قسمت سوم
دورهء حضرت عبدالبهاء
١٣۰۹ - ۱٣۴٠ هجری قمری
١۸٩٢ - ۱۹۲۱ ميلادی
فصل چهاردهم: عهد و ميثاق حضرت بهاءالله
در اوراق و صفحات قبليّه طلوع امر مقدّس الهی و سطوع انوار يزدانی از دو نيّر
اعظم ربّانی طيّ پنجاه سال اوّليّهء اين ظهور ابدع افخم تبيين و شؤون و آثار مربوط
به مأموريّت خطير اين دو کوکب منير و دو شمس ساطع فلک اثير مدوّن و مسطور
گرديد. و اگر در پاره ای از موارد بذکر جزئيّات و دقائق حيات آن دو مظهر اقدس
رحمانی پرداخت و به تحقيق و تدقيق حوادث مألوف گرديد صرفاً از لحاظ آن است
که اين حقايق و وقايع منادی صبح هدايت و مبشّر حلول و استقرار ايّام مبارکی است
که مورّخين آتيهء عالم آن را اعلی و اشرف احيان عصر رسولی دور بهائی که بقيام
و شهادت بی نظير پيروان و باسلان امرالله مزيّن است ياد خواهند نمود. و آنچه بعداً
در عقود اخيرهء اين قرن امنع اقوم از آسمان ارادهء مالک قدم ظاهر و از حيّز غيب
بعرصهء شهود آمد فی الحقيقه شواهد جليّه و مظاهر بيّنه از قوای ساريهء فائضه ای
است که از اشراق انوار صمدانی از آن دو مهبط وحی الهی در مدّت پنجاه سال
متوالی ساطع و لامع گرديده است.
قوّهء قدسيّهء الهيّه که هدف اعلی و مقصد اسنايش احياء عالم و تهذيب و
تربيت امم است در ليلهء تاريخی که حضرت مبشّر اعظم قيام و رسالت
مقدّس خويش را در مدينهء طيّبهء شيراز بجناب باب الباب اعلام فرمود قدم
بعرصهء وجود نهاد و با اشراق شمس حقيقت از افق مظلم سياه چال در
ارض طا و تجلّی روح اعظم بر قلب ارقّ اصفای سلطان قدم حيات و نشئهء
تازه پذيرفت و به هبوب نسائم سبحان و اظهار امر حضرت رحمن در حين
حرکت از بغداد لمعان بی اندازه حاصل نمود و در اوقات پر مهابت تبعيد آن
نيّر عظمت الهيّه در ارض سرّ به اعلا ذروهء احتراق واصل گرديد و قدرت و
اعتلاء نهائی آن هنگامی مشهود و عيان شد که شارع قدير خطابات و
انذارات مهيمن خويش را بسلاطين ارض و رؤسای اديان ابلاغ فرمود و
اثمار لطيفهء جنيّه اش موقعی زينت بخش عالم وجود گرديد که مبادی ساميه
و تأسيسات بديعه و سنن و احکام مقدّسه اش در سجن عكّا از يراعهء
مالک اسماء عزّ نزول يافت و ماء حيوان بر اهل امکان مبذول گشت.
برای آنکه قوای فائقهء محيطه که از مشيّت نافذهء سبحانيّه سر چشمه گرفته
پس از افول نيّر توحيد از حيّز امکان و طلوع و اشراقش از مطلع لامکان
در مجاری حقيقيّهء خويش سريان يابد و هم آهنگی و تداوم آن محفوظ
ماند، جمال اقدس ابهی اساسی منصوص و بنيانی مرصوص که با قدرت و
قوّت بالغه مخصّص و با نفس مقدّس شارع اعظم مؤسّس و موجد اين
کور ابدع افخم مرتبط و پيوسته است نهاد و آن اساس تأسيس ميثاق حيّ
مبين و پيمان حضرت ربّ العالمين است که اصول و دعائم آن را طلعت نورا
از قبل از عروج بعالم بقا بکمال متانت و اتقان بنيان فرمود. اين عهد وثيق
و ميثاق غليظ همان عهد قديم و منهج قويمی است که از قبل در کتاب
مستطاب اقدس تصريح گرديده و هيكل قدم بنفسه المقدّس هنگامی که
عائلهء مبارکه در ايّام قرب بصعود و در آخرين توديع آن محيی رمم در
بالين مبارک مجتمع شده بودند بدان اشاره فرمود و آن را در کتاب
وصيّت خود که به «کتابُ عهدی» ملقّب و موصوف است مندرج ساخت و
آن وديعهء الهيّه را در همان احيان بغصن اعظم و مرکز عهد اتمّ اقومش
بسپرد. کتاب عهد که بقلم اعلی مرقوم و بخاتم عزّ مختوم بود در يوم نهم
از صعود مقصود عالميان در حضور نه نفر از منتخبين اصحاب و منتسبين
سدرهء تقديس مفتوح گرديد و بعد از ظهر همان يوم نيز آن رقّ منشور
و کتاب مسطور که از كلك منير ابهی به «اکبر الواح» موسوم و در رسالهء
ابن ذئب به «صحيفهء حمراء» موصوف و منعوت در بين جمع کثيری از
اغصان و افنان و زائرين و مجاورين که در جوار روضهء مقدّسهء عليا
مجتمع شده بودند تلاوت گرديد و قلوب اهل يقين از مضامين آن سفر
مبين و لوح متين بشارت کبری حاصل نمود و السنهء اهل وفاق بسپاس
نيّر آفاق مألوف شد. (رقّ منشور از ریاض اللغات: صحیفهٴ گشوده˗ مکتوب باز شده˗
کاغذ مفتوحِ فرامین (اين اصطلاح در آيهٴ ٣سورهٴ طور آمده ودربعضی تفاسیر اسلامی ازجمله
کشّاف زمخشری کتابِ آسمانی چون آنچه خدا به حضرت موسیٰ عطا فرمود و يا قرآن مجید دانسته
شده است). درشريعت اعظم ابهیٰ «رقّ منشور» ازالقاب کتاب مستطاب اقدس (نیز) میباشد)..
عهد و ميثاقی که جمال اقدس ابهی تأسيس فرمود در کتب و صحف مقدّسه و
الواح و زبر سماويّه در اعصار و ادوار ماضيه حتّی در بين آثار مبارکهء
حضرت ربّ اعلی نظير و مثيل ندارد چه که در هيچ يک از شرايع و اديان
سالفه چنين ميثاق عظيم و پيمان قويم که در اين دور کريم بنيان گرديده موجود
نيست و چنين قدرت و اختيار عميم که بنصّ صريح من دون تأويل و تلويح از
طرف شارع قدير بمرکز منصوص و مقرّ مخصوص عنايت شده مذکور و
مشهود نه. حضرت عبدالبهاء مرکز عهد و پيمان الهی در بيان عظمت و اصالت
اين ميثاق ابدع امنع يزدانی ميفرمايد قوله العزيز «از اوّل ابداع تا يومنا هذا
در ظهور مظاهر مقدّسه چنين عهد محکم متينی گرفته نشده» و نيز
ميفرمايد «بديهی است که محور وحدت عالم انسانی قوّهء ميثاق است و
بس» و در مقام ديگر مذكور «بدان، عروهء وثقی که از اوّل ابداع در زبر و
الواح و صحف اولی نازل عهد و ميثاق است و ايمان و پيمان مختارعلی
الاطلاق» و همچنين «سراج ميثاق نور آفاق است و اثر قلم اعلی بحر
بی پايان». «ربّ مجيد در ظلّ شجرهء انيسا عهد جديدی بست و ميثاق
عظيمی بنهاد ... آيا درهيچ عهد و عصری و زمان و قرنی چنين عهدی
تحقّق يافته و يا ميثاقی باثر قلم اعلی ديده شده لا والله» و ايضاً می فرمايد:
«قوّهء ميثاق مانند حرارت آفتاب است که جميع کائنات ارضيّه را تربيت نمايد
و نشو و نما بخشد بهم چنين نور ميثاق عالم عقول و نفوس و قلوب و ارواح
را تربيت نمايد». (از اول ابداع از مکاتیب ۱) (بدیهی است که محور وحدت عالم از الواح
نقشه ملکوتی) (قوه میثاق نور آفاق است از منتخباتی از مکاتیب جلد ۴) (اطلاقا و علی الاطلاق از
ریاض اللغات: بدون استثناء ˗مطلقا ˗ بطور مطلق ˗ بدون قید و شرط ˗ بطور عموم ˗ ايضاً در لسان
عرب در جملهٴ جوابیّهٴ منفی بمعنای: هرگز ˗ نه هرگز ˗ بهیچ وجه ˗ تحت هیچ شرائطی ˗ تحت
هیچ عنوان ، میباشد.)
