فصل بيست و سوم: حملات بر تأسيسات و مشروعات بهائی
چنانكه تاريخ عصر تکوين دور بهائی نشان ميدهد مؤسّسات امريّه مبشّر
طلوع و استقرار نظم اداری آئين حضرت بهاءالله از حملات و هجماتی که
متجاوز از هفتاد سنه امر مقدّس الهی موجد و محرّک اين نظم ابدع اتقن
را احاطه نموده و دامنهء آن هنوز باقی است محفوظ و محروس باقی نماند
بلکه حلول اين عصر اکرم و قيام پيروان اسم اعظم موجب حقد و حسد
اهل طغيان گرديد و احزاب و اقوام مختلفه را که در گرداب تعصّبات
جاهليّه منهمک و به پرستش اصنام و سلوک در سبل متضادّه و تشبّث
باصول سخيفهء باليه مبتلا بودند بمخالفت برانگيخت و بمعاندت امر الهی که
در ظلّ ظليلش ملل و نحل شتّی از اجناس و الوان و طبقات و مذاهب و
السنهء متنوّعه در قارّات خمسه وارد گشته و آثار و الواحش در اقطار
شاسعهء عالم پراکنده شده و اصول و مبادئش بلغات متعدّدهء شرقيّه و غربيّه
انتشار يافته مبعوث نمود. دشمنان داخله که سر از عهد و ميثاق الهی
پيچيده و يا حصن حصين شريعة الله را بكلّی ترک نموده بودند از يکطرف
و اعداء سياسی و دينی امرالله از طرف ديگر بتزييف و تحقير مؤسّسات
امريّه پرداختند و اين فئهء مظلومه را که با اطمينان تامّ و تصميم
خلل ناپذير بکمال جانفشانی بجانب مقصد اصليّهء خويش پويا و در سايهء نظم
بديع الهی متّفق و از تحزّب و تشعّب بيزار و از تعرّض در امور سياسی
برکنار و بوظائف اجتماعی خود قائم و از حميّات جاهليّه و تعصّبات قوميّه
فارغ و بعلائقی مافوق علائق وطنيّه و ملّيّه مرتبط و بحدود و قوانينی حافظ
حيات و ضابط دوام و بقای نوع انسانی متمسّكند مورد حملات عنيفه قرار
دادند و نظم نوزاد الهی را بلطمات و صدماتی که مؤسّسين جامعه و
مؤمنين اوّليّه را در نشأهء اولای امر حضرت رحمان احاطه نموده بود دچار
و مبتلا ساختند. ولی همانطور که معاندت اعداء در ادوار سابقه موجب
بسط و اشاعهء امر الله گرديد در اين عصر نورانی نيز قيام دشمنان علّت
شهرت و عظمت جامعهء بهائی شد و تضييقات اعداء مورث اعتلاء و ارتقاء
نظم بديع يزدانی گرديد.
حضرت عبدالبهاء روح الوجود لعناياته الفداء در همان اوان که اصول و
مبادی اين نظم اتمّ اقوم را تشريح و اعمده و ارکان آن را در الواح
مقدّسهء وصايا تصريح ميفرمود حملات و تعرّضاتی را که از جانب اعداء
نسبت به امر الهی معمول خواهد گرديد بصريح بيان و ابلغ تبيان اعلام
فرمود که اين مخالفت روز بروز بر وسعت و شدّت بيفزايد و انعكاسش
در سراسر جهان طنين انداز گردد قوله العزيز: «عنقريب نعرهء قبائل
افريک و امريک و فرياد فرنگ و تاجيک و نالهء هند و امّت چين از دور و
نزديک بلند شود و كلّ بجميع قوی بمقاومت برخيزند و فارسان ميدان
الهی بتأييدی از ملکوت ابهی بقوّت ايقان و جند عرفان و سپاه پيمان
جندٌ هنالک مهزومٌ من الاحزاب را ثابت و آشکار کنند.»
