رد شدن به محتوای اصلی

قرن بدیع و منضمات: فصل ۱۹

 

                                           

فصل نوزدهم: سفر حضرت عبدالبهاء به اروپ و آمريک


چنانکه در صفحات قبل مذکور گرديد سطوع انوار حقيقت بر افق باختر و استقرار امر مقدّس حضرت بهاءالله در اقطار غربيّه که از شؤون و مظاهر بهيّهء دورهء ميثاق محسوب قوای عظيمهء  روحانيّه و ثمرات جنيّهء طيّبه ای ببار آورد که الطاف مخصوصهء نيّر پيمان و شرکت مرکز عهد رحمان را در تمشيت امور و تنسيق خدمات تاريخی ياران آن سامان بخود جلب نمود و ارادهء مبارک بر اعلاء كلمهء ربّانی و ندا بملکوت يزدانی در مدن و ديار غرب تعلّق گرفت. ولی تا بحران ناقضان پيمان موجود و ظلم و عدوان حکومت جائره در بين بود انجام نوايای طلعت ميثاق الهی ميسّر نگرديد و تحقّق آمال آن مشرق مواهب سبحانی ممکن نشد. تا آنکه بتوفيقات صمدانيّه ظلمت ديجور نقض زائل گرديد و آفتاب جهانتاب عهد آفاق قلوب را منوّر نمود. ورقاء ايکهء عبوديّت از قفس سجن رهائی يافت و زنجير سجن يوسفی از گردن عبدالبهاء برداشته شد و سلاسل و اغلال بر گردن عبدالحميد خصم پليد بيفتاد. و اين بود که آن هيكل انور بمجرّد استخلاص از حبس و استقرار رمس اطهر حضرت باب در آرامگاه ابدی خود و فراغت و اطمينان خاطر از لحاظ آن وديعهء الهيّه در عقد سابع از حيات مقدّس خويش قيام فرمود و با آنکه در اثرتتابع محن و بلايا و صرف ايّام مبارک در غربت و اسارت و وجود غوائل و مشاغل  بی پايان علل و امراض مختلفه بر هيكل انورش طاری گرديده و قوای جسمانی بكلّی تحليل رفته بود آن منادی ملکوت با همّت و استقامت بی نظير اراده فرمود تا آخرين رمق حيات را در سبيل خدمت امر محبوب ايثار نمايد و بانجام خدمت و رسالت عظيمی که در قرن اوّل بهائی بيمثل و عديل است مبادرت ورزد. (عقد سابع: دهه هفت)


سفر سه سالهء مبارک بدواً بقطر مصر سپس بصفحات اروپ و امريک بدرجه ای عظيم و حائز اهمّيّت است که بوصف نيايد و نتايج تاريخی آن بقدری مهيمن و خطير است که در تحرير و تقرير نگنجد. همينقدر ميتوان گفت که اين سفر مقدّس فصل بديعی در تاريخ قرن اوّل بهائی مفتوح و دورهء نوينی در عالم بسط و اشاعهء آئين جمال اقدس ابهی ايجاد نمود که در مستقبل ايّام قدر و عظمت آن معلوم و آثار بهيّهء مضيئه اش کما ينبغی و يليق بر جهان و جهانيان مکشوف خواهد گرديد. (کما ینبغی از ریاض اللغات: بنحوی که شايسته است ˗ بطرزی که مناسب است ˗ آنطور که بايسته است.)


امر مقدّس الهی در اثر سقوط و هبوط دشمنان از قيودی که مدّت شصت و شش سال آنرا از حرکت و تقدّم سريع باز داشته بود مستخلص گرديد و قائد  عظيم و مرکز عهد کريمش با وجود تضييقات و اضطهادات وفيره که هنوز فعّاليّت دوستان رحمانی را در مهد آئين نازنين محدود می ساخت آزادی عمل يافت و اين آزادی بجز برههء قليلی از ايّام جنگ عمومی (١٩١٨ - ١٩١٤) که مخالفت اعدا  تجديد گرديد تا پايان حيات مبارک ادامه پذيرفت و تأسيسات و مشروعات مرکز جهانی امرالله نيز از هر گونه تضييق و تهديد رهائی حاصل نمود. در اثر اين تغيير و تحوّل شديد ابرهای تيره زائل شد و شمس پيمان در آسمان امرالله سطوع و اشراق جديد نمود و چنان بنورافشانی و دُرّ فشانی مألوف گرديد که عشّاق روی مبينش را در شرق و غرب در دريای شگفتی و اعجاب مستغرق ساخت و نفوذ و تأثير نامتناهيش را در جريان تاريخ اين امر ابدع اعظم باقی گذاشت. حمامهء الهيّه آهنگ رياض غربيّه نمود و غصن دوحهء رحمانيّه که بفرمودهء مبارک در ريعان شباب بزندان اعدا گرفتار و در پيری و فرسودگی از آن استخلاص يافته بود به تبليغ امر پروردگار قيام فرمود و با آنکه در مدّت حيات در محافل و مجالس اهل غرب وارد نشده و در مجامع عمومی بنطق و بيان نپرداخته،  مدرسه نديده و لسان و آداب و رسوم و قواعد قوم را نياموخته بود بلحنی بديع و قدرتی محيّر العقول از فراز منابر و کرسی خطابات در عواصم مهمّهء اروپ و بلاد شاسعهء امريک باثبات حقيقت الوهيّت و حقّانيّت مظاهر مقدّسه و ابلاغ تعاليم رحمانيّه و بسط مبادی ساميهء ربّانيّه و کشف اسرار مدنيّت الهيّه و حلّ مشاكل اقتصاديّه و اعلان وحدت عالم انسانی پرداخت. وجود مبارک نظر به تصميم قاطعی که در انجام سفر بديار غرب و ندا بملکوت الهی در آن بلدان اتّخاذ فرموده بودند با وجود ضعف و انحلال قوا در يکی از ايّام ماه سپتامبر ١٩١٠ ميلادی يعنی يکسال پس از سقوط عبدالحميد و استقرار رمس منوّر حضرت اعلی در جبل کرمل بدون اطّلاع قبلی بصوب مصر توجّه فرمودند و قريب يکماه در پورت سعيد اقامت گزيدند. آنگاه بقصد عزيمت بجانب اروپ وارد کشتی گرديدند ولی چون صحّت و سلامت مبارک رخصت حرکت نداد در اسکندريّه نزول اجلال فرموده سفر را بتأخير انداختند و مقرّ مبارک را در رمله يکی از ضواحی اسکندريّه معيّن فرمودند و پس از چندی به زيتون و قاهره تشريف بردند و آن اشطار بقدوم مرکز عهد حضرت پروردگار مزيّن گرديد. سپس در تاريخ يازدهم اوت ١٩١١ هيكل اقدس بمعيّت چهار نفر از خدّام و ملتزمين رکاب بوسيلهء کشتی بخار کرسيکا بجانب مارسی رهسپار شدند و بعد از توقّف مختصری در تونون لبن بلندن عزيمت فرمودند و يوم چهاردهم سپتامبر ١٩١١ مردم عاصمهء عظيمه بزيارت مرکز ميثاق الهی مفتخر و متباهی گرديدند و پس ازيکماه اقامت در اين مدينه وجود مبارک بپاريس تشريف فرما شدند و مدّت نه هفته در آن شهر اقامت و در دسامبر همان سال به برّ مصر معاودت فرمودند و مجدّداً در رملهء اسکندريّه رحل اقامت افکندند و فصل زمستان را در آن محلّ بسر بردند.  تا  نوبت سفر ثانی مبارک رسيد و در تاريخ بيست و پنجم مارس ١٩١٢ با جهاز «سدريک» ازطريق ناپل مستقيماً بصوب نيويورک حرکت و در يازدهم آوريل به بندر مذکور ورود فرمودند و مدّت هشت ماه در خطّهء وسيعهء امريک از يک کرانه تا کرانهء ديگر به سير و سياحت پرداختند و طيّ آن شهرهای واشينگتون، شيکاغو، كليولند، پيتسبورگ،  مونت كلر، بستن، ورسستر، بروكلين، فن وود، ميلفورد، فيلادلفيا، وست  انگل وود، جرزی سيتی ، کامبريج، مدفورد، موريس تون، دابلين،  گرين‌ايکر، منترال، مالدن، بوفالو، کنوشا، ميناپوليس، سن پل، اماها، لينکلن، دنور، گلن وود اسپرينگز، سالت ليک سيتی، سانفرانسيسکو، اوكلند، پالو آلتو، بركلی،  پاسادينا، لاس انجلس، ساکرامنتو، سن سيناتی و بالتيمور موطئ اقدام مرکز ميثاق الهی واقع گرديد. سپس در تاريخ پنجم دسامبر ١٩١٢ هيكل مبارک بوسيلهء کشتی «سلتيک» از نيويورک بشطر ليورپول عزيمت و از آنجا با قطار آهن بجانب لندن حرکت فرمودند بعداً به آکسفورد و ادينبورگ و بريستول تشريف فرما شده و از آنجا مجدّداً به لندن معاودت و در تاريخ بيست و يکم ژانويهء ١٩١٣ بطرف پاريس توجّه فرمودند و در سی ام مارس عازم اشتوتگارت گرديدند  و از آنجا در يوم نهم آوريل به بوداپست تشريف بردند و نه روز بعد به وين عزيمت فرمودند و در تاريخ بيست و پنجم آوريل به اشتوتگارت مراجعت و در اوّل ماه مه وارد پاريس شدند و تا دوازدهم ژوئن هيكل اقدس در آن شهر توقّف فرمودند و روز بعد بوسيلهء کشتی «هيمالايا» که از مارسی حرکت ميکرد بقطر مصر رهسپار شدند و بفاصلهء چهار يوم به پورت سعيد ورود فرمودند و پس از گردش مختصری در اسماعيليّه و ابوقير و توقّف بالنّسبه ممتدّی در رمله بجانب حيفا توجّه فرموده و سفر تاريخی مرکز ميثاق الهی در يوم پنجم دسامبر ١٩١٣ميلادی پايان پذيرفت.