در الواح و آثار مقدّسه اين عهد و پيمان حضرت رحمان «الّذی اخذه الله
فی ذرّ البقا» به «عهد اوفی» و «ميزان كلّ شیء» و «مغناطيس تأييد» و
«لواء مقصود» و «العهد الوثيق و الميثاق الغليظ الّذی لم يسبقه عهد مثله
فی الاکوار المقدّسة ... بل کان من خصائص هذا الکور الاعظم» موسوم و
موصوف گرديده است. (الذی اخذه الله از مکاتیب جلد ۱ مغناطیس تایید از مکاتیب ۴)
جمال قدم جلّ اسمه الاعظم اين عهد محکم و پيمان اتمّ اقوم را که در
مکاشفات يوحنّا به «تابوت عهد» مسطور و در كلمات مبارکهء مکنونه
باجتماع در ظلّ «شجرهء انيسا» مذکور و در مقامات ديگر به «سفينة –
النّجات» و«الحبل الممدود بين الارض و السّماء» منعوت گرديده در
کتاب وصيّت خود تنصيص و بصرف فضل و مکرمت باهل عالم عنايت
فرمودند. اين منشور مقدّس مع کتاب مستطاب اقدس و بعضی الواح منزله
از مخزن قلم اعلی که در آن مقامات منيعهء حضرت عبدالبهاء بصراحت بيان
توضيح و تشريح گرديده، درع مبين و حصن متينی را تشکيل ميدهد که ربّ
ميثاق بنفسه المهيمنة علی الآفاق پس از صعود مبارکش برای حفظ و وقايت
مرکز عهد و مبيّن آيات و مهندس نظم بديع و طرّاح تأسيسات جليلهء بهيّه اش
مقرّر و مقدّر فرموده است.
کردهاید آن صبح صادق روشنی را که در ظلّ شجرۀ انیسا که در فردوس اعظم غرس شده جمیع درآن فضای
قدس مبارک نزد من حاضر بودید و بسه کلمۀ طیّبه تکلّم فرمودم و جمیع آن کلمات را شنیده و مدهوش گشتید
و آن کلمات این بود ای دوستان رضای خود را بر رضای من اختیار مکنید و آنچه برای شما نخواهم هرگز
مخواهید و با دلهای مرده که بآمال و آرزو آلوده شده نزد من میائید اگر صدر را مقدّس کنید حال آن صحرا
و آن فضا را بنظر درآرید و بیان من بر همۀ شما معلوم شود) (تابوت عهد مکاشفات ۱۱:۱۹)
در اين لوح کريم و سِفر قويم شارع عليم و عظيم «ميراث مرغوب لا عِدلَ
له» را که از برای «ورّاث» باقی گذاشته تبيين و مقام و عظمت آنرا مکشوف
ميفرمايد. و بار ديگر مقصود از «انزال آيات و اظهار بيّنات» را تصريح و
«اهل عالم» را به آنچه «سبب ارتفاع مقامات» آنهاست وصيّت مينمايد و به بيان
«عفا الله عمّا سلف» قلم عفو بر اعمال ماضيه ميکشد. عظمت مقام انسانی
را تشريح و مقصد اصليّه از تأسيس «مذهب الهی» و ظهور مظاهر مقدّسهء
سبحانی را تعيين و مستظلّين در ظلّ كلمهء الهيّه را نصيحت ميفرمايد که
دربارهء «مظاهر قدرت و مطالع عزّت و ثروت حقّ» يعنی ملوک و سلاطين
ارض دعا کنند. حکومت را به آن نفوس عنايت و مدائن قلوب را از برای
خود مقرّر ميفرمايد. «نزاع و جدال» را نهی عظيم مينمايد و باعانت
«مظاهر حکم و مطالع امر که بطراز عدل و انصاف مزيّن اند» امر اکيد
ميفرمايد. اغصان سدرهء مقدّسه را باين خطاب اعلی «يا اغصانی در وجود
قوّت عظيمه و قدرت کامله مکنون و مستور باو و جهت اتّحاد او ناظر
باشيد» مخاطب و اغصان و افنان و منتسبين شجرهء تقديس را وصيّت
مينمايد که «طُرّاً بغصن اعظم ناظر باشند» و تصريح ميفرمايد که از آيهء
مبارکهء «من اراده الله الّذی انشعب من هذا الاصل القديم» که در کتاب
اقدس نازل شده مقصود «غصن اعظم» بوده و مقام غصن اکبر (ميرزا
محمّد علی) را بعد از مقام غصن اعظم مقدّر ميفرمايد. احترام و ملاحظهء
اغصان را بر كلّ فرض و لازم ميشمارد و همچنين احترام حرم و آل الله و
افنان و منتسبين را و جميع را «بتقویالله و بمعروف» دلالت و به آنچه سبب
علوّ مقامات ايشان است هدايت مينمايد و نيز ميفرمايد محبّت اغصان بر
كلّ لازم و «لکن ما قّدّر الله لهم حقّاً فی اموال النّاس» و عباد را باين كلمهء
تامّه دعوت مينمايد که «اسباب نظم را سبب پريشانی منمائيد و علّت
اتّحاد را علّت اختلاف مسازيد» و در خاتمهء بيان اهل بهاء را نصيحت
ميفرمايد که به «خدمت امم» و «اصلاح عالم» قيام نمايند.
تفويض چنين مقام رفيع و منيع از جانب شارع قدير بمرکز عهد و ميثاق
الهی بهيچوجه در بين طائفين حول که در سنين متمادی بمشاهدهء آثار
عظيمه و شؤون جليلهء صادره از آن قرّهء عين بها و غصن اعظم سدرهء
منتهی مفتخر و متباهی بودند ايجاد اعجاب و شگفتی ننمود و نيز در
نظر زائرين که بدرک لقايش فائز و از فيض محضر پرانوارش مستفيض و
همچنين قاطبهء پيروان اسم اعظم که در اقطار شاسعهء عالم به تکريم نام و
تعظيم و تجليل خدمات باهره و مجهودات متعاليه اش مألوف انتصاب آن
وجود مقدّس بچنين مقام ممتاز و مخصّص موجب استغراب نگرديد بل
كلّ اين خلعت شريف و رداء جليل را برازندهء آن هيكل جميل يافتند.
حتّی دوستان و آشنايان حضرتش که در ارض اقدس و اقاليم مجاوره
مقيم و بمقامات آن قدوهء اهل بهاء در حيات اب بزرگوارش واقف و آگاه
بودند چون بر ارجاع چنين وظيفهء خطير و مأموريّت عظيم به آن وجود
اکرم مستحضر گشتند بجميع جهات آنرا مطابق فضائل و ملکات آن مبيّن
منصوص و حافظ بنيان مرصوص شمردند و تصوّر اين معنی در
اذهانشان امری مستحدث و غير معهود تلقّی نگرديد.
حضرت عبدالبهاء ولادت مبارکشان در ليلهء تاريخی که حضرت ربّ اعلی
رسالت عظيم خويش را بجناب ملّا حسين اوّل من آمن ابلاغ فرمودند اتّفاق
افتاد. آن هيكل اطهر بود که در ايّام خرد سالی هنگامی که در دامان
جناب طاهره قرار داشت خطاب پرهيجان آن قبسهء نار محبّت الله را بوحيد
عصر و فريد زمان جناب وحيد اکبر استماع نمود و عظمت و اهمّيّت آنرا
در خاطر نورانيش محفوظ بداشت. همچنين آن وجود مبارک بود که در
صغر سنّ در حينی که از عمر مبارکش بيش از نه سال نميگذشت
بزيارت والد بزرگوارش در سياه چال طهران بشتافت و قلب ارقّ الطفش از
مشاهدهء حال رقّت بار آن جمال ذی الجلال در زير سلاسل و اغلال متأثّر
گرديد. آن ذات مقدّس بود که در اوان طفوليّت هنگامی که اب جليلش در دخمهء
اظلم صيلم گرفتار (صیلم از ریاض اللغات: (از: ص ل م) امر شديد و دشوار ˗ مصیبت و سختی
و بلا ˗ واقعهٴ سخت و ريشه کن کننده ˗ شمشیر (چون ريشه کن کننده است)، معرض هجوم اشرار
و محلّ طعن و رجوم اغيار قرار گرفت و پس از استخلاص نيّر آفاق از
سجن طهران و تبعيد آن مليک وفاق بخطّهء عراق در شدائد و محن که
ملازم نفی و طرد هيكل موعود از وطن مألوف بود شريک و سهيم شد و
از بلايا و رزايائی که به هجرت آن مه تابان بجبال کردستان منتهی گرديد
نصيب موفور حاصل نمود و در آتش حرمان و هجران پدر محبوب بسوخت
و از حرقت فرقت بگداخت چندانکه بفرمودهء مبارکش که در کتاب نبيل
مذکور از کثرت متاعب و تتابع بلايا در مراحل اوّليّهء صباوت احساس دوران
ضعف و کهولت می فرمود و آثار حزن عظيم از جبين مبينش هويدا بود.
