رد شدن به محتوای اصلی

کتاب ایقان و منضمات: صفحات ۶۰-۷۶ چاپ قدیم - مخصوص کلاس مطالعه


الله ابهی،


چند مطلب زیر حائز اهمیت است:


۱. هر هفته قسمتی از کتاب ایقان در دسترس همه قرار می گیرد که در عرض یک هفته مطالعه شود،


۲. در آخرِ هر قسمتِ مطالعه هفتگی، سوالاتی مطرح شده که می بایست جوابها را در عرض هفته پیدا کنیم و در کلاس بعدی امتحان مربوطه را بدون هیچ کمک، یعنی بدون یادداشت یا رجوع به کتاب بگذرانیم،


۳. بعد از امتحان هفتگی، در مورد نکاتی که برایمان مبهم بوده به گفتگو می پردازیم.


اتخاذ این روشِ کار بدین جهت است که هر یک از ما عاملین فعّال در این مطالعه باشیم.


جانتان خوش


برنامه هفتگی کلاس مطالعه ایقان مستطاب


مطلع

تا صفحه (چاپ قدیم)

از صفحه (چاپ قدیم)

زمان

تا مطلع «بر اولی العلم»

وسط صفحه ۱۶ 

صفحه ۱

هفته اول ۱۳-۲۰ آوریل

تا مطلع «باری اینست»

وسط صفحه ۳۱

وسط صفحه ۱۶ 

هفته دوم ۲۰-۲۷ آوریل

تا مطلع «حال ای برادر»

وسط صفحه ۴۵

وسط صفحه ۳۱

هفته سوم ۲۷ آوریل -۴ می 

تا مطلع «باری اکثر علماء»

وسط صفحه ۶۰

وسط صفحه ۴۵

هفته چهارم ۴-۱۱ می

تا مطلع «باری از این»

وسط صفحه ۷۶

وسط صفحه ۶۰ 

هفته پنجم ۱۱-۱۸ می

تا مطلع «خلاصه اگر»

وسط صفحه ۹۲

وسط صفحه ۷۶

هفته ششم ۱۸-۲۵ می

تا مطلع «جمیع این آیات»

وسط صفحه ۱۰۸

وسط صفحه ۹۲

هفته هفتم ۲۵ می- اول ژوئن (جون)

تا مطلع «باری این انوار»

بالای صفحه ۱۲۵

وسط صفحه ۱۰۸

هفته هشتم ا-۸ 

جون

تا مطلع «باری نظر»

وسط صفحه ۱۴۰

بالای صفحه ۱۲۵

هفته نهم ۸-۱۵

جون

تا مطلع «حال ملاحظه فرمایید»

وسط صفحه ۱۵۸

وسط صفحه ۱۴۰

هفته دهم ۱۵-۲۲

جون

تا مطلع «از جمله جناب ملا حسین»

پایین صفحه ۱۷۳

وسط صفحه ۱۵۸ 

هفته یازدهم ۲۲-۲۹ جون

تا مطلع « باری چون منادی»

آخر صفحه ۱۸۵

پایین صفحه ۱۷۳

هفته دوازدهم ۲۹ جون-۶ (ژوئیه) جولای


تا انتهای کتاب صفحه ۱۹۹

اول صفحه ۱۸۶

هفته سیزدهم ۶-۱۳

جولای



 

باری اکثر علما چون این آیات را ادراک ننموده‌اند و از مقصود قیامت واقف نشده‌اند، لهذا جمیع را بقیامت موهوم مِن حِیث لا یَشعر (از نادانی) تفسیر مینمایند. خدای واحد شاهد است که اگر قدری بصیرت باشد از تلویح همین دو آیه جمیع مطالب که مقصود است ادراک میشود و بصبح منیر ایقان بعنایت رحمن واصل میگردند. کذلک تغنّ علیک حمامة البقآء علی افنان سدرة البهآء لعلّ تکوننّ فی مناهج العلم و الحکمة باذن الله سالکا (و این است تغیناتی که کبوتر بقا بر شاخه های سدره بها بر تو می خواند که شاید به اذن الهی در طریق علم و حکمت سالک شوی).

 

و قوله «یرسل ملائکته» الی آخر القول. مقصود از این ملائکه آن نفوسی هستند که بقوّهٔ روحانیّه صفات بشریّه را بنار محبّت الهی سوختند و بصفات عالین و کرّوبیّین متّصف گشتند. 