هيكل مبارک طيّ اسفار مذکور در مجامع و محافل و کنائس ومعابد و دارالفنون ها و معاهد علميّه در حضور جماعات کثيره از فلاسفه و دانشمندان و ارباب علوم و صنايع و رؤسای اديان و اعاظم رجال و اکابر قوم از هر طبقه و مرتبه که در بعضی موارد عددشان از هزار تجاوز مينمود تعاليم اساسيّه و اصول و مبادی ساميهء اب بزرگوارش را که در کتاب مستطاب اقدس تنزيل يافته بود به آهنگی بديع و بيانی بليغ و قدرتی بی مثل و عديل اعلام و سياست الهيّه را بملل و نحل عالم همچنين به رهبران و زمامداران افکار عموميّهء بشريّه علی رؤوس الاشهاد ابلاغ فرمودند. از جمله بيان تحرّی حقيقت فارغ از سوء تفاهم و تقليد،  وحدت عالم انسانی محور تعاليم ربّانی در اين امر ابدع اعظم،  وحدت اديان الهيّه،  ترک تعصّبات مذهبی و جنسی و طبقاتی و وطنی،  تطابق علم و دين،  تساوی حقوق رجال و نساء که طير عالم انسانی را بمنزلهء دو جناح جهت عروج بمدارج ترقّی و حصول مقامات مادّی و معنوی است،  تعليم اجباری،  اختيار لسان بين المللی،  تعديل معيشت و حلّ مسائل اقتصادی، تأسيس محکمهء کبری برای حلّ اختلافات و منازعات بين دول و ملل،  وجوب اشتغال بکار و قبول آن در ساحت پروردگار بمنزلهء نفس عبادت مادام که با روح خلوص و خدمت توأم گردد،  تجليل عدالت بعنوان اصل اساسی و ضابط حقيقی در جامعهء بشری،  تکريم مقام ديانت چون نور مبين و حصن متين از برای نظم عالم و حفظ امم و بالاخره تأسيس صلح عمومی هدف اعلی و مقصد اسنای عالم انسانی و غيره و غيره.


آن منادی ملکوت علاوه بر تبيين و تشريح تعاليم مقدّسهء اين دور اکرم که بفرمودهء حضرتش «روح عصر» و مايهء سعادت و نجات عالم بشريّت است بکمال صراحت اخبار فرمود که آتش مهيب جهانسوزی در کار است اگر رجال عالم و مصلحان و زمامداران امم در دفع آن بلای مبرم نکوشند و به آب تعاليم الهيّه خاموش ننمايند قارّهء‌ اروپ بتمامه منفجر گردد و لهيب آن عالمی را بسوزاند و نيز بصريح بيان اعلان و انذار فرمود که «قطعهء اروپ مانند جبّه خانه شده و موقوف بيک شراره‌ است». بعلاوه هيكل مبارک در جميع محافل و مجالس تحوّلات و تطوّرات عظيمه ای را که در آن قارّهء منقلبه در شرف تکوين بود اعلام و نهضت عدم تمرکز قوای سياسی را که بنهايت شدّت در حيّز ظهور و بروز و بتقويت و استقلال اجزاء داخلهء حکومات و تقسيم حدود و اختيارات منتهی ميگرديد گوشزد نمود و بوقوع حوادث مؤلمه در سرزمين ترک و ايذاء و آزار ملّت يهود در قطعهء اروپ اشاره فرمود و منظرهء آتيهء جهان و اشراق نيّر صلح و سلام از افق امکان را پس از ختام انقلابات حاليّه و استقرار تعاليم ربّانيّه باين بيان روح بخشنده روشن و آشکار ساخت قوله العزيز «عنقريب ملاحظه نمائيد که عَلَم تقديس بلند گردد و پرچم وحدت و محبّت عالم انسانی در قطب آفاق موج زند و صلح عمومی بنياد شود و پرتو حقيقت جلوه نمايد» و همچنين «روی زمين بهشت برين گردد و جهان ناسوت آئينهء ملکوت شود جهان جهان ديگر گردد و نوع انسان تربيت و روش و سلوک ديگر يابد».  در طيّ اين اسفار از هيكل مبارک چنان روح حيات و استقامت و انقطاع و فعّاليّت و توجّه  تامّ و حصر افکار در اجرای منظور مقدّسی که لأجل آن قيام فرموده بود ظاهر و باهر گرديد که ملازمان حضور و کافّهء نفوس که از نزديک افتخار ملاحظهء اطوار و افعال آن وجود اقدس را داشتند در دريای بهت و حيرت مستغرق شدند. در احيان سفر و گردش بلاد حضرتش بهيچوجه بمناظر و مواقع بديعه و ابنيه و جهات عاليه که انظار واردين و مسافرين را بخود معطوف ميساخت و ملتزمين رکاب اکثر از لحاظ تنوّع و رفع خستگی و انبساط خاطر مبارک مايل بودند که هيكل اکرم آن مواضع و مواقع را ديدن نمايند توجّهی  نمی فرمود بصحّت و سلامت خويش اهمّيّت نميداد و با وجود ضعف و نقاهت به آسايش و راحت خود نمی پرداخت. شب و روز بنشر نفحات الله مشغول بود و روز و شب به تبشير ملکوت الله مألوف. امر ديگر که موجب جلب انظار و توجّه نفوس از خاصّ و عامّ  گرديد مراتب استغنا و استقلال آن مظهر لطف و عطا و معدن جود و سخا بود. آن وجود اکرم از قبول هدايا و تحف ياران و اعانات دوستان که جهت مصاريف مبارک بطيب خاطر و شعف وافر تقديم مينمودند امتناع ميورزيد و از تفقّد حال ملهوفين و دلجوئی مظلومين و عيادت مرضی و بذل بفقرا و مستمندان آن ديار خود داری نداشت. چون ابر رحمت بر اراضی قلوب کئيبه ميباريد و چون آفتاب مکرمت بر ارواح و عقول مستعدّه پرتو ميافکند. باعتراضات رؤسا و پيشوايان متعصّب مذهبی اعتنا نمی فرمود و بحملات مغلّين و تحريکات مخالفين وقعی نميگذاشت. از کرسی خطابه و نطق حقّانيّت امر حضرت مسيح را در معابد يهود و حقّيّت رسالت حضرت سيّد المرسلين را در کنائس ابناء كليم و ملّت روح بنهايت صراحت و صرامت اثبات و مدلّل می فرمود و همچنين وحدت ظهورات الهيّه و لزوم اتبّاع تعاليم ربّانيه را نزد مادّيّون و زنادقه و معترضين و مرتابين تشريح و توضيح مينمود.


در تجليل و تکريم مقام حضرت بهاءالله در مجامع و محافل و هياكل و صوامع مرکّب از اجناس و طبقات و مذاهب مختلفه من دون ستر و حجاب ميکوشيد و از قبول طرفداری و پشتيبانی اهل ثروت و قدرت و ارباب نفوذ و مکانت که در موارد عديده چه در انگلستان و چه در امريکا نسبت بانجام هر گونه خدمت و بذل هر نوع مساعدت در راه انتشار و تقويت پيام آن منادی بقا اظهار ميل و اشتياق مينمودند شديداً استنکاف می فرمود. برتر و بالاتر از همهء اين مراتب سجيّهء محبّت و عطوفتی بود که آن قدوهء اهل بهاء و مرکز عهد اتمّ اوفی بکمال خلوص و صميميّت نسبت بکافّهء ناس از بيگانه و آشنا و وضيع و شريف علی حدّ سوی ابراز ميداشت. و اين اظهار عنايت و بذل مرحمت بمکان و زمان مخصوص محدود نبود و بافراد معدود اختصاص نداشت بلکه جميع نفوس در هر مقام و رتبت و از هر طبقه و ملّت که بمحضر انورش مشرّف و بفيض زيارتش مفتخر مشمول الطاف بيکران و مورد فضل و احسان بی پايانش واقع ميگشتند. بدين طريق آن مشرق مواهب سبحانی و مطّلع انوار رحمانی در مدّت سه سنه اهل عالم را که در دريای اوهام و افکار مادّيّه مستغرق و در باديهء اغراض و تعصّبات جاهليّه سرگردان و بسُبات غفلت و دوری از  حقّ و حقيقت گرفتار بودند نصيحت و ارشاد نمود و آنچه مايهء نجات عباد و آسايش من فی البلاد است تشريح و جامعهء انسانی را بورود در شريعهء ربّانی و دخول در سراپردهء وحدت و يگانگی دعوت فرمود. (سُیات: خواب)


هيكل مبارک در طيّ سفرهای متعدّد بمصر چند بار با خديو آن قطر عبّاس حلمی پاشای دوم ملاقات فرمودند و بين آن حضرت و لرد کيچنر مراسم معارفه و آشنائی بعمل آمد و مفتی آن ديار شيخ محمّد بخيت همچنين امام خديو شيخ محمّد راشد و چند تن از علما و پاشاها و رجال ايران و نمايندگان مجلس ترکيه و ارباب جرائد مهمّه در مدينهء قاهره و ‌اسکندريّه و رؤسا و مديران مؤسّسات عظيمهء مذهبی و دون‌ آن بمحضر انور مشرّف شدند و كلّ از فيض لقايش مستفيض و از بحر فضل و احسانش متنعّم و مرزوق گشتند. (عباس حلمی از ویکی پدیا) (خدیو از ریاض اللغات: (خديو کلمهٴ فارسی وارد شده در لسان عرب است) ˗ پادشاه ˗ امیر ˗ مَلِک ˗ لقب حُکَّام مصر خصوصاً در دوران تسلّط عثمانیان در قرن نوزدهم تا اوائل قرن بیستم میلادی بوده است.) (لرد کیچنر از ویکی پدیا


در مدّت اقامت هيكل اکرم در انگلستان عمارتی که در کادوگان گاردنز در اختيار آن وجود اقدس قرار گرفته بود زيارتگاه واردين و مطاف طالبين و قبلهء منجذبين و مقبلين از طبقات و مسالک مختلفه واقع گرديد که با سرور موفور و اشتياق زائد الوصف بملاقات زندانی عكّا شتافتند و بزيارت نفس مقدّسی که ديار آنانرا بقدوم مبارکش مزيّن و آن سرزمين را اوّلين صحنه از مساعی روحانی خويش در غرب مقرّر فرموده بود روآور گشتند.