بانيان نظم بديع الهی چون پس از افول کوکب ميثاق بوضع دعائم اين
بنيان متين پرداختند اوليای امور و رؤسای شرع در بعضی از ممالک و
بلدان که از تعاليم و مبادی ساميهء اين امر اعظم بيخبر و از قدرت و
سطوت آن در بيم و هراس بودند غافل از قهر و سخط ربّانی به تعقيب و
ايذاء امناء رحمان قيام نمودند. جمعی را بمحکمه کشاندند و گروهی را به
تبرّی از آئين الهی و ترک فعّاليّتهای روحانی دعوت نمودند. مؤسّسات
امريّه را منحلّ ساختند و دست تعرّض بمقامات مقدّسه و اماکن متعلّق
بجامعه گشودند و فارسان مضمار يزدانی را ملحد و کافر و در زمرهء
مفسدين و منحرفين از قوانين و انظمهء مشروعه معرّفی کردند و آنان را
بفقدان علائق وطنيّه و بی اعتنائی بوظائف مدنيّه و نشر افکار واهيه و
تخيّلات باليه متّهم ساختند.
در ارض اقدس مرکز جهانی اين امر اقوم اکرم، قلب العالم و کعبة الامم که
مقرّ ابدی هياكل قدسيّهء مؤسّسين شريعت غرّا و مصدر فيوضات و
تجلّيات ربّانيّه در اين عصر نورانی محسوب، در چنين مقام مقدّس هنگام
طلوع و پيدايش اين نظم الهی اوّلين ضربه از جانب ناقضين ميثاق وارد
آمد و اتقان و استحکام اساس امرالله بيش از پيش بر وضيع و شريف
ثابت گرديد. فئهء مضلّه غروب بدر ميثاق را مغتنم شمرده به تنفيذ مقاصد
ديرينهء خويش اميدوار شدند. اين بود که بتحريک مرکز نقض و
معاضدت مشتی از نفوس ذاهلهء غافله و علی رأسهم زعيمهم الثّانی بديع الله
مغرور مفتاح روضهء مبارکه را بکمال شدّت و حدّت از پاسبان آن آستان
آقا سيّد ابوالقاسم خراسانی اخذ و آن آيت انقطاع را از محلّ مقدّس
طرد نمودند و بولاة امور متوسّل گشتند و ادّعای اولويّت در توليت
مطاف ملأ اعلی و قبلهء اهل بهاء کردند. ولی طولی نکشيد که در اثر
احتجاجات شديده و تحقيقات کامله، حاکم انگليز از طرف مقامات رسميّه
مأمور گرديد مفتاح مقام مطهّر را بهمان خادم امين و بندهء مخلص
حضرت ربّ العالمين تسليم نمايد. امّا آن عصبهء غرور از اين خفّت و
محروميّت پند نگرفتند و بوسائل ديگر متشبّث شدند شايد بين اهل
بهاء و ثابتين بر عهد اوفی رخنه ای ايجاد نمايند و مشروعاتی را که
پيروان مولای عزيز بتأسيس و استقرار آن مبادرت نموده بودند متزلزل
سازند. اين بود که بنهايت خدعه به تحريک و تخديش اذهان پرداختند
و بنشر اراجيف مشغول شدند، مقاصد بانيان نظم اداری را در انظار ناس
نوع ديگر جلوه دادند و با نفوسی که تصوّر رخنه و نفوذ در حقّ آنان
می رفت باب مکاتبه گشودند و حقائق را نزد رؤسا و مصادر امور از منهج
قويم خارج کردند و از طريق رشوه و تخويف قصد ابتياع قسمتی از
قصر مبارک حضرت بهاءالله را نمودند و بجميع قوی در منع اهل بهاء از
خريداری اراضی مجاور مقام اعلی و انتقال بعضی از اسناد بنام محافل
روحانيّهء ملّيّه که در دوائر حکومت به ثبت رسيده بود همّت گماشتند و تا
سنين چند به اين امور سخيفه مألوف بودند تا آنکه حيات سالار نقض
منتهی گشت و آمال و اهواء ناقضان ميثاق بخسران مبين تبديل گرديد.