آن ساجد عتبهء عليا بود که با حداثت سنّ جلال و عظمت طلعت احديّت را
که هنوز در پس پردهء عصمت مستور و محفوظ بود دريافت و بسرّ مکنون
و رمز مصون واقف شد و بنحوی مفتون آن نور مبين و شمس سماء علّيّين
گرديد که بی اختيار خود را بر اقدام مبارک بينداخت و بکمال تذلّل و ابتهال
رجا نمود که در سبيل مالک ملکوت جلال فدا گردد و باين منقبت کبری و
منحهء عظمی مفتخر شود (مِنحَه از ریاض اللغات: از : م ن ح) عطيه ـ هديه ـ احسان ـ عطا ـ
دهش ـ کمک يا جايزه مالی (که به دانش آموز داده ميشود). همچنين آن غصن برومند بهاء بود که در
عنفوان شباب در مدينهء بغداد نظر بخواهش و طلب سالک سبيل هدی علی شوکت
پاشا و امر و ارادهء مطلقهء جمال اقدس ابهی تفسيری بر يکی از احاديث مشهور
اسلامی مرقوم فرمود و آن تفسير بنحوی بليغ و فصيح و مشحون از حقايق بديعهء
منيعه بود که پاشای مذکور واله و حيران گرديد و بساحت انورش سر تعظيم و
تکريم فرود آورد. در اثر مصاحبات و مفاوضات آن هيكل تقديس بود که علماء بغداد
باحاطهء ذاتيّهء آن وجود اقدس پی بردند و لسان بستايش و نيايش آن جوهر تنزيه
گشودند و مراتب فضل و دانش و سعهء علم و بينشش را بستودند. و اين حسّ تقدير
و تجليل نفوس با اتّساع دايرهء آشنايان و محبّين آن وجود مبارک بدواً در ارض سرّ
و سپس در سجن اعظم ازدياد پذيرفت بدرجه ای که وقتی در مجلس خورشيد پاشا
حاکم ادرنه که شخص بصير و صاحب نظری بود جمعی از علماء طراز اوّل مدينه
در مسأله ای از مسائل مطروحه به بحث و تحقيق پرداختند و كلّ از حلّ آن عاجز
ماندند اتّفاقاً هيكل مبارک در آن مجمع حاضر و ميهمان پاشا بودند و پس از اظهار
نظر حاضرين رشتهء سخن را بدست گرفتند و با تبيانی موجز و ذکری مدلّ آن
مسئلهء غامض را بنحو حيرت انگيزی توضيح و تشريح فرمودند چندانکه پاشا
زبان بمدح و ثنا بگشوده مراتب علم و احاطهء وجود مبارک را بستود و اين معنی
چنان در قلب وی مؤثّر گرديد که از آن ببعد اجتماع و احتفالی برپا ننمود مگر
آنکه بجان و دل آرزومند بود که هيكل انور انجمن را بحضور مبارک خود
مزيّن فرمايند.
جمال اقدس ابهی چون نطاق امرش وسعت يافت و دايرهء نفوذش منبسط
گرديد صيانت دين الله و تمشيت امور احبّاء الله و دفع حملات اعداء را
بحضرت عبدالبهاء محوّل فرمودند و زمام مهام را بکفّ کفايت آن غصن
اعظم سدرهء الهيّه بسپردند و در موارد عديده آن مرکز عهد الهی را
بعنوان وکيل و نايب مناب خويش تعيين و وظيفهء تحرير آيات و تنسيخ
الواح را بعهدهء آن بزرگوار واگذار فرمودند و بدين ترتيب مراتب ثقه و
اطمينان روز افزون خود را نسبت بفرع منشعب از اصل قديم ابراز داشتند
و ايشان را مأمور فرمودند که چون موجبات فراهم و وسائط و اسباب
آماده گردد بتدارک محلّ معهود و ارتفاع مقامی شايسته و محمود جهت
استقرار عرش مقدّس حضرت ربّ اعلی در صفح جبل کرمل و انتقال آن
هيكل اعزّ انور به آن بقعهء مقدّسهء نوراء اقدام نمايد و بانجام اين امر امنع
اسنی مبادرت ورزد. در اثر مجهودات و مساعی مبارک وسائل استخلاص
جمال قدم جلّ اسمه الاعظم از حبس نه سالهء عكّا مهيّا گرديد و آن وجود
اقدس در اواخر ايّام حيات توانستند از حصار مدينه قدم بيرون نهاده و
از سکون و آرامشی که هيكل قيّوم سنين متمادی از آن محروم و ممنوع
بود علی قدر معلوم برخوردار گردند. بهمّت و توجّهء آن مظهر عنايت
رحمانيّه جناب بديع در سجن عكّا بمحضر اقدس طلعت منير ابهی شرف
مثول يافت و بزيارت تاريخی مالک ملکوت بقا مفتخر و موفّق گرديد. و
نيز در اثر اقدامات حضرتش خصومت پاره ای از مأمورين و متصرّفين آن
ارض نسبت بمهاجرين باعزاز و تکريم تبديل گرديد و اراضی مجاور
بحر جليل و نهر اردن در عداد متملّکات امريّه در آمد و وقايع و حوادث
تاريخيّهء اين امر اعظم و اصول و مبادی ساميهء اين شرع ابدع اقوم بافصح
بيان و ابلغ تبيان بصورت رساله ای نفيس جهت اخلاف بيادگار گذاشته
شد. توجّه آن حضرت بجانب بيروت و استقبال و پذيرائی شايانی که از
آن وجود مبارک بعمل آمد و تماس و ملاقاتش با مدحت پاشا صدر اعظم
سابق عثمانی و مجالست و معاشرتش با عزيز پاشا که از ايّام ادرنه
معروف هيكل انور بود و بالاخره مصاحبت مستمرّ آن مشرق الطاف الهی با
اعاظم رجال و علماء و فضلاء عكّا و حيفا که تشرّف بمحضر منيرش را در
اواخر حيات مبارک حضرت بهاءالله طالب و مشتاق بودند کلّاً سبب ازدياد
قدرت و نفوذ امر الله و ارتفاع شأن و ارتقاء مقام پيروان اسم اعظم گرديد
بدرجه ای که نظير و مثيل آن هرگز در تاريخ امر مبارک از قبل مشاهده نشده
بود.
حضرت عبدالبهاء يگانه غصن برومندی است که از لسان عظمت بخطاب
مستطاب «آقا» مخاطب و باين عنايت عظمی از ساير اغصان مستثنی و
ممتاز گرديده است و همچنين آن وجود مبارک از قلم ملهم سلطان قدم
بلقب منيع و بديع «سرّالله» ملقّب و باين طراز اکرم افخم مطرّز گشته و
اين حقيقت متعاليه مدلّ بر آن است که آن مطلع انوار يزدانی با آنکه
بالذّات حائز رتبهء انسانی و مقام و مرتبتش با مقام و مرتبت مؤسّس و
مبشّر اين امر اعظم مختلف و متفاوت است ولی در وجود مقدّسش ملکات
و فضائل بشريّه با اشراقات و کمالات الهيّه مقارن و شؤون و خصائل
ذاتيّه با فيوضات و انبعاثات صمدانيّه متعانق و متعاکس گرديده بشأنی که
آن هيكل تقی و جوهر عبوديّت کبری را مثل اعلای امر جمال اقدس
ابهی و مرآت منير طلعت اعزّ اعلی قرار داده است.
در سورهء مبارکهء «غصن» که در ارض سرّ از مخزن قلم اعلی نازل اين
آيات باهرات و كلمات تامّات در شأن آن غصن دوحهء بقا و فرع سدرهء
منتهی وارد قوله الاعزّ الامنع الابهی «قد انشعب من سدرة المنتهی هذا الهيكل
المقدّس الابهی غصن القدس فهنيئاً لمن استظلّ فی ظلّه و کان من الراقدين.
قل قد نبت غصن الامر من هذا الاصل الّذی استحکمه الله فی ارض المشيّة و
ارتفع فرعه الی مقام احاط كلّ الوجود فتعالی هذا الصّنع المتعالی المبارک
العزيز المنيع ... قل يا قوم فاشکروا الله لظهوره و انّه لهو الفضل الاعظم
عليکم و نعمة الاتمّ لکم و به يحيی كلّ عظم رميم. من توجّه اليه فقد توجّه
الی الله فمن اعرض عنه فقد اعرض عن جمالی و کفر ببرهانی و کان من
المسرفين انّه لوديعة الله بينکم و امانته فيکم...انّ الّذينهم منعوا انفسهم عن
ظلّ الغصن اولئک تاهوا فی العراء و احرقتهم حرارة الهوی و کانوا من
الهالکين.» (مضمون: همانا، این هیکل مقدس ابهی - غصنِ مقدس - از سدرة المنتهی منشعب گشته است.
