فصل بيستم: بسط و انتشار امر الله در شرق و غرب
سفر تاريخی حضرت عبدالبهاء ببلاد غرب خصوصاً سير و گردش هشت ماههء
طلعت انور در ايالات متّحدهء امريک را ميتوان ذروهء عظمت و اشراق دورهء
ميثاق محسوب داشت، دوره ای که به آثار و مواهب بديعه مطرّز و به اثمار و
فواکه بهيّهء جنيّه مزيّن است و علوّ شأن و امتناع مقامش در مستقبل ايّام چنانکه
بايد و شايد در انظار جهانيان محقّق و مکشوف خواهد گرديد. همانطور که نيّر
ظهور جمال اقدس ابهی در حين اعلام امر مبارک برؤساء و زمامداران ارض در
ارض سرّ باشرف نقطهء احتراق واصل گرديد بدر عهد و ميثاق الهی نيز
هنگامی باوج اعلی و مقرّ اسنای خويش متعارج شد که مرکز عهد الله به بثّ
تعاليم و بسط جلال و اعتلاء امر اب بزرگوارش در بين شعوب و جوامع عالم
قيام فرمود و افق باختر را از اشعّهء فروزان کوکب خاور منوّر گردانيد و آن
مرز و بوم را بنفحات قدس حضرت قيّوم زنده و پاينده ساخت.
چيزی از تأسيس عهد و ميثاق الهی نگذشت که کوکب پيمان در افق امر الله جلوه
و لمعان حيرت انگيز نمود و انوار ساطعهء بهيّه اش ظلمات حالکهء نقض و نکث
را در هم شکست و هجمات و همسات مرکز شقاق را که با نهايت بغضاء در اطفاء
سراج مبين و هدم بنيان حضرت ربّ العالمين قيام نموده بود هباءً منثورا گردانيد.
روح نبّاضش مشعلداران عهد و پيمان و مجاهدان امر حضرت رحمن را بفتح مدن
و بلدان در اقطار شاسعهء ارض برانگيخت و قوّهء محيطهء فائضه اش در حفظ
وحدت و جامعيّت امر الهی گوشزد قريب و بعيد گرديد. سقوط و هبوط عبدالحميد
خصم الدّ آئين نازنين و ظهور غلبه و سطوت شريعة الله و استخلاص مرکز منصوص
از اسارت چهل ساله بر هيمنه و عظمت ميثاق بيفزود و قدرت فائقه و سيطرهء
کامله اش را بر فئهء ناکثان و مدّعيان و مستکبران ثابت و مدلّل ساخت. موفّقيّت آن
نور هدی و نجم بازغ افق ابهی در انتقال عرش اطهر حضرت ربّ اعلی و استقرار
آن وديعهء رحمانيّه در بقعهء مقدّسهء نوراء با وجود موانع شديده و مشاكل خطيرهء
متنوّعه قدرت مکنونه در عهد و پيمان ربّانی را در انظار نفوسی که هنوز بر حقّانيّت
و اصالت اين لطيفهء نورانيّه ترديد داشتند واضح و آشکار نمود. بالاخره قيام آن منادی
ملکوت به نشر نفحات سبحانی و ابلاغ تعاليم يزدانی در مدن و ديار غرب که اعظم
اشراق آن کوکب نوّار و اشرف تجلّی آن سراج وهّاج است مقام و منزلت ميثاق و رفعت
عهد نيّر آفاق را بيش از پيش روشن و لائح گردانيد.
علاوه بر فتوحات و انتصارات باهره و حوادث جسيمهء تاريخيّه که تحت لوای
ميثاق در عالم غرب حاصل گرديد ترقّی و توسعهء شريعة الله در شرق و تأسيس
قوائم و دعائم صرح مشيد نظم اداری امرالله در اقطار شرقيّه همچنين ارتفاع اوّلين
مرکز انوار و مشرق اذکار عالم بهائی در مدينهء عشق آباد و بسط و انتشار آثار
امريّه و نزول الواح تبليغی خطاب به علمداران مدنيّت الهيّه در خطّهء آمريک و
نفوذ كلمة الله در قارهء استراليا را نيز بايد از آثار مضيئه و موفّقيّتهای بديعهء
عهد ثالث عصر رسولی و نتيجهء مجهودات و مساعی خستگی ناپذير مرکز
پيمان الهی محسوب داشت.
در ايران مهد آئين حضرت رحمان با وجود شدائد و مصائب و قتل و زجر و نهب و
اسر دوستان که در ايّام قيادت محور ميثاق بهمان شدّت و حدّت ادامه داشت در
جريان امرالله تغيير محسوس راه يافت قوّهء قدسيّه نبعانی جديد نمود و جامعهء
ستمديده که در پنجهء تقليب گرفتار و در پس پردهء اضطهاد مقهور و مستور بود
بتدريج از ستر و خفا بيرون آمد و آثار تمکّن و اعتلاء آن محسوس و مشهود گرديد.
سلطان جبّار ناصر الدّين شاه چهار سنه پس از افول نيّر آفاق هنگام اقامهء جشن
ذو القرنينی خويش بدست ميرزا رضا يکی از اتباع و هواخواهان سيّد جمالالدّين
افغانی خصم لدود امرالله و از جمله مؤسّسين و متقدّمين نهضت مشروطيّت ايران
بقتل رسيد. و چون اين نهضت در دورهء سلطنت مظفّر الدّين شاه نضج و قوّتی
يافت و قوام و دوامی حاصل نمود فئهء مظلومه در خطرات جديده افتاد و حزب بی
پناه معرض اتّهامات شديده قرار گرفت بدرجه ای که در بدو امر مسئلهء قتل شاه را
باين طايفه منسوب داشتند و اين خطب جسيم را بگردن اين جمع افکندند. اين بود
که پس از وقوع اين حادثهء هائله بلافاصله حاجب الدّولهء غدّار در سجن طهران
بکمال قساوت بشهادت بلبل بوستان الهی و عندليب گلزار رحمانی جناب ميرزا علی
محمّد مبلّغ شهير و شاعر شيرين سخن امر الله که از لسان مبارک جمال اقدس ابهی
بلقب «ورقا» ملقّب و مفتخر گرديده مع فرزند دوازده ساله اش روح الله مبادرت
نمود. آن ستمکار ظلوم و جهول بدواً شکم ورقا را بخنجر جور و اعتساف بشکافت
و آن هيكل وفا و استقامت را در مقابل ديدگان فرزند معصوم قطعه قطعه کرد. سپس
به روح الله تكليف نمود که از امر الهی تبرّی جويد و از سرنوشت پدر عبرت گيرد
ولی آن روح مجسّم و نور مصوّر در غايت وقار و تمکين مقاومت نمود و از تبرّی
امتناع ورزيد و چون پدر پاک گهر تقرّب بملأ اعلی را بر توطّن در جهان ادنی
ترجيح داد اين بود که ظالمان با طناب وی را خفه کردند و آن دو طير گلشن توحيد
بجهان انوار و ملکوت اسرار پرواز نمودند.
امّا اوّلين نفسيکه در دورهء ميثاق قدم بميدان شهادت نهاد و جام وفا از کف ساقی
عطا بنوشيد آقا محمّد رضای يزدی است که سه سال قبل از آن در يزد برتبهء
شهادت نائل آمد. اين جوان در شبی که قرار زفاف او بود هنگام خروج از حمّام و
حرکتش بجانب بيت در اثناء طريق هدف رصاص اهل بغضاء گرديد و جان در
سبيل حضرت کبريا نثار نمود و اين واقعهء مؤلمه در سال هزارو سيصد و ده
هجری يعنی يکسال پس از صعود جمال قدم جلّ اسمه الاعظم در يزد اتّفاق افتاد.
در تربت حيدريّه پس از حادثهء رمی شاه پنج نفس مقدّس از احبّای الهی که به
شهدای خمسه موسوم شدند معرض حملات عصبهء شرور و همجات ثلّهء غرور
واقع و بشهادت کبری فائز گشتند. در مشهد حاجی محمّد تبريزی که از تجّار
معروف بود بدست عوانان بقتل رسيد و جسد مطهّرش در آتش ظلم و عدوان
بسوخت. در سال ١٣١٩هجری مطابق با ١٩٠٢ميلادی، هنگامی که مظفّر الدّين
شاه بفرنگستان مسافرت نموده بود در پاريس دو نفر از دوستان غرب بنمايندگی از
طرف جامعهء بهائی حضور شاه و ميرزا علی اصغرخان اتابک اعظم بار يافتند و
از مقام سلطنت درحقّ بهائيان ايران دادخواهی و معدلت جوئی نمودند و با آنکه در
اين ملاقات از طرف شاه و صدراعظم که عنصری مرتجع و خالی از نبوغ و شخصيّت
بود وعدهء مساعدت داده شد ولی عملاً نتيجه ای بر آن مترتّب نگرديد بلکه بالعکس
چند سنه بعد نايرهء اضطهاد اوج گرفت و لهيب جور و عناد بيش از پيش زبانه کشيد
و ياران الهی معرض صدمات و لطمات جديده واقع شدند. و هر چه مسئلهء مشروطه
خواهی در آن کشور قوّت بيشتر می يافت دامنهء مصائب و نوائب وسيعتر ميشد و بر
آزار و اذيّت دوستان علاوه ميگرديد چه که معاندين و مرتجعين بهائيان را مورد
اتّهامات شديده قرار داده و اين حزب را علانيةً مسؤول و محرّک اين نهضت ملّی و
قيام عمومی معرّفی مينمودند تا بدينوسيله مخالفت ناس را نسبت باساس مشروطيّت
ايران برانگيزانند و ارکان و قوائم آنرا بزعم خويش متزلزل سازند.
در اصفهان يکی از دوستان مخلص حضرت رحمن آقا محمّد جواد را برهنه کردند
و بدنش را با تازيانه ای از سيم بکمال شدّت مضروب و مجروح ساختند. در کاشان
مؤمنين از ابناء كليم را بفتوای علمای اسلام و تحريک پيشوايان يهود مورد ضرب و
شتم و زجر و حبس و حجز اموال قرار دادند. در يزد و نقاط مجاوره ياران الهی در
پنجهء تقليب گرفتار و به اشدّ عقوبات مبتلا گشتند و خونين ترين مظالم و فجايع در
آن سامان اتّفاق افتاد، از جمله حاجی ميرزا حلبی ساز را بنهايت قساوت تازيانه زدند
چندانکه زوجه اش بيتاب شد و خود را بر هيكل داغدار آن بيگناه بينداخت ولی آن
بيرحمان دست از چوبکاری برنداشتند و آن مظلومه را از ضرب چوب مجروح
ساختند. سپس فرق حاجی را با ساطور قصّابی شکافتند و فرزند يازده ساله اش را
بغايت سنگدلی با قلم تراش شرحه شرحه کردند و بدين ترتيب در خلال نصف روز
نه جان پاک شربت شهادت نوشيدند و بمشهد فدا شتافتند و جمع کثيری از مرد و زن
قريب ششهزار نفس مانند سباع ضاريه بر اجساد مطهّرهء آن مظلومان ريختند و هر
گونه تحقير و اهانتی روا داشتند. اموال ميرزا اسد الله صبّاغ و جمعی ديگر از شهدا
را تاراج کردند و در تقسيم اموال منهوبه با يکديگر بجنگ و ستيز برخاستند. برخی
از قاتلان از فرط بغض و عناد خون شهيدان را نوشيدند و باين درندگی و خون آشامی
افتخار نمودند و پايهء شقاوت و بيرحمی را بجائی رساندند که برخی از اجزاء حکومت
از مشاهدهء اين فجايع و مظالم و ملاحظهء اين مناظر دلخراش که پاره ای نسوان
مدينه بوضع فظيعی در آن دخالت و شرکت داشتند گريستند و برحال مظلومان ترحّم
آوردند. (حجز از ریاض اللغات: توقیف ˗ حبس مال)
در تفت نيز جمعی از عشّاق جمال رحمن نرد محبّت باختند و بقربانگاه عشق شتافتند
و آن ارض از دماء مطهّرشان محمرّ گرديد. بعضی از دوستان را بضرب رصاص از
پای درآوردند و برخی را اجساد در کوچه و بازار گردانيدند. آقا حسين جوان هيجده
ساله که تازه بامر الهی اقبال نموده بود مورد قهر والد خويش قرار گرفت و آن پدر
ديو سيرت اشرار را از ايمان پسر مطّلع ساخت. سفلهء ناس بر آن مظلوم ريختند و
ويرا در مقابل ديدگان مادر قطعه قطعه کردند. يکی ديگر از ياران آقا محمّد کمال در
چنگ اعداء اسير گرديد و آن دژخيمان بضربات چاقو و بيل و كلنگ بدنش را مجروح
و پاره پاره نمودند.
در منشاد اوليای الهی بهمين گونه جور و ستم مبتلا شدند و بسياط قهر و غضب
معذّب گرديدند و مدّت نوزده روز در آتش ظلم و اعتساف بگداختند. ظالمان آن ارض
سيّد ميرزا پير مرد هشتاد ساله را در موقع خواب دو سنگ حجيم بر پيکرش کوفتند و
آن سالک سبيل را بزجر شديد شهيد و قتيل نمودند. ميرزا صادق يکی از دوستان صديق و مخلص آب طلبيد خنجر بر سينه اش آختند و از شدّت عدوان تيغ آغشته بخون آن مظلوم
را مکيدند. شاطر حسن قبل از آنکه جام فدا نوشد و خلعت جليل و پرافتخار شهادت
پوشد لباس از تن بر آورد و بميرغضبان بخشود و بدست خويش نبات بين آنان توزيع
کرد تا با کام شيرين بقتل وی مبادرت نمايند. يکی از اماء رحمن مسمّاة بخديجه سلطان
در دام شريران افتاد وآن مخدّرهء شصت و پنج ساله را از فراز بام بر زمين افکندند.