قصر رفيع جمال قدم جلّ ذکره و ثنائه که از حين صعود آن محيی رمم
مقرّ و مسکن ناکثان پيمان قرار گرفته و از فرط غفلت و بی قيدی آن
نفوس ساهله مطمور و ويران افتاده بود از يد آنان خارج گرديد و بکمال
دقّت تعمير و تجديد شد و آرزوی ديرين حضرت عبدالبهاء بنحو اوفی
تحقّق پذيرفت. سپس باعانت يکی از دوستان امريک در آن مقام مقدّس
دستگاه الکتريک نصب و آن بنای عظيم بار ديگر روشن و منوّر گرديد
و حجراتش که بكلّی متروک و آثار و اشياء نفيسه اش بجز يک شمعدان که
در غرفهء صعود مبارک موجود همگی بيغما رفته بود مجدّداً مفروش شد و
به اسناد و آثار متبرّکهء تاريخی و گنجينه های متجاوز از پنج هزار مجلّد
از الواح و بيانات مقدّسه که به چهل لغت از لغات ترجمه شده بود تزيين
يافت و مانند مؤسّسات ديگر امريّه در مرج عكّا و جبل کرمل از رسوم
دولتی معاف گرديد و از اقامتگاه خصوصی بزيارتگاه عمومی از يار و
اغيار مبدّل گشت. ظهور اين تحوّلات و تغييرات، همچنين ابتياع اراضی
حول مقام و انتقال قسمتی از اسناد مالکيّت آن بنام شعبهء محفل روحانی
ملّی بهائيان امريک در فلسطين در حينی که محرّک اصلی فساد در دوران
مرکز ميثاق لحظات اخير حيات پر ملال خويش را طيّ مينمود بار ديگر
آمال و اهواء ناقضين ناکثين را که هنوز قصد اطفاء سراج پيمان را در
دل می پروراندند به خيبت آمال مبدّل ساخت و عجز و ضعف آنان را در
قبال ارادهء مطلقهء الهيّه بر ولاة امور واضح و آشکار گردانيد.
در همان اوان که ناقضان ميثاق در ارض اقدس كليد روضهء مبارکه را از
پاسبان و حارس آن مقام مقدّس به جبر و عنف اخذ نمودند، در عراق نيز
حزب شيعه دست تطاول به بيت اعظم الهی گشودند و آن مقام اطهر را
که محلّ اقامت هيكل قدم و زيارتگاه اهل بهاء و از ايّام نفی بغداد تا آن
تاريخ مستمرّاً و متتابعاً در تملّک پيروان امر الله بود جائرانه تصرّف نمودند
و انقلاب و هيجانی بر پا کردند که آثارش از وقايع ارض اقدس شديد تر
و انعكاساتش وسيع تر و عظيم تر بود. اين انقلاب و هيجان که از يک سنه
قبل از صعود مرکز ميثاق آغاز و در اثر صدور دستور مبارک در تعمير و
ترميم بيت اعظم پس از تغيير رژيم عراق تشديد گرديده بود بتدريج
قوّت يافت و آوازه اش بلند گرديد و قضيّه در محاکم مربوطه مورد بحث
و تحقيق قرار گرفت. يعنی بدواً در محکمهء شرعيّهء جعفريّهء بغداد و سپس
در محاکم صلح و بدايت و بالاخره در محکمهء عليای آن ارض مطرح
مذاکره قرار گرفت و در نهايت به جامعهء ملل، اعلی واعظم هيأت بين المللی
و مرجع امور و حاکم و ناظر بر اقاليم تحت قيمومت ارجاع شد. و هرچند
تا کنون به علل و جهات سياسی و مذهبی قضيّه لا ينحلّ باقيمانده و
دست تصرّف از آن بيت الهی کوتاه نشده است ولی با تعرّض اعداء اشارات
ربّانيّه بظهور رسيد و انذارات رحمانيّه تحقّق پذيرفت. جمال اقدس ابهی
در ايّامی که هنوز آن مقام مقدّس بچنگ دشمنان نيفتاده و تصوّر ادّعائی
هم دربارهء آن نميرفت در الواح مبارکه بصريح بيان حدوث وقايع شديده
را اخبار و با اشاره به آن مقرّ اعظم ميفرمايند قوله العزيز: «و سينزل
عليه من الذُّلّ ما تجری به الدّموع من كلّ بصر بصير». حال چون ميقات
مقدّر فرارسد و موعد مقرّر تحقّق يابد وسائل استخلاص بيت اعظم موطئ
اقدام جمال قدم فراهم شود و مقام و موقعيّتی که از قلم اعلی در شأن آن
منظر اکبر نازل شده بابدع وجه چهره گشايد.