خوشا بحال آنکه در ظلّش قرار گیرد و آرام جوید. بگو: غصن امر الهی از ریشه ای که خداوند در ارض مشیّت
مستحکم فرموده، انبات نموده، و شاخه آن به مقامی که کل وجود را احاطه نموده، مرتفع شده است. پس والاست
(خداوند) به سبب این صنع متعالی، این صنع مبارکِ، این صنع عزیزِ، این صنع منیع! ... بگو ای قوم، ظهورش
را شاکر باشید؛ همانا او، فضل اعظم و نعمت کامل برای شماست؛ و استخوانهای پوسیده بواسطه او احیا می گردند.
هر آنکه به او توجه کند، به جانب خدا توجه کرده، و هر آنکه از او اعراض نماید، حقیقتا از جمال من اعراض
نموده است، ببرهانِ من کافر شده و از تجاوز کنندگان است. او ودیعه الهی بین شما است و امانت الهی و ظهور
الهی بر شما است، ... آنان که انفس خود را از ظلّ غصن محروم می دارند در صحرای (غفلت) سرگردانند و
حرارت هوی و هوس آنان را محترق نموده است، و از هلاک شوندگانند.)( سوره غصن از ریاض اللغات:
اين لوح معروف به غصن ، خطاب به جناب میرزا علیرضا مستوفی سبزواری میباشد که درادرنه عزّ نزول
يافته است و حاوی نصوص شگفت انگیزی در بارهٴ مقام رفیع منیع حضرت عبدالبهاء میباشد.)
و نيز در لوحی که در همان ارض بافتخار حاجی محمّد ابراهيم خليل عزّ
نزول يافته لسان قدم با اشاره به آن غصن امنع اعظم ميفرمايد «و الّذی منهم
يظهر بالفطرة و يجری الله من لسانه آيات قدرته و هو ممّن اختصّه الله علی
امره». سپس شارع قدير در کتاب مستطاب اقدس تلو (تِلو از ریاض اللغات: متعاقب˗ پیرو˗
دنبال˗ از پی˗ در پی˗ پس رو) آيهء مبارکه ای که بعداً در «کتاب عهدی» توضيح و تشريح
گرديده وظيفهء تبيين آيات مقدّسه و تشريح كلمات الهيّه را به آن وجود مبارک
مفوّض و آن مرکز عهد اتقن اوفی را بعنوان عظيم «من اراده الله الّذی انشعب
من هذا الاصل القديم» مخصّص و منعوت فرموده است. و در توقيع منيعی که در
همان ايّام باعزاز ميرزا محمّد قلی سبزواری صادر قلم اعلی مقام طلعت ميثاق
رحمانی را به بيان «الخليج المنشعب من هذا البحر الّذی احاط الاکوان» ميستايد
و مقرّر ميفرمايد که مستظلّين در ظلّ شجرهء الهی و متمسّكين بحبل المتين امر
يزدانی بايد كلّ بآن مشرق الطاف سبحانی توجّه نمايند و در کهف عنايت و حصن
حمايتش مأوی گيرند. و در احيانی که در ارض با (بيروت) بقدوم غصن اعظم ابهی
مشرّف و بانوار شمس جمالش مستضيیء گرديد لسان عظمت در توقيع ابدع امنعی
که بافتخار آن حضرت نازل و بخطّ کاتب وحی مرقوم گرديده مقامات آن حمامهء وفا
را ميستايد و آن جوهر وجود را بخطابات عظيمهء «من طاف حوله الاسماء» و
«غصن الله الاعظم العظيم» و«سرّ الله الاقوم القويم» مخاطب ميسازد. در چند فقره
الواح مهيمنهء بديعه که بكلك جمال کبريا مرقوم آن مظهر عبوديّت عظمی بخطاب
جليل «يا قرّة عينی» مخاطب و به بيان «انّا جعلناک حرزاً للعالمين و حفظاً
لمن فی السّموات و الارضين و حصناً لمن آمن بالله الفرد الخبير» مذکور و
موصوف گرديده. و در مناجاتی که از لسان قدم در وصف آن مرکز عهد
افخم اقوم نازل گشته اين كلمات درّيّات مدوّن و مسطور «انت تعلم يا
الهی انّی ما اريده الّا بما اردته و ما اخترته الّا بما اصطفيته فانصره بجنود
ارضک و سمائک ... اسئلک بولهی فی حبّک و شوقی فی اظهار امرک بان
تقدّر له و لمحبّيه ما قدّرته لسفرائک و امناء وحيک انّک انت الله المقتدر
القدير». و در مقام ديگر از مکمن قلم اعلی اين كلمهء عليا در شأن آن
يوسف مصر بقا نازل قوله العزيز «البهاء عليک و علی من يخدمک و
يطوف حولک و الويل و العذاب لمن يخالفک و يؤذيک طوبی لمن والاک و
السّقر لمن عاداک». اين افتخارات لانهايات و شؤون و مقامات عاليات که در
مدّت چهل سنه از قلم و لسان اطهر جمال اقدس ابهی در بغداد و ارض
سرّ و عكّا در حقّ آن غصن اعظم سدرهء منتهی مبذول گرديد اکنون بتاج
وهّاج مرکزيّت عهد و ميثاق حضرت بهاءالله و اكليل جليل خلافت و
وصايت نفس مقدّس مظهر كلّی الهی مكلّل و متوّج شد. و در ظلّ اين
پيمان عظيم و ميثاق قويم آن مطّلع فيض صمدانی و مصدر آيات ربّانی
بارتفاع امر و بثّ تعاليم اب جليلش قيام فرمود و بسرعت حيرت انگيزی
بنشر مبادی ساميهء اين آئين نازنين در شرق و غرب عالم موفّق گرديده
جميع موانع و مشاكل را به نيروی اسم اعظم و تأييدات منزله از سماء
ملکوت قدم مرتفع ساخت و نظم اداری، وليد ميثاق يزدانی و مبشّر نظم
جهان آرای الهی را که استقرارش تباشير ظهور عصر ذهبی دور مقدّس
بهائی محسوب است، تأسيس نمود و ارکان و قوائم آنرا باتقن وجه و ابدع
طراز تثبيت و در صحائف و الواح قيّمهء منيعه تبيين و تشريح فرمود.
آنچه تو اختیار فرمودی، اختیار نکردم. پس او را به جنود زمین و اسمان نصرت فرما ... از تو مسئلت می نمایم
به سبب شور محبتم به تو و بواسطه شوقی که در اظهار امرت دارم، برای او و برای هر آنکه او را دوست دارد
مقدر فرمایی آنچه را از برای امنا و انبیا مقدر فرمودی.) (مضمون بیان دوم: بهاء بر تو و آنکه به خدمت تو پردازد
و طائف حولت گردد و عذاب بر آنکه به آنکه با تو مخالفت و اذیت کند. خوشا به حال آنکه تو را پیروی کند و
آتش جهنم بر کسی که با تو دشمنی کند)
فصل پانزدهم: عصيان و مخالفت ميرزا محمّد علی
چنانکه قبلاً مذکور گرديد هنگامی که امر مقدّس الهی از دو بحران
شديد و دو زوبعهء عظيم خلاصی يافت و بر دشمنان داخل و خارج فائق
آمد، صيت شهرتش جهانگير شد و آوازهء عظمتش آفاق و انفس را مسخّر
نمود نا گهان ارادهء غيبيّه الهيّه و مشيّت نافذهء سبحانيّه آنرا از شارع جليلش
محروم ساخت و يد مقتدری که سکّان سفينهء امر الله را از بدو طلوع و
اشراقش هدايت و دلالت مينمود بحسب ظاهر از تمشيت آن سفينهء مقدّسه
ممنوع گرديد. شمس حقيقت از مطلع امکان افول نمود و نيّر اعظم ابهی
از افق ناسوت غارب گرديد و در جهان لاهوت سطوع انوار فرمود. ياران
در غمرات احزان و آلام مستغرق شدند و دشمنان اميد و نشاط تازه
يافتند. خفّاشان بحرکت آمدند و غيبت آفتاب جهانتاب را مغتنم شمردند
و قصد اطفاء سراج الهی و نار موقدهء ربّانی نمودند. ولی افسوس که از
درک اين لطيفهء دقيقه قاصر و از معرفت اين حکمت رحمانيّه ذاهل و
غافل مشاهده گشتند که شعاع ساطع هدايت را انقطاعی نه و پرتو فيض
حضرت احديّت را اختفائی نيست بلکه بفرمودهء طلعت ميثاق و مرکز عهد
نيّر آفاق چون هيكل عنصری که آشيانهء موقّت آن روح قدسی يزدانی است
منحلّ گردد و طير بقا از مقتضيات عالم ادنی رهائی يابد طيرانش در
ملأ اعلی رفيعتر شود و جولانش در رفرف اسمی عظيم تر. چنانکه سحاب
چون از وجه شمس مرتفع شود اشراقش شديدتر گردد و آثارش باهرتر.
در اين حين آن حقيقت نورانيّه بی پرده و حجاب از خلف سبحات جلال برعالم
امکان بتابد و جهان و جهانيان را از انوار مضيئهء لميعه روشن و منوّر سازد.
هنگام صعود مبارک وظيفهء خطير و مقدّس جمال اقدس ابهی در جهان
ترابی بنحو اتمّ و اوفی انجام و رسالت عظيم و منيع آن مظهر کلّيّهء الهی
بغايت قصوی و ذروهء اعلای خويش متعارج، پيام جليلش در انظار عالميان
مکشوف و دعوات و خطابات بديعهء بهيّه اش برؤساء و زمامداران ارض
ابلاغ و اصول و مبادی ساميهء امر اعزّ اعلايش که کافل سعادت بشری و
مايهء استخلاص جامعهء انسانی از اسقام و آلام و نجات آن از قيد اسارت و
اوهام است بنحو متقن و متين بنيان گرديده بود در ظهور مبارکش بحر
اعظم الهی بموج آمد و طوفان فتن و بلايا اوج گرفت و اجساد ميّتهء نا لايقه
را بساحل دمار افکند، امرالله تطهير گشت و بنيهء جامعه تقويت پذيرفت،
زمين از دماء بريئهء شهدا رنگين شد و تراب مؤسّسات نظم بديع از
اهراق خون مظلومان ريّان و پر نبعان گرديد و اعظم از كلّ آنکه ميثاق
الهی و پيمان يزدانی بمشيّت مطلقهء سبحانی بر اساس رزين و بنيان
رصين نهاده شد و آنچه علّت وحدت امرالله و صيانت كلمة الله و وقايت
دين الله از تفريق و انشقاق و تقسيم و انشعاب محسوب از قلم اعلی در
کتاب عهد محبوب ابهی مثبوت و مسطور و خاتمهء اعطاف فاتحهء الطاف
حضرت پروردگار گرديد.
امر جمال اقدس ابهی که عقول و ادراکات بشريّه از درک رفعت و عظمت
آن عاجز و گوهر گرانبها، هدف اسنی و مقصد اعلای عالم وجود، در
صدف عزيز و مهيمن آن مستور و مکنون اکنون با صدورِ کتابِ مقدّسِ
عهدی و تعيين مرکز عهد الهی در صون و حمايت رحمانی قرار گرفت و
بدرع ميثاق از سهام اهل نفاق محفوظ ماند. غصن افخم سدرهء منتهی و
قرّهء عين بهاء و جالس بر سرير خلافت عظمی و مجری تعاليم و محور
ميثاق و حافظ اغنام و مثل اعلی و رمز ظهور و مظهر کمالات و مبيّن
افکار و مهندس و طرّاح نظم بديع و رايت صلح اعظم و مصباح هدايت
اتمّ اقومش که حائز مقامی بی نظير در تاريخ اديان عالم است، بتأييدی از
ملکوت ابهی قيام فرمود و بتوفيقی شديد القوی به تحکيم دعائم و تبيين
آيات و نشر نفحات و تشييد بنيان و تشويق پيروان آئين حضرت منّان
مشغول گرديد. ابلاغ مهيّجی که پس از عروج مليک آفاق از كلك گهربار
طلعت ميثاق خطاب بجمهور مؤمنين و مؤمنات صادر و همچنين بشارات و
وعده های صريحهء مبرمه که از يراعهء قدرت و عظمتش در الواح و آثار
بديعهء منيعه نازل در قلوب محبّين اب جليلش روح اشتعال و اطمينان
جديد بدميد. آفتاب عهد بدرخشيد و غيوم افسردگی و خمود که موقّتاً
صدور حزين عشّاق جمال رحمن را مکدّر نموده بود منقشع گرديد و
کوکب هدايت که از بدو طلوع امر مقدّس الهی در افق عزّت و عنايت
ربّانيّه مشرق و تابان بافاضهء انوار مألوف شد و آفاق را پر اشراق کرد و
حقيقت بيان مالک امکان که ميفرمايد «هذا يوم لن يعقّبه اللّيل» بکمال
وضوح معلوم و مبرهن گرديد. جامعهء يتيم در آن لحظات مهيب و دقايق
رهيب در نفس مقدّس مرکز پيمان تسليت خاطر يافت و ظهير و نصير و
حامی و معين و قائد و معاضد و پشتيبان و پدر مهربان بدست آورد، بر
مراتب ثبوت و رسوخ بيفزود و در ميدان خدمت سمند همّت بتاخت و
بفتوحات و انتصارات فخيمهء عظيمه موفّق گرديد.
امر اعزّ ابهی که با جلوه و فروغ بي عديل قلب آسيا را منوّر نموده و اشعّهء
فروزانش در ايّام حيات مبارک شارع اعظم بشرق ادنی متواصل گرديده و
حواشی دو قارّهء اروپ و آفريک را مشتعل و نورانی کرده بود اکنون در اثر
قوّهء فائضهء عهد و ميثاق بکمال سرعت بجانب باختر منبسط گرديد و در
قطب آمريک خيمه و خرگاه برافراشت و از آن خطّهء عظيمه بمدن و ديار
اروپ و شرق اقصی و قارّهء استراليا سرايت نمود و آن اقطار شاسعه و
اشطار وسيعهء نائيه را در ظلّ سيطرهء محيطه و قدرت غالبهء نافذهء خويش
وارد ساخت.
قبل از آنکه امر الهی علم مبين در قلب امريک بر افرازد و از آنجا بفتح
بلاد و اقاليم سائره در سراسر عالم غرب تازد ميثاق جديد الولادهء جمال
اقدس ابهی دچار طوفان نقض و عناد گرديد و به نيران امتحانات و
افتتانات شديده مبتلا شد و در آتش امتحان چون ذهب ابريز بر افروخت
و ثبات و اصالت و استحکام و جامعيّت خويش را بجهان متردّد و
بی ايمان ثابت و مدلّل نمود. اين رجفهء کبری و داهيهء دهماء مانند
فتنهء عمياء صمّا که آئين سبحانی را در بدو نشئهء امر حضرت رحمان
درمدينة الله احاطه نموده بود عهد و ميثاق ربّانی، اعلی و ابهی ثمرهء
ظهور و اعظم تجلّی جمال قدم در اين دور افخم اکرم را در همان لحظهء
شروع حرکت شديد داد و سراج وهّاج يزدانی را مرّةً اخری به تند باد کره
عقيم مبتلا ساخت و اثرات نا مطلوب خود را در تمام قرن بر هيكل انور
شريعة الله باقی گذاشت. اين زوبعهء عظمی و رايحهء دفرا که مدّت چهار
سنه ارکان جامعه را متزلزل و قلوب و افکار جمعی از پيروان را در
صفحات شرق مضطرب و منقلب نمود از ناحيهء بقعهء بيضا بوزيد و
دشمنان سياسی و دينی امرالله حتّی امّت مأيوس يحيی را مطمئن و اميدوار
ساخت که هبوب ارياح اختلاف موجب حدوث انشعاب و انشقاق بل علّت
انحلال شريعة الله و استئصال شجرهء مقدّسهء رحمانيّه خواهد گرديد.
مؤسّس و محرّک اين طوفان شديد و نقض پيمان حضرت ربّ مجيد غصن
اکبر نابت از سدرهء ربّانيّه و مذکور در کتاب عهد مولی البريّه بود که
مقامش در آن سفر کريم بعد از مقام مرکز ميثاق حيّ قديم تصريح و
تنصيص شده بود. اين ناقض پيمان و ناکث عهد حضرت رحمان بمخالفت
عظيم بر خاست و در بين اقوام و اقارب حضرت بهاءالله رخنهء عميق
ايجاد نمود و جمع کثيری از اغصان و اوراق و افنان و اصهار و منتسبين
را از سدرهء الهيّه منفصل ساخت. بدر ميثاق را در سنين معدوده در محاق
نقض قرار داد و بخسوف حسد مخسوف و مقنوع نمود، شهرت و حيثيّت
امر مقدّس را لکّه دار کرد و از اشاعهء انوار بکاست ولی بعون و عنايت
الهيّه از ايجاد خلاف و شقاق در اساس دين الله مأيوس و مخذول گرديد
و «ضربت عليه الذّلّة و الهوان» در حقّ او تحقّق و مصداق پذيرفت.
(رجفه از ریاض اللغات: (از : ر ج ف) لرزش ˗ رعشه ˗ ارتعاش و اضطراب ˗ تکان ˗ زلزله
(فَاَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ : آنها را زلزله فراگرفت ˗ ٧٨ و ٩١ سورهٴ اعراف) ˗ رجفهٴ کبریٰ : منظور حادثه
يا واقعهٴ تکان دهنده و لرزاننده است) (داهیه از ریاض اللغات: امر عظیم - کار سخت و بزرگ ˗
امرِ ناگوار ˗ مصیبت ˗ بلیّه ) (دهماء : سیاه)
علّت اين طغيان و غليان نار حسد و عصيان در قلب ناقض اکبر و
پاره ای از بستگان و نزديکان آن محور نفاق همانا تقدّم مسلّم حضرت
عبدالبهاء از حيث مقام و قدرت و فضل و لياقت و علم و نهی و ورع و
تقوی نسبت بجميع اعضاء آن خاندان بود. اين حقد و عدوان که از چند
سنهء قبل از صعود طلعت قدم در نهان آن ناکث عهد الهی جای گزين
شده در زوايای ضميرش مستور و مکتوم بود در اثر مشاهدهء عنايات و
الطاف مخصوصهء جمال اقدس ابهی نسبت به آن غصن برومند بهاء و تجليل
و تکريم بی منتهی از طرف دوستان و پيروان امر الله بل جمّ غفيری از
نفوس غير مؤمنه که عظمت ذاتيّهء هيكل مبارک را از همان اوان صباوت
احساس نموده بودند بر شدّت و حدّت بيفزود و آن مظهر خبث و نفاق
را بعداوت مليک وفاق برانگيخت، چنانکه تفوّق فطريّهء يوسف موجب بغض
و عناد برادران وی گرديد و محبوبيّت هابيل آتش غلّ در سينهء قابيل
بر افروخت و بر قتل برادر مهر پرور مصمّم ساخت و در دورهء جمال اقدس
ابهی نيران ضغينه و بغضا روح مطلع اعراض را احاطه نمود و آن نفس
موهوم را بمخالفت جمال قيّوم واداشت.
کتاب مقدّس عهدی با آنکه غصن اکبر را در صف مؤمنان و پيروان امر
مبارک رتبت مشخّصی مقرّر و مقام وي را بعد از مقام مرکز عهد و ميثاق
الهی مقدّر فرموده بود معذلک اعلان و انتشار آن کتاب عظيم موجب
تخفيف حقد و حسد آن ناقض اثيم نگرديد بلکه چون بر اهمّيّت آن منشور
کريم واقف و بر اثرات مترتّبه بر آن قسطاس قويم مستحضر گرديد و به
يقين مبين دانست که بموجب نصّ قاطع الهی و ميثاق وثيق يزدانی جز
توجّه تامّ و اطاعت و انقياد صرفهء بحته نسبت بمقرّ منصوص و مرجع
مخصوص گريز و مفرّی ندارد بر معاندت بيفزود و در هدم بنيان
مرصوص همّت گماشت و ببغضاء و عداوت لا تحصی بر آزار و ايذاء
هيكل پيمان قيام نمود و در آن سنين پر محنت آنچه آن آيت محبّت و
جوهر عنايت نصيحت فرمود و ملاطفت و هدايت کرد و کظم و هضم
پيشه گرفت ، حتّی بقعه مبارکه را ترک نمود، شايد اين آتش خاموش شود
و اين فتنه و فساد فراموش گردد مثمر ثمر نگرديد و در قلب چون صخرهء
صمّاء مرکز شقاق تأثير ننمود بلکه روز بروز بر عناد بيفزود و برمراتب
لجاج علاوه نمود تا آنکه عاقبت در غمرات نقض مستغرق گرديد
و در هفوات رفض مستهلک شد و بيان مبارک «ما ظلمناهم و لکن کانوا
انفسهم يظلمون» در حقّ وی و اعوان و انصارش واضح و آشکار آمد.
(کَظم از ریاض اللغات: (کَظَمَ ˗ يَکْظِمُ) غَیْظَهُ (يا) عَلَیٰ غَیْظِهِ : خشم خود را فرو خوردن
يا غیظ و غضب خود را حبس کردن و ظاهر نساختن يا برآن غالب شدن ˗ نَفْسَهُ : کفّ نفس
نمودن ˗ و بصیغهٴ مجهول " کُظِمَ " سکوت نمودن ˗ و با مصدر کُظُوْم (کَظُمَ ˗ يَکْظُمُ) خاموش
و ساکت ماندن يا شدن ˗ سکوت نمودن.) (غَمرات از ریاض اللغات: جمعِ غَمْرَة است ˗ آبهای
زياد و پوشاننده مثلِ دريا (فِی غَمَرَاتِ الْبلاَيَا: در دريایِ بلايا) ˗ رنج ها ˗ مشقّات ˗ شدائد ˗
سختی ها ˗ بحبوحهها) (رفض از ریاض اللغات: رَفَضَ ˗ يَرْفُضُ و يَرْفِضُ)هُ: کسی را
ترک کردن ˗ گذاشتن و رفتن ˗ کسی را طرد کردن و دور نمودن ˗ تصويب نکردن ˗
ردّ کردن ˗ الشَّيْءَ : چیزی را دور انداختن و ترک کردن ˗ الشَّيْءَ : چیزی را شکستن)
(ما ظلمناهم آیه ۱۱۸ سوره نحل است که حضرت عبدالبهاء آن را در الواح وصایا آورده اند.
بدین مضمون: و ما به آنها ظلم ننمودیم بلکه آنها به نفس خود ظلم نمودند)
باری مرکز نقض و قطب نفاق بانواع حيل و خداع و دسيسه و افترا
متشبّث گرديد تا بتدريج قسمت اعظم از منتسبين شجرهء الهيّه و جمع
کثيری از نزديکان و طائفين حول را بدور خود گرد آورد و بر مخالفت
مرکز پيمان هم عهد و پيمان نمود. از جمله دو حرم حضرت بهاءالله و دو
غصن از اغصان ميرزا ضياء الله متردّد و ميرزا بديع الله خائن مع خواهر و
ناخواهری آنها و همچنين شوهران اين دو يعنی سيّد علی از افنان و
مجدالدّين فرزند جناب كليم (که در آن تاريخ بملکوت ابهی صعود نموده
بود) و اخت و اخوان مجدالدّين كلّاً بخصم خصيم پيوستند و از صراط
مستقيم و منهج قويم منحرف گشتند و بخذلان سرمدی گرفتار شدند.
حتّی ميرزا آقاجان کاتب وحی نيز که مدّت چهل سنه بخدمت امر مالک
بريّه مشغول و محمّد جواد قزوينی که از ايّام ادرنه بتحرير و استنساخ
الواح کثيرهء منزله از قلم اعلی مألوف بود با جميع اعضاء خاندانش در
حلقهء ناقضين ميثاق در آمدند و خود را در دام تلقينات افکيّهء آن قوم پر لوم
افکندند و كلّ متّحداً متّفقاً باطفاء نور مبين برخاستند وآن درّ ثمين و
يوسف عهد حضرت ربّ العالمين را بثمن بخس و دراهم معدوده فروختند.
(ثمن بخس اشاره به فروش حضرت یوسف به مبلغ ناچیز توسط براداران آن حضرت است
و واژه ای است که در قرآن آمده)
در اين حين طلعت ميثاق حيّ قديم مِن دون ناصر و معين مورد حملهء
برادران و بستگان پرکين که در حول روضهء مبارکهء جمال اقدس ابهی در
قصر بهجی و بيوت مجاوره مجتمع و متمرکز شده بودند قرار گرفت و در
حالی که امّ بزرگوار و دو سليل جليلش بملکوت ابهی عروج نموده و از
منتسبين سدرهء تقديس جز بقيّة البهاء حضرت ورقهء مبارکهء عليا و چهار
صبايا و حرم و عمّ مبارک نا برادری حضرت بهاءالله سايرين كلّاً بمخالفت
آن هيكل وفا و مظهر عطوفت کبری قيام نموده بودند، بايفای وظائف
مقدّسهء خويش مألوف گرديد و فرداً و وحيداً در مقابل دشمنان داخل
و خارج مقاومت فرمود و بحفظ و صيانت امر الله پرداخت.
اين ناقضان عهد و ناکثان پيمان الهی اکنون بمعاونت و پشتيبانی جمال
بروجردی که در دايرهء دوستان نفوذ و قدرت فراوان داشت و همچنين
معاضدين و همدستان وی مانند حاجی حسين کاشی و خليل خوئی و
جليل تبريزی که بتمامه در زمرهء اهل فتور وارد گشته قدم در ميدان
معاندت گذاشتند و باب مکاتبه با افراد و مراکز امريّه گشودند و بارسال
او راق ناريّه و اعزام رسولان بصفحات ايران و عراق و مصر و هندوستان
پرداختند و جميع کثلّة واحده به تشتيت شمل احبّاء الله و تفريق كلمة الله
و القاء شبهات و تأويل متشابهات مبادرت نمودند و باتکاء مصادر امور و
تقويت مراجع جمهور که غالباً رشوه گرفته و يا بحيله و خداع اغوا شده
بودند به تزييف و تحقير مرکز عهد اوفی مشغول شدند و در اين
مخالفت بحربه و سلاحی که ميرزا يحيی و محمّد اصفهانی عليه وجود
مبارک جمال اقدس ابهی متوسّل گرديده بودند تشبّث جستند و به نبال
تهمت و نصال افترا بر حمامهء وفا و قدوهء اهل بهاء هجوم نمودند.
اين عصبهء شقاق و ثلّهء نفاق، مرکز ميثاق الهی را در نظر دوست و دشمن
و بيگانه و آشنا از اعالی و ادانی گاهی بتوضيح و تصريح و گهی بکنايه و
تلويح، زمانی شفاهی و موقعی کتبی العياذ بالله عنصری بی حقيقت و
خود خواه و نفسی غاصب و طالب جاه قلمداد نمودند و اظهار داشتند که
آن وجود مبارک دستورات و وصايای جمال اقدس ابهی را در بوتهء نسيان
و فراموشی نهاده و در پرده و لفّاف با عبارات مستعار مدّعی مقام مستقل
گرديده و خود را صاحب آيات و شريک امر محبوب آفاق شمرده و در
مکاتيب خويش با دوستان غرب زمزمهء رجعت مسيح و ظهور ابن در جلال
اب نموده و در مخابراتش با ياران هندوستان خود را شاه بهرام موعود
خوانده و حقّ تبيين آيات و تفسير كلمات والد بزرگوار را مخصوص خود
پنداشته و دعوی دور جديد کرده و خويشتن را در عصمت کبری با اسم
اعظم و مظهر ظهور اتمّ اکرم مشارک دانسته است. و نيز نسبت دادند که
آن وجود اقدس نظر بمقاصد خصوصيّه و تنفيذ مآرب شخصيّه آتش اختلاف
را دامن ميزند و بذر خصومت و عناد ميکارد و سلاح طرد بدست گرفته
هر نفسی را با اغراض خويش مخالف شمارد اخراج ميکند و محروم
مينمايد. همچنين عنوان نمودند که آن مبيّن آيات رحمانی مقصد حقيقی
و مقصود واقعی وصيّت نامهء حضرت بهاءالله را که بزعم آنان در مقام اوّل
ناظر بمصالح و مسائل داخلی عائلهء مبارکه بوده از مجرای اصليّه منحرف و
آنرا بمنزلهء يک ميثاق عظيم و قديم که حائز اهمّيّت جهانی و در تاريخ
اديان الهی بی مثل و عديل است تلقّی نموده و نيز آن وجود مبارک را
متّهم نمودند که برادران و خواهران خود را را از حقوق حقّه و وظيفهء
مسلّمه شان محروم ساخته و آنانرا در ضيق شديد افکنده و وجوه را صرف
اعزام مأمورين و انجاح نوايای خصوصی خويش مينمايد. و بالاخره انتشار
دادند که حضرت عبدالبهاء از قبول دعوات مکرّری که برای مذاکره در
مسائل مختلف فيه و حلّ و تسويهء آنها بعمل آمده سر پيچی و بی اعتنائی
نموده و معانی آيات و الواح مقدّسه را تحريف کرده و آنها را بارادهء
خويش تفسير مينمايد. اين است که احبّای شرق از ملاحظهء اين احوال
علم طغيان برافراشته اند و آثار تشتّت و اختلاف در شمل ياران از هر
جهت نمودار و جامعهء پيروان جمال ابهی محکوم فنا و اضمحلال
گرديده است. حال با اندک توجّه بسوابق امر و مطالعهء اوراق و آثار معلوم
ميشود که همين ناقض اثيم و ناکث عهد ربّ کريم که اينگونه مفتريات
انتشار داده و چنين تهمتها در حقّ مرکز ميثاق بهاء و منصوص قلم اعلی
روا داشته در ايّامی که شمس حقيقت در حيّز شهود مشهود و انوار
مضيئه اش خاطف ابصار و کاشف قلوب واسرار بود در حالی که
خويشتن را مظهر ثبوت و رسوخ و رافع علم توحيد و ساجد جمال
تفريد و مدافع عائلهء مقدّسه و لسان اغصان و حافظ آيات و ناشر نفحات
حضرت سبحان ميشمرد بکمال وقاحت و صراحت دعوی ظهور جديد
نمود و آنچه را که اکنون بکذب نسبت بطلعت پيمان ميدهد خود مدّعی
گرديد و باثر خامه و مهر خويش منتشر ساخت بنحوی که جمال قدم
جلّ اسمه الاعظم او را بدست مبارک تنبيه فرمودند. اين هادم بنيان در
مأموريّت هندوستان در الواح و آثار مقدّسه ای که جهت طبع و نشر بوی
سپرده شده بود دخالت نمود و بنهايت جسارت و بی پروائی در مقابل
هيكل ميثاق اظهار داشت همانطور که عمر خليفهء ثانی در غصب مقام
خلافت و وصايت حضرت رسول اکرم سبقت گرفت او نيز قدرت و توانائی
آن را در خويش مشاهده ميکند که آن مظلوم آفاق را از مقام حقّهء
منصوصه محروم سازد و خود بر کرسی خلافت جالس گردد. و چون اين
وسوسه و خيال بر خاطر وی مستولی گرديد که ممکن است ايّام عمرش
وفا ننمايد و قبل از احراز مقامات منظوره از اين جهان در گذرد، در
مورديکه مولای حنون او را مطمئن فرمودند که تمام شؤون و افتخاراتيکه
اکنون بکمال جدّ در طلب آنست در موقع مقدّر و ميعاد مقرّر بوی تعلّق
خواهد گرفت بلا تأمّل در جواب اظهار نمود که هيچ گونه تضمينی که پس
از وجود مبارک در قيد حيات باقيمانده و به آمال و مقاصد ديرينهء
خويش موفّق گردد در دست ندارد. اين قطب شقاق بشرحی که در
توبه نامهء ميرزا بديع الله مدوّن و مسطور پس از صعود نيّر آفاق قبل از
آنکه جسد مطهّر تغسيل گردد و بسبحات مرقد مجلّل شود با حيله و
تزوير دو جانطه از آثار مبارکه که متضمّن الواح مقدّسهء مهمّه را که هيكل
بقا قبل از عروج برفرف اسنی بحضرت غصن اعظم سپرده بودند بربود و
قلوب ثابتان بر پيمان را قرين اسف و حسرت بی پايان نمود. همين عدوّ
مبين و ناقض عهد حضرت ربّ العالمين بود که از کثرت بغض و عناد
بعضی از خطابات شديدهء منزله از قلم اعلی در حقّ ميرزا يحيی عدوّ
صائل جمال ابهی را بنهايت مهارت تحريف و تصحيف نمود و با تبديل
عبارات و تزييد و تنقيص كلمات آن بياناترا در شأن حضرت عبدالبهاء
قلمداد کرد. بالاخره همين شجرهء بغی و ضلال بود که طبق شهادت هيكل
مبارک در الواح مقدّسهء وصايا بکمال تدبير در صدد قتل و امحاء مرکز
ميثاق بوده و فرزندش ميرزا شعاع نيّت سوء آن خصم عنود را در
مکتوبی که طيّ همان الواح مبارکه مذکور و موجود بتلويحی ابلغ از
تصريح بيان نموده است.
باری عهد و ميثاق جمال اقدس ابهی با افعال و اعمال سيّئه و انحرافات
شديدهء مشروحه و حرکات و سکنات نالايقهء ديگر که ذکرش در اين
او راق نگنجد علناً وصريحاً نقض گرديد و کرّةً اخری ضربت عظيمی بر
هيكل امرالله وارد آمد. روايح کريههء نکث آفاق را متغيّر نمود و شدائد
سنهء شداد قلوب و ارواح را متزلزل ساخت. طوفان نقض که در مکاشفات
يوحنّا بدان اخبار شده بود بحرکت آمد و مصداق وعود الهيّه و اشارات و
انذارات کتب سماويّه که ميفرمايد «و ظهر تابوت عهده فی هيكله و
حدثت بروقٌ و اصواتٌ و رعودٌ و زلزلةٌ و بردٌ عظيم» پديدار شد و تگرگ
عذاب بر شکنندگان عهد حضرت رحمان بباريد. غصن اکبر ساقط و
هابط گرديد و اغصان يابسه و اوراق مصفرّه از سدره الهيّه منفصل شدند.
اين رجفهء کبری و طامّهء عظمی که بلافاصله پس از صعود نيّر آفاق اتّفاق
افتاد و خاطرات مصائب جمال اقدس ابهی را از اعمال و افعال مطلع
اعراض و منبع کفر و اغماض تجديد مينمود بدرجه ای مرکز عهد و
ميثاق الهی را متألّم و متأثّر ساخت و قلب مقدّسش را آزرده و ملول نمود
كه با وجود فتوحات جليله و انتصارات عظيمهء باهره که در ايّام قيادت آن
طلعت انور در امر حضرت مالک قدر حاصل گرديد آثار آن احزان و آلام
تا پايان حيات مبارک در هيكل اطهرش باقی ماند. در يکی از الواح در
بيان شدّت و عظمت اين بلايا اين كلمات بيّنات از فم ميثاق ظاهر «قسم
بجمال قدم که قلم در بين انامل از شدّت حزن و اسف نميگردد». و نيز
آن حمامهء وفا در الواح مقدّسهء وصايا در ذکر رزايای وارده بر آن مطّلع
تقی باين ترانهء حزين مترنّم «ربّ و رجائی و مغيثی و منائی و مجيری و
معينی و ملاذی ترانی غريقاً فی بحار المصائب القاصمة للظّهور و الرّزاياء
المضيّقة للصّدور و البلاياء المتشتّتة للشّمل و المحن و الآلام المفرّقة للجمع و
احاطتنی الشّدائد من جميع الجهات و احدقت بی المخاطر من كلّ الاطراف
خائضاً فی غمار الطّامة الکبری واقعاً فی بئر لا قرار لها مضطهداً من
الاعداء و محترقاً فی نيران البغضاء من ذوی القربی الّذين اخذت منهم
العهد الوثيق و الميثاق الغليظ» و ايضاً در همان سفر کريم ميفرمايد «يا
الهی يبکی عليّ كلّ الاشياء و يفرح ببلائی ذَوُو القربی فو عزّتک يا الهی
بعض الاعداء رثوا علی ضرّی و بلائی و بکوا بعض الحسّاد علی کربتی و
غربتی و ابتلائی». و در مقام ديگر اين نغمهء جانگداز از آن طير بقا و
آزردهء تير جفا بسمع مشتاقان روی صبيحش واصل و قلوب از لهيب فراق
در احتراق «يا بهاءالابهی از جهان و جهانيان گذشتم و از بيوفايان
دل شکسته گشتم و آزرده شدهام و در قفس اين جهان چون مرغ هراسان
بال و پر ميزنم و هر روز آرزوی پرواز بملکوتت ميکنم». (مضمون بیان اول:
ای پروردگار و فریاد رس و مجیر و معین و ملاذ من ! مرا غرق در دریای مصائبی می یابی که مهلکِ
روح است و رزایایی که باعث تنگی قلب است و بلایایی که جمع را مشتت می کند و محن و آلامی که
جمع را متفرق می کند. شدائد از جمیع جهات مرا احاطه نموده و خطرات از جمیع کل اطراف در برم
گرفته. مرا غرق در دریای مصیبت کبری، در چاهی بی انتهاء، مورد قهر دشمنان و محترق از آتش
کینه خویشاوندانی می بینی که عهد وثیق و میثاق غلیظت را از آنان اخذ فرمودی) (مضمون بیان دوم:
ای پروردگار من - شاهدی که جمیع اشیاء به زاری مشغولند و منسوبین من از بلای من مسرورند.
قسم به اقتدارت - ای پروردگار من - که حتی بعضی از اعداء بخاطر بلایای من مرثیه نمودند
و بعضی از حسودان بواسطه حزن، غربت و رنج و سختی من گریان شدند.)
جمال اقدس ابهی نيز بنفسه المحيطة علی ماکان و مايکون وقوع اين بليّهء
کبری را از قبل اخبار و در وصف اين مصائب مقدّرهء محتومه باين آيات
باهرات تكلّم فرموده قوله جلّت عظمته «تالله يا قوم يبکی عينی و عين عليّ
فی الرّفيق الاعلی و يضجّ قلبی و قلب محمّد فی السّرادق الابهی و يصيح
فؤادی و افئدة المرسلين عند اولی النّهی ان انتم من النّاظرين. لم يکن
حزنی من نفسی بل علی الّذی يأتی من بعدی فی ظلل الامر بسلطان لائح
مبين لانّ هؤلاء لا يرضون بظهوره و ينکرون آياته و يجحدون بسلطانه و
يحاربون بنفسه و يخادعون فی امره». و همچنين ميفرمايد «هل يمکن بعد
اشراق شمس وصيّتک من افق اکبر الواحک ان تزل قدم احد عن صراطک
المستقيم قلنا يا قلمی الاعلی ينبغی لک ان تشتغل بما امرت من لدی الله
العليّ العظيم لا تسأل عمّا يذوب به قلبک و قلوب اهل الفردوس الّذين
طافوا حول امری البديع لا ينبغی لک بان تطّلع علی ما سترناه عنک انّ ربّک
لهو السّتار العليم». و در حقّ مرکز نقض لسان عظمت در يکی از الواح
منيعه باين كلمات تامّات ناطق قوله البديع «قل انّه عبد من عبادی» و
«اگر آنی از ظلّ امر منحرف شود معدوم صرف خواهد بود» و نيز در
مقام ديگر بصريح بيان ميفرمايد «تالله الحقّ لو نأخذ عنه فی اقلّ من
الحين فيوضات الامر ليصفرّ و يسقط علی التّراب».
(مضمون بیان اول : قسم به حق ای قوم که چشمم و چشم حضرت علی در رفیق اعلی (حضرت اعلی)
گریان است. و قلبم و قلب حضرت محمد در سرداق ابهی ضجه می زند. و فؤادم و فؤاد رسولان به ناله
در آمده. حزن من از برای نفس خودم نیست بلکه برای آن کسی است که در ظل امر بعد از من با قدرت
لائح می آید – از ظهورش راضی نخواهند بود و آیات او را انکار خواهند نمود و به مقابله با او بر خواهند
خواست. با او محاربه نمایند و به امرش خدعه کنند)
(مضمون بیان دوم: آیا ممکن است بعد از اشراق شمس وصیتت از اکبر الواح (کتاب عهدی) پای کسی
در راهت بلغزد؟ فرمودیم ای قلم اعلی شایسته آن است که به آنچه امر فرمودیم مشغول گردی. از چیزی
سئوال مکن که قلبت و قلوب اهل فردوس را ذوب نماید. شایسته نیست راجع به آنچه از تو ستر می کنیم
آگاهی داشته باشی. همانا خدواند تو ستار و علیم است)
حضرت عبدالبهاء روح الوجود له الفدا در تأييد بيانات مقدّسهء منزله از
يراعهء جمال قدم جلّ ذکره الاعظم راجع بناقضين ميثاق و ناکثين عهد
حضرت ربّ الارباب ميفرمايد قوله العزيز «در آثار مبارک الواح حضرت
بهاءالله البتّه در هزار موقع مذکور و نفرين بر ناقضين ميثاق مينمايند». و
در مقام ديگر مسطور«در جميع الواح و صحائف متمسّك بعهدت را
نوازش و ستايش فرمودی و متزلزل و ناقض را نفرين و نکوهش
نمودی». هيكل مبارک قبل از عروج برفيق اعلی و مکمن اسنی بعضی از
آيات و خطابات جمال اقدس ابهی راجع باهمّيّت عهد و پيمان الهی و لزوم
تجنّب از ناقضين ميثاق يزدانی را در يکی از توقيعات مبارکهء صادره از
كلك مقدّسش درج فرمود تا اهل وفاق آگاه و پر انتباه گردند و ياران
مشتاق بوثاق دلبر آفاق در آيند و از ناکثين پيمان و هادمين عهد حضرت
رحمان که حفظ کيان و وحدت امر الله بدان مربوط و معلّق است احتراز
جويند و بکمال ثبوت و رسوخ در وقايهء شريعت الله و دفع شرّ اعداء الله و
صون كلمة الله سعی موفور و همّت مشکور مبذول دارند.
نظرات
ارسال یک نظر