يکی ديگر از احبّای الهی را که ميرزا محمّد نام داشت بدرخت بستند و هيكلش را هدف رصاص قرار دادند و جسد مطهّرش را آتش زدند. استاد رضای صفّار در حين شهادت
دست قاتل را ببوسيد و معرض تير جفا جويان واقع شد و بدن انورش مورد اهانت
ستمکاران قرار گرفت.
در نقاط بنادوک و ده بالا و فراشاه و عبّاس آباد و هنزا و اردکان و دولت آباد و همدان
نيز صدمات و بلايای لاتحصی بر احبّای جمال اقدس ابهی وارد گرديد. از جمله شهادت
جان گداز فاطمه بيگم يکی از اماء موقنات است. اين ورقهء مؤمنه که خانمی محترم و
شجيع بود بدست اعدا گرفتار شد و او را بکمال تحقير و توهين از خانه بيرون کشيدند
حجاب از سر برداشتند گلويش را بريدند و سينه اش را بشکافتند و هرکس با آنچه در
دسترس وی بود و ميتوانست بر آن هيكل نيمه جان ضربتی وارد آورد تا بشهادت فائز
گرديد آنگاه جسد مطهّرش را بدرخت آويختند و طعمهء حريق ساختند.
در ساری در بحبوحهء انقلابات مشروطه خواهی پنج تن از وجوه احبّا که بين ناس به
ورع و تقوی مشهور و باصالت و نجابت معروف بودند بدست عوانان بقتل رسيدند،
جان فدای جانان نمودند و به «شهدای خمسه» موسوم و موصوف گشتند. در نيريز
کأس بلا لبريز گرديد و آلام و مصائب يزد تجديد شد و نوزده نفس مبارک اسير و
شهيد گرديدند. از جمله ملّا عبدالحميد که مردی شصت و پنج ساله و اعمی بود، آن
بيگناه را بضرب گلوله از پای درآوردند و جسدش را پايمال نمودند. دشمنان دست
تطاول گشودند و اموال و ثروت دوستان را بيغما بردند و جمع کثيری از نساء واطفال
را دربدر و بيخانمان کردند وآن مظلومان لأجل حفظ جان مجبور بفرار شدند. بعضی
بمساجد پناه بردند و برخی در ويرانه های بيوت خويش منزوی گشتند و گروهی بی
ملجأ و پناه سرگردان و بی سر و سامان در کنار معابر مأوی و منزل گزيدند.
در سيرجان و دوغ آباد و تبريز و آوه و قم و نجف آباد و سنگسر و شهميرزاد و
اصفهان و جهرم نيز دشمنان سرسخت و عنود مذهبی و سياسی بعناوين و معاذير
مختلفه حتّی پس از صدور فرمان مشروطيّت و تأسيس قانون اساسی بقتل و غارت
و نهب و اسارت مظلومان پرداختند و دست بخون افراد جامعه ای آلودند که بمقدار
رأس شعره از تعاليم و دستورات مقدّسهء الهيّه تجاوز ننموده و جز تمسّك باوامر
مطاعهء ربّانيّه مقصد و مرامی نداشتند و اين جور و عدوان و ظلم وطغيان تا
دورهء حکومت محمّد علی شاه و فرزندش احمد شاه حتّی هنگام مسافرت هيكل
ميثاق ببلاد غرب و مراجعت آن وجود مقدّس بارض اقدس ادامه داشت و اخبار
اين عناد و اضطهاد تا آخرين دقايق حيات بسمع آن هيكل انور ميرسيد و قلب
اطهر را مالامال حزن و اندوه مينمود.
در دولت آباد شاهزاده حبيب الله ميرزا يکی از دوستان مخلص و فداکار را که دورهء
حياتش بخدمت امر الله مصروف گشته بود با تير بشهادت رسانيدند و جسد مطهّرش را
آتش زدند. در مشهد جناب آقا شيخ علی اکبر قوچانی فاضل جليل و نحرير نبيل هدف
تير عوانان گرديد و در سبيل عشق و محبّت ربّ مجيد قتيل و شهيد شد. در سلطان آباد
آقا ميرزا علی اکبر و کافّهء اعضاء هفت گانهء خاندان از جمله طفل چهل روزه را در
يکشب بکمال توحّش و بربريّت بقتل رساندند و دوستان را در بلاد نائين و شهميرزاد
و بندر جز و قمصر معرض اذيّت و آزار قرار دادند و بانواع محن و بلايا معذّب و
مبتلا ساختند.
در کرمانشاه جوان نورانی ميرزا يعقوب متّحده از سلالهء اسرائيل در عنفوان شباب
جام شهادت بنوشيد و آن خاک را بخون پاک رنگين نمود، اين شهيد مجيد آخرين
نفسی است که در دورهء مبارک ميثاق در سبيل امر نيّر آفاق فدا گرديد و مادر مهر
پرورش پس از وقوع اين رزيّهء مؤلمه برحسب آرزوی فرزند دلبند در همدان محفلی بياراست و بکمال استقامت بزم سرور برپا نمود و بپاس اين عطيّهء کبری و منحهء
عظمی لسان بشکر و ثنای حضرت کبريا بگشود و بساحت قدس الهی سپاسگزار
گرديد.
اين بود نبذه ای از بلايا و رزايای بيشمار که در دورهء ميثاق در مهد آئين حضرت
يزدان بر دوستان الهی وارد آمد و باختصار در اين اوراق مرقوم گرديد. اين قيام و
انجذاب و انفاق مال و جان در سبيل محبوب امکان منبعث از روح ايمان و قوّت
تمسّك و ايقانی است که حيات و خدمات پيروان امرالله را در آن صقع جليل مزيّن
و مشمول الطاف و عنايات خداوند ذوالمنن نموده و در الواح و آثار مقدّسهء الهيّه
مورد تجليل و تکريم قرار گرفته است.
امر مقدّس الهی که پس از شهادت حضرت نقطهء اولی روح الوجود لمظلوميّته -
الفدا رو بخاموشی و افول ميرفت و در دورهء مبارک جمال قدم جلّ اسمه الاعظم
در چنگال اهل ستم گرفتار و تحت مخالب ظلم و عدوان مستور و پنهان بود در ايّام
قيادت مرکز ميثاق بتدريج قوّت يافت و سطوع و اشراق جديد حاصل نمود و با
وجود مظالم و مهالک شديده که شطری از آن در صفحات قبل مذکور گرديد آئين
الهی در مهد امر الله رو بترقّی و انبساط نهاد و نقاب از وجه شريعة الله برداشته
شد و ارکان و دعائم محافل روحانيّه طليعهء ظهور و ارتفاع نظم اداری در آن
اقليم مقدّس بنياد گرديد، بر عدد مؤمنين بيفزود و دايرهء محبّين در جميع مدن
و ديار وسعت يافت.
هنگامی که مکاتب و معاهد علميّه عملاً در آن مملکت وجود نداشت و تعليماتی هم
که در مؤسّسات دينيّه داده ميشد بينهايت ناقص و محدود بود از طرف ياران ايران
به تشکيل مدارس بهائی اقدام و با تأسيس مدرسهء تربيت بنين و بنات در مدينهء
طهران قدم اوّل در راه خدمات فرهنگی جامعه برداشته شد و از آن پس با احداث
مدارس تأييد و موهبت در همدان و وحدت بشر در کاشان و ساير تأسيسات تربيتی
مشابه در بارفروش و قزوين دايرهء آن خدمات اتّساع پذيرفت. در همان اوان بود
که از جانب دوستان اروپ و امريک معاضدتهای مادّی و معنوی نسبت بجامعهء
بهائيان در آن صقع جليل ابراز گرديد و جمعی از ناشرين نفحات الله و مربّيان و
پزشکان و پرستاران برای همکاری با احبّای الهی باين کشور مقدّس عزيمت و در
اين خطّهء مبارکه توطّن اختيار نمودند و تباشير اوّليّه در سبيل تحقّق بشارات و
وعده های صريحهء حضرت عبدالبهاء راجع بقيام ياران غرب در خدمت امر عزيز
الهی در ايران و کمک بمصالح موطن جمال اقدس ابهی ظاهر و آشکار گرديد.
در طيّ همين دوره بود که اصطلاح سابق يعنی كلمهء بابی که هنوز باتباع و پيروان
حضرت بهاءالله در آن سرزمين اطلاق ميگرديد بكلّی از لسانها افتاد و كلمهء «بهائی»
بجای آن در افواه ناس معمول و منتشر شد و از آن ببعد عنوان اوّليّه بامّت يحيی که جمعيّتشان بسرعت رو بافول و ذهول ميرفت اختصاص پذيرفت و نيز در همين احيان
بود که مساعی و اقدامات لازمه در تعميم امر عظيم تبليغ و نشر نفحات الهيّه با نظم
و نسق مخصوص از طرف ياران در منبت سدرهء رحمانيّه اتّخاذ گرديد و اين
مجهودات موجب آن شد که علاوه بر تقويت اساس جامعه نفوس مهمّه ای از طبقات
و عناصر عاليهء کشور و بعضی از مقامات مذهبی و علماء بزرگ شيعه در ظلّ
شريعت ربّانی درآمدند. حتّی پاره ای از اعقاب و احفاد معاندين سرسخت امرالله در
زمرهء مؤمنين و حلقهء موقنين داخل گشتند و بخدمت اين آئين نازنين قيام نمودند و
باز در دورهء ميثاق بود که بيت مبارک حضرت نقطهء اولی در مدينهء منوّرهء شيراز
که بموجب حکم کتاب محلّ زيارت اهل بهاء مقرّر گرديده بنا باوامر مؤکّدهء حضرت
عبدالبهاء و مساعدت و معاضدت آن هيكل انور مرمّت و تعمير گرديد و کانون حيات
و فعّاليّت يارانی قرار گرفت که نظر باوضاع و احوال از زيارت بيت اعظم الهی در
مدينة الله و روضهء مقدّسهء جمال اقدس ابهی در مرج عكّا محروم بودند.
امّا اعظم و اهمّ مشروعات دورهء ميثاق احداث اوّلين مشرق الاذکارعالم بهائی در
مدينهء عشق آباد است که خطوات اوّليّهء آن در زمان حيات مبارک حضرت بهاءالله
برداشته شد و ساختمان آن در اواخر عقد اوّل از قيادت مرکز عهد الهی آغاز و در
جميع مراحل مورد تشويق و ترغيب آن وجود مقدّس واقع گرديد و از يراعهء
مبارک تعليمات لازمه نسبت به چگونگی بنا و ترتيب آن صادر شد. اين مشروع
جليل و بنيان رفيع که شاهد مراتب عشق و جانفشانی دوستان شرق و معرّف همم و
مساعی مشترکهء آنان در اجرای يکی از فرائض مقدّسهء منزله از سماء مشيّت
رحمانی در کتاب مستطاب اقدس محسوب از مشعشع ترين مفاخری است که در
عصر رسولی اين دور ابدع اعظم بل در قرن اوّل بهائی نصيب جامعهء ستمديدهء
اهل بهاء گرديده است. در ارتفاع اين معبد عاليقدر افنان سدرهء الهيّه جناب حاجی
ميرزا محمّد تقی وکيل الدّوله همّتی موفور و جهدی مشکور مبذول داشت و مورد
الطاف و عنايات بی منتهای مرکز ميثاق الهی قرار گرفت. اين بزرگوار شخصاً
مباشرت بنا را عهده دار شد و جميع اموال خويش را در راه انجام اين منظور اعزّ
اعلی وقف نمود و پس از وصول باين فوز مبين و فيض عظيم بساحت ربّ کريم مثول
يافت و در محفل لقا باجر جزيل و ثواب جميل موفّق گرديد. مرقد مطهّرش در دامنهء
کرم الهی در ظلّ مقام بهيّ الانوار حضرت نقطهء اولی قرار دارد.
سنگ اوّليّهء مشرق الاذکار عشق آباد در سال ١٣٢٠هجری مطابق با ١٩٠٢ ميلادی
در حضور فرماندار كلّ ترکستان جنرال کروپاتکين (General Krupatkin) که بنمايندگی
از طرف امپراطور روس در مراسم مخصوص حضور بهم رسانيده بود نهاده شد. يکی
از دوستان غرب که شخصاً آن مرکز انوار را ديدن نموده در وصف آن بنای عظيم و
اساس فخيم چنين مينگارد: «مشرق الاذکار در قلب شهر قرار دارد و گنبد رفيع المنار
آن که از خلال اشجار و ابنيهء شاهقه سرکشيده از دور نمايان و از چندين ميل فاصله
انظار واردين و مسافرين را بخود جلب مينمايد. بنا در وسط باغی واقع شده که از
چهار طرف بچهار خيابان محدود است و در چهار زاويهء آن چهار ساختمان قرار
دارد، يکی مدرسهء بهائی ديگری مسافرخانه جهت پذيرائی زائرين و توقّف
مسافرين، ثالث محلّ محافظين و پاسبانان مشرق الاذکار، رابع قسمتی که باحداث
مريضخانه اختصاص داده شده است. در داخل باغ نه راهرو و يا نه خيابان فرعی
موجود است که بشكل اشعّهء دايره بمرکز بنا يعنی بجانب مشرق الاذکار امتداد دارد.