ليدی بلامفيلد ورقهء مؤمنهء موقنه که در ايّام اقامت هيكل اطهر در لندن افتخار پذيرائی و مهمانداری مبارک را دارا بود شرح مشاهدات خويش را در آن ايّام  پر ابتهاج بدين وصف مينگارد «آه چه ايّام خوشی بود ! طالبين و محبّين از نقاط مختلفهء عالم برای زيارت هيكل اقدس ميآمدند گوئی هنوز صدای اقدام آنها در گوش طنين انداز است. همه روز از صبح تا شام سيلی از نفوس و جماعات من دون وقفه و تعطيل بجانب بيت مبارک روان و مجذوب آن مه تابان. رؤسای کنائس،  مبشّرين ملّت روح،  استادان علوم و السنهء شرقيّه،  رجال و مصادر امور، عرفا و حکما، نمايندگان فرق مختلفهء عيسوی از طايفهء انجيلی و کاتوليک و دون آن،  تياسفه، هندوها،  اصحاب علم مسيحی، اطبّا و شخصيّتهای مهمّه از اسلام و بودائی و زرتشتی همچنين سياسيّون و سربازان لشکر نجات و ساير خادمين نوع و کارکنان امور خيريّه و تأسيسات  عامّ المنفعه،  طرفداران حقوق نساء،  ارباب جرائد و اصحاب قلم،  شعراء،  معالجه کنندگان بوسائل روحانی،  طبقات ممتاز نسوان، هنرمندان و صاحبان حرفه و صنعت،  دوستداران موسيقی و درام و بازرگانان پر ثروت و غنا تا مردم فقير و بينوا کلّاً بمحضر مبارکش مشرّف و جميع مشمول مراحم و اعطاف آن منادی ملکوت که حيات مقدّسش را وقف راحت و ترقّی ابناء نوع نموده بود ميگشتند و کوثر روح از ايادی فضل و احسانش ميچشيدند». (سربازان لشکر نجات: The Salvation Army)


اوّلين بار که هيكل مبارک حضرت عبدالبهاء در يک احتفال غربی حضور بهم رسانيد و از کرسی خطابه در مقابل جمع کثيری از حضّار ايراد نطق فرمود در کنيسهء مسيحی موسوم به «سيتی تمپل» در شهر لندن بود و آن در تاريخ دهم سپتامبر ١٩١١ اتّفاق افتاد. بدواً قسّيس محترم  ر.ج. کمبل هيكل اطهر را بنهايت تجليل و احترام معرّفی نمود. سپس آن وجود اقدس با بيانی مهيّج و لحنی طنين افکن شروع بالقای خطابه فرمود و باثبات وحدانيّت الهيّه و وحدت اساس اديان پرداخت و بکمال وضوح اعلام نمود که امروز ميعاد وحدت نوع انسان از جميع اجناس و طوائف و شعوب و قبايل و اديان و مذاهب فرارسيده و وقت آن است که كلّ در ظلّ خيمهء يک رنگ توحيد در آيند و در سراپردهء اتّفاق و يگانگی محشور شوند.


موقع ديگر در هفدهم سپتامبر بر حسب تقاضای جناب آرچ ديکن ويلبرفرس طلعت ميثاق در کنيسهء «يوحنّای لاهوتی» در «وست مينستر» پس از نماز عصر دربارهء حقيقت و عظمت الوهيّت بشأنی که در کتاب مستطاب ايقان از كلك اطهر جمال اقدس ابهی نازل گرديده بياناتی ايراد فرمودند. يکی از نفوس که جريان تشريف فرمائی مبارک را بکنيسهء مذکور در همان ايّام ثبت نموده مينويسد «آرچ ديکن کرسی مخصوص اسقف اعظم را که در صدر محراب قرار داشت در اختيار ميهمان جليل‌القدر خويش بگذاشت و خود بکمال خضوع در کنار هيكل انور بايستاد و ترجمهء خطابهء مبارک را بنفسه قرائت نمود. حاضرين از وضع محفل و احترامات فائقهء  رئيس بينهايت منجذب و متأثّر گرديدند و به تبعيّت قسّيس زانو زده از آستان مبارک  رجای تأييد و برکت نمودند در اين حين  وجود اقدس قيام فرمودند و در حالی که ايادی مبارک مرتفع بود با لحنی مليح و جذّاب در بين سکوت حضّار بدعا و مناجات پرداختند و از ساحت کبريا طلب برکت و رحمت نمودند چنانکه فضای آن معبد عظيم از ارتعاشات آن صوت بديع باهتزاز آمد و قلوب از تموّجات آن بحر محيط انشراح و انبساط بی پايان حاصل نمود». علاوه بر احتفالات مذکوره هيكل مبارک بر حسب دعوت و خواهش شهردار لندن در منشن هاوس تشريف فرما شده و با مشارٌ اليه صرف صبحانه فرمودند. و نيز در محلّ جمعيّت تياسوفيها بموجب استدعای رئيس جمعيّت خطابه ای ايراد نمودند و همچنين در جلسه ای که در مرکز هيأت افکار عاليه در لندن تشکيل شده بود صحبت فرمودند. از طرف انجمن برامو - سوماج نيز از هيكل اطهر دعوت گرديد و آن وجود اقدس در جلسهء مخصوص که تحت ادارهء آن انجمن منعقد شده بود ايراد نطق فرمودند و همچنين طبق دعوت جمعيّت مسلم انگلستان در جامع اسلامی واقع در وکينگ در مقابل جمّ غفيری از اجلّهء نفوس دربارهء وحدت عالم انسانی خطابه ای مهيمن و غرّا ايراد فرمودند و از طرف شاهزادگان و رجال و وزراء سابق ايران و اعضاء سفارت شاهنشاهی در لندن پذيرائی گشتند.


در آکسفورد وجود مبارک در منزل دکتر چين بعنوان ميهمان اقامت فرمودند و در همان شهر در مقابل جمعيّت عظيمی از حضّار در جلسه ای که تحت رياست دکتر استلين کارپنتر در دانشکدهء منچستر منعقد شده بود نطقی بليغ و مؤثّر و مستدلّ ايراد فرمودند بطوريکه حاضرين كلّاً مجذوب بيانات مبارک گرديده و بی نهايت باصول و مبادی امر علاقه مند شدند. همچنين از کرسی خطابه در يکی از کنائس بنام «کنگرگی شنال چرچ» در «ايست اِند» لندن بر حسب خواهش رئيس کنيسه بيانات منيعی ادا نمودند و در بعضی از مراکز مهمّه از جمله در «وست مينستر هال» خطاباتی بجمعيّت حاضرين که از اجلّهء نفوس تشکيل و در رأس آنها سر توماس بركلی از بزرگان انگلستان قرار داشت القا فرمودند. همچنين در کاکستون هال به بيان مبادی الهيّه و بسط تعاليم ربّانيّه پرداختند و كلّ از آن بحر زخّار اغتراف حقايق و معانی بديعه نمودند. بعلاوه هيكل مبارک در نمايش مذهبی «قلب مشتاق» در چرچ هاوس درمحلّ وست مينستر حضور بهم رساندند و اين اوّلين نمايشی بود که آن وجود اقدس در مدّت عمر ملاحظه فرموده بودند و چون در آن نمايش تاريخ حيات و مصائب حضرت مسيح له المجد و الثّناء نشان داده ميشد اشک از ديدگان مبارک جاری گرديد. در طالار «پاسمور ادواردز ستلمنت» واقع در ميدان «تاويستک» مرکز ميثاق در حضور جمعيّتی مرکّب از چهار صد و شصت نفر از افراد بر جسته و منتخب جامعه که تحت نظارت پرفسور ميکائيل سادلر اداره ميشد صحبت فرمودند. سپس طلعت انور عدّه ای از نسوان کارگر آنجا را که در فاصله بيست ميلی لندن تعطيل را برگزار ميکردند ديدن فرمودند و باز برای مرتبهء ثانی بدان مؤسّسه تشريف فرما شدند و جمعی از طبقات و عناصر مختلفه از جمله چند تن از کشيشان متعلّق بفرق متنوّعهء مسيحی،  رئيس دبستان پسران،  يکنفر از اعضاء پارلمان،  يک دکتر،  يک نويسندهء مشهور سياسی،  معاون يک دارالفنون و عدّه ای از جريده نگاران،  يک شاعر معروف و يک قاضی بزرگ شهر لندن را که برای تشرّف بمحضر مبارک اجتماع نموده بودند ملاقات و بهر يک اظهار محبّت و عنايت مخصوص فرمودند.


نگارندهء وقايع تشريف فرمائی حضرت عبدالبهاء بانگلستان ضمن تاريخچهء مسافرت مبارک مينويسد «خاطر دارم روزی هيكل انور در کنار پنجرهء بزرگی  در روشنائی آفتاب جلوس فرموده و در حينی که جمع کثيری از مرد و زن در  حول مبارک حلقه زده و در انتظار بيانات وجود مقدّس به بحث امور تربيتی و اجتماعی و لوايح اصلاحات مملکتی و ارتباط تحت البحريها و مخابرات بی سيم با ترقّيّات عصريّه و حلول دور جديد و ساير مسائل روز سرگرم بودند. مرکز ميثاق طفل خردسالی را که لباس مندرسی در برداشت و از محضر مبارک جهت قلّک پول و مصارف مادر مفلوجش تقاضای اعانه مينمود در آغوش گرفته اظهار محبّت و عطوفت می فرمودند و طفل از اين عنايت مبارک غرق سرور و شادمانی بود». سپس نويسنده متذکّر ميشود که «اين منظرهء فراموش نشدنی بخوبی نشان ميداد که چگونه هيكل مبارک حضرت عبدالبهاء آنی از تفقّد و دلجوئی مستمندان انصراف خاطر حاصل نمی فرمودند و هيچ احتفال و اجتماعی هر قدر مهمّ و بزرگ بود آن وجود اکرم را از انجام اين مقصد خطير باز نميداشت.»


