الله ابهی،
چند مطلب زیر حائز اهمیت است:
۱. هر هفته قسمتی از کتاب ایقان در دسترس همه قرار می گیرد که در عرض یک هفته مطالعه شود،
۲. در آخرِ هر قسمتِ مطالعه هفتگی، سوالاتی مطرح شده که می بایست جوابها را در عرض هفته پیدا کنیم و در کلاس بعدی امتحان مربوطه را بدون هیچ کمک، یعنی بدون یادداشت یا رجوع به کتاب بگذرانیم،
۳. بعد از امتحان هفتگی، در مورد نکاتی که برایمان مبهم بوده به گفتگو می پردازیم.
اتخاذ این روشِ کار بدین جهت است که هر یک از ما عاملین فعّال در این مطالعه باشیم.
جانتان خوش
برنامه هفتگی کلاس مطالعه ایقان مستطاب
باری این است مقصود از تلویحات کلمات مظاهر الهی. پس اطلاق شمس و قمر در این مراتب بر این مقامات مذکوره بآیات نازله و اخبار وارده محقّق و ثابت شد.
اینست که مقصود از ذکر تاریکی شمس و قمر و سقوط انجم ضلالت علما و نسخ شدن احکام مرتفعهٴ در شریعت است که مظهر آن ظهور باین تلویحات اخبار میدهد و جز ابرار را از این کأس نصیبی نیست و جز اخیار را قسمتی نه. «انّ الأبرار یشربون من کأس کان مزاجها کافوراً» (آیه ۵ الانسان. براستی افراد نیک از جامی می نوشند که طبعش از کافور است. کافور نام چشمه ای در بهشت است. آیه مبارکه).
و این مسلّم است که در هر ظهورِ بعد، شمس علوم و احکام و اوامر و نواهی که در ظهورِ قبل مرتفع شده و اهل آن عصر در ظلّ آن شمس و قمر معارف و اوامر منوّر و مهتدی میشدند تاریک میشود. یعنی حکمش و اثرش تمام میگردد.
و حال ملاحظه فرمائید که اگر امّت انجیل مقصود از شمس و قمر را ادراک مینمودند و یا از مظهر علم الهی مستفسر میشدند، بدون اعتراض و لجاج، البتّه معانی آن واضح میگشت و اینگونه در ظلمت نفس و هوی مبتلا و گرفتار نمیشدند.
بلی چون علم را از مبدء و معدنش اخذ ننمودند لهذا در وادی مهلک کفر و ضلالت بهلاکت رسیدهاند و هنوز مشعر نشدند که علامات کل ظاهر شد و شمس موعود از افق ظهور اشراق نمود و شمس و قمر علوم و احکام و معارف قبل تاریک شد و غروب نمود.
حال بچشمِ علم الیقین و جناحی عین الیقین بصراط حقّ الیقین قدم گذار. (از فرهنگ لغات علم الیقین: دانستن امری از روی ملاحظه علائم است. عین الیقین: دانستن امری از روی ملاحظه و احساس آن امر است. حق الیقین: دانستن امری به قاطعیت. و از ریاض اللغات حق الیقین: گفته اند که يکی از سه حالات و مقامات يقین است و دو حالت ديگر عبارتند از عِلْمُ الْیَقِیْن که دانائی و اطّلاع است بر مبنای علائم و آثار و عَیْنُ الْیَقِین که يقین بر شيء است حاصله از مشاهده و رؤيت آن ˗ امّا حقّ الْیَقِیْن مقام وصول بحقیقت است و حصول اطمینان قلب و اعلیٰ از دو ديگر.). «قل الله ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون» (فقره ای آیه ۹۱ الانعام. آنها را بخود واگذار تا در ژرفای باطل خود مشغول باشند. آیه مبارکه) تا از اصحابی محسوب شوی که میفرماید: «انّ الّذین قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة» (فقره ای از آیه ۳۰ سوره فصلت. در حقیقت کسانی که گفتند پروردگار ما خداست و سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان فرود می آیند. آیه مبارکه) تا جمیع این اسرار را ببصر خود مشاهده فرمائی.
ای برادر من قدمِ روح بردار تا بادیههای بعیدهٔ بُعد و هجر را بآنی طیّ فرمائی و در رضوان قُرب و وصل درآئی و در نفسی بانفس الهیّه فائز شوی. و بقدم جسد هرگز این مراحل طیّ نشود و مقصود حاصل نیاید. و السّلام علی من اتّبع الحقّ بالحقّ و کان علی صراط الأمر فی شاطئ العرفان باسم الله موقوفاً (سلام بر آنکه متابعت حق به حق نماید و در راه امر او بر ساحل عرفان عرفان قائم باشد).