يکی از اين خيابانها که بين درب ورودی باغ و مدخل اصلی مشرق- الاذکار واقع شده
معبر بزرگ ساختمان را تشکيل ميدهد. بنا مرکّب از سه قسمت است، اوّل طالار
مدوّر در مرکز، دوم گالری ياغلام گردش که دور تا دور طالار مرکزی واقع شده
(the aisle or ambulatory which surrounds it)، سوم طاق نما يا ايوان که تمام ساختمان
را از خارج احاطه نموده و مشرف بر فضای باغ است. مشرق الاذکار بصورت يک
نه ضلعی منتظم ساخته شده که يک ضلع آنرا مدخل اصلی بنا يعنی درب بزرگ
مشرق الاذکار تشکيل ميدهد. مدخل مزبور دارای رواق هلالی عظيمی است که دو
منارهء رفيع در طرفين آن قرار دارد و از لحاظ ترکيب به بنای معروف تاج محلّ در
اگرهء هندوستان که از ابنيهء ظريفهء عالم محسوب و در نظر بسياری از سيّاحان
زيباترين معبد جهان بشمار می آيد شباهت دارد و درب بزرگ مشرق الاذکار بجانب
ارض اقدس باز می شود.
ايوانی که بنا را از اطراف احاطه نموده و نمای خارجی آن معبد جليل محسوب
ميشود از دو قسمت مرکّب است قسمت عليا و قسمت سفلی. ايوان و تزئينات بنا با
اشجار و ازهار رنگارنگ که فضای باغ را پوشانده دست بدست يکديگر داده صحنهء
بسيار جالبی را که در آن آثار علم و صنعت با زيبائی و ظرافت طبيعت مقرون و
همعنان گرديده است تشکيل ميدهد. جدار داخلی ساختمان از پنج قسمت يا پنج بدنهء
مجزّی ترکيب شده که يکی فوق ديگری قرار گرفته و از کف طالار تا زير گنبد امتداد
دارد. اوّل يک رشته مرکّب از نه هلال و نه ستون که طالار را از اطراف احاطه
نموده و غلام گردش را از طالار مرکزی جدا ميسازد، دوم قسمت بالای غلام گردش
يا بالکن که بوسيلهء دو رديف پله که در ايوان در طرفين مدخل بزرگ واقع شده به آن
دست مييابند، اين قسمت مانند قسمت زير دارای نه هلال و نه ستون است و توسّط
طارمی از فضای طالار جدا ميشود، سوم يکرشته مرکّب از نه هلال که دهانهء آنها
پر و از کتيبه های برجسته مستور شده است و بين آنها قابهای منقوش باسم اعظم قرار
دارد، چهارم نه عدد پنجرهء بزرگ هلالی که دورتا دور بنا واقع شده، پنجم قسمت
نوافذ شامل هيجده دريچهء کوچک که برای دخول روشنائی تعبيه گشته است. پس از
طبقات خمسهء مذکوره گنبد نيمکره ای مشرق الاذکار مشاهده ميشود که بر سطحی
فوق نوافذ قرار گرفته و داخل آن با گچ بري های دقيق و زيبا تزيين شده است. بنا از
لحاظ عظمت و استقامت جالب انظار و مورد توجّه عموم می باشد».
در اين مقام لازم است بدو دارالتّعليم پسرانه و دخترانه که در آن مدينه احداث گشته
و همچنين بتأسيس مسافرخانه در مجاورت مشرق الاذکار و تشکيل محفل روحانی و
لجنه های مربوطه جهت ادارهء امور دائم الاتّساع جامعهء عشق آباد و ايجاد مراکز
جديدهء امريّه در مدن و بلاد مختلفهء ترکستان اشاره نمود. تمام اين تأسيسات و
تشکيلات شاهد بيّنی بر مراتب عشق و ايمان و روح فعّاليّت و ايقانی است که امر
مقدّس الهی از بدو طلوع و استقرارش در آن سرزمين در کالبد مستظلّين و خادمين
آستانش دميده است.
علاوه بر ترکستان در خطّهء قفقاز نيز امر الله در دورهء ميثاق بفتوحات مهمّه نائل
آمد و کوه قاف مشرق الطاف حضرت پروردگار گرديد. در بادکوبه، اوّلين مرکز بهائی آن اقليم، محفل روحانی تشکيل يافت و از آن پس در ساير نقاط جمعيّتهای امريّه بظهور
رسيد و اين جمعيّتهای جديد التّأسيس بتدريج بجوامع قويّ الارکان تبديل شد و با
برادران روحانی خويش در ترکستان و ايران باب معاضدت و همکاری نزديک باز
نمود. مخصوصاً چون بادکوبه در سر راه زائرين واقع بود احبّای ايران که از طريق
قفقاز و ترکيّه بارض اقدس مشرّف می شدند پيوسته با دوستان آن محلّ در تماس
بودند و يک ارتباط مستمرّ بين ياران ايران و افراد جامعهء بهائی آن سامان دائر و
مستقر گرديد.
در قطر مصر نيز پيروان امرالله روز بروز بر تعدادشان بيفزود و دائرهء خدماتشان
رو به بسط و توسعه نهاد. تأسيس مراکز جديده و تشييد و تقويت مرکز اصليّه در
مدينهء قاهره و اقبال چند تن از تلامذه و استادان عاليمقام دانشگاه ازهر در اثر همم
و مساعی خستگی ناپذير مبلّغ شهير و نويسندهء جليل القدر امرالله جناب ابوالفضائل
و ساير ناشرين نفحات الله که قدم اوّل در سبيل انجاز وعود الهيّه راجع بارتفاع لواء
دين الله در قطب آن معهد علميّهء اسلاميّه محسوب و همچنين ترجمهء بعضی از آثار
بهيّه و الواح قيّمهء جمال اقدس ابهی از لغت پارسی بلغت عربی و طبع و نشر آثار
مذکور و بعضی از کتب و رسائل استدلاليّه بقلم نويسندگان و دانشمندان بهائی و
درج و انتشار مقالات در صفحات جرائد به منظور دفاع امر الله و ابلاغ كلمة الله و
تحکيم و تقويت بنيهء جامعه در نتيجهء دخول جمعی از افراد کرد و قبطی و ارمنی
در ظلّ امر الهی كلّ از انتصارات و فتوحاتی است که نخستين اثمار شجرهء الهيّه را
در آن سرزمين عظيم تشکيل ميدهد، سرزمينی که بقدوم مبارک حضرت عبدالبهاء
مزيّن و در سنين مؤخّره نقش تاريخی مهمّی در اعلان استقلال و اصالت شريعة الله
ايفا نموده و در مستقبل ايّام نيز نظر بمقام و موقعيّت شاخصی که در ممالک عربيّه
و اسلاميّه دارا و کانون علمی و فرهنگی ممالک مذکوره محسوب است سهم بسزائی
در استقرار امر بهائی در سراسر عالم شرق عهده دار خواهد گرديد.
ديگر از اقاليمی که آئين الهی در آنجا نفوذ و سرايت شديد نمود و فعّاليّت ياران بنحو محسوس متزايد گرديد سرزمين هند و برماست. دوستان دائم التّزايد آن سامان مرکّب
از ملل زرتشتی و اسلام و هندو و بودائی همچنين افراد طايفهء سيک بتأسيس مراکز
جديده اقدام نمودند و پرچم امرالله را در اقطار شاسعهء مندله و قريهء «ديدانا کالازو»
در ناحيهء «هنثاوادی »در برمه برافراشتند. در محلّ اخير قريب هشتصد نفر از دوستان مقيم و مستقلّاً دارای مدرسه و ابنيه و مريضخانهء اختصاصی بودند، بعلاوه از خود
اراضی مزروعی مخصوص داشتند که حاصل و عوائد آن صرف پيشرفت امور امريّه و مصالح روحانيّهء جامعه ميگرديد.
در عراق بيت اعظم الهی تجديد و تعمير گرديد و ياران غيور آن سامان با قلّت عدد قيام عاشقانه نمودند و علی رغم معاندين به تمشيت امور آن بيت مکرّم پرداختند. در
اسلامبول مرکز بهائی تأسيس يافت و در تونس اساس جامعهء محلّی به نهايت
استحکام نهاده شد. در ژاپن و چين و هونولولو نيز امر الله بفتوحات باهره نائل آمد
و جمعی از ناشرين نفحات الله جهت ابلاغ كلمهء الهيّه بدان اشطار سفر نمودند و
گروهی در ممالک مذکوره توطّن اختيار کردند و به تشکيل مراکز امريّه پرداختند.
تمام اين انتصارات آثار مضيئه و شواهد بيّنهء باهره ای است که از قدرت عظيمهء
ميثاق و توجّهات و عنايات مستمرّهء طلعت پيمان در جميع دقايق و احيان حکايت مينمايد.
جامعه های جديد التّأسيس فرانسه و انگلستان و آلمان و ايالات متّحدهء امريک نيز از
فيض الطاف و مواهب بيکران آن مرکز عهد الهی بحدّ موفور برخوردار بودند و لحظات مبارک پس از سفر تاريخی هيكل اطهر در اقطار غربيّه آنی از توجّه به شؤون روحانی
و ترقّيات معنوی دوستان آن سامان انفکاک حاصل ننمود. در اثر صدور تعليمات بديعه
و الواح و رسائل منيعه که چون غيث هاطل از يراعهء عظمتش خطاب باعضای جوامع مذکوره جاری و منهمر ميگشت و اراضی قلوب را سرسبز و خرّم ميداشت و همچنين
تشويق و ترغيب ياران و تقدير از مساعی و مجهودات مبذولهء ايشان بتدريج مراکز
بهائی در ممالک مشروحه ازدياد پذيرفت و مجامع و محافل عمومی برای ابلاغ كلمة الله تشکيل شد. مطبوعات جديده انتشار يافت و بعضی از آثار مقدّسه و صحف قيّمهء الهيّه
بلغات انگليزی و فرانساوی و آلمانی ترجمه و طبع ونشر گرديد و قدمهای اوّليّه جهت
تشييد و تقويت ارکان امرالله در بلدان غربيّه برداشته شد.
در قارّهء امريکای شمالی اعضاء جامعهء مترقّی بهائی که از اعطاف مبذولهء مبارک سرشار و از طلوع نيّر پيمان در افق آن سامان شعله و حرارت بی پايان حاصل نموده
بودند در راه تأسيس مشروع جليل القدر و سرمديّ الآثار امّ المعابد غرب همّت موفور
و سعی مشکور ابراز داشتند و دوازده قطعه اراضی باقيمانده را که لأجل ارتفاع آن
معبد رفيع البنا در نظر گرفته شده بود ابتياع نمودند و در انجمن شور روحانی منعقده
در سال ١٩٢٠ ميلادی طرحی را که از طرف مهندس و معمار بهائی لوئی بورژوا
کانادائی فرانسوی تهيّه شده بود اختيار کردند و بحفر اساس و وضع دعائم آن بنيان
قويّ الارکان پرداختند و بفاصلهء قليلی اقدامات لازمه جهت ساختمان قسمت زيرين
بنا معمول داشتند. تا آنکه اين مقدّمات پس از صعود مولای فريد و وحيد منجر بمساعی جديده و مجهودات وسيعهء ديگری گرديد که به اتمام قسمت فوقانی مشرق الاذکار و
تکميل تزيينات خارجی آن مشروع عظيم الشّأن اختتام پذيرفت.
حرب عمومی که وقوع آنرا طلعت پيمان پيش بينی و عواقب وخيم و مدهشش را در
مجامع و محافل غرب اخبار فرموده بود هشت ماه پس از معاودت مرجع اهل بهاء
بارض اقدس يعنی در سال ١٩١٤بغتتاً شعله ور گرديد و انذارات صريحهء قلم ملهم
ميثاق تحقّق يافت. آتش انقلاب به آن ارض سرايت نمود و بار ديگر هيكل اطهر و
مقامات مقدّسه را در مرج عكّا و جبل کرمل در مخاطرهء شديد بينداخت و زوبعهء ثالث
و اخير اين عهد پرشور و آشوب آغاز گرديد. اين جنگ مهيب و خانمان سوز هر چند
ارکان جامعهء بشريّه را متزلزل و سيل بلا را از هر سو بر عالميان منهمر گردانيد ولی دخول مؤخّر ايالات متّحدهء امريک در آن طوفان جهانی و بيطرفی کشور ايران و
دوری هندوستان و شرق اقصی از ميادين جنگ موجب آن شد که اکثريّت عظيم احبّای
الهی با وجود اضطرابات شديده و انقلابات هائله در حصن حصين امرالله محفوظ و
مصون ماندند و با آنکه ارتباطشان در سنوات معدوده از مرکز روحانی امر الهی
منقطع گرديد معذلک در پرتو امنيّت نسبی بيشتری توانستند علی قدر مقدور بحفظ
تأسيسات و تشکيلات امريّهء خويش پردازند و بادامهء خدمات و مجهودات روحانيّهء
خود موفّق گردند.
ارض اقدس قلب و مرکز مقدّس امر الهی در نتيجهء مخاصمات و محاربات مذکوره که
بالغاء سلطه و نفوذ حکومت ترک منتهی گرديد آزاد شد و تضييقات و شدائدی که سنين متمادی شارع اعظم و مرکز ميثاق اتمّ را باصعب وجه احاطه نموده بود مرتفع گرديد و
امر الله از يوغ اسارت آن قوم رهائی حاصل نمود وليکن مردم آن سرزمين در قسمت
اعظم جنگ گرفتار مهالک و مخاطر شديده گرديدند و بعلّت غفلت و عدم لياقت ولاة
امور و بيرحمی و لا قيدی زمامداران جمهور در محنت و عسرت عظيم افتادند و در آن
احيان پربلا با آنکه سخا و بزرگواری حضرت عبدالبهاء و دورانديشی و مراقبت آن
وجود اقدس از ضعفا و مستمندان در تخفيف مصائب و آلام اهالی بی نهايت مؤثّر واقع
گرديد ولی محاصرهء شهر و قطع روابط بر شدّت و وخامت اوضاع بيفزود و دايرهء
مشاكل روز بروز وسعت پذيرفت. مدينهء حيفا مورد حملات متّفقين و تهديد مستمرّ
بمباران آنان قرار گرفت و اين خطر موقعی چنان قوّت يافت و قطعيّ الوقوع گرديد که
هيكل انور و عائلهء مبارکه و دوستان آن شهر ناگزير موقّتاً بدهکدهء ابوسنان که در
دامنهء تپه های شرقی عكّا واقع حرکت نمودند. فرماندهء كلّ قوای ترک جمال پاشای
غدّار و سفّاک عدوّ صائل و خصم لدود شريعة الله نظر به تلقينات و تحريکات مغرضين
و سوء ظنّ شديد که نسبت بامر الهی حاصل نموده بود بمخالفت بی منتهی برخاست و
بانعدام كلمة الله مصمّم گرديد حتّی صريحاً اظهار داشت که چون از دفع دشمنان خارج
فراغت يابد بتصفيهء امور داخل اقدام و در اوّلين قدم حضرت عبدالبهاء را علی -
ملأ الاشهاد مصلوب و روضهء مبارکه را منهدم و باخاک يکسان خواهد نمود.
هيكل مبارک كه هنوز آثار متاعب و رنج سفر در وجود اطهرش موجود از ملاحظهء
اوضاع آشفتهء جهان و کشتار و خونريزی عظيمی که در نتيجهء غفلت و استنکاف ملل
از قبول تعاليم الهيّه و توجّه بانذارات و نصايح ربّانيّه رخ گشوده بود بيش از پيش دچار کدورت و ملال گرديد و قلب مقدّسش در غمرات احزان مستغرق شد. غبار غموم بر
ضمير منيرش بنشست و مصائب و آلام جديده بر نوائب و رزايای سابقه بيفزود. انقطاع
سبل و سدّ ابواب مخابره با اغلب مراکز امريّه خاطر نورانيش را بشدّت آزرده نمود مع الوصف در همان ايّام مظلم که شدائد و محن خاطرات سجن ادهم عكّا را تجديد ميکرد
آن منادی ملکوت اراده فرمود بار ديگر فارسان مضمار خدمت را در خطّهء امريک
بالطاف و عنايات لانهايهء خويش مخصّص و ممتاز گرداند و در حينی که رسالت
مقدّسش در عالم ترابی رو بپايان ميرفت امری عظيم و وظيفه ای خطير و منيع به آن مشعلداران مدنيّت الهيّه محوّل و آن جنود مجنّده را به تسخير مدن و ديار و اقطار و
امصار موظّف فرمايد. اين بود که از كلك اطهرش طيّ الواح متعدّدهء مخصوصه که
بعضی در جوار روضهء مقدّسهء عليا و برخی در بيت مبارک عكّا و پاره ای در صفح
جبل کرمل در ظلّ مقام بهيّ الانوار اعلی عزّ نزول يافته دستور افخم اکرم و منشور
ابدع اعظم متضمّن اين مأموريّت جليل به آن حاميان حصن حصين ابلاغ گرديد،
مأموريّت مقدّسی که هنوز پس از مضی يک ربع قرن مقام و منزلتش از انظار مستور
و اثرات فائقهء آن مکتوم و مجهول و آنچه تاکنون از آثار بهيّه و نتايج باهرهء آن
ظاهر و هويدا گشته و صفحات تاريخ قرن اوّل بهائی را مجلّل و مزيّن ساخته است
رشحی از نوايای عاليه و مآرب ساميهء متعاليه- ای است که آن سالار جند هدی از
صدور اين نقشهء ملکوتی در نظر داشته و بمرور ايّام بتأييدات الهيّه و توفيقات
لاريبيّهء صمدانيّه از حيّز غيب بعرصهء شهود خواهد آمد و عالم کون را بانوار
مضيئه اش روشن و تابناک خواهد ساخت.
باری پس از چهار سنه محاربات و منازعات خونين جنگ جهانی بپايان رسيد و نخستين مرحله از طوفان و اضطراب عظيمی که حضرت بهاءالله در الواح منيره اخبار و انذار
فرموده بود خاتمه پذيرفت. سلطه و حکومت ترک بر اراضی مقدّسه منتفی گرديد و
سردار غدّار که بانعدام مرکز عهد يزدانی کمر همّت محکم بسته بود بقهر و غضب الهی گرفتار شد. عصبهء غرور بقايای ناقضين ناکثين که از انتقامات شديده و عقوبات ماضيه
درس عبرت نگرفته و هنوز آرزوی اطفاء سراج ميثاق را در قلب و روان می پرورانيدند
به خيبت آمال و خسران مآل گرفتار شدند و آخرين اميدشان به يأس و خذلان تبديل گرديد. سفينهء نجات محفوظاً مصوناً بساحل سلامت رسيد و رُکّاب آن از امواج سهمگين بلايا محروس و در امان ماندند.
از طرف ديگر در اثر حدوث اين انقلاب اعظم تغييرات مهمّه و تحوّلا شديده در مقدّرات
ملل و نحل عالم رخ گشود و مصداق خطابات و انذارات قهريّهء جمال اقدس ابهی در
کتاب مستطاب اقدس واضح و عيان گرديد. وسائل هجرت و توطّن سلالهء حضرت خليل
و ورّاث كليم در اراضی مقدّسه فراهم شد و آثارتحقّق وعود الهيّه «نهال بيهمال» که
وصفش در کتب مقدّسه موجود و در مفاوضات حضرت عبدالبهاء مذکور و مسطور
است نمايان گرديد و بالاخره جمعيّت امم و عصبهء ملل مبشّر محکمهء کبری که
بفرمودهء مبارک بايد در انجمن عالم تأسيس و سراپردهء آن در قطب امکان بهمّت
دول و ملل ارض مرتفع گردد از حيّز غيب قدم بعرصهء وجود نهاد.
در اين مقام که ذکر محاربات عمومی جهان و حوادث و وقايع ارض اقدس در بين است
بی مناسبت نيست بدرج پاره ای از اقدامات و مجهوداتی که هنگام محاصرهء حيفا نسبت
بحفظ حيات قدوهء اهل بهاء معمول گرديده مبادرت نمود. از جمله احبّای انگلستان چون
بر خطرات شديده ای که حيات مبارک را تهديد مينمود اطّلاع يافتند بلا درنگ برای
تأمين سلامت آن وجود اقدس اقدامات و مساعی لازمه مبذول داشتند. لرد کرزن و ساير اعضاء کابينهء انگلستان نيز رأساً و مستقيماً از وضع مخاطره آميز حيفا استحضار
حاصل نمودند. از طرف ديگر لرد لامينگتون با ارسال گزارش فوری و مخصوص
بوزارت خارجهء آن کشور انظار اوليای امور را به شخصيّت و اهمّيّت مقام حضرت عبدالبهاء جلب نمود و چون اين گزارش به لرد بالفور وزير امور خارجهء وقت رسيد در همان يوم وصول دستور تلگرافی به جنرال النبی سالار سپاه انگليز در فلسطين صادر
و تأكيد اکيد نمود که «بجميع قوی در حفظ و صيانت حضرت عبدالبهاء و عائله و
دوستان آن حضرت بکوشد». متعاقب آن دستور، جنرال النبی تلگرافی پس از فتح
حيفا بلندن مخابره و از مصادر امور تقاضا نمود «صحّت و سلامت مبارک را بدنيا
اعلام نمايند». ضمناً فرمانده جبههء حيفا را مأمور ساخت که تصميمات لازم جهت
حفظ جان مبارک اتّخاذ و از اجراء نقشهء پليد جمال پاشا که طبق اخبار واصله بدايرهء اطّلاعات انگلستان بر آن تصميم بوده که در صورت تخليهء شهر و عقب نشينی قوای
ترک «حضرت عبدالبهاء و عائلهء مبارکه را در کوه کرمل مصلوب سازد» جلوگيری
نمايد.
در اثر احتلال قوای فاتح انگليز باراضی مقدّسه و تصرّف آن اراضی از طرف حکومت مذکور مخاطرات عظيمه که مدّت شصت و پنجسال حيات پر انوار شارع قدير و مرکز
عهد الهی را احاطه نموده بود زائل گرديد. سدّ منيع در پيشرفت امر بديع برداشته شد
و دورهء فشار و تضييق سپری گرديد، قائد امر بهاء و دو بقعهء مقدّسهء نوراء از
حرّيّت کامل برخوردار شدند و مقدّمهء شناسائی رسمی تأسيسات امريّه در آن صقع
جليل فراهم آمد و از اين تاريخ تا صعود مبارک حضرت عبدالبهاء که بيش از سه سال
بطول نينجاميد امرالله در مرکز جهانی خويش اعتبار و حيثيّت بيکران حاصل نمود و فعّاليّتهای تبليغی در اقطار مختلفهء ارض رو به بسط و توسعهء عظيم گذاشت و آثار
علوّ امرالله و سموّ كلمة الله در شرق و غرب عالم لائح و هويدا گرديد.
پس از اختتام جنگ و اطفاء نايرهء حرب و قتال اولياء، حکومت انگلستان از خدمات گرانبهائی که حضرت عبدالبهاء در آن ايّام مظلم نسبت بساکنين ارض اقدس و تخفيف مصائب و آلام مردم آن سرزمين مبذول فرموده بودند در مقام تقدير برآمدند و مراتب
احترام و تکريم خويش را با تقديم لقب «نايت هود» و اهداء نشان مخصوص از طرف
دولت مذکور حضور مبارک ابراز داشتند و اين امر با تشريف و تجليل وفير در محلّ
اقامت حاکم انگليز در حيفا برگزار گرديد و در آن احتفال پراحتشام جمعی از رجال و
اعاظم قوم از ملل و شعوب مختلفه حضور بهم رسانده و در انجام مراسم شرکت نمودند.
از جمله نفوس مهمّهای که در آن اوان بمحضر مبارک حضرت عبدالبهاء تشرّف يافته
و بابراز احساسات و تقديم عواطف قلبيّه مبادرت جستند عبارتند از جنرال النبی سالار
انگليز که بهمراهی قرينه اش در بهجی ميهمان مبارک بوده و در ملازمت مرکز ميثاق بزيارت روضهء مقدّسهء حضرت بهاءالله شتافتند. ديگر ملک فيصل که بعداً بسلطنت
عراق منصوب گرديد، مشارٌ اليه در بيت مبارک در حيفا بملاقات آن وجود اقدس فائز
گشت. ديگر سر هربرت ساموئل که بعداً به لقب «وايکونت ساموئل آو کرمل» ملقّب
شد و چندين بار قبل از انتصابش بسمت «مندوب سامی فلسطين» و بعد از ارتقاء
بمقام مذکور در حضور مبارک تشرّف حاصل نمود. ديگر لرد لامينگتون و سر رنالد استورس که درآن وقت حکومت قدس شريف را دارا بود. علاوه بر اين ملاقاتها که از
طرف شخصيّت ها و مقامات رسمی بعمل آمد نمايندگان جوامع مختلفهء مسلمان و
مسيحی و يهود نيز بمحضر انور مشرّف و قلباً و لساناً از خدمات و زحمات حضرت عبدالبهاء اظهار قدردانی و سپاسگزاری نمودند و احترامات فائقه مبذول داشتند.
احبّای الهی نيز از اقطار شاسعهء جهان با آزادی و فراغت تام بقصد زيارت مقامات
مقدّسهء عليا و اظهار محويّت و فنا به آستان مبارک حضرت مولی الوری و ابراز
سرور نسبت باستخلاص قائد عظيم الشّأن اهل بهاء و رهائی مرکز جهانی اين آئين
نازنين از يوغ سلطه و اقتدار حکومت جائره عازم ارض مقصود و کعبهء محمود شدند
و جبين بر ساحت مبين نهادند و بحمد و سپاس حضرت ربّ العالمين مألوف گشتند و
اين اوضاع و احوال هر يک بنحو خاصّ بر صيت و صوت شريعة الله بيفزود. ولوله
در آفاق افتاد و شهرت و عظمت امر حضرت بهاءالله بمسامع جهانيان رسيد و آثار
عزّت و تقدّم كلمة الله در شرق و غرب نمايان گرديد.
و چون دورهء ميثاق رو باختتام ميرفت شواهد فعّاليّت ياران و تحکيم تأسيسات امريّه
و تشييد دعائم و قوائم نظم بديع روز بروز مشهودتر و واضحتر ميگرديد. درمدينهء
عشق آباد ساختمان مشرق الاذکار که بموجب تعليمات مبارک آغاز شده بود بنهايت
موفّقيّت خاتمه يافت و آن معبد رفيع الشّأن ابوابش بر وجه عالميان مفتوح شد. در
امريک حفر اساس امّ المعابد غرب تکميل و اقدامات لازم جهت ساختمان قسمت زيرين
بنا فراهم گرديد. در مدينة الله طبق دستور هيكل اطهر قدمهای اوّليّه جهت تجديد و تعمير
بيت اعظم جمال قدم جلّ ذکره و کبريائه برداشته شد.
در ارض اقدس اراضی وسيعه در مشرق بقعهء منوّرهء عليا بهمّت حضرت حرم مبارکه
و کمک و معاضدت دوستان شرق و غرب خريداری و به بنای اوّلين دار- التّعليم بهائی
که در مستقبل ايّام در مرکز اداری امرالله بنياد خواهد گرديد اختصاص داده شد. همچنين زمينی برای تأسيس مسافر خانهء غربی در جوار بيت مبارک تحصيل و ساختمان آن بلافاصله پس از صعود مبارک بوسيلهء دوستان و احبّای امريک انجام پذيرفت. مسافر خانهء شرقی نيز که پس از ارتفاع مقام اعلی و انتقال عرش مطهّر از طرف يکی از
ياران خدوم عشق آباد بمنظور اجتماع زائرين و مسافرين در کوه کرمل بنيان شده بود
از تأديهء رسوم دولتی معاف گرديد و برای اوّلين بار پس از تثبيت و استقرار امر الله
در ارض اقدس اين امتياز از طرف مصادر امور نسبت باملاک وموقوفات امريّه مرعی
شد.
عالم و حشره شناس مشهور و عاليمقام دکتر اگوست فورل در اثر زيارت توقيع مبارکی
که از قلم معجز شيم حضرت عبدالبهاء بافتخار وی نازل و يکی از الواح قيّمهء بديعهء صادره از كلك ميثاق محسوب، بشرف ايمان فائز گرديد و توقيع مقدّس ديگری نيز که
دارای اهمّيّت تاريخی بيشمار است در همان ايّام از يراعهء عظمت مرکز پيمان باعزاز اعضاء کميتهء اجرائيّهء مجلس صلح لاهای در جواب نامهء آنان صادر و آن لوح امنع
ابدع توسّط نمايندگانی مخصوص از طرف هيكل مبارک بمقصد فرستاده شد.
بطوريکه از قبل مذکور گرديد هيكل ميثاق در اواخر ايّام حيات فرمانی عظيم الشّأن
خطاب بجمهور مؤمنين و مؤمنات در خطّهء امريک صادر فرمود و چون اين يرليغ
بليغ و دستور منيع در اوّلين انجمن شور روحانی دوستان آن اقليم پس از خاتمهء
جنگ تلاوت گرديد گروهی از فارسان مضمار الهی و مجاهدان امر يزدانی به تنفيذ
نوايای مقدّس ربّانی قيام نمودند و به تبشير آئين يزدانی و تأسيس مراکز روحانی در
سراسر جهان پرداختند. از جمله مجاهد کبير و فارس شهير هايد دان در سنّ شصت
و دو سالگی لانه و آشيانهء خود را در کاليفرنيا ترک نمود و با عزمی راسخ و نيّتی
خالص و همّتی بی نظير بمعاضدت و همراهی امهء موقنه قرينهء محترمه اش
باستراليا مهاجرت کرد و به تأييدات الهيّه بفتح آن قارّهء وسيعه و ابلاغ پيام الهی در
هفتصد بلده از بلاد آن خطّهء مستعدّه موفّق گرديد. ديگر نجم بازغ افق امرالله و قبسهء
نار محبّت الله ورقهء زکيّهء شهيره فخر المبلّغين و المبلّغات مارثا روت که از طرف
مولای حنون به «مبشّر ملکوت» و «منادی ميثاق» موسوم و موصوف گرديد.
اين نفس مقدّس بکمال خلوص و انجذاب و توكّل و انقطاع قيام نمود و قدم در ميدان
مجاهدت و مهاجرت بگذاشت و مدّت بيست سنه بسير و سفر در بلاد و اقطار پرداخت، آوارهء مدن و ديار گرديد و چون کرهء نار باشاعهء انوار و تبليغ امر حضرت پروردگار مشغول شد تا آنکه دور از موطن مألوف در سبيل خدمت امر محبوب صعود نمود و به رفارف قرب و مدارج انس متعارج گرديد.
اين بود شمّه ای از حوادث جسيمه و وقايع خطيره و اشارات و بشارات عظيمه راجع به
بسط و انتشار امر الهی در ايّام اخير ميثاق و عهد ثالث عصر رسولی که باختصار در
اين او راق مندرج گرديد، ايّام مقدّسی که عزّت و جلال و عظمت و جمال آن عصر پر
انوار بدان خاتمه يافت و از لحاظ فتوحات و انتصارات جليلهء باهره يکی از مشعشعترين
و پربارترين ادوار قرن اوّل اين امر ابدع اعظم محسوب ميگردد.
فصل بيست و يکم: صعود حضرت عبدالبهاء
خدمات عظيم و تاريخی حضرت عبدالبهاء در جهان ادنی خاتمه يافت و مأموريّت
مقدّسی که از طرف اب بزرگوارش بعهدهء آن وجود مبارک محوّل گرديده بود پس از بيست و نه سنه بنهايت اعزاز و اجلال اکمال پذيرفت. فصل مشعشعی بر تاريخ قرن
اوّل بهائی افزوده شد و عصر پر انوار رسولی که از آغازش آن منادی ملکوت در آن مشارک و مقام فريد و مسؤوليت خطيری را عهده دار بود بانتها رسيد. اين مطلع
فيض الهی و مشرق مواهب سبحانی مصائب و بلايائی تحمّل فرمود که احدی از تابعان
و پيروان اين ظهور اکرم که بمشهد فدا شتافته بدان درجه تحمّل ننموده و در نصرت
امر الهی و خدمت بعتبهء مقدّسهء يزدانی بقيامی برخاست و به مجهودات و مشروعات عظيمه ای دست زد که هيچ يک از حاميان و مجاهدان آئين رحمانی بدان عرصه پا
ننهاده و بالاخره در ايّام حيات مقدّسش شاهد فتوحات و انتصاراتی گرديد که نه مبشّر اعظم اين امر ابدع افخم و نه شارع قديرش هيچ يک بديدهء عنصری مشاهده ننموده بودند.
در پايان سفرهای پر رنج و پر فعّاليّت غرب هنگامی که قوای مبارک در غايت انحلال
و آثار ضعف و انکسار از هر جهت نمودار هيكل اقدس ياران و ثابتان بر عهد و پيمان
را باين خطاب پر هيجان مخاطب ميفرمايد «ای ياران عنقريب يومی آيد که از بين
شما مفارقت نمايم و بملکوت ابهی عروج کنم. آنچه تكليف من بود بجا آوردم بقدر قوّه
در خدمت امرالله کوشيدم شب و روز آرام نيافتم و روز و شب بنشر نفحات پرداختم
حال آرزويم آن است که دوستان الهی بخدمت آستان ربّانی قيام نمايند و در اجرای اين وظيفهء خطيره اقدام کنند ... ايّام حيات من معدود است و جز اين سرور و بهجتی برای من باقی نمانده». (ترجمه)
و نيز در يکی از الواح مبارکه که چند سنه قبل از عروج آن قدوهء اهل بهاء به رفرف اسمی از يراعهء انور مرکز عهد ابهی نازل بقرب ايّام صعود اشاره فرموده و دوستانرا باستقامت در امر الهی و خدمت بساحت مقدّس يزدانی تشويق و تحريص مينمايد قوله
العزيز «ای ياران با وفا اگر حوادث مؤلمه وقتی در بقعهء مبارکه واقع گردد البتّه صد البتّه مضطرب و پريشان مگرديد و مشوّش و محزون نشويد زيرا آنچه واقع شود
سبب علوّ كلمة الله و انتشار نفحات الله است. قدم ثابت نمائيد و بنهايت استقامت بخدمت امر الله مشغول گرديد» و همچنين در يکی از توقيعات مقدّسه ياران را بدين بيانات
نصحيّه هدايت و دلالت ميفرمايد قوله البديع «ای احبّای الهی اين ايّام وقت استقامت
است و هنگام ثبوت و رسوخ بر امر الهی شما نبايد نظر بشخص عبدالبهاء داشته
باشيد زيرا عاقبت شما را وداع خواهد نمود بلکه بايد نظر بكلمة الله داشته باشيد اگر
كلمة الله در ارتفاع است مسرور و مشعوف و ممنون باشيد ولو عبدالبهاء در زير
شمشير و يا در تحت اغلال و زنجير افتد زيرا اهمّيّت در هيكل مقدّس امرالله است نه
در قالب جسمانی عبدالبهاء. ياران الهی بايد بچنان ثبوتی مبعوث گردند که در هر آنی
اگر صد امثال عبدالبهاء هدف تير بلا شود ابداً تغيّر و تبدّلی در عزم و نيّت و اشتعال
و انجذاب و اشتغال بخدمت امرالله حاصل نگردد». و نيز در مقام ديگر ميفرمايد
«بيقين مبين بدانيد که خواه من در اين عالم باشم يا نباشم هميشه در بين شما
حاضرم». (ترجمه)
در لوحی که چند يوم قبل از وقوع مصيبت کبری باعزاز دوستان امريک نازل گرديده
آن طير ملکوت بر شاخسار حبّ و اشتياق بدين نغمهء دلخراش که از قلب مجروح و پر احتراق آن ورقاء ايکهء بقا حکايت مينمود مترنّم «يا بهاء الابهی از جهان و جهانيان گذشتم و از بيوفايان دلشکسته و آزرده شدهام و در قفس اين جهان چون مرغ هراسان
بال و پر ميزنم و هر روز آرزوی پرواز بملکوتت ميکنم. يا بهاء الابهی مرا جام فدا بنوشان و نجات بخش و از اين بلايا و محن و صدمات و مشقّات آزاد کن توئی معين و نصير و ظهير و دستگير». و در مناجاتی که از كلك اطهرش قريب به شش ماه قبل از صعود در ذکر يکی از افنان سدرهء الهيّه صادر اين بيانات حزن انگيز مسطور "ربّ قد وهن العظم منّی و اشتعل الرّأس شيباً و قد بلغت من العمر عتيّاً فما بقی لی لا حرکة و لا سکون و لا قوّة حتّی اقوم بها علی عبوديّة احبّتک الّذين اخترتهم فی باب احديّتک و
انتخبتهم لاعلاء كلمتک و اجتبيتهم لنشر نفحاتک ربّ ربّ عجّل فی عروجی الی عتبتک العليا و صعودی الی النّشئة الاخری و وفودی علی باب فضلک فی جوار رحمتک
الکبری و ورودی علی شريعة عفوک و غفرانک فی عالم لايتناهی» (مضمون: پروردگار
استخوانهایم سست شده و موهای سفید سرم برق می زند. و به سن بالایی رسیدم. در من حرکت و سکون و قوتی باقی نمانده
تا به خدمت احبایت پردازم … پروردگار پروردگار عروج مرا به عتبه کبری و صعودم را به نشئه اخری و ورودم را به باب
فضلت در جوار رحمت کبری و ورود به شریعت بخشش و غفرانت عاجل فرما) .
باری نظر بمضامين الواح مقدّسه و وجود دلائل و اشارات صريحه نسب بقرب صعود طلعت انور و همچنين رؤيا های مبارک و بيانات و اظهاراتی که آن وجود اقدس با
دوستان و منتسبين می فرمودند روز بروز واضحتر و محسوستر ميگشت که حيات عنصری هيكل ميثاق در جهان ترابی محدود و بسرعت رو بافول و اختتام است. دو ماه
قبل از عروج حمامهء وفا بعالم بقا نيّر پيمان خوابی ديدند که برای عائلهء مبارکه
تعريف نمودند و فرمودند «ديدم که در محراب جامع عظيمی رو بقبله در محلّ شخص
امام ايستاده ام در اين اثنا ملتفت شدم که عدّهء کثيری از ناس دسته دسته داخل مسجد ميشوند دائماً برعدد نفوس می افزود تا آنکه جمّ غفيری شدند و همه در عقب من
صف بستند. همانطور که ايستاده بودم با صدای رسا صدای اذان را بلند نمودم بغتةً
بفکرم رسيد که از مسجد خارج شوم. در خارج متذکّر شدم که چرا قبل از انجام نماز بيرون آمدم ولی بخود ميگفتم اهمّيّتی ندارد چون من ندای اذان را بلند نمودهام اين
جمّ غفير بخودی خودشان نماز خواهند نمود.»