از جمله شخصيّتهای مهمّه که در ايّام اقامت مبارک در انگلستان و اسکاتلند بساحت انور تشرّف حاصل نمودند عبارتند از رورند آرچ ديکن ويلبر فرس، رورند کمبل، رورند رندا ويليامز، رورند رلاند کربت، لرد لامينگتون، سر ريچارد و ليدی استيپلی، سر ميکائيل سادلر، جلال الدّوله فرزند ظلّ السّلطان، سِر امير علی مهاراجه جلاور که بدفعات عديده حضور مبارک مشرّف و پذيرائی و ضيافت شايانی بافتخار مبارک برپا نمود. ديگر مهاراجهء راج پوتانا، رانی ساراواک، شاهزاده خانم کاراجا، بارونس بارنکف، ليدی وميس و خواهرش، ليدی اگنيو، ليدی گلن کامر، ميس کنستانس مود، پرفسور برون،  پرفسور پاتريک گدس، مستر آلبرت داسون مدير و ناشر مجلّهء «کريسچين کامنولث»، مستر ديويد گراهام پول، ميسس آنی بزانت، ميسس پانک هورست و مستر استد که با هيكل اطهر مذاکرات مفصّل بعمل آورده و كلّ مجذوب بيانات و شيفتهء وقار و عظمت و هيمنه و احاطهء علميّهء آن وجود اقدس گرديدند.


مجدّداً ميهماندار مذکور در توصيف احساساتی که برای افراد هنگام تشرّف خصوصی بمحضر مبارک دست ميداد مينويسد «نفوسيکه استدعای اين افتخار و موهبت را داشتند بسيار بودند افتخار و موهبتی که درک آن جز برای همان نفوس که از کأس لقايش سرشار و از بحر بيانش مستفيض می شدند برای احدی کما هو حقّه مقدور نه و ناظرين صرفاً  شمّه‌ای از آن تحوّل روحانی را از وجوه آن مستغرقين دريای انوار پس از خروجشان از ساحت مبارک احساس مينمودند. حالتی مخلوط از حيرت و مسرّت و قلوبی مشحون از رضايت و قناعت. بعضی اوقات زائرين چنان محو آن طلعت احديّت بودند که گوئی ميل مفارقت نداشتند و آن سرور و انتعاش و ارتقاء  و اعتلاء خاطر را که در مصاحبت آن شمع انجمن الهی برای آنان حاصل شده بود بنعمت دو جهان مبادله نميکردند».

همان نويسنده آثار و نتايج مترتّبه بر سفر تاريخی مبارک را به انگلستان بدين بيان توصيف و تشريح ميکند «مسافرت حضرت عبدالبهاء باين سرزمين تأثير عميقی در قلوب و ارواح از طبقات و مسالک و فرق و مشارب مختلفهء متنوّعه باقی گذاشت. اقامت مبارک در لندن بينهايت مورد تجليل و تکريم قرار گرفت بهمان نحو که معاودت حضرتش موجب اسف و حسرت فراوان گرديد. در اين سير و سفر هيكل انور از خود دوستان و ارادتمندان بيشمار بجای گذاشت. عشق و محبّت سوزانش دلها را جذب نمود و بحرارت شوقيّه بگداخت. قلبش بعالم غرب راه يافت و افئدهء اهل غرب را منجذب دلبر ماهروی شرق گردانيد. خطابات مؤثّر و گرانبهايش نه تنها انظار حاضرين و مستمعين را بخود جلب مينمود بل در اذهان و افکار كافّهء نفوس از نزديک و دور رسوخ ميکرد و آتش حبّ و وُدّ در قلوب مشتاقان بر می افروخت.


تشريف فرمائی آن وجود اقدس در پاريس نيز با همان شور و شعف و تعظيم و تکريم که از طرف دوستان لندن ملحوظ شده بود انجام گرديد. هيكل مبارک چندی در يکی از عمارات خيابان کامونس اقامت گزيدند. ليدی بلامفيلد که ذکرش از پيش گذشت و در رکاب مبارک به اين شهر آمده بود می نويسد «ايّام اقامت مبارک در پاريس مانند سفر لندن در محيط روحانی و پر انجذاب برگزار گرديد... هيكل اطهر هر روز صبح بر حسب روش و سجيّهء معهود برای طالبين و واردين که حول آن مظهر فضل و عطا مجتمع شده و بنهايت احترام و اشتياق استماع بيانات مبارکه را انتظار داشتند از تعاليم حضرت بهاءالله و مبادی اين امر اعظم صحبت می فرمودند. نفوس مزبور از اجناس و اوطان و مذاهب و مسالک مختلفهء شرقی و غربی مرکّب بودند مانند تياسوفی ها، مادّيّون، زنادقه، معتقدين باحضار و ارتباط با ارواح،  صاحبان علم مسيحی، مصلحين اجتماعی،  هندو،  صوفی، مسلم، بودائی، زرتشتی و بسياری از ارباب عقائد متنوّعهء ديگر. هنوز يک ملاقات و مصاحبه تمام نشده ملاقات و مصاحبهء ديگر بعمل می آمد. رؤسا و شخصيّت های مهمّهء مذهبی از شعب مختلفهء مسيحی حضور مبارک می رسيدند،  بعضی طالب درک حقائق و مسائل بديعه بوده  گوش هوش به خطابات مبارک فرا می دادند و بعضی از شدّت  تعصّب آذان خود را می گرفتند مبادا مطلبی بشنوند و يا حقيقتی ادراک نمايند.»


نفوس مهمّه ای که در پاريس افتخار تشرّف به محضر انور را حاصل نمودند بسيارند از جمله شاهزادگان و رجال و وزراء سابق ايران مانند ظل السّلطان، وزير مختار ايران، سفير عثمانی در پاريس، رشيد پاشا والی سابق بيروت،  پاشاها و وزراء اسبق عثمانی و وايکونت آراواکا سفير ژاپون در دربار اسپانيا. هيكل انور در پاريس در مجالس اسپرانتيست ها و تياسوفيها و محصّلين دانشکدهء علوم دينی و عدّهء کثيری از مجمع روحيّون صحبت فرمودند و نيز در يک کانون مذهبی واقع در يکی از نواحی فقير نشين آن شهر بر حسب دعوت کشيش ايراد نطق فرمودند و جمعی از متحرّيان حقيقت نيز که از پيش نسبت به امر مبارک آشنائی داشتند در مجامع و محافل احبّا حضور بهم رسانده تبيين و تشريح تعاليم الهيّه را از لسان اطهر اصغا نمودند.


در اشتوتگارت توقّف هيكل مبارک بالنّسبه کوتاه و قليل بود ولی از لحاظ انجذاب دوستان وعنايات مرکز پيمان بی مثل و عديل. هرگز شور و نشور آن ايّام از صفحهء ضمير محو نشود و خاطرات خوش آن احيان فراموش نگردد. طلعت ميثاق با وجود تکسّر و ضعف مزاج بمنظور ملاقات دوستان عزيز و مخلص آن مدينه بدان صوب حرکت فرمودند و گذشته از حضور در احتفال ياران غيور و فداکار اشتوتگارت نسبت به اعضاء هيئت جوانان که در شهر اسلينگن مجتمع شده بودند اظهار نوازش و عطوفت بيکران فرمودند و برحسب دعوت پرفسور کريستال رئيس اسپرانتيست های اروپ نطق غرّائی در مجمع آنان در حضور جمعيّت کثيری ايراد فرمودند. بعلاوه وجود اقدس برای ديدار احبّا  به باد مرگنتهايم واقع در ايالت وورتمبرگ تشريف فرما شدند و در همين محلّ بود که چند سنه بعد يعنی در سال ١٩١٥ يکی از دوستان بيادگار تشريف فرمائی حضرت عبدالبهاء بدان صفحات و ابراز تشکّر و قدردانی از الطاف و مواهب آن وجود اقدس مجسّمه ای از هيكل
مبارک برپا نمود.


يکی از نفوس که در اجتماعات ياران آلمان حاضر و انجذابات روحانی و عواطف قلبی آنان را شاهد و ناظر بوده مينويسد «مراتب خضوع و خشوع و توجّه و خلوص احبّای آلمان موجب انبساط و سرور خاطر مرکز عهد و پيمان گرديد. دوستان آن سامان عنايات مبارکه را بجان و دل استقبال و بيانات و نصايح مشفقانهء مولای حنون را بسمع قبول اصغاء نمودند. ياران از دور و نزديک برای زيارت هيكل اقدسش شتافتند و مشتاقان و طالبان حقيقت در مقام تشرّف بمحضر انورش بر آمدند. پيوسته سيلی از عشّاق بجانب هتل مارگارت محلّ اقامت مبارک در حرکت بوده و آن مظهر رأفت کبری با مهر و عطوفت سرشار واردين را پذيرائی می فرمود و مورد لطف و محبّت قرار ميداد چندانکه قلوب در دريای بهجت و مسرّت مستغرق شد و وجوه از انوار وجه محبوب ساطع و لامع گرديد و السن كلّ  بذکر نعوت و محامد دلبر ميثاق ناطق.


در وينه پايتخت اطريش حضرت عبدالبهاء چند يومی اقامت و در مجمع تياسوفی های آن شهر القاء خطابه فرمودند. در بوداپست رئيس دارالفنون رجای تشرّف نمود و بمحضر مبارک مثول يافت. هيكل انور چند نوبت مستشرق مشهور پرفسور آرمينوس وامبری را ملاقات و در مجلس تياسوفی ها صحبت فرمودند و رئيس انجمن تورانيان و نمايندگان مجامع ترک و افسران ارتش و چند تن ازاعضاء پارلمان  و هيئتی از طرف حزب ترک جوان براهنمائی پرفسور جوليوس جرمانوس حضور مبارک مشرّف شدند و كلّ احترامات فائقه مبذول داشتند و مقدم مبارک را بدان مدينه گرامی شمردند.


دکتر روزستم وامبری دربارهء توقّف هيكل مبارک در بوداپست مينويسد «در آن اوان هتل دوناپالوتا محلّ اقامت حضرت عبدالبهاء قبله گاه و مرکز توجّه نفوسی واقع گرديد که شيفتهء علم و حکمت و مجذوب نورانيّت و عظمت مبارک بودند و باستماع فلسفهء الهی از لسان معلّم و مربّی بزرگ شرق ابراز اشتياق و علاقهء موفور مينمودند.» از جمله شخصيّت های مهمّه ای که در بوداپست بمحضر انور مشرّف شدند عبارتند از کنت البرت آپونی، اسقف آلکساندر گيزوين، پرفسور ايگناتيوس گلدزيهر مستشرق معروف و دانشمند نامدار، ديگر پرفسور رابرت نادلر نقّاش مشهور بوداپست و رئيس جمعيّت تياسوفی مجارستان.


