رد شدن به محتوای اصلی

قرن بدیع و منضمات: بقیه فصل ۱۷ و فصل ۱۸


باری در اثر اقدامات ناقضين و تهديدات و تضييقات مخالفين روز بروز
بر شدّت و وخامت اوضاع بيفزود بحدّی که ورود و
 خروج زائرين حتّی
ارسال رسائل متعسّر گرديد و ابواب رخا از هر جهت مسدود شد
 (تعسر از ریاض 

اللغات: از تَعَسُّر ˗ ع س ر)  سخت و دشوار ˗ مشکل ˗ صعب ˗ پيچيده و ملتبس (کلام و غيره) ˗ مؤنّث مُتَعَسِّرَة )
ملاحظهء اين آثار و احوال و همچنين شيوع اين اخبار در افواه ناس و
وجود اشارات و کنايات در بعضی از جرايد مصر و شامات راجع به
حدوث وقايع غير منتظره و رفتار موهن
 
(موهن از ریاض اللغات: (اسم فاعل إِيْهان) (و ه ن) 

ضعيف کننده ـ سست کننده ـ در فارسی بمعنای توهين آميز ـ زننده و تحقير کننده مصطلح است)  و تجاوز آميز 

بعضی از ساکنين حيفا و عكّا نسبت به احبّا هيكل مبارک را بر آن داشت که 

اکثری از زائرين را مرخّص و تا چندی اجازهء تشرّف بساحت اقدس را بموقع

مؤخّر محوّل فرمايند و نيز مقرّر دارند که اوراق و مکاتيب بجای آنکه به ارض
مقصود ارسال گردد بمقصد مصر نزد مرجع مخصوص فرستاده شود و تا
دستور مجدّد در آن نقطه باقی ماند. بعلاوه به دوستان و منشيان خود
تأكيد فرمودند که نوشتجات و آثار امريّه را بمرکز امنی انتقال دهند و
محلّ اقامت خويش را موقّتاً در مصر بر قرار نمايند، حتّی محافل و

مجامعی را هم که معمولاً در بيت مبارک تشکيل ميگرديد موقّتاً متوقّف
سازند تا بهانه ای بدست مغرضين و معاندين نيفتد. مختصر کار تضييقات
و فشار در آن ايّام پر انقلاب بجائی رسيد که حتّی دوستان و ارادتمندان
آن حضرت نيز که سابقاً در تشرّف بساحت اقدسش بر يکديگر سبقت
می جستند از ملاقات هيكل اطهر خود داری نمودند مبادا بدوستی وجود
اقدس متّهم گردند و روزگاری مورد تعقيب مأمورين واقع شوند. بدين
ترتيب بيت مبارک که سالهای متمادی مرکز اجتماع و کانون خدمات و
فعّاليّتهای امری و روحانی شمرده ميشد در بعضی از ايّام و ليالی که افق
سطوت دولتيان تيره و تار بود کاملاً متروک و مهجور باقی ماند و
جاسوسان و مفتّشان سرّی و جهری بکمال شدّت مراقب بيت بودند و هر
حرکت و اقدامی را مورد دقّت و تفتيش قرار ميدادند و آزادی عائلهء
مبارکه را بكلّی محدود نمودند.

 

اين تضييقات و موانع هائله با وجود شدّت و عظمت که هر لحظه حيات
مقدّس هيكل ميثاق را تهديد مينمود آن وجود انور را از اجرای نوايای
مقدّسهء  روحانيّه باز نداشت و از تنفيذ وظائف خطيرهء منيعه منع ننمود.

ساختمان مقام اعلی که حجر زاويهء آن بدست غصن اعظم الهی در محلّی
که از فم اطهر جمال قدم جلّ ذکره و ثنائه تعيين و بقدوم مبارک مشرّف
گشته،  نهاده شده بود بهيچ وجه تعطيل نگرديد. حتّی در برههء قليلی از
زمان متوقّف نشد. همچنين تتابع مشاكل و تهاجم غوائل آن طلعت مبين
را از نزول الواح و رسائل که چون امطار سماوی از يراعهء مکرمتش منهمر
و هاطل ميگشت منصرف نساخت و تقارير و مکاتيب ياران که از شرق

و غرب جهان واصل و كلّ متضمّن گزارشات و سؤالات و دعا و مناجات و
طلب تأييد و توفيق و اظهار ايمان و ايقان و بيان ستايش و نيايش
بساحت قدس يزدان بود هيچيک بلا جواب باقی نماند. نفوسی که در آن
احيان پر افتتان ناظر حوادث و وقايع حيات مبارک بوده شهادت ميدهند
که چه بسيار از ايّام که كلك اطهر بر صفحات اوراق بلا انقطاع در جولان
و از قلم معجز شيمش در هر يوم تا ميزان نود لوح صادر ميگرديد و
چه بسا از ليالی که از غروب آفتاب تا طلوع فجر آن مظهر عطوفت و وفا
تنها در اطاق خواب به ترقيم الواح و ترسيل مکاتيب به ياران راستان مألوف
بود چه که امور متراکمه و مسؤليّت های شديدهء متنوّعه آن وجود مبارک را
اکثر از مبادرت به تحرير و اشتغال بمکاتبات در ساعات روز منع مينمود.


در بحبوحهء بلا و طوفان نوائب و مصائب، آن وجود اقدس با قدرت و
فعّاليّت بی نظير و سکون و قرار بی عديل و مثيل دست بکار مشروعات و
اقدامات مهمّهء دورهء قيادت خويش گرديد. در همان احيان نقشهء ارتفاع
اوّلين مشرق الاذکار عالم بهائی در خاطر مبارکش تجسّم يافت و اين
مشروع جليل بهمّت ياران و محبّان پر شور و ولهش در مدينهء عشق آغاز
شد و نيز مقارن همان اوقات با وجود انقلابات عظيمه که موطن اصلی
مبارک را احاطه نموده بود از طرف هيكل اقدس تعليمات لازمه نسبت به
تعمير بيت تاريخی و مقدّس حضرت ربّ اعلی در شيراز صادر گرديد
و تشويقات مستمرّ مرکز پيمان الهی راه را برای ساختمان امّ المعابد غرب که
حجر زاويهء آن در سنين متعاقب بدست مبارک در جوار اوّلين مرکز بهائی
امريک نهاده شد صاف و هموار نمود. و بالاخره در همان اوان  بيانات و

گفتگوهای مبارک بر سر ناهار که اندک فرصتی برای آن وجود اقدس
حاصل بود بعمل آمد و آن جواهر ثمينه و دُرَر و لئالی کريمه که بعداً
تحت عنوان  «مفاوضات عبدالبهاء»  طبع و نشر گرديد روشنی بخش عالم
عقول و ارواح شد و در طيّ اين مفاوضات هيكل اکرم پاره ای از اصول و
مبادی ساميهء اب جليلش را تبيين و براهين عقليّه و نقليّه در اثبات اين
ظهور ابدع اعظم القا فرمود و بعضی از مسائل مربوط به ديانت حضرت
مسيح و حقّانيّت انبيای الهی و اثبات لزوم مربّی و معانی اخبار و بشارات
کتب آسمانی و اصل و مبدأ انسانی و پاره ای دقايق علميّه و حقائق الهيّه
را بنحو متقن و مستدلّ توضيح و تفسير و تقرير و تعليم نمود.

