رد شدن به محتوای اصلی

کتاب ایقان با منضمات صفحات ۱-۱۶ مخصوص کلاس مطالعه


الله ابهی،


با قدردانی از آنیلا خانم که بانی این کلاس شدند و با تبریک به همه دوستانی که مایل به مطالعه کتاب ایقان هستند و مصمم به یادگیری، چند مطلب زیر حائز اهمیت است:


۱. هر هفته قسمتی از کتاب ایقان در دسترس همه قرار می گیرد که در عرض یک هفته مطالعه شود،


۲. در آخرِ هر قسمتِ مطالعه هفتگی، سوالاتی مطرح شده که می بایست جوابها را در عرض هفته پیدا کنیم و در کلاس بعدی امتحان مربوطه را بدون هیچ کمک، یعنی بدون یادداشت یا رجوع به کتاب بگذرانیم،


۳. بعد از امتحان هفتگی، در مورد نکاتی که برایمان مبهم بوده به گفتگو می پردازیم.


اتخاذ این روشِ کار بدین جهت است که هر یک از ما عاملین فعّال در این مطالعه باشیم.


جانتان خوش


برنامه هفتگی کلاس مطالعه ایقان مستطاب


مطلع

تا صفحه (چاپ قدیم)

از صفحه (چاپ قدیم)

زمان

تا مطلع «بر اولی العلم»

وسط صفحه ۱۶ 

صفحه ۱

هفته اول ۱۳-۲۰ آوریل

تا مطلع «باری اینست»

وسط صفحه ۳۱

وسط صفحه ۱۶ 

هفته دوم ۲۰-۲۷ آوریل

تا مطلع «حال ای برادر»

وسط صفحه ۴۵

وسط صفحه ۳۱

هفته سوم ۲۷ آوریل -۴ می 

تا مطلع «باری اکثر علماء»

وسط صفحه ۶۰

وسط صفحه ۴۵

هفته چهارم ۴-۱۱ می

تا مطلع «باری از این»

وسط صفحه ۷۶

وسط صفحه ۶۰ 

هفته پنجم ۱۱-۱۸ می

تا مطلع «خلاصه اگر»

وسط صفحه ۹۲

وسط صفحه ۷۶

هفته ششم ۱۸-۲۵ می

تا مطلع «جمیع این آیات»

وسط صفحه ۱۰۸

وسط صفحه ۹۲

هفته هفتم ۲۵ می- اول ژوئن (جون)

تا مطلع «باری این انوار»

بالای صفحه ۱۲۵

وسط صفحه ۱۰۸

هفته هشتم ا-۸ 

جون

تا مطلع «باری نظر»

وسط صفحه ۱۴۰

بالای صفحه ۱۲۵

هفته نهم ۸-۱۵

جون

تا مطلع «حال ملاحظه فرمایید»

وسط صفحه ۱۵۸

وسط صفحه ۱۴۰

هفته دهم ۱۵-۲۲

جون

تا مطلع «از جمله جناب ملا حسین»

پایین صفحه ۱۷۳

وسط صفحه ۱۵۸ 

هفته یازدهم ۲۲-۲۹ جون

تا مطلع « باری چون منادی»

آخر صفحه ۱۸۵

پایین صفحه ۱۷۳

هفته دوازدهم ۲۹ جون-۶ (ژوئیه) جولای


تا انتهای کتاب صفحه ۱۹۹

اول صفحه ۱۸۶

هفته سیزدهم ۶-۱۳

جولای





لطفا قبل از شروع به دو فایل صوتی زیر توجه فرمایید. با کلیک یا اشاره، صفحه جدیدی باز میشود. سپس روی علامت play کلیک کنید:


سید محمد، خال اکبر

جو نزول کتاب ایقان


اثر حضرت بهاءالله

بسم ربّنا العلیّ الأعلی

الباب المذکور فی بیان انّ العباد لن یصلوا الی شاطئ بحر العرفان الّا بالانقطاع الصّرف عن کلّ من فی السّموات و الأرض

قدّسوا انفسکم یا اهل الأرض لعلّ تصلنّ الی المقام الّذی قدّر الله لکم و تدخلنّ فی سرادق جعله الله فی سمآء البیان مرفوعاً.

 

جوهر این باب آنکه سالکین سبیل ایمان و طالبین کؤوس ایقان باید نفوس خود را از جمیع شئونات عرضیّه پاک و مقدّس نمایند

 

یعنی گوش را از استماع اقوال و قلب را از ظنونات متعلّقه بسُبُحات جلال و روح را از تعلّق باسباب ظاهره و چشم را از ملاحظهٔ کلمات فانیه و متوکّلین علی الله و متوسّلین الیه سالک شوند. تا آنکه قابل تجلّیات اشراقات شموس علم و عرفان الهی و محلّ ظهورات فیوضات غیب نامتناهی گردند. 

(‌‌‌سُبُحات از کتاب ریاض اللغات: جمعِ سُبْحَة  است‌‌‌˗ مواضع يا محلهای سجود‌‌‌˗‌‌‌ سُبُحَاتُ وَجْهِ ٱللهِ يعنی انوار الهی در تشبیهِ پروردگار به شمسِ ساطع الانوار ˗ و از‌‌‌همین معنیٰ‌‌‌،‌‌‌ آنچه را که مانند نورِ مقابل ، چشم را مانع از مشاهدهٴ شمسِ حقیقت گردد‌‌، مجازاً " سُبُحَات " گفته اند چنانکه در حديث مروی از حضرت امیر،‍ آن حضرت در جواب سؤالِ کُمیل نخعيّ، معانیِ بلیغی هر يک مثل درّ و جوهر در معنای " سبحات جلال " ذکر میفرمايند‌‌‌. بطور کلّی در اصطلاحاتی مانند‌‌: سبحات جلال ˗ سبحات مجلّله ˗ سبحات اسماء ˗ سبحات بشر‌‌، منظور از سُبُحَات‌‌، شؤون و امور و حالاتی است که حجاب يا مانعِ اقبال نفوس به مظهر الهی و يا توجّهشان‌‌ بحقّ گردد‌‌‌که آن موانع در‌‌مقامی عبارتند از‌‌‌تقالید موهومه و‌‌‌يا مسموعات باطله و يا کلمات مانعهٴ صاحبانِ غرض و يا سخنان رادعهٴ اهل نفی و يا القائات اغوائیّهٴ اصحاب نفاق و يا معانیِ متصوّرهٴ باطله از بعضی اصطلاحات آيات و در مقامی تعلّقات دنیوی به جاه و جلال و مقام و مال دنیا و در مقامی خودِ اين نفوسِ محتجب يا مغرض يا منافق يا رياست جو يا جاه طلب است که کلّ حجاب بصر و بصیرت میگردند‌‌. شرحی متین در‌‌‌اين باره در کتابِ اسرار الآثار درج شده است. به شؤون و امور و حالاتی اطلاق شده که مانع اقبال نفوس بمظهر الهی و توجّهشان بحقّ گردد که در مقامی : تقالید و مسموعات باطله و يا کلمات مانعه و يا سخنان رادعهٴ علمای رسوم است و در مقامی دگر : اصطلاحات و يا معانی متصوّرهٴ ناصوابِ بعضی آيات کتب مثل آنچه مدلّ بر آخرين بودن هر پیغمبر دانند (مانندِ خاتم النبیّین در اسلام) و در مقامی جاه و جلال و عزّت و مال دنیاست (در قاموس ايقان بتفصیل و در لغتنامهٴ آخر لوح سلطان باختصار شرحی در اين باره مندرج است).

