رد شدن به محتوای اصلی

قرن بدیع و منضمات: فصل ۱۳ صعود حضرت بهاءالله

 

    فصل سيزدهم: صعود حضرت بهاءالله


امری که آغازش  با مخالفت اعدا مواجه و دوران صباوتش بمحروميّت از مبشّر و قائد نازنينش مقارن گرديد در حينی که مخاطرات عظيمه از هر جهت آن را احاطه نموده و عناد و اضطهاد دشمن پرکين آن را به محو و اضمحلال سوق ميداد با طلوع نيّر اعظم از مطّلع ارادهء سلطان قدم حيات تازه يافت و جلال و عظمت بی اندازه حاصل نمود. جمال اقدس ابهی با وجود مصائب کثيرهء متزايده و تبعيدات متتابعهء مترادفه که مدّت پنجاه سال آن محيی رمم را به اشدّ آلام و محن گرفتار نموده بود به تجديد اساس جامعه پرداخت و بابلاغ كلمه و وضع حدود و احکام الهيّه و نشر اصول و مبادی ساميهء رحمانيّه و تأسيس مؤسّسات بديعهء منيعه قيام فرمود. و چون آفتاب حقيقت به وسط السّماء عروج نمود و امر الهی باعلی ذروهء درخشش و کمال واصل گرديد ناگهان مشيّت بالغهء سبحانيّه آن را از شارع قديرش محروم گردانيد. صرير قلم اعلی ساکت شد و هدير ورقاء بقا صامت و اصحاب و احباب در دريای احزان مستغرق و به حرقت بی پايان مبتلا گشتند. دشمنان مأيوس و مخذول دفعةً اخری مطمئن و مسرور شدند و زمامداران امور و رؤسای اديان غيبت شمس لامکان را از افق عالم امکان مغتنم شمردند و در اجرای نوايای سيّئهء خويش کمر همّت محکم بستند.


بطوری که حضرت غصن الله الاعظم بيان فرموده ‏اند جمال اقدس ابهی نه ماه قبل از وقوع اين فادحهء کبری می فرمودند که ديگر نمی خواهم در اين عالم بمانم و از آن تاريخ به احبّائی که به محضر مبارک مشرّف ميشدند ذکر وصايا و بياناتی مينمودند که از جميع آنها عرف وداع استشمام ميشد ولی صريحاً اظهاری نمی فرمودند. تا آن که شب يازدهم شوّال ١٣٠٩ هجری مطابق با هشتم مه ١٨٩٢ ميلادی تب خفيفی در وجود مبارک نمودار گرديد و با آنکه روز بعد شدّت يافت بزودی قطع شد. اين بود که به بعضی از احبّا و زائرين اذن حضور عنايت  فرمودند. ولی چيزی نگذشت که معلوم گرديد صحّت مبارک اختلال حاصل نموده، تب مجدّداً شدّت يافت و آثار نقاهت از هر جهت محسوس و عوارض مختلفه بر هيكل الطف اعزّ اقدس طاری شد تا طير عُلی قصد معارج عليا فرمود. سراج الهی از زجاج جسمانی انفکاک نمود و روح مقدّسش پس از شدائد عالم ادنی و مصائب و بلايای لا تحصی که دورهء حيات انورش را از هر جهت احاطه نموده بود آزاد گرديد و بممالک اخری «المقامات الّتی ما وقعت عليها عيون اهل الاسماء» (بیان حضرت عبدالبهاءاز مکاتیب جلد ۱حضرت عبدالبهاء در این بیان از جمال مبارک از لوح رویا نقل قول فرموده اند. این قسمت از بیان حضرت عبدالبهاء از لوح رویاست: عند ذلک صاحت و قالت کلّ الوجود لبلائک الفدآء یا سلطان الارض و السّمآء الی مَ اودعت نفسک بین هؤلآء فی مدینة عکّآء اقصد ممالکک الاخری المقامات الّتی ما وقعت علیها عیون اهل الاسمآء عند ذلک تبسّمنا اعرفوا هذا الذّکر الاحلی و ما اردناه من السّرّ المستسرّ الاخفی) عروج فرمود و آنچه در لوح مبارک رؤيا که نوزده سنه قبل در تجليل يوم ولادت حضرت مبشّر اعظم از سماء مشيّت جمال قدم جلّ کبريائه نازل و بلسان «ورقهء نوراء» ملبّس به «ثياب بيضاء» مذکور و مسطور گرديده بود تحقّق يافت. و اين رزيّهء کبری و مصيبت عظمی مقارن طلوع فجر ليلهء دوم ذی القعدهء ١٣٠٩ هجری مطابق با ٢٩می ١٨٩٢ميلادی، هشت ساعت بعد از غروب آفتاب در حينی که از سنّ مبارک هفتاد و پنج سال گذشته بود اتّفاق افتاد.


جمال قدم جلّ شأنه الاعظم شش روز قبل از صعود در حالی که در بستر به يکی از اغصان تکيه فرموده بودند جميع اصحاب و زائرين و طائفين حول را که در قصر باکياً ذاکراً (گریان و متذکر) مجتمع شده بودند احضار فرمودند و در اين تشرّف  که شرفيابی آخر احباب و بمنزلهء آخرين توديع مليک منّان از بندگان خويش بود لسان عظمت در نهايت شفقت و مکرمت به اين بيانات عاليات ناطق:  «از جميع شماها راضيم بسيار خدمت کرديد و زحمت کشيديد هر صبح آمديد و هر شام آمديد همگی مؤيّد و موفّق باشيد بر اتّحاد و ارتفاع امر مالک ايجاد». اماء الرّحمن و اهل حرم را نيز که در بالين مبارک گرد آمده بودند بهمين گونه خطابات عطوفت آميز مخاطب و به آنان فرمودند در وصيّت نامه ای که به غصن اعظم عنايت شده كلّ را به آن وجود مقدّس سپرده ‏اند مطمئن و اميدوار باشند.


خبر صعود مبارک فوراً طيّ تلغرافی که به  كلمات «قد افلت شمس البهاء» (مضمون: شمس بهاء غروب فرمود) مصدّر بود به سلطان عبدالحميد مخابره گرديد و ضمناً به مشارٌ اليه اطّلاع داده شد که قصد دارند رمس مبارک را در حوالی قصر مقرّ دهند. سلطان بمجرّد حصول خبر موافقت خويش را اعلام نمود. بنا بر اين عرش مقدّس را در شمالی ترين حجرهء بيت مسکونی صهر مبارک (داماد مبارک) که خود نيز شمالی ترين بيوت ثلاثه واقعه در جوار و غرب قصر پر انوار بهجی محسوب ميگرديد استقرار دادند و مراسم استقرار عرش اعزّ اطهر الطف در همان يوم صعود پس از غروب آفتاب انجام گرديد.


نبيل، سودائی جمال اقدس ابهی و شيدائی آن مه نوراء،  که در ايّام کسالت مبارک يکبار بطور خصوص افتخار تشرّف بمحضر اقدس حاصل نمود و حضرت عبدالبهاء او را بجمع آوری و تنظيم منتخباتی‌از آيات که زيارتنامهء روضهء مبارکه را تشکيل داده واکنون درآن مقام مقدّس تلاوت ميشود مأمور فرمودند و بفاصلهء قليلی از افول شمس حقيقت و ابتلاء بفراق نيّر آفاق از شدّت تأثّر و احزان خود را در بحر افکند و مستغرق ساخت، شرح آن ايّام پر محنت و مصيبت را بدين قرار می نگارد: «انقلاب عالم تراب جميع عوالم ربّ الارباب را به اضطراب آورد ... ديگر لسان حال و قال از بيان حال عاجز ... در شورش آن محشر اکبر جميع اهالی عكّا و قرای حول آن در صحراهای حول قصر مبارک گريان و بر سر زنان و وا مصيبتا گويان ... »


پس از صعود مبارک تا مدّت يک هفته جمّ غفيری از اهالی بلد از غنی و فقير در اين رزيّهء کبری با عائلهء مقدّسه  شريک و سهيم بودند و همگی از خوان نعمت منعم العالمين متنعّم. بسياری از اعاظم و اکابر قوم از شيعه و سنّی و نصاری و يهود و دروز و همچنين شعرا و فضلا و علما و رجال دولت و عمّال حکومت در مقام تعزيت و تسليت بر آمدند و لسان به مدح و ثنای محبوب امکان گشودند و مراتب تأثّرات قلبيّهء خويش را بزبان عربی و  ترکی نظماً و نثراً تقديم داشتند. حتّی از بلاد سائره  مانند دمشق و حلب و بيروت و قاهره نيز عرايض شتّی بدون استثناء بساحت انور حضرت عبدالبهاء که حال نمايندهء امر اب بزرگوارش شناخته ميشد واصل گرديد و كلّ  بذکر اوصاف و نعوت آن وجود مقدّس و تجليل و تکريم مقامات مقدّسهء جمال اقدس ابهی جلّ شأنه الاعلی ناطق بود.

 

اين حزن و الم  که افول آن نيّر اعظم و صعود آن منجی امم در ارض اقدس و ممالک مجاوره برانگيخت و السن و افواه ناس را از جميع طبقات به تقديس و تعظيم ذات انور اقدسش مألوف نمود هر چند بنفسه عظيم و خطير و در هيچيک از ادوار سابقه و ظهورات مقدّسهء ماضيه نظير و عديل نداشته مع الوصف چون با بحور احزان و حرمان بی پايانی که حدوث اين مصيبت عظمی در قلوب هزاران هزار از محبّين و مقبلين و رافعين امر مقدّسش در اشطار شاسعه و اقطار وسيعهء هندوستان و ايران و عراق و عثمانی و روسيّه  و فلسطين و مصر و شام ايجاد نموده مقايسه نمائيم معلوم خواهد شد که چون قطره نسبت به دريا و ذرّه در مقابل آفتاب است.


با صعود جمال اقدس ابهی دوره‌ای که از شؤون کثيره و جهات متنوّعهء عديده در تاريخ اديان عالم بی مثيل و قرين است خاتمه پذيرفت و قرن اوّل بهائی مقارن اين واقعهء جانگداز قريب به نيمی از آن طيّ  گرديد و عصر مبارکی که از لحاظ علوّ شأن و سموّ مقام و امتداد زمان و وفور اثمار و آثار منيعهء بديعه اکبر و اعظم از جميع اعصار و قرون ماضيهء الهيّه محسوب و بجز برههء کوتاه سه ساله فاصلهء بين شهادت مبشّر اعظم و ظهور جمال قدم جلّ ذکره و ثنائه مدّت نيم قرن شاهد ظهورات وحی الهی از دو منبع مقدّس يزدانی بوده پايان يافت. امر حضرت باب ثمرات جنيّهء ذهبيّهء خويش را ببار آورد و مهمّترين مرحله از مراحل عصر رسولی سپری گرديد. آفتاب حقيقت،  نيّراعظم  سماء هدايت ربّانی از افق سياه چال طلوع نمود و اشعّهء بازغه اش در مدينة الله از ورای سحاب بر عالم و عالميان بدرخشيد و در ارض سرّ بوسط السّماء متعارج شد و در نقطهء معدّل النّهار خيمه و خرگاه برافراخت تا بالاخره در مغرب سجن عكّا از افق عالم امکان غارب گرديد و تا انقضای يکهزار سال کامل ديگر شمس حقيقت را ظهور و بروزی نه و اشراق و صدور جديدی متصوّر نيست.


در اين دور مقدّس ، امر اعظم الهی هدف اسنی و غايت قصوای ظهورات سابقه بنهايت جلوه و جلال ابلاغ گرديد،  بشارات کتب مقدّسه تحقّق يافت، احکام و حدود متقنه و مبادی و اصول ساميه، تار و پود نظم بديع الهی تنظيم و ارتباط اين ظهور اقدس با اديان ماضيه و شرايع مقدّسهء قبليّه واضحاً و صريحاً تنظيم شد. تأسيسات اوّليّه، صدف نظم جنينی رحمانی بنياد و عهد و ميثاق ربّ مجيد حافظ و حارس وحدت و جامعيّت امر مقدّس يزدانی بکمال اتقان تأسيس و تنصيص گرديد. بشارت اتّفاق اهل عالم و ارتفاع لوای صلح اعظم و ايجاد مدنيّت جهانی الهی من غير ترديد اعلام و انذارات شديده و اخبار از انقلابات و تحوّلات هائلهء خطيره که مقدّمهء حلول عصر موعود ربّانی و متوجّه کافّهء انام از ملوک و رؤسای اديان و دول و ملل جهان است بصراحت و تأکيد بيان گرديد. خطابات مهيمنهء بديعه، مبشّر مأموريّت الهی و فرمان مقدّس ملکوتی که بعدها به قارّهء امريکای شمالی تفويض گرديد به رؤسا و زمامداران قارّهء مذکور عزّ صدور يافت. ارتباط معنوی و استقرار علائق روحانی با ملّتی که يکی از اعقاب خاندان سلطنتش قبل از اختتام قرن اوّل بهائی در ظلّ ظليل امر الهی وارد گرديد فراهم آمد و قدم اوّليّه در اجرای ارادهء قاطعهء صمدانيّه که در سنين متعاقب موجب اعطای مواهب روحانی و اداری بی کران به جبل مقدّس ربّ مواجه با سجن اعظم گرديده و اثرات بهيّهء آن بمرور زمان بسط و توسعه خواهد پذيرفت، برداشته شد و بالاخره رايات فتح و ظفر که قبل از پايان آن قرن نورانی متجاوز از شصت اقليم را در شرق و غرب عالم تحت نطاق خويش در آورد مظفّرانه افراشته گرديد.


باری امر مقدّس جمال قدم جلّ اسمه الاعظم در اين هنگام که در آستانهء نيمهء ثانی از قرن پرانوار خويش قرار داشت نظر به فسحت آثار و وسعت آيات و عظمت بيّنات و کثرت شهدا و همّت باسلان و قيام و استقامت پيروان و خسران و خيبت دشمنان و خلّاقيّت كلام و جانبازی بی عديل مبشّر اعظم و سطوت و عظمت شارع افخم و سريان روح نبّاض و پر نبعانش قدرت و شايستگی خويش را در حصول تقدّم و اعتلاء و تمکّن و ارتقاء فارغ از هر گونه نفاق و شقاق در طريق مقرّر از طرف مؤسّس عظيم الشّأنش بمنصّهء ظهور رسانيده، قوّت آسمانی و روح ملکوتی مودوع در آئين رحمانی را در انظار عالم و عالميان ثابت و مدلّل و واضح و محقّق ساخته بود.


در خاتمهء مقال لازم و مناسب ميشمارد که مآل و عاقبت پر وبال سلاطين و وزراء و رؤسای اديان در شرق و غرب عالم را که در دوران ظهور حضرت بهاءالله بمخالفت امر الهی قيام نموده و يا از مواعظ حکيمانه و ارشادات رحمانيّهء آن حکيم علی الاطلاق روی تافته و يا از اجابت ندای مقدّسش غفلت کرده و يا در نصرت و تأييد امر اعظمش فتور و قصور روا داشته اند در صفحات اين او راق درج گردد. جمال اقدس ابهی بنفسه المهيمنة علی الممکنات دربارهء نفوسی که بدشمنی امر الهی و اطفاء سراج يزدانی همّت گماشته اند می فرمايد:  «حقّ از ظلم  ظالمان چشم نپوشيده و نخواهد پوشيد مخصوص در اين ظهور که هر يک از ظالمين را جزا داده».  اين است که از بدو ظهور اين امر اعظم ارياح غضب و انتقام منتقم حقيقی بحرکت آمد و اهل عدوان را از كلّ جهات فرا گرفت.


سلاطين از سرير سلطنت منفصل و سلسله ‏ها منقرض و ارکان رؤسای روحانی متزلزل و انقلابات و محاربات متزايد، ابناء ملوک از مقامات خويش منعزل و غاصبين منفور و مطرود و محرّکين ظلم و اعتساف مقهور و مخذول و شريران و فاسدان مأيوس و منکوب مشاهده گرديدند.


سلطان عبدالعزيز پادشاه جائر عثمانی که باتّفاق سلطان ايران ناصرالدّين شاه صدمات و بلايای لاتحصی بر هيكل مقدّس مرکز امر وارد و سه بار حکم نفی و تبعيد آن جمال احديّه را از نقطه ای به نقطهء ديگر صادر نمود و در کتاب  اقدس به جالس بر «کرسيّ ظلم» ياد شده و سقوط و هبوطش در لوح فؤاد از قلم مالک عباد اخبار گرديده  در نتيجهء انقلاب درباری از اريکهء حکم معزول و بفتوای مفتی مقرّ سلطنت و خلافتش محکوم و بفاصلهء چهار يوم در سال ١٨٧٦ميلادی مقتول گرديد و بجزای اعمال سيّئهء خويش واصل شد و تخت سلطنت به برادر زادهء او که به قلّت عقل و نقصان خرد و درايت موصوف بود رسيد. چيزی نگذشت که در محاربهء ٧٨ - ١٨٧٧ يازده مليون اتباع مملکت از يوغ اسارت حکومت ترک آزاد و ارض سرّ بوسيلهء قوای روس اشغال شد تا آنکه جنگ بين الملل اوّل (١٩١٨ - ١٩١٤) رخ گشود و امپراطوری عظيم عثمانی منحلّ و بساط سلطنت آن ارض منطوی و بجای آن جمهوريّت برقرار گرديد و قدرت و سلطنتی که متجاوز از شش قرن بر آن سرزمين وسيع حکومت و فرمانروائی مينمود خاتمه پذيرفت.


ناصرالدّين شاه پادشاه مغرور و مستبدّ که از قلم اعلی به لقب «رئيس الظّالمين»  ملقّب و پس از نزول لوح مبارک و اعراض ازاصغای ندای احديّه كلمهء «سوف نجعله عبرةً ‌للعالمين» (مضمون:  او را عبرت عالمین قرار خواهیم داد) در  حقّ او نازل گرديد و دورهء سلطنتش بشهادت حضرت اعلی و مسجونيّت حضرت بهاءالله  لکّه دار شد و در تبعيد هيكل مبارک از بغداد به اسلامبول و از آنجا به ادرنه و سپس به عكّا نهايت سعی و همّت مبذول داشت و با همدستی علماء رسوم در قلع و قمع شجرهء الهيّه در مهد آئين نازنين عزم جزم و تصميم خلل ناپذير اتّخاذ نموده بود در همان يوم که به تدارک جشن عظيم و خطير ختام  دورهء پنجاه سالهء سلطنت و ورودش در مرحلهء جديد مشغول و مقرّر بود آن يوم را در صفحات تاريخ مملکت از اعظم ايّام سرور و شادمانی ملّی ثبت نمايند در بقعهء حضرت عبدالعظيم بوضع حيرت انگيزی کشته شد و از آن پس آثار تنزّل و انحطاط در خاندان وی نمودار گرديد تا بالمآل در نتيجهء عدم کفايت و لياقت احمد شاه و انهماکش در اهواء نفسانيّه نجم شوکت آن قوم جهول افول نمود و سلسلهء قاجار منقرض و منهزم گرديد.


ناپلئون سوم مقتدرترين و معظّم ترين سلاطين عصر خويش در غرب که بينهايت خود خواه و متکبّر و مکّار و جاه طلب بود و بکمال اهانت و بی اعتنائی توقيع مبارکی را که از طرف حضرت بهاءالله خطاب بوی صادر شده بود بر زمين افکند و در آزمايش الهی مردود و مطرود گرديد و جمال اقدس ابهی زوال و خذلان وی را در توقيع ثانی بصراحت اخبار فرموده بودند در سال ١٨٧٠ در محاربهء (سدان) که بين فرانسه و آلمان واقع گرديد بنهايت خفّت و مذلّت شکست خورد و مغلوب و منهزم گرديد و با شرايط سنگين و تعهّدات کمرشکن تسليم شد و سلطنت خويش را از دست بداد و بقيّهء ايّام حيات را در تبعيد و غربت بگذرانيد و بالمآل با خسران عظيم به تراب راجع گرديد و يگانه فرزند و وليعهدش در جنگ قبائل آفريک بدست قوم زولوکشته شد و امپراطوری پر صيت و صوتش منهدم گرديد و جنگهای خونينی که از محاربات دولتين شديدتر بود در داخلهء مملکت رخ گشود و ويلهلم اوّل پادشاه فاتح پروس در قصر ورسای بکمال شکوه و جلال تاج امپراطوری كلّ ممالک متّحدهء آلمان را بر سر گذاشت. (نبرد سدان از ویکی پدیا)


امّا ويلهلم مذکور که از بادهء غرور سرمست و در اثر غلبه بر ناپلئون شهرت و عظمت بسيار حاصل کرده و جمال اقدس ابهی او را در کتاب مستطاب اقدس به بيان «اذکر من کان اعظم منک شأناً و اکبر منک مقاماً» (مضمون: با یاد آر کسی را که مقامش اعظم از شأن و مقام تو بود. ایه کتاب اقدس) نصيحت و به خطاب «يا شواطئ نهر الرّين قد رأيناک مغطّاة بالدّماء» (مضمون: ای سواحل رود رین! تو را در پوششی از خون می بینم. آیه کتاب اقدس)  و «نسمع حنين البرلين و لو انّها اليوم علی عزٍ مبين» (مضمون: و ناله برلین را می شنوم هر چند امروز در عزت مبین است. آیه مبارکه از وقايع شديدهء آتيه انذار ميفرمايند دو بار مورد سوء قصد واقع گرديد و پس از آن فرزندش بر اريکهء سلطنت جالس شد. او نيز پس از سه ماه فرمانروائی بمرض مهلکی گرفتار گرديد و از جهان رخت بربست و تخت و تاج به ويلهلم دوم که عنصری مغرور و سرسخت و کوتاه نظر بود انتقال يافت. و ديری نگذشت که خود خواهی و استکبار وی موجبات سقوط و انهدامش را فراهم کرد،  ناگهان در عاصمهء مملکت انقلاب عظيم بر پا شد و طرفداران کمونيسم در بسياری از بلاد سر برآوردند و اَعلام مخالفت افراشتند. شاهزادگان ايالات متّحدهء آلمان از حکومت برکنار شدند و خود امپراطور نيز بکمال خفّت و خواری بکشور هلند متواری و بترک تاج و تخت ملزم گرديد و قانون اساسی «ويمار»  بساطی را که پدر بزرگش با آنهمه طنطنه و جلال گسترده بود منطوی کرد و به امپراطوری آلمان خاتمه داد و بالاخره شرايط سخت و مالايطاق معاهدهء صلح که برآن کشور تحميل گرديد «حنينی»  را که نيم قرن پيش از لسان مظهر امر الهی اخبار شده بود واضح و متحقّق ساخت. (قانون اساسی وایمار از ویکی پدیا)


فرانسوا ژوزف امپراطور خود رأی و مطلق العنان اطريش و پادشاه نمسه که در کتاب اقدس بخطاب «يا ملک النّمسة کان مطّلع نور الاحديّة  فی سجن عكّا اذ قصدت المسجد الاقصی مررت و ما سئلت عنه... وجدناک متمسّكا بالفرع غافلاً عن الاصل» (مضمون: ای پادشاه نمسه! مطلع نور احدیه در سجن عکا بود هنگامی که قصد مسجد اقصی را نمودی. عبور کردی و از او جویا نشدی … تور را متمسک به فرع و غافل از اصل می یابیم. آیه کتاب اقدس) مخاطب چنان در دريای محن و آلام مستغرق و ملّتش به مصائب و بلايای گوناگون گرفتار گرديد که تاريخ آن سرزمين چنين شدّت و وخامت اوضاع را در هيچ دوری از ادوار مشاهده ننموده بود. برادر امپراطور ماکزيميلين در مکزيک مقتول و رودلف وليعهد و وارث تاج و تخت با وضع محزن و فلاکت باری از بين رفت امپراطريس کشته شد و آرشدوک فرانسوا فردينان و زوجهء وی نيز در (سارايو) بقتل رسيدند. امپراطوری متزلزل قطعه قطعه گرديد و جمهوری محدود و کوچکی بر روی  خرابه‏ های امپراطوری مقدّس روم تشکيل گشت و آن تأسيس ناپايدار نيز پس از مدّت قليل معدوم و از خريطهء سياسی اروپ بالمرّه محو و زائل گرديد.


نيكلاويچ الکساندر دوم امپراطور مقتدر روس که در توقيعی که از سماء مشيّت الهيّه بنام وی نازل گرديده در مواضع مختلفه او را نصيحت و تحذير و بخطاب «ادع الامم الی الله العليّ العظيم ... ايّاک ان يمنعک الملک عن المالک» (مضمون: امم را به سوی علیَ عظیم فرا خوان … مبادا مُلک تو را از مالک منع نماید. بیان مبارک از ندای رب الجنود) مخاطب ميفرمايند چندين بار مخالفين وی قصد حيات او نمودند و بالمآل بدست يکی از آشوب طلبان کشته شد. سياست فشار و تضييق و منع و تهديد که امپراطور مذکور شخصاً آغاز و سپس الكساندر سوم جانشين وی تعقيب نموده بود راه را برای ظهور انقلابی که به دورهء سلطنت نيكلای ثانی سيل خون در ممالک تزاری جاری ساخت باز نمود و بدنبال آن جنگ و مرض و قحطی رخ گشود و کارگران مبارز روی کار آمدند،  اعيان و اشراف را قتل  عام کردند، کشيشان را شکنجه و آزار نمودند،  ارباب فکر و دانش را طرد و املاک و موقوفات مذهبی را تملّک کردند و تزار و اطرافيان وی و خاندانش را معدوم و سلسلهء رمانف را منهدم و منقرض ساختند. (دودمان رومانوف از ویکی پدیا)


پاپ پی نهم رئيس اعظم و اقدم کنيسهء مسيحيّه که در لوح منيع نازل از قلم اعلی بخطاب شديد «أسکنت فی القصور و سلطان الظّهور فی اخرب البيوت دعها لأهلها ... بع ماعندک من الزّينة المزخرفة ثمّ انفقها فی سبيل الله... مقبلاً الی الملکوت» (مضمون: در قصور ساکنی و سلطان ظهور در خرابترین بیوت دنیاست. آن را به اهلش گذار … هز چه زینت و اشیای زرین آلود نزدت هست بفروش و در سبیل الهی انفاق کن … مقبل به سوی ملکوت توجه کن. بیان مبارک از ندای رب الجنود) مخاطب گرديد به اشدّ احوال و افظع اوضاع در مقابل عساکر ويکتور امانوئل پادشاه ايطاليا سر تسليم فرود آورد و از متصرّفات و متعلّقات مخصوص خويش حتّی مدينهء روميّه دست بکشيد. فقدان اين (مدينهء جاويدان) که متجاوز از ده قرن لوای پاپی بر فراز آن در اهتزاز بود و تزييف و تحقيری که نسبت باحزاب و فرق مذهبی مستظلّه در ظلّ پاپ وارد آمد سخت او را متغيّر و خشمگين ساخت و ناراحتيهای جسمی با تألّمات روحی و فکری توأم گرديد و سنين آخر حيات را بکمال تلخی و ناکامی گذرانيد. سپس شناسائی رسمی سلطنت ايطاليا که از طرف يکی از جانشينان وی در واتيکان بعمل آمد باين شکست جنبهء رسميّت داد و انقراض سلطهء زمنيّهء حبر اعظم را امری محتوم و مسلّم نمود.


امّا تاريخچهء سقوط و انفصال سلاطين و ظهور ذلّت و مسکنت رؤسای ارض که در اثر عدم توجّه بنصايح مشفقانه و وصايای محکمهء قلم اعلی حاصل گرديده بانحلال سلطنت آل عثمان و زوال امپراطوريهای فرانسه و آلمان و اطريش و روسيّه و انقراض سلسلهء قاجار و اختتام سلطهء زمنيّهء حبر اعظم خاتمه نپذيرفت بلکه تبديل سلطنتهای مطلقهء پرتقال و اسپانی و دولت امپراطوری چين بجمهوری و سلب قدرت و اختيار از سلاطين دانمارک و بلژيک و بلغار و رومانی و ايطالی و تباهی اوضاع که در اواخر ايّام نصيب زمامداران هلند و نروژ و يونان و يوگوسلاوی و آلبانی که هم اکنون در تبعيد بسر ميبرند گرديد و خوف و دهشتی که قلوب ساير رؤسا و قائدين ملل را در اثر اين انقلابات و تحوّلات فرا گرفت و تعرّضات و همجات عنيفی که صفحات تاريخ حکومت بعضی از فرمانروايان شرق و غرب را مکدّر ساخت و در اين اواخر به سقوط نهائی سر سلسلهء سلاطين ايرانی منجر شد همهء اين امور دلائل واضحه و شواهد بيّنه ايست که ظهور (عذاب الهی) را که حضرت بهاءالله در سورهء ملوک اخبار فرموده مدلّل و حقّانيّت تحذيرات و انذارات نازله در کتاب اقدس خطاب بسلاطين و رؤسای ارض را ثابت و محقّق ميسازد.


علاوه بر سقوط سلاطين زوال قدرت و نفوذ عظيم علما و پيشوايان مذهبی اسلام از تشيّع و تسنّن در دو کشور ايران و عثمانی که مهمّ ترين و قوی ترين تأسيسات اسلامی را حائز و هر دو در وارد ساختن مصائب و بلايای لاتحصی بر حضرت اعلی و حضرت بهاءالله مستقيماً دخالت و شرکت داشته اند نيز قابل توجّه و دقّت است. خليفهء اعظم که بر مسند خلافت حضرت رسول اکرم شارع مقدّس اسلام متّکی و بلقب اميرالمؤمنين ملقّب و بسمت حفاظت و حراست مقامات مقدّسهء مکّه و مدينه مفتخر و حوزهء سلطنت و حکومت  روحانيّه اش بيش از دويست مليون افراد ملّت اسلام را شامل بود در اثر الغاء سلطنت در مملکت عثمانی رياست زمنيّهء خويش را که تا آن زمان جزء لايتجزّی و غير قابل انفکاک از مقام خلافت شمرده ميشد از کف بنهاد و خليفه نيز پس از آنکه مدّت قليلی در حال تزلزل و بی ثباتی ايّام گذرانيد بجانب اروپ متواری گرديد. مقام خلافت اعظم و اقدم تأسيسات  اسلامی بدون مشورت و کسب نظر از ساير جوامع عالم تسنّن  منتفی و وحدت قويترين شعبهء ديانت اسلام متزعزع و متزلزل شد. سپس انفصال قاطع و کامل و رسمی سياست از مذهب اعلام و قوانين شرعيّه که در غايت استحکام و لن يتغيّر بنظر ميرسيد بقوانين مدنيّه تبديل گرديد. موقوفات و اموال مؤسّسات مذهبی ضبط و تشکيلات و فرق مختلفهء دينی ممنوع و سلسلهء مقامات روحانی سنّت منحلّ شد. زبان عربی زبان پيغمبر اسلام منسوخ و الفبای لاتين جانشين خطوط عربی گرديد و قرآن مجيد بزبان ترکی ترجمه شد. اسلامبول قبة‌ الاسلام در زمرهء يکی از بلاد عادی مملکت در آمد و مسجد ايا صوفيّه گوهر گرانبها و دُرّ ثمين مدينهء کبری بموزه تبديل شد و بعبارةٍ اخری در امور سياسی و روحانی آن مملکت انقلابات و تحوّلاتی روی داد که خاطرهء اوضاع و احوالی را که در قرن اوّل مسيحی دامن گير ملّت يهود و مدينهء اورشليم و معبد سليمان و قدس الاقداس و علما و رؤسای آن قوم،  مسبّبين شکنجه و تعزير مسيحيان گرديد در نظر مجسّم ميسازد.


مشابه همين احوال حوادث و انقلاباتی نيز در خطّهء ايران رخ بگشود که بنيان مقامات روحانی آن کشور را متزلزل نمود و با آنکه در آن سرزمين مذهب و سياست رسماً از يکديگر انفصال نيافت مع الوصف قدرت و نفوذ علماء که در جميع شؤون حياتيّهء ملّت و مملکت رخنه نموده و حکومت مذهبی جداگانه ای را در آن ارض مقدّس تشکيل داده بودند عملاً منتفی گرديد. مجتهدين که خود را حافظين شرع مبين و نمايندگان امام غائب ميشمردند جمعيّتشان تقليل يافت و لباس روحانيّت بمعدودی قليل اختصاص پذيرفت و بقيّه بالاجبار بلباس اروپائی ملبّس شدند. بساط عظمت و عزّت قديمه منطوی و فتاوای مقامات شرعيّه ملغی و ادارهء اماکن موقوفه بدواير عرفيّه محوّل،  مساجد و معاهد علوم دينيّه متروک و حقّ تحصّن و بست از مراقد و امکنهء متبرّکه مسلوب و اقامهء تعزيه و بستن تکايا بنحوی که در قبل معمول و متداول بود منسوخ و زيارت مشاهد مشرّفهء نجف و کربلا بقدر مقدور محدود شد. حجاب مرتفع و تساوی رجال و نساء مشخّص و محاکم مدنيّه تأسيس و امر متعه ممنوع گرديد. اهمّيّت لسان عرب،  زبان اسلام و قرآن،  از انظار بيفتاد و مساعی موفور برای طرد لسان مذکور از لسان پارسی مبذول گرديد. همهء اين امور و مراتب نشانهء افول نجم قدرت و سطوت زعمائی بود که خود را خدّام مولای متّقيان حضرت امير مؤمنان شمرده و در دورهء حکومت صفويّه مورد اعزاز و احترام لانهايهء سلاطين آن عصر واقع بودند و از زمان ظهور اين امر مقدّس در ايران دست بخون مظلومان گشودند و سيل خون از کشتار نفوس بيگناه جاری ساختند و صفحات تاريخ ملّت و مذهب را باعمال ظالمانهء خويش لکّه دار نمودند.


همان بحران که اساس علماء اسلام دشمنان ديرين امر الله را متزعزع (متزعزع از ریاض اللغات: (از تَزَعْزُع ˗ ز ع ز ع) متزلزل ˗ نا‌‌ثابت ˗ بى ثبات) ساخت  بنحو ضعيفتری در بين مقامات روحانی مسيحيّت که از هنگام اظهار امر حضرت بهاءالله و ارتفاع كلمهء الهيّه نفوذ و قدرت و اعتبار و سطوت آنان رو بانحراف و تقليل و تنزيل ميرفت عرض اندام نمود. سلطهء زمنيّهء حبر اعظم بنحوی که در فوق مذکور گرديد منتفی شد و لوای مخالفت با رؤسای مذاهب و استقرار آنان در رأس امور که منتهی بانفصال کنيسهء کاتوليک از جمهوريّت فرانسه گرديد از هر جانب مرتفع شد. دولت فاتح کمونيست کنيسهء يونانی ارتدکس را در خطّهء روس مورد حملات عنيفه (شدت و سختی - خشونت)  قرار داد و بکمال قساوت بانحلال و تصرّف مؤسّسات مذهبی و اوقاف مخصوصهء آن ديانت مبادرت نمود. سلطنت اطريش هنگری (مجارستان) حامل و مدافع پرشور و حرارت کنيسهء روم منحلّ و اوضاع كليسای اسپانيا و مکزيک دستخوش انقلاب و بحران شديد شد و در ممالک غير مسيحی اقدامات و تشکيلات مبشّرين مسيحی  از فرقهء کاتوليک و انجيلی (Anglican) و پرسبی ترين جنبهء تبليغی و مذهبی خويش را از دست بداد و قوای مدهشهء شرک مراکز مهمّه و معاهد قديمهء کاتوليک و ارتدکس يونانی و کنيسهء لوتری در مغرب و مرکز و مشرق اروپا همچنين ممالک بالکان و ايالات بالتيک و اسکانديناوی را معرض هجوم و تعرّض قرار داد. اين تطوّرات و انقلابات که در شؤون مذهبی اين بلاد حاصل گرديد بنحو صريح و روشن نشان ميدهد که نجم عزّت و شوکت رؤسای ملّت روح که بندای حضرت بهاءالله توجّه ننموده و چون سدّ آهنين بين ملأ ابن و پسر انسان که در جلال اب ظاهر حائل شده بودند رو به ذهول و افول است.


در اين مقام لازم است بانحراف و تزلزلی که در مراتب قدرت و اختيار رؤسای دين در دو جامعهء يهود و زرتشت نيز حاصل گرديده اشاره نمود. جمال قدم جلّ اسمه الاعظم خطاب بابناء كليم می فرمايد «قد جاء النّاموس الاعظم و يحکم جمال القدم علی کرسيّ الدّاود» (مضمون: ناموس (قانون) اعظم آمد و جمال قدم بر کرسی داود حکم می کند). و همچنين از مخزن قلم اعلی اين كلمهء عليا خطاب به پيروان زرتشت نازل قوله تعالی «آنچه در نامه‏ ها مژده داده ‏اند ظاهر و هويدا گشت». از هنگام اعلام اين خطاب رحمانی و ندای سبحانی آثار مخالفت و عناد  با پيشوايان روحانی و بی اعتنائی و عدم توجّه نسبت برسوم وشعائر مذهبی و تعرّض شديد از طرف ملّيّون متعصّب خصوصاً در بين ملّت زرتشت واضح و آشکار و علائم تزلزل و انحطاط نمودار شد. اين تحوّلات و تضييقات و تزييفات كلّ برهان لامع و دليل قاطع بر صحّت و حقّانيّت انذاراتی است که جمال اقدس ابهی در ابلاغ تاريخی خود خطاب برؤسای اديان و مذاهب مختلفه صادر و آنان را از عواقب امور برحذر فرموده اند. اين است بعضی از آثار و شواهد خطيرهء عدل منتقم الهی که سلاطين ارض و رؤسای اديان را در شرق و غرب عالم احاطه نموده و بنحو اجمال در صفحات اين اوراق مذکور گرديد. اين تطوّرات و انقلابات يا منبعث از مخالفت مستقيم اصحاب سلطنت و رياست با امر حضرت بهاءالله و يا در نتيجهء غفلت و استکبار آنان در اجابت دعوت الهی و تحقيق پيام رحمانی و يا قصور و

فتورشان در قيام بر منع مظالم و درک آيات عظيمه و شؤونات باهره و انوار مضيئه اي است که طيّ يکصد سنه از ظهور مقدّسش شرق و غرب عالم را احاطه نموده و انفس و آفاق را تحت نفوذ و سيطرهء غالبهء محيطهء خويش در آورده است.


جمال اقدس ابهی بکمال صراحت اخبار ميفرمايند که «عزّت از دو طايفه اخذ شد از ملوک و علما» (بیان مبارک از کتابخانه بهائی) و خطاب بسلاطين ارض اين  كلمات باهرات صادر «و ان لن تستنصحوا بما انصحناکم فی هذا الکتاب بلسان  بدع مبين يأخذکم العذاب من كلّ الجهات ... اذاً لا تقدرون ان تقوموا معه و تکوننّ من العاجزين» (مضمون: اگر به نصائحی که در این کتاب به لسان بدع مبین آمده توجه ننمایید، شما را عذاب از کل جهات در بر می گیرد … به نحوی قادر به تحمل آن نخواهید بود و خود را از عاجزین می یاببد. بیان مبارک از ندای رب الجنود) و نيز می فرمايد «و کنّا فی كلّ يوم منها فی بلاءٍ جديد ... و انتم سمعتم اکثرها و ماکنتم من المانعين ... انّما ننصحکم لوجه الله و نصبر کما صبرنا بما ورد علينا منکم يا معشرالسّلاطين» (مضمون: هر روز در بلای جدیدی بودیم … و با آنکه از اکثر آنها با خبر بودید، مانع نشدید … شما را محض رضای خدا نصحیت نمودیم و صبور هستیم به همانگونه که بواسطه آنچه بر ما گذشت صبور بودیم، ای سلاطین ارض).


لسان قدم دربارهء علما و مظالم وارده از طرف آن قوم می فرمايد «لمّا تفرّسنا  وجدنا اکثر اعدائنا العلماء» (مضمون: وقتی تفرّس نمودیم (متوجه شدیم) که اکثر دشمنان ما علماء هستند. (بیان مبارک از لوحی از متابخانه بهائی) در مقام ديگر نازل «يا معشر العلماء لا ترون بعد اليوم لانفسکم من عزّ لانّا اخذناه منکم ... مطالع ظلم اليوم علمای عصرند که از حقّ اعتراض نموده اند» (مضمون: ای علماء مِن بعد عزتی برای خود نمی بینید چرا که ما آن را اخذ فرمودیم) و همچنين «انّ الله کان  بريیءٌ منهم ونحن براء منهم» (مضمون: خداوند از آنان بری است و ما نیز (بری) هستیم) «لو آمنتم بالله حين ظهوره ما اعرض عنه  النّاس و ما ورد علينا ما ترونه اليوم اتّقوا الله و لاتکوننّ من الغافلين» (مضمون: اگر به زمان ظهور به خدا ایمان آورده بودید مردم او را اعراض نمی کردند و بر ما آنچه گذشت نمی گذشت. متقی شوید و از غاقلین مباشید). و راجع بعلمای اسلام که در ايّام ظهور بمخالفت امر الله قيام نموده بطور خصوص می فرمايد «با چنان ظلم و بغضائی بمعاندت برخاستند که ارکان  دين را ضعيف نمودند» (ترجمه). و همچنين «علمای ايران ... عمل نمودند  آنچه را که هيچ حزبی از احزاب عالم عمل ننمود ... علمای ايران ... عمل نمودند آنچه را که يهود در ظهور حضرت روح عمل ننمود».  و بالاخره به  آنان اخبار می فرمايد «بکم انحطّ شأن الملّة و نکس علم الاسلام و ثلّ عرشه  العظيم … سوف يفنی ما عندکم و يبدّل عزّکم بالذّلّة الکبری و ترون جزاء اعمالکم من  الله الامر الحکيم» (مضمون: بخاطر شما ملت منحط شد و پرچم اسلام واژگون کشت و عرض عظیم او منهدم شد … بزودی آنچه دارید فنا شود و عزتتان به ذلت مبدل گردد و جزای اعمال خود را خواهید دید) . از قلم حضرت باب نيز عاقبت اهل خسران باصرح بيان اخبار گرديده بقوله الحقّ «فسوف نعذّب الّذين حاربوا الحسين علی ارض الفرات من اشدّ العذاب فسوف ينتقم الله منهم فی رجعتنا و فی دارالاخرة قد اعدّ لهم عذاباً علی الحقّ بالحقّ اليما» (مضمون: بزودی آنانی را که با امام حسین به محاربه پرداختند مورد عذاب قرار خواهیم داد ، عذابی شدید. خداوند از آنها در زمان رجوع ما انتقام خواهد گرفت و در آخرت نیز مورد عذاب خواهند بود)


حال که كلام بدين مقام رسيد لازم است عاقبت ابناء ملوک و وزراء و رؤسای اديان نيز که هر يک بنوبت خويش مسؤول صدمات و بلايای وارده بر جمال اقدس ابهی و مظالم و فجايع طاريه بر پيروان اين امر اعظم بودند باختصار ذکر گردد. فؤاد پاشا وزير امورخارجهء عثمانی که حضرت بهاء الله او را محرّک و مسبّب اصلی تبعيد هيكل مبارک بسجن اعظم شمرده ‏اند و بکمال همّت بمعيّت عالی پاشا صدراعظم آن ارض  بتحريک و تخويف سلطان جابر که دشمنی با امر الله و شارع مقدّس در نهادش متمکّن بود پرداخت، يکسال پس از موفّقيّت دراجرای نقشهء سيّئهء خويش هنگام عزيمت بپاريس يد منتقم الهی او را اخذ نمود  و در سنهء ١٨٦۹ ميلادی در مدينهء نيس بمقرّ خويش راجع گشت. 


عالی پاشا وزير اعظم آن دولت نيز که از قلم اعلی در لوح رئيس بخطابات شديده مخاطب و ذلّت و سقوط او را در لوح فؤاد اخبار فرموده بودند چند سنه بعد از نفی حضرت بهاءالله بعكّا از مقام خود معزول گرديد،  شهرت و عظمتش از دست برفت و در زاويهء خمول و نکبت بيفتاد و نسياً منسيّا گرديد. 


شاهزادهء جبّار مسعود ميرزا ظلّ السّلطان فرزند ارشد ناصرالدّين شاه و فرمانفرمای بيش از دو خمس مملکت که حضرت بهاءالله او را «شجرهء جحيم»  ياد فرموده‏ اند مورد بي مهری سلطان واقع و حکومت جميع ولايات بجز اصفهان از دستش خارج و ابواب ترقّی و اعتلاء بر وجهش مسدود و بذلّت و خواری مبتلا گرديد. 


شاهزادهء خونخوار جلال الدّوله که از قلم اعلی به «ظالم ارض ياء»  موسوم يک سنه پس از ارتکاب اعمال مدهشهء شنيعه از مقام خويش منفصل و به دار الخلافه احضار و باسترداد قسمتی از اموال منهوبه که از غارت و تاراج مظلومان بی پناه بدست آورده بود ملزم گرديد.


ميرزا بزرگ خان کارپرداز ايران در بغداد،  آن نفس محيل و جاه طلب و فاسد،  بالمآل از مقام خويش معزول گرديد و «منکوب و پشيمان و پريشان شد» (بیان مبارک از مقاله شخصی سیّاح)


مجتهد معروف سيّد صادق طباطبائی که از قلم اعلی به «کاذب ارض طاء» (بیان مبارک) موسوم  گشته و فتوای قتل جميع رجال بهائی ايران را از پير و جوان و وضيع و شريف صادر و اماء مؤمنات را به تبعيد و نفی بلد محکوم نموده بود غفلتاً در پنجهء غضب الهی گرفتار و بمرض شديد مبتلا گرديد و قلب و مغز و اعضاء و جوارحش از کار بيفتاد و بفاصلهء قليل رخت از اين جهان بربست. 


صبحی پاشای متکبّر و مغرور که جمال اقدس ابهی را خود سرانه بدار الحکومهء عكّا احضار نمود،  منکوب و معزول گشت و نام و شهرتش بكلّی از دست برفت و به خيبت آمال گرفتار گرديد. حکّام و متصرّفين ديگر نيز که نسبت بزندانی مهيمن و متعالی خويش و همچنين در حقّ اوليای الهی ظلم و ستم روا داشتند كلّ خوار و ذليل گشتند و بهمين سرنوشت مبتلا شدند. نبيل در تاريخ خود مينويسد «هر پاشائی که رفتارش در عكّا ملايم و موافق بود نظر الهی شامل حال او ميشد و مدّت متمادی در مقام و منصب خويش باقی ميماند و بالعکس هر متصرّفی که دست جور و عدوان ميگشود يد قدرت الهی او را اخذ مينمود. حتّی عبدالرّحمن پاشا و محمّد يوسف پاشا صبح همان شب که بأخذ و ايذای احبّای الهی تصميم گرفتند حکم عزل آنها تلغرافيّاً از باب عالی واصل گرديد و از مقام خود برکنار شدند و چنان مورد نفرت و غضب مراجع عاليهء مملکت واقع گشتند که ديگر تا آخر حيات اشتغال بخدمت و انتصاب بمقامی در دواير حکومت برای آنان ميسّر نگرديد.


شيخ محمّد باقر اصفهانی که از لسان قدم به «ذئب» ملقّب و در لوح مقدّس برهان مورد عتابات و خطابات شديدهء حضرت رحمن واقع گرديد و حيات وی را چون «بقيّة اثر الشّمس علی رؤوس الجبال» (مضمون: آخرین اثر شمس بر قلل کوه) تشبيه ميفرمايند، پس از ارتکاب مظالم و معاصی بيشمار آفتاب عزّتش غروب نمود و به نکبت ابدی و خسران سرمدی مبتلا گرديد. همکار و همدست وی مير محمّد حسين که در الواح الهی به «رقشاء» خوانده شده و حضرت بهاءالله او را از ظالم ارض طفّ (کربلا) بمراتب بی رحم تر و شقی تر توصيف ميفرمايند،  در همان ايّام از اصفهان طرد گرديد و از قريه ای بقريه ای متواری شد و نا گهان بمرض شديد و بلاء عقيمی مبتلا و عفونتی از او ظاهر گرديد که اهل و عيالش از او اجتناب نمودند و «نفحات عذاب از كلّ جهات» او را احاطه نمود و بذلّت و فلاکتی جان سپرد که احدی از اوليای محلّ را جرئت شرکت در تشييع جنازهء وی نبود و جسدش بوسيلهء چند تن که حامل آن بودند بنهايت خواری و مذلّت بخاک سپرده شد.


حادثهء مؤلمهء ديگر که خود از قهر و غضب الهی حکايت مينمود قحطی شديدی است که يک سنه پس از شهادت جناب بديع سراسر ايران را فرا گرفت و موجب تلفات بيشمار گرديد. اين قحطی و مجاعهء عمومی بقدری عظيم ومهيب بود که حتّی صاحبان ثروت و مکنت نيز در مصيبت و محنت اليم افتادند و صدها از مادران که از بی قوتی، اطفال خود را پاره کرده از گوشت آنها سدّ جوع مينمودند.


و اين مقال تکميل نخواهد يافت مگر از عاقبت ميرزا يحيی ناقض عهد حضرت علی اعلی نيز ذکری بميان آيد. اين شخص آخر ايّام حيات را در جزيرهء قبرس که ترکها آنرا «جزيرهء شيطان»  مينامند بگذرانيد و خداوند تعالی او را مهلت داد تا بديدهء عنصری خيبت آمال خويش را مشاهده نمايد. اين زندانی حکومت ترک و انگليس تبعيّت دولت اخير الذّکر را درخواست کرد و مورد قبول واقع نگرديد و اهانت و حقارت ديگری بر خفّت و مذلّت قبليّه اش بيفزود و از هيجده نفسی که بعنوان «شهدا» انتخاب نموده بود، يازده نفر آنها اعراض کردند و با اظهار ندامت بساحت اقدس حضرت بهاءالله متوجّه شدند. اين نفس در قبرس باب مشاجرات و اختلافاتی باز نمود که حيثيّت خويش و فرزند ارشدش را از بين ببرد و فرزند مذکور و اخلافش را از حقّ جانشينی خود که قبلاً باو واگذار کرده بود محروم ساخت و بجای وی ميرزا هادی دولت آبادی ازلی مشهور را بعنوان وصيّ خويش برگزيد. (هادی دولت آبادی از ویکی پدیا) خائنی که در اوقات شهادت جناب ميرزا اشرف در اصفهان خوف ارکان وجودش را اخذ نمود و چنان متزلزل و متوحّش گرديد که چهار يوم متوالی از فراز منبر باشنع بيان بسبّ و لعن پرداخت و تبرّی خويش را از امر حضرت نقطهء اولی و همچنين از اتّباع ميرزا يحيی ولی نعمت خود که چنان اعتماد و ثقه ای نسبت باو ابراز نموده بود علناً اعلام داشت. امّا فرزند يحيی از قضای روزگار و تقدير حضرت پروردگار چند سنه بعد با دو تن از اقربای خود بحضور حضرت عبدالبهاء مرکز عهد و پيمان جمال اقدس ابهی مشرّف و با اظهار توبه و انابه تقاضای عفو و بخشش نمود و آن مولای کريم به فضل و عنايت عميم قبول فرمودند. مشارٌ اليه تا آخرين دقايق حيات ثابت و مستقيم و يکی از پيروان صديق و وفادار امر عظيمی بود که پدر نادانش از روی جهل و نادانی در اطفاء سراجش پا فشاری ميکرد و در اخماد نار موقده اش مجاهدت مينمود.

 


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

هفت وادي - قوس نزول و صعود - مراتب سبعه خلقت

  هفت وادی  اثر حضرت بهاءاللّه ذکر الاسرار فی معارج الاسفار لمن یرید ان یسافر الی اللّه المقتدر الغفّار بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الّذی اظهر الوجود من العدم و رقم علی لوح الانسان من اسرار القدم و علّمه من البیان ما لا یعلم و جعله کتاباً مبیناً لمن آمن و استسلم و اشهده خلق کلّ شیئ فی هذا الزّمان المظلم الصّیلم و انطقه فی قطب البقآء علی اللّحن البدیع فی الهیکل المکرّم (مظاهر مقدسه) . لیشهد الکلّ فی نفسه بنفسه فی مقام تجلّی ربّه بانّه لا اله الّا هو و لیصل الکلّ بذلک الی ذروة الحقایق حتّی لا یشاهد احد شیئاً الّا و قد یری اللّه فیه. ای رؤیة تجلّیه المودعة فی حقایق الاشیآء والّا انّه تعالی منزّه من ان یشهد او یری «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللّطیف الخبیر»  («بسم الله الرحمن الرحیم» بیان مبارکی است که آیه اول قرآن کریم نیز می باشد. شیخ احمد احسایی، حضرت باب و حضرت عبدالبهاء تفسیراتی بر آن نوشته اند. جناب دکتر نادر سعیدی در مقاله ای به مقایسه این تفسیرات پرداخته اند. مقاله دکتر سعیدی در این لینک قابل مطالعه می باشد: تفسير بسم الله الرحمن الرحيم . ویدیوی ...

کلمات مکنونه عربی و معادل آن به انگلیسی

الكلمات المكنونة العربيّة هُوَ البَهِيُّ الأَبْهى هذا ما نُزِّلَ مِنْ جَبَرُوتِ العِزَّةِ بِلِسانِ القُدْرَةِ وَالْقُوَّةِ عَلَى النَّبِيِّينَ مِنْ قَبْلُ. وَإِنَّا أَخَذْنا جَوَاهِرَهُ وَأَقْمَصْناهُ قَمِيصَ الاخْتِصارِ فَضْلاً عَلَى الأَحْبَارِ لِيُوفُوا بِعَهْدِ اللهِ وَيُؤَدُّوا أَمانَاتِهِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَلِيَكُونُنَّ بِجَوْهَرِ التُّقَى فِي أَرْضِ الرُّوحِ مِنَ الفائِزِينَ. HE IS THE GLORY OF GLORIES THIS is that which hath descended from the realm of glory, uttered by the tongue of power and might, and revealed unto the Prophets of old. We have taken the inner essence thereof and clothed it in the garment of brevity, as a token of grace unto the righteous, that they may stand faithful unto the Covenant of God, may fulfill in their lives His trust, and in the realm of spirit obtain the gem of divine virtue.   يَا ابْنَ الرُّوحِ ۱ فِي أَوَّلِ القَوْلِ امْلِكْ قَلْباً جَيِّداً حَسَناً مُنيراً لِتَمْلِكَ مُلْكاً دائِماً باقِياً أَزَلاً قَدِيماً. O SON OF SPIRIT!  My f...

لوح انت الکافی

  فهرست مطالب:   مختصری در مورد لوح انت الکافی و مقایسه اجمالی نسخ موجود با نسخه رسمی نفحات فضل جلد ۲ نصوص مبارکه در مورد شفا و مراجعه به طبیب حاذق ریشه اسلامی اسماء حسنای الهی جدول معنای فارسی و انگلیسی اسماء حسنی و صفات علیا در این لوح مبارک نسخه لوح انت الکافی از نفحات فضل جلد ۲       مختصری در مورد لوح انت الکافی   لوح انت الکافی در عکا از قلم اعلی به زبان عربی نازل شده است. در اواخر این لوح مبارک، حضرت بهاءالله به زبان طالب شفا از حق مسئلت می فرمایند که : «بهذه الاسماء الحسنی الاعظم و بهذه الصفات العلیا الاکرم … تحفظ حامل هذه الورقه …». قبل از آنکه به واژه اسماء حسنی که ریشه اسلامی دارد بپردازیم، مطالب زیر در مورد لوح مبارک شایان اهمیت است.   در این لوح مبارک، ۱۱۴ اسم از اسماء الهی در قالب مسئلت از درگاه الهی و با مطلع «بک یا» آمده است. چرا که این مطلع ۳۸ مرتبه با ذکر سه اسم از اسماء و صفات الهی در این لوح آمده است. رقم ۱۱۴ برابر با سور قرآنی و ۱۹ ضربدر ۵ است. ذکر مبارک «انت الکافی انت الشافی و انت الباقی» ۳۹ بار تکرار شده است. ۳۹ بار بواسطه ترج...