هویّه
۴۶. صاحب معراج ۴۷. صِرف هویّت ۴۸. طلعت محمدیّه
۴۹. فخر رُسُل ۵۰. کعبه لایزال ۵۱. مؤیّد بمقام محمود
۵۲. محبوب اُو ادنی ۵۳. مخزن علم صمدانی ۵۴. مشکوة احمدیّه
۵۵. مصدر الوهیّت کُبری ۵۶. مظهر ذوالجلال ۵۷. معدن حکمت الهیه
۵۸. معدن هدایت ۵۹. مَکمَن ربوبیت عُظمی ۶۰. منبع رسالت
۶۱. نقطه فرقان ۶۲. نورالسّبحان ۶۳. نور هُدیٰ
۶۴. نیّر اعظم ۶۵. نیّر آفاق ۶۶. ورقاء هویه
۶۷. هادی سُبُل ۶۸. هیکل ازلی ۶۹. هیکل ختم
«حضرت خاتم انبیاء … از مَشرق امر الهی ظاهر و با عنایت کُبری و فضل بی منتهیٰ ناس را بکلمه توحید دعوت نمودند و مقصود آنکه نفوس غافله را آگاه فرمایند و از ظُلمات شرک نجات بخشند. ولکن قوم بر اعراض و اعتراض قیام کردند و وارد آوردند آنچه را که معشر انبیاء در جنّت علیا نوحه نمودند.»
روایات بی اصل: منبعث از تعصب و یا از عداوت
اهل اروپا و امريکا بعضى روايات از حضرت رسول شنيده اند و صدق انگاشته اند و حال آنکه راوى يا جاهل بوده و يا مبغض.
و اکثر راويها قسّيسها بوده اند و همچنين بعضى از جُهَلۀ اسلام روايتهاى بى اصل از حضرت محمّد نقل کردند و بخيال خود مدح دانستند.
مثلاً بعضى از مسلمانان جاهل کثرت زوجات را مدار ممدوحيّت دانسته و کرامت قرار داده زيرا اين نفوس جاهله تکثّر زوجات را از قبيل معجزات شمرده اند و استناد مورّخين اروپا اکثرش بر اقوال اين نفوس جاهله است.
مثلاً شخص جاهلى در نزد قسّيسى گفته که دليل بزرگوارى شدّت شجاعت و خونريزيست و يک شخص از اصحاب حضرت محمّد در يک روز صد نفر را در ميدان حرب سر از تن جدا کرد. آن قسّيس گمان نمود که فى الحقيقه برهان دين محمّد قتل است.
و حال آنکه اين صرف اوهام است بلکه غزوات حضرت محمّد جميع حرکت دفاعى بوده. و برهان واضح آنکه سيزده سال در مکّه چه خود و چه احبّايش نهايت اذيّت را کشيدند و در اين مدّت هدف تير جفا بودند. بعضى اصحاب کشته گشتند و اموال بيغما رفت و سائرين ترک وطن مألوف نمودند و به ديار غربت فرار کردند و خود حضرت را بعد از نهايت اذيّت مصمّم بقتل شدند. لهذا نصف شب از مکّه بيرون رفتند و بمدينه هجرت فرمودند.
با وجود اين اعدا ترک جفا نکردند بلکه تعاقب تا حبشه و مدينه نمودند و اين قبائل و عشائر عرب در نهايت توحّش و درندگى بودند که برابره و متوحّشين امريکا نزد اينها افلاطون زمان بودند.
زيرا برابرۀ امريكا اولادهاى خويش را زنده زير خاک نمينمودند. امّا اينها دختران خويش را زنده زنده زير خاک ميکردند و ميگفتند که اين عمل منبعث از حميّت (غیرت، مردانگی) است و بآن افتخار مينمودند. مثلاً اکثر مردان بزن خويش تهديد مينمودند که اگر دختر از تو متولّد شود ترا بقتل رسانم حتّى الى الآن قوم عرب از فرزند دختر استيحاش (وحشت داشتن) کنند.
و همچنين يک شخص هزار زن ميبرد. اکثرشان بيش از ده زن در خانه داشتند و چون اين قبائل جنگ و پرخاش با يکديگر مينمودند هر قبيله که غلبه ميکرد اهل و اطفال قبيلۀ مغلوبه را اسير مينمود و آنها را کنيز و غلام دانسته خريد و فروش مينمودند.