باری آن بيت مکرّم بموجب حکم محکمهء عليای عراق و رأی اکثريّت که
دستور محکمهء بدوی را نقض مينمود به شيعيان واگذار گرديد و آنان
بلا فاصله پس از صدور حکم بمنظور تثبيت مالکيّت و استحکام تعدّيات
خويش آن مکان مقدّس را بصورت موقوفه درآورده و آنرا به «حسينيّه»
تبديل نمودند. و چون محفل روحانی بهائيان بغداد خود را از استفادهء
بيت محروم مشاهده نمود و از تعقيب اقدامات و مذاکرات سه سالهء خويش
با اوليای امور محلّ برای احقاق حقّ و منع تجاوز غاصبين نا اميد و
مأيوس گرديد در تاريخ ١١ سپتامبر ١٩٢٧ توسّط کميسر عالی عراق و
باستناد مادّهء ٢٢ از اساسنامهء جامعهء ملل عرض حالی از طرف بهائيان آن
سامان بکميسيون دائمی قيمومت جامعه که عهده دار نظارت و سرپرستی
ممالک تحت قيمومت بود تسليم نمود. عرض حال مذکور در ماه نوامبر ١٩٢٨
مورد قبول و تصويب کميسيون واقع و برای رسيدگی و اظهار نظر به
سرپرستی عراق يعنی حکومت انگلستان ارجاع گرديد و حکومت مزبور
پس از مطالعه و دقّت کامل يادداشتی خطاب به کميسيون صادر و بکمال
صراحت و وضوح اعلام نمود که شيعيان را نسبت به بيت مورد بحث
«هيچگونه حقّ شرعی و دعوی قانونی متصوّر نيست» و تصميم قاضی
محکمهء جعفريّه بتمامه «عاری از صواب» و «بر خلاف حقّ و عدالت» است و
صدور حکم بلا ترديد «منبعث از تعصّبات مذهبی» و خلع يد بهائيان
امری «غير قانونی» و اقدام اوليای امور عراق «بكلّی مباين اصول» است و
ميتوان گفت که حکم محکمهء عليا بظنّ غالب خالی از «ملاحظات خصوصی
و مآرب سياسی» صادر نگرديده. (مطلب زیر از ویکی پدیا راجع به حکومات سیاسی عراق است: «
بخش زیادی از مرزهای نوین عراق توسط جامعهٔ ملل در سال ۱۹۲۰ پس از تقسیم امپراتوری عثمانی بر اساس معاهده
سور تعیین شد. در این زمان عراق تحت سرپرستی پادشاهی متحد بریتانیا درآمد.
در سال ۱۹۲۱ پادشاهی عراق تشکیل شد و در سال ۱۹۳۲ این حکومت از بریتانیا استقلال یافت. در ۱۹۵۸ این
پادشاهی از میان رفت و جمهوری عراق تأسیس گشت. عراق از سال ۱۹۶۸ تا ۲۰۰۳ به دست حزب سوسیالیست
بعث عراق اداره میشد. پس از حملهٔ ایالات متحده و هم پیمانانش به عراق، حکومت حزب بعثِ صدام حسین برچیده
شد و نظام چندحزبی پارلمانی در این کشور برقرار شد. آمریکاییها در سال ۲۰۱۱ از عراق بیرون رفتند اما پیکار
جویان به جنگ ادامه دادند. بعدها با سرریز شدن جنگ داخلی سوریه به عراق، درگیریها بسیار شدت گرفت.»)