 

چنانچه حضرت صادق در وصف کرّوبیّین میفرماید قومی از شیعیان ما هستند خلفِ عرش. و از ذکر خلف العرش اگرچه معانی بسیار منظور بوده - هم بر حسب ظاهر و هم بر حسب باطن - ولیکن در یک مقام مدلّست بر عدم وجود شیعه. چنانچه در مقام دیگر میفرماید مؤمن مثل کبریت احمر است و بعد بمستمع میفرماید آیا کبریت احمر دیده‌ئی؟ (حدیث مذکور) ملتفت شوید باین تلویح که ابلغ از تصریح است دلالت میکند بر عدمِ وجودِ مؤمن این قولِ آن حضرت. و حال مشاهده کن چه‌ قدر از این خلق بی‌انصاف که رائحهٴ ایمان نشنیده‌اند مع‌ذلک کسانی را که بقول ایشان ایمان محقّق میشود نسبت بکفر میدهند.



تمرین:

۱. مطابق تعریف حضرت بهاءالله ملائکه چه نفوسی هستند؟

۲. چرا حضرت صادق مؤمن را به کبریت احمر تشبیه فرمودند؟


 

باری چون این وجودات قدسیّه از عوارض بشریّه پاک و مقدّس گشتند و متخلّق باخلاق روحانیّین و متّصف باوصاف مقدّسین شدند، لهذا اسم ملائکه بر آن نفوس مقدّسه اطلاق گشته. باری اینست معنی این کلمات که هر فقرهٔ آن بآیات واضحه و دلیلهای متقنه و براهین لائحه اظهار شد.

و چون امم عیسی باین معانی نرسیدند و این علامات بر حسب ظاهر چنانچه خود و علمای ایشان ادراک نموده‌اند ظاهر نشد لهذا بمظاهر قدسیّه از آن یوم تا بحال اقبال ننمودند و از جمیع فیوضات قدسیّه محروم شدند و از بدایع کلمات صمدانیّه محجوب گشتند. اینست شأن این عباد در یوم معاد. 

و اینقدر ادراک ننمودند که اگر در هر عصری علائم ظهور مطابق آنچه در اخبار است در عالمِ ظاهرِ ظاهر شود دیگر که (چه کسی) را یارای انکار و اعراض میماند و چگونه میان سعید و شقی و مجرم و متّقی تفصیل میشود. 


مثلاً انصاف دهید اگر این عبارات که در انجیل مسطور است بر حسب ظاهر ظاهر شود و ملائکه با عیسی بن مریم از سماء ظاهره با ابری نازل شوند، دیگر که (چه کسی)  یارای تکذیب دارد؟ و یا که لایق انکار و قابل استکبار باشد؟ بلکه فی‌الفور همهٴ اهل ارض را اضطراب بقسمی احاطه میکند که قادر بر حرف و تکلّم نیستند تا چه رسد به رد و قبول.

 

و نظر بعدم ادراک این معانی بود که جمعی از علمای نصاری بآن حضرت معارضه نمودند که اگر تو آن نبیّ موعودی چرا با تو نیستند آن ملائکه که در کتب ما مسطور است که باید با جمال موعود بیایند تا او را اعانت نمایند در امر او و منذر باشند برای عباد. چنانچه ربّ العزّة از لسان ایشان خبر داده «لو لا انزل الیه ملک فیکون معه نذیرا» که مضمون آن این است چرا فرو فرستاده نشد با محمّد ملکی (فرشته) پس باشد با او بیم‌دهنده و ترساننده مردمان را؟

 

اینست که در همهٴ اعهاد و اعصار اینگونه اعتراضات و اختلافات در میان مردم بوده و همیشهٴ ایّام مشغول بزخارف قول (حرفهای بیهوده و سخنهای دروغ) میشدند که فلان علامت ظاهر نشد و فلان برهان باهر نیامد

 

و این مرضها عارض نمیشد مگر آنکه تمسّک بعلمای عصر میجستند در تصدیق و تکذیب این جواهر مجرّده و هیاکل الهیّه - و ایشان هم نظر باستغراق ( فرو رفتن - غرق شدن) در شئونات نفسیّه و اشتغال بامورات دنیّهٴ فانیه این شموس باقیه را مخالف علم و ادراک و معارض جهد و اجتهاد خود میدیدند. و معانی کلمات الهیّه و احادیث و اخبار حروفات احدیّه را هم بر سبیل ظاهر بادراک خود معنی و بیان مینمودند. لهذا خود و جمیع ناس را از نیسانِ فضل و رحمتِ ایزدی مأیوس و مهجور نمودند. با اینکه خود مذعن و مقرّند بحدیث مشهور که میفرماید «حدیثنا صعب مستصعب» (حدیثی از حضرت علی (ع): سخن ما دشوار است بسیار دشوار است. حدیث مذکور از سایت هدانا) و در جای دیگر میفرماید «انّ امرنا صعب مستصعب لا یحتمله الّا ملک مقرّب او نبیّ مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان» (حدیثی از امام جعفر صادق (ع): همانا امر ما دشوار است و بسیار دشوار است. کسی را جز فرشتگان مقرب یا انبیاء و یا عبادی که مورد امتحان قرار گرفته اند یارای تحمل آن را ندارند. حدیث مذکور از سایت بینش نو).