اما آثار قدرت و عظمت بی حدّ و حصری که طيّ  اسفار غرب از هيكل حضرت عبدالبهاء لائح و مشرق گرديد اعظم و اجلای آن نصيب قارّهء امريکای شمالی شد. فتوحات و انتصارات باهرهء جامعهء متشكّل امرالله در ايالات متّحده و کشور کانادا از يکطرف و استعداد و استقبال بی نظير قاطبهء ملّت امريک نسبت به پيام مبارک و عنايت و التفات مخصوص طلعت انور بمقدّرات درخشان و آتيهء عظيم آن ملّت از طرف ديگر موجب آن گرديد که وجود اقدس بدون توجّه به صحّت و سلامت خويش اوقات گرانبها را صرف سير و حرکت در نقاط مختلفهء آن سرزمين وسيع بفرمايند. اين سير و سياحت که مستلزم قطع مسافتی متجاوز از پنجهزار ميل از کرانهء شرقی تا کرانهء غربی امريک يعنی از ساحل اقيانوس اطلس تا اقيانوس کبير و بالعکس بود و از ماه ‌آوريل تا دسامبر بطول انجاميد و موجب صدور خطابات و بيانات بديعهء منيعه معادل سه مجلّد از لسان آن قدوهء اهل بهاء گرديد ذروهء اعلی و غايت قصوای سفرهای مبارک را در غرب تشکيل ميدهد. و چون ثمرات فخيمهء مرغوبه و نتايج عظيمهء حاصله را در نظر آريم معلوم ميشود که منظور آن منادی ملکوت از تحمّل صدمات و مشقّات آن اسفار طولانی بنحو اتمّ و اوفی تحقّق پذيرفت و نيّت مبارک در اعلاء كلمة‌ الله در صفحات باختر به ابدع وجه برآورده شد. در اوّلين جلسه که احبّای نيويورک بدرک لقای انور فائز و بفيض استماع بيانات حضرتش مفتخر گرديدند هيكل اطهر بدوستان آن سامان فرمودند «اشتياق ملاقات شما سبب تحمّل زحمات و مشقّات سفر گرديد حال ملاحظه نمائيد که چقدر محبّت به شما دارم». روش و اطوار و سکنات و رفتار حضرت عبدالبهاء در مسافرت امريک مراتب محبّت و علاقهء آن وجود اقدس و مقام و اهمّيّتی را که مرکز عهد الهی نسبت به سفر مذکور قائل بودند واضح و آشکار می ساخت. 


از جمله آثار بديعهء بهيّه و شؤون جليلهء  روحانيّه که در ايّام اقامت طلعت پيمان در آن خطّهء مشتعله ظاهر و نمايان گرديد استقرار حجر زاويهء امّ المعابد غرب بدست مبارک در کنار درياچهء ميشيگان جوار مدينهء شيکاغو است که بنهايت جلال و ابهّت در حضور جمعی از دوستان شرق و غرب مجری شد. ديگر خطابات و بيانات مبارک راجع به عظمت و کيفيّت عهد و ميثاق الهی که پس از تلاوت سورهء غصن در احتفال عمومی از احبّای نيويورک بعمل آمد و بعداً آن مدينه از لسان اطهر به «مدينهء ميثاق» تسميه گرديد. ديگر زيارت مهيّج و مؤثّر هيكل مبارک از مرقد «تورنتون چيس» اوّلين بهائی قارّهء امريک و يا در حقيقت اوّلين مقبل بامر مقدّس حضرت بهاءالله در عالم غرب در انگل وود کاليفرنيا بود. ديگر ضيافتی که هيكل ميثاق بنفسه المقدّس در يکی از ايّام بهار در فضای آزاد و سبز وخرّم انگل وود غربی در نيوجرزی بر پا فرمود و در آن بزم الهی و بساط آسمانی گروهی از عشّاق آن روی و خوی نازنين حضور بهم رساندند و از موائد جسمانی و نعم و آلاء روحانی آن مولای کريم مرزوق و متنعّم گرديدند. ديگر اظهار عنايت و طلب تأييد و  موفّقيّت نسبت به کرسی آزاد خطابات موسوم به «اُپن فوروم» در گرين ايکر در ايالت «مين» در ساحل رودخانهء «پيسکاتاکا» که در آن محلّ عدّهء کثيری از ياران رحمانی اجتماع نموده و مرکز مذکور بعداً بيکی از اوّلين مدارس تابستانهء دوستان امريک تبديل گرديد و در عداد يکی از مقدّم ترين موقوفات امريّهء آن سامان در آمد. ديگر ايراد نطق از طرف مرکز عهد الهی در حضور چندين صد از احبّا در جلسهء اخير هيئت تنفيذيّهء مشرق الاذکار منعقده در شيکاغو و بالاخره حضور و شرکت آن وجود اقدس در مراسم ازدواج دو نفر از دوستان از الوان مختلف، يکی سياه و ديگری سفيد،  که عمل مبارک سرمشق ياران در رفع   تعصّبات و اختلافات نژادی و ايجاد محبّت و ائتلاف بين اجناس مختلفه قرار گرفت. جميع اين مراتب حکايت از درجات توجّه و التفات شديد مبارک نسبت بياران راستان امريک مينمود،  توجّه و التفاتی که راه را برای ارتفاع مشرق الاذکار مرکزی آن اقليم هموار کرد و دوستان آن سرزمين را در قبال عواصف امتحان و قواصف افتتان که بعداً در آن ديار بوزيدن آمد چون زبر حديد ثابت و مستقيم  قرارداد و علائق اتّحاد و اتّفاق را در بين قلوب  آنان مستحكم ساخت و خطوات اوّليّه جهت تحقّق نظم اداری امرالله را که بعداً بهمّت همان دوستان اتمام و اکمال پذيرفت مشمول برکات الهيّه و ملحوظ لحظات غيبيّهء لاريبيّه گردانيد.


ديگر از آثار و کيفيّات سفر مبارک در امريک ظهورات منيعه و بروزات بهيّهء لميعه ای است که‌ از آن هيكل انور در اعلاء كلمة‌ الله و نشر نفحات الله و افشاندن بذر تعاليم الله در افئده و قلوب اهالی از طبقات و مسالک و فرق و مذاهب مختلفهء متنوّعه ساطع گرديد. شرح اين اقدامات و فتوحات که مدّت هشت ماه اوقات آن منادی ملکوت را ليلاً و نهاراً بخود مشغول داشت از منظور و حوصلهء اين وجيزه خارج است. همينقدر کافی است متذکّر شويم که صرفاً در شهر نيويورک هيكل اطهر در پنجاه و پنج مرکز مختلف بالقاء نطق و خطابات عمومی و ملاقات های رسمی پرداختند و در محافل صلح و معابد يهود و کنائس ملّت روح و دارالفنون ها و معاهد علميّه و تأسيسات خيريّه و تشکيلات عامّ المنفعه و جمعيّت های اخلاقی و مجامع افکار جديده و صاحبان مشارب عرفانيّه و جمعيّت  حقوق نسوان و انجمن های علميّه و مجامع اسپرانتيست ها و تياسوفی ها و مورمون ها و زنادقه و طرفداران نژاد سياه و نمايندگان جمعيّت های شامی و ارمنی و يونانی و چينی و ژاپونی بشرح و بسط مبادی ساميه و تعاليم اساسيّهء اين امر ابدع اعظم مبادرت فرمودند و كلّ  در محضر انورش مشرّف و از بيانات روح پرورش مستفيض و از بدايع آثارش مستبشر و مستنير گرديدند. جرائد و مطبوعات نيز مقالاتی مشروح و مفصّل بذکر محامد و نعوت هيكل ميثاق اختصاص دادند و ضمن اخبار روز مضامين خطابات مبارک را به استحضارعامّه رساندند و بنوبت خود از وسعت نظر و کثرت فضل و رفعت مقام و عظمت پيام مرکز عهد حضرت ربّ الانام تجليل و تکريم نمودند.


نطق مبارک در کنفرانس عظيم صلح در ليک موهونک و خطاباتش در دانشگاه‌های كلمبيا و هاروارد و نيويورک در مقابل جمعيّت های کثيره و شرکت آن وجود اقدس در چهارمين کنفرانس ساليانهء انجمن ملّی ترقّی نژاد سياه و اثبات حقّانيّت امر حضرت مسيح و حضرت رسول اکرم در معبد امانوئل، کنيسهء يهود،  در سانفرانسيسکو در حضور دو هزار نفر از حضّار و خطابهء بديع و غرّايش در مقابل يکهزار و هشتصد نفر از تلاميذ و يکصد و هشتاد نفر از پرفسورها و اساتيد در دارالفنون ليلاند استانفورد و سرکشی و بازديدش به «باوری ميشن» يکی از مراکز وعظ و تبليغ مسيحی در نقطه ای از نقاط پر جمعيّت و فقير نشين شهر نيويورک و نزول اجلالش در ضيافت پرشکوهی که بافتخار آن هيكل انور در واشنگتن برپا گرديد و جمّ غفيری از رجال و عناصر مهمّهء پايتخت بحضور مبارک معرّفی شدند،  جميع آن ها حکايت از ظهورات و بروزات منيعه ای مينمايد که هنگام اقامت هيكل ميثاق در امريک و انجام مأموريّت خطير و فراموش نشدنی آن وجود اقدس در خدمت و اعلاء امر اب بزرگوارش در عالم غرب مشهود و كلّ موجب حيرت و شگفت ناظرين از قريب و بعيد و آشنا و بيگانه گرديد.


در مدّت توقّف حضرت عبدالبهاء در ايالات متّحدهء امريک نفوس مهمّه و مقامات رسميّه از وزرا و سفرا و اعضاء کنگرهء امريکا و رؤسای کنائس و پيشوايان بزرگ يهود و ساير شخصيّت های بر جسته از طبقات مختلفه بمحضر انور مشرّف و از آن بحر علم و کرم استفاضه نمودند. از آن جمله است دکتر جوردن رئيس دانشگاه ليلاند اکسفورد،  پرفسور جاکسون از دانشگاه كلمبيا،  پرفسور جک  از دانشگاه آکسفورد، ربّای استيون وايز از نيويورک، دکتر مارتين ماير،  ربّای جوزف لوی، ربّای ابرام سيمون، الکساندر گراهام بل، رابيندرا نات تاگور، فرانكلين لين، ميسيس ويليام جنينگز برايان، اندرو کارنگی، فرانكلين مک وی خزانه دار كلّ ايالات متّحدهء امريک،  لی مک كلانگ، مستر روزولت،  دريا سالار وين رايت، دريا سالار پيری، وزراء مختار انگليس و هلند مقيم واشينگتن،  يوسف ضياء پاشا سفير عثمانی، توماس سيتون، ويليامز سولزر و شاهزاده محمّد علی پاشا برادر خديو مصر. (ربّای از ریاض اللغات: Rabbi کلمهٴ عبری است که به معلّمین مذهبی يهود اطلاق میشد و حالیا به هر يک از فقهاء و علمای مذهبی يهود گفته میشود که وظائف آنها تدريس و تشريح احکام يهود و اجرای بعضی شعائر مذهبی و نظارت بر طیّب بودن بعضی موادّ غذائی برابر موازين يهود میباشد.)


يکی از نويسندگان که آثار و وقايع سفر طلعت ميثاق را در امريک مورد بحث و تفسير قرار داده مينويسد «چون حضرت عبدالبهاء برای اوّلين بار در سال ١٩١٢ميلادی باين سرزمين نزول اجلال فرمود و آن مرز و بوم را بقدوم انور مزيّن ساخت ملاحظه نمود جمّ غفيری از دوستان و طالبان حقيقت بکمال سرور و ابتهاج مترصّد ورود مبارک و استماع پيام وحدت و محبّت از لسان آن منادی ملکوت می باشند. ماوراء الفاظ و عبارات که از فم آن مطّلع فيوضات جاری ميگرديد حقيقت غير قابل توصيفی در شخصيّت مبارک موجود بود که در اعماق قلوب تأثير می نمود و ارواح و عقول را مسخّر و مجذوب می کرد. جبين گشاده،  چشمهای نافذ حاکم بر اسرار و ضمائر نفوس،  لحن شيرين و مؤثّر، خضوع و خشوع، رأفت و عطوفت و برتر و بالاتر از همه جلال و عظمت مقرون به مهر و عنايت که از يکطرف آن وجود اقدس را ممتاز از ما سوی قرار ميداد و از طرف ديگر الطاف و مراحمش را شامل اضعف عباد مينمود، اين صفات و کمالات مع مناقب و فضائل لا تحصای ديگر از جمله شؤون باهره و آثار مضيئه ای است که از آن هيكل اکرم در خاطرهء محبّين حضرتش باقی مانده و هرگز از صفحهء ضميرشان محونخواهد شد.»


وقايع سير و حرکت حضرت عبدالبهاء در ديار و مدن اروپ و امريک و فعّاليّتهای شديدهء مبارک در صفحات مذکور هر قدر موجز و مختصر بيان گردد باز نميتوان از ذکر پاره ای از مناظر و کيفيّات مؤثّرهء عجيبه که حکايت از مراتب سطوت و نورانيّت آن وجود اقدس و القاء خلوص و محبّت در قلوب صافيهء مستعدّه مينمايد خودداری نمود. اين است که اجمالاً به بعضی از موارد مخصوصه اشاره ميشود تا حقيقت حال بر اصحاب افئدهء منيره روشن و آشکار گردد.

 
جوانی مستمند ساکن ايالات غربی امريک آرزوی ملاقات حضرت عبدالبها را در دل ميپرورانيد و چون بيم آن داشت که هيكل اطهر بدان جهات توجّه ننمايند و از اين موهبت عظيم بی بهره و نصيب گردد تصميم گرفت خود را به هر قيمت به محضر انور رسانده ديده از جمال منيرش روشن نمايد ولی مؤنهء سفر نداشت و پرداخت هزينهء ترن برای او مقدور نبود لذا با عزم  جزم و ارادهء قاطع خود را روی ميله‏ های فاصل چرخ های قطار بينداخت و مسافت بين مينياپوليس تا نيوانگلند را که در آن هنگام محلّ اقامت مرکز عهد الهی بود بکمال شجاعت و استقامت قطع نمود و بدين ترتيب با بخطر انداختن جان خويش به آرزوی قلبی نائل آمد و مورد الطاف و عنايات مبارک قرار گرفت.


فرزند کشيش دهکده‏ ای در انگلستان از فرط استيصال و فلاکت بر آن می شود که خود را در رودخانهء تايمز غرق نمايد و بحيات خود خاتمه دهد. روزی برای اجرای نيّت خويش از منزل خارج و بجانب شطّ روان ميگردد ناگهان در حين عبور از کنار نهر چشمش به تمثال مبارک حضرت عبدالبهاء که پشت پنجرهء ‌مغازه ای نصب شده بود می افتد و چنان شيفتهء آن طلعت بی مثال ميشود که بی درنگ در مقام تحقيق محلّ اقامت مبارک بر می آيد و بزيارت هيكل انور می شتابد و در اين تشرّف بنحوی در بحر موّاج  كلماتش مستغرق و از فيض بيانات جان پرورش اطمينان قلب و راحت وجدان حاصل می نمايد که قصد اهلاک و انعدام نفس بالمرّه از مخيّله اش خارج ميگردد.


زنی مسيحی را دختر خردسالی بوده. دختر خوابی می بيند و برای مادرش نقل  می کند که حضرت مسيح را در خواب ديده و آن جمال نورانی را برأی العين مشاهده نموده است و در عالم طفوليّت و صفای قلب اصرار می کند که آن وجود مقدّس حيّ و حاضر و در بين ناس ظاهر و آشکار است. مادر بگفتهء طفل توجّه نمی کند تا روزی بر حسب تصادف با دختر کوچک از مقابل يکی از مراکز فروش مجلّات که عکس مبارک را بر صفحهء اوراق در انظار قرارداده بود عبور میکند. طفل بمجرّد مشاهدهء آن عکس فرياد بر می آورد اين همان مسيحی است که در رؤيا ديده. مادرش از احساسات طفل غرق دريای تعجّب و حيرت ميگردد و چون مستحضر می شود که صاحب اين شمايل در پاريس تشريف دارند فوراً کشتی گرفته عازم آن ديار ميگردد و بحضور انور تشرّف حاصل مينمايد و بحقيقت و  کيفيّت رؤيای صادقهء دخترش آگاهی می يابد.


مدير و نگارندهء يکی از جرايد منطبعهء ژاپون بجانب توکيو در حرکت بوده ناگهان در حين عبور از اسلامبول اطّلاع حاصل ميکند که حضرت عبدالبهاء در لندن تشريف دارند. بمجرّد استماع اين خبر دنبالهء سفر فوری و معجّل خويش را قطع و بلا تأمّل و درنگ بصوب لندن می شتابد تا «يک شب در آستان مبارک مشرّف و از فيض لقای دلبر آفاق مستفيض و باميد و آرزوی قلبی خود نائل گردد.»


موقع ديگر در ايّام اقامت وجود اقدس در لندن ضيافتی در محضر مبارک برپا گرديد و جمعی هنگام صرف غذا حضور داشتند. در آن مجمع يکی از احبّای ايران که تازه از عشق آباد وارد شده بود دستمال بستهء يکنفر کارگر فقير بهائی آن مدينه را تقديم ساحت انور نمود. هيكل انور بلا درنگ دستمال را در حضور مدعوّين باز و پس از ملاحظهء محتويات که يک قرص نان سياه و يک عدد سيب خشك شده بود غذای مبارک را کنار گذاشته از آن نان و سيب که نشانهء حبّ و شوق آن کارگر مخلص بود تناول فرمودند و مقداری از آن را نيز بين حضّار تقسيم نمودند تا  مذاق ها از حلاوت هديهء عشق شيرين گردد و کامها شکرين شود و اين معنی که حاکی از مراتب عنايت و عطوفت هيكل مبارک نسبت به دوستان خالص و منجذب امر الله بود در قلوب حضّار بينهايت مؤثّر واقع شد و جميع شيفتهء وفا و سجيّهء بنده نوازی مبارک گرديدند.


آنچه در فوق ذکر شد شطری از هزاران هزار موارد و مواقعی است که از احساسات نفوس و انعكاس انوار و تأثير اسفار مبارک در مرايای قلوب حکايت می نمايد. علاوه بر آن طيّ  سير و سياحت هيكل اکرم در اقطار اروپ و امريک شوکت و عظمتی از آن وجود مقدّس ظاهر و آثار رفعت و امتناعی نمودار گرديد که  کيفيّت و اهمّيّت آن هرگز از صفحات تاريخ محو نشود و ذکرش از متون صحف و او راق انفصال نيابد. از آن جمله است  کيفيّت ملاقات حضرت عبدالبهاء و آرچ ديکن ويلبر فرس يکی از شخصيّت های محترم و روحانی انگلستان که بي نهايت مهيّج و مؤثّر اتّفاق افتاد. در آن ملاقات هيكل اطهر دست عطوفت و مرحمت خويش را بر رأس کشيش نهاده و در حالی که مشارٌ اليه در کرسی کوتاه تری در کنار مبارک جالس بود بسؤالات وی جواب می فرمودند. از آن منظره مهيمن تر و هيجان آميزتر آنگاه بود که قسّيس مذکور در کنيسهء يوحنّای لاهوتی در لندن با کافّهء حضّار برای طلب فيض و برکت در مقابل سرير مبارک زانو زده و از آن پس ميهمان جليل القدر خود را با کمال اعزاز و اجلال از بين صفوف جماعت که بحال احترام برپا ايستاده بودند عبور داد و بنماز خانهء کنيسه رهنمائی نمود و در تمام مدّت آهنگ دعا و سرود از طرف جمعيّت بگوش ميرسيد. 


ديگر کيفيّت تشرّف جلال الدّوله بمحضر انور که بمجرّد ورود خود را باقدام مبارک انداخت و لسان باعتذار بگشود و از مظالم و تعدّيات خويش نسبت به اهل بهاء استدعای عفو و بخشش نمود. (جلال الدوله از ریاض اللغات: سلطان حسین (محمود در مآخذ بهائی) فرزند ارشد مسعود میرزا ظلّ السّلطان است که مکرّر حکومت يزد يافت (اوّلی از ١٣٠١ تا ١٣٠٧ قمری و بعد از ١٣٢١ تا ١٣٢٥) و در يزد و توابعش جمع کثیری از بهائیان مظلوم و با استقامت در ايمان را بفجیع ترين طرز ها که شرحش در کتاب " تاريخ شهدای يزد " آمده شهید کرد و يا اجازه داد که مردم يزد آن اغنام الهی را پاره پاره کنند (‌‌در جلد دوم " شرح حال رجال ايران " هم باين توحّش و سفّاکی اشاراتی شده است‌‌) وی در اروپا در حضور مبارک اظهار تأسّف و ندامت نمود.) 


ديگر استقبال و تجليل عظيمی که در دارالفنون ليلاند استانفرد از وجود مقدّس بعمل آمد و آن منادی ملکوت مقابل جمعيّتی قريب دو هزار نفس از تلامذه و اساتذه راجع به مبادی اصليّهء اين امر اعظم،  اساس و مبنای پيام مبارک به عالم غرب،  ايراد نطق فرمودند. ديگر منظرهء مؤثّر و پرهيجانی که در «باوری ميشن» رخ گشود و صفی مرکّب از چهارصد نفر از فقرا و مساکين نيويورک در مقابل هيكل انور عبور کرده و هر کدام يک سکّهء نقره از ايادی مکرمت حضرت عبدالبهاء دريافت داشتند. ديگر وضع تشرّف زنی عرب از اهالی سوريّه که در شهر بستن جمعيّتی را که بدور مبارک حلقه زده بودند عقب رانده و خود را بقدوم آن حضرت افکند و بصدای بلند و مهيّجی عرض نمود «يا مولای انّی اعترف بانّ فيک روح الله و نفس المسيح» (مضمون: ای مولای من، اعتراف می کنم باینکه در تو روح الله و نفس مسیح لست). ديگر حالت خضوع و خشوع و تبتّل و ابتهال دو نفر عرب که هنگام حرکت حضرت عبدالبهاء از بستن بجانب دوبلين بکمال تکريم دامن مبارک را گرفته با ديدگانی اشکبار آن وجود اقدس را رسول و مبعوث الهی خواندند و بعظمت و نورانيّت طلعت ميثاق
شهادت دادند. ديگر اجتماع دو هزار نفر از امّت كليم در کنيسهء سانفرانسيسکو و توجّه و اشتياق زائد الوجهی که از طرف حضّار نسبت باستماع بيانات مبارک راجع به حقّانيّت حضرت مسيح و رسالت حضرت سيّد المرسلين بمنصّه ظهور رسيد. ديگر  کيفيّت مجلس مونترآل و غليان و هيجانی که در حين ادای خطابه از هيكل اطهر ساطع گرديد و آن شب در اثر سطوت برهان و هيمنهء بيان حال مبارک بدرجه ای منقلب شد که بی اختيار تاج مبارک از رأس انور بيفتاد. ديگر منظرهء معاودت از «ميشن هال» محلّ ادای نطق و عبور از يکی از مناطق فقير نشين شهر پاريس که مردم از وقار و عظمت هيكل مقدّس دچار حيرت شده بکمال احترام و سکون متوقّف گشتند و راهی از بين صفوف جمعيّت برای حرکت مبارک ترتيب دادند. ديگر حالت آن پزشک پارسی که يوم عزيمت حضرت عبدالبهاء از لندن هنگام صبح نفس زنان جهت عرض توديع خود را بمحضر انور رسانيد. لدی الورود آن رأس معنبر و سينهء چون مشک اذفر را با عطر بياغشت سپس در حالی که دست يک يک حضّار را معطّر ساخت حلقه ای از گل سرخ و سوسن بگردن مبارک بياويخت و بدين ترتيب عشق و محبّت سوزان خويش را نسبت به آن جوهر عطوفت و مکرمت ابراز داشت. ديگر تعلّق و اشتياق غير قابل تصوّر نفوس برای زيارت آن وجود اقدس بطوری که هر روز صبح گروهی از طالبين و مشتاقين قبل از طلوع آفتاب در پله ‏های منزل مبارک در«کادوگان گاردنز» اجتماع نموده و با حالت بي صبری منتظر باز شدن درب بيت و اجازهء ورود بساحت اطهربودند. ديگر وضع جلال و هيمنهء آن حضرت در کنائس و معابد آنگاه که با قدمهای محکم و متين برای اداء نطق بالای کرسی خطابه حرکت می فرمود و يا با دستهای مرتفع جهت دعا و مناجات از جای بر ميخاست و جميع بکمال احترام و خضوع قيام ميکردند. ديگر تعظيم و توقير وفيری  که بصرافت طبع و طيب خاطر از طرف جامعهء ممتاز و مهذّب نسوان در لندن نسبت به آن منادی امر حضرت پروردگار ابراز ميگرديد و كلّ با نشاط و انبساط تامّ در محضر مقدّسش باصغاء بيانات ميپرداختند. ديگر زيارت مرقد «تورنتون چيس» در قبرستان اينگلوود و حالت انجذاب و تضرّعی که برای دوستان دست داد در آن حين که مرکز ميثاق الهی بجانب مرقد حواری محبوبش خم شده جبين بر آن رمس مطهّر قرار داد و ببوسيد و نفوسی که در خدمت مبارک بودند کلّاً بهمين قرار رفتار نمودند. ديگر اجتماع عظيمی از رجال و نساء از طبقات محترم و اجلّهء اهالی لندن از مسيحی و يهودی و مسلمان و نمايندگان ملل و نحل مختلفه در شرق و غرب که برای استماع خطابهء مبارک راجع به وحدت عالم انسانی در جامع اسلامی وکينگ حضور بهم رساندند و مقدم جليلش را تکريم نمودند. تمام اين مراتب و احوال و مناظر و آثار شاهد عظمت و قدرتی است که از هيكل انور حضرت عبدالبهاء در ايّام سير و سياحت بلاد غرب ظاهر شد و انعكاس آن در قلوب و ارواح منطبع و در صفحات جرايد و او راق مندرج گرديد.


حال با توجّه به شؤون و آثار مذکوره آيا ميتوان تصوّر نمود که در قلب نورانی هيكل ميثاق آنگاه که خود را مورد اينگونه احترامات و تعلّقات زائد الوصف از طرف اعالی و ادانی مشاهده مينمود چه افکاری سريان می کرد و يا هنگامی که در کنار شهردار لندن برای صرف صبحانه جلوس فرموده و در قصر خديو مصر با نهايت اعزاز و اجلال پذيرائی ميگرديد و فرياد الله ابهی و نغمات نعت و سرور و ولوله و شور دوستان را در محافل و مجامع پر اشتياق امريک استماع مينمود در خاطر انورش چه مناظری مصوّر ميگشت و يا اوقاتی که در مقابل آبهای غران نياگارا ايستاده و هوای لطيف و آزاد آن فضای وسيع را استنشاق می فرمود و در موارد فراغت که کمتر برای هيكل مبارک دست ميداد بتماشای جنگل های سبز و خرم و بساتين (بوستان ها) و چشمه زارهای پر نضارت و طراوت در گلن وود اسپرينگز ميپرداخت و يا با جمعی از ملتزمين رکاب در باغهای «تروکادرو» در پاريس حرکت می فرمود و در مواقع غروب آفتاب به تنهائی در کنار رودخانهء عظيم هودسن در نيويورک در «ريور سايد درايو» مشی مينمود و يا در ايوان «هتل دو پارک» در ناحيهء «تونون له بن» مشرف بر درياچهء ژنو قدم ميزد و يا از فراز جسر (پُل) عظيم «سرپن تاين» در لندن سلسلهء مرواريد فام نور را در وسط شاخ و برگهای سبز درختان مشاهده می فرمود در ذهن مبارکش چه وقايع و حوادثی خطور ميکرد و در خاطر مقدّسش چه احساساتی خلجان مينمود؟


بلی با اندک تأمّلی معلوم خواهد شد که در احيان مذکور در مقابل ديدگان مرکز عهد الهی حوادث هولناک ماضيه مجسّم ميشد و در قلب نورانيش خاطرات تلخ گذشته مصوّر ميگشت. خاطرات احزان و آلام،  خاطرات فقر و مسکنت،  خاطرات ايّام صباوت،  خاطرات پر مصيبت امّ بزرگوارش که در آن اوقات پر بلا که ابواب رخا از هر جهت مسدود و ثروت و اموال باهظه کلّاً بتالان و تاراج رفته بود از فرط عسرت تکمهء لباسش را که ‌از طلا بود و اندک قيمتی داشت بمعرض فروش ميرسانيد تا از وجه آن برای آن حضرت و خواهر و برادر عزيزش قوت لايموت تهيّه نمايد. خاطرات آن ايّام مظلم که همان مادر والا گهر ناگزير مقداری آرد خشک در دست حضرت عبدالبهاء ميريخت تا بجای نان سدّ جوع کند،  خاطرهء اوقات طفوليّت که هيكل مبارک در کوچه و بازار مورد تعقيب و استهزاء اشرار و معرض شتم و رجم اراذل و اوباش قرار ميگرفت. خاطرهء حجرهء تنگ و تاريک و حفرهء مرطوب و پر حشرهء قشلهء عكّا که در سابق مغسل اموات بوده و مدّت دو سال محلّ سجن مظلومان واقع گرديد و همچنين خاطرهء زندانی شدن هيكل اطهر در محبس آن مدينه.


ديگر از وقايع مولمه ای که در نظر مبارکش مجسّم ميشد و قلب انورش را ميگداخت محقّق خاطرهء ‌اسارت مصباح ملأ اعلی حضرت نقطهء اولی در جبال آذربايجان است. هنگامی که آن سيّد امم خاتمهء حيات را در قلاع محکم مظلم بکربت و غربت بگذرانيد و آن نفس مقدّس که پرتو وجودش آفاق را منوّر گردانيده بود حتّی يک شمع برای روشن کردن محلّ خويش در اختيار نداشت و عاقبت صدر منيرش برصاص اولو البغضاء مشبّک گرديد.


