الله ابهی،
چند مطلب زیر حائز اهمیت است:
۱. هر هفته قسمتی از کتاب ایقان در دسترس همه قرار می گیرد که در عرض یک هفته مطالعه شود،
۲. در آخرِ هر قسمتِ مطالعه هفتگی، سوالاتی مطرح شده که می بایست جوابها را در عرض هفته پیدا کنیم و در کلاس بعدی امتحان مربوطه را بدون هیچ کمک، یعنی بدون یادداشت یا رجوع به کتاب بگذرانیم،
۳. بعد از امتحان هفتگی، در مورد نکاتی که برایمان مبهم بوده به گفتگو می پردازیم.
اتخاذ این روشِ کار بدین جهت است که هر یک از ما عاملین فعّال در این مطالعه باشیم.
جانتان خوش
برنامه هفتگی کلاس مطالعه ایقان مستطاب
باری از این بیانات معلوم شد که جمیع اشیاء حاکی از اسماء و صفات الهیّه هستند. هر کدام بقدر استعداد خود مدلّ و مشعرند بر معرفت الهیّه. بقسمی که احاطه کرده است ظهورات صفاتیّه و اسمائیّه همهٔ غیب و شهود را. اینست که میفرماید «أ یکون لغیرک من الظّهور ما لیس لک حتّی یکون هو المظهر لک عمیت عین لا تراک.» (فقره ای از بیان امام حسین بدین مضمون: آیا چیزی هست كه آشكارتر از تو باشد تا وسیله آشكار كردن تو باشد؟ كور باد آن چشمی كه تو را مراقب و نگهبان خود نبیند. بیان امام حسین)
و باز سلطان بقا میفرماید «ما رأیت شیئاً الّا و قد رأیت الله فیه او قبله او بعده» (حدیثی منسوب به حضرت علی بدین مضمون: شیئی ندیدم مگر خداوند را در آن، قبل آن و بعد آن دیدم. حدیث ) و در روایت کمیل «نور اشرق من صبح الأزل فیلوح علی هیاکل التّوحید آثاره» (کمیل از حضرت علی راجع به حقیقت سئوال می کند و گفت و شنود ۵ مرحله دارد که در یکی از این مراحل حضرت علی می فرمایند: نوری که از صبح قِدم دمیده آثارش در هیاکل توحید جلوه کرده. حضرت باب مراحل پنج گانه مذکور را با جلوه گر شدن حقیقتشان بعد از سال پنجم ظهورشان یکی می گیرند و این را به آن تشبیه می فرمایند. سئوال و جواب کمیل و حضرت علی) و انسان که اشرف و اکمل مخلوقات است اشدّ دلالةً و اعظم حکایةً است از سایر معلومات.
و اکمل انسان و افضل و الطف او مظاهر شمس حقیقتند بلکه ماسوای ایشان موجودند بارادهٔ ایشان و متحرّکند بافاضهٔ ایشان. «لولاک لما خلقت الأفلاک» (مضمون: اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی کردم. کلامی که حضرت رسول در معراج شنید. برای توضیح بیشتر این مطلب به چند صفحه قبل مراجعه فرمایید) بلکه کل در ساحت قدس ایشان معدومِ صرف و مفقودِ بحتند. بلکه منزّه است ذکر ایشان از ذکرِ غیر. و مقدّس است وصفِ ایشان از وصفِ ماسوی.
و این هیاکل قدسیّه مرایای اوّلیّهٴ ازلیّه هستند که حکایت نمودهاند از غیب الغیوب و از کلّ اسماء و صفات او. از علم و قدرت و سلطنت و عظمت و رحمت و حکمت و عزّت و جود و کرم و جمیع این صفات از ظهور این جواهر احدیّه ظاهر و هویداست.
تمرین:
جملات زیر را کامل کنید:
و اکمل انسان و افضل و الطف او …….. شمس حقیقتند. بلکه ماسوای ایشان …… باراده ایشان و …… بافاضه ایشان.