پس از وصول يادداشت فوق الذّکر موضوع در کميسيون قيمومت مطرح و
از طرف آن هيأت گزارشی که متن آن در خلاصه مذاکرات چهاردهمين
جلسهء کميسيون منعقده در ژنو در پائيز سال ١٩٢٨مندرج است بشورای
جامعه صادر گرديد. در گزارش مذکور که بعداً بزبان عربی ترجمه و در
جرائد عراق انتشار يافت اين عبارت مدوّن و مسطور «کميسيون توجّه
شوری را به تظلّم بهائيان و نتيجهء تحقيقات و نظراتی که در اين باره
معمول و بکميسيون پيشنهاد شده جلب مينمايد… و توصيه ميکند که
از حکومت انگلستان تقاضا شود تعليمات اکيده بحکومت عراق صادر و
نسبت بحفظ حقوق مسلوبهء متظلّمين و دفع تعدّی غاصبين اقدام سريع و
عاجل مبذول دارد».
از طرف ديگر نمايندهء رسمی حکومت بريطانيا در يکی از جلسات
کميسيون قيمومت اظهار داشت که «سر پرستی عراق اعتراف ميکند که
بهائيان مورد ظلم و اجحاف واقع شده اند» و طيّ همان جلسه تأييد شد
که اقدام شيعيان در تصرّف بيت فی الحقيقه مغاير اصول و ناقض قانون
اساسی عراق محسوب ميگردد. نمايندهء فنلاند نيز در راپورت تقديمی
خود به شوری تصريح نمود که «اين عدم عدالت صرفاً از تعصّبات و
احساسات مذهبی مردم عراق سر چشمه می گيرد» و درخواست کرد «تعدّی
و اجحافی که نسبت به عرض حال دهندگان مجری شده جبران گردد».
شورای جامعه نيز بنوبهء خود پس از وصول گزارش کميسيون و توجّه
باظهارات و نظرات آن هيأت در تاريخ چهارم مارس ١٩٢٩ باتّفاق آراء
قراری را که بعداً متن آن ترجمه و در جرائد بغداد درج گرديد صادر و
از دولت انگلستان تقاضا نمود که «جهت حفظ حقوق بهائيان و جبران فوری
بی عدالتی های حاصله تعليمات لازمه بحکومت عراق صادر نمايد» ضمناً به
دبير كلّ جامعه دستور داده شد قرار مذکور و تصميم متّخذهء کميسيون
قيمومت را باستحضار سرپرستی عراق و همچنين نمايندگان جامعهء بهائی
برساند و در اجراء اين دستور دولت انگلستان بوسيلهء کميسر عالی خود
در عراق مراتب را بحکومت آن ارض ابلاغ نمايد.
در نامه ای که در تاريخ ١٢ ژانويه ١٩٣١ از طرف وزير امور خارجهء
انگلستان مستر آرتور هندرسن خطاب به دبيرخانهء جامعهء ملل مرقوم
گرديده قيد شده است که رأی صادره از طرف شوری «مورد توجّه کامل
حکومت عراق» واقع و تصميم حکومت اخير برآنست که «کميته ای مخصوص
تعيين گردد تا نظريّات جامعهء بهائی را نسبت به بعضی از بيوت بغداد
مورد مطالعه قرار داده راه حلّ عادلانه ای برای تصفيهء اين موضوع
پيشنهاد نمايد» و نيز در همان نامه اشاره شده که کميته راپرت اقدامات
خود را در تاريخ اوت ١٩٣٠ تقديم و حکومت عراق با آن موافقت نموده
و جامعهء بهائی نيز پيشنهادات مربوطه را «علی الاصول پذيرفته است.» و در
نتيجه اولياء بغداد دستور داده اند «نقشه ها و بر آوردهای تفصيلی با توجّه
باينکه قرارهای مورد نظر در سال مالی بعد بمرحلهء اجرا گذارده شود تهيّه
گردد».