چند هفته بعد که حضرت مولیالوری در اطاق خلوت در باغچهء بيت توقّف میفرمودند خواب ديگری ديدند که بدين نحو برای طائفين حول بيان فرمودند «خواب ديدم که جمال مبارک تشريف آوردند و امر فرمودند اين اطاق را خراب کن» لکن در آن موقع احدی
از حاضرين معنی رؤيا را درک ننمود تا آنکه پس از مدّت قليل صعود مبارک واقع
گرديد. آنگاه اهل حرم متوجّه شدند كه مقصود ازاطاق و خرابی آن انحلال هيكل عنصری و قالب جسمانی مبارک بوده. يک ماه قبل از وقوع اين رزيّهء کبری مرکز عهد الهی يکی
از دوستان را که از فقدان برادر عزيزش متأثّر و غمگين بود تسليت ميدادند و در تلو
بيانات صراحةً بصعود مبارک از اين جهان فانی اشاره فرمودند و نيز قريب دو هفته قبل از
ارتقاء روح مقدّسش بملکوت ابهی به باغبان با وفای خود بياناتی القا نمودند که بخوبی
معلوم گردانيد ايّام وصال آن دلبر بيمثال رو به انقضا است فرمودند «خيلی خسته
شده ام وقت آن رسيده که هر چيز را بگذارم و فرار کنم از شدّت ضعف قادر بر حرکت نيستم». و بعد اضافه فرمودند «در اواخر ايّام جمال مبارک وقتی مشغول جمع آوری اوراقی که روی تخت در اطاق تحرير مبارک در بهجی متفرّق بود بودم روی مبارک را بمن کرده فرمودند جمع آوری آنها فايده ندارد بايد آنها را بگذارم و فرار اختيار کنم من هم کار خود را کرده ام ديگر کاری نميتوانم بکنم لهذا بايد وداع کرده بروم». حضرت عبدالبهاء تا آخرين دقايق حيات مبارک عشق و محبّت سرشاری را که ذات مقدّسش
بدان مفطور بود نسبت به عموم از وضيع و شريف و صغير و کبير ابراز می داشت.
در حفظ و حمايت مظلومين می کوشيد و در اعانت و احسان محتاجين و ملهوفين
سعی بليغ می فرمود. در اجرای شؤون و وظائف مقدّسهء خويش قائم بود و در خدمت
و انتشار امر اب جليلش مواظب و مداوم. در آخرين جمعهء توقّف مبارکش در جهان ناسوت با وجود خستگی و ضعف فراوان جهت ادای صلوة ظهر در جامع مدينه حضور بهم رسانيد و يک يک از فقرا را بايادی مکرمت و شفقت اکرام فرمود آنگاه بنزول
چند توقيع که آخرين آثار نازله از لسان قدرتش محسوب مبادرت نمود. عروسی يکی
از خدّام مخلص و جانفشان بيت را تبريک گفت و تأكيد فرمود که مراسم ازدواج در
همان يوم انجام گيرد سپس در جلسهء مقرّر احبّا که در بيت مبارک انعقاد می يافت
تشريف فرما شد. يوم بعد تب مختصری بر هيكل اطهر طاری و مانع خروج مبارک از
بيت گرديد. روز يکشنبه وجود اقدس جميع احبّا را بمقام اعزّ اعلی روانه فرمودند تا در ضيافتی که بمناسبت ليلهء جلوس مرجع منصوص بر سرير خلافت عظمی و اعلان
کتاب مقدّس عهد بهمّت يکی از زائرين پارسی تشکيل شده بود شرکت نمايند و بعد از
ظهر همان يوم با وجود آنکه خستگی و کسالت مبارک محسوس تر می شد مفتی حيفا
و رئيس بلديّه و رئيس پليس را بمحضر انور پذيرفته و کمال عنايت و عطوفت در حقّ ايشان مبذول داشتند. آن شب که آخرين شب حيات طلعت عهد الهی در اين عالم بود
قبل از تشريف فرمائی باطاق خواب از صحّت يک يک از اهل بيت مبارک جويا شدند
و از احوال زائرين و احبّای حيفا استفسار و پرسش فرمودند.
ساعت يک و ربع بعد از نصف شب هيكل اطهر از تخت برخاستند و بجانب ميزی که
در اطاق مبارک قرار داشت قدم زده قدری آب ميل فرمودند و بعد بفراش معاودت
نمودند. سپس به يکی از دو ورقات مبارک که در خدمت و مواظبت مولای حنون بودند
امر فرمودند پرده های پشه گير را بالا کنند و اظهار فرمودند بسختی نفس می کشم.
قدری گلاب آورده شد وجود اقدس کمی ميل فرمودند و مجدّداً استراحت نمودند و چون
غذا آوردند با صدای واضح و شمرده ای فرمودند «ميخواهيد غذا بخورم وقتی که من
در حال رفتنم». لحظه ای بيش نگذشت که روح مقدّسش بعالم بالا عروج نمود و طير
بقا قصد مقامات مقدّسهء عليا کرد و در جهان پنهان جوار اب آسمانی مقرّ و مأوی گزيد. خبر فادحهء کبری صعود حضرت عبدالبهاء - در ليلهء بيست و هشتم نوامبر ١٩٢١
ميلادی در حينی که از سنّ مبارکش هفتاد و هشت سال ميگذشت اتّفاق افتاد - بسرعت
برق سراسر مدينه منتشر گرديد و بوسيلهء سيّالهء برقيّه (تلگراف) بابعد نقاط ارض
متواصل شد و جامعهء پيروان اسم اعظم را در شرق و غرب در دريای اسف و حسرت
بی پايان مستغرق و به آه و انين بی کران مؤانس و دمساز نمود. پيامهای تسليت از دور
و نزديک از عموم طبقات از اعالی و ادانی برسيد و تلغرافات و مکاتيب تعزيت چون
سيل بجانب ارض اقدس روانه گرديد و جميع عواطف همدردی خود را در اين واقعهء جانگداز به اعضاء غمزده و مصيبت ديدهء عائلهء مبارکه اظهار و بذکر اوصاف و
ستايش آن مولای کريم و ابراز غمگساری در اين ضايعهء عظيم پرداختند.
وزير مستعمرات اعليحضرت پادشاه انگلستان مستر وينستون چرچيل بمجرّد انتشار
اين خبر پيامی تلگرافی بمندوب سامی فلسطين سر هربرت ساموئل صادر و از معظّم
له تقاضا نمود «مراتب همدردی و تسليت حکومت اعليحضرت پادشاه انگلستان را بجامعهء بهائی ابلاغ نمايد». مندوب سامی مصر وايکونت النبی نيز مراتب تسليت و تعزيت خويش را بوسيلهء مندوب سامی فلسطين بدين مضمون اعلام نمود «به باز-
ماندگان فقيد سِر عبدالبهاء عبّاس افندی و جامعهء بهائی تسليت صميمانهء مرا بمناسبت فقدان قائد جليل القدرشان ابلاغ نمائيد». از طرف هيئت وزيران عراق پيامی توسّط سيّد عبدالرّحمن رئيس الوزراء آن کشور بدين شرح واصل گرديد». در اين مصيبت عظيم مراتب همدردی و تأثّرات قلبی دولت عراق را بخاندان حضرت عبدالبهاء تقديم ميدارد». فرماندهء كلّ قوای اعزامی مصر جنرال کانگريو از طريق مندوب سامی فلسطين
تلگراف ذيل را مخابره نمود «متمنّی است احساسات عميقهء همدردی مرا به خاندان
فقيد سِرعبّاس بهائی ابلاغ نمائيد». جنرال سّر آرتور مانی مدير كلّ سابق فلسطين با
ارسال شرحی مخصوص عواطف قلبيّه و احترامات و تکريمات فائضهء خويش را
نسبت به هيكل مبارک ابراز و بمناسبت ضايعهء عظيمی که متوجّه عائلهء مبارکه
گرديده اظهار غم و تأسّف شديد نمود. يکی از شخصيّت های بزرگ دارالفنون
آکسفورد پرفسور و محقّق عالی مقام در پيام تسليتی که از طرف خود و قرينه اش به عائلهء مبارکه ايفاد داشته چنين مينويسد «برای ذات مقدّسی که در حيّز ادنی مطمح
نظرش عالم بالا و حياتش آئينهء ملأ اعلی بوده ارتقاء از عالم ناسوت به جهان پر
انوار ملکوت امری بس فرخنده و پر شکوه است». جرائد و مطبوعات مهمّهء عالم
نيز از قبيل «تايمز لندن»، «مورنينگ پست»، «ديلی ميل»، «نيويورک ورلد»، «لوتان»، «تايمز هندوستان» و عدّهء ديگر از اوراق و نشريّات در اقطار متعدّده و السنهء مختلفه در اين مصيبت بدرج مقالات مشروحه پرداختند و بتجليل و تکريم نفس مقدّسی که در راه اتّحاد و اتّفاق عالم انسان و تأسيس صلح عمومی و تأمين رخاء و سعادت بشری چنان خدمات گرانبهائی اهدا نموده مألوف گشتند. سِر هربرت ساموئل مندوب سامی فلسطين بمجرّد استماع خبر صعود هيكل اطهر پيامی به عائلهء مبارکه
ارسال و رجاء و استدعای خويش را که شخصاً در تشييع جنازهء حضرت عبدالبهاء مشارکت نمايد اظهار داشت تا همانطور که در مکتوب بعدی خود متذکّر گرديده
«مراتب احترام و تکريم و خضوع و تعظيم خود را نسبت به آن بزرگوار و افکار و
مآرب عاليهء حضرتش ابراز نمايد».
امّا تشييع جنازه که صبح روز سه شنبه بيست و نهم نوامبر انجام گرديد تشييعی بود که فلسطين نظير آنرا هرگز مشاهده ننموده بود. قريب ده هزار نفس از اجناس و اوطان و
فرق و مذاهب مختلفه حضور داشتند و بشهادت شخص مندوب «قلوب از فراق حضرتش قرين حسرت و اسف بی پايان و صدور از تذکار حيات پر انوارش مستبشر و پر
هيجان». سر رنالد استورس حاکم قدس شريف راجع به عظمت و بساطت اين تشييع مينويسد «سادگی و بساطت تشريفات حسّ تأثّر و احترامی در قلوب مشايعين ايجاد
نموده بود که در عمر خويش نظير و مثيل آنرا بهيچوجه مشاهده نکرده بودم».
تابوت حامل عرش مبارک در حالی که بر دوش دوستان و احبّايش کشيده ميشد به
آرامگاه ابدی خود انتقال يافت. در مقدّمهء اين تشييع پر هيمنه و جلال دستهء پليس
شهری قرار داشت که بمنزلهء گارد احترام محسوب ميگرديد. در عقب آنان کشّافات (پیشاهنگان) از مسلمين و نصاری با پرچم های افراشته در حرکت بودند و از آن پس
هيئتی از مرثيّه خوانان که تلاوت آياتی از قرآن کريم مينمودند و بعد از آن زعمای ملّت اسلام که در رأس آن مفتی حيفا قرار داشت. سپس نوبت به خوريهای ملّت روح از
فرق مختلفهء لاتينی و يونانی و انجيلی ميرسيد. در عقب عرش مطهّر اعضاء عائلهء مبارکه و از وراء آنها نمايندهء عالی مقام حکومت انگلستان سِر هربرت ساموئل و
حاکم قدس شريف سِر رونالد استورس و حاکم فنيقيّه سّراستوارت سايمس حرکت
ميکردند و در صفوف مؤخّر سران عمدهء حکومت و قناسل دول مختلفهء مقيم حيفا و
وجوه رجال و اعاظم فلسطين از مسلمان و يهود و نصاری و درزی و مصری و يونانی
و ترک و عرب و کرد و اروپائی و امريکائی رجالاً و نساءً، کبيراً و صغيراً مشاهده
می شدند. و اين موکب عظيم در حال سوز و گداز و نوحه و ندبه بکمال سکينه و وقار
از دامنهء کوه کرمل متصاعد و بمقام اعلی متواصل گرديد.
بمجرّد ورود به بقعهء مبارکه عرش مقدّس روی ميز ساده ای مجاور مدخل شرقی مقام
قرار داده شد. آنگاه نه نفر از خطبا مرکّب از نمايندگان ملل مختلفهء اسلام و مسيحی و
يهود از جمله مفتی حيفا در مقابل معشر کثير مشايعين بادای خطابات پرداختند و در ذکر اين رزيّهء کبری و بيان اوصاف و نعوت آن مظهر فضل و تقی داد سخن دادند. و پس از ختام خطابات تعزيت مندوب سامی فلسطين قدم پيش نهاد و با نهايت احترام و تعظيم در حالی که رو بمقام اعلی داشت در کنار عرش مبارک بايستاد و آخرين توديع خويش را نسبت به هيكل اقدس بعمل آورد و ساير اجزاء حکومت نيز بهمين قرار اظهار ادب و
احترام نمودند. سپس عرش انور بيکی از غرفه های مقام منتقل و بکمال تجليل و تکريم
در مضجع ابدی خود در جوار ضريح مقدّس حضرت ربّ اعلی نقطهء اولی مستقر
گرديد.
پس از وقوع اين فادحهء عظمی و فاجعهء کبری در مدّت يک هفته هر روز پنجاه الی
صد نفر از فقرا در بيت مبارک اطعام و از خوان نعمت آن مولای کريم متنعّم می شدند
و در يوم هفتم بين مساکين و مستمندان از هر طايفه و طبقه که عددشان به يکهزار بالغ ميگرديد غلّه توزيع شد. در يوم چهلم صعود مبارک مجلس تذکّر بزرگی منعقد گرديد و
در آن احتفال پر احتشام متجاوز از ششصد نفس از وجوه اهالی حيفا و عكّا و نقاط
مجاورهء فلسطين و شامات شامل رؤساء و اعاظم از طبقات و مذاهب مختلفه دعوت
شده بودند و بيش از يکصد نفر از فقرا نيز در همان يوم پذيرائی و اطعام گرديدند.
حاکم فنيقيّه که در آن مجمع بزرگ در عداد مدعوّين حضور داشت زبان به بيان
بگشود و نعت و ثنای طلعت انور را در قالب الفاظ و عبارات ذيل اظهار نمود «گمان
ميکنم اکثری از حاضرين قيافهء سِر عبدالبهاء عبّاس آن هيكل نورانی و مجلّل را که
در بين ناس مشی می فرمود در نظر داشته باشند. آن وقار و عظمت و حسن محاورت
و قلب سرشار از محبّت و عنايت، توجّه باطفال و عشق و علاقه به ازهار و اوراد، بزرگواری و سخا و بذل لطف و عطا نسبت بفقرا و ملهوفين بينوا هرگز از صفحهء
ضمير محو و زائل نخواهد گرديد. حضرتش بدرجه ای عطوف و مهربان و محضرش
خالی از تكلّف و پيرايه بود که شخص اغلب در حضور مبارکش فراموش ميکرد که در ساحت مولی و مربّی عظيمی وارد شده و به آستان مقدّسی وفود نموده که هزاران نفس
در شرق و غرب از برکت تعاليمش انشراح خاطر يافته و از پرتو وجود اقدسش اعتلاء
روح و نورانيّت وجدان حاصل نموده اند.»
بدين ترتيب حيات پر انوار مرکز عهد جمال اقدس ابهی که نظر برتبهء شامخ و رفيعی
که از جانب اب جليلش بوی اعطا شده مقام فريد و وحيدی را در تاريخ اديان عالم
حائز است منقضی گرديد و مأموريّت عظيمش در عالم ترابی پايان يافت و با اختتام
اين رسالت منيع عهد ثالث عصر رسولی، آخرين مرحلهء اين عصر اکرم افخم که
اعلی و اشرف اعصار دور مقدّس بهائی محسوب است بانتها رسيد.
عهد و ميثاق الهی و «ميراث مرغوب لاعدل له» که شارع اعظم امر اعزّ ابهی به
صرف فضل و کرم باهل عالم عنايت فرمود بوجود مرکز منصوص حضرت عبدالبهاء
اکمال پذيرفت و اين درّ ثمين و نور مبين در صدف ميثاق به اشدّ اشراق جلوه نمود.
در اثر اين قوّهء فائضهء محيطه انوار كلمة الله بر آفاق غربيّه ساطع گشت و نفحات مسکيّهء رحمانيّه بجزائر نائيهء محيط اعظم متواصل گرديد. قارّهء شاسعهء استراليا
از اشعّهء شمس حقيقت منوّر شد و پيام الهی به اقصا نقاط عالم انتشار يافت. صيت
كلمة الله بمسامع عالميان رسيد و مقصد و مرامش در عواصم و بلاد شاخصهء
اروپ و امريک در مقابل جماعات کثيره از نفوس مستعدّه و رجال مهمّهء ارض تبيين
و تشريح گرديد. امانت الهيّه، عرش امنع الطف نقطهء اولی پس از پنجاه سال اختفا
سالماً محفوظاً بساحل ارض اقدس واصل گشت و در نقطهء مبارکی که از فم اطهر
جمال اقدس ابهی تعيين و بقدوم مبارک آن سلطان قدم مزيّن شده بود استقرار حاصل نمود. اوّلين مشرق الاذکار عالم بهائی در قلب آسيای مرکزی در ترکستان روس بنيان گرديد و معبد عظيم ديگری شبيه بهمين مطلع انوار بل اعظم و اکمل از آن در قطب
امريک خيمه و خرگاه برافراشت و زمين آن بشرف اقدام مرکز عهد الله مشرّف شد.
خصم الدّش عبدالحميد از اوج عزّت بحضيض ذلّت بيفتاد و مرکز شقاق و قطب نفاق
که عهد الهی را بشکست و ميثاق غليظ يزدانی را امری سهل و واهی بشمرد محو و
نابود گرديد و خطراتی که از حين تبعيد جمال قدم و اسم اعظم بخطّهء عثمانی قلب
امرالله را تهديد ميکرد زائل شد و تأسيسات اوّليّه تباشير نظم اداری شريعة الله که
پس از افول کوکب پيمان قدم در عالم تکوين و استقرار گذاشت مطابقاً لتعليماته
الاعزّ الاسنی بر محور احکام و اصول امر اب بزرگوارش تشکيل گرديد.
مرکز عهد و ميثاق الهی با صدور رسائل و مکاتيب منيعهء بديعه و انشاء خطب و
الواح و مناجات و ادعيه و اشعار و تفاسير بهيّهء لميعه که چون غيث هاطل از يراعهء عظمتش بلسان پارسی و عربی و معدودی بزبان ترکی صادر تعاليم و مبادی ساميهء
اين شرع اعظم را تشريح و احکام و اوامرش را تبيين و اصول و مآربش را تفسير و اصالت و حقّانيّتش را کاملاً صريحاً مشهوداً علی ملأ الأشهاد اعلان فرمود. همچنين
جهان منحرف بشری را که در ظلمت مادّيّات منهمک و از انوار حقيقت غافل و از
خداوند مقتدر عليم بيخبر و زاهل بود از خطر شديدی که حيات وی را تهديد ميکرد
اخبار و انذار نمود. مع الاسف عدم توجّه به نصايح آن حکيم دانا و انکار دستورات پزشک بينا جامعهء انسانی را به اسقام و آلام عديده مبتلا ساخت و در چنگال مهلک جنگ و جدال که عواقب شوم و پر و بال آن ارکان وجود را مضطرب و منقلب نموده گرفتار کرد و بالاخره صدور دستور افخم اکرم و اعلام نقشهء ابدع اتمّش جامعهء
شجيع فارسان جيش هدی و علمداران ميثاق در ايالات متّحدهء امريک را که انتصارات
و فتوحات باهره اش تاريخ دورهء ميثاق را جلوه و شکوه عظيم بخشوده به تبشير
دين الله و ابلاغ كلمة الله و فتح قارّهء استراليا موفّق ساخت و وسيلهء استقبال
ملکه ای از ملکات و استظلالش در ظلّ امر حضرت ربّ الآيات البيّنات گرديد و امروز بيمن اين نقشهء عظيمهء الهيّه و ظهور قوای مکنونه اهتزاز و انبساط روحانی
جديدی سراسر جمهوريّات امريکای جنوبی را فرا گرفته که فتوحات قرن اوّل بهائی
را بافتخارات و موفّقيّتهای بديعهء جليله مزيّن و مطرّز داشته است.
در اين مقام که ذکر شؤون مهمّه و وقايع و حوادث خطيرهء دورهء مبارک ميثاق در
ميان است لازم است به اخبارات و انذارات و وعود و بشاراتی که از قلم ملهم مرکز
عهد مالک قدم نازل گشته اشاره نمود و در بحر زخّار كلماتش تعمّق و تدبّر کرد. از
جمله بيان ترقّی سريع امر الله و ارتفاع كلمة الله و انتشار صيت شريعت الله در اقطار و اشطار شاسعهء جهان بشأنی که ملل و نحل عالم از عظمت و سطوت آن بجزع و فزع
آيند و زمامداران و رؤسای اديان بجوش و خروش افتند و بعزمی راسخ به «تشتيت انجمن رحمان و تفريق و تخريب بنيان حضرت يزدان» گرايند قوله الکريم «امر عظيم است عظيم و مقاومت و مهاجمهء جميع ملل شديد است شديد عنقريب نعرهء قبائل
افريق و امريک و فرياد فرنگ و تاجيک و نالهء هند و امّت چين از دور و نزديک
بلند شود و كلّ بجميع قوی بمقاومت برخيزند و فارسان ميدان الهی بتأييدی از ملکوت ابهی بقوّت ايقان و جند عرفان و سپاه ايمان جند هنالک مهزوم من الاحزاب را ثابت و
آشکار کنند».
ديگر اجتماع سلالهء خليل و ابناء اسرائيل در ارض ميعاد و نصب رايت امرالله در
اقطار مصريّه، حصن حصين مذهب سنّت و جماعت و انطواء بساط قدرت و نفوذ
علماء رسوم در ايران و خسران و خذلان شرذمهء قليلهء فئهء ناقضين عهد حضرت
ربّ البريّه در مرکز جهانی آئين يزدان و انشاء تأسيسات و مشروعات بهيّهء بديعه
در صفح جبل کرمل و اتّساع مدينهء حيفا و اتّصال آن مدينه بمدينهء منوّرهء عكّا و
تشکيل واحد عظيمی که مقرّ اداری و مرکز روحانی اهل بهاء را در آغوش خواهد
گرفت. ديگر افتخار و منقبت جليلی که در مستقبل ايّام نصيب هموطنان جمال قدم در
مهد امر الله خواهد گرديد و حکومت آن ارض مورد نظر عالم و عالميان خواهد گشت. ديگر مقام فريد و مغبوطی که جامعهء اسم اعظم در قطعهء امريک در اثر اجرای
مأموريّت روحانی عظيمی که به آن جامعهء مستعدّه مفوّض گرديده احراز خواهد
نمود و بالاخره در رأس اين وعود و اشارات بشارت تحقّق وحدت و اتّحاد نوع بشر
و وصول يوم فخيم اتّفاق و يگانگی، يومی که «علم الهی بجميع امّت ها بلند خواهد
شد» و «ملل و قبايل در ظلّ آن علم ... در آيند» و جميع «ملّت واحده گردند و
ضدّيّت دينيّه و مذهبيّه و مباينت جنسيّه و نوعيّه و اختلافات وطنيّه از ميان برخيزد.
كلّ دين واحد و مذهب واحد و جنس واحد و قوم واحد شوند».
و نيز مقتضی است تحوّلات و انقلابات عظيمه ای را که در دورهء ميثاق در وضع حکومات و تمشيت امور عالم در اقطار و آفاق جهان رخ گشوده متذکّر گردد، تحوّلات
و انقلاباتی که از بدو اشراق اين ظهور اعظم از كلك اطهر حضرت نقطهء اولی در
کتاب قيّوم الاسماء اخبار و در بيانات و خطابات قهريّهء جمال اقدس ابهی خطاب به سلاطين ارض و رؤسای اديان در سورهء ملوک و کتاب مستطاب اقدس تصريح و
تأكيد گرديده است. از آن جمله است تغيير سلطنت مطلقهء پرتقال و تبديل امپراطوری
چين به جمهوری و سقوط امپراطوريهای آلمان و اطريش و روس و سرنوشت خفّت آميزی که نصيب ملوک و زمامداران ممالک مذکوره گرديد همچنين قتل ناصرالدّين
شاه سلطان ايران و خلع عبدالحميد سلطان آل عثمان.
اين وقايع مدهشه و حوادث هائله فی الحقيقه دنبالهء همان رشته تطوّرات و تقلّباتی
است که در مراحل اوّليّهء آن در ايّام حيات مبارک حضرت بهاءالله آغاز و بانعدام
سلطان عبدالعزيز و سقوط تاريخی ناپلئون سوم و انقضای امپراطوری ثالث و زوال
قدرت و سلطنت زمنيّهء پاپ منجر گرديد و پس از افول کوکب ميثاق دايرهء آن با
انقراض سلسلهء ملوک قاجار در ايران و اضمحلال تخت و تاج اسپانيا و الغاء سلطنت
و خلافت در ترکيّه و ظهور آثار ضعف و انحطاط شديد در حزب شيعه و بروز علائم
تشتّت و انحلال در جمع مبشّرين ملّت روح در شرق و تزلزل مقام و موقعيّت بسياری
از تاجداران حاضر اروپ توسعه پذيرفت.
و نيز اين فصل بتمام معنی خاتمه نخواهد يافت مگر از نفوس جليلهء فضلاء و دانشمندان
و رجال و شخصيّتهای مهمّهء ارض که در ايّام ميثاق به نعت و ثنای آن وجود اقدس پرداخته و لسان به تعظيم و تکريم امر حضرت بهاءالله گشوده اند ياد نمود. از آن جمله
است کنت ليو تولستوی، پرفسور آرمينيوس وامبری، پرفسور اگوست فورل، دکتر داويد استار جردن، آرچديکن ويلبرفرس، پرفسور جوت استاد دانشکدهء باليول، دکتر چاين، دکتر استلين کارپنتر استاد دارالفنون اکسفورد، وايکونت ساموئل او کرمل، لرد
لامينگتون، سر والنتاين چيرل، ربّای استيون وايز، شاهزاده محمّدعلی از خاندان خديو مصر، شيخ محمّد عبده، مدحت پاشا، خورشيد پاشا وغيره و غيره. نفوس مذکوره هر
يک بر حسب استعداد و مقام و مراتب عرفانی و روحانی خويش بر علوّ امر الله و
عظمت كلمة الله شهادت دادند. اين شهادات و اعترافات که گواه صادق و دليل بيّنی بر مراتب قدر و جلالت و نفوذ و مکانت آئين جمال اقدس ابهی در دورهء مبارک ميثاق محسوب و از شؤون ممتازه و خصائص جليلهء اين عصر اکرم افخم بشمار می آيد
بعداً در اثر صدور خطابات متتابعهء مهيّجه از قلم ملکهء فرخنده فال حفيدهء ملکهء ويکتوريا در بيان ستايش و نيايش تعاليم الهی و ايمان و ايقان بظهور اب سماوی و اثبات حقّانيّت امر مقدّس بهائی تقويت و تأييد گرديد و بر وسعت و اهمّيّت بيفزود.
امّا معاندين امر الله که بنهايت قدرت و همّت در اطفاء سراج ميثاق کوشيدند و در قلع و
قمع شجرهء مبارکهء الهيّه قيام نمودند عاقبت بهمان سرنوشت و سوء مآلی گرفتار شدند
که در ايّام حضرت نقطهء اولی و جمال اقدس ابهی دشمنان پر کين شريعت الله که قصد تخريب و تدمير بنيان حضرت يزدان را داشتند بدان مبتلا گرديدند. پادشاه جابر ايران
مقتول و سلسلهء ملوک قاجار منقرض گرديد. عبدالحميد معزول و مسجون و منکوب و مقهور شد و معرض قدح و ذمّ دول و ملل سائره و لعن و طعن اتباع خويش قرار گرفت. جمال ستمکار که با خود عهد کرده بود حضرت عبدالبهاء را اعدام و روضهء مبارکه را
با خاک يکسان نمايد از بيم جان فرار کرد و به قفقازيا پناهنده شد و عاقبت بدست يکنفر ارمنی که هموطنانش مورد زجر و آزار و ظلم و کشتار آن غدّار قرار گرفته بودند بقتل رسيد. جمال الدّين افغانی که عداوت و خصومتش نسبت به امر الله و نفوذ و رسوخش در افکار از پيشرفت آئين الهی در شرق ادنی ممانعت مينمود پس از مضی حياتی مشحون
از حوادث و آلام به مرض سرطان مبتلا شد و قسمت اعظم زبانش مقطوع گشت و
بالمآل به ذلّت و فلاکت بی منتهی در گذشت. چهار نفر اعضاء هيأت خاسرهء تفتيشيّه
که از مقرّ خلافت برای محکوميّت مرکز ميثاق اعزام شده بودند بجزای اعمال شنيعهء خويش رسيدند و هر يک بنوبت خود گرفتار مخاطر و مهالکی گشتند که نقشهء آنرا
جهت هيكل مبارک طرح مينمودند. عارف بيک رئيس هيأت که شب هنگام قصد فرار
داشت و ميخواست از چنگال غضب جوانان ترک خلاصی يابد هدف رصاص گرديد و
حکم قصاص در حقّ او جاری شد. ادهم بيک به مصر متواری گشت و گماشتهء وی
جميع هستيش را در بين راه بربود و او را به عسرت شديد انداخت بحدّی که جهت مصاريف يوميّه ناگزير در آن قطر باحبّای الهی متوسّل گرديد و آنان دربارهء وی
اعانت نمودند سپس از حضور مبارک حضرت عبدالبهاء استدعای کمک و مساعدت
کرد هيكل انور بلا درنگ مقرّر فرمودند از قبل حضرتش وجهی اعطا شود امّا بغتتاً
ناپديد شد و احبّا برای اجرای دستور مبارک هر چه تفحّص کردند وی را نيافتند. دو
عضو ديگر هيأت تفتيشيّه يکی سرگون بديار بعيده گرديد و ديگری در فقر و مذلّت لا تحصی در گذشت. يحيی بيک مشهور رئيس پليس عكّا که پشتيبان ناقض اکبر و
آلت دست و وسيلهء اجراء مقاصد سيّئهء او بود از مقامش معزول و خائب و خاسر شد
و بفقر و فاقه افتاد و دست استعانت بجانب هيكل مبارک دراز نمود. در اسلامبول در
همان سنه که سلطان آل عثمان از سلطنت خلع و مقهور گرديد، سی و يک تن از
رجال و سران دولت که جمعی از آنان در عداد دشمنان امر الله بودند در يوم واحد
دستگير و تسليم چوبهء دار شدند و بنحو وضوح بعلّت حمايت از حکومت ظلم و جور
و سعی در اضمحلال آئين الهی و آزار و ايذاء امنای رحمانی بمجازات و تنبيه خويش واصل گشتند.
در ايران گذشته از شخص سلطان ناصرالدّين شاه قاجار که در اوج قدرت و بحبوحهء
آمال و عظمت بوضع حيرت انگيزی از صفحهء خاک محو گرديد عدّه ای از شاهزادگان
و وزراء و پيشوايان مذهبی نيز که عملاً در توقيف و تدمير و قتل و زجر و حبس و نفی جامعهء ستمديدهء اهل بهاء شرکت نموده بودند از قبيل کامران ميرزا نايب السّلطنه،
جلال الدّوله، ميرزا علی اصغر خان اتابک اعظم و شيخ محمّد تقی نجفی ملقّب به
ابن ذئب يکی بعد از ديگری نفوذ و حيثيّت خود را از دست دادند و بخسران مآل
گرفتار شدند و برخی نيز در اين جهان فانی بقدر کافی باقی ماندند تا آثار علوّ امرالله
و ارتفاع كلمة الله و شهرت و اعتلاء شريعة الله را که نسبت به آن نهايت خوف و
نفرت داشتند بديدهء ظاهر مشاهده نمايند و به تباهی حال و سخافت اعمال خويش واقف
و مستحضر گردند. بعضی از رؤسای ملّت روح در ارض اقدس و مهد امر الله و
ايالات متّحدهء امريک نيز چون در دور ميثاق پيشرفت سريع آئين الهی و نفوذ كلمهء
ربّانی را در بين احزاب و فرق مسيحی برأی العين مشاهده نمودند در حقد و حسد شديد افتادند و نفوسی فرومايه مانند واترالسکی، ويلسن، ريچاردسون و ايستن از بيم مقام و موقعيّت خويش در صدد جلوگيری از سيل جارف امرالله برآمدند. حال چون مراتب
تدنّی و انحطاط و تشتيت شمل و انحلال بعضی از تشکيلات و تأسيسات کهنسال آن قوم
را در ممالک اروپ و شرق وسطی و مشرق آسيا در نظر آريم معلوم خواهد شد که اين ضعف و انشقاق و تدنّی و افتراق را موجبی جز مخالفت پاره ای از اعضاء اين مقامات روحانی با اتباع و پيروان شريعتی که مدّعی اکمال وعدهء حضرت مسيح و استقرار
ملکوت الهی در ارض ميباشد نبوده و نخواهد بود ملکوتی که آن روح مقدّس بنفسه
بشارت داده وتحقّق آنرا در بين ابناء بشر بجان و دل از ساحت قدس رحمانی سائل و آرزومند بوده است.
مرکز نقض و شقاق که از بدو ظهور عهد و ميثاق الهی تا آخرين دقايق حيات پر وبالش
در ارض بعناد و بغضاء شديد قيام نمود و در هدم بنيان و تزييف مرکز عهد حضرت
يزدان سعی بليغ مبذول داشت و در لجاج و مخالفت گوی سبقت از دشمنان خارجی امر بربود باسفل درکات قنوط سقوط نمود و چون مطلع اعراض ميرزا يحيی بخسران مبين
مبتلا گرديد. افکار و مآرب واهيه اش هباءً منثورا شد و مفاخر و شؤون ماضيه اش کان
لم يکن شيئاً مذکورا بشمار آمد (اشاره به آیه ۲ سوره انسان بدین مضمون که چیزی قابل ذکری نبود).
امّا نفوس غافلهء سافله که در دام مکر و تزوير و حيله و خداع آن ناقض اثيم گرفتار
شده بودند كلّ مخذول و مأيوس و مقهور و منکوب گشتند. برادرش ميرزا ضياء الله در جوانی درگذشت. ميرزا آقاجان که دستخوش تلقينات سالار نکث واقع شده بود سه
سال پس از ضياء الله بخاک راجع گرديد. ميرزا بديع الله برادر ديگرش که شريک و همکار و معاضد و دستيار اعظم او بود وی را ترک گفت و اعمال قبيحه اش را ضمن رساله ای بخط و مهر خويش اعلام کرد و پس از چندی مجدّداً باو منضمّ شد ولی
رفتار ناموزون و پر هياهوی دخترش بار ديگر او را از مرکز نقض جدا ساخت.
فروغيّه نا خواهريش از مرض سرطان هلاک گرديد و سيّد علی شوهر خواهرش
بحملهء قلبی مبتلا شد و قبل از آنکه فرزندانش باو برسند جان سپرد. پسر ارشد سيّد
علی نيز در عنفوان شباب بمرض پدر گرفتار آمده و راه عدم پيمود. محمّد جواد
قزوينی يکی از ناقضين مشهور بذلّت و خواری افتاد و در سقر مقرّ گزيد. شعاع الله
فرزند ميرزا محمّد علی که طبق الواح وصايا نسبت بقتل مرکز پيمان اظهار اميد و
اطمينان نموده و از طرف محور شقاق بمنظور افشاندن بذر اختلاف بين ياران و
ابراز معاضدت و اتّفاق با ابراهيم خيرالله محرّک فساد در امريکا بدان سامان اعزام
شده بود با دست تهی بمرکز خويش برگشت و از اين مأموريّت منفعل و شرمسار
گرديد. جمال بروجردی بزرگترين مدافع و حامی قطب نفاق در ايران بمرض نفرت
انگيزی مبتلا گرديد و بخاک مذلّت و فلاکت افتاد. سيّد مهدی دهجی که بمرکز ميثاق
خيانت نمود و به ثلّهء ناقضين پيوست گمنام و مغلوب شد و در فقر و فاقه بمرد و زن
و دو فرزندش بوی ملحق گشتند. ميرزا حسينعلی جهرمی و ميرزا حسين شيرازی خرطومی و حاجی محمّد حسين کاشانی که از عمّال و ايادی فعّال ناقض اکبر در ايران
و هندوستان و برّ مصر محسوب می شدند بی نام و نشان و رسوای خاصّ و عامّ
گشتند. ابراهيم زنيم آن عنصر مغرور و لئيم که در مدّت بيست سنه در امريک علم
خلاف برافراشت و بذر نفاق و عناد بکاشت و با نهايت جسارت و وقاحت بيانات
مبارک حضرت عبدالبهاء را العياذ بالله «تعليمات بی اساس» خواند و دعوی نمود
که مرکز عهد الهی و مبيّن منصوص يزدانی، امر بهائی را بر خلاف مقصد حقيقی
و منظور واقعی آن معرّفی نموده و پرده بر حقايق امور کشيده است و همچنين
مسافرت مبارک بامريک را ضربت مهلکی بر پيکر امرالله تلقّی نمود، پس از اين
ترّهات و اراجيف در حالی که جامعهء بهائيان آن ارض که مؤسّسين آنرا خود
بشريعت الهيّه خوانده کلّاً از وی متنفّر و بيزار گشتند در همان سرزمين که شاهد
عظمت و جلال آن نور مبين بود با خذلان و خسران عظيم درگذشت و در ملک و
ملکوت ذليل و عويل گرديد.
ساير اعوان و انصار ناقض ميثاق که يا جهراً و صريحاً پيرو افکار وی بوده و يا در
پرده و خفا با او همداستان و بظاهر اظهار ثبوت و رسوخ مينمودند بعضی بالمآل نادم
و پشيمان گشتند و مورد عفو و بخشش مولای مهربان واقع شدند و برخی در حفرات
يأس و حرمان بخزيدند و بكلّی ايمان و ايقان خويش را از دست بدادند. قليلی راه ارتداد پيمودند و گروهی طريق فنا و اضمحلال سپردند و قطب شقاق مهجور و منفور و
مطرود و مردود باقيماند و از هر يار و معينی جز مشتی از نزديکان اقارب بی بصر محروم گرديد. اين هادم بنيان که در طلب شهرت و کسب مقام بکمال گستاخی در
مقابل حضرت عبدالبهاء اظهار داشت که بدوام و بقای خود پس از هيكل اطهر اطمينان
و تضمينی ندارد مدّت بيست سنه پس از افول کوکب ميثاق در قيد حيات باقيماند تا
خيبت آمال خويش را برأی العين مشاهده نمايد و نصرت و غلبهء ثابتان بر پيمان را مشهوداً علانيةً ملاحظه کند. اين خصم خصيم در نتيجهء بحرانی که پس از صعود
مرکز عهد الله برپا نمود از توليت مقام اسنی در روضهء مبارکهء عليا محروم گرديد
و قصر منيعی را که در اثر غفلت و تسامح بينش بوضع تأثّرآميزی ويران و بی سر
و سامان افکنده بود، بالزام تخليه کرد و در زاويهء خمول مأوی گزيد تا عاقبت بفلج
مبتلا شد و نيمی از بدنش از کار بيفتاد و آلام و اوجاع بر وی مستولی گرديد و در
نهايت بخسران مبين و ذلّت عظيم در گذشت و طبق شعائر اسلامی در جوار يکی از
مراقد آن قوم دفن شد و قبرش متروک بماند حتّی سنگی بر آن نهاده نشد و نام و
نشانی منظور نگشت. قد اخذته زبانية القهر من لدن مقتدر قهّار و بقت قصّته عبرةً للنّاظرين وذکری للمتبصّرين. انتهی
نظرات
ارسال یک نظر