و چون شخصى فوت مينمود و ده زن داشت، اولاد اين زنان بر سر مادران يکديگر ميتاختند و چون يکى از اين اولاد عباى خويشرا بر سر زن پدر خود ميانداخت و فرياد مينمود که اين حلال منست، فوراً بعد، اين زن بيچاره اسير و کنيز پسر شوهر خويش ميشد و آنچه ميخواست بزن پدر خود مينمود. ميکشت و يا آنکه در چاهى حبس ميکرد و يا آنکه هر روز ضرب و شتم و زجر ميکرد تا بتدريج آن زن هلاک ميشد بحسب ظاهر و قانون عرب مختار بود. و حقد و حسد و بغض و عداوت ميان زنان يک شوهر و اولاد آنها واضح و معلومست و مستغنى از بيان است ديگر ملاحظه کنيد که از براى آن زنان مظلوم چه حالت و زندگانى بود.
و ازين گذشته معيشت قبائل عرب از نهب ( به زور گرفتن) و غارت يکديگر بود. بقسمى که اين قبائل متّصل با يکديگر حرب و جدال مينمودند و همديگر را ميکشتند و اموال يکديگر را نهب و غارت ميکردند و زنان و کودکانرا اسير مينمودند و به بيگانگان ميفروختند.
چه بسيار واقع که جمعى از دختران و پسرانِ اميرى در نهايت ناز و نعمت روز را شب نمودند، ولى شامرا در نهايت ذلّت و حقارت و اسارت صبح کردند. ديروز امير بودند و امروز اسير. ديروز بانو بودند و امروز کنيز.
حضرت محمّد در ميان اين قبائل مبعوث شد و سيزده سال بلائى نماند که از دست اين قبائل نکشيد. بعد از سيزده سال خارج شد و هجرت کرد ولى اين قوم دست برنداشتند جمع شدند و لشکر کشيدند و بر سرش هجوم نمودند که کلّ را از رجال و نساء و اطفال محو و نابود نمايند. در چنين موقعى حضرت محمّد مجبور بر حرب (جنگ) با چنين قبائلى گشت اين است حقيقت حال.
ما تعصّب نداريم و حمايت نخواهيم ولى انصاف ميدهيم و بانصاف ميگوئيم.
شما بانصاف ملاحظه کنيد. اگر حضرت مسيح در چنين موقعى بود در بين چنين قبائل طاغيۀ (بسیار ظالم و زورگو) متوحّشه و سيزده سال با جميع حواريّين تحمّل هر جفائى از آنها ميفرمود و صبر ميکرد و نهايت از وطن مألوف (انس گرفته) از ظلم آنان هجرت ببيابان مينمود و قبائل طاغيه باز دست بر نداشته تعاقب ميکردند و بر قتل عموم رجال و نهب اموال و اسيرى نساء و اطفال مي پرداختند، آيا حضرت مسيح در مقابل آنان چه نوع سلوک ميکردند؟
اين اگر بر نفس حضرت وارد، عفو و سماح (آسان گرفتن) مينمودند و اين عمل عفو، بسيار مقبول و محمود. ولى اگر ملاحظه ميکرد که ظالم قاتل خونخوار جمعى از مظلومانرا قتل و غارت و اذيّت خواهد کرد و نساء و اطفال را اسير خواهد نمود، البتّه آن مظلومانرا حمايت و ظالمانرا ممانعت ميفرمود. پس اعتراض برحضرت محمّد چيست؟ اينست که چرا با اصحاب و نساء و اطفال تسليم اين قبائل طاغيه نگشت؟
ماعداى (غیر از این) اين حقيقت، حال آنچه مسلمانان و نصارى و غيره گويند روايت و حکايت محض است. منشأ آن اقوال يا تعصّب و جهالت است و يا آنکه از شدّت عداوت صادر شده.
مثلاً اسلام گويند که شقّ القمر کرد و قمر بر کوه مکّه افتاد. خيال ميکنند که قمر جسم صغيريست که حضرت محمّد او را دو پاره کرد يک پاره بر اين کوه انداخت و پارۀ ديگر بر آن کوه. اين روايت محضِ تعصّب است و همچنين رواياتى که قسّيسها مينمايند و مذمّت ميکنند، کلّ مبالغه و اکثر بى اساس است.