حال اگر بخواهيم تاريخ اين امر مهمّ و جرياناتی را که بعداً بوقوع
پيوسته ذکر نمائيم يا بدرج مذاکرات و اشکالات و تأخيرات حاصله
پردازيم و يا مفاوضات و کنکاشهائی را که «بيش از صد بار» در حضور
شاه و وزراء و مشيران مملکت بعمل آمده تشريح کنيم و يا روحيّه ای را
که در جلسات متوالی کميسيون قيمومت منعقده در ژنو در سالهای ١٩٢٩
و ١٩٣٠ و ١٩٣١ و ١٩٣٢ و ١٩٣٣ حکمفرما بوده و تحت عناوين «تأسّف»
و «تحيّر» و «ناراحتی» در خلاصه مذاکرات منعکس شده بيان نمائيم و يا
اظهارات اعضای کميسيون نسبت به «ناسازگاری و فقدان روح شکيبائی»
در جامعهء شيعه و «جانبداری محاکم عراق» و «ضعف» اوليای امور و
«وجود تعصّبات مذهبی در وراء اين بيعدالتی» را متذکّر گرديم و يا
شهادت آنان را به «روش مسالمت آميز متظلّمين» توضيح دهيم و يا «ابراز
ظنّ و عدم اطمينان» نسبت به صحّت و جامعيّت پيشنهادات و همچنين
اعتراف به اهمّيّت موضوع و يا محظوراتی را که در نتيجهء «نقض صريح و
بيّن موازين عدالت» دربارهء بهائيان پيش آمده ياد آور شويم و يا «دِين
اخلاقی» حکومت عراق را که با هرگونه تغيير رژيم و مرام پيوسته بر ذمّهء
وی باقی است تبيين نمائيم موضوع به تطويل خواهد انجاميد و از حوصلهء
اين مقال خارج خواهد بود.
و نيز بنظر ميرسد تفصيل حوادث بعدی و عواقب مترتّبه بر مرگ نابهنگام
کميسر عالی انگليس و همچنين نخست وزير عراق و دخول کشور اخير
در جامعهء ملل و اختتام قيمومت بريطانيای کبير نسبت بکشور مذکور و
در گذشت تأسّف آميز و غير منتظر شخص پادشاه و تزييد موانع در اثر
وجود نقشهء اصلاحات شهری و تضمين صريح و قاطع نائب نخست وزير
در مکتوب مورّخ اوّل ژانويهء ١٩٣٢ خود بکميسر عالی عراق و تعهّد پادشاه
در تاريخ ١٩٣٣ بفاصلهء قليل قبل از خاتمهء حياتش در حضور وزير
خارجه مبنی بر استخلاص بيت و تخصيص اعتبار لازم در بهار سال بعد و
همچنين بيان مؤکّد وزير مذکور راجع به قول صريح رئيس الوزراء وقت
در اجراء وعدهء نائب نخست وزير و اظهارات وزير امور خارجه و وزير
ماليّهء عراق، نمايندگان آن دولت در جلسات منعقده در ژنو و اطمينان
قطعی ايشان باينکه نظر و تصميم پادشاه فقيد نسبت باعادهء بيت کاملاً
مرعی خواهد گرديد مورد احتياج نخواهد بود.
همينقدر کافی است ذکر شود که با وجود تعلّل و تعرّض و فتور و قصور
و طفره و تسامح فاحش ولاة امور عراق در اجراء نظرات و تعليمات
شورای جامعه و کميسيون دائمی قيمومت، شهرت و اعتباری که در اين
قضيّهء تاريخی برای آئين الهی حاصل گرديد و اقدامی که از مجرای
عاليترين مراجع حلّ اختلاف در دفاع حقوق مسلوبهء مظلومان يعنی دفاع
«از حقّ و حقيقت» بعمل آمد بدرجه ای خطير و عظيم بود که موجب
اعجاب و شگفتی دوستان و مورث خوف و دهشت دشمنان گرديد بنحوی
که ميتوان گفت از حين دخول امر الهی در مرحلهء تکوين هيچيک از وقايع
و حوادث طاريه انعكاسش در مقامات عاليه مانند اين حملهء عنيف و
غير موجّه اعداء امرالله نسبت بيکی از مقدّسترين بقاع بهائی در نفس حکومات
و مراجع قضائی جهان مؤثّر و شديد اتّفاق نيفتاده است.