و این هیاکل قدسیه مرایای …… ازلیه هستند که حکایت نموده اند از غیب الغیوب و از کلّ اسماء و صفات او.
و این صفات مختصّ ببعضی دون بعضی نبوده و نیست بلکه جمیع انبیای مقرّبین و اصفیای مقدّسین باین صفات موصوف و باین اسماء موسومند نهایت بعضی در بعضی مراتب اشدّ ظهوراً و اعظم نوراً ظاهر میشوند. چنانچه میفرماید «تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض» (فقره ای از آیه ۲۵۳ بقره: برخی از پیامبران را به بعضی برتری بخشیدیم. آیه مبارکه).
پس معلوم و محقّق شد که محلّ ظهور و بروز جمیع این صفات عالیه و اسمای غیر متناهیه انبیا و اولیای او هستند. خواه بعضی از این صفات در آن هیاکل نوریّه بر حسبِ ظاهر، ظاهر شود و خواه نشود. نه اینست که اگر صفتی بر حسب ظاهر از آن ارواح مجرّده ظاهر نشود نفی آن صفت از آن محالّ صفات الهیّه و معادن اسماء ربوبیّه شود. لهذا بر همهٴ این وجودات منیره و طلعات بدیعه حکم جمیع صفات الله از سلطنت و عظمت و امثال آن جاریست اگرچه بر حسب ظاهر بسلطنت ظاهره و غیر آن ظاهر نشوند. و این فقره بر هر ذی بصری ثابت و محقّق است دیگر احتیاج برهان نیست.
تمرین:
۱. آیا اگر صفتی از صفات الهیه مانند سلطنت از مظاهر مقدسه بر حسب ظاهر ظاهر نشود، می توان چنین پنداشت که آن مظهر حقیقت فاقد آن صفت بوده؟
بلی این عباد چون از عیون صافیهٔ منیره علوم الهیّه تفاسیر کلمات قدسیّه را اخذ ننمودهاند، لهذا تشنه و افسرده در وادی ظنون و غفلت سایرند و از بحر عذب فرات (آب خوشگوار) معرض شده در حول ملح اُجاج (نمک خیلی شور) طائفند.
چنانچه در وصف ایشان ورقاء هویّه بیان فرموده «و ان یروا سبیل الرّشد لا یتّخذوه سبیلاً و ان یروا سبیل الغیّ یتّخذوه سبیلاً ذلک بأنّهم کذّبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین» (فقره ای از آیه ۱۴۶ اعراف. آیه مبارکه) که ترجمهٔ آن اینست اگر ببینند راه صلاح و رستگاری را آن را اخذ نمینمایند و بآن اقبال نمیکنند و امّا اگر راه باطل و طغیان و ضلالت را مشاهده کنند آن را برای خود راه وصول بحقّ قرار دهند و این اقبال بباطل و اعراض از حقّ ظاهر نشد یعنی باین ضلالت و گمراهی مبتلا نشدند مگر بجزای آنکه تکذیب کردند آیات ما را و بودند از نزول آیات ما و ظهورات آن غفلتکنندگان.
چنانچه مشاهده شد در این ظهور بدیع منیع که کرورها آیات الهیّه از سماء قدرت و رحمت نازل شد با وجود این جمیع خلق اعراض نموده و تمسّک جستهاند باقوال عبادی که یک حرف از آن را ادراک نمینمایند از این جهت است که در امثال این مسائل واضحه شبهه نموده و خود را از رضوان علم احدیّه و ریاض حکمت صمدیّه محروم نمودهاند.
باری راجع بمطلب میشویم که سؤال از آن شده بود که سلطنتِ قائم با آنکه در احادیث مأثوره (روایت شده) از َانجُم مضیئه (ستارگان روشنی بخش، منظور مظاهر مقدسه) وارد شده، با وجود این اثری از سلطنت ظاهر نشد بلکه خلاف آن تحقّق یافت چنانچه اصحاب و اولیای او در دست ناس مبتلا و محصور بوده و هستند و در نهایت ذلّت و عجز در ملک ظاهرند. بلی سلطنتی که در کتب در حقّ قائم مذکور است حقّ و لا ریب فیه (درست است و شکی در آن نیست) ولیکن آن نه آن سلطنت و حکومتی است که هر نفسی ادراک نماید.
و دیگر آنکه جمیع انبیای قبل که بشارت دادهاند مردم را بظهورِ بعد - همه آن مظاهرِ قبل ذکرِ سلطنتِ ظهورِ بعد را نموده چنانچه در کتب قبل مسطور است و این تخصیص بقائم ندارد. و در حقّ جمیع آن مظاهرِ قبل و بعد حکم سلطنت و جمیع صفات و اسماء ثابت و محقّق است. زیرا که مظاهر صفات غیبیّه و مطالع اسرار الهیّهاند - چنانچه مذکور شد.
تمرین:
۱. حضرت بهاءالله در پاسخ جناب خال در مورد سلطنت قائم آل محمَد چنانچه در احادیث روایت شده، دو مطلب می فرمایند. آن دو مطلب چیست؟
۲. آیا فقط در مورد قائم آل محمَد بشارت به سلطنت شده یا این بشارت در مورد جمیع مظاهر بشارت داده شده است؟
و دیگر آنکه مقصود از سلطنت احاطه و قدرت آن حضرتست بر همهٔ ممکنات. خواه در عالم ظاهر باستیلای ظاهری ظاهر شود و یا نشود. و این بسته باراده و مشیّت خود آن حضرتست.
ولیکن بر آن جناب معلوم بوده که سلطنت و غنا و حیات و موت و حشر و نشر که در کتب قبل مذکور است، مقصود این نیست که الیوم این مردم احصا و ادراک مینمایند. بلکه مراد از سلطنت سلطنتی است که در ایّام ظهور هر یک از شموس حقیقت بنفسه لنفسه ظاهر میشود و آن احاطهٴ باطنیّه است که بآن احاطه مینماید کلّ من فی السّموات و الأرض را و بعد باستعداد کون و زمان و خلق در عالم ظاهر بظهور میآید.
چنانچه سلطنت حضرت رسول حال در میان ناس ظاهر و هویداست و در اوّل امر آن حضرت، آن بود که شنیدید چه مقدار اهل کفر و ضلال که علمای آن عصر و اصحاب ایشان باشند بر آن جوهر فطرت و ساذج طینت وارد آوردند. چه مقدار خاشاک ها و خارها که بر محلّ عبور آن حضرت میریختند و این معلوم است که آن اشخاص بظنون خبیثه شیطانیّهٔ خود اذیّت بآن هیکل ازلی را سبب رستگاری خود میدانستند. زیرا که جمیع علمای عصر بمثل عبدالله اُبَی و ابوعامر راهب و کعب بن اشرف و نضر بن حارث جمیع آن حضرت را تکذیب نمودند و نسبت بجنون و افترا دادند و نسبتهائی که نعوذ بالله من ان یجری به المداد او یتحرّک علیه القلم او یحمله الألواح (پناه بر خدا. مداد و قلم به حرکت نمی آید و الواح آن را متحمل نمی شود).
(عبدالله بن اُبَیّ از فرهنگ لغات منتخبه: مردی از اهالی مدینه که قرار بود حاکم شود ولی بعد از ورود حضرت رسول به مدینه به حکومت نرسید و به ظاهر مسلمان شد. امّا در باطن رئیس منافقین بود و مخالفتها می کرد - سوره المنافقون در شأن او پیروانش نازل شده است.
ابو عامر راهب از فرهنگ لغات منتخبه: وهب بن عامر یا ابو عامر در صدر اسلام ایمان آورد. امّا بعد منافق شد و حتی در غزوه اُحُد علیه مسلمین جنگید و سعی در تحریک قیصر روم به جنگ با مسلمین و فتح مدینه نمود - در خود مدینه مردم را برانگیخت که مسجدی برای او بسازند ولی حضرت رسول به نیّت سوء وی پی بردند و آن مسجد را که «ضرار» نام گرفت خراب کردند.
کعب بن اشرف از ریاض اللغات: از بزرگان و شعرای يهود بود که در زمان حضرت رسول می زیست و مشرکین را بجنگ با آن حضرت و مخالفت با اسلام تحريک میکرد و عاقبت بدست مسلمین کشته شد.
نضر بن حارث از فرهنگ لغات منتخبه: از دشمنان سرسخت حضرت محمد بود که به اتفاق ابوجهل حتی مردم و مسافرین به مکّه را از ملاقات رسول الله منع می کرد و آیات الهی را مسخره می نمود… عاقبت بعد از غروه بدر اسیر و مقتول گردید.)
تمرین:
۱. آیا جمیع علماء و مردم در زمان حضرت رسول به مظهریت و سلطنت آن حضرت اذعان کردند؟
۲. چهار تن از علماء را که حضرت رسول در زمان ظهور آن حضرت تکذیب نمودند، نام برید.
۲. این علماء چه نسبت هایی به حضرت می دادند؟
بلی این نسبتها بود که سبب ایذای مردم نسبت بآن حضرت شد. و این معلوم و واضح است که علمای وقت اگر کسی را رد و طرد نمایند و از اهل ایمان ندانند چه بر سر آن نفس میآید چنانچه بر سر این بنده آمد و دیده شد.
اینست که آن حضرت فرمود «ما اوذی نبیّ بمثل ما اوذیت» (حدیثی از حضرت رسول بدین مضمون که هیچ پیامبری به اندازه من اذیَت نشد. حدیث از سایت حوزه). و در فرقان نسبتها که دادند و اذیّتها که بآن حضرت نمودند همه مذکور است فارجعوا الیه لعلّکم بمواقع الأمر تطّلعون (به آن رجوع نمایید تا شاید به مواقع امر اطلاع یابید). حتّی قسمی بر آن حضرت سخت شد که احدی با آن حضرت و اصحاب او چندی معاشرت نمینمود و هر نفسی که خدمت آن حضرت میرسید کمال اذیّت را باو وارد مینمودند.
در این موقع یک آیه ذکر مینمایم که اگر چشم بصیرت باز کنی تا زنده هستی بر مظلومی آن حضرت نوحه و ندبه نمائی. و آن آیه در وقتی نازل شد که آن حضرت از شدّت بلایا و اعراضِ ناس بغایت افسرده و دلتنگ بود. جبرئیل از سدرة المنتهای قُرب نازل شد و این آیه تلاوت نمود «و ان کان کبر علیک اعراضهم فان استطعت ان تبتغی نفقاً فی الأرض او سلّماً فی السّمآء» (فقره ای از آیه ۳۵ انعام. آیه مبارکه) که ترجمهٔ آن اینست که اگر بزرگ است بر تو اعراض معرضین و سخت است بر تو ادبار منافقین و ایذای ایشان، پس اگر مستطیعی و میتوانی طلب کن نقبی در زیر ارض یا نردبانی بسوی آسمان که تلویح بیان اینست که چاره نیست و دست از تو بر نمیدارند مگر آنکه در زیر زمین پنهان شوی و یا بآسمان فرار نمائی.
تمرین:
۱. کدام آیه قرآنی نشانی از اذیَت بی حد معرضین نسبت به حضرت رسول است که حضرت بهاءالله راجع به آن می فرمایند: در این موقع یک آیه ذکر مینمایم که اگر چشم بصیرت باز کنی تا زنده هستی بر مظلومی آن حضرت نوحه و ندبه نمائی؟
و حال امروز مشاهده نما که چه قدر از سلاطین باسم آن حضرت تعظیم مینمایند و چه قدر از بلاد و اهل آن که در ظلّ او ساکنند و بنسبت بآن حضرت افتخار دارند. چنانچه بر منابر و گلدستهها این اسم مبارک را بکمال تعظیم و تکریم ذکر مینمایند و سلاطینی هم که در ظلّ آن حضرت داخل نشدهاند و قمیص کفر را تجدید ننمودهاند، ایشان هم ببزرگی و عظمت آن شمس عنایت مقرّ و معترفند. اینست سلطنت ظاهره که مشاهده میکنی.
و این لابدّ است از برای جمیع انبیا که یا در حیات و یا بعد از عروج ایشان بموطن حقیقی ظاهر و ثابت میشود چنانچه الیوم ملاحظه میگردد.
ولیکن آن سلطنت که مقصود است لمیزل و لایزال طائف حول ایشانست و همیشه با ایشان است و آنی انفکاک نیابد و آن سلطنت باطنیّه است که احاطه نموده کلّ من فی السّموات و الأرض را.
و از جملهٔ سلطنت آنست که از آن شمس احدیّه (حضرت محمّد) ظاهر شد. آیا نشنیدی که بیک آیه چگونه میانهٔ نور و ظلمت و سعید و شقی و مؤمن و کافر فصل فرمود. و جمیع اشارات و دلالات قیامت که شنیدی از حشر (برانگیختن - اشاره به روز قیامت) و نشر (زنده کردن مردگان - اشاره به روز قیامت) و حساب و کتاب و غیره کل بتنزیل همان یک آیه هویدا شد و بعرصهٔ شهود آمد.
و همچنین آن آیهٔ منزله رحمت بود برای ابرار یعنی انفسی که در حین استماع گفتند ربّنا سمعنا و اطعنا (اشاره به آیه ۲۸۵ سوره بقره بدین مضمون: پروردگارا، شنیدیم و اطاعت نمودیم. آیه مبارکه) و نقمت شد برای فجّار یعنی آنهائی که بعد از استماع گفتند سمعنا و عصینا (اشاره به چندین آیه قرآنی از جمله آیه ۹۳ سوره بقره بدین مضمون: شنیدیم و سرپیچی کردیم. آیه مبارکه). و سیف الله بود برای فصل مؤمن از کافر و پدر از پسر. چنانچه دیدهاید آنهائی که اقرار نمودند با آنهائی که انکار نمودند در صدد جان و مال هم برآمدند. چه پدرها که از پسرها اعراض نمودند و چه عاشقها که از معشوقها احتراز جستند. و چنان حادّ و برنده بود این سیف بدیع که همهٔ نسبتها را از هم قطع نمود.
و از یک جهت ملاحظه فرمائید چگونه وصل نمود. مثل آنکه ملاحظه شد که جمعی از ناس که سالها شیطانِ نفس، تخمِ کینه و عدوان مابین ایشان کاشته بود، بسبب ایمان باین امر بدیعِ منیع چنان متّحد و موافق شدند که گویا از یک صُلب (نسل - ولد) ظاهر شدهاند. «کذلک یؤلّف الله بین قلوب الّذینهم انقطعوا الیه و آمنوا بآیاته و کانوا من کوثر الفضل بأیادی العزّ من الشّاربین» (و این گونه خداوند قلوبی را که منقطع شده اند، ایمان به آیات آورده اند و از کوثر فضل آشامیده اند، با هم متحد می نماید).
و دیگر آنکه چه قدر از مردم مختلف العقاید و مختلف المذهب و مختلف المزاج که از این نسیم رضوان الهی و بهارستان قدس معنوی قمیص جدید توحید پوشیدند و از کأس تفرید نوشیدند. اینست معنی حدیث مشهور که فرموده گرگ و میش از یک محل میخورند و میآشامند (اشاره به اشعیاء ۶۵:۲۵. آیه مبارکه).
و حال نظر بعدم معرفت این جهّال فرمائید. بمثل امم سابقه هنوز منتظرند که کی این حیوانات بر یک خوان مجتمع میشوند. اینست رتبهٔ ناس. گویا هرگز از جام انصاف ننوشیدهاند و هرگز در سبیل عدل قدم نگذاشتهاند. از همه گذشته این امر وقوعش چه حسنی در عالم احداث مینماید؟ «فنعم ما نزّل فی شأنهم لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها» (چه خوش نازلشد در شأنشان که دلهایی دارند که با آن حقایق را درک نمی کنند و چشم هایی دارند که با آن نمی بینند. که اشاره به آیه ۱۷۹ سوره اعراف است. آیه مبارکه).
و دیگر آنکه ملاحظه فرمائید بتنزیل همین یک آیهٔ منزلهٔ از سماء مشیّت چگونه حساب خلایق کشیده شد که هر کس اقرار نمود و اقبال جست حسنات او بر سیّئات زیادتی نمود و جمیع خطایای او مَعفُوّ (بر وزن مَدْعُو و مفعول از عَفْو ˗ ع ف و) عفو کرده شده ˗ بخشوده شده) شد و مغفور آمد. «کذلک یصدق فی شأنه بأنّه سریع الحساب و کذلک یبدّل الله السّیّئات بالحسنات لو انتم فی آفاق العلم و انفس الحکمة تتفرّسون» (صادق است آنچه درباره سرعت حسابرسی او آمده و خداوند بدی هایشان را به خوبی تبدیل می کند. اگر در آفاق علم و انفس حکمت جستجو نمایید. اشاره به چندین آیه قرآنی است. از جمله آیه ۲۰۲ بقره، آیه ۲۵ سوره شوری و آیه ۷۰ فرقان. یکی از آیات در اشاره به سریع الحسابی و آیه تبدیل سیئات به حسنات).
و همچنین هر کس از جام حبّ نصیب برداشت از بحر فیوضات سرمدیّه و غمام رحمت ابدیّه حیات باقیهٔ ابدیّهٴ ایمانیّه یافت و هر نفسی که قبول ننمود بموت دائمی مبتلا شد.
و مقصود از موت و حیات که در کتب مذکور است موت و حیات ایمانیست و از عدم ادراک این معنی است که عامّهٔ ناس در هر ظهور اعتراض نمودند و بشمس هدایت مهتدی نشدند و جمال ازلی را مقتدی نگشتند.
چنانچه وقتی که سراج محمّدی در مشکاة احمدیّه مشتعل شد بر مردم حکم بعث و حشر و حیات و موت فرمود. این بود که اَعلام (پرچم ها) مخالفت مرتفع شد و ابواب استهزاء مفتوح گشت. چنانچه از زبان مشرکین روح الأمین (منظور جبرئیل است) خبر داده «و لئن قلت انّکم مبعوثون من بعد الموت لیقولنّ الّذین کفروا ان هذا الّا سحر مبین» (فقره ای از آیه ۷ سوره هود. آیه مبارکه) مضمون آن اینست که اگر بگوئی باین مشرکین که شما مبعوث شدهاید بعد از مردن. هرآینه میگویند آنهائی که کافر شدهاند بخدا و آیات او، نیست این مگر سحری ظاهر و آشکار و هویدا.
و در جای دیگر میفرماید «و ان تعجب فعجب قولهم أ ئذا کنّا تراباً أ ئنّا لفی خلق جدید» (فقره ای از آیه ۵ سوره رعد. آیه مبارکه) که ترجمهٔ آن اینست میفرماید اگر عجب میداری پس عجبست قول کافران و معرضان که میگویند آیا ما تراب بودیم و از روی استهزاء میگفتند که آیا مائیم مبعوثشدگان؟
اینست که در مقام دیگر قهراً لهم (در حالت خشم) میفرماید «أ فعیینا بالخلق الأوّل بل هم فی لبس من خلق جدید» (آیه ۱۵ سوره ق. آیه مبارکه) مضمون آن این است که آیا ما عاجز و مانده شدیم از خلق اوّل؟ بلکه این مشرکین در شک و شبهه هستند از خلق جدید.
و علمای تفسیر و اهل ظاهر چون معانی کلمات الهیّه را ادراک ننمودند و از مقصود اصلی محتجب ماندند لهذا بقاعدهٴ نحو استدلال نمودند اذا که بر سر ماضی درآید معنی مستقبل افاده میشود.
و بعد در کلماتی که کلمهٔ اذا نازل نگشته متحیّر ماندند. مثل اینکه میفرماید «و نفخ فی الصّور ذلک یوم الوعید و جآءت کلّ نفس معها سائق و شهید» (آیات ۲۰و۲۱ سوره جزء. آیات مبارکه) که معنی ظاهر آن این است دمیده شد در صور و آنست یوم وعید که بنظرها بسیار بعید بود و آمد هر نفسی برای حساب و با اوست راننده و گواه.
و در مثل این مواقع یا کلمهٔ اذا را مقدّر (در علمِ نحو «مقدّر» کلمه ایست که در لفظ حذف شده ولی در معنی باقی و مؤثر است یعنی به ظاهر وجود ندارد ولی معنایش استنباط می گردد) گرفتند و یا مستدلّ شدند بر اینکه چون قیامت محقّق الوقوعست لهذا بفعل ماضی ادا شد که گویا گذشته است.
ملاحظه فرمائید چه قدر بی ادراک و تمیزند. نفخهٔ محمّدیّه را که باین صریحی میفرماید ادراک نمیکنند و از افاضهٔ این نَقرهٔ الهی (دمیدن) خود را محروم مینمایند و منتظر صور اسرافیل (شیپوری است که اسرافیل طبق اعتقادات اسلامی، در قیامت در آن می دمد و مردگان را زنده می سازد) که یکی از عباد اوست میشوند. با اینکه تحقّق وجود اسرافیل و امثال او ببیانِ خودِ آن حضرت شده. «قل أ تستبدلون الّذی هو خیر لکم فبئس ما استبدلتم بغیر حقّ و کنتم قوم سوء اخسرین» (بگو چه چیزی در قبال آنچه برایتان خیر نیست می دهید. و شما از قوم خاسرین می باشید. شاید قسمت اول بیان مبارک تلویحا اشاره به آیه ۷۰ سوره بقره باشد. آیه مبارکه ).
بلکه مقصود از صور، صور محمّدیست که بر همهٴ ممکنات دمیده شد و قیامت قیام آن حضرت بود بر امر الهی و غافلین که در قبور اجساد مرده بودند همه را بخلعت جدیدهٔ ایمانیّه مخلّع فرمود و بحیات تازهٔ بدیعه زنده نمود.
اینست وقتی که آن جمال احدیّه اراده فرمود که رمزی از اسرار بعث و حشر و جنّت و نار و قیامت اظهار فرماید جبرئیل وحی این آیه آورد «فسینغضون الیک رؤوسهم و یقولون متی هو قل عسی ان یکون قریباً» (فقره ای از آیه ۱۷ سوره اسراء. آیه مبارکه) یعنی زود است این گمراهانِ وادیِ ضلالتِ سرهای خود را از روی استهزاء حرکت میدهند و میگویند چه زمان خواهد این امور ظاهر شد؟ تو در جواب بگو که شاید اینکه نزدیک باشد. تلویح همین یک آیه مردم را کافیست اگر بنظر دقیق ملاحظه نمایند.
سبحانالله چه قدر آن قوم از سُبُل حقّ دور بودند. با اینکه قیامت بقیام آن حضرت قائم بود و علامات و انوار او همهٴ ارض را احاطه نموده بود، معذلک سخریّه مینمودند و معتکف بودند بتماثیلی که علمای عصر بافکار عاطل باطل جستهاند و از شمس عنایت ربّانیّه و امطار رحمت سبحانیّه غافل گشتهاند. بلی جُعَل (حشره ای مانند سوسک ریز. در عرف عرب به شخص فرومایه و پست اطلاق میشود) از روائح قدس ازل محرومست و خفّاش از تجلّی آفتاب جهانتاب در گریز.
و این مطلب در همهٔ اعصار در حین ظهور مظاهر حقّ بوده چنانچه عیسی میفرماید «لا بدّ لکم بأن تولدوا مرّة اخری» (یوحنا ۳:۷ بدین مضمون که ناچار تولد دوباره می یابید. آیه مبارکه) و در مقام دیگر میفرماید «من لم یولد من المآء و الرّوح لا یقدر ان یدخل ملکوت الله المولود من الجسد جسد هو و المولود من الرّوح هو روح» (یوحنا ۳: ۵-۶ آیه مبارکه) که ترجمهٔ آن اینست نفسی که زنده نشده است از ماء معرفت الهی و روح قدسی عیسوی قابل ورود و دخول در ملکوت ربّانی نیست. زیرا هر چه از جسد ظاهر شد و تولّد یافت پس اوست جسد و متولّد شده از روح که نفس عیسوی باشد پس اوست روح.
خلاصهٔ معنی آنکه هر عبادی که از روح و نفخهٔ مظاهر قدسیّه در هر ظهور متولّد و زنده شدند بر آنها حکم حیات و بعث و ورود در جنّت محبّت الهیّه میشود و مندون آن حکم غیر آن که موت و غفلت و ورود در نار کفر و غضب الهی است میشود. و در جمیع کتب و الواح و صحائف مردمی که از جامهای لطیف معارف نچشیدهاند و بفیض روح القدسِ وقت، قلوب ایشان فائز نشده بر آنها حکم موت و نار و عدم بصر و قلب و سمع شده چنانچه از قبل ذکر شده «لهم قلوب لا یفقهون بها» (فقره ای از آیه ۱۷۹ اعراف بدین مضمون که قلب دارند اما با آن حقایق را ادراک نمی کنند. آیه مبارکه).
و در مقام دیگر در انجیل مسطور است که روزی یکی از اصحاب عیسی والدش وفات نمود و او خدمت حضرت معروض داشت و اجازه خواست که برود و او را دفن و کفن نموده راجع شود. آن جوهر انقطاع فرمود «دع الموتی لیدفنوه الموتی» (لوقا ۹:۶۰. آیه مبارکه) یعنی واگذار مردهها را تا دفن کنند مردهها.
و همچنین دو نفر از اهل کوفه خدمت حضرت امیر آمدند یکی را بیتی بود که ارادهٔ بیع (فروش) آن داشت و دیگری مشتری بود. و قرار بر آن داده بودند که باطّلاع آن حضرت این مبایعه (خرید و فروش) وقوع یابد و قباله مسطور گردد. آن مظهر امر الهی بکاتب فرمودند که بنویس «قد اشتری میّت عن میّت بیتاً محدوداً بحدود اربعة. حدّ الی القبر و حدّ الی اللّحد و حدّ الی الصّراط و حدّ امّا الی الجنّة و امّا الی النّار» (میّتی از میّتی منزلی به حدود چهارگانه خریداری نمود. یک حدّ بسوی قبر. یک حدّ بسوی گودال قبر. یک حدّ بسوی صراط و حدّ دیگر بسوی بهشت یا جهنّم) . حال اگر این دو نفر از صور حیات عَلَوی زنده شده بودند و از قبرِ غفلت بمحبّت آن حضرت مبعوث گشته بودند البتّه اطلاق موت بر ایشان نمیشد.
و هرگز در هیچ عهد و عصر جز حیات و بعث و حشرِ حقیقی مقصود انبیا و اولیا نبوده و نیست. اگر قدری تعقّل شود در همین بیان آن حضرت کشف جمیع امور میشود که مقصود از لَحد (لحد از ریاض اللغات: علاوه بر معانی مصدری ˗ همان که در فارسی لَحَد تلفّظ کنند و آن شکافیست طولی در تهِ گور که جسد را در آن قرار میدهند ˗ و مجازاً: گور ˗ قبر (جمع : اَلْحَاد ˗ لُحُوْد) ˗ ايضاً : انحراف ˗ ظلم ˗ جور (سجلّ ذيلِ لَحْدِيّ و در لسان هم بدين معنیٰ اشارتی شده است) و قبر و صراط و جنّت و نار چه بود. ولیکن چه چاره که جمیع ناس در لحدِ نفس محجوب و در قبر هوی مدفونند.
نظرات
ارسال یک نظر