تحری حقیقت یا راستی آزمایی
مختصر اينکه جمّ غفيرى از امم شرقيّه هزار و سيصد سال در ظلّ شريعت محمّديّه تربيت و در قرون وسطى که اهالى اروپا در نهايت درجۀ توحّش بودند قوم عرب در علوم و صنايع و رياضيّات و مدنيّت و سياست و سائر فنون بر سائر ملل عالم تفوّق داشتند.
محرّک و مربّى قبائل بادية العرب و مؤسّس مدنيّت کمالات انسانيّه در ميان آن طوائف مختلفه يک شخص امّى يعنى حضرت محمّد بود. آيا اين شخص محترم مربّى کلّ بود يا نه؟ انصاف لازم است.
دين الهی مروّج علم است و مؤسّس فنون و مبيّن مسائل و شارح حقائق.
چنانکه قوم عرب در نهايت جهالت بودند بلکه کور و کر و بمثابه بهائم در جزيرة العرب برحلة الشّتاء و الصّيف (کوچ زمستانی و تابستانی. اشاره به آیه ۱۰۶ سوره بقره) مألوف و به اقبح اعمال و اشنع عادات موصوف.
چون جمالِ محمّدی از افق يثرب و بطحاء (مدینه و مکه) جلوه نمود، دين الله چنان قدرت و قوّتی بنمود که در اندک زمانی اين اقوام جاهله در جميع علوم و فنون سر حلقهء دانايان شدند و نواقص علوم و فنون فيلسوفان را اکمال نمودند. و همچنين در جميع مراتب ترقّی باوج اعلی رسيدند.
چنانکه بغداد مرکز علوم شد و بخارا مصدر فنون گشت. و عِلم چنان رايتی در اندلس بلند نمود که جميع دانايان اروپ در مدارس قرطبه و کوردوفان آمده اقتباس انوار علم را از مشکاةِ (چراغدان) مدارس اسلام مينمودند. از آنجمله جوانی از اهالی اروپ در مدارس کوردوفان از ائمّهء دين اسلام تحصيل علوم و فنون نمود و چون به اروپ مراجعت کرد چنان جلوه ای نمود که او را در مدّتی قليله بسمت پاپ انتخاب نمودند و بجميع اقاليم اروپا حکمران شد. و اين تفاصيل در تاريخ فرانساوی مذکور و تاريخ مذکوره مطبوع. باری اين بنصوص تاريخيّه مثبوت.
طوائف و قبائل و ملل عالم که دائماً اعراب را سُخريّه و استهزاء مينمودند و جنس بيفصل ميشمردند (اصطلاح فلسفی در مورد حیوان صامت و ناطق. در این جا به معنی اینکه ملل عالم اعراب قبل از اسلام را موجوداتی که تفاوتی با حیوان نداشتند تلقی می نمودند)، بکمال اشتياق بموطن و ممالک عرب آمده تحصيل فضائل انسانيّه و اقتباس علوم سياسيّه و اکتساب معارف و مدنيّت و تعلّم فنون و صنائع مينمودند.
آثار تربيت مربّی حقيقی را در امور محسوسه ملاحظه کنيد که اشخاصی که از کثرت توحّش و نادانی در زمان جاهليّه دختران هفت سالهء خود را زنده زير خاک مينمودند و چنين امريرا که از انسان گذشته طبيعت حيوان نيز از آن متنفّر و متبرّی، از شدّت جهالت - منتهی رتبهء حميّت و غيرت ميشمردند، اين چنين اشخاص نادان از فيوضات تربيت ظاهرهء آن بزرگوار بدرجه ای رسيدند که ممالک مصر و سريان و شام و کلدان و عراق و ايران را فتح نموده، جميع مهامّ امور چهار اقليم عالم را منفرداً اداره نمودند.
خلاصه طائفهء عرب در جميع علوم و فنون و معارف و حکمت و سياست و اخلاق و صنايع و بدايع سرور کلّ ملل و اقوام گشتند.
و فی الحقيقه بلوغ چنين طائفهء متوحّشهء حقيره در مدّت قليله بمنتهی درجهء کمالات بشريّه، اعظم برهان حقّيّت و نبوّت سَروَرِ کائنات (حضرت رسول) است.
نظرات
ارسال یک نظر