در الواح مقدّسهء الهيّه از قلم اعلی در شأن بيت اعظم و ذکر مقامات آن
منظر اکبر و همچنين تعرّضات و حملات اعداء امر الله بر آن مقرّ مبارک
آيات و بيانات شتّی نازل از جمله ميفرمايد قوله الکريم «يا بيت الله ان
هتک المشرکون ستر حرمتک لا تحزن قد زيّنک الله بطراز ذکره بين الارض
والسّماء و انّه لا يهتک ابداً انّک تکون منظر ربّک فی كلّ الاحيان» (مضمون: ای
بیت الله اگر مشرکین هتک حرمت تو را نمایند محزون مباش چرا که خداوند تو را به طراز ذکر خود در زمین و آسمان
قرار فرموده و این را هیچ کس هتک نتواند. همانا خداوند تو را منظر خود در کل احیان قرار فرموده) و در
مقام ديگر اين كلمهء عليا مسطور «ثمّ تمضی ايّام يرفعه الله بالحقّ و
يجعله علماً فی الملک بحيث يطوف حوله ملأ العارفين» (مضمون: ایام بگذرد و خداوند
مقامت را ترفیع فرماید چنانکه ملا عارفین حولت طواف نمایند).
علاوه بر حملات ناقضين ميثاق در غصب توليت روضه مبارکه عليا و
تصرّف بيت اعظم در مدينة الله از طرف حزب شيعه در عراق بايد
همجات شديده ای را که در چند سنه بعد از جانب خصمی مقتدرتر
نسبت بنظم اداری الهی در دو جامعهء مترقّی بهائی در شرق بعمل آمد و
منتهی بتشتيت دوستان و تصرّف اوّلين مشرق الا ذکار عالم بهائی و پارهای
از منضمّات و ملحقات آن معبد جليل گرديد مذکور داشت.
شهامت و فعّاليّت و شور و حرارت جوامع مذکور و وجود انتظام کامل در
تشکيلات و تأسيسات اداری آنان و سعی موفور در تربيت جوانان و تعليم
معارف عصريّه و تعميم فضائل روحانيّه و اقبال جمعی از نفوس
منوّر الفکر که دارای عقائد و افکاری نزديک باصول و مبادی امر الله بودند و
بالاخره نفوذ و انتشار تعاليم الهيّه راجع بلزوم دين و تکريم و تقديس
حيات عائله و احترام تملّک خصوصی و نفی تبعيضات و امتيازات طبقاتی و
طرد فلسفهء تساوی مطلق بين ابناء بشر، اولياء امور و مصادر حکم را در
کشور روسيّه نسبت باهل بهاء ظنين ساخت و آنان را بمخالفت شديد و
صريح نسبت باين فئهء مظلومه تحريک و يکی از شديدترين سوانح
تاريخی قرن اوّل بهائی را در آن سرزمين ايجاد نمود.
اين بحران بتدريج توسعه يافت و دامنهء آن بنقاط بعيدهء ترکستان و
قفقازيا کشيده شد تا منجر بتحديد آزادی بهائيان و توقيف و استنطاق
نمايندگان منتخب جامعه و الغاء محافل روحانيّه و تشتيت لجنه های
امريّه در بلاد مسکو و عشق آباد و باکو و ساير مدن و ديار در اقطار
مذکوره و سدّ فعّاليّت جوانان و تعطيل مکاتب و معاهد و باغ اطفال و
کتابخانه و قرائتخانهء بهائی و منع مخابره با مراکز امريّه در خارج و ضبط
مطابع و توقيف کتب و آثار و الواح و نهی از تبليغ و ابطال دستور
اساسی بهائی و تصرّف صندوقهای خيريّهء محلّی و ملّی و جلوگيری از
حضور افراد غير بهائی در محافل و مجامع بهائی گرديد.