اینست معنی آیهٔ مبارکه که میفرماید «فَلَا اُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ» (آیه ۴۰ معارج: فقره ای از به پروردگار خاوران و باختران سوگند. آیه مبارکه) زیرا که از برای هر شمسی از این شموس مذکوره محلّ اشراق و غروبست. و چون علمای تفسیر بر حقیقت این شمسهای مذکوره اطّلاع نیافتند، لهذا در تفسیر این آیهٔ مبارکه معطّل شدند و بعضی ذکر نمودند که چون آفتاب در هر روز از نقطهئی طلوع مینماید غیر از نقطهٔ یوم قبل، لهذا بلفظ جمع ذکر فرموده. و بعضی دیگر نوشتهاند که مقصود فصول اربعه است که در هر فصلی چون شمس از محلّی طالع میشود و بمحلّی غروب مینماید لهذا مشارق و مغارب ذکر شده. اینست مراتب علم عباد. و با وجود این بجواهر علم و لطائف حکمت چه جهلها و عیوبها که نسبت میدهند.
و همچنین از این بیانات واضحهٔ محکمهٔ متقنئ غیر متشابهه (متین واضح) تفطّر(شکافتن) سماء را که از علائم ساعت و قیامت است ادراک نما. اینست که میفرماید «اِذَا السَّمَآءُ انْفَطَرَتْ» (آیه ۱ سوره انفطار: آنگاه که آسمان از هم بشکافد. آیه مبارکه). مقصود سماء ادیانست که در هر ظهور مرتفع میشود و بظهور بعد شکافته میگردد. یعنی باطل و منسوخ میشود.
قسم بخدا که اگر درست ملاحظه شود تفطّر این سماء اعظم است از تفطّر سماء ظاهری. قدری تأمّل فرمائید دینی که سالها مرتفع شده باشد و جمیع در ظلّ آن نشو و نما نموده باشند و باحکام مشرقهٔ آن مدّتها تربیت یافته و از آباء و اجداد جز ذکر آن را نشنیده، بقسمی که چشمها جز نفوذ امرش را ادراک نکرده و گوشها جز احکامش را استماع ننموده - بعد نفسی ظاهر شود و جمیع اینها را بقوّت و قدرت الهی تفریق نماید و فصل کند، بلکه همه را نفی فرماید. حال فکر نما که این اعظم است یا آنچه این همج رعاع گمان نمودهاند از تفطّر سماء؟
و دیگر زحمت و مرارت (تلخی - کنایه از سختی در امور) آن طلعات را ملاحظه نما که بی ناصر و معین ظاهری در مقابل جمیع اهل ارض اقامهٔ حدود الله میفرمایند با آن همه ایذا که بر آن وجودهای مبارکهٔ لطیفهٔ رقیقه وارد میشود و با کمال قدرت صبر میفرمایند و با نهایت غلبه تحمّل مینمایند.
و همچنین معنی تبدیل ارض را ادراک نما که غمام رحمت آن سماء بر قلوبی که نیسان مکرمت مبذول داشت تبدیل شد اراضی آن قلوب بارض معرفت و حکمت و چه ریاحین توحید که در ریاض قلوبشان انبات شده و چه شقایقهای حقایق علم و حکمت که از صدور منیرشان روئیده.
و اگر ارض قلوبشان تبدیل نمیشد، چگونه رجالی که حرفی تعلیم نگرفتهاند و معلّم را ندیدهاند و به هیچ دبستانی قدم نگذاشتهاند، بکلمات و معارفی تکلّم مینمایند که احدی ادراک نتواند نمود؟ گویا از تراب علم سرمدی سرشته شدهاند و از آب حکمت لدنّی عجین گشتهاند.
اینست که میفرماید «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشآء» (حدیث از امام صادق (ع): علم نوری است که خداوند در قلب آنکه بخواهد القاء فرماید. حدیث و روایت آن). و این نحو از علم است که ممدوح بوده و هست نه علوم محدوده که از افکار محجوبهٔ کدره احداث شده و آن را گاهی از هم سرقت مینمایند و بر دیگران افتخار میکنند.
ای کاش صدرهای عباد از نقوش این تحدیدات و کلمات مظلمه پاک و مقدّس میشد که لعلّ (شاید) بتجلّی انوار شمس علم و معانی و جواهر اسرار حکمت لدنّی فائز میگشت.