 

در مظلم ترين ساعات آن دور بود که حضرت عبدالبهاء توقيعی باعزاز
افنان سدرهء مبارکه جناب حاجی ميرزا محمّد تقی وکيل الدّوله مباشر اصلی
بنای مشرق الاذکار عشق آباد صادر و در آن لوح امنع ابدع با بيانات
رشيقهء منيعه و خطابات مهيمنهء شديده عظمت ظهور جمال اقدس ابهی را
تشريح و حملات و هجماتی را که از طرف اعداء دين الله از قريب و
بعيد و آشنا و بيگانه بر هيكل امرالله وارد خواهد آمد اخبار و نزول
تأييدات الهی و نصرت و غلبهء فارسان مضمار ربّانی و متمسّكين بعروهء
وثقای سبحانی را با لحنی نافذ و تبيانی مهيّج تصريح و تأكيد فرمودند.

و نيز در همان ايّام که دشمن از جميع جهات مهاجم و بقعهء مبارکه در
اشدّ انقلاب بود هيكل انور الواح مقدّسهء وصايا را مرقوم و شؤون و اصول
نظم اداری مبشّر نظم جهان آرای الهی را که حضرت ربّ اعلی به آن بشارت
داده و حضرت بهاءالله اصول و مبانی آن را تعيين فرموده بودند و پس از

صعود حضرتش می بايست در عالم کون تأسيس و تکوين پذيرد تعيين و
نقشهء بديعش را ترسيم و ارکان و دعائم آن را تحکيم فرمود. و همچنين
طيّ همان سنين پر مهابت و خطير آن وجود اقدس پايهء تأسيسات اداری
و روحانی و تربيتی امرالله را که در حالت جنينی قرار داشت در جوامع
دائم الاتّساع يزدانی در خطّهء مقدّس ايران منبت شجرهء رحمانيّه و ايالات
متّحدهء امريک مهد نظم بديع و منشأ مدنيّت الهيّه و کشور کانادا و فرانسه
و انگلستان و آلمان و مصر و روسيّه و عراق و هندوستان و برمه و ژاپون
حتّی اقطار شاسعه و جزاير نائيهء محيط اعظم استوار نمود و بر حسب
تعليمات و تأكيدات مبارکه اش در ترجمهء آثار امريّه همّت موفور مبذول و
در طبع و نشر کتب و رسائل بهائی بالسنهء فارسی و عربی و انگليسی و
ترکی و فرانسوی و آلمانی و روسی و برمه ای اقدامات لازمه معمول گرديد.


در آن اوان پر افتتان همينقدر که در امواج شدائد تخفيف حاصل می شد
و از هجوم اهل رجوم اندکی می کاست دوستان و طالبان حقيقت از اوطان
و اجناس و طوائف و فرق مختلفه از مسيحی و مسلمان و يهود و
زرتشتی و هندو و بودائی حول آن شمع انجمن رحمان و مرکز عهد
حضرت منّان مجتمع و از پرتو فيوضاتش مستفيض واز خوان نعمتش
مرزوق و بهره مند می شدند. هر صبح جمعه با وجود مشكلات و خطرات
متنوّعهء عظيمه آن منبع جود و معدن کرم به يد مکرمت به عجزه و
محتاجين و ضعفا و ملهوفين که در بيت مبارک و حوالی آن اجتماع نموده
بودند نقود عنايت می فرمود و اين لطف عميم و احسان بی دريغش
بنحوی  عامّ و مشحون از محبّت و اخلاص صورت ميگرفت که هيكل مبارک

را ابوالفقرا و ملجأ و ملاذ بيچارگان نام نهادند. هيچ امری خاطر مقدّسش
را از توجّه بحال مستمندان باز نمی داشت و هيچ غائله و آشوبی آن مظهر
رأفت کبری را از تفقّد بينوايان و دلجوئی مساکين و ايتام منع نمی نمود
حتّی از نفوسی که ملازم بستر بوده و يا از ابراز مسکنت و تقاضای
مساعدت خود داری داشتند بنفسه عيادت می فرمود و آنان را مورد مهر و
شفقت قرار ميداد.

 

هنگامی که سيل جارف بلا از هر سو متتابع و تير جفا از شش جهت
متوارد هيكل مقدّس در نهايت اطمينان و قرار بذيل صبر و اصطبار
تشبّث جستند،  فرار اختيار ننمودند و در استخلاص جان نکوشيدند بلکه
در غايت ثبات و استقامت در اثر اقدام ربّ اعلی و جمال اقدس
ابهی حرکت و بکمال قدرت و عظمت در مقابل دشمنان مقاومت فرمودند.
و هر چه اصحاب و طائفين حول رجا و استدعا کردند که هيكل انور
چندی از عكّا به نقطهء ديگر هجرت فرمايند مقبول واقع نگرديد حتّی
قنسول اسپانيا که از بستگان مدير شرکت کشتی رانی ايطاليائی مقيم عكّا
بود نظر بفرط ارادت و کثرت علاقه‌ای که نسبت به هيكل مبارک داشت
حاضر شد کشتی مخصوص در اختيار آن وجود اقدس قرار دهد و آن
حضرت را بهر نقطه ای که ارادهء مبارک تعلّق گيرد صحيحاً سالماً منتقل
سازد ولی هر چه در اين باب استدعا و تمنّا نمود بل اصرار و الحاح کرد
مورد موافقت مرکز ميثاق قرار نگرفت. و بدرجه ای خاطر مبارک مطمئن و
مستريح بود که علی رغم شايعات که ممکن است حضرتش را در دريا
افکنده و يا بصحرای فيزان تبعيد و يا زينت دار نمايند آن مظهر وقار

و استقرار در بحبوحهء مصائب و مشكلات به غرس اشجار و ترتيب ازهار و
تنظيم باغچهء بيرونی بيت مألوف بود 
(فیزان از ریاض اللغات: F‌ezza  ایاالت و بیابانیست در جنوب 

غربی لیبی که عارف بیک نمايندهٴ سلطان عثمانی و رئیس هیئت تفتیشیهٴ ١٩٠٧ ، قصد داشت حضرت عبد‌‌‌البهاء را بآنجا که در 

آنزمان در تحت سلطهٴ عثمانی بود تبعید کند که خود بغتتاً به اسلامبول احضار شد و چندی نگذشت که زندانی گرديد و بضرب گلولهٴ 

مأمور زندان بقتل رسید و فزّان هم از تسلّط عثمانی خارج شد). و اين معنی که حکايت از مراتب
رضا و تسليم آن مخزن توكّل و تفويض مينمود موجب تحيّر دوستان و
سخريّه و استهزاء دشمنان واقع گرديد تا آنکه ارادهء الهی فائق آمد و
مشيّت نافذهء سبحانی بر دفع اعدا تعلّق گرفت،  ابرهای تيره متواری شد و
طوفان انقلاب خاموش گرديد و مردمان از يار و اغيار بزيارت حضرتش
شتافتند و در احيان ملاقات هيكل مبارک اسمعيل آقا خادم جانفشان بيت
را مأمور فرمودند از ميوهء همان اشجار که در ايّام سختی و شداد غرس
شده بود برای همان نفوس که عمل مبارک را بديدهء تحيّر و استغراب
می نگريستند حاضر نمايد و آنان را از ثمرات صبر و انقطاع پذيرائی
 کند.