در اواسط سال ١٩٢٨ ميلادی قانون مصادرهء ابنيهء مذهبی نسبت به
مشرق الاذکار عشق آباد مجری گرديد. بدواً محلّ مذکور از طرف اوليای امور
تحت اجارهء پنجساله بجامعهء بهائی واگذار و رخصت داده شد که در آن
محلّ بمنظور عبادت و اجراء مراسم مذهبی استفاده گردد و در رأس
موعد اجاره برای يکدورهء پنجسالهء ديگر تجديد يافت و مشرق الاذکار
کماکان تحت اختيار جامعه باقی ماند تا سال ١٩٣٨ وضع ترکستان و قفقازيا
مشوّش و امور آن سامان بسرعت منقلب گرديد و ياران الهی به تضييق و
فشار شديد مبتلا شدند. متجاوز از پانصد نفر افراد بهائی از رجال و
نساء بزندان افتادند و بسياری از آنان در حبس بملکوت ابهی صعود
نمودند و اموالشان توقيف گرديد. جمعی از وجوه احبّا بصحاری سيبری
و جنگلهای قطبی و امکنهء مجاور اوقيانوس منجمد تبعيد شدند و از آن
پس اغلب از بقايای جامعه بعلّت دارا بودن ملّيّت ايرانی بايران گسيل
گشتند و بالاخره مشرق الاذکار نيز بتمامه بچنگ آن قوم افتاد و بموزهء هنر
و صنايع مستظرفه تبديل گرديد.
در آلمان نيز نظم نو زاد امر الله که ياران آن اقليم در استقرار و استحکام
آن نهايت همّت مبذول داشته بودند مواجه با فشار و تهديد اولياء امور
شد و هر چند مصائب دوستان الهی در آن سرزمين بپايهء محن و آلام
وارده بر بهائيان ترکستان و قفقازيا نميرسيد معذلک در سنين ما قبل
جنگ تشکيلات بهائی در سراسر آن خطّه بتمامه تعطيل و تبليغات عمومی
امر که بی ستر و حجاب مبادی صلح و وحدت جامعهء بشريّه را اعلام و
تعصّبات ملّی و امتيازات نژادی را محکوم ميساخت رسماً ملغی گرديد.
محافل روحانيّه و لجنه های امريّه همچنين انجمن های شور کلّاً منحلّ
شد. آرشيو محافل تصرّف، مدارس تابستانه متوقّف و انتشار آثار و
مطبوعات بهائی بالمرّه ممنوع گرديد.
در ايران مهد امرالله نيز گذشته از قتل و حبس و نهب و اسر که هر
چند يکبار در بلاد مختلفهء آن اقليم مانند شيراز و آباده و اردبيل و
اصفهان و بعضی نواحی آذربايجان و خراسان عرض اندام مينمود و در
اواخر ايّام در نتيجهء ضعف قدرت وسطوت علمای رسوم از شدّت و
حدّت آن کاسته شده بود، مؤسّسات جديد التّأسيس نظم اداری که در
مرحلهء اوّليّهء نشو و ارتقاء خويش سائر بود مورد تضييقات شديده واقع
گرديد و ولاة امور در مرکز و ولايات بتخريب اساس و منع بسط و
انتشار نظم بديع الهی پرداختند.
چون جامعهء بهائيان ايران با وجود تتابع محن و بلايا که مدّت سه ربع قرن
آن فئهء مظلومه را از هر جهت احاطه نموده بود بتدريج از ستر و خفا بيرون
آمد و بکمال متانت و اتقان به تأسيس مراکز امريّه در نقاط مختلفهء
مملکت و اشاعهء تعاليم و آثار الهيّه و اجراء احکام و سنن رحمانيّه و
مجازات متخلّفين و منحرفين از دستورات قاطعهء ربّانيّه و افتتاح باب مخابره
با ياران ممالک سائره و ارتفاع مؤسّسات نظم بديع مألوف گرديد آثار
خوف و عناد از جانب مصادر امور که يا از آراء و مقاصد اهل بهاء
غافل و يا گرفتار تعصