فصل شانزدهم: طلوع و استقرار امر الله در غرب
عصيان و طغيان مرکز نقض و هبوب ارياح عقيمهء نکث هر چند سراج
ميثاق را در سنين معدوده از اشاعهء انوار بازداشت و حيات طلعت پيمان را
بخطر عظيم افکند، قلوب را مشوّش نمود و خدمات و مجهودات رافعين
لوای امرالله و ناشرين نفحات الله را در شرق و غرب از تقدّم و پيشرفت
سريع محروم ساخت ولی چون بنظر دقيق و بصر حديد ملاحظه نمائيم
معلوم و واضح خواهد شد که اين فتنهء هائله و رجفهء مؤلمه مانند ساير فتن
و محن که از بدو طلوع نيّر حقيقت هيكل امرالله را طيّ يک قرن احاطه
نموده بود موجب تطهير آئين الهی گرديد و مايهء تشييد شريعت سبحانی
شد. قدرت و رزانت كلمة الله را ثابت نمود و قوای مکنونهء مندمج در
هويّت اين امر اعزّ صمدانی را بيش از پيش بر بيگانه و خويش ظاهر و آشکار
گردانيد. اکنون كه به نيروی اسم اعظم و تأييدات موعودهء جمال قدم همجات اوّليّهء
اهل طغيان و همسات غافلان و ناقضان که قصد انهدام بنيان حضرت
رحمان را داشتند مندفع گرديد و انوار ساطعه از کتاب عهد الهی قلوب
ثابتين و راسخين بر پيمان را روشن و منوّر نمود و مقصد جليل و
مقصود عظيم از آن سِفر مبين و فصل الخطاب حضرت ربّ العالمين
واضح و آشکار گرديد، آئين رحمانی مسير حقيقی خويش را در ظلّ
رايت ميثاق ادامه داد و در منهج قويم که اصابع قدرت ربّانی برای آن
ترسيم نموده بود سالک گرديد. کتائب تأييد هجوم نمود و فيالق توفيق
بر نصرت و اعانت اهل يقين برخاست. (کتائب و قیالق: لشکرها – سپاه ها)
هنگامی که مرکز عهد الله بر سرير خلافت عظمی جالس شد و زمام امور
در قبضهء قدرت آن حافظ امين قرار گرفت امر الهی در بسياری از ممالک
و اقطار شاسعهء آسيا خصوصاً در موطن اصلی مبارک منبت سدرهء رحمانيّه
بفتوحات شايان و موفّقيّت های نمايان نائل آمده بود، حال آن قائد عظيم و
ناشر انوار ربّ قديم بر آن گرديد که در تعزيز و تکريم اين ميراث
جليل که بيد اقتدارش سپرده شده قيام نمايد و در تجليل و تعظيم اين
وديعهء مقدّسه همّت گمارد، مشعل فروزانش را باقاليم باختر بکشاند و
مبادی ساميه اش را بسمع طالبان و متحرّيان حقيقت برساند و قدمهائی را
که از پيش در راه ارتفاع ندای الهی و ارتقاء كلمهء ربّانی برداشته شده
تشييد و تحکيم فرمايد و بالاخره موجبات حلول عصر تکوين دور
مشعشع بهائی را بطوری که در الواح مقدّسهء وصايا، آخرين رنّهء ملکوتی
آن طير بقا در جهان ادنی، تبيين شده تمهيد و قوائم و دعائم نظم بديع
الهی را در بسيط غبراء مستقر نمايد. هنوز از افول نيّر افق توحيد بيش
از يکسال نگذشته بود که از فم طلعت پيمان بشارت عظمائی صادر که از
قرب سطوع انوار الهيّه و شمول الطاف رحمانيّه در جهان غرب حکايت
مينمود. اين مژدهء جانبخش که مورد استهزاء ناقضان پيمان و استغراب
بيخبران و نابخردان قرار گرفت بزودی آثارش باهر و قوّتش ظاهر و
برهانش لامع گرديد. پرچم امر الله در قطب باختر باهتزاز آمد و قطعهء
امريک بنور عرفان منوّر شد و گوی سبقت از همگنان بربود و باين
منقبت عظمی و مفخرت کبری عزّت بی منتهی حاصل نمود و اين فتح
عظيم و نصرت مبين که يکی از مفاخر بهيّهء دورهء ميثاق محسوب بساط
احزان را در بقعهء نورا درهم پيچيد و قلوب غمزدگان را مالامال سرور و
ابتهاج گردانيد.
حصول چنين تحوّل شديد و تطوّر عجيب در پيشرفت و تقدّم امر جمال
اقدس ابهی يعنی استقرار شريعت سمحهء بيضا در خطّهء امريک هنگامی که
نيّر پيمان تازه زمام مهام را بدست گرفته و با طوفان مهيب نقض و موانع
و مشاكل لا تحصی مواجه بود بدرجه ای خطير و مهيمن است که بيان از
وصفش عاجز و بنان از تحريرش قاصر است. و چون به آثار منيعهء حضرت
نقطهء اولی روح الوجود لمظلوميّته الفداء مراجعه نمائيم معلوم گردد که آن
وجود اقدس از بدو نشئهء امر حضرت رحمان که باب اعظم بر وجه عالم
مفتوح گرديد تحقّق اين نصرت عظمی را در کتاب قيّوم الاسماء پيش بينی
فرموده و پس از صدور خطابات مهيمنهء عظيمه باهل ارض از خاور و
باختر اهل ديار غرب را به اين خطاب جليل مخاطب ميفرمايد قوله عزّ
بيانه «يا اهل المغرب اخرجوا من ديارکم لنصر الله ... فاصبحوا فی دين الله
الواحد اخواناً علی خطّ السّواء». و جمال اقدس ابهی بنفسه المقدّسة عن
الکائنات راجع بظهور آثار الهی و نفوذ كلمهء ربّانی در آفاق غربيّه به اين
بيان اعلی متكلّم قوله جلّ کبريائه «انّه اشرق من جهت الشّرق و ظهر فی
الغرب آثاره» و همچنين «لو يسترون النّور فی البرّ انّه يظهر من قطب
البحر و يقول انّی محيی العالمين». و به شرحی که در تاريخ نبيل مسطور
هيكل قدم در ايّام نزديک به صعود می فرمودند «شمس حقيقت اگر از افق
غرب اشراق نموده بود و اين آثار و انوار از آن جهات به اقليم ايران و
ساير بلاد شرق ساطع ميگشت واضح و معلوم ميشد که اهل غرب چگونه
امر الله را استقبال مينمودند ولی مردم ايران قدر اين عطيّهء کبری و نعمت
بی منتهی را ندانستند». (ترجمه) (شریعت سَمحَه: شريعت سهل و آسان) (مضمون بیان مبارک
با مطلع یا اهل المغرب: ای اهل غرب، از دیارتان برای نصرت امر الهی خارج شوید ... و چون به مانند برادر
در دین واحد الهی شوید) (مضمون بیان دوم: در شرق طالع شده و در غرب آثارش ظاهر شود) (مضمون بیان سوم:
چنانچه نورش را در خشکی مستور نمایند، در وسط اقیانوس با ندای من محیی عالمیانم ظاهر شود)
حضرت عبدالبهاء مرکز ميثاق يزدانی نيز در اين مقام به اين بيانات
عاليات ناطق «هميشه از ابتدا تا حال چنين واقع شده که نور الهی از شرق
به غرب تابيده ولی در غرب سطوع شديد يافته. امر حضرت مسيح روحی
فداه از شرق ظاهر شد چون پرتو نورانی برغرب انداخت نور ملکوت در
غرب انتشار بيشتر نمود». و نيز ميفرمايد «عنقريب ملاحظه خواهيد کرد
که از انوار بهاءالله غرب شرق ميشود. ابر رحمت پروردگار ميبارد، جميع
قلوب سبز و خرّم ميشود» و همچنين «ثمّ اعلم بانّ الشّرق استضائت آفاقها
بانوار الملکوت و عنقريب تتلئلأ هذه الانوار فی مطالع الغرب اعظم من
الشّرق و تحيی القلوب فی تلک الاقاليم بتعاليم الله و تأخذ محبّة الله الافئدة
الصّافيه». و ايضاً ميفرمايد «اميد از فضل و موهبت ربّ جليل در اين
عصر جديد چنان است که اقليم غرب مشرق شمس حقيقت گردد و
احبّای الهی مطالع انوار و مظاهر آثار شوند». (مضمون بیان «ثمّ اعلم بانّ الشّرق
استضائت آفاقها بانوار الملکوت و عنقريب تتلئلأ هذه الانوار فی مطالع الغرب اعظم من
الشّرق و تحيی القلوب فی تلک الاقاليم بتعاليم الله و تأخذ محبّة الله الافئدة الصّافيه»: بدان که افق
مشرق به انوار ملکوت منور شده. عنقریب آن انوار در غرب بیش از شرق منور گردد و قلوب
را در آن اقالیم به تعالیم الهی زنده کند و محبت الهی قلوب صافیه را اخذ نماید)
علاوه بر آنچه ذکر شد در کتاب مستطاب اقدس رؤسا و زمامداران قارّهء
امريک باين شرف اعظم و دستور اکرم افخم مفتخر، قوله الاعزّ الاعلی «يا
ملوک امريقا و رؤساء الجمهور فيها ... زيّنوا هيكل الملک بطراز العدل و
التّقی و رأسه باكليل ذکر ربّکم فاطر السّماء کذلک يأمرکم مطلع الاسماء
من لدن عليم حکيم ... اجبروا الکسير بايادی العدل و کسّروا الصّحيح
الظّالم بسياط اوامر ربّکم الآمر الحکيم». حضرت عبدالبهاء مرکز عهد اتمّ
اوفی ميفرمايد: «قطعهء امريک در نزد حقّ ميدان اشراق انوار است و کشور
ظهور اسرار و منشأ ابرار و مجمع احرار» و نيز ميفرمايد «در امريک آثار
تقدّم و پيشرفت از هر جهت نمايان و آيندهء آن اقليم روشن و تابان چه که
آرائش نافذ است و افکارش فائق و در عوالم روحانيّه گوی سبقت از ساير
ملل و نحل خواهد ربود» (ترجمه). و نيز نسبت به ايالات متّحده، سرحلقهء
ممالک امريک با ابراز عنايت مخصوص ميفرمايد «فی الحقيقه مردم اين
سرزمين را چنان استعداد و قابليّتی موجود که عَلَم صلح عمومی بلند
نمايند و خيمهء وحدت عالم انسانی برافرازند و در اين امر مبرم بر ساير
امم پيشقدم گردند» (ترجمه). و همچنين «اين ملّت بزرگ ميتواند بامری
مباشرت نمايد که صفحات تاريخ عالم بدان تزيين يابد و السنهء امم بذکر
و ثنای او مألوف شود و مغبوط جهانيان گردد و مورد نظر عالميان»
(ترجمه). و در مقام ديگر «اميد است اين ملّت آزاد و عظيم اوّلين ملّت و
جمعيّتی باشد که اساس اتّفاق و آشتی بين الملل را بنيان نهد و وحدت
نوع انسان را اعلان نمايد، پرچم صلح عمومی بر افرازد و رايت محبّت و
يگانگی مرتفع سازد» (ترجمه). و نيز از كلك اطهرش نازل «اميد چنانکه
مردم اين سرزمين معارف مادّی را به معرفت الهی منضمّ نمايند و از
مدنيّت جسمانی به مدنيّت روحانی و نورانيّت آسمانی گرايند و اين
حقيقت از اين بلاد به ساير جهات سرايت نمايد» (ترجمه). و همچنين در
توقيع منيع خطاب به جمهور مؤمنين و مؤمنات در ايالات متّحده امريک و
اقليم کانادا اين كلمات درّيّات از يراعهء مرکز عهد ربّ الآيات البيّنات
صادر قوله العظيم «ای حواريّون بهاء الله روحی لکم الفدا ... ملاحظه نمائيد
که حضرت بهاءالله چه ابوابی از برای شما گشوده است و چه مقام بلند
اعلائی مقدّر نموده است و چه موهبتی ميسّر کرده است ... حال موفّقيّت
شما هنوز معلوم و مفهوم نگشته عنقريب خواهيد ديد که هر يک مانند
ستارههای درّی درخشنده در آن افق، نور هدايت بخشيديد و سبب
حيات ابديّهء اهل امريک شديد». و همچنين ميفرمايد «اين نداء الهی چون
از خطّهء امريک به اروپ و آسيا و افريک و استراليا و جزائر پاسيفيک رسد
احبّای امريک بر سرير سلطنت ابديّه جلوس نمايند و صيت نورانيّت و
هدايت ايشان به آفاق رسد و آوازهء بزرگواريشان جهانگير گردد». و در
مقام ديگر خطاب به ياران آن سامان ميفرمايد «اين کار عظيم است اگر
به آن موفّق شويم تا امريک مرکز سنوحات رحمانيّه گردد و سرير ملکوت
الهی در نهايت حشمت و جلال استقرار يابد».
جامعهء بهائيان امريک در اثر قوای خلّاقهء عهد و ميثاق الهی در سرزمينی
که بچنين مواهب عظيمه و استعدادات عجيبهء کامله مزيّن بود بوجود آمد
و از ثدی محبّت مرکز پيمان بنوشيد و در حصن شفقت و عطوفت آن
مولای مهربان پرورش يافت و در مرکز عهد و ايمان درس ثبوت و ايقان
بياموخت و در طيّ پنجاه سال حيات روحانی خود بانجام خدمات بديعهء
خطيره موفّق گرديد و صفحات مشعشعی از فتوحات و انتصارات باهره بر
تاريخ امر حضرت بهاءالله بيفزود. نزول آيات منيعه و ارسال تعليمات
کافيهء شافيه بوسيلهء زائرين بقعهء احديّه که از محضر مبارک هيكل اکرم و
سر الله الاقوم معاودت مينمودند و همچنين اعزام رسولان مخصوص به آن
ديار، سير و حرکت آن قدوهء اهل بهاء و منادی ملکوت ابهی در بلاد
امريک و تشريح مقام و عظمت عهد و ميثاق الهی طيّ آن اسفار طولانی و
بالاخره صدور فرمان عظيم الشّأن تاريخی، يرليغ تبليغ و نقشهء ملکوتی
سالار جند هدی آن جامعهء مستعدّه را به تکاليف روحانيّهء خويش آشنا
نموده و به تحقّق اهداف و اجراء وظائف محوّله دلگرم و اميدوار ساخت.
اين جامعهء جديد التّأسيس از آغاز طلوع و ظهورش با عزمی راسخ و
تصميمی خلل ناپذير قدم در ميدان خدمت نهاد و در ظلّ لوای ميثاق و
رايت عهد محبوب آفاق بر تبشير دين الله و اعلاء كلمة الله قيام نمود و در
اثر همم و مساعی مستمرّه و مجهودات موفورهء مشکوره پرچم امر بهاء را
در قسمت اعظم از اقاليم شصت گانهء خاور و باختر که در نطاق دائم الاتّساع
آئين يزدانی وارد گرديده برافراشت و به تمهيد اساس و نصب قوائم و
دعائم تأسيسات اداری، مبشّر نظم بديع جهان آرای الهی مبادرت نمود و
در اين امر اوعر خطير پيشقدم گرديد و باين افتخار و امتياز جليل
مخصّص و ممتاز شد. مقاصد و مآرب اهل بهاء را من دون ستر و خفا
اعلان نمود و در نشر آثار امريّه و معارف روحانيّه جهد بليغ مبذول
داشت. امّ المعابد غرب، رمز مدنيّت الهيّه و مشرق انوار سبحانيّه، باتقن وجه
وابدع طراز در قطب امريک به يد آن ناصران و مجاهدان امر حضرت
رحمان بنيان گرديد و يکی از مشروعات فخيمهء عظيمهء منصوصه در کتاب
مستطاب اقدس تحقّق و اکمال پذيرفت و در اثر همم عاليهء مهاجرين،
مبلّغين و متفنّنين، آثار و نوشته های امری بنحو قابل ملاحظه ای توسعه و
انتشار يافت و مقاصد و اهداف عاليهء امر بکمال شجاعت مدافعه گرديد و
اساس تشکيلات آن بکمال استحکام نهاده شد و بهمّت و انقطاع يکی از
ورقات مؤمنات و اماء مبلّغات اين جامعه ملکه ای از ملکات مجذوب امر
حضرت ربّ الآيات البيّنات شد و بصرافت طبع و طيب خاطر بصدور
ابلاغات متتابعهء مهيّجه در مدح و ستايش تعاليم قيّمهء الهيّه پرداخت و
عقيدهء راسخهء خويش را نسبت به عظمت و علويّت مبادی ساميهء اين امر
اعظم اعلام نمود. اين نفوس زکيّه حارسان حصن حصين و رافعان علم
مبين که فی الحقيقه اعقاب روحانی مطالع انوار عصر رسولی اين دور
مقدّس محسوب در موارد شتّی بکمال خلوص و انبساط و محبّت به مدافعه
از حقوق ملهوفين و اعانت محتاجين و حمايت ابنيه و مؤسّسات امريّه که
از طرف برادران حقيقی آنان در اقطار شاسعهء ايران و روس و مصر و
عراق و آلمان بنيان گشته بود پرداختند و بانحاء مختلف در تخفيف
مصائب ياران که در اقاليم مذکوره به محن و آلام و تضييقات نژادی و
مذهبی گرفتار بودند همّت گماشتند و اين افتخار ابدی را برای خود اندوختند.
اوّلين اشارهء عمومی نسبت به امر مقدّس بهائی و شارع اعظم آن در بلاد
امريک يکسال پس از صعود جمال اقدس ابهی جلّ ذکره الاعلی اتّفاق افتاد
و اين ابلاغ و اعلام بر حسب تصادف از لسان يکی از کشيشان و رؤسای
فرقه ای از فرق ملّت روح معمول گرديد که امرالله از جانب آن فرقه زحمات
و رنجهای فراوان ديده و سالهای متمادی نا گزير بمبارزه و مدافعه
بوده است. و شگفت آن که همان نفسی که پنجاه سال پس از اظهار امر
حضرت اعلی در شيراز ندای الهی را در شيکاغو به تنهائی بسمع غرب
رساند خود چند سال بعد از امر الهی بكلّی کناره گرفت. و تفصيل آن
اين است که در تاريخ ٢٣سپتامبر ١٨٩٣ ميلادی بمناسبت انعقاد جشن
چهارصدمين سال کشف امريک و افتتاح نمايشگاه كلمبيا کنگرهء جهانی
اديان در شيکاغو تشکيل گرديد و رئيس مبشّرين مسيحی مقيم
شامات شمالی از طايفهء پريسبی ترين موسوم به هنری جساپ
دکتر در الهيّات پيامی به کنگرهء مزبور ارسال داشت و آن پيام توسّط
«جرج فورد» قسّيس شامات در آن مجمع بزرگ قرائت گرديد مضمون
آن که «يکنفر فيلسوف و حکيم مشهور ايرانی از مقدّسين بابی اخيراً در
مدينهء عكّا در گذشته و دو سال قبل از صعودش يکی از دانشمندان و
محقّقين دانشگاه کمبريج حضور حضرتش مشرّف گشته است. حکيم
مذکور در اين ملاقات بياناتی چنان لطيف و بديع و تعاليمی چون تعاليم
مسيح رفيع و منيع القاء نموده که نگارندهء نامه بی اختيار در مقام آن
برآمده که خبر آن را بسمع حضّار انجمن برساند و آنان را در احساسات
رقيقه ای که برای وی حاصل شده شريک و سهيم سازد». بدين ترتيب
مردم آن سرزمين اجمالاً از وجود مقدّس حضرت بهاءالله و تعاليم آن
حضرت استحضار يافتند و اذهان برای اصغاء كلمهء الهيّه که بعداً از طرف
مبلّغين و ناشرين نفحات الله اظهار گرديد مستعدّ و حاضر شد.
امّا نفسی که لوای امر الله را در خطّهء امريک بلند نمود دکتری بود از اهل
سوريّه موسوم به ابراهيم خير الله که هنگام اقامتش در قاهرهء مصر بهمّت
حاجی عبدالکريم طهرانی به امر الهی اقبال کرده بود. مشارٌ اليه در ايّام
اخير حيات مبارك حضرت بهاءالله بزيارت توقيعی ازيراعهء اطهر مفتخر
گرديد و در ماه دسامبر ١٨٩٢ ميلادی با کسب اجازه از محضر انور
حضرت عبدالبهاء به جانب امريک عزيمت و بشهر نيويورک وارد گرديد
و چند ماه پس از انعقاد کنگرهء فوق الذّکر يعنی در تاريخ فوريه ١٨٩٤
محلّ اقامت خويش را به شيکاغو منتقل ساخت و با نهايت جدّيّت
به تبليغ و نشر مبادی اين امر اعظم مشغول گرديد و پس از انقضاء دو
سنه شرح خدمات و موفّقيّتهائی را که در ابلاغ كلمة الله و ايقاظ نفوس
نصيب او گشته بود به حضور مرکز ميثاق معروض داشت و از لسان مبارک
به القاب «پطرس بهاء» و «كلمبوس ثانی» و «فاتح امريک» ملقّب و مفتخر
شد. سپس در نتيجهء مساعی وی نداء امرالله در سال ١٨٩٥ از شيکاغو به
کنوشا کشيده شد و خيرالله هفته ای يکبار برای تبشير دين الله بدان
شهر می رفت و يک سال بعد عدد مؤمنين در دو نقطهء مذکور به صدها
نفس بالغ گرديد. ضمناً خير الله کتابی بنام «باب الدّين» دربارهء ظهور
بديع تأليف و در سال ١٨٩٧ به طبع و نشر آن مبادرت نمود. آنگاه
بشهرهای کانساس و نيويورک و ايتاکا و فيلادلفی حرکت کرد و جمع
کثيری از طالبان حقيقت را در دايرهء محبّين و طرفداران آئين نازنين وارد
ساخت.
از جمله نفوس مبارکه که در سنوات اوّليّهء اعلام امر الله در آن اقليم دعوت
الهی را اجابت و حيات پر انوارشان را در سبيل اعلاء كلمة الله و نشر
نفحات الله و خدمت عهد و ميثاق الله صرف نمودند عبارتند از: ترنتون
چيس، عنصر شجيع و بزرگوار که در سال ١٨٩٤ به تصديق امر
مبارک فائز و از قلم ميثاق به لقب «ثابت» ملقّب و از لسان اطهر به «اوّل
مؤمن امريک» موسوم و منعوت گرديد. ديگر لوئيزا مور امّ المبلّغات
غرب که ذکرش الی الابد مخلّد و جاودان و از فم مبارک بلقب «لوا» يعنی
پرچم ملقّب شد. ديگر دکتر ادوارد گتسينگر که خانم لوا بعداً به همسری
وی در آمد، همچنين هوارد مک نات، آرتور داج، ايزابلا برتينگهام،
ليليان کاپس، پاول ديلی، چستر ساچر، و هلن گودال.
اين ذوات مقدّسه مانند نجوم بازغه از افق عزّت ابديّه طلوع نمودند و نامشان
پيوسته در صفحات تاريخ با تأسيس و استقرار شريعة الله در خطّهء امريک
توأم و همعنان خواهد بود. در سال ١٨٩٨ خانم فوبه هرست (زوجهء سناتور
جورج هرست ) که باحساسات و عواطف نوع خواهی و بشر دوستی معروف
و در اوقات مسافرت خانم گتسينگر به کاليفرنيا بوسيلهء مشارٌ اليها بامر مبارک
اقبال نموده بود مشتاق زيارت روضهء مبارکهء عليا و تشرّف بساحت اقدس
حضرت عبدالبهاء گرديد و نيّت خويش را با جمعی از دوستان از جمله
دکتر گتسينگر و همسر وی و دکتر خيرالله و قرينه اش در بين نهاد و
آنان را دعوت نمود که در اين ضيافت تاريخی با وی همقدم شوند و به
هيأت اجتماع بکوی محبوب شتابند. بنا بر اين شخصاً وسائل سفر را مهيّا
ساخت و نفوس مذکوره بکمال حبّ و شوق بصوب اروپ رهسپار
گرديدند. در پاريس چند تن از دوستان رحمانی امريک مقيم آن مدينه
از جمله امة الله المنجذبه «می اليس بولز» که بوسيلهء خانم گتسينگر
بامر مبارک مشرّف شده بود و ميس پيرسون و آن اپرسون
خواهر زادههای خانم هرست نيز آرزومند طواف کعبهء معبود شدند و به
معيّت ميسيس ثورنبورگ و دخترش به آن کاروان الهی پيوستند. در
مصر نيز صبايای دکتر خيرالله و جدّهء آنها که اخيراً بوسيلهء مشارٌ اليه در
ظلّ امر مقدّس وارد شده بودند به هيئت زائرين منضمّ گشتند و كلّ
خاضعاً خاشعاً آهنگ ارض مقصود و عزم مقام محمود نمودند.
اين هيئت مجلّله اوّلين زوّار بقعهء احديّه که عددشان به پانزده نفس بالغ به
سه دسته تقسيم شدند دستهء اوّل که دکتر و ميسيس گتسينگر در عداد
آنها بودند در تاريخ دهم دسامبر ١٨٩٨ بمدينهء محصّنهء عكّا ورود نمودند
و بمحضر انور طلعت من طاف حوله الاسماء مشرّف گشتند و از کأس لقای
ميثاق سرمست شدند. اين تماس که بين مرکز عهد و پيمان حضرت
بهاءالله و رافعين و محبّين جديد امر مقدّسش در غرب حاصل گرديد و
هيجان و احساسات لطيفهء روحانيّه ای که هنگام تقبيل عتبهء مقدّسهء عليا
برای آن عشّاق جمال ابهی دست داد و افتخار عظيمی که بوفود در
ضريح مقدّس و مضجع انور اقدس در ملازمت هيكل ميثاق نصيب آنان
گرديد و شور و ولهی که در اثر عنايات و الطاف مبارک در مدّت کوتاه
تشرّف در قلوبشان ايجاد شد و شعلهء محبّت و انجذابی که نصايح و
تعاليم الهيّه در زجاجهء وجودشان بر افروخت كلّاً بر افتتاح فصل جديد و
دور بديعی در ترقّی و توسعهء امر الله و تبشير و تأسيس ملکوت الله در
اقاليم باختر دلالت مينمود که مساعی و مجهودات جليلهء بعضی از همين
زائرين و قيام و انقطاع ساير دوستان الهی در غرب عظمت و اهمّيّت آن
را در سنين مؤخّر واضح و آشکار گردانيد.
يکی از زائرين در بيان احساسات روحانی و عواطف قلبی که از اوّلين
تشرّف به آستان مبارک برای وی حاصل گرديده مينگارد: «خاطراتی که از
تشرّف بمحضر مبارک حضرت عبدالبهاء در قلب باقيمانده به تقرير و
تعبير در نيايد و الفاظ و عبارات تبيان و ترجمان نتواند. در آن ساعت
قوّهء عجيبی سراپای وجودم را احاطه نمود که بالمرّه خود را فراموش کردم
و عقل و هوش از دست بدادم. حالتی دست داد مقدّس از حزن و سرور
و کيفيّتی منزّه از ذکر و بيان. همينقدر ميدانم که با زيارت وجه صبيحش
طير روحم در فضای لامکان بپرواز آمد و جان و روانم با جهان بالا و عالم
لايتناهی دمساز گرديد. محو طلعت بيمثالش گشتم و از خمر بيانات
روح پرورش نصيب موفور بردم. آنچه فرمود بسمع قبول اصغاء کرديم و
آنچه از آيات و تعاليم بديعه القا نمود در صفحهء ضمير مرتسم ساختيم.
در محضر مبارکش بنشستيم و چون پروانه حول سراجش مجتمع شديم
ولی از خود بيخود بوديم و گوئی در قيد حيات نيستيم و چون آن هيكل
مقدّس قيام فرمود و نا گهان ما را وداع نمود بخود آمديم و جان رفته
بابدان بازگشت. امّا شکر ساحت محبوب را كه ديگر حيات ما حيات اوّليّه
نبود بلکه نشئه ای جديد بود و روحی بس لطيف و بديع.»
و باز همين زائرعتبهء الهی از کيفيّت آخرين لحظاتی که به درک محضر
مرکز ميثاق موفّق شده مينويسد: «به قوّت و عظمت تعاليم مبارکش خوف
ما به ايمان و ضعفمان به قدرت و حزنمان به سرور تبديل شد. از فرط
عشق و محبّت آن دلبر احديّت خود را فراموش کرديم و چون برای
استماع بيانات در مقابل آن وجود اقدس نشستيم بعضی از دوستان از
شدّت عشق و غليان احساسات اشک شوق از ديده جاری ساختند. آن
تسلّی دهندهء قلوب آنان را نوازش فرمود و دلداری داد و امر فرمود اشک
از ديدگان بزدايند و بمواهب الهيّه مسرور و شادمان باشند. ولی دلها
نه چنان شيفتهء آن مه تابان و منجذب آن يار مهربان بود که سکون و
آرامش ميسّر گردد و غلبه بر جذبات شوقيّه مقدّر. لهذا هيكل اقدس
مجدّداً با اظهارعنايت و عطوفت لايتناهی فرمودند گريه نکنيد گريه
نکنيد و تأكيد فرمودند که تا اشک از ديدهها پاک نشود و صدور به محبّت
محبوب مطمئن نگردد صحبت نخواهند فرمود و ما را تعليم نخواهند داد.»
خانم هرست نيز شخصاً در يکی از مکاتيب خويش مينويسد: «آن سه
روز که در محضر مبارک گذراندم از بزرگترين و تاريخی ترين ايّام حيات
من محسوب است ... قلم از وصف آن هيكل اقدس عاجز و بيان از
توصيفش قاصر است. همينقدر از اعماق قلب معتقدم که او است مولا و آقا
و سيّد ما. بزرگترين افتخار و عزّت و شرف و منقبت من در آن است که
در اين جهان به درک محضر انورش فائز شدم و ديده از وجه منيرش
روشن کردم ... بدون ترديد عبّاس افندی مسيح اين عصر و هادی و
منجی اين نسل است و با وجود مقدّسش ما را انتظار ظهور جديدی نه
و ترصّد مسيح ديگری نيست.» و در نامهء ديگر مينگارد: «بايد اعتراف
کنم که مرکز عهد و ميثاق شگفت انگيز ترين نفسی است که در حيات
خويش ملاقات نموده و يا در عالم ناسوت انتظار ملاقات دارم. نفوذ و
قدرت عظيمی که در آن طلعت اقدس موجود و بنفوسی که به فيض
ديدارش موفّق القا مينمايد غير قابل تشريح است و بتصوّر و ادراک در
نيايد. من بتمام قلب و روان به آن ذات مقدّس ايمان دارم و اميدوارم
آنانکه رائحهء حيات از قميص يوسف ميثاق استشمام نمودهاند و خود را
در زمرهء محبين و مستظلّين در ظلّ حضرتش ميشمارند جميع عظمت و
جلال او را در يابند و لسان به مدح و ثنايش بگشايند زيرا بيقين مبين
او است ابن الله و او است نفسی که روح اب سماوی در وجود مبارکش
متجلّی و مشرق است.»
عنايات و الطاف هيكل مبارک نه تنها جاذب قلوب دوستان بود بلکه
مغناطيس حبّش افئدهء بيگانگان را نيز مفتون و مجذوب ميساخت چنانکه
گماشتهء خانم هرست موسوم به رابرت ترنر از نژاد سياه در اثر
زيارت جمال پيمان و ملاحظهء جلال و عظمت آن نيّر تابان شيفته و حيران
گرديد و در حلقهء مؤمنين وارد شد و او اوّلين نفسی است که از بين
سياه پوستان امريک در ظلّ اين امر اعظم در آمد و باين عنايت عظمی
مفتخر گرديد. مراتب اشتياق و انجذاب اين خادم سياه بدرجه ای بود که
حتّی پس از اينکه خانم ولي نعمتش که او را بينهايت محترم و گرامی
ميداشت بنحو غير منتظری متوقّف گرديد و از ادامهء طريق عشق که
خود بطيب خاطر و علاقهء وافر اختيار نموده بود باز ماند ابداً در حرارت و
نورانيّت وی تأثير نکرد و بهيچوجه از ميزان ذوق و شوق و وله و محبّتی
که الطاف مبارک حضرت عبدالبهاء در قلب او ايجاد کرده بود نکاست
بلکه در خلوصش ثابت تر شد و در جذبه و شورش راسخ تر گرديد.
زائرين که از صهبای عنايت الهيّه سرشار و از جام الست سرمست
شده بودند پس از انجام اين سفر تاريخی با عزمی قاطع و فؤادی
منجذب و روحی مستبشر باوطان خويش معاودت نمودند و در اقاليم
متّحدهء امريک به ترويج و تبشير تعاليم رحمانی پرداختند تا اينکه دائرهء
خدماتشان وسعت يافت و نطاق مجهوداتشان در اروپای غربی و ايالات و
ولايات قارّهء امريکای شمالی منبسط گرديد و کسب اهمّيّت نمود به درجه ای
که مرکز عهد و ميثاق الهی اراده فرمود که بمجرّد استخلاص از سجن بنفسه
المقدّس قيام نمايد و جهت ابلاغ كلمة الله و تأسيس ملکوت الله به جهان غرب
غرب شتابد و به تشويق دوستان و تمشيت امور امريّهء آن سامان پردازد.
يکی از ورقات موقنات که پس از معاودت از کوی محبوب بکمال همّت و
جانفشانی به خدمت امر الله و اعلاء كلمة الله قيام نمود امة الله المنقطعه
می بولز بود که نامش از پيش مذکور گرديد. اين آيت هدی و منادی
ملأ اعلی بموجب دستورات اکيدهء طلعت ميثاق به تأسيس اوّلين مرکز بهائی
قارّهء اروپ در پاريس مبادرت ورزيد و در انجام اين امر خطير سعی و
اهتمام وفير مبذول داشت و آن مرکز امريّه بفاصلهء قليل در اثر اقبال
جمعی از نفوس خالصهء زکيّه تقويت گرديد. از جمله مستظلّين در ظلّ
كلمة الله تماس بريکول بود. اين نور مصوّر و روح مجسّم که مورد
الطاف و عنايات بيکران هيكل پيمان واقع اوّلين فرد انگليسی است که به
شريعهء الهيّه وارد و الحاقش بياران پاريس سبب مزيد اشتعال آن جمع گرديد.
ديگر هيپوليت دريفوس اوّل مؤمن فرانسوی که کتب و آثار و
ترجمهها و مسافرت ها و خدمات جليلهء باهره اش علّت اشتهار و تمکّن
امر الله در آن اقليم شد. ديگر خانم لورا بارنی که بيانات گرانبهائی را
که طيّ دورهء ممتدّ زيارتش در ارض مقصود از لسان مبارک در جواب
اسئلهء خويش در مواضيع مختلفه اصغا نموده جمع آوری و تدوين کرد و
بنام «مفاوضات عبدالبهاء» منتشر ساخت و با انجام اين خدمت
فراموش نشدنی گنجينه ای از حقايق روحانيّه و لئالی ثمينهء بديعه برای
اعقاب باقی گذاشت و افتخار ابدی برای خويش بيندوخت.
در سال ١٩٠٢ميلادی يعنی سه سنه پس از تشکيل اوّلين مرکز بهائی
اروپ خانم می بولز که در آن هنگام بازدواج يکی از اهالی کانادا در
آمده بود محلّ اقامت خود را به شهر مونترآل منتقل ساخت و در آن
مرز و بوم به نشر نفحات حضرت قيّوم پرداخت و بنهايت حرارت و
انجذاب باستقرار و استحکام شريعة الله در خطّهء کانادا مألوف گرديد.
از جملهء اماء زائرات ميسيس ثورن بورگ کراپر بود که پس از مراجعت از
عتبهء مقدّسه با روحی سرشار و قلبی طافح از محبّت الهيّه در لندن به خدمت و تبليغ
امرالله قيام نمود و دست بکار اقدامات و مشروعاتی گرديد که اندک اندک بمعاضدت
دوستان اوّليّهء انگلستان بالاخصّ مساعی جميلهء اتل روزنبرگ که در سال ١٨٩٩ بامر
مبارک اقبال نموده بود بسط و توسعه پذيرفت و در سنين مؤخّره ياران جزائر بريطانيای
کبير تأسيسات امريّهء خود را براساس آن مجهودات محکم و استوار نمودند.
امّا خيرالله که اوّلين قدم را در اعلاء كلمهء الهی در خطّهء امريک برداشت و لواء
شريعة الله را در مدينهء شيکاغو برافراشت پس از بازگشت از ارض اقدس دچار
انحراف گرديد و بمخالفت مرکز پيمان قيام نمود و بتخديش اذهان و تشتيت شمل ياران
پرداخت و دوستان آن سرزمين را که تازه پر و بالی گشوده و قصد پرواز در آسمان
امر الله نموده بودند معرض امتحانات و افتتانات شديده قرار داد. وليکن جامعهء
بهائی امريک از زوبعهء امتحان متزلزل نگشت و از آشوب و انقلابی که آن نفس
مغرور بمعاضدت ناقض اکبر و جمعی ديگر از ناکثين ميثاق برانگيخته بود افسرده
و ملول نشد و باعمال شعاع الله فرزند مرکز نقض که برای افشاندن بذر نفاق به
آن اقليم گسيل گرديده و همچنين تلقينات رؤسای ملّت روح که از بسط و نفوذ
امرالله در حقد شديد افتاده بودند ترتيب اثر نداد بلکه ببرکت تعليمات مستمرّهء مولای
حنون و صدور الواح و آثار منيعه و اعزام مبلّغين و مأمورين مخصوص از طرف
هيكل مبارک مانند حاج عبدالکريم طهرانی وحاج ميرزا حسن خراسانی و ميرزا اسد الله
و جناب ابوالفضائل و سير و سفر نفوس مذکوره در نقاط مختلفهء آن سامان عرفانش
تکميل و ارکانش تقويت و روح امر در قلوب اعضايش جايگزين گرديد و بقوّت ايمان
و سطوت پيمان به يک رشته خدمات و اقدامات جليله ای دست زد که در سفر مبارک
به صفحات غرب مورد تأييد و تقديس هيكل اطهر واقع گرديد و بعداً در دورهء تکوين
نظم ابدع اعظم پايهء مشروعات و تأسيسات عظيمه ای قرار گرفت که افراد آن
جامعهء غيور و خدوم طبق الواح مبارکهء وصايا بدان مباشرت نمودند و در تقويت
و تکميل آن سعی وفير و همّت بليغ مبذول داشتند.
احبّای کنوشا در سال ١٨٩٩ ميلادی به تشکيل هيأتی بنام «هيأت شورهفت نفری»
مبادرت نمودند. هيأت مزبور در حقيقت بمنزلهء اوّلين محفل از محافل روحانيّه ای
که قبل از اختتام قرن اوّل بهائی سراسر کشورپهناور امريکا را از شرق تا غرب
پوشانده بود محسوب ميگرديد. در سال ١٩٠٢ جمعيّت ديگری بنام «مؤسّسهء
مطبوعات بهائی» بمنظوراشاعهء کتب و الواح در مدينهء شيکاغو تأسيس و
«نشريهء امری» جهت تبليغ و نشر نفحات الهيّه در شهر نيويورک منتشر شد.
سپس ورقه ای بنام «اخبار امری» که در فواصل معيّن انتشار می يافت در شيکاغو
تنظيم گرديد و پس از چندی بصورت مجلّه ای بنام «نجم باختر» در آمد.
آنگاه برخی از الواح و آثار مهمّهء حضرت بهاءالله مانند كلمات مبارکهء مکنونه
و کتاب مستطاب ايقان و الواح ملوک و هفت وادی مع توقيعات مبارکهء
حضرت عبدالبهاء و چند فقره خطابات و رسالات اثر قلم جناب ابوالفضائل
مبلّغ و نويسندهء شهير امرالله و بعضی از مبلّغين و ناشرين نفحات الله
بکمال همّت ترجمه و نشر گرديد و باب مکاتبه با مراکز مختلفهء بهائی در
سراسر شرق مفتوح شد و روز بروز بر وسعت و اهمّيّت اين مخابرات
بيفزود و بالاخره تاريخ مختصر امر و کتب و رسائل نفيسه در اثبات
حقّانيّت اين ظهور ابدع اعظم برشتهء تحرير درآمد و مقالات متعدّده جهت
درج در جرايد و شرح مسافرت های مبلّغين و يادداشتهای زائرين و
پاره ای اشعار و سرودهای امريّه تدوين و بين ياران و متحرّيان حقيقت
منتشر گرديد.
چون دوستان آن سامان، فارسان مضمار احديّه و مشعلداران مدنيّت الهيّه
از طوفان سهمگين امتحانات و افتتانات خلاصی يافتند بخلوصی
حيرت انگيز و عزمی خلل ناپذير به تبشير و تبليغ كلمة الله و تسخير مدن
و ديار و تشييد حصن حصين امر الله قيام نمودند و علم شريعة الله را در
بلاد بستن و واشنگتن و سانفرانسيسکو ولاس آنجلس وكليولند
و بالتيمور وميناپوليس و بوفالو و راچستر و پيتسبورگ و
سياتل و سن پول و نقاط اخری بر افراشتند و با عشق و علاقهء
مخصوص وطن مألوف را ترک نموده بنشر تعاليم الهيّه و ترويج بشارات
سماويّه و تأسيس مراکز جديده و سرکشی و تقويت نقاط موجوده و توطّن
در اقاليم بعيده پرداختند و انوار الهيّه را بقلب اروپ و شرق اقصی حتّی
جزائر نائيهء پاسيفيک در قلب محيط اعظم متواصل ساختند.
از جمله سفرهای تبليغی و تشويقی که از طرف احبّای امريک بعمل آمد
مسافرت ميسن ريمی بصفحات روسيّه و ايران است. مشارٌ اليه بعداً
بمعيّت هوارد استروون برای اوّلين بار در تاريخ بهائی بدور جهان
گردش نموده و در طيّ طريق به جزائر هاوائی و ژاپون و چين و
هندوستان و برمه سرکشی کرده و بزيارت دوستان موفّق گرديد.
ياران غيور هوپرهريس و هارلان اوبر نيز قريب هفت ماه در
اقطار هندوستان و برمه حرکت نمودند و در بلاد بمبئی و پونه و لاهور و
كلكته و رانگون و مندله به نشر آثار و سطوع انوار پرداختند. امة الله آلما
نوبلاک بر اثر اقدام دکتر فيشر قيام نمود و علم امر الله را در آلمان بر افراشت
و مشعل فروزان كلمة الله را تا خطّهء اطريش پيش برد.
حضرات خادمين و خادمات جانفشان الهی دکتر سوزان مودی، سيدنی اسپراگ،
ليليان کاپس، دکتر سارا كلاک، و اليزابت استوارت بمنظور همکاری با ياران
ايران و شرکت در خدمات روحانيّهء آن سامان به عاصمهء مملکت عزيمت و در
مدينهء منوّرهء طهران اقامت اختيار نمودند. ديگر از اماء رحمان که بخدمات
مهمّه موفّق گرديد سارا فارمر است که از سنين قبل يعنی از سال ١٨٩٤
ميلادی در گرين ايکر در ايالت مين به تأسيس کنفرانسهای تابستانی اقدام و به
تشکيل مرکزی جهت فحص و تحقيق در اديان و ايجاد اخوّت و اتّحاد در بين ملل
و اجناس مختلفه مبادرت کرده بود. خانم مذکور پس از ورود در ظلّ امر الله و
تشرّفش به ارض اقدس در سال ١٩٠٠ ميلادی کلّيّهء آن تأسيسات و تشکيلات را
در اختيار پيروان امر الله قرار داد و وقف مصالح شريعة الله نمود.
علاوه بر خدمات و مجهودات مذکوره دوستان پر شور و حرارت شيکاگو
از همان اوائل امر به پيروی از ياران راستان عشق آباد که بانی اوّلين
مشرق الاذکار عالم بهائی بودند بفکر تأسيس مشرق الاذکار جديدی در
خطّهء امريک افتادند و آن را بهترين وسيله جهت ابراز تعلّقات قلبيّه و
تجسّم احساسات و عواطف روحانيّهء خويش شمردند. اين بود که با شوق
و وله فراوان از ساحت مقدّس طلعت پيمان کسب اجازه نمودند و تصويب
مبارک را جهت مبادرت به انشاء چنين مشروع سرمديّ الآثار خواستار شدند.
هيكل مبارک نيّت پاک آنان را تقدير و اين مسؤل را طيّ توقيع مخصوص
که در ماه ژوئن ١٩٠٣ ميلادی از يراعهء فضل و عظمت آن قدوهء اهل بهاء
صادر بکمال فرح و مسرّت و عطوفت و عنايت تصويب فرمودند اين بود
که ياران آن مدينه با وجود قلّت عدد و محدود بودن وسائل در راه
احداث اين مشروع بديع که فی الحقيقه بزرگترين خدمت جامعهء بهائی
امريک بل بهائيان باختر نسبت به امر مبارک حضرت بهاءالله بشمار می آيد
قدم نهادند. سپس تشويقات مستمرّ محور ميثاق و اعاناتی که از مراکز و
محافل مختلفهء امريّه برای انجام اين امر خطير واصل گرديد محفل
روحانی شيکاگو را بر آن داشت که نمايندگان کافّهء دوستان نقاط متعدّدهء
امريک را دعوت و برای مباشرت در اين تأسيس عظيم و جليل که مطمح
نظر ياران و مورد تأييد و علاقهء مرکز پيمان بود مشورت و تبادل افکار
نمايد. در اثر اين دعوت وكلای اعزامی در تاريخ ٢٦ نوامبر ١٩٠٧ در
شيکاغو مجتمع شده بانتخاب يک هيأت نه نفری مبادرت و امر تعيين
محلّ مناسبی را برای ارتفاع مشرق الاذکار به هيأت مذکور محوّل نمودند.
اوّلين قدم در سبيل اجرای اين منظور اتمّ در نهم آوريل ١٩٠٨ ميلادی
بر داشته شد و مبلغ دوهزار دلار جهت ابتياع دو قطعه زمين در جوار
نخستين مرکز جديد التأسيس امر الهی واقع در کنار درياچهء ميشيگان
تأديه گرديد. سپس در ماه مارس ١٩٠٩ بموجب تعليمات واصله از ساحت
مبارک حضرت عبدالبهاء انجمن شوری از نمايندگان مراکز مختلفهء بهائی
امريک تشکيل شد و سی ونه نماينده بوکالت از طرف دوستان سی وشش
مرکز امری آن ارض در همان روز که تربت اقدس اطهر حضرت نقطهء اولی
در مقام مخصوص در صفح جبل کرمل استقرار يافت در شيکاگو مجتمع
گشته جهت تمشيت امور مشرق الاذکار سازمان ملّی دائمی بنام «هيأت معبد
بهائی» ايجاد نمودند و اين تأسيس برحسب مقرّرات و قوانين
جاريهء ايالت ايلی نيوز بعنوان يک شرکت مذهبی تسجيل و بانجام وظائف
مربوطه مشغول گرديد. ضمناً در همين انجمن شور که در حقيقت اوّلين
مؤتمر ملّی بهائی امريک محسوب است اساسنامهء لازم تنظيم و هيأت
تنفيذيّهء مشرق الاذکار از طرف عموم وكلای مجتمعه انتخاب و اراضی معبد
رسماً به آن هيأت منتخبه انتقال پذيرفت و اجازه داده شد که معاملهء بقيّهء
اراضی را که در انجمن شور سابق توصيه شده بود اتمام و وسائل ساختمان
معبد را تمهيد نمايد. از آن پس برای کمک باين مشروع تاريخی عظيم از
طرف دوستان هندوستان و ايران و ترکيّه و شامات و فلسطين و روسيّه و
مصر و آلمان و فرانسه و انگلستان و کانادا و مکزيک و جزائر هاوائی حتّی
از جزيرهء کوچک موريس و در حدود شصت بلد از بلاد مختلفهء
امريک اعانات پياپی واصل گرديد تا آنکه در سال ١٩١٠ميلادی دو سنه
قبل از تشريف فرمائی هيكل ميثاق بدان سامان وجوه تقديمی به صندوق
مشرق الاذکار جمعاً به بيست هزار دلار بالغ گرديد. اين همکاری و
معاضدت ياران و ارسال اعانات از اقاليم متنوّعه که شاهد بيّنی از مراتب
وحدت و اتّفاق بين پيروان اين امر اعظم در شرق و غرب عالم محسوب
هر چند بينهايت عظيم و خطير و درتحقّق اين مشروع جليل نافذ و
مؤثّر بوده ولی فی الحقيقه حصول اين مقصد اعلی مرهون مساعی و
مجهودات دوستان امريک و جانفشانی و فداکاری آن جامعهء خدوم وغيور
است که تا آخرين مرحلهء اقدام بکمال خلوص و استقامت قيام نمودند و در
تقديم تبرّعات همّت گماشتند و سهم بسزائی از مصارف ارتفاع بنا و
تزيينات خارجی آن را که از يک مليون ونيم دلار تجاوز می نمود عهده دار
گرديدند تا مشرق الاذکار باحسن وجه و ابدع طراز در قطب آن قارّهء
عظيمه بر پا گرديد و آمال و آرزوی ديرينهء آن دوستان عزيز برآورده شد.
فصل هفدهم: تجديد سجن حضرت عبدا لبهاء
فتوحات و انتصارات جامعهء شجيع و ممتحن امريک که در ظلّ الطاف و
عنايات مخصوصهء حضرت عبدالبهاء تربيت يافته و نخستين ثمرات لطيفهء
طيّبه و فواکهء رطبهء روحانيّهء شجرهء عهد و ميثاق الهی در جهان غرب بشمار
می آمد توجّه مرکز پيمان را بيش از پيش بياران آن سامان معطوف نمود
و پايه و مبنای متينی برای عزيمت هيكل مبارک بدان صفحات بنهاد. ولی
تا طوفان شديد بغض و عناد که سنين متمادی آن غصن دوحهء بقا را
احاطه نموده بود آرام نشد و ابواب سجن مفتوح نگرديد آن وجود اقدس
نتوانست بانجام اين مقصد خطير و منظور عظيم قيام نمايد و بسرزمينی
که در اثر طلوع و استقرار امر اب بزرگوارش شاهد موفّقيّتهای جسيمه
گرديده بود قدم نهد.
زوبعهء ثانی دورهء ميثاق که به تجديد سجن و قلعه بندی مرکز عهد الهی
منجرّ گرديد دو سال پس از معاودت اوّلين دستهء زائرين کعبهء احديّه
آغاز شد و تا مدّت هفت سال گهی شديد و اوقاتی بالنّسبه خفيف ادامه
داشت. در اثر اين بحران، حيات مبارک در خطر عظيم افتاد و حمامهء
ميثاق از آزادی نسبی که وجود مقدّسش از آن بر خوردار بود محروم
گرديد. عائلهء مبارکه و ياران الهی در شرق و غرب در دريای احزان
مستغرق شدند و مراتب انحطاط و پستی دشمنان و لئامت و دنائت
ناقضان کالشّمس فی رائعة النّهار واضح و آشکار گرديد تا بالمآل امور در
خطّهء عثمانی منقلب شد و سياست آن ارض تغيير يافت و هيكل اکرم از
قيد اسارت خلاصی حاصل فرمود. اين فتنهء عظمی و زوبعهء کبری هر چند
بر خلاف فتنهء اوّليّه که مسئلهء داخلی و مربوط به نقض عهد و ميثاق شمرده
ميشد جنبهء خارجی داشت و از طرف مقامات رسمی و هيأت حاکمهء مملکت
مجری گرديد ولی در حقيقت مسبّب اصلی و محرّک واقعی آن همان ناقض
اکبر و تابعان و همکاران او بودند که با دسائس و حيل و افکيّات و
مفتريات نائرهء فساد برافروختند و آن هيكل محمود و مرکز ميثاق ربّ
ودود را بنهايت عدوان درآن افکندند و تفصيل آن بدين قرار است:
مرکز نفاق چون از ايجاد رخنه و شقاق در جمع ثابتين و راسخين بر
عهد الهی و متمسّكين بعروهء وثقای يزدانی خائب و خاسر گرديد و پرچم
ميثاق را در جميع آفاق موّاج و پر اهتزاز يافت و فتوحات مناديان پيمان
را در قطعهء امريک مشاهده نمود نار حسدش بغليان آمد و آتش عنادش
بفوران، اين بود که در راه مخالفت مرکز عهد فکر جديدی انديشيد و
طريق ديگری در پيش گرفت و آن طرح دوستی با مصادر امور و
تشويش افکار زمامداران جمهور نسبت به طلعت ميثاق ربّ غفور بود. و
چون در آن ايّام بساط حيله و خدعه در ارکان حکومت بنحو اکمل و اتمّ
منبسط و در رأس آن سلطانی خود خواه چون عبدالحميد پليد قرار داشت
آن هادم بنيان الهی بر اجرای نقش خويش پايدار گرديد و بر نيل
بمقصود مطمئن و اميدوار شد. باب سعايت باز نمود و بجعل اکاذيب و
القاء شبهات پرداخت و حقايق را در انظار متصديّان امور بنحو ديگر
جلوه داد. ورود مسافرين و زائرين غربی و ساختمان مقام مقدّس اعلی را
بهانه نمود و برای تخديش اذهان دست آويز مناسبی شمرد و بجميع قوی
متشبّث گرديد تا بدستياری و معاضدت بديع بد خصال برادر و
مجدالدّين خبيث شوهر خواهرش افکار حکومت را مشوب و حبس و
قيدی را که حضرت عبدالبهاء در ايّام مبارک جمال اقدس ابهی به اشدّ
احوال بدان مبتلا بود تجديد نمايد و بار ديگر آن يوسف مصر الهی را
در چاه نسيان اندازد و خود شهرهء شهر و بازار گردد و صدر نشين ايوان
و يکه تاز ميدان شود. (سلطان عبدالحمید از ویکی پدیا)
ميرزا بديع الله همدست و خليفهء مرکز نقض که در الواح مبارکهء وصايا
بمحرّک متحرّک و زعيم ثانی موسوم و مذکور در حينی که موقّتاً تائب و به
آستان مبارک راجع و خاضع گرديد رساله ای به خامه و مهر خويش انتشار
داد و در آن رساله جميع وقايع را تشريح و اعمال سيّئهء ناقض اکبر و
اعوان و انصار وی را به تفصيل افشاء نمود. از جمله شرحی بدين مضمون
مينگارد: «حال اين عبد از آنچه از ساير نفوس اصغاء نموده صرف نظر
ميکند و صرفاً به بيان اموری که بچشم خود مشاهده کرده و يا مستقيماً
از لسان ميرزا محمّد علی شنيده می پردازد». سپس متذکّر می شود که «پس
از مصلحت و مشورت قرار بر اين گرديد که مجدالدّين از طرف محور
نقض با تحف و هدايا و عرض حالی بخطّ پارسی نزد ناظم پاشا والی دمشق
اعزام و کمک و پشتيبانی مشارٌ اليه را در اجرای مقاصد شيطانيّهء اهل فتور
خواستار گردد. در اين ملاقات مجدالدّين بنحوی که شخصاً برای من
نقل نمود نهايت اهتمام مبذول داشت تا جريان ساختمان جبل کرمل و
اياب و ذهاب دوستان امريکائی و احتفالات ارض اقدس را با آب و تاب
ذکر نمايد و بزعم خويش پرده از اسرار بر گيرد و افکار والی را عليه
وجود مبارک بر انگيزاند. و چون پاشا ميخواست بر مجاری امور بتفصيل
اطّلاع يابد و در انجام منظور خويش زمينه ای فراهم سازد نسبت
بفرستادهء مرکز نقض کمال رأفت و مهربانی ابراز نمود وعلی الظّاهر او را از
حمايت و مساعدت خود مطمئن ساخت و مجدالدّين بغايت سرور و
اطمينان خاطر معاودت کرد. ليکن از باز گشت وی چند روزی بيش
نگذشت که تلغراف رمزی از باب عالی بمقامات مربوطهء عكّا ارسال و فرمان
سلطانی نسبت به تجديد سجن عبدالبهاء و اين عبد و ديگران صادر
گرديد». بعد در همان رساله نقل ميکند که «در آن احيان نفسی از دمشق
به عكّا وارد شد و در محافل و مجالس اظهار داشت که علّت حبس و
بند عبّاس افندی شخص ناظم پاشا بوده و غريب تر آنکه ميرزا محمّد علی
که خود محرّک اين فساد بود همينکه گرفتار شد و آتش عناد دامنگير
وی گرديد نامه ای به ناظم پاشا ارسال داشت و استدعای عطف توجّه
نمود تا نسبت به استخلاص او مساعدتی مبذول گردد ولی پاشا بهيچوجه
اعتنا نکرد و حتّی يک كلمه نه بنامهء اوّل و نه به نامهء ثانی او جواب ننوشت».
فرمان سلطانی دائر به تجديد سجن حضرت عبدالبهاء در تاريخ پنجم
جمادی الاولی سنهء ١٣١٩ هجری مطابق با ٢٠ اوت ١٩٠١ ميلادی ابلاغ
گرديد. در آن روز هيكل اکرم در جشنی که بمناسبت يوم بعثت حضرت
نقطهء اولی جلّ ذکره الاعلی در بهجی برپا شده بود شرکت فرموده بودند.
هنگام مراجعت طيّ ملاقاتی که با متصرّف عكّا بعمل آمد مشارٌ اليه
دستورات مؤکّد سلطان مبنی بر تجديد تضييقات و استقرار قلعه بندی
سابق را که بتدريج تخفيف يافته بود حضور مبارک معروض داشت و
هيكل انور از جريان امر استحضار حاصل فرمودند و معلوم گرديد که از
آن پس آن وجود اقدس و اخوان مجدّداً در حصار شهر محبوس و
محصور خواهند بود. اين حکم محکم و فرمان صريح مبرم در بدو امر
بنهايت غلظت بموقع اجرا گذاشته شد و آزادی مهاجرين بشدّت محدود
گرديد و هيكل ميثاق ايّام متوالی بمحلّ حکومت احضار و فرداً وحيداً
مورد استنطاق و پرسشهای مفصّل قضاة و عمّال حکومت واقع گشتند و
چون دستور صادره به ميرزا محمّد علی و ساير اخوان مبارک نيز اعلام
گرديد حضرت عبدالبهاء فوراً برای استخلاص آنان اقدام فرمودند و سينهء
مبارک را بنفسه هدف سهام قرار دادند. و چندی از اين مقدّمه نگذشت که
دوستان و مهاجرين عكّا در اثر وساطت و ضمانت هيكل اطهر نزد اوليای
کشوری و لشکری آزاد شدند و بلا معارض در پی کسب و کار خويش
رفتند و بامر معاش مشغول گرديدند.
ناقضين از گرفتاری مرکز عهد ابهی و ابتلای آن حمامهء وفا در دست
جغدان جفا از غيض و عنادشان نکاست و حمايت و شفاعت آن مظهر
عطوفت کبری در حقّ برادران بی وفا در قلوبشان مؤثّر واقع نگرديد بلکه
بجميع قوی در اهلاک و امحاء طلعت پيمان قيام نمودند و بكلّ دسائس
در هدم بنيان ميثاق متمسّك گشتند تا امرالله را در انظار خاصّ و عامّ
موهون و العياذ بالله نام مبارک را از لوح وجود معدوم و آن ذات مقدّس
را به نقطهء بعيدی سرگون و نسياً منسّيا نمايند، زمام امور در دست
گيرند و در ميدان رياست و اهواء نفسانی جولان کنند. اين بود که با
يحيی بيک مشهور رئيس پليس و ساير عمّال حکومت که در اثر تشبّثات
آن عصبهء فتور جانشين افرادی شده بودند که نسبت به هيكل اطهر نظر
احترام و ارادت مخصوص داشتند طرح دوستی افکندند و از کمک و
پشتيبانی جاسوسان و مفتّشان سرّی که پيوسته بين عكّا و اسلامبول در
حرکت و با نهايت دقّت مراقب امور و جريانات بيت مبارک بودند استفاده
نموده و برای نيل به مقاصد سيّئهء خويش اشياء نفيسهء متبرّکه را که از
ايّام مبارک جمال اقدس ابهی باقيمانده و يا از طرف حضرت عبدالبهاء به
بعضی از آنان عنايت شده بود برسم تعارف به معاندين و مخالفين از ولاة
و متصرّفين اهدا نمودند و برخی را بمعرض فروش رساندند و از وجه آن
بمقامات دولتی از اعالی و ادانی رشوت و برتيل دادند. با والی دمشق و
مفتی بيروت و مبشّرين ملّت روح مقيم عكّا و شامات باب مراوده و مخابره
باز نمودند، حتّی با شيخ ابو الهدی در مدينهء کبيره که صاحب نفوذ و
اقتدار فراوان و در نظر سلطان عثمانی مانند حاجی ميرزا آغاسی در نظر
محمّد شاه دارای مقام و احترامات زائد الوصف بود روابط خفيّه بر قرار
کردند شايد از قدرت و موقعيّت وی استفاده نمايند و در تنفيذ اغراض
و مقاصد خصوصيّهء خويش کامياب گردند.
اين ناقضان عهد بهاء در پيامهای خصوصی و مفاوضات و مکاتبات رسمی
با مقامات و رجال مذکوره لزوم اخذ تصميمات سريعه و توسّل باقدامات
شديده نسبت به هيكل مبارک را خاطر نشان می ساختند و بنهايت خدعه
و تزوير اظهارات و مذاکرات خويش را با افکار و نظريّات هر يک از
مصادر امور تطبيق می دادند. مثلاً نزد بعضی حضرت عبدالبهاء را
نعوذ بالله شخص غاصب و بی عاطفه ای قلمداد ميکردند که حقوق آنان را
تضييع نموده و ايشان را از ميراث پدر محروم و بفقر و تنگدستی مبتلا
ساخته و ياران ايران را بعدوان و مخالفت آن جمع بر انگيخته و ثروت
بی منتها اندوخته و دو سوم اراضی حيفا را تحت تملّک خود درآورده است. و
نزد برخی مدّعی شدند که آن حضرت قصد دارد عكّا و حيفا را به مکّه و
مدينهء جديد تبديل و اتباع خويش را بدان جهات دعوت نمايد. و پيش
جمعی اظهار نمودند که حضرت بهاءالله از خود داعيهء مستقلّی نداشتند
بلکه در طريق عرفان و تصوّف سالک و در سلک اسلام منسلک و بتبليغ و
ترويج شريعت حضرت سيّد الانام مألوف و مأنوس بودند ولی عبّاس
افندی بمنظور تجليل نام و تعظيم مقام خود ايشان را برتبهء الوهيّت و
ربوبيّت رسانده و خويشتن را ابن الله و رجعت مسيح خوانده است. و
بالاخره حضرت عبدالبهاء را متّهم کردند که آن حضرت علم مخالفت
برافراشته و پرچم يا بهاءالابهی بلند کرده و قبائل و عشاير را بشورش و
عصيان واداشته و در سِرّ سِرّ قشونی مرکّب از سی هزار سپاهی آماده نموده
و در کوه کرمل بانشاء قلعه پرداخته و مخزنی از مهمّات و معدّات حربيّه
فراهم ساخته و گروهی از دوستان انگليسی و امريکائی خويش و جمعی
از عمّال و صاحبمنصبان دول اجنبی را بدور خود گرد آورده و
بدستياری و مساعدتهای مادّی و معنوی اين جمع که بلباس تبديل
وارد عكّا شده نقشهء تسخير و تصرّف ايالات مجاوره را طرح نموده و
قصد آن دارد که در سلطنت عظمی رخنهء کبری اندازد و لواء حرّيّت و
استقلال بر فراز شام و فلسطين مرتفع سازد. و ضمناً در تأييد اين
ترّهات و اراجيف عرايض و لوائحی ترتيب دادند و شکايت بمقامات عاليه
بردند و بانواع حيله و خدعه و رشوه و دسيسه جمعی از اهالی را بر آن
داشتند که آن لوايح را امضاء نمايند و شهادات خويش را بر آن اوراق
بنگارند آنگاه عرايض مذکوره را بوسيلهء عوامل و ايادی مخصوص که در
اختيار داشتند به باب عالی ارسال نمودند. (تُرَّهات از ریاض اللغات: سخنان بیهوده و باطل)
بديهی است القاء چنين اتّهامات و مفتريات شديده و ارسال لوائح شتّی
بمرکز حکومت خاطر سلطان مستبدّی را که در اثر آشفتگی اوضاع پيوسته
نگران امور و مترصّد بلوای جمهور بود بينهايت مشوّش و مضطرب
می ساخت و در قلبش ايجاد خوف و رعب عظيم مينمود. اين بود که بلا
درنگ هيأتی جهت فحص و تحقيق گماشته شد تا دربارهء لوائح شکوائيّه
رسيدگی نمايند و مراتب را بمقام سلطنت گزارش کنند. هيأت مزبور
بکرّات هيكل مبارک را بمنظور استعلام از جريان امر بمحکمه دعوت نمود
و حضرت عبدالبهاء با نهايت ثبات و استقامت و خالی از هر گونه بيم و
مخافت اتّهامات منتسبه را ردّ فرمود و سخافت اين افکار و مفتريات را
ثابت نمود و در تأييد دلائل و شواهد خويش بمضامين و مندرجات
وصيّت نامهء حضرت بهاءالله استناد جست و مهيّا بودن وجود اقدس را
باجرای تصميمات و اوامر حکومت اعلام فرمود و بنهايت صراحت و
صرامت اظهار داشت که اگر آن هيكل انور را در سلاسل و اغلال نهند و
يا در کوچه و بازار کشانند و مورد شتم و طعن قرار دهند، سنگسار و
يا آوارهء ديار کنند و در مرآی عامّ بدار آويزند و سينه اش را هدف
رصاص سازند بکمال تسليم و رضا بجانفشانی چالاک، زهر بليّات را چون
آب حيات بنوشد و قضايای مبرمهء الهيّه را عطايای سبحانيّه تلقّی نمايد و
نشانهء افتخار شمارد زيرا با حصول اين مواهب به مولا و مقتدای خويش
حضرت نقطهء اولی تأسّی جسته و در مصائب و رزايای آن مظلوم عالم
شريک و سهيم گرديده است.
نظرات
ارسال یک نظر