در اوائل زمستان سال ١٩٠٧ ناگهان بفرمان مخصوص سلطان هيئت
ديگری مرکّب از چهار عضو تحت رياست عارف بيک با اختيارات تامّه به
عكّا اعزام گرديد. چند يوم قبل از ورود هيئت مذکور حضرت عبدالبهاء
خوابی ديدند و برای احبّا نقل فرمودند که در عالم رؤيا مشاهده شد
سفينه ای در کنار عكّا لنگر انداخت و از آن سفينه طيوری چند بشكل
ديناميت بپرواز آمده و در حينی که جمّ غفيری از اهالی بحال اضطراب و
وحشت هيكل مبارک را احاطه نموده بودند طيور مزبور حول رأس مبارک
حرکت کردند و بدون آنکه ديناميت ها منفجر گردد به کشتی باز گشتند.

اعضاء هيئت تفتيشيّه بمجرّد ورود دواير پست و تلگراف را تحت نظر
و اختيار خويش در آوردند و رؤسائی را که نسبت به آنها ظنين بوده و

يا تصوّر دوستی و آشنائی با حضرت عبدالبهاء در حقّشان ميرفت از کار
برکنار نمودند. از جمله متصرّف شهر را تغيير دادند و باب مخابرهء
مستقيم با اوليای حکومت در باب عالی گشودند و منزل و مأوای خود را
در بيوت مجاور ناقضين و همکاران صميمی آنان قرار دادند. در حوالی
بيت مبارک پليس و مراقب مخفی بگماشتند و نفوس را از ملاقات و
معاشرت آن حضرت منع نمودند و در فحص و تحقيق  رويّهء مخصوص در
پيش گرفتند و تحقيقات را از نفس مدّعيان و امضا  کنندگان لوائح از
مسلمان و مسيحی و شرقی و غربی آغاز نمودند و اعدا را بعنوان شهود
طلبيدند،  شاهد و شاکی نفوس واحده شدند ومدّعی و حاکم ظهير و
پشتيبان يکديگر گرديدند.

 

در اين هنگام که بحران به اشدّ وجه حکمفرما بود فعّاليّت ناقضين ميثاق
خصوصاً ناقض اکبر که در وجد و شعف و سرور و نشاط موفور
می زيست به منتهی درجه رسيد.  بازار صحبت و معاشرت گرم شد و
بساط پذيرائی و ضيافت گسترده گرديد. آن فئهء ضلال اعضاء هيئت را
احاطه نمودند و اميد وطيد حاصل کردند که در اين وهله محکوميّت
حضرت عبدالبهاء امری محتوم و مقدّر و فتح و ظفر آنان اصلی محقّق و
مسلّم است. جمعی ديگر از طبقات سافله و عناصر فرومايه نيز بدين
خيال دلخوش بودند که پس از تبعيد و اخراج مهاجرين اموال و دارائی
آنان بچنگ آن قوم جهول خواهد افتاد و از اين رهگذر بهره و نوائی
خواهند يافت. دائرهء لعن و طعن توسعه پذيرفت و ميدان دشنام و اتّهام
جولانگاه عوام کالهوام گرديد - حتّی پاره ای از فقرا نيز که پيوسته از خوان

نعمت و محبّت حضرت عبدالبهاء مرزوق و متنعّم بودند از خوف آنکه
مبادا روزی مورد اخذ و توقيف قرار گيرند و معرض تعقيب و توبيخ واقع
شوند هيكل مبارک را فراموش کردند.

 

در ايّامی که اعضاء هيئت تفتيشيّه علی الظّاهر به رسيدگی و تحقيق
مشغول و در باطن به تدليس و تفتين و تنظيم گزارشات عليه هيكل
مبارک مألوف بودند، حضرت عبدالبهاء با وجود تهديدات و انذاراتی که در
پرده و خفا از طريق قاصد و اعزام نفوس مخصوص از ناحيهء مفتّشين که
مدّت يکماه در عكّا اقامت داشتند بعمل آمد بهيچوجه راضی بملاقات آنان
نشدند و از تماس و مذاکره با آن هيئت شديداً احتراز فرمودند و همين
قضيّه يعنی بی اعتنائی مبارک بيشتر موجب تحيّر و تعجّب ايشان و
اضطرام نيران بغض و عناد آنان گرديد
 (اضطرام از ریاض اللغات: (اِضْطَرَم) 

(ض ر م) تِ النَّارُ: شعله ور شدن آتش ˗ برافروخته شدن آتش و بر اجرای مقاصد شيطانيّه
و نقشه‏ های ابليسيّهء خويش مصمّم تر و جازم تر شدند. در آن احيان که
سيل بلا از هر جهت منهمر و امور بشدّت منقلب حتّی سفينه برای انتقال
هيكل مبارک به صحرای فيزان حاضر و مستعدّ و بين حيفا و عكّا در
حرکت بود آن وجود اقدس در کمال عظمت و اقتدار سلوک می فرمودند و
در اطمينان و قرارشان ادنی تزلزل و تغييری حاصل نگرديد و به احبّائی
که طائف حول بودند فرمودند «رؤيا تفسيرش واقع و ان شاء الله آن
ديناميت منفجر نخواهد شد».

 

در خلال احوال يک يوم جمعه اعضاء هيئت مجتمعاً به حيفا روانه شدند
و ساختمان مقام اعلی را که من دون وقفه و تعطيل در کوه کرمل ادامه
داشت مورد تفتيش و بازديد قرار دادند و از استحکام و عظمت بنا در

شگفت ماندند و از يکی از خدّام از تعداد حجراتی که در زير ساختمان
قرار داشت استفسار کردند.

 

چيزی از اين تحقيق و تفتيش نگذشت که روزی مقارن غروب آفتاب
کشتی که در حيفا لنگر انداخته بود بغتتاً بحرکت آمد و بجانب عكّا
رهسپار گرديد و خبر عزيمت اعضاء هيئت تفتيشيّه فی الفور در بين
اهالی انتشار يافت و جميع منتظر و مترصّد بودند که کشتی پس از
مختصر توقّفی در عكّا و دستگيری حضرت عبدالبهاء بطرف مقصد
حرکت خواهد نمود. از استماع اين خبر اهل حرم در دريای حزن و الم
مستغرق و طائفين حول نالان و پريشان و از فکر دوری و مهجوری از
محضر مبارک قرين حسرت و اندوه بی پايان گشتند و هيكل اطهر در آن
لحظهء پر خطر در بيرونی بيت بکمال تمکين و وقار و صمت و قرار فريداً
وحيداً مشی می فرمودند. 

 

در همان دقايق حسّاس که افکار در نهايت خلجان و قلوب در غايت
اضطراب و هيجان بود ناگهان ملاحظه شد که نور کشتی بپيچيد و سفينه
مسير خويش را تغيير داد و بجانب اسلامبول روان گرديد. اين مطلب
فوراً
 بساحت انور معروض و بعضی از دوستان نيز که در نقاط مختلف
مراقب حرکت کشتی بودند با نهايت شتاب خود را بحضور مبارک
رساندند و در حينی که تاريکی رو به غلظت ميرفت و آن وجود مقدّس
هنوز در حياط قدم می زدند اين خبر مسرّت بخش را تأييد نمودند و
بدين ترتيب يکی از بزرگترين مخاطری که حيات پربهای هيكل ميثاق را
تهديد مينمود در آن يوم رهيب مرتفع گرديد و بارادهء نافذهء سبحانی

منتفی شد و مرکز عهد و پيمان الهی از چنگال آن قوم ظلوم و جهول
رهائی حاصل فرمود.

 

باری هيئت تفتيشيّه هنوز بمقصد نرسيده بود که يد اقتدار غيبی از
جَيب عظمت در آمد و سطوت يزدانی قوّت و قدرت خويش را نمايان
ساخت. ارکان ظلم متزعزع گرديد و بنيان جور متزلزل شد. اخبار سوء
قصد نسبت به شخص سلطان در جميع بلدان انتشار يافت و معلوم و
محقّق گرديد که عبدالحميد يوم جمعه جهت ادای صلوة بجامع سلطانی
رفته و در حين خروج بمبی در سر راه او منفجر شده است. چند روز از
اين واقعهء هائله بيش نگذشت که هيئت ظالمهء تفتيشيّه گزارش خود را بمقام
سلطنت تقديم نمود ولی در آن اوان امور بحدّی منقلب و سلطان و
اعضاء دولت بدرجه ای گرفتار و سر گرم مسائل داخلی خويش بودند که
فرصت تعرّض و ايذاء هيكل مبارک را نيافتند و موضوع مسکوتٌ عنه
باقی ماند تا چند ماه بعد که قضيّه مرّةً اخری تعقيب و تجديد شد ولی
اين بار با بلوی و هيجان عمومی مواجه گشت و با قيام و انقلاب «ترک
جوان» مصادف شد.
 (مسکوت عنه: خاموش شد)  جند الله مظفّر و منصور گرديد 

و بلايا و مشاكل جديده بر عبدالحميد متتابع،  و چون زمام امور در کف 

آزادی خواهان قرار گرفت سلطان قدّار را بر آن داشتند قانون اساسی را 

که معلّق و معوّق مانده بود انتشار دهد و مشروطيّت را در سراسر مملکت 

اعلام نمايد و نيز وی را ملزم نمودند زندانيان سياسی و مذهبی را که تحت 

رژيم استبداد مسجون و مطرود و مبغوض و مظلوم واقع شده بودند 

بتمامه آزاد نمايد. و اين حکم محکم قهراً  شامل هيكل مبارک حضرت 

عبدالبهاء ميگرديد ولی مأمورين و متصدّيان عكّا در اجرای اين فرمان ترديد
نمودند و تحصيل اجازهء مخصوص نسبت به استخلاص آن وجود اقدس را
لازم شمردند. اين بود که تلگراف  خاصّ به مرکز حکومت در اسلامبول
مخابره گرديد و در اين باره کسب تكليف شد. فی الفور از مقامات
مربوطه جواب مثبت دائر بر آزادی طلعت پيمان صدور يافت و آن مرکز
امر حضرت رحمان از چنگال عدوّ صائل و خصم هائل نجات پذيرفت.

يوسف عهد الهی از قعر چاه برآمد و در مصر جان عزيز و فرمانروا
گرديد. و اين واقعهء عظيمهء تاريخی در سال ١٩٠٨ميلادی اتّفاق افتاد.

(ترک جوان از ویکی پدیا)

چند ماهی بيش از اين مقدّمه نگذشت که سلطان عبدالحميد  مجدّداً
برای تثبيت موقعيّت خويش به دست و پا افتاد و باغوای مفسدين و
محرّکين در مقام آن بر آمد که دستگاه مشروطيّت و قانون اساسی را لغو
و سر نگون نمايد ولی در اين کرّه هيئت احرار از شيخ الاسلام محکوميّت آن
قائد اشرار را خواستار شدند و عبدالحميد از مقام سلطنت خلع و مخذول
و منکوب گرديد و بقعر زندان مبتلا شد و در همان سنهء پرانقلاب - ١٩٠٩
ميلادی - در يکروز سی و يک تن از وزراء و رجال و عمّال نامدار حکومتش
که جمعی از آنان در عداد دشمنان ديرين و مشهور امر الله بودند بقتل
رسيدند و بجزای اعمال سيّئهء خويش واصل شدند. طرابلس غرب نيز که
منفای هيكل مبارک حضرت عبدالبهاء تعيين شده بود از تصرّف آن دولت
خارج گرديد و به تملّک دولت ايطاليا در آمد و بدين ترتيب دورهء
فرمانروائی «سفّاک بی باک ارزل و اقبح و افسد و اظلم سلطان دسيسه کار
آل عثمان»  خاتمه يافت و حکومت ظلم و جور که «از لحاظ انقلاب امور و

تباهی حال رعايا و از دست دادن اراضی از قبل و بعد از سخت ترين و
پر محنت ترين ادوار تاريخی آن خاندان محسوب و در عصر هيچيک از
بيست و سه خليفه وارثان نالايق سلطان سليمان مشهور به عظيم بدين پايه
از تدنّی و انحطاط نرسيده بود» سپری گرديد.

 

                                            

فصل هيجدهم: استقرار عرش مطهّر حضرت اعلی در جبل کرمل

 

استخلاص تاريخی و غير منتظر حضرت عبدالبهاء از سجن چهل سالهء
عكّا ضربت شديدی بر آمال و اغراض ناقضان ميثاق وارد ساخت و آن
ثلّهء نفاق را که پس از افول نيّر آفاق به هدم بنيان مرصوص و مخالفت
مرکز منصوص کمر بسته بودند مرّةً ‌اُخری دچار خذلان و خيبت آمال
گردانيد. حال پس از آزادی طلعت عهد سبحانی ضربت ثالثی بر آن قوم
پرلوم وارد آمد. ثعبان مبين از آستين مرکز عهد حضرت ربّ العالمين خارج
شد و حبال اوهام و تسويلات و تسويفات آن عصبهء غرور را ببلعيد يعنی
همان قوّهء غالبهء محيطه که غصن اعظم ابهی را به حفظ حقوق و اختيارات
منصوصهء الهيّه  موفّق ساخت و باستقرار شريعت ربّانيّه در خطّهء امريک
تأييد نمود و بر سلطان جائر خصم الدّ آئين نازنين فائق و غالب آورد
وجود مبارکش را ظهير و نصير گرديد تا در بحبوحهء بلايا مقام مقدّس
اعلی يکی از بديع ترين و شاخص ترين مشروعات ايّام قيادت خويش را
علی رغم ناقضين پيمان و هادمين امر حضرت رحمان مرتفع و رمس اقدس
و هيكل امنع الطف حضرت نقطهء اولی را از ارض طا بارض ميعاد منتقل

نمايد. مکرّر از فم اطهر مرکز ميثاق مسموع گرديد که می فرمودند انتقال
آن جسد منوّر به صفح جبل کرمل و تأسيس مقامی شايسته و مجلّل
برای حفظ آن وديعهء الهيّه و استقرار آن امانت رحمانيّه  بدست مبارک در
آرامگاه ابدی خود يکی از مآرب و مقاصد مقدّسهء ثلاثه ای بوده که آن
منادی ملکوت از آغاز دورهء خدمت و رسالت خويش در مدّ نظر داشته و
اجرای آنرا از اعظم وظائف مبرمهء محتومهء خود می شمرده است. اين
است که تحقّق اين مقصد اعزّ اسنی را ميتوان يکی از مشروعات مهمّه و
تأسيسات و حوادث جسيمهء قرن اوّل بهائی محسوب داشت.
 (مرصوص از 

ریاض اللغات: (از : ر ص ص) بنای استوار و محکم ˗ بهم پيوسته ˗ فشرده ˗ پوشيده از سرب 

(تاج) (تسویلات: اغوا‌‌ها ˗ فريب‌‌ها.(تسویف از ریاض اللغات: سَوَّفَ) (س و ف) صبر کردن 

˗ معطّل کردن ˗ عقب انداختن ˗ مسامحه کردن ˗.بزودی.و.عنقريب.گفتن)

 

چنانکه در فصول سابق ملاحظه گرديد پس از شهادت حضرت نقطهء اولی
روح الوجود لرشحات دمه الاطهر فدا هيكل مقدّس آن حضرت و جسد مطهّر
آقا ميرزا محمّد علی انيس در نيمه شب دوم شهادت بوسيلهء حاجی سليمان خان
يکی از دوستان مخلص و منجذب از کنار خندق بکارخانهء حرير متعلّق
بيکی از احبّای ميلان منتقل گرديد و روز ديگر آن دو رمس اطهر را
در صندوق چوبی نهاده در محلّی امانت گذاشتند. سپس بر حسب تعليمات
صادره از ساحت اقدس حضرت بهاءالله صندوق حامل عرش مقدّس از
آذربايجان بطهران حمل و در مقبرهء امامزاده حسن قرار داده شد و پس
از چندی بمنزل شخصی حاجی سليمان خان در محلّ سر چشمه تغيير مکان
پذيرفت و از آنجا به بقعهء امام زاده معصوم منتقل و آن رموس مقدّسه تا
سال ١٢٨٤ هجری در آن مکان مستور و مکتوم باقيماند. تا آنکه توقيعی از
يراعهء مبارک جمال اقدس ابهی در ارض سرّ نازل و در آن توقيع منيع
جناب آقا ملّا علی اکبر شهميرزادی و جمال بروجردی را مأمور ميفرمايند

که بدون تأخير عرش مبارک را از امامزاده معصوم بنقطهء ديگری حرکت
دهند و چون در بقعهء مذکور بلافاصله پس از انتقال صندوق تعميراتی
مجری گرديد و در وضع بنا تغييراتی راه يافت حکمت ربّانی در تبديل
مکان لائح شد و مشيّت مطلقهء سبحانی در حفظ و صيانت آن وديعهء
رحمانی بوضوح پيوست.

 

جناب حاجی ملّا علی اکبر و معاضد ايشان بدواً در مقام آن برآمدند که
در اطراف و جوانب بقعهء حضرت عبدالعظيم محلّ مناسبی بيابند و عرش
مبارک را در آنجا قرار دهند ولی چون در آن ضواحی از يافتن نقطهء امنی
مأيوس شدند در راهی که بجانب چشمه علی امتداد داشت حرکت نمودند
و بجستجو پرداختند تا در اثناء طريق بمسجد ماشاء الله که محلّی
متروک و مطمور بود برخوردند و آن مکانرا برای منظور خويش مناسب
يافتند. اين بود که بعد از غروب آفتاب آن رموس مطهّره را مجدّداً در
پارچهء ابريشمی که بهمين نيّت همراه داشتند پيچيدند و آن حمل گرانبها
را در يکی از ديوارهای مسجد پنهان ساختند. و چون فردای آنروز
متوجّه شدند که محلّ اختفای اجساد مکشوف و نفوس بر آن راه يافته اند
مخفيانه صندوق را از محلّ جديد بر داشته بجانب شهر روان گشتند و
پس از عبور از دروازهء پايتخت بمنزل يکی از دوستان يعنی ميرزا حسن
وزير داماد حاجی ميرزا سيّد علی تفرشی  ملقّب بمجد الاشراف منتقل
ساختند. و آن امانت مقدّس مدّت چهارده ماه در آن نقطه محفوظ و
مختفی باقی ماند تا کم کم احبّا باين سرّ مستور راه يافتند و بقصد زيارت
عرش مقدّس شروع بتردّد در آن بيت نمودند چندانکه جناب حاجی

ملّا علی اکبر ناگزير شد عريضه ای بساحت انور جمال قدم جلّ اسمه الاعظم
معروض دارد و هدايت مبارک را در اين خصوص خواستار شود. اين بود
که دستور هيكل اقدس صادر گرديد و حاجی شاه محمّد منشادی  ملقّب
بامين البيان را مأمور فرمودند که آن وديعهء الهيّه را بکمال حکمت و
احتياط از حاجی ملّا علی اکبر تحويل گرفته و در مقام امنی قرار دهد.

 

جناب حاجی شاه محمّد باستعانت يکی ديگر از دوستان صندوق را در
حرم امامزاده زيد مختفی ساخت و آن درّ ثمين را در زير زمين مستور
نمود. و چندی بر اين  منوال بگذشت تا دستور  مجدّد از ساحت اقدس
خطاب بميرزا اسد الله اصفهانی صادر و مشارٌ اليه از محلّ اختفای رمس
مبارک مطّلع گرديد و حسب الامر مطاع مقدّس نسبت به انتقال صندوق اقدام
نمود،  بدواً آنرا بخانهء خويش منتقل ساخت و سپس عرش عظيم بمحلهای
مختلف ديگر طهران از قبيل خانهء آقا حسينعلی اصفهانی و خانه آقا محمّد
کريم عطّار حرکت داده شد و تا سال ١٣١٦ هجری (١٨٩٩ ميلادی)  در
آن نقاط باقی ماند. و در آن تاريخ بموجب تعليمات واصله از طرف هيكل
مبارک حضرت عبدالبهاء ميرزا اسد الله مذکور بمعاضدت جمعی از دوستان
صندوق را از طريق اصفهان و کرمانشاه و بغداد و دمشق به بيروت و از
آنجا از راه دريا بعكّا حمل نمود و اين کنز گرانبهای الهی در تاريخ
نوزدهم ماه رمضان ١٣١٦ هجری مطابق با ٣١ ژانويهء ١٨٩٩ ميلادی  پس
از پنجاه سال کامل قمری که از شهادت آن سيّد امم و مظلوم عالم در
تبريز گذشته بود بارض اعلی و مقرّ اسنای خويش واصل گرديد
در
همان سنه که اين وديعهء نورانيّه بسواحل ارض مقدّس واصل و تسليم

مرکز عهد الهی گرديد طلعت ميثاق - در حالی که دکتر ابراهيم خيرالله که
به «پطرس بهاء» و «كلمبوس ثانی» و «فاتح امريک»  ملقّب گرديده بود
افتخار حضور داشت - بجانب بقعه ای که بقدوم
 جمال اقدس ابهی مزيّن و
بر حسب مشيّت نافذه و دستور صادره از فم اطهر مهيّا شده بود حرکت
فرمود و حجر زاويهء بنائی را که بايستی صدف آن لؤلؤ لالا قرار گيرد
بدست مبارک خويش بنهاد و چند ماه بعد ساختمان آن مقام منيع آغاز
گرديد. و نيز مقارن همان ايّام صندوق مرمری که از طرف احبّای مخلص
و جانفشان رنگون مخصوص استقرار عرش انور اهداء گشته بود مطابقاً
لتعليماته المطاعه تکميل و بساحت اقدس ارسال شد.

 

از اين تاريخ تا اختتام مقام مقدّس اعلی و استقرار رمس منوّر در آن بقعهء
نورا و حظيرهء غنّا قريب ده سال بطول انجاميد. حال در اين مدّت
طولانی با وجود حملات ناقضين و تشبّثات آن قوم پر کين چه محظورات و
مشاكل عظيمه ای رخ گشود و آن حامل امانت الهيّه و بانی هيكل ربّانيّه با
چه موانع و مخاطری مواجه گرديد و چه صدمات و لطماتی بر وجود
مبارکش وارد آمد تا بالمآل بانجام وظيفهء مقدّسهء تاريخی که از طرف جمال
اقدس ابهی بعهدهء آن مرکز اتمّ اوفی محوّل گرديده بود توفيق يافت،
شرحش در اين مختصر نگنجد و بيانش در قالب الفاظ و عبارات در
نيايد. همينقدر ميتوان گفت که آنچه در مدّت نيم قرن بر نفس مقدّس
حضرت بهاءالله و از آن پس بر مرکز ميثاق الهی در راه حفظ و صيانت
آن رمس مطهّر وارد و موجب حلول تألّمات شديده بر آن دو وجود اقدس
گرديد نسبت بخطرات و زحماتی که حضرت عبدالبهاء بوحده طيّ

ساختمان مقام و استقرار آن جسد مقدّس تحمّل فرمود و تا آخرين
لحظات استخلاص مبارک از شدائد سجن ادامه داشت بمنزلهء جزئی از كلّ
و مقدّمه ای از چنان امر اوعر خطير بوده است.

 

اوّلين مشكل مهمّ در اجراء اين مقصد جليل تدارک محلّ جهت ارتفاع
مقام بود که مالک حريص و طمّاع آن تا مدّت مديد بر حسب تحريکات
ناقضين و تسويلات مغلّين از فروش آن امتناع ميورزيد و ديگر مسئلهء
خريد اراضی جهت احداث طريقی بمقام  که از لحاظ  ساختمان امری لازم
و ضروری محسوب ميگرديد و صاحب زمين مبالغ باهظه ادّعا ميکرد
بنحوی که وجود اطهر با صرف اوقات پر
 بها مجبور بودند مدّتها با وی
بگفتگو و مذاکره پردازند. ديگر ايرادات و اشکالات بيحدّ و حصر عمّال
حکومت و ولاة امور از اعالی و ادانی که حضرت عبدالبهاء ميبايست با
ادای توضيحات و سپردن تعهّدات کلّيّهء اشکالات و موانع را برطرف و افکار
 مشوّش و منحرف آنانرا مطمئن و مستريح نمايند. ديگر وضع
مخاطره آميزی که در اثر القاآت و مفتريات مرکز نقض و اعوان وی نسبت
بمنظور و مقصود از احداث اين بنا در اذهان توليد گشته و حيات هيكل
مبارک را تهديد مينمود. ديگر تعويق و تأخيری که در نتيجهء غيبت
طولانی و الزامی آن وجود مقدّس از حيفا در امر ساختمان پيش آمد نموده
و طلعت انور را از نظارت و سرپرستی مستقيم در اين کار عظيم باز
ميداشت. اين موانع و محظورات از جمله مسائل و مشاكلی بود که در
سبيل تحقّق اين مقصد اعزّ اعلی موجود و آن حافظ وديعهء رحمانيّه
ميبايستی در آن لحظات حسّاس و خطير بر يک يک از آنها فائق آمده و

راه را برای تنفيذ نوايای مقدّسه صاف و هموار فرمايد.

 

چه بسيار که از لسان مبارک شنيده ميشد که می فرمودند «هر سنگی از
سنگهای مقام و راهی که به آن بقعهء مقدّسه منتهی ميگرديد با اشک چشم و
مصائب و مصارف لا تحصی بر داشته شده و در جای خود بر قرار
گرديده است»
.  يکی از دوستان که ناظر اوضاع و احوال آن ايّام بوده نقل
ميکند که هيكل مبارک فرمودند «يکشب چنان خود را در دريای احزان
و آلام مستغرق و ابواب را از هر جهت مسدود و مستغلق يافتم که جز
توسّل بدعا و تشبّث بذيل کبرياء چاره ای نديدم اين بود که تمام ليل را
بتلاوت ذکری که از حضرت نقطهء اولی داشتم  پرداختم و از ترتيل آن
آيات اطمينان قلب و راحت خاطر يافتم. فردای آن شب صاحب زمين
بنفسه آمد و عذر خواهی کرد و شخصاً تقاضا و استدعا نمود که ملکش را
خريداری نمايم». 

 

باری پس از ده سال مصائب و متاعب بيکران و دسائس و تفتينات اعداء
داخل و خارج مرکز ميثاق  موفّق گرديد در همان سنه که خصم الدّ
امر الله از مقام سلطنت مخلوع شد و اوّلين مؤتمر ملّی بهائی امريک برای
انتخاب هيأت تنفيذيّه و تمشيت امور مشرق الاذکار آن ارض در مدينهء
شيکاغو تشکيل گرديد امر خطير و عظيمی را که مبادرت فرموده بود
بسر منزل مقصود برساند و امانت الهيّه را بمحلّ معلوم و مرکز معهود
بسپارد. و اين اقدام منيع در تاريخ بيست و هشتم ماه صفر ١٣٢٧ هجری
مطابق با ٢٢ مارس ١٩٠٩ميلادی در يوم نيروز و عيد سعيد فيروز
اوّلين عيدی که هيكل مبارک پس از خروج از حبس برپا داشته بودند

صورت گرفت. و آن وجود اقدس در آن يوم مکرّم تابوت مرمر را با زحمات
بسيار بمقام اعلی که قدس الاقداسش را در بحبوحهء انقلابات ناقضين و
مفتشين بيد قدرت بنيان فرموده بود منتقل ساخت و شب هنگام در
روشنائی سراج واحد در حضور جمعی از ياران شرق و غرب با وضعی
مهيمن و مؤثّر صندوق چوبی حامل عرش مطهّر و رمس جناب انيس را
بدست مبارک در درون تابوت در قلب آن ضريح منوّر و مضجع معنبر
قرار داد. و چون اين امر بکمال احترام و احتشام اختتام پذيرفت و عنصر
اعزّ الطف حضرت اعلی بتأييدات غيبيّه و توفيقات صمدانيّه آمناً سالماً
محفوظاً محروساً در مقرّ ابدی خويش در آغوش جبل مقدّس ربّ
استقرار يافت حضرت عبدالبهاء که تاج مبارک را از سر برداشته و کفشها
و لبّادهء مبارک را بيک سو نهاده بودند بجانب تابوت خم شدند و در حينی
که شعرات نقره ای فام آن طلعت نوّار در حول رأس منير پريشان و چهرهء
مبارک مشعشع و درخشان جبين را بر کنار صندوق قرار داده با صدای
بلند شروع بگريه نمودند بطوريکه حاضرين از تأثّرات و احزان قلبيّهء
هيكل اطهر بناله و حنين در آمدند و آن شب از کثرت تألّمات و خلجان
احساسات خواب از ديدگان مبارک متواری گرديد.


پس از انجام اين امر جليل و مقصد رفيع توقيع مقدّسی از يراعهء عظمت
مرکز ميثاق نازل و حصول اين  موفّقيّت جديد و موهبت حضرت ربّ
مجيد را بدوستان الهی و ياران يزدانی بشارت فرمودند قوله العزيز «ای
ياران الهی بشارت کبری اينکه هيكل مطهّر منوّر مقدّس حضرت اعلی
روحی له الفدا بعد از آنکه شصت سال از تسلّط اعداء و خوف از اهل

بغضاء همواره از جائی بجائی نقل شد و ابداً سکون و قرار نيافت بفضل
جمال ابهی در يوم نيروز در نهايت احتفال با کمال جلال و جمال در
جبل کرمل در مقام اعلی در صندوق مقدّس استقرار يافت. هذا هو المرقد
الجليل و هذا هو الجدث المطهّر و هذا هو الرّمس المنوّر... اميد چنانست که
به ميمنت اين امر عظيم امرالله در جميع اطراف و اکناف جلوهء ديگر نمايد
و طلوع و اشراقی عظيم فرمايد و هذا من فضل ربّی. اين تأييدات و
توفيقات از فم مطهّر جمال قدم موعود بود الحمدللّه بحيّز حصول رسيد
فاشکرو الله علی هذه النّعمة العظمی و الموهبة الکبری الّتی شملتنا اجمعين
من ربّ العالمين».

 

و همچنين در آن لوح منيع مذکور «و از تصادفهای عجيب آنکه در همان
روز نوروز از شيکاغو تلگرافی ... رسيد مضمون اينکه از هر شهری از
شهرهای امريک احبّا بالنّيابة از خود مبعوثی انتخاب نمودند و بشيکاغو
فرستادند. چهل مبعوث در شيکاغو جمع شدند و قرار قطعی موقع
مشرق الاذکار و بنيانش دادند تا كلّ احبّای امريک در بنيان مشرق الاذکار
در شيکاغو مشترک باشند».


با انتقال عرش اطهر حضرت نقطهء اولی بکوه کرمل و استقرار آن رمس
منوّر در آن جبل مقدّس نقشه ای که بنهايت عظمت در اواخر حيات
مبارک حضرت بهاءالله تنظيم و بمشيّت نافذهء الهيّه ترسيم شده بود تنفيذ
گرديد و مساعی و زحمات بيشمار مرکز عهد و پيمان الهی بتاج  موفّقيّت
کبری متوّج شد و بقعهء مقدّسهء عليا مطاف ملأ اعلی که بفرمودهء مبارک
حضرت عبدالبهاء ترابش مطلع الهام و پس از روضهء مبارکهء جمال اقدس

ابهی اعلی و اشرف مقامات مقدّسهء عالم بهائی محسوب است بطور ابد در
صفح جبل ربّ مرتفع گشت و آن مرکز بهيّ الانوار در ارض ميعاد که از
اوّل لا اوّل معزّز و در کتب و صحف سماويّه بابدع اذکار معروف و
موصوف بوده بطراز منيع تأسيس گرديد.

 

اين مقام مقدّس وجهش بسوی مدينهء منوّرهء عكّا و روضهء مبارکهء عليا
قلب العالم و قبلة ‌الامم متوجّه در يسارش مقرّ حضرت ايليا و در يمينش
اتلال جليل مهد مسيح صبيح در خلفش جلگهء شارون و در دامنه اش كلنی
زهّاد آلمانی که از ايّام مقارن اظهار امر جمال منير ابهی در سال ١٨٦٣
ميلادی در مدينة‌ الله لانه و کاشانهء خود را ترک نموده و در انتظار «مجیء
ربّ»  باين صفح مقدّس ملتجی گرديده‏اند واقع ميباشد.

 

پس از ارتفاع مقام تحوّلات حاصله از تکميل و تشييد آن بقعهء مبارکهء نورا
و ايجاد حدائق غلبا و تحصيل اراضی موقوفهء وسيعه و استقرار مضاجع
منوّره مراقد مخدّرهء کبری امّ حضرت عبدالبهاء و حضرت غصن الله الاطهر
و حضرت ورقهء عليا ثمرهء ازليّهء سدرهء منتهی در جوار آن مکمن اسنی
شطری از عظمت و جلال و شهرت و کمال آن روضهء غنّا و محطّ رُحّال
ملأ اعلی را ظاهر و آشکار ساخت و رشحی از رفعت و امتناع مقصد اعزّ
ابهائی را که علّت بعث و پيدايش اين مقام اقدس اعظم بوده باهر و
پديدار گردانيد. حال چون بمرور ايّام تأسيسات بهيّه و مشروعات جليله و
معاهد عظيمه طائف حول اين مرکز اداری جهانی اهل بهاء ايجاد گردد
قوای مکنونهء منبعث از آن مقصد قدسيّه و لطيفهء ربّانيّه از حيّز غيب قدم
بعرصهء شهود خواهد گذاشت و اين مصدر الطاف الهی و مشرق آيات

سبحانی علی رغم تشبّثات دشمنان و همجات عنيفهء اهل طغيان بر منزلت و
مکانت خواهد افزود تا آنکه شوکت و عظمت بالغه اش واضح گردد و
قدرت و عزّت کامله اش در انظار عالم و عالميان مشرق و نمايان شود.

(محطّ از ریاض اللغات: (از : ح ط ط) محلّ نزول و فرود (براى توقّف يا اقامت) ˗ موقف ˗ ايستگاه

(رُحّال از ریاض االغات: رونده ˗ ذاهب ˗ حرکت کننده برای سیر يا سفر

 

لسان قدم در الواح و صحائف مقدّسه بذکر شؤون و مقامات منيعهء آن جبل
الهی و کرم اعظم يزدانی مألوف و در لوحی مخصوص که باعزاز آن مطلع
انوار از سماء ارادهء طلعت مختار نازل اين خطابات عاليات مدوّن و
مسطور قوله البديع «يا کرمل انزلی بما اقبل اليک وجه الله مالک ملکوت
الاسماء و فاطر السّماء ... طوبی لک بما جعلک الله فی هذا اليوم مقرّ عرشه و
مطلع آياته و مشرق بيّناته طوبی لعبد طاف فی حولک و ذکر ظهورک و
بروزک ... يا کرمل بشّری صهيون قولی اتی المکنون بسلطان غلب العالم و بنور
ساطع به اشرقت الارض و من عليها ايّاک ان تکونی متوقّفاً فی مقامک
اسرعی ثمّ طوفی مدينة‌ الله الّتی نزّلت من السّماء و کعبة‌ الله الّتی کانت
مطاف المقرّبين و المخلصين و الملائکة العالين.»
 (مضمون: بشتاب ای کرمل 

که وجه خداوندِ مالکِ اسماء و فاطرِ سماء به تو اقبال فرموده ... خوشا به حالت که خداوند تو را مقرّ 

عرش خود و محلِ طلوع آیاتش و محلِ اشراقِ بیّناتش قرار فرموده. خوشا به حال بنده ای که حولت طواف 

کند، ظهور و بروز و آنچه که به فضل پروردگارت بدان فائز شدی را ذکر نماید.. یا کرمل، صهیون 

را بشارت ده و بگو: آنکه مکنون بود به قدرتی غالب  و به نوری ساطع بر عالم و عالمیان ظاهر شد.

 مبادا در مقام خود متوقف شوی و (یا درنگ کنی)  بشتاب و مدینه الهی را که از آسمان نازل شده، 

طواف نما،  و کعبه الهی را که محل طواف مقربین، مخلصین و ملائکه عالین است (طواف نما)

 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

هفت وادي - قوس نزول و صعود - مراتب سبعه خلقت

  هفت وادی  اثر حضرت بهاءاللّه ذکر الاسرار فی معارج الاسفار لمن یرید ان یسافر الی اللّه المقتدر الغفّار بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الّذی اظهر الوجود من العدم و رقم علی لوح الانسان من اسرار القدم و علّمه من البیان ما لا یعلم و جعله کتاباً مبیناً لمن آمن و استسلم و اشهده خلق کلّ شیئ فی هذا الزّمان المظلم الصّیلم و انطقه فی قطب البقآء علی اللّحن البدیع فی الهیکل المکرّم (مظاهر مقدسه) . لیشهد الکلّ فی نفسه بنفسه فی مقام تجلّی ربّه بانّه لا اله الّا هو و لیصل الکلّ بذلک الی ذروة الحقایق حتّی لا یشاهد احد شیئاً الّا و قد یری اللّه فیه. ای رؤیة تجلّیه المودعة فی حقایق الاشیآء والّا انّه تعالی منزّه من ان یشهد او یری «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللّطیف الخبیر»  («بسم الله الرحمن الرحیم» بیان مبارکی است که آیه اول قرآن کریم نیز می باشد. شیخ احمد احسایی، حضرت باب و حضرت عبدالبهاء تفسیراتی بر آن نوشته اند. جناب دکتر نادر سعیدی در مقاله ای به مقایسه این تفسیرات پرداخته اند. مقاله دکتر سعیدی در این لینک قابل مطالعه می باشد: تفسير بسم الله الرحمن الرحيم . ویدیوی ...

الواح وصایا: نکته به نکته مو به مو

«حضرت عبدالبهآء در رتبه اولى مرکز و محور عهد و ميثاقِ بى مثيلِ حضرت بهاءالله، و اعلى صُنعِ يدِ عنايتش، و مرآتِ صافى انوارش، و مَثَلِ اعلاى تعاليم، و مبيّن ِمصون از خطاى آياتش، و جامع جميع کمالات و مظهر کلّيّۀ صفات و فضائل بهائى، و غصنِ اعظم منشعب از اصلِ قديم و غصن الامر و حقيقتِ مَن طاف حوله الاسماء، و مصدر و منشأ وحدت عالم انسانى و رايت صلح اعظم، و قمرِ سمآءِ اين شرع مقّدس بوده و ِالى الأبد خواهد بود. و نام معجز شيم عبدالبهآء - بنحو اتم و اکمل و احسن جامعِ جميعِ اين نعوت و اوصاف است. و اعظم از کل اين اسماء عنوان منيع «سرالله» است که حضرت بهآءالله در توصيف آن حضرت اختيار فرموده اند و با آنکه بهيچوجه اين خطاب نبايد عنوانِ رسالت آن حضرت قرار گيرد، مع الوصف حاکى از آن است که چگونه خصوصيّات و صفاتِ بشرى با فضائل و کمالاتِ الهى در نفس مقدس حضرت عبدالبهآء مجتمع و متّحد گشته است.» حضرت ولی امرالله، دور بهائی «عهد و ميثاق حضرت بهاءالله منبعث از ارادهء قاطعه و مشيّت نافذهء آن مظهر کلّيّهء الهيّه بوده که بنفسه المهيمنة علی الکائنات به تأسيس چنين ميثاق وثيق (بسیار محکم) اقدام فرمود. الواح وصايا...

کلمات مکنونه عربی و معادل آن به انگلیسی

الكلمات المكنونة العربيّة هُوَ البَهِيُّ الأَبْهى هذا ما نُزِّلَ مِنْ جَبَرُوتِ العِزَّةِ بِلِسانِ القُدْرَةِ وَالْقُوَّةِ عَلَى النَّبِيِّينَ مِنْ قَبْلُ. وَإِنَّا أَخَذْنا جَوَاهِرَهُ وَأَقْمَصْناهُ قَمِيصَ الاخْتِصارِ فَضْلاً عَلَى الأَحْبَارِ لِيُوفُوا بِعَهْدِ اللهِ وَيُؤَدُّوا أَمانَاتِهِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَلِيَكُونُنَّ بِجَوْهَرِ التُّقَى فِي أَرْضِ الرُّوحِ مِنَ الفائِزِينَ. HE IS THE GLORY OF GLORIES THIS is that which hath descended from the realm of glory, uttered by the tongue of power and might, and revealed unto the Prophets of old. We have taken the inner essence thereof and clothed it in the garment of brevity, as a token of grace unto the righteous, that they may stand faithful unto the Covenant of God, may fulfill in their lives His trust, and in the realm of spirit obtain the gem of divine virtue.   يَا ابْنَ الرُّوحِ ۱ فِي أَوَّلِ القَوْلِ امْلِكْ قَلْباً جَيِّداً حَسَناً مُنيراً لِتَمْلِكَ مُلْكاً دائِماً باقِياً أَزَلاً قَدِيماً. O SON OF SPIRIT!  My f...