 

و مسلّم است نزد خود ایشان که هیچیک از این ثلاثه در حقّ ایشان صادق نیست. دو قسم اوّل که واضحست. و امّا ثالث هرگز از امتحانات الهی سالم نماندند و در ظهور محکّ الهی جز غش چیزی از ایشان بظهور نرسید.

 

سبحان‌الله با وجود اقرار باین حدیث، علمائی که در مسائل شرعیّه هنوز در ظنّ و شکّند، چگونه در غوامض مسائل اصول الهیّه و جواهر اسرار کلمات قدسیّه اظهار علم مینمایند و میگویند فلان حدیث که از علائم ظهور قائم است هنوز ظاهر نشده، با اینکه رائحهٔ معانی احادیث را ابداً ادراک ننموده‌اند، و غافل از اینکه جمیع علامات ظاهر شد و صراط امر کشیده گشت و المؤمنون کالبرق علیه یمرّون و هم لظهور العلامة ینتظرون. قل یا ملأ الجهّال فانتظروا کما کان الّذین من قبلکم لمن المنتظرین (و مؤمنین به مانند برق از آن عبور می کنند و آنها منتظر ظهور علامات هستند. بگو ای ملا جاهلین، منتظر باشید بمانند کسانی که قبل از شما منتظر بودند).

 

و اگر از ایشان سؤال شود از شرایط ظهور انبیای بعد که در کتب قبل است، از جملهٔ آنها علامات ظهور و اشراق شمس محمّدیست چنانچه مذکور شد. و بر حسب ظاهر هیچیک ظاهر نشد - مع‌ذلک بچه دلیل و برهان نصاری و امثال آنها را رد مینمائید و حکم بر کفر آنها نموده‌اید؟ چون عاجز از جواب میشوند تمسّک باین نمایند که این کتب تحریف شده و من عند الله نبوده و نیست. و حال آنکه خود عبارات آیه شهادت میدهد بر اینکه من عند الله است و مضمون همین آیه در قرآن هم موجود است لو انتم تعرفون. 

 

براستی میگویم مقصود از تحریف را در این مدّت ادراک ننموده‌اند.

 

بلی در آیات منزله و کلمات مرایای احمدیّه ذکر تحریف عالین و تبدیل مستکبرین هست. ولیکن در مواضع مخصوصه ذکر شده. 

 

و از آن جمله حکایت ابن صوریاست (از علمای یهود در مدینه، در زمان حضرت رسول)  در وقتی که اهل خیبر (نام قریه ای در شمال مدینه که محل سکونت یهودیان بود) در حکم قصاص (مجازات)  زنای محصن و محصنه (مرد زن دار و زن شوهر دار) از نقطهٴ فرقان سؤال نمودند و آن حضرت فرمود حکم خدا رَجم (سنگسار کردن) است و ایشان انکار نمودند که در تورات چنین حکمی نیست. حضرت فرمود از علمای خود که را مسلّم و کلام او را مصدّقید؟ ابن صوریا را قبول نمودند و حضرت او را احضار نمود و فرمود «اقسمک بالله الّذی فلق لکم البحر و انزل علیکم المنّ و ظلّل لکم الغمام و نجّاکم من فرعون و ملإه و فضّلکم علی النّاس بأن تذکر لنا ما حکم به موسی فی قصاص الزّانی المحصن و الزّانیة المحصنة» (قسمت میدهم به خداوندی که دریا را برایتان شکافت (گشود) و غذا نازل فرمود و ابر را بر فرازشان سایبان نمود (اشاره به آیه ۱۶۰ سوره اعراف) و شما از فرعون و فرعونیان نجات داد و بر بقیه ملت ها فضیات داد - که برایمان بگویی حکم حضرت موسی در رابطه با مجازات زانی محصن و زانیه محصنه چیست)  که مضمون آن این است که آن حضرت ابن صوریا را باین قسم های مؤکّد قسم دادند که در تورات حکم قصاص در زنای مُحصَن (مستحکم و حصين - پارسا و عفيف ˗ در فارسى زناىِ مُحْصَن يعنى زناى مردِ زن دار. و زنای محصنه زنای زنِ شوهر دار) چه نازل شده. عرض نمود یا محمّد رجم است. 

 

آن حضرت فرمود پس چرا این حکم میان یهود منسوخ شده و مجری نیست. عرض نمود چون بختنصّر (بختنصر از ریاض اللغات: معرّب کلمهٴ نبو‌‌کد‌‌نصّر Nebuchadnezzar است که نام دو پادشاه بابِل بوده که اوّلی در ١٢ قرن قبل از میلاد و ثانی که در تاريخ مورد نظر است در شش قرن قبل از میلاد میزيسته است. اين اخیر مکرّر باورشلیم حمله کرد و در حملهٴ ٥٨٦ قبل از میلاد شهر را خراب نمود و يهوديان را باسارت به بابِل برد تا اينکه ٥٠ سال بعد کوروش بابِل را فتح نمود و يهوديان را آزاد ساخت (بختنصّر سومی هم ظاهر شد که بیش از چند هفته حکومت ننمود)‌‌ .بیت المقدّس را بسوخت و جمیع یهود را بقتل رساند دیگر یهودی در ارض باقی نماند الّا معدودی قلیل و علمای آن عصر نظر بقلّت یهود و کثرت عمالقه (قومی بودند قوی و دلیر که با یهودیان و ورود آنها به سرزمینشان در مسیر آنها به ساحل اردن مخالف بودند) به مشاوره جمع شدند که اگر موافق حکم تورات عمل شود آنچه از دست بختنصّر نجات یافتند، بحکمِ کتاب مقتول میشوند و باین مصالح حکم قتل را از میان بالمرّه برداشتند. باری در این بین جبرئیل بر قلب منیرش نازل شد و این آیه عرض نمود «یحرّفون الکلم عن مواضعه» (آیه ۴۶ سوره نساء: کلمات را از موضع خود بر می گردانند. آیه مبارکه قرآن).

 

این یک موضع بود که ذکر شد و در این مقام مقصود از تحریف نچنانست که این هِمج رعاع (مگس ریزهایی که بر چهارپایان می نشینند) فهم نموده‌اند. چنانچه بعضی میگویند که علمای یهود و نصاری آیاتی را که در وصف طلعت محمّدیّه بود از کتاب محو نمودند و مخالف آن را ثبت کردند. 

این قول نهایت بی‌معنی و بی‌اصلست. آیا میشود کسی که معتقد بکتابی گشته و من عند الله دانسته آن را محو نماید؟

 

و از این گذشته تورات در همهٔ روی ارض بود، منحصر به مکّه و مدینه نبود که بتوانند تغییر دهند و یا تبدیل نمایند.

 

بلکه مقصود از تحریف همین است که الیوم جمیع علمای فرقان بآن مشغولند و آن تفسیر و معنی نمودن کتابست بر هوی و میل خود و چون یهود در زمان آن حضرت آیات تورات را که مدلّ بر ظهور آن حضرت بود به هوای خود تفسیر نمودند و ببیان آن حضرت راضی نشدند لهذا حکم تحریف در بارهٔ آنها صدور یافت. 

 

چنانچه الیوم مشهود است که چگونه تحریف نمودند امّت فرقان آیات کتاب را در علامات ظهور بمیل و هوای خود تفسیر مینمایند چنانچه مشهود است.

و در مقام دیگر میفرماید «و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثمّ یحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون» (آیه ۷۵ سوره بقره: با آنکه گروهی از آنان سخنان خدا را می شنیدند سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف می کردند. آیه مبارکه)  و این آیه هم مدلّ است بر تحریف معانی کلام الهی نه بر محو کلمات ظاهریّه چنانچه از آیه مستفاد میشود و عقول مستقیمه هم ادراک مینماید.

 

و در موضع دیگر میفرماید «فویل للّذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً» (آیه ۷۹ سوره بقره: پس وای بر کسانی که کتابی با دستهای خود می نویسند سپس می گویند این از جانب خداست تا بدان بهای ناچیزی به دست آرند. آیه مبارکه)  الی آخر الآیة. و این آیه در شأن علمای یهود و بزرگان ایشان نازل شد که آن علما بواسطهٔ استرضای خاطر اغنیا و استجلاب زخارف دنیا و اظهار غل و کفر الواحی چند بر ردّ حضرت نوشتند و بدلائلی چند مستدلّ شدند که ذکر آنها جایز نه و نسبت دادند ادلّه‌های خود را که از اسفار تورات مستفاد گشته.

چنانچه الیوم مشاهده میشود که چه مقدار رد بر این امر بدیع علمای جاهل عصر نوشته‌اند و گمان نموده‌اند که این مفتریات مطابق آیات کتاب و موافق کلمات اولی الألبابست.

 

باری مقصود از این اذکار این بود که اگر بگویند این علائم مذکوره که از انجیل ذکر شد تحریف یافته و رد نمایند و متمسّک بآیات و اخبار شوند مطّلع باشید که کذب محض و افترای صرفست. بلی ذکر تحریف باین معنی که ذکر شد در اماکن مشخّصه هست. چنانچه بعضی از آن را ذکر نمودیم تا معلوم و مبرهن شود بر هر ذی بصری که احاطهٔ علوم ظاهره هم نزد بعضی از امّیّین الهی (امیّ: بیسواد ˗ تحصیل نکرده ˗ کسیکه خواندن و نوشتن نتواند) هست دیگر معارضین باین خیال نیفتند و معارضه ننمایند که فلان آیه دلیل بر تحریفست. و این اصحاب از عدم اطّلاع ذکر این مراتب و مطالب را نموده‌اند و دیگر آنکه اکثر آیات که مشعر بر تحریفست در بارهٔ یهود نازل شده لو انتم فی جزائر علم الفرقان تحبرون.

 

اگرچه از بعضی حُمَقای ارض شنیده شد که انجیل سماوی در دست نصاری نیست و بآسمان رفته. دیگر غافل از اینکه از همین قول نسبت کمال ظلم و جبر برای حضرت باری جلّ و عزّ ثابت میشود زیرا بعد از آنکه شمس جمال عیسی از میان قوم غایب شد و بفلک چهارم ارتقا فرمود و کتابِ حقّ جلّ ذکره که اعظم برهانِ اوست میانِ خلق، او آن هم غایب شود، دیگر آن خلق از زمان عیسی تا زمان اشراق شمس محمّدی بچه متمسّکند و بکدام امر مأمور؟ 

 

و دیگر چگونه مورد انتقام منتقم حقیقی میشوند و محلّ نزول عذاب و سیاط سلطان معنوی میگردند؟ از همه گذشته انقطاع فیض فیّاض و انسداد باب رحمت سلطان ایجاد لازم میآید فنعوذ بالله عمّا یظنّ العباد فی حقّه فتعالی عمّا هم یعرفون. (پناه به خدا از آنچه مردم درباره او گمان می کنند. خداوند متعالی است از آنچه آنها ادراک می کنند).

 

ای عزیز در این صبح ازلی که انوار الله نور السّموات و الأر ض عالم را احاطه نموده و سرادق عصمت و حفظ «و یأبی الله الّا ان یتمّ نوره» (فقره ای از آیه ۳۲ سوره توبه: و خداوند نمی گذارد. تا نور خود را کامل کند. آیه مبارکه) مرتفع گشته، و ید قدرت و بیده ملکوت کلّ شیء مبسوط و قائم شده، کمرِ همّت را محکم باید بست که شاید بعنایت و مکرمت الهی در مدینهٴ قدسیّهٔ انّا للّه وارد شویم تا بمواقع عزّ الیه راجعون مقرّ یابیم. انشآءالله باید چشمِ دل را از اشارات آب و گل پاک نمود تا ادراک مراتب ما لا نهایهٔ عرفان نمائید و حقّ را اظهر از آن بینید که در اثبات وجودش بدلیلی محتاج شوید و یا بحجّتی تمسّک جوئید.

 

ای سائل محبّ اگر در هوای روح روحانی طائری حقّ را ظاهر فوق کلّ شیء بینی. بقسمی که جز او را نیابی. «کان الله و لم یکن معه من شیء» (حدیثی به این مضمون که خدا بود و هیچ شیئی با او نبود) و این مقام مقدّس از آنست که بدلیلی مدلّل شود و یا آنکه ببرهانی باهر آید. و اگر در فضای قدس حقیقت سایری کلّ اشیاء بمعروفیّت او معروفند و او بنفسه معروف بوده و خواهد بود. و اگر در ارض دلیل ساکنی کفایت کن بآنچه خود فرموده «أ و لم یکفهم انّا انزلنا علیک الکتاب» (آیه ۵۱ سوره عنکبوت: آیا برای ایشان بس نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم. آیه مبارکه)  اینست حجّتی که خود قرار فرموده و اعظم از این حجّت نبوده و نیست. دلیله آیاته و وجوده اثباته (دلیلش آیاتش و اثباتش وجودش)

 

دراین وقت از اهل بیان و عرفا و حکما و علما و شهدای آن استدعا مینمایم که وصایای الهی را که در کتاب فرموده فراموش ننمایند و همیشه ناظر باصل امر باشند که مبادا حین ظهور آن «جوهر الجواهر» و «حقیقة الحقائق» و «نور الأنوار» متمسّک ببعضی عبارات کتاب شوند و بر او وارد بیاورند آنچه را که در کور فرقان وارد آمد. چه که آن «سلطان هویّه» قادر است بر اینکه جمیع بیان و خلق آن را بحرفی از بدایع کلمات خود قبض روح فرماید و یا بحرفی جمیع را حیات بدیعهٴ قدمیّه بخشد و از قبور نفس و هوی محشور و مبعوث نماید. ملتفت و مراقب بوده که جمیع منتهی بایمان باو و ادراک ایّام و لقای او میشود «لیس البرّ ان تولّوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب ولکنّ البرّ من آمن بالله و الیوم الآخر» (آیه ۱۷۷ بقره:‌ نیکوکار آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب بگرداند بلکه آن است که به خدا و یوم آخر مؤمن باشد. آیه مبارکه قرآن». 

 

اسمعوا یا اهل البیان ما وصّیناکم بالحقّ لعلّ تسکننّ فی ظلّ کان فی ایّام الله ممدوداً (ای اهل بیان، بشنوید آنچه به درستی نصیحت می کنم تا شاید در سایه ایام خدا قرار گیرید).

 


پایان باب اول


  

الباب المذکور فی بیان انّ شمس الحقیقة و مظهر نفس الله لیکوننّ سلطاناً علی من فی السّموات و الأرض و ان لن یطیعه احد من اهل الأرض و غنیّاً عن کلّ من فی الملک و ان لم یکن عنده دینار کذلک نظهر لک من اسرار الأمر و نلقی علیک من جواهر الحکمة لتطیرنّ بجناحی الانقطاع فی الهوآء الّذی کان عن الأبصار مستوراً (در بیان اینکه شمس حقیقت و مظهر نفس پروردگار بر آسمانها و زمین سلطنت می کند حتی اگر احدی از اهل ارض اطاعت او ننماید. و مستغنی از کل اهل زمین است حتی اگر دیناری نداشته باشد. پس اسرار امر را بر تو ظاهر نمودیم و جواهر حکمت را بر تو القا کردیم تا به بال های انقطاع در فضائی که از دیده گان مستور است پرواز نمائی).

 

لطائف و جواهر این باب آنکه بر صاحبان نفوس زکیّه و مرایای قدسیّه مبرهن و واضح شود که شموس حقیقت و مرایای احدیّت در هر عصر و زمان که از خیام غیب هویّه (خیمه های پروردگار) بعالم شهاده (عالم ظاهر و محسوس در مقابل عالم غیب) ظهور میفرمایند برای تربیت ممکنات و ابلاغ فیض بر همهٴ موجودات با سلطنتی قاهر و سطوتی غالب ظاهر میشوند. چه که این جواهر مخزونه و کنوز غیبیّهٔ مکنونه محلّ ظهور یفعل الله ما یشآء و یحکم ما یریدند.


تمرین:

۱. مظاهر ظهور به چه علتی از غیب هویه در عالم شهاده ظاهر می شوند؟

۲. چرا می فرمایند که مظاهر مقدسه با سلطنتی قاهر و سطوتی غالب ظاهر 

می شوند، وقتی اکثر آنها در فقر زندگانی را گذران فرمودند؟

۳. به فرموده مبارک جوهر یا عصاره باب دوم کتاب ایقان چیست؟


 

و بر اولی العلم و افئدهٔ منیره واضحست که غیب هویّه و ذات احدیّه مقدّس از بروز و ظهور و صعود و نزول و دخول و خروج بوده و متعالیست از وصف هر واصفی و ادراک هر مدرکی. لم‌یزل در ذات خود غیب بوده و هست و لا‌یزال بکینونت خود مستور از ابصار و انظار خواهد بود. «لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و هو اللّطیف الخبیر» (آیه ۱۰۳ سوره انعام: چشم ها او را نمی بیند و اوست که دیدگان را در می یابد و او لطیف و خبیر است. آیه مبارکه). 

 

چه میان او و ممکنات نسبت و ربط و فصل و وصل و یا قرب و بعد و جهت و اشاره بهیچوجه ممکن نه. زیرا که جمیع من فی السّموات و الأرض بکلمه امر او موجود شدند و بارادهٔ او که نفس مشیّت است از عدم و نیستی بحت باتّ بعرصهٔ شهود و هستی قدم گذاشتند.

 

سبحان‌الله بلکه میانهٔ ممکنات و کلمهٔ او هم نسبت و ربطی نبوده و نخواهد بود «و یحذّرکم الله نفسه» (فقره ای از آیه ۲۸ سوره آل عمران: و خداوند شما را از نفس خود حذر می دارد. آیه مبارکه) بر این مطلب برهانیست واضح «و کان الله و لم یکن معه من شیء» (حدیث: خداوند بود و چیزی جزء او نبود) دلیلی است لائح. چنانچه جمیع انبیا و اوصیا و علما و عرفا و حکما بر عدم بلوغ معرفت آن جوهر الجواهر و بر عجز از عرفان و وصول آن حقیقة الحقائق مقرّ و مذعنند.


تمرین:

۱. آیا وصفی می توان یافت که خدا را با آن توصیف نمود؟

۲. آیا خداوند به مانند انسان بروز و صعود و نزول و دخول و خروج دارد؟

۳. آیا میان مخلوقات و خداوند روابطی متصور می توان شد؟

۴. آیا میان مخلوقات و کلمه خداوند (مظاهر مقدسه) نسبت و ربطی می توان تصور نمود؟

۵. آیا انبیاء توانائی معرفت خداوند را دارند؟


 

و چون ابواب عرفان ذات ازل بر وجه ممکنات مسدود شد لهذا باقتضای رحمت واسعهٔ «سبقت رحمته کلّ شیء» (رحمتش از کل شیء پیشی گرفته) و «وسعت رحمتی کلّ شیء» (رحمت من بر کل اشیاء گسترده است) جواهر قدس نورانی را از عوالمِ روحِ روحانی بهیاکل عزّ انسانی در میان خلق ظاهر فرمود تا حکایت نمایند از آن ذات ازلیّه و ساذج قدمیّه. 

 

و این مرایای قدسیّه و مطالع هویّه بتمامهم از آن شمسِ وجود و جوهرِ مقصود حکایت مینمایند. مثلاً علمِ ایشان، از علم او. و قدرتِ ایشان، از قدرت او. و سلطنتِ ایشان، از سلطنت او. و جمالِ ایشان، ازجمال او. و ظهور ایشان، از ظهور او. 

 

و ایشانند مخازن علوم ربّانی و مواقع حکمت صمدانی و مظاهر فیض نامتناهی و مطالع شمس لایزالی چنانچه میفرماید «لا فرق بینک و بینهم الّا بأنّهم عبادک و خلقک» (از احادیث اسلامی به این مضمون که فرقی بین تو و آنها نیست الا اینکه آنها عباد و خلق تو هستند)  و اینست مقام «انا هو و هو انا» (از احادیث اسلامی به این مضمون که من او هستم و او من) که در حدیث مذکور است.


 

تمرین:

۱. چرا در احادیث اسلامی و در آثار بهائی ذکر این مطلب شده که خدا و مظهر ظهورش فرقی با هم ندارند؟


 

و احادیث و اخبار مدلّهٔ بر این مطلب بسیار است و این بنده نظر باختصار متعرّض ذکر آنها نشدم. بلکه آنچه در آسمانها و زمین است محالّ بروز صفات و اسمای الهی هستند. چنانچه در هر ذرّه آثار تجلّی آن شمس حقیقی ظاهر و هویداست که گویا بدونِ ظهور آن تجلّی در عالمِ ملکی هیچ شیء بخلعت هستی مفتخر نیاید و بوجود مشرّف نشود.


تمرین:

۱. آیا بغیر مظاهر مقدسه، چیز دیگری در عالم وجود محل بروز صفات و اسمای الهی می تواند باشد؟


 

چه آفتابهای معارف که در ذرّه مستور شده و چه بحرهای حکمت که در قطره پنهان گشته. خاصّه انسان که از بین موجودات باین خلع تخصیص یافته و باین شرافت ممتاز گشته. چنانچه جمیع صفات و اسمای الهی از مظاهر انسانی بنحو اکمل و اشرف ظاهر و هویداست و کلّ این اسماء و صفات راجع باوست. اینست که فرموده «الانسان سرّی و انا سرّه» (حدیث قدسی به این مضمون: انسان سرّ من است و من سرّ او). 

 

و آیات متواتره که مدلّ و مشعر بر این مطلب رقیق لطیف است در جمیع کتب سماویّه و صحف الهیّه مسطور و مذکور است چنانچه میفرماید «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم» (فقره ای از آیه ۵۳ فصلت: به زودی نشانه های خود را بر آنها نمودار خواهیم نمود. آیه مبارکه)و در مقام دیگر میفرماید «و فی انفسکم أ فلا تبصرون» (آیه ۲۱ ذریات: و در خود شما. آیا مگر نمی بینید؟ آیه مبارکه)  و در مقام دیگر میفرماید «و لا تکونوا کالّذین نسوا الله فأنساهم انفسهم» (فقره ای از آیه ۱۹ سوره حشر بدین مضمون: و مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشی کرد. آیه مبارکه)چنانچه سلطان بقا، روح من فی سرادق العمآء فداه میفرماید «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» (حدیثی از حضرت علی به این مضمون که هر که خود را شناخت پروردگارش را شناخت).

 

قسم بخدا ای مخدومِ من، اگر قدری در این عبارات تفکّر فرمائی ابواب حکمت الهیّه و مصاریعِ (مصرع ها - مجازاً درها) علمِ نامتناهی را بر وجه خود گشوده یابی.

 

 


 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

هفت وادي - قوس نزول و صعود - مراتب سبعه خلقت

  هفت وادی  اثر حضرت بهاءاللّه ذکر الاسرار فی معارج الاسفار لمن یرید ان یسافر الی اللّه المقتدر الغفّار بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الّذی اظهر الوجود من العدم و رقم علی لوح الانسان من اسرار القدم و علّمه من البیان ما لا یعلم و جعله کتاباً مبیناً لمن آمن و استسلم و اشهده خلق کلّ شیئ فی هذا الزّمان المظلم الصّیلم و انطقه فی قطب البقآء علی اللّحن البدیع فی الهیکل المکرّم (مظاهر مقدسه) . لیشهد الکلّ فی نفسه بنفسه فی مقام تجلّی ربّه بانّه لا اله الّا هو و لیصل الکلّ بذلک الی ذروة الحقایق حتّی لا یشاهد احد شیئاً الّا و قد یری اللّه فیه. ای رؤیة تجلّیه المودعة فی حقایق الاشیآء والّا انّه تعالی منزّه من ان یشهد او یری «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللّطیف الخبیر»  («بسم الله الرحمن الرحیم» بیان مبارکی است که آیه اول قرآن کریم نیز می باشد. شیخ احمد احسایی، حضرت باب و حضرت عبدالبهاء تفسیراتی بر آن نوشته اند. جناب دکتر نادر سعیدی در مقاله ای به مقایسه این تفسیرات پرداخته اند. مقاله دکتر سعیدی در این لینک قابل مطالعه می باشد: تفسير بسم الله الرحمن الرحيم . ویدیوی ...

الواح وصایا: نکته به نکته مو به مو

«حضرت عبدالبهآء در رتبه اولى مرکز و محور عهد و ميثاقِ بى مثيلِ حضرت بهاءالله، و اعلى صُنعِ يدِ عنايتش، و مرآتِ صافى انوارش، و مَثَلِ اعلاى تعاليم، و مبيّن ِمصون از خطاى آياتش، و جامع جميع کمالات و مظهر کلّيّۀ صفات و فضائل بهائى، و غصنِ اعظم منشعب از اصلِ قديم و غصن الامر و حقيقتِ مَن طاف حوله الاسماء، و مصدر و منشأ وحدت عالم انسانى و رايت صلح اعظم، و قمرِ سمآءِ اين شرع مقّدس بوده و ِالى الأبد خواهد بود. و نام معجز شيم عبدالبهآء - بنحو اتم و اکمل و احسن جامعِ جميعِ اين نعوت و اوصاف است. و اعظم از کل اين اسماء عنوان منيع «سرالله» است که حضرت بهآءالله در توصيف آن حضرت اختيار فرموده اند و با آنکه بهيچوجه اين خطاب نبايد عنوانِ رسالت آن حضرت قرار گيرد، مع الوصف حاکى از آن است که چگونه خصوصيّات و صفاتِ بشرى با فضائل و کمالاتِ الهى در نفس مقدس حضرت عبدالبهآء مجتمع و متّحد گشته است.» حضرت ولی امرالله، دور بهائی «عهد و ميثاق حضرت بهاءالله منبعث از ارادهء قاطعه و مشيّت نافذهء آن مظهر کلّيّهء الهيّه بوده که بنفسه المهيمنة علی الکائنات به تأسيس چنين ميثاق وثيق (بسیار محکم) اقدام فرمود. الواح وصايا...

کلمات مکنونه عربی و معادل آن به انگلیسی

الكلمات المكنونة العربيّة هُوَ البَهِيُّ الأَبْهى هذا ما نُزِّلَ مِنْ جَبَرُوتِ العِزَّةِ بِلِسانِ القُدْرَةِ وَالْقُوَّةِ عَلَى النَّبِيِّينَ مِنْ قَبْلُ. وَإِنَّا أَخَذْنا جَوَاهِرَهُ وَأَقْمَصْناهُ قَمِيصَ الاخْتِصارِ فَضْلاً عَلَى الأَحْبَارِ لِيُوفُوا بِعَهْدِ اللهِ وَيُؤَدُّوا أَمانَاتِهِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَلِيَكُونُنَّ بِجَوْهَرِ التُّقَى فِي أَرْضِ الرُّوحِ مِنَ الفائِزِينَ. HE IS THE GLORY OF GLORIES THIS is that which hath descended from the realm of glory, uttered by the tongue of power and might, and revealed unto the Prophets of old. We have taken the inner essence thereof and clothed it in the garment of brevity, as a token of grace unto the righteous, that they may stand faithful unto the Covenant of God, may fulfill in their lives His trust, and in the realm of spirit obtain the gem of divine virtue.   يَا ابْنَ الرُّوحِ ۱ فِي أَوَّلِ القَوْلِ امْلِكْ قَلْباً جَيِّداً حَسَناً مُنيراً لِتَمْلِكَ مُلْكاً دائِماً باقِياً أَزَلاً قَدِيماً. O SON OF SPIRIT!  My f...