حال ملاحظه نما اگر این اراضی جرزهٔ (زمین خشک و بی گیاه) وجود تبدیل نمیشد، چگونه محلّ ظهور اسرار احدیّه و بروز جواهر هویّه میشد؟ اینست که میفرماید «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ» (آیه ۴۸ ابراهیم: روزی که ارض تبدیل به ارضی دیگر شود. آیه مبارکه).
و از نسمات جود آن سلطان وجود ارض ظاهره هم تبدیل یافته لو انتم فی اسرار الظّهور تتفکّرون (اگر در اسرار ظهور تفکر نمایید).
و دیگر معنی این آیه را ادراک نما که میفرماید «و الأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ و السَّمَوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِیِنِه سُبْحَاَنَهُ و تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ» (فقره ای از آیه ۶۷ الزمر. آیه مبارکه) مضمون آن اینست که همهٔ زمین اخذ شده در دست اوست روز قیامت، و آسمان پیچیده شده در دست راست اوست.
حال قدری انصاف میخواهد که اگر مقصود اینست که مردم ادراک نمودهاند چه حُسن بر آن مرتّب میشود؟ وانگهی این مسلّم است که حقّ منیع دستی که مرئی شود ببصر ظاهر و مرتکب این امورات شود منسوب بذات نیست. بلکه کفری است محض و اِفْکی (دروغ - تهمت) است صِرف اقرار بر چنین امری. و اگر بگوئی مظاهر امر او هستند که در قیامت باین امر مأمور میشوند این هم بغایت بعید است و بیفائده.
بلکه مقصود از ارض، ارض معرفت و علم است و از سموات، سموات ادیان. حال ملاحظه فرما که چگونه ارض علم و معرفت که از قبل مبسوط شده بود بقبضهٔ قدرت و اقتدار قبض نمود و ارض منیعهٔ تازه در قلوب عباد مبسوط فرمود و ریاحین جدیده و گلهای بدیعه و اشجار منیعه از صدور منیره انبات نمود.
و همچنین ملاحظه کن که سموات ادیان مرتفعهٴ در قبل چگونه در یمین قدرت پیچیده شد و سماء بیان بامرالله مرتفع گشت و بشمس و قمر و نجوم اوامر بدیعهٔ جدیده تزیین یافت.
اینست اسرار کلمات که بیحجاب کشف و ظاهر گشته تا ادراک صبح معانی فرمائی و سراجهای ظنون و وهم و شک و ریب را بقوّت توکّل و انقطاع خاموش نمائی و مصباح جدید علم و یقین در مشکاة قلب و دل برافروزی.
و از جمیع این کلمات مرموزه و اشارات ملغزه (سخن نامفهوم و مبهم - کلام پیچیده و مشکل) که از مصادر امریّه ظاهر میشود مقصود امتحان عباد است. چنانچه مذکور شد تا معلوم شود اراضی قلوب جیّدهٔ منیره از اراضی جرزهٔ فانیه. و همیشه این از سنّت الهی در میان عباد بوده چنانچه در کتب مسطور است.
و همچنین آیهٔ قِبله را ملاحظه فرمائید که بعد از هجرت شمسِ نبوّتِ محمّدی از مشرق بطحا به یثرب (از مکه به مدینه)، رو به بیت المقدّس توجّه میفرمودند در وقت صلوة. تا آنکه یهود بعضی سخنهای ناشایسته بر زبان راندند که ذکرش شایستهٴ این مقام نیست و سبب تطویل کلام میشود. باری آن حضرت بسیار مکدّر شدند و بلحاظ تفکّر و تحیّر در سماء نظر میفرمودند. بعد جبرئیل نازل شد و این آیه تلاوت نمود «قد نَرَی تَقَلُّبَ وَجهِکَ فی السّمآء فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قبلةً تَرضَاهَا» (فقره ای از آیه ۱۴۴ بقره: گردانیدن رویت در آسمان را نیک می بینیم. پس بدان قبله ای که خشنود شوی برگردانیم. آیه مبارکه)
تا آنکه در یومی آن حضرت با جمعی اصحاب بفریضهٔ ظهر مشغول شدند. و دو رکعت از نماز بجا آورده بودند که جبرئیل نزول نمود و عرض کرد «فَوَلِّ وَجهَکَ شَطرَ المَسجِدِ الحرام» (فقره ای از آیه ۱۵۰ بقره: پس رویت را بسوی مسجدالحرام بگردان. آیه مبارکه). در اثنای نماز حضرت از بیت المقدّس انحراف جسته بکعبه مقابل شدند. فیالحین تزلزل و اضطراب در میان اصحاب افتاد. بقسمی که جمعی نماز را بر هم زده اعراض نمودند.
این فتنه نبود مگر برای امتحان عباد. والّا آن سلطان حقیقی قادر بود که هیچ قبله را تغییر ندهد و در آن عصر هم بیت المقدّس را قرار فرماید و این خلعت قبول را از وی سلب ننماید.
چنانچه در عهد اکثری انبیا که بعد از موسی مبعوث برسالت شدند، مثل داود و عیسی و دون آنها از انبیای اعظم که مابین این دو نبی آمدند، هیچ حکم قبله تغییر داده نشد. و همهٔ این مرسلین از جانب ربّ العالمین مردم را بتوجّه همان جهت امر میفرمودند.
و نسبت همهٔ اراضی هم بآن سلطان حقیقی یکیست مگر هر ارضی را که در ظهور مظاهر خود تخصیص بامری دهد چنانچه میفرماید: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَهَ» (فقره ای از آیه ۱۱۵ بقره: و مشرق و مغرب از آن خداست. پس به هر سو رو کنید، آنجا وجه الهی است. آیه مبارکه).
با وجود تحقّق این امور چرا تبدیل شد که سبب جزع و فزع عباد شود و علّت تزلزل و اضطراب اصحاب گردد؟ بلی اینگونه امور که سبب وحشت جمیع نفوس است واقع نمیشود مگر برای آنکه کل بمحکّ امتحان الله درآیند تا صادق و کاذب از هم تمیز و تفصیل یابد.
اینست که بعد از اختلاف ناس میفرماید: «و ما جَعَلنَا القِبلَةَ الّتی کُنتَ عَلَیهَا الّا لِنَعلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرّسولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَی عَقِبَیهُ» (فقره ای از آیه ۱۴۳ بقره. آیه مبارکه) که مضمون آن اینست ما نگردانیدیم و بر هم نزدیم قبله را که آن بیت المقدّس باشد مگر آنکه بدانیم که متابعت تو مینماید و که راجع بر عقبیه میشود یعنی اعراض مینماید و اطاعت نمیکند و صلوة را باطل نموده فرار مینماید «حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَة» (آیات ۵۰ و ۵۱ المدثر: گورخرانی رمیده اند که از مقابل شیری فرار کرده اند. آیه مبارکه).
اگر قدری تأمّل رود، در همین مطلب و بیان، ابوابهای معانی و تبیان
مفتوح بینید و جمیع علم و اسرار آن را بیحجاب مشاهده فرمائید. و نیست این امور مگر برای تربیت و خلاصی نفوس از قفسِ نفس و هوی. والّا آن سلطان حقیقی لَمْیَزَلْ (همیشه) بذات خود غنی بوده از معرفت موجودات و لایَزَالْ (همیشه) بکینونت خود مستغنی خواهد بود از عبادت ممکنات.
یک نسیم از غنای او جمیع عالم را بخلع غنا مفتخر نماید و یک قطره از بحر جود او همهٔ هستی را بحیات باقیه مشرّف فرماید. ولیکن چون مقصود امتیاز حقّ از باطل و شمس از ظلّ است، اینست که در کلّ حین امتحانهای مُنزله از جانب ربّ العزّة چون غیث هاطل جاریست.
اگر قدری در انبیای قبل و ظهور ایشان تعقّل رود، امر بسیار بر اهل دیار سهل شود. بقسمی که از افعال و اقوالی که مخالف نفس و هوی است محتجب نمیمانند و همهٔ حجبات را بنار سدرهٔ عرفان محترق نمایند و بر عرش سکون و اطمینان مستریح شوند.
مثلاً موسی بن عمران که یکی از انبیای معظّم و صاحب کتاب بود. در اوّل امر قبل از بعثت روزی در سوق (بازار) میگذشت. دو نفر با یکدیگر معارضه مینمودند. یکی از آن دو نفس از موسی استمداد جست. آن حضرت او را اعانت نموده مدّعی را بقتل رسانید چنانچه در کتاب مسطور است. و ذکر تفصیل مایهٔ تعویق و تعطیل مقصود میشود. و این خبر در مدینه اشتهار یافت و آن حضرت را خوف غالب شد چنانچه نصّ کتابست. تا آنکه بخبر «اِنَّ الْمَلَأ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ» (فقره ای از آیه ۲۰ سوره قصص: سران قوم در باره تو مشورت می کنند تا تو را بکشند. آیه مبارکه) مخبر شد و از مدینه بیرون تشریف بردند و در مَدْیَن در خدمت شُعْیَبْ اقامه فرمودند.
و در مراجعت در وادی مبارکه که برّیّهٔ سینا باشد وارد شد و تجلّی سلطان احدیّه را از شجرهٔ لاشرقیّه و لاغربیّه مشاهده نمود و ندای جانفزای روحانی را از نار موقدهٔ ربّانی استماع فرمود و مأمور بهدایت اَنْفُس فرعونی گشت. تا مردم را از وادی نفس و هوی نجات داده بصحراهای دلفزای روح و هدی وارد نماید و از سلسبیل انقطاع جمیع من فی الابداع را از حیرت بُعد بدار السّلام قُرب رساند.
و چون در منزل فرعون وارد شد و تبلیغ نمود بآنچه مأمور بود فرعون زبان به بیادبی گشود و گفت آیا تو نبودی که قتل نفس نمودی و از کافران شدی مثل اینکه ربّ العظمة خبر داد از لسان فرعون که به موسی عرض نمود «وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَ اَنْتَ مِنَ الْکَافِرِینَ قَالَ فَعَلْتُهَا اِذاً وَ اَنَا مِنَ الضَّالِّینَ فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ» (آیات ۲۹-۲۱ سوره شعراء: و سرانجام کار خود را کردی و تو از ناسپاسانی. گفت آن را هنگامی مرتکب شدم که از گمراهان بودم و چون از شما ترسیدم از شما گریختم تا پروردگارم به من دانش بخشید و مرا از پیامبران قرار داد. آیات مبارکه).
حال تفکّر در فتنههای الهی و بدایع امتحانهای او کن که نفسی که معروفست بقتلِ نفس و خود هم اقرار بر ظلم مینماید چنانچه در آیه مذکور است و سی سنه او اقلّ هم بر حسب ظاهر در بیت فرعون تربیت یافته و از طعام و غذای او بزرگ شده یکمرتبه او را از مابین عباد برگزیده و بامر هدایت کبری مأمور فرمود.
و حال آنکه آن سلطان مقتدر قادر بر آن بود که موسی را از قتل ممنوع فرماید تا باین اسم در بین عباد معروف نباشد که سبب وحشت قلوب شود و علّت احتراز نفوس گردد.
و همچنین در حالت مریم مشاهده نما - که آن طلعت کبری از عظمت
امر و تحیّر آرزوی عدم فرمود، چنانچه مستفاد از آیهٔ مبارکه میشود که بعد از تولّد عیسی مریم ناله نمود و باین کلمه زبان گشود «یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا» (فقره ای از آیه ۲۳ مریم. آیه مبارکه) که ترجمهٔ آن این است ای کاش مرده بودم قبل از ظهور این امر و بودم از فراموششدگان.
قسم بخدا که کبدها از استماع این سخن میگدازد و روانها میریزد. و این اضطراب و حزن نبود مگر از شماتت اعدا و اعتراض اهل کفر و شقا. آخر تفکّر نمائید که مریم چه جواب با مردم میگفت. طفلی که پدر او معیّن نباشد چگونه میتوان بمردم معیّن نمود که این از روح القدس است.
این بود که آن مخدّرهٔ بقا آن طفل را برداشته بمنزل مراجعت فرمود. تا چشم قوم بر او افتاد گفتند «یَا اُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ اَبُوکِ اَمرَءَ سَوءٍ وَ مَا کَانَتْ اُمُّکِ بَغِیّاً» (آیه ۲۸ سوره مریم. آیه مبارکه) مضمون آن این است که ای خواهرِ هارون، نبود پدر تو مرد بدی و نبود مادر تو بدکار.
حال ناظر باین فتنهٔ کبری و امتحان اعظم شوید. و از همه گذشته همان جوهر روح که در میان قوم بنسبت بیپدری معروف بوده او را پیغمبری بخشید و حجّت خود نمود بر کلّ اهل سموات و ارض.
حال مشاهده فرمائید که چه قدر امور مظاهر ظهور مغایر نفس و هوای عباد از سلطان ایجاد ظاهر میشود. و چون بر این جواهر اسرار مطّلع شوی بمقصود آن نگار اطّلاع یابی و اقوال و افعال آن ملیک با اقتدار را مثل هم ملاحظه نمائی. بقسمی که آنچه در افعال او مشاهده شود در کلمات او هم ملاحظه گردد و هر چه در کلمات او ملاحظه گردد در افعال او بنظر آید.
اینست که این افعال و اقوال در ظاهر نقمتند برای فجّار و در باطن رحمتند برای ابرار. اگر بدیدهٔ قلب ملاحظه رود کلمات منزله از سماء مشیّت با امور مظهره از ملکوت قدرت یک شیء مشاهده شود و بر یک قسم ادراک گردد چنانچه مذکور شد.
نظرات
ارسال یک نظر