 

زیرا اگر عبد بخواهد اقوال و اعمال و افعال عباد را از عالم و جاهل میزان معرفت حقّ و اولیای او قرار دهد، هرگز برضوان معرفت ربّ العزّة داخل نشود و بعیون علم و حکمت سلطان احدیّت فائز نگردد و هرگز بسرمنزل بقا نرسد و از جام قرب و رضا مرزوق نگردد.

 

ناظر بایّام قبل شوید که چه ‌قدر مردم از اعالی و ادانی (افراد بلند مرتبه و فرومایه) همیشه منتظر ظهورات احدیّه در هیاکل قدسیّه بوده‌اند. بقسمی که در جمیع اوقات و اوان مترصّد و منتظر و دعاها و تضرّعها مینمودند که شاید نسیم رحمت الهیّه بوزیدن آید و جمال موعود از سرادق غیب بعرصهٔ ظهور قدم گذارد. 

 

و چون ابواب عنایت مفتوح میگردید و غمام مکرمت مرتفع و شمس غیب از افق قدرت ظاهر میشد، جمیع تکذیب مینمودند و از لقاء او که عین لقآء الله است احتراز میجستند. چنانچه تفصیل آن در جمیع کتب سماویّه مذکور و مسطور است.

 

حال قدری تأمّل نمائید که سبب اعتراض ناس بعد از طلب و آمال ایشان چه بود؟ و بقسمی هم اعتراض مینمودند که زبان و بیان و تقریر و تحریر همه از ذکر آن عاجز و قاصر است. 

 

و احدی از مظاهر قدسیّه و مطالع احدیّه ظاهر نشد مگر آنکه باعتراض و انکار و احتجاج ناس مبتلا گشت چنانچه میفرماید «یا حسرةً علی العباد ما یأتیهم من رسول الّا کانوا به یستهزئون» (۳۰ یس: دریغا بر این مردم. هیچ رسولی بر آنان نیامد مگر آنکه او را ریشخند می کردند. آیه قرآن کریم). 

و در مقام دیگر میفرماید «و همّت کلّ امّة برسولهم لیأخذوه و جادلوا بالباطل لیدحضوا به الحقّ» (فقره ای از آیه ۵ غافر: و هر امتی آهنگ فرستاده خود را کردند تا او را بگیرند و بباطل جدال نمودند تا حقیقت را بآن پایمال کنند. آیه قرآن کریم).

 

و همچنین کلمات منزله که از غمام قدرت صمدانیّه و سماء عزّت ربّانیّه نازل شده زیاده از حدّ احصا و احاطهٔ عباد است. و اولو الأفئدة و صاحبان بصر را سورهٔ هود کفایت میکند. 

 

قدری در آن سورهٔ مبارکه تأمّل فرمائید و بفطرت اصلیّه تدبّر نمائید تا قدری بر بدایع امور انبیا و رد و تکذیب کلمات نفی (معرضین - مخالفین) اطّلاع یابید. شاید ناس را از موطن غفلت نفسانیّه بآشیان وحدت و معرفت الهیّه پرواز دهید و از زلال حکمت لایزال و اثمار شجرهٔ علم ذی الجلال بیاشامید و مرزوق گردید. اینست نصیب انفس مجرّده (فارغ از شوون دنیا)  از مائدهٔ منزلهٔ قدسیّهٔ باقیه.

 

اگر بر ابتلای انبیا و علّت و سبب اعتراضات عباد بر آن شموس هویّه آگاه شوید بر اکثری از امور اطّلاع یابید و دیگر هر چه اعتراضات مردم را بر مشارق شموس صفات احدیّه بیشتر ملاحظه کنید در دین خود و امرالله محکمتر و راسختر شوید. 

 

لهذا بعضی از حکایات انبیا مجملاً در این الواح ذکر میشود تا معلوم و مبرهن آید که در جمیع اعصار و اقران (قرنها)  بر مظاهر قدرت و مطالع عزّت وارد میآوردند آنچه را که قلم از ذکرش خجل و منفعل است. شاید این اذکار سبب شود که بعضی از ناس از اعراض و اعتراض علما و جهّال ارض مضطرب نشوند و بلکه بر ایقان و اطمینانشان بیفزاید.

 

و از جملهٔ انبیا نوح بود که نُه صد و پنجاه سال نوحه نمود (در مورد طول عمر به  بیان اول و بیان دوم حضرت عبدالبهاء توجه فرمایید) و عباد را به وادی ایمن روح (منظور ایمان و عرفان، خداشناسی و معرفت الهیه)  دعوت فرمود.


داستان کشتی نوح به نقل از سایت ویکی شیعه: جریان کشتی نوح، بخشی از داستان زندگی و پیامبری حضرت نوح (ع) است. وقتی نوح به پیامبری برگزیده شد مامور شد تا قومش را که بت پرست و مشرک بودند به خداپرستی دعوت کند. به روایت بسیاری از مفسرین بر اساس آیه ۱۴ سوره عنکبوت «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا» حضرت نوح ۹۵۰ سال در میان قوم خود مردم را به خداپرستی دعوت کرد. او در این مدت با مشقت و تلاش شب و روز قومش را هدایت کرد. اما قومش دعوتش را قبول نمی‌کردند و در تمام این مدت افراد اندکی به او ایمان آوردند.

سرانجام نوح بعد از سال‌ها دعوت و عدم ایمان قومش، به خدا شکایت می‌کرد.خداوند نیز به نوح وحی کرد که هیچ فرد دیگری از قومش به او ایمان نخواهد آورد. اینگونه بود که نوح قومش را نفرین کرد و گفت «پروردگارا هیچ کس از کافرین را بر روی زمین باقی مگذار» و خداوند نیز عذابی سخت به صورت طوفان برای آنها مقرر کرد تا همه کافرین از روی زمین از بین بروند.

خداوند برای نجات نوح، مومنان و همچنین حیوانات به او دستور داد کشتی بسازد. حضرت نوح که به روایت برخی نجار بود[با هدایت خداوند توسط جبرئیل توانست یک کشتی با چوب و میخ بسازد[ کشتی بزرگی که نه قبل از آن مثلش ساخته شده بود و نه بعد از آن مثلش ساخته شد.این کشتی قرار بود پیروان حضرت نوح (ع) و همچنین دو جفت از همه حیوانات را از عذاب الهی حفظ کند.

به روایت قرآن کریم زمانی که حضرت نوح (ع) ساخت کشتی را آغاز کرد هر کس از مردمان بی‌ایمان از محل ساخت کشتی عبور می‌کرد نوح را مسخره می‌کرد. در خصوص محتوای تمسخر قوم نوح منبع معتبری وجود ندارد؛ برخی با استناد به روایات، محتوای این تمسخر را ساختن کشتی در یک بیابان عنوان کرده‌اند. برخی دیگر عنوان کرده‌اند که محتوای تمسخر، نجار شدن کسی است که قبلا ادعای پیامبری می‌کرده‌ است.

 

خداوند در ۱۲ آیه و ۱۰ سوره به کشتی نوح اشاره کرده‌است. که مهم‌ترین آنها آیات ۳۷ و ۳۸ سوره هود و ۲۶ و ۲۷ سوره مؤمنون می‌باشد. البته سوره‌های اسراء، یونس،‌ اعراف، شعرا، سوره صافات برخی از دیگر‌ سوره‌هایی‌اند که در آنها به کشتی نوح اشاره شده است. قرآن کریم داستان کشتی نوح را در چارچوب اهداف قصه‌های قرآنی مطرح کرده است و با وجود تکرار این داستان در بخش‌های مختلف، به بیان جزئیات آن نپرداخته است.

با وجود اشاره قرآن کریم به کشتی برخی مفهوم ظاهری کشتی نوح را منکر شده‌اند و گفته‌اند منظور از کشتی نوح همان دین اوست و منظور از عمر ۹۵۰ ساله او، استمرار آیین اوست.

 


 و احدی او را اجابت ننمود و در هر یوم بقدری ایذا و اذیّت بر آن وجود مبارک وارد می آوردند که یقین بر هلاکت او مینمودند

و چه مراتب سخریّه و استهزاء (ریشخند و مسخره کردن)  و کنایه که بر آن حضرت وارد شد. چنانچه میفرماید «و کلّما مرّ علیه ملأ من قومه سخروا منه قال ان تسخروا منّا فانّا نسخر منکم کما تسخرون فسوف تعلمون» (فقره ای از آیه ۳۸ هود: و هر بار که اشرافی از قومش بر او می گذشتند او را مسخره می کردند. می گفت اگر ما را مسخره می کنید، ما نیز شما را همانگونه مسخره خواهیم کرد. آیه قرآن کریم). 

 

و بعد از مدّتها چند مرتبه وعدهٔ انزال نصر (نزول پیروزی)  به اصحاب خود فرمودند بوعدهٴ معیّن، و در هر مرتبه بَدا (تغییر پذیرفتن حکم - از نظر شیعه بداء وقتی است که خداوند وعده ای بدهد و بدان وفا نکند)  شد. 

و بعضی از آن اصحاب معدوده بعلّت ظهور بَدا اعراض مینمودند. چنانچه تفصیل آن در اکثر کتب مشهوره ثبت شده و البتّه بنظر عالی رسیده یا میرسد. تا آنکه باقی نماند از برای آن حضرت مگر چهل نفس و یا هفتاد و دو نفس. چنانچه در کتب و اخبار مذکور است تا آنکه بالأخره نداء «ربّ لا تذر علی الأرض من الکافرین دیّاراً» (۲۶ سوره نوح: پروردگارا هیچ کس از کافران را بر روی زمین مگذار. آیه قرآن کریم) از جان برکشید.

 

حال قدری تأمّل باید که سبب چه بود در این مدّت آن عباد باین قسم اعتراض نمودند و احتراز جستند و از قمیصِ نفی بخلعِ اثبات مفتخر و فائز نشدند؟ 

و دیگر چرا در وعده‌های الهی بدا شد که سبب ادبار (روی گردانیدن) بعضی مقبلین شود؟ 

بسیار تأمّل باید تا بر اسرار امور غیبی واقف شوید و از طیب معنوی گلستان حقیقی بوئی برید و تصدیق نمائید که امتحانات الهیّه همیشه در مابین عباد او بوده و خواهد بود تا نور از ظلمت و صدق از کذب و حقّ از باطل و هدایت از ضلالت و سعادت از شقاوت و خار از گل ممتاز و معلوم شود. 

چنانچه فرموده «الم أ حسب النّاس ان یترکوا ان یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون» (۲ عنکبوت: آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند. آیه قرآن کریم).

  

و بعد از نوح جمال هود از مشرق ابداع مشرق شد و قریب هفتصد سنه اُو اَزید (یا بیشتر) باختلاف اقوال، مردم را برضوان قرب ذی الجلال دعوت نمود. و چه مقدار بلایا که بمثل غیث هاطل (باران سیل آسا)  بر آن حضرت بارید. تا آنکه کثرتِ دعوت سببِ کثرتِ اِعراض شد و شدّتِ اهتمام علّتِ شدّتِ اغماض گردید «و لا یزید الکافرین کفرهم الّا خسارا» (فقره ای از آیه ۳۹ فاطر:‌ کافران را کفرشان غیر از زیان نمی افزاید. آیه قرآن کریم).



حضرت هود به نقل از سایت تییل: حدود ۷۰۰ سال قبل از میلاد حضرت مسیح علیه‏السلام در سرزمین احقاف (بین یمن و عمان، در جنوب عربستان) قومى زندگى مى ‏کردند که به آن‏ها قوم عاد مى ‏گفتند. زیرا جدشان شخصى به نام عاد بن عوص بود و حضرت هود علیه ‏السلام نیز از همین قوم بود و عاد بن عوص، جد سوم او به شمار مى ‏آمد.

قوم عاد افرادى تنومند، بلند قامت و نیرومند بودند، از این رو به عنوان جنگاورانى برگزیده به حساب مى ‏آمدند. از نظر تمدن نیز نسبت به قبایل دیگر تا حدود زیادى پیشرفته‏تر بودند و شهرهاى آباد، زمین‏هاى خرّم و سرسبز و باغ‏هاى پرطراوت داشتند.

این قوم در ناز و نعمت به سر می‏بردند و همچون شیوه بیشتر سرمایه داران و مرفهین بى درد، مست غرور و غفلت بودند. از قدرتشان براى ظلم و ستم و استعمار و استثمار دیگران سوءاستفاده مى‏کردند و از طاغوت‏ها و مستکبران عنود و سرکش پیروى مى ‏نمودند و در میان انواع خرافات و بت ‏پرستى و گناهان غوطه ‏ور بودند.

 طغیان، بى ‏بند و بارى، عیش و نوش و شهوت پرستى، جهل و گمراهى، لجاجت و یکدندگی در سراپاى وجودشان دیده مى ‏شد و هرگز حاضر نبودند که از روش خود دست بکشند و در برابر حق تسلیم گردند.

حضرت هود علیه ‏السلام در میان قوم، دعوت خود را چنین آغاز کرد:

اى قوم من! خدا را پرستش کنید، چرا که هیچ معبودى براى شما جز خداى یکتا نیست، شما در اعتقادى که به بتها دارید در اشتباهید، و نسبت دروغ به خدا مى ‏دهید.

 اى قوم من! من از شما پاداشى نمى ‏خواهم، پاداش من فقط بر کسى است که مرا آفریده است. آیا نم ى‏فهمید؟

 اى قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوى او باز گردید، تا باران رحمتش را پى در پى بر شما بفرستد، و نیرویى بر نیروى شما بیفزاید، روى از حق نتابید و گناه نکنید.

 قوم هود گفتند: اى هود! تو دلیلى براى ما نیاورده‏ اى و ما خدایان خود را به خاطر حرف تو رها نخواهیم کرد، و ما اصلا به تو ایمان نمى‏آوریم، ما فقط درباره تو مى ‏گوییم؛ بعضى از خدایان ما به تو زیان رسانده و عقلت را ربوده‏ اند.

 هود گفت: من خدا را به گواهى مى ‏طلبم، شما نیز گواه باشید که من از آن چه شریک خدا قرار دهید بیزارم.

 من در برابر شما هستم، هر چه مى ‏خواهید در مورد من نقشه بکشید و مرا تهدید کنید، ولى از دست شما کارى ساخته نیست، من بر الله که پروردگار من و شما است توکل کرده‏ ام، هیچ جنبنده‏ اى نیست، مگر این که او بر آن تسلط داشته باشد، اما سلطه‏ اى بر اساس عدالت چرا که پروردگار من بر راه راست است. من رسالتى را که مأمور بودم به شما رساندم، پس اگر روى بگردانید، پروردگارم گروه دیگرى را جانشین شما میکند، و شما کمترین ضررى به او نمی رسانید، پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چیز است.

قوم هود علیه ‏السلام در برابر اندرزهاى پرمهر حضرت هود علیه‏ السلام به جاى این که پاسخ مثبت بدهند، به لجاجت و سرکشى پرداختند، با صراحت او را تکذیب کردند، و گفتند:

 براى ما تفاوت نمى ‏کند، چه ما را اندرز بدهى یا ندهى. خود را بیهوده خسته نکن، روش ما همان روش پیشینیان است و از آن دست نمى ‏کشیم، و این تهدیدهاى تو، دروغ است و ما هرگز مجازات نمى ‏شویم.

نیز به یهود گفتند: آیا آمده‏ا ى که ما را (با دروغ‏هایت) از معبودهایمان باز گردانى؟ اگر راست مى ‏گویى عذابى را که به ما وعده داده‏اى بیاور.

 حضرت هود علیه ‏السلام آن چه توانست قوم خود را پند و اندرز داد، و شب و روز به دعوت آن‏ها به سوى حق پرداخت، و راه روشن نجات را به آن‏ها نشان داد، و با اصرار و تکرار، آن‏ها را از انحراف و گمراهى برحذر مى ‏داشت، ولى تنها اندکى از آن قوم، به هود علیه ‏السلام ایمان آوردند، و اکثریت قاطع مردم، رو در روى هود علیه ‏السلام قرار گرفتند و نسبت دروغگویى، جنون و ابلهى به هود علیه ‏السلام دادند و بر کفر و عناد خود افزودند.

 قرآن گوشه‏ اى از داستان گفتگوى هود علیه ‏السلام با قومش را چنین بیان مى‏کند:

 هود: اى قوم من! تنها خدا را بپرستید، جز او معبودى براى شما نیست، آیا پرهیزگارى پیشه نمى ‏کنید؟

 بزرگان قوم: ما تو را در مقام نادانى و سبک مغزى مى ‏نگریم، ما به طور قطع تو را دروغگو مى ‏دانیم.

 هود: اى قوم من! هیچ گونه ابلهى و سفاهت در من نیست، بلکه من فرستاده‏ اى از سوى خدا به سوى شما هستم، پیامهاى خدا را به گوش شما مى ‏رسانم و خیرخواه امین براى شما هستم.

 آیا تعجّب نمى ‏کنید که دستور آگاهى‏بخش خداوند توسط مردى از میان شما به شما برسد، و او شما را از مجازات الهى بترساند؟

 بزرگان قوم: آیا به سراغ ما آمده‏ اى که تنها خداى یگانه را بپرستیم، ولى آنچه را که پدرانمان مى ‏پرستند، رها سازیم، اگر راست مى ‏گوئى آنچه را که از عذاب به ما وعده مى ‏دهى، بیاور.

هود: پلیدى و غضب پروردگارتان، شما را فرا گرفته است، آیا با من در مورد نامهایى که شما و پدرانتان بر بتها نهاده ‏اید، ستیز مى ‏کنید؟ در حالى که خداوند هیچ دلیلى درباره آن نازل نکرده است؟ پس شما منتظر (شکست من) باشید، و من نیز در انتظار عذاب شما خواهم بود.

به عذاب سختى که خداوند بر قوم عاد فرستاد و آن‏ها را به هلاکت رسانید، در آیات متعدد قرآن اشاره شده است‏ که از همه آن‏ها چنین مى ‏آید که عذاب آنها بسیار سخت و وحشتناک بوده است.

 در سوره حاقه آیه۶  به بعد چنین آمده است:

 خداوند تندبادى طغیانگر و سرد و پرصدا را هفت شب و هشت روز پى در پى و بنیانکن بر قوم عاد مسلّط کرد، آن قوم یاغى همچون تنه‏ هاى پوسیده و نخل‏هاى تو خالى در میان آن تندباد کوبنده بر زمین افتادند و به هلاک رسیدند، و همه آن‏ها نابود شدند.

سرزمین قوم عاد، بسیار پردرخت و خرم و حاصلخیز بود، وقتى که از دعوت حضرت هود علیه ‏السلام سرپیچى کردند، خداوند باران رحمتش را به مدت هفت سال از آن‏ها بازداشت. خشکسالى و قحطى، همه جا را فرا گرفت. هوا خشک و گرم و خفه کننده شده بود.

 حضرت هود علیه ‏السلام به آن‏ها فرمود: توبه و استغفار کنید، تا خداوند باران رحمتش را به سوى شما بفرستد. ولى آن‏ها بر عناد و سرکشى خود افزودند و دعوت آن حضرت را به مسخره گرفتند. خداوند به هود علیه ‏السلام وحى کرد که فلان وقت عذاب دردناکى به صورت باد تند و کوبنده بر آنها مى ‏فرستم.

آن وقت فرا رسید، وقتى ملت گنهکار عاد به آسمان نگریستند ابرى را دیدند که به سوى سرزمین آن‏ها حرکت مى ‏کند، تصور کردند که ابر نشانه باران است، از این رو شادمان شدند، و گفتند: این ابرى است بارانزا که به سوى دره‏ها و آبگیرهایمان رو مى ‏آورد. به استقبال آن شتافتند، و در کنار دره‏ها و سیل گیرها آمدند تا منظره نزول باران پربرکت را بنگرند و روحى تازه کنند.

 ولى به زودى به آن‏ها گفته شد: این ابر باران‏زا نیست، این همان عذاب وحشتناکى است که براى آمدنش شتاب مى ‏کردید، این تند باد شدیدى است که حامل عذاب دردناکى خواهد بود.

 طولى نکشید که آن باد تند و ویرانگر فرا رسید، و اموال و چهارپایان و خود آن‏ها را نابود کرد

 نخستین بار که متوجه ابر سیاه پر گرد و غبار شدند، وقتى بود که آن باد به سرزمین آن‏ها رسید و چهارپایان و چوپانان آن‏ها را که در اطراف بودند، از زمین برداشت و به هوا برد، خیمه‏ ها را از جا مى‏ کند و چنان بالا مى ‏برد که آن‏ها به صورت ملخى دیده مى ‏شدند، هنگامى که آن صحنه وحشتبار را دیدند، فرار کردند و به خانه‏ هاى خود پناه بردند و درها را به روى خود بستند، ولى باد آن چنان تند بود که درها را از جا مى ‏کند، و آن‏ها را بر زمین مى ‏کوبید و با خود مى ‏برد و پیکرهاى بى جان آن‏ها را زیر خروارها شن، پنهان مى ‏ساخت.

 آرى آن‏ها آن چنان در چنبره عذاب الهى قرار گرفتند که به فرموده قرآن‏:

 ما تَذَرُ مِن شى‏ء َاتَت عَلَیهِ الّا جَعَلتهُ کالرّمیمِ؛

 آن تندباد از هر چیز که مى ‏گذشت، آن را رها نمى ‏کرد، تا این که آن را همچون استخوان‏هاى پوسیده مى ‏نمود.


و بعد هیکل صالحی از رضوان غیبی معنوی قدم بیرون نهاد و عباد را بشریعهٔ قرب باقیه دعوت نمود. و صد سنه او ازید امر باوامر الهی و نهی از مناهی میفرمود. ثمری نبخشید و اثری ظاهر نیامد و چند مرتبه غیبت اختیار فرمود با آنکه آن جمال ازلی ناس را جز بمدینهٔ احدیّه دعوت نمینمود، چنانچه میفرماید «و الی ثمود اخاهم صالحاً قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره» الی آخر القول. «قالوا یا صالح قد کنت فینا مرجوّاً قبل هذا أ تنهانا ان نعبد ما یعبد آبائنا و انّنا لفی شکّ ممّا تدعونا الیه مریب» 

(۶۱ و ۶۲ هود: و به سوی ثمود برادرشان صالح را فرستادیم. گفت ای قوم من، خدا را بپرستید. برای شما معبودی جز او نیست. گفتند ای صالح به راستی تو پیش از این مایه امید بودی آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان می پرستند باز می داری و بی گمان ما از آنچه تو ما را بدان می خوانی سخت دچار شک هستیم. آیات قرآن کریم). 


حضرت صالح به نقل از ویکی پدیا:  صالح از پیامبرانی است که در قرآن و روایات اسلامی به آن اشاره رفته‌است. برخی او را با شالح پسر یهودا مذکور در عهد عتیق یکسان دانسته‌اند، که این همسانی محل تردید است. مطابق روایت هود پیامبر برای قوم عاد — که از اقوام عرب زبان در احقاف، در میان عمان و حضرموت که در کنار دریا قرار می‌گیرد — فرستاده شده بود و همچنین خداوند صالح پیامبر را بعد از هلاک شدن قوم عاد، برای هدایت قوم ثمود فرستاد و این قوم در منطقه ای به نام حجر در میان حجاز و تبوک زندگی می‌کردند.

در روایت صالح از نسل ششم نوح است او به مدت ۴۳۰ سال زیست او پیامبر قوم ثمود بود که در حوالی شام می‌زیستند قوم ثمود از نه قبیله تشکیل می‌شدند صالح سال‌ها قوم خود را به خداپرستی دعوت نمود؛ و گروهی اندک به او پیوستند قومش از او نشانه نبوت خواستند صالح به امر الهی شتری سرخ موی و ماده به نام جمل را در میان کوهی «در حجاز یا شام یا بین این» آورد و فرمود این شتر نشانه ایست در میان من و شما حرمت او را بدارید شتر آبشخور خود را می‌داند و به هر جا که میل دارد می‌رود کسی مانع او نشود اما قوم حرمت او را پاس نداشتند و سرانجام نه نفر از جوانان قوم متحد گردیده و تصمیم به قتل شتر گرفتند و آن را پی نموده و کشتند و ناقه اش به کوه پناه برد در پی این حادثه صالح عذاب الهی را اعلام داشت و پس از سه روز وعده الهی سر رسید و صاعقه همه جا را فرا گرفت و دمار از قوم او برآورد و صالح و پیروانش از این حادثه در امان بودند بقایای قوم صالح و اصحاب حجر برای عبرت آیندگان باقی ماند. قوم ثمود مردانی قوی و تنومند بودند و خانه‌های خود را در میان صخره‌ها و کوه‌ها می‌ساختند (۶۱ آیه در قرآن).

در زیارتنامه علی نیز آمده‌است: «ألَسَّلامُ عَلَیک وَ عَلی جارَیک هُودٍ وَ صالحٍ». سلام بر تو و بر دو همسایه ات هود و صالح. «السّلامُ عَلَیک وَ عَلی ضَجیعَیک آدمَ وَ نُوحٍ»؛ (سلام بر تو و بر آدم و نوح که در کنار تو آرمیده‌اند).

داستان حضرت صالح


و هیچ فائده نبخشید تا آنکه بصیحه‌ئی جمیع بنار راجع شدند. 

(صیحه از ریاض اللغات:  فرياد ˗ بانگ شديد ˗ جیغ ˗ آوای بلند ˗ صدای صور يا بوق يا شیپورِ قیامت " يَوْمَ يَسْمَعُوْنَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ " روزی که صدای صور قیامت را بحقّ می شنوند (٤٢ سورهٴ ق) ˗ عذاب (‌‌بعضی از مفسّرين صَیْحَة را در آيات سورهٴ هود بمعنای عذاب تفسیر کرده اند و در الوسیط نیز بهمین نحو آمده است‌‌).

 

و بعد جمالِ خلیل (خلیل از ریاض اللغات: دوست حقیقی - یار خالص - لقب حضرت ابراهیم است. در قرآن هم می فرماید : " وَ اٱ‌تَّخَذَ اللهُ اِبْرَاهِیْمَ خَلِیْلاً " و خداوند ابراهیم را دوست گرفت (١٢٥ سورهٴ نساء).کشف نقاب نمود و عَلَم هدی مرتفع شد و اهل ارض را بنور تُقی دعوت فرموده، هر چه مبالغه در نصیحت فرمود جز حسد ثمری نیاورد و غیر غفلت حاصلی نبخشید. الّا الّذینهم انقطعوا بکلّهم الی الله و عرجوا بجناحی الایقان الی مقام جعله الله عن الادراک مرفوعاً (بغیر از کسانی که خود را از غیر خدا منقطع کردند و به بال های ایقان به مقامی که ورای ادراک است عروج نمودند).  

 

و تفصیل آن حضرت مشهور است که چه مقدار اعدا احاطه نمودند تا آنکه نارِ حسد و اعراض افروخته شد. و بعد از حکایت نار، آن سراج الهی را از بلد اخراج نمودند، چنانچه در همهٔ رسائل و کتب مذکور است.



(داستان آتش به نقل از سایت بیتوته: خلاصه واقعه بدین شرح است که ابراهیم (علیه‌السلام) در پی فرصتی می‌گشت تا اینكه عیدی كه از آن مردم زمان بود، فرا رسید و رسم چنین بود كه همه مردم (جز بیماران) هنگام عید از شهر بیرون می‌رفتند و به گردش می‌پرداختند.

 

آن روز همه از شهر بیرون رفتند، حتی ابراهیم (علیه‌السلام) را نیز دعوت كردند كه با آن‌ها به خارج از شهر برود، ولی ابراهیم (علیه‌السلام) در پاسخ دعوت آن‌ها گفت: «من بیمار هستم و نتوانم با شما به گردش پرداخته و از شهر بیرون آیم. وقتی كه شهر كاملاً خلوت شد، ابراهیم (علیه‌السلام) یك تبر با خود برداشت، و به پرستشگاهی كه بت‌های آنان در آن قرار داشت رفت. مردم پس از برگزاری مراسم جشن خود، بازگشته و آنچه بر سر بت‌ها آمده بود، ملاحظه كردند.

 

آنان وحشت زده از خود پرسیدند، كدام فرد ستم پیشه به مقدسات ما چنین كرده است؟ با هم گفتند: به خدا سوگند كسى جرأت این كار را نداشته جز همان جوانى كه آنها را نكوهش می كرد و از آنها بیزارى می جست، و براى كشتن او وسیله‏اى بدتر از كشتن با آتش نیافتند، و از این رو هیزم فراوانى جمع كردند تا روزى كه قرار شد او را با آتش بسوزانند.

 

نمرود با لشكریانش براى تماشا آمدند و جایگاهى براى او ترتیب دادند كه از آنجا بنگرد تا چگونه آتش ابراهیم را در كام خود فرو خواهد برد. از آن سو ابراهیم را در منجنیق گذاردند (تا به سوى خرمن آتش پرتاب كنند) زمین (بناله درآمد) و گفت: پروردگارا بر روى زمین كسى جز او نیست كه تو را بپرستد آیا باید او به آتش بسوزد؟ پروردگار متعال (در پاسخ) فرمود: اگر مرا بخواند او را نجات خواهم داد.

 

از امام باقر علیه السّلام روایت كرده اند كه فرمود: دعاى ابراهیم علیه السّلام در آن روز این بود كه گفت: «یا احد یا صمد، یا من‏ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» سپس گفت: ... «تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ‏» پس خداى تبارك و تعالى فرمود: تو را كفایت كردم (و نجات بخشم) و به آتش خطاب فرمود: «سرد باش» در این وقت سرما چنان شد كه دندان هاى ابراهیم از سرما به هم می خورد تا اینكه به دنبال آن خداى عز و جل فرمود : (قُلنَا یَا نَارُ کُونِی بَرداً و سَلاماً عَلَی اِبراهِیم)(انبیاء/69) «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش»).


 

و بعد زمان او منقضی شد تا نوبت به موسی رسید. و آن حضرت بعصای امر و بیضای معرفت از فاران محبّت الهیّه با ثُعبانِ قدرت و شوکت صمدانیّه از سینای نور بعرصهٔ ظهور ظاهر شد و جمیع من فی الملک را بملکوت بقا و اثمار شجرهٔ وفا دعوت نمود.



 عصای حضرت موسی به نقل از سایت ویکی شیعه: از ودایع امامت است که برخی از معجزات حضرت موسی(ع) از طریق آن رخ داده است. این عصا از مواریث انبیا بوده که پس از حضرت آدم به حضرت شعیب و سپس به موسی رسیده و هنگام ظهور در دست امام مهدی(عج) خواهد بود. در قرآن و کتاب‌های قصه‌های انبیاء برای این عصا حوادث و وقایعی نقل شده است. عصای حضرت موسی چندین معجزه داشته که قرآن به آنها اشاره کرده است:

  • مار شدن هنگام مبعوث شدن حضرت موسی(ع) به پیامبری

  • اژد‌ها شدن نزد فرعون

  • بلعیدن سحر ساحران

  • زدن عصا به دریا و باز شدن راه برای نجات قوم بنی‌اسراییل 

  • زدن عصا به سنگ و بیرون آمدن دوازده چشمه آب برای اسباط بنی‌اسراییل

 

درباره نام، جنس، ویژگی و کاربرد این عصا در کتب فریقین مطالبی نقل شده است. امام محمد باقر(ع) فرمود: عصای موسی را حضرت آدم از بهشت به زمین آورد و آن از درخت عوسَج بهشتی بوده است.[ در حدیث دیگری امام صادق(ع) فرمود: عصای موسی چوبی بود از درخت بهشتی مُورد (درختی شبیه به انار) است.

بر پایه برخی گزارش‌ها، حضرت شعیب (ع) به حضرت موسی (ع) فرمود: داخل خانه شو و یک عصا بردار. وقتی حضرت موسی (ع) داخل شد عصای نوح و ابراهیم (ع) حرکت کردند و در دست ایشان قرار گرفت و چون آن عصا را به نزد شعیب(ع) آورد، شعیب (ع) گفت: این را برگردان و عصایی دیگر را انتخاب کن. موسی (ع) آن عصا را بازگرداند و در میان عصاهای دیگر گذاشت و خواست که عصای دیگری را بردارد، باز همان عصا حرکت نمود و در دستش جای گرفت و این اتفاق تا سه مرتبه تکرار شد! شعیب(ع) چون این ماجرا را مشاهده نمود گفت:‌ ای موسی؛ این عصا را ببر، زیرا که خداوند این عصا را مختص تو قرار داده است.


 

و شنیده شد که فرعون و ملأ (گروه - اهل - قوم) او چه اعتراضها که نمودند، و چه مقدار احجار ظنونات از انفس مشرکه بر آن شجرهٔ طیّبه وارد آمد. تا بحدّی که فرعون و ملأ او همّت گماشتند که آن نار سدرهٔ ربّانیّه را از ماء تکذیب و اعراض افسرده و مخمود نمایند. و غافل از اینکه نارِ حکمت الهیّه از آب عنصری افسرده نشود و سراج قدرت ربّانیّه از بادهای مخالف خاموشی نپذیرد. بلکه در این مقام ماء سبب اشتعال شود و باد علّت حفظ. لو انتم بالبصر الحدید تنظرون و فی رضی الله تسلکون (اگر شما به بصر تیز نگاه کنید و در راه رضای خدا قدم بردارید).

 

و چه بیانی خوش فرمود مؤمن آل فرعون چنانچه حکایت او را ربّ 

العزّة برای حبیب خود میفرماید «و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه أ تقتلون رجلاً ان یقول ربّی الله و قد جآءکم بالبیّنات من ربّکم و ان یک کاذباً فعلیه کذبه و ان یک صادقاً یصبکم بعض الّذی یعدکم انّ الله لا یهدی من هو مسرف کذّاب» 

(۲۸ غافر: و مردی مومن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان می داشت گفت: آیا مردی را می کشید که می گوید پروردگار من خداست و مسلما برای شما از جانب پروردگارتان دلایل آشکاری آورده و اگر دروغگو باشد دروغش به زیان اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده می دهد به شما خواهد رسید. چرا که خدا کسی را که افراط کار و دروغگو باشد هدایت نمی کند. آیه قرآن کریم). 

 

و بالأخره امر بجائی کشید که همین مؤمن را بنهایت عذاب شهید نمودند «الا لعنة الله علی القوم الظّالمین» (۱۱ هود: هان لعنت خدا بر ستمگران باد. آیه قرآن کریم).

 

حال قدری در این امورات تأمّل فرمائید که چه سبب اینگونه اختلافات بوده که هر ظهور حقّی که در امکان از افق لامکان ظاهر میشد اینگونه فساد و اغتشاش و ظلم و انقلاب در اطراف عالم ظاهر و هویدا میگشت با اینکه جمیع انبیا در حین ظهور خود مردم را بشارت میدادند به نبیّ بعد و علامتی از برای ظهور بعد ذکر میفرمودند؟ چنانچه در همهٔ کتب مسطور است با وجود طلب و انتظار ناس بمظاهر قدسیّه و ذکر علامات در کتب چرا باید اینگونه امور در عالم رو دهد که جمیع انبیا و اصفیا را در هر عهد و عصر اینگونه ظلم و جبر و تعدّی نمایند چنانچه میفرماید: «أ فکلّما جآءکم رسول بما لا تهوی انفسکم استکبرتم ففریقاً کذّبتم و فریقاً تقتلون» (۸۷ بقره). میفرماید هر زمان و عهد که آمد بسوی شما رسولی از جانب پروردگار بغیر هوای نفس شما تکبّر نمودید و موقن نشدید و گروهی از آن انبیا را تکذیب نمودید و گروهی را میکشتید. آیه قرآن کریم

 

آخر تأمّل فرمائید که سبب این افعال چه بود که باین قسم با طلعات جمال ذی الجلال سلوک مینمودند و هر چه که در آن ازمنه سبب اعراض و اغماض آن عباد بود حال هم سبب اغفال این عباد شده

 

و اگر بگوئیم حجج الهیّه کامل و تمام نبود، لهذا سبب اعتراض عباد شد، این کفریست صراح لأجل آنکه این بغایت از فیض فیّاض دور است و از رحمت منبسطه بعید که نفسی را از میان جمیع عباد برگزیند برای هدایت خلق خود و باو حجّت کافیهٔ وافیه عطا نفرماید و مع‌ذلک خلق را از عدم اقبال باو معذّب فرماید. 

 

بلکه لم‌یزل جود سلطان وجود بر همهٔ ممکنات بظهور مظاهر نفس خود احاطه فرموده و آنی نیست که فیض او منقطع شود و یا آنکه امطار رحمت از غمام عنایت او ممنوع گردد. 

 

پس نیست این امورات محدثه مگر از انفس محدوده که در وادی کبر و غرور حرکت مینمایند و در صحراهای بُعد سیر مینمایند و بظنونات خود و هر چه از علمای خود شنیده‌اند همان را تأسّی مینمایند. لهذا غیر از اعراض امری ندارند و جز اغماض حاصلی نخواهند. 

 

و این معلوم است نزد هر ذی بصری که اگر این عباد در ظهور هر یک از مظاهر شمس حقیقت چشم و گوش و قلب را از آنچه دیده و شنیده و ادراک نموده پاک و مقدّس مینمودند، البتّه از جمال الهی محروم نمی ماندند و از حرم قرب و وصال مطالع قدسیّه ممنوع نمی گشتند. 

 

و چون در هر زمان حجّت را بمعرفت خود که از علمای خود شنیده بودند میزان مینمودند و بعقول ضعیفهٔ آنها موافق نمیآمد، لهذا از اینگونه امور غیر مرضیّه از ایشان در عالم ظهور بظهور میآمد.

 

و در همهٔ اوقات سبب صدّ عباد و منع ایشان از شاطی بحر احدیّه علمای عصر بوده‌اند که زمام آن مردم در کفّ کفایت ایشان بود. 

و ایشان هم بعضی نظر بحبّ ریاست و بعضی از عدم علم و معرفت ناس را منع مینمودند. 

چنانچه همهٔ انبیا باذن و اجازهٔ علمای عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند و باعلی افق عزّت پرواز نمودند. چه ظلمها که از رؤسای عهد و علمای عصر بر سلاطین وجود و جواهر مقصود وارد شد. 

و باین ایّام محدودهٔ فانیه قانع شدند و از ملک لایفنی بازماندند. چنانچه چشم را از مشاهدهٔ انوار جمال محبوب بی‌نصیب نمودند و گوش را از بدایع نغمات ورقاء مقصود محروم ساختند. 

 

اینست که در جمیع کتب سماویّه ذکر احوال علمای هر عصر شده چنانچه میفرماید «یا اهل الکتاب لم تکفرون بآیات الله و انتم تشهدون» (۷۰ آل عمران: ای اهل کتاب چرا به آیات خدا کفر می ورزید با آنکه خود به درستی آن گواهی می دهید. آیه قرآن کریم) 

و همچنین میفرماید «یا اهل الکتاب لم تلبسون الحقّ بالباطل و تکتمون الحقّ و انتم تعلمون» (۷۱ آل عمران: ای اهل کتاب چرا حق را به باطل می پوشانید و حقیقت را کتمان می کنید با اینکه خود می دانید. آیه قرآن کریم). 

و در مقام دیگر میفرماید «قل یا اهل الکتاب لم تصدّون عن سبیل الله» (۹۹ آل عمران: بگو ای اهل کتاب چرا کسی را که ایمان آورده است از راه خدا صد میدارید. آیه قرآن کریم). 

 

و این معلوم است که اهل کتابی که صدّ نمودند مردم را از صراط مستقیم علمای آن عهد بوده‌اند چنانچه اسم و رسم جمیع در کتب مذکور است و از اکثر آیات و اخبار مستفاد میشود، لو انتم بطرف الله تنظرون (اگر به نظر حق توجه نمایید).

 

پس قدری بدیدهٔ بصیرت الهیّه در آفاق علم ربّانی و انفس کلمات تامّهٔ صمدانیّه تعقّل فرمائید تا جمیع اسرار حکمت روحانیّه بی‌سُبُحات جلال (اموری که مانع اقبال نفوس به مظهر امرالله است) از خَلفِ سُرادقِ (پشت سراپرده)   فضل و افضال ظاهر و هویدا شود. 

 

و کلّیّهٔ اعتراض مردم و احتجاجات ایشان از عدم ادراک و عرفان حاصل شده

مثلاً بیاناتی که طلعات جمال حقّ در علامات ظهور بعد فرمودند آن بیانات را ادراک ننمودند و بحقیقت آن واصل نشدند لهذا عَلَم (پرچم - رایت)  فساد برافراختند و رایات فتنه برپا نمودند. 

 

و این معلومست که تأویل کلمات حمامات ازلیّه را جز هیاکل ازلیّه ادراک ننمایند و نغمات ورقاء معنویّه را جز سامعهٔ اهل بقا نشنود

و هرگز قبطیِ (مصری) ظلم از شرابِ سبطیِ (منسوب به اسباط بنی اسرائیل)  عدل نصیب ندارد، و فرعونِ کفر از بیضای موسی اطّلاع نیابد. چنانچه میفرماید «و ما یعلم تأویله الّا الله و الرّاسخون فی العلم» (فقره ای از آیه ۷ آل عمران: و کسی از معنی آن جز خدا و آنهایی که در علم راسخ هستند نمی دانند. آیه قرآن کریم).  

 

مع‌ذلک تأویل کتاب را از اهل حجاب مستفسر شدند و علم را از منبع او اخذ ننمودند.

مثلاً چون ایّام موسی گذشت و انوار عیسی از فجر روح عالم را احاطه نمود، جمیع یهود اعتراض نمودند که آن نفس که در تورات موعود است باید مروّج و مکمّل شرایع تورات باشد. و این جوان ناصری که خود را مسیح الله مینامد حکم طلاق و سَبت را که از حکمهای اعظم موسی است نسخ نموده. 

و دیگر آنکه علائم ظهور هنوز ظاهر نشده. چنانچه یهود هنوز منتظر آن ظهورند که در تورات مذکور است. 

چه ‌قدر از مظاهر قدس احدیّه و مطالع نور ازلیّه که بعد از موسی در ابداع ظاهر شده و هنوز یهود بحجبات نفسیّهٔ شیطانیّه و ظنونات افکیّهٔ (دروغین) نفسانیّه محتجب بوده و هستند. 

و منتظرند که هیکلِ مجعول (خلق شده - ساختگی - غیر حقیقی)  با علامات مذکوره که خود ادراک نموده‌اند کِی ظاهر خواهد شد. «کذلک اخذهم الله بذنبهم و اخذ عنهم روح الایمان و عذّبهم بنار کانت فی هاویة الجحیم»

(همانا خداوند آنها را به خاطر گناهانشان اخذ نموده، روح ایمان را از آنان گرفته و بنار پایین ترین طبقات جهنم مجازات نموده است).   

 

و این نبود مگر از عدم عرفان یهود عبارات مسطورهٴ در تورات را که در علائم ظهور بعد نوشته شده. چون بحقیقت آن پی‌نبردند و بظاهر هم چنین امور واقع نشد، لهذا از جمال عیسوی محروم شدند و بلقآء الله فائز نگشتند و کانوا من المنتظرین. و لم‌یزل و لایزال جمیع امم بهمین جعلیّات افکار نالایقه تمسّک جسته و از عیونهای لطیفهٔ رقیقهٔ جاریه خود را بی‌بهره و بی‌نصیب نمودند.

 

و در کشف این اسرار بعضی از عبارات انبیا ببدایع نغمات حجازی (به زبان عربی)  در الواح مسطورهٔ قبل که برای یکی از احباب نوشته شده بود مذکور گشت (شاید اشاره حضرت بهاءالله به جواهر الاسرار است). و حال هم بتغنّیات خوش عِراقی (زبان فارسی) نظر بخواهش آن جناب در این اوراق مجدّداً ذکر مینمائیم که شاید تشنگان صحراهای بُعد را ببحر قُرب دلالت نماید، و گمگشتگان بیابانهای هِجر و فراق را بخیام (خیمه ها)  قرب و وصال رساند.  تا غمام ضلالت مرتفع شود و آفتاب جهانتاب هدایت از افق جان طالع گردد. «و علی الله اتّکل و به استعین لعلّ یجری من هذا القلم ما یحیی به افئدة النّاس لیقومنّ الکلّ عن مراقد غفلتهم و یسمعنّ اطوار ورقات الفردوس من شجر کان فی الرّوضة الأحدیّة من ایدی القدرة باذن الله مغروساً» (توکل به خدا می کنیم و از او اعانت می طلبیم که آنچه از این قلم جاری می گردد سبب احیای قلوب مردم شود تا شاید از بستر غفلت قیام نمایند و حفیف بهشت را از درختی که به دست قدرت و به اجازه خداوند کاشته شده است بشنوند).




تمرینات این قسمت در لینکِ سئوالات کتاب صفحات ۱-۱۶ قابل دسترس است. بعد از جواب دادن به سئوالات روی کلمه Submit اشاره فرمایید تا نتیجه امتحان بنظرتان برسد.



لطفا به دو فایل صورتی زیر توجه فرمایید: گامی به سوی یگانگی جهان انسانی و چند کلمه ای با علماء

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

هفت وادي - قوس نزول و صعود - مراتب سبعه خلقت

  هفت وادی  اثر حضرت بهاءاللّه ذکر الاسرار فی معارج الاسفار لمن یرید ان یسافر الی اللّه المقتدر الغفّار بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الّذی اظهر الوجود من العدم و رقم علی لوح الانسان من اسرار القدم و علّمه من البیان ما لا یعلم و جعله کتاباً مبیناً لمن آمن و استسلم و اشهده خلق کلّ شیئ فی هذا الزّمان المظلم الصّیلم و انطقه فی قطب البقآء علی اللّحن البدیع فی الهیکل المکرّم (مظاهر مقدسه) . لیشهد الکلّ فی نفسه بنفسه فی مقام تجلّی ربّه بانّه لا اله الّا هو و لیصل الکلّ بذلک الی ذروة الحقایق حتّی لا یشاهد احد شیئاً الّا و قد یری اللّه فیه. ای رؤیة تجلّیه المودعة فی حقایق الاشیآء والّا انّه تعالی منزّه من ان یشهد او یری «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللّطیف الخبیر»  («بسم الله الرحمن الرحیم» بیان مبارکی است که آیه اول قرآن کریم نیز می باشد. شیخ احمد احسایی، حضرت باب و حضرت عبدالبهاء تفسیراتی بر آن نوشته اند. جناب دکتر نادر سعیدی در مقاله ای به مقایسه این تفسیرات پرداخته اند. مقاله دکتر سعیدی در این لینک قابل مطالعه می باشد: تفسير بسم الله الرحمن الرحيم . ویدیوی ...

الواح وصایا: نکته به نکته مو به مو

«حضرت عبدالبهآء در رتبه اولى مرکز و محور عهد و ميثاقِ بى مثيلِ حضرت بهاءالله، و اعلى صُنعِ يدِ عنايتش، و مرآتِ صافى انوارش، و مَثَلِ اعلاى تعاليم، و مبيّن ِمصون از خطاى آياتش، و جامع جميع کمالات و مظهر کلّيّۀ صفات و فضائل بهائى، و غصنِ اعظم منشعب از اصلِ قديم و غصن الامر و حقيقتِ مَن طاف حوله الاسماء، و مصدر و منشأ وحدت عالم انسانى و رايت صلح اعظم، و قمرِ سمآءِ اين شرع مقّدس بوده و ِالى الأبد خواهد بود. و نام معجز شيم عبدالبهآء - بنحو اتم و اکمل و احسن جامعِ جميعِ اين نعوت و اوصاف است. و اعظم از کل اين اسماء عنوان منيع «سرالله» است که حضرت بهآءالله در توصيف آن حضرت اختيار فرموده اند و با آنکه بهيچوجه اين خطاب نبايد عنوانِ رسالت آن حضرت قرار گيرد، مع الوصف حاکى از آن است که چگونه خصوصيّات و صفاتِ بشرى با فضائل و کمالاتِ الهى در نفس مقدس حضرت عبدالبهآء مجتمع و متّحد گشته است.» حضرت ولی امرالله، دور بهائی «عهد و ميثاق حضرت بهاءالله منبعث از ارادهء قاطعه و مشيّت نافذهء آن مظهر کلّيّهء الهيّه بوده که بنفسه المهيمنة علی الکائنات به تأسيس چنين ميثاق وثيق (بسیار محکم) اقدام فرمود. الواح وصايا...

کلمات مکنونه عربی و معادل آن به انگلیسی

الكلمات المكنونة العربيّة هُوَ البَهِيُّ الأَبْهى هذا ما نُزِّلَ مِنْ جَبَرُوتِ العِزَّةِ بِلِسانِ القُدْرَةِ وَالْقُوَّةِ عَلَى النَّبِيِّينَ مِنْ قَبْلُ. وَإِنَّا أَخَذْنا جَوَاهِرَهُ وَأَقْمَصْناهُ قَمِيصَ الاخْتِصارِ فَضْلاً عَلَى الأَحْبَارِ لِيُوفُوا بِعَهْدِ اللهِ وَيُؤَدُّوا أَمانَاتِهِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَلِيَكُونُنَّ بِجَوْهَرِ التُّقَى فِي أَرْضِ الرُّوحِ مِنَ الفائِزِينَ. HE IS THE GLORY OF GLORIES THIS is that which hath descended from the realm of glory, uttered by the tongue of power and might, and revealed unto the Prophets of old. We have taken the inner essence thereof and clothed it in the garment of brevity, as a token of grace unto the righteous, that they may stand faithful unto the Covenant of God, may fulfill in their lives His trust, and in the realm of spirit obtain the gem of divine virtue.   يَا ابْنَ الرُّوحِ ۱ فِي أَوَّلِ القَوْلِ امْلِكْ قَلْباً جَيِّداً حَسَناً مُنيراً لِتَمْلِكَ مُلْكاً دائِماً باقِياً أَزَلاً قَدِيماً. O SON OF SPIRIT!  My f...