بالاتر از همهء اين خاطرات يقيناً افكار آن آيت هدی در حول حيات پر اشراق اب بزرگوار مولی و مقتدای عظيمش دور ميزد و بياد سجن و بلايای جمال قدم و اسم اعظم می افتاد و آلام و مصائب آن محبوب عالم را بخاطر می آورد و منظرهء سياه چال طهران آن دخمهء اظلم اَنتن و چوبکاری مبارک در آمل و روزگار پر محنت جمال سبحان در کوهسار کردستان در مقابل ديدگانش مصوّر ميشد و احوال ايّام بغداد که هيكل قدم و محيی رمم يکدست لباس برای تعويض نداشت و پيروانش با يک مشت خرما شب و روز امرار معاش مينمودند در قلبش مرتسم ميگشت و اسرت و غربت مظلوم آفاق در حصار عكّا که تا مدّت نه سال چشم مبارک به سبزه نيفتاده بود و تحقير و توهينی که در دار الحکومهء آن شهر نسبت به آن مالک ملکوت بقا و حاکم ممالک انشاء وارد آمد سينهء مقدّسش را ميفشرد.


بلی در چنين حالت که هيكل ميثاق پس از آنهمه بلايا و متاعب لاتعدّ و لا تحصی مراتب احترام و تقدير و تجليل و تکريم و خضوع و خشوع رجال و بزرگان و مشاهير و دانشمندان عالم و رؤسای اديان و فرق مختلفه را نسبت به آن وجود مقدّس و رفعت و اعتلاء امر اب جليلش مشاهده مينمود اشک شوق از ديدگان جاری ميساخت و لسان بذکر حضرت مقصود و حمد و سپاس ساحت مقصود ميگشود.

 

در سفر نامهء حضرتش مدوّن و مسطور است که «يومی از ايّام هيكل مبارک برای مجلس ثالث تشريف ميبردند از شدّت مسرّت صدای مبارک چنان بلند بود که هنگام تاخت و تاز کالسگه عابرين صوت مبارک را می شنيدند. می فرمودند ای بهاء الله چه کرده‌ای ای بهاء الله بقربانت ای بهاء الله بفدايت ايّام را به چه مشقّت و بلا گذرانيدی چه مصائبی تحمّل فرمودی آخر چه اساس متينی نهادی و چه علم مبينی بلند نمودی»  و ايضاً در همان سفر نامه مذکور«هيكل انور وقتی حين مشی و گردش در ذکر و ياد جمال مبارک ناطق و بعباراتی حزن انگيز ذکر ايّام سليمانيّه و وحدت و مظلوميّت طلعت قدم می فرمودند. با اينکه اين حکايت را مکرّر فرموده بودند ولی آنروز بغتتاً حال مبارک منقلب شده های ‏های بنای گريه گذاردند بقسمی که صدای مبارک تا دور ميرفت و جميع خدّام بگريه در آمدند و از استماع بلايای جمال قدم و رقّت قلب سرّ اکرم کدورت و اندوه شديد روی نمود.»


با توجّه مرکز ميثاق به صفحات غرب دورهء جديدی در بسط و ترقّی امرالله ايجاد و فصل مشعشعی در تاريخ قرن اوّل بهائی افتتاح گرديد. بيد قدرت آن دهقان الهی بذور پاکی از تعاليم رحمانی در مزارع قلوب افشانده شد و بماء لطف و عنايت ربّانی آبياری گرديد. هرگز در اعصار سابقه و دهور ماضيه مشاهده نشده که شخصی چنين مقدّس و عظيم برای منظور و هدفی بدين پايه عزيز و کريم قيام نموده باشد. از اين جنبش رفيع و نهضت بديع قوای فائضهء محيطه ای بوجود آمد و عوامل محرّکهء نبّاضه ای منبعث گرديد که هنوز پس از مضی سی و پنج سنه از تاريخ تحقّق آن تصوّر اهمّيّت و درک عظمتش مقدور نه و احصاء آثار و نتايجش کما ينبغی و يليق برای احدی ميسور نيست. در اثر مطالعهء خطابات مبارک در محافل غرب ملکه ای از ملکات از رفعت بيان و قدرت برهان مرکز پيمان که در اثبات حقّانيّت حضرت رسول اکرم ايراد فرموده بودند منقلب گرديد و قلبش مفتون و مجذوب طلعت احديّت شد و ايمان و ايقان خويش را نسبت به حقيقت رسالت حضرت سيّد المرسلين بی پرده و حجاب اعلام نمود و نيز در پرتو اين سفر بهجت اثر برخی از اصول و مبادی ساميهء اين امر اعظم که در بيانات و خطابات مبارک در آن تاريخ تبيين و تشريح گرديده بود در فکر يکی از رؤساء جمهور ايالات متّحدهء امريک حلول نمود و در قوّهء مخيّله اش نفوذ و رسوخ کرد و آن اصول را در برنامهء صلح خود مدوّن ساخت و جامع ترين و شريف ترين طرحی را که تا کنون بمنظور سعادت و آسايش اقوام و نحل عالم القا گرديده تقديم جامعهء ملل نمود و اساس جمعيّت امم نهاد.


حضرت عبدالبهاء در مجالس و مجامع اروپ و امريک آنچه لازمهء محبّت و وفاق و مايهء استخلاص عالم انسانی از نفاق و شقاق است بيان فرمود و تعاليم اين امر ابدع اعظم را که علّت ظهور وحدت اصليّه در جامعهء بشريّه است علی رؤوس الاشهاد اعلام نمود ولی افسوس که جهان غافل از قبول دعوت آن مولای عليم استنکاف ورزيد و از مواعظ حکيمانهء آن ناصح امين رو بتافت و خود را در چنگال دو حرب عظيم و دو بلاء عقيم افکند،  بلا و مصيبتی که هنوز اثرات شوم و عواقب مدهشهء آن پس از مضی سنين متمادی از جريان امور عالم مرتفع نشده و شدّت و وخامت آن کما هو حقّه بر احدی واضح و مکشوف نگرديده است.

 


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

هفت وادي - قوس نزول و صعود - مراتب سبعه خلقت

  هفت وادی  اثر حضرت بهاءاللّه ذکر الاسرار فی معارج الاسفار لمن یرید ان یسافر الی اللّه المقتدر الغفّار بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الّذی اظهر الوجود من العدم و رقم علی لوح الانسان من اسرار القدم و علّمه من البیان ما لا یعلم و جعله کتاباً مبیناً لمن آمن و استسلم و اشهده خلق کلّ شیئ فی هذا الزّمان المظلم الصّیلم و انطقه فی قطب البقآء علی اللّحن البدیع فی الهیکل المکرّم (مظاهر مقدسه) . لیشهد الکلّ فی نفسه بنفسه فی مقام تجلّی ربّه بانّه لا اله الّا هو و لیصل الکلّ بذلک الی ذروة الحقایق حتّی لا یشاهد احد شیئاً الّا و قد یری اللّه فیه. ای رؤیة تجلّیه المودعة فی حقایق الاشیآء والّا انّه تعالی منزّه من ان یشهد او یری «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللّطیف الخبیر»  («بسم الله الرحمن الرحیم» بیان مبارکی است که آیه اول قرآن کریم نیز می باشد. شیخ احمد احسایی، حضرت باب و حضرت عبدالبهاء تفسیراتی بر آن نوشته اند. جناب دکتر نادر سعیدی در مقاله ای به مقایسه این تفسیرات پرداخته اند. مقاله دکتر سعیدی در این لینک قابل مطالعه می باشد: تفسير بسم الله الرحمن الرحيم . ویدیوی ...

کلمات مکنونه عربی و معادل آن به انگلیسی

الكلمات المكنونة العربيّة هُوَ البَهِيُّ الأَبْهى هذا ما نُزِّلَ مِنْ جَبَرُوتِ العِزَّةِ بِلِسانِ القُدْرَةِ وَالْقُوَّةِ عَلَى النَّبِيِّينَ مِنْ قَبْلُ. وَإِنَّا أَخَذْنا جَوَاهِرَهُ وَأَقْمَصْناهُ قَمِيصَ الاخْتِصارِ فَضْلاً عَلَى الأَحْبَارِ لِيُوفُوا بِعَهْدِ اللهِ وَيُؤَدُّوا أَمانَاتِهِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَلِيَكُونُنَّ بِجَوْهَرِ التُّقَى فِي أَرْضِ الرُّوحِ مِنَ الفائِزِينَ. HE IS THE GLORY OF GLORIES THIS is that which hath descended from the realm of glory, uttered by the tongue of power and might, and revealed unto the Prophets of old. We have taken the inner essence thereof and clothed it in the garment of brevity, as a token of grace unto the righteous, that they may stand faithful unto the Covenant of God, may fulfill in their lives His trust, and in the realm of spirit obtain the gem of divine virtue.   يَا ابْنَ الرُّوحِ ۱ فِي أَوَّلِ القَوْلِ امْلِكْ قَلْباً جَيِّداً حَسَناً مُنيراً لِتَمْلِكَ مُلْكاً دائِماً باقِياً أَزَلاً قَدِيماً. O SON OF SPIRIT!  My f...

لوح انت الکافی

  فهرست مطالب:   مختصری در مورد لوح انت الکافی و مقایسه اجمالی نسخ موجود با نسخه رسمی نفحات فضل جلد ۲ نصوص مبارکه در مورد شفا و مراجعه به طبیب حاذق ریشه اسلامی اسماء حسنای الهی جدول معنای فارسی و انگلیسی اسماء حسنی و صفات علیا در این لوح مبارک نسخه لوح انت الکافی از نفحات فضل جلد ۲       مختصری در مورد لوح انت الکافی   لوح انت الکافی در عکا از قلم اعلی به زبان عربی نازل شده است. در اواخر این لوح مبارک، حضرت بهاءالله به زبان طالب شفا از حق مسئلت می فرمایند که : «بهذه الاسماء الحسنی الاعظم و بهذه الصفات العلیا الاکرم … تحفظ حامل هذه الورقه …». قبل از آنکه به واژه اسماء حسنی که ریشه اسلامی دارد بپردازیم، مطالب زیر در مورد لوح مبارک شایان اهمیت است.   در این لوح مبارک، ۱۱۴ اسم از اسماء الهی در قالب مسئلت از درگاه الهی و با مطلع «بک یا» آمده است. چرا که این مطلع ۳۸ مرتبه با ذکر سه اسم از اسماء و صفات الهی در این لوح آمده است. رقم ۱۱۴ برابر با سور قرآنی و ۱۹ ضربدر ۵ است. ذکر مبارک «انت الکافی انت الشافی و انت الباقی» ۳۹ بار تکرار شده است. ۳۹ بار بواسطه ترج...