بهشتِ اشیاء
هيچ شيء بجنّت خود نميرسد الاّ آنكه بمنتهاى كمال در حدّ خود ظاهر شود. مثلاً اين بلور، جنّت حَجَرى است كه مادّه اين بوده. وهمچنين از براى اين بلور بنفسه درجات است در جنّت ... زيرا كه وقتى كه حجر بود بها نداشت و امروز يك قيراط آن اگر بكمال ياقوتيّت رسد كه در امكان او هست چقدر بها دارد. و همچنين كلّ شيء را تصوّر كن.
شرافت و علويّت هر کائنی از موجودات بامری مشروط و بکيفيّتی مربوط.
مزيّت و زينت و کمال زمين در اينست که از فيض ابر بهاری سبز و خرم گردد. نبات انبات شود. گل و رياحين برويد. درختان بارور پر از ثمر گردد و ميوه تازه و تر بخشد. گلشن تشکيل گردد. چمن تزيين يابد. کشت زار و کوهسار حلّه خضرا (لباس سبز) پوشد. باغ و راغ (دامن کوه) و مُدُن و قُری زينت يابد. اين سعادت عالم جماد است.
امّا نهايت علويّت و کمال عالم نبات در اينست که درختی در کنار جويباری از آب شيرين قد بفرازد. نسيم خوشی بر او وزد و حرارت آفتاب بتابد و باغبان بتربيت او پردازد. و روزبروز نشو و نما نمايد و ثمر بخشد. و سعادت حقيقی آن در اينست که بعالم حيوان و عالم انسان ترقّی کند و بدل ما يتحلّل (آنچه که در بدن تحلیل میرود و به مصرف می رسد) در جسم حيوان و انسان گردد.
و علويّت عالم حيوان در اينست که اعضا و جوارح و قوای آن مکمّل و ما يحتاج حاضر و مهيّا گردد. و اين نهايت عزّت و شرف و علويّت آنهاست. مثلاً نهايت سعادتِ حيوان در اينست چمنی سبز و خرم و آب جاری در نهايت حلاوت و جنگلی در غايت طراوت اگر چنين چيزی مهيّا شود، ديگر ما فوق آن سعادتی بجهت حيوان متصوّر نه.
مثلاّ مرغی در جنگل سبز و خرمی در محلّ پر لطافت بلندی بر درخت تنومندی بر فراز شاخ بلندی آشيانه سازد و آنچه خواهد از دانه و آب حاضر و مهيّا باشد. اين از برای پرنده سعادت کلّيّه است.
ولی سعادت حقيقی اينست که از عالم حيوان بعالم انسان انتقال نمايد. مثل حيوانات ذرّيّه که بواسطه هوا و آب در جوف انسان حلول نمايد و تحليل گردد و بدل ما يتحلّل در جسم انسان گردد. اين نهايت عزّت و سعادت اوست. ديگر ما فوق آن عزّتی برای او تصوّر نشود.
پس واضح و معلوم شد که اين نعمت و راحت و ثروت جسمانيّه، سعادت تامّه جماد و نبات و حيوان است.
و هيچ ثروت و غنائی و راحت و آسايشی در عالم جسمانی مثل غنای اين طيور نيست. بجهت اينکه اين صحرا و کهسار، فضای آشيانه او و جميع دانه ها و خرمنها ثروت و قوت او. و جميع اراضی و قُری و چمن و مرعی (چراگاه) و جنگل و صحرا مُلک او. حال اين مرغ غنیتر است يا اغنياء انسان؟ زيرا آنچه دانه چيند و ببخشد ثروتش تناقص حاصل ننمايد.
پس معلوم شد که عزّت و علويّت انسان مجرّد بلذائذ جسمانيّه و نِعَم (نعمت ها) دنيويّه نه. بلکه اين سعادت جسمانيّه فرع است. و امّا اصل علويّت انسانيّه خصائل و فضائلی است که زينت حقيقت انسانست. و آن …. احساسات وجدانيّه و محبّت الهيّه و معرفت ربّانيّه و معارف عموميّه و ادراکات عقليّه و اکتشافات فنّيّه است.
عدل و انصاف است. صدق و الطاف است. شهامت ذاتيّه است. مروّت فطريّه است. صيانت حقوق است. راستی در جميع امور است و حقيقت پرستی در جميع شؤون. جانفشانی بجهت خير عموم است و مهربانی و رأفت با جميع طوائف انسانی. و اتّباع تعاليم الهيست و خدمت ملکوت رحمانی. هدايت خلق و تربيت ملل و امم است. اين است سعادت عالم انسانی. اينست علويّت بشر در عالم امکانی. اينست حيات ابدی و عزّت آسمانی.
و اين مواهب در حقيقت انسان جز بقوّه ملکوتی الهی و تعاليم آسمانی جلوه ننمايد. زيرا قوّتی خواهد ما وراء الطّبيعه.
بهشت و دوزخِ دو دار
در کتب سماويّه ذکر بقای روح است و بقای روح اسّ اساس اديان الهيّه است.
مجازات و مکافات بر دو نوع بيان کردهاند: يک نوع ثواب و عِقاب (مجازات) وجودی و ديگری مجازات و مکافات اخروی.
امّا نعيم و جحيم وجودی در جميع عوالم الهيّه است چه اين عالم و چه عوالم روحانی ملکوتی.
و حصول اين مکافات سبب وصول بحيات ابديّه است. اينست که حضرت مسيح ميفرمايد چنين کنيد و چنان کنيد تا حيات ابديّه بيابيد. و تولّد از ماء (آب) و روح جوئيد تا داخل در ملکوت شويد (انجیل یوحنا ۳:۵).
و اين مکافاتِ وجودی فضائل و کمالاتيست که حقيقتِ انسانيّه را تزيين دهد. مثلاً ظلمانی بود، نورانی شود. جاهل بودِ، دانا گردد. غافل بود، هشيار شود. خواب بود، بيدار گردد. مرده بود، زنده شود. کور بود، بينا گردد. کر بود، شنوا شود. ارضی بود، آسمانی گردد. ناسوتی بود، ملکوتی شود.
ازين مکافات تولّد روحانی يابد. خلق جديد شود. مظهر اين آيه انجيل گردد که در حقّ حواريّين ميفرمايد که از خون و گوشت و اراده بشر موجود نشدند، بلکه تولّد از خدا يافتند (انجیل یوحنا ۱:۳). يعنی از اخلاق و صفات بهيمی (حیوانی) که از مقتضای طبيعی بشريست نجات يافتند و بصفات رحمانيّت که فيض الهی است متّصف شدند. معنی ولادت اينست.
مکافات وجودی: کمالات حقيقی نورانيست که در اين عالم تحقّق يابد و سبب حيات ابديّه شود. زيرا مکافات وجودی، ترقّی نفسِ وجود است. مثالش انسان از عالم نطفه بمقام بلوغ رسد و مظهر فتبارک اللّه احسن الخالقين (فقره ای از آیه ۱۴ سوره مؤمنون: پاک و منزه است خدا که بهترین خلق کنندگان است) گردد.
مکافات اخروی کمالات و نِعَمی (نعمت ها) است که در عوالم روحانی بعد از عروج ازين عالم حاصل گردد.
و مکافات اخروی نعم و الطاف روحانيست. مثل انواع نعمتهای روحانی در ملکوت الهی و حصول آرزوی دل و جان و لقای رحمن در جهان ابدی.
و همچنين مجازات اخرويّه يعنی عذاب اخروی: محروميّت از عنايات خاصّه الهيّه و مواهب لاريبيّه. و سقوط در اسفل درکات وجوديّه است.
جنّت ها
هیچ جنتی اعظم از ایمان به خداوند و آیات او نیست.
هیچ عذابی اعظم از احتجاب عن الله و ایمان به او نیست.
و عبادت كن خدا را بشأنى كه اگر جزاى عبادت تو را در نار برد تغييرى در پرستش تو او را بهم نرسد. و اگر در جنّت برد همچنين.
زيرا كه اين است شأن استحقاق عبادت مر خدا را وحده. و اگر از خوف عبادت كنى، لايق بساط قدس الهى نبوده و نيست و حكم توحيد نميشود در حقّ تو. و همچنين اگر نظر در جنّت كنى و برجاء آن عبادت كنى شريك گردانيدهٔ خلق خدا را با او. اگر چه خلق محبوب او است كه جنّت باشد.
جنّت لسان، ذکرِ رحمن است و جنّتِ قلب، حبّ او.
از برای عباد جنت های لاعدل له (بی نظیر - بی همتا) خواهد بود. ولکن در حیاتِ اُولی (منظور این عالم) مقصود از جنت، رضای او و دخول در امر او بوده.
آیا ملاحظه نمی نمایید که یکی از عباد او که خدمت نفسی نماید و زحمتی از برای او تحمل کند، اجر و مزد خود را اخذ می نماید. چگونه میشود کریم علی الاطلاق (منظور خداوند متعال) امر فرماید عباد را باوامرِ خود و بعد عباد خود را از بدایعِ رحمت خود محروم فرماید؟
بهشت در روز قیامت: روزِ قیام پیامبر الهی
و مقصود از موت و حیات که در کتب مذکور است، موت و حیات ایمانیست.
( در ظهور حضرت محمد ص) مقصود از صور (شیپور)، صورِ محمّدیست که بر همهٴ ممکنات دمیده شد. و قیامت، قیام آن حضرت بود بر امر الهی. و غافلین که در قبور اجساد مرده بودند همه را بخلعت جدیدهٔ ایمانیّه مخلّع فرمود و بحیات تازهٔ بدیعه زنده نمود.
يومِ قيامت، يومى است مثل امروز. شمس طالع ميگردد وغارب. چه بسا وقتى كه قيامت بر پا ميشود در آن ارضى كه قيامت برپا ميشود خود اهل آن مطّلع نميشوند. چونكه اگر بشوند تصديق نميكنند از اين جهت بايشان نميگويند. مثل ظهور رسول الله (ص) چونكه نتوانستند متحمّل شد، بغير مؤمنين نفرمودند ظهور قيامت را.
مراد از یوم قیامت: ظهور شجره حقیقت (منظور پیامبران الهی) است. مثلا از یوم بعثتِ عیسی (ع) تا یومِ عروج او، قیامتِ موسی بود ... كه جزا داد هر كس مؤمن بموسى بود، بقولِ خود. و هر كس مؤمن نبود، جزا داد بقولِ خود.
و بعد، از يومِ بعثت رسول الله (ص) تا يوم عروج آن (حضرت)، قيامت عيسى (ع) بود كه شجرهٔ حقيقت ظاهر شده در هيكل محمّديه. و جزا داد هر كس كه مؤمن بعيسى بود. وعذاب فرمود بقولِ خود هر كس مؤمن بآن نبود.
آيا نشنيدی که به يک آيه چگونه ميانه نور و ظلمت و سعيد و شقيّ و مؤمن و کافر فصل فرمود؟ و جميع اشارات و دلالات قيامت که شنيدی از حشر و نشر و حساب و کتاب و غيره کلّ به تنزيل همان يک آيه هويدا شد و به عرصه شهود آمد. و همچنين آن آيه مُنزله، رحمت بود برای ابرار، يعنی انفسی که در حين استماع گفتند: «ربّنا سَمِعنا وَاَطَعْنا» (فقره ای از آیه ۲۸۵ بقره بدین مضمون که شنیدیم و گردن نهادیم) و نقمت شد برای فُجّار، يعنی آنهائی که بعد از استماع گفتند: «سَمِعنا و عَصَينا.» (فقره ای از آیه ۹۳ سوره بقره بدین مضمون که شنیدیم و نافرمانی کردیم) و سيف اللّه (شمشیر خدا) بود برای فصل (جدائی) مؤمن از کافر و پدر از پسر.
خلاصهٔ معنی آنکه هر عبادی که از روح و نفخهٔ مظاهر قدسیّه در هر ظهور متولّد و زنده شدند بر آنها حکم حیات و بعث و ورود در جنّت محبّت الهیّه میشود و مِندونِ آن، حکم غیر آن، که موت و غفلت و ورود در نار کفر و غضب الهی است میشود.
بهشت: رضای حقّ
پيمبران براستی آمده اند و راست گفته اند. آنچه را پيکِ يزدان خبر داده پديدار شده و ميشود. عالم بمجازات و مکافات برپا. بهشت و دوزخ را، خرد و دانائی تصديق نموده و مينمايد. چه که وجود اين دو از برای آن دو لازم.
در مقام اوّل و رتبه اولی بهشت رضای حقّ است. هر نفسی برضای او فائز شد او از اهل جنّت عليا مذکور و محسوب.
نظرات
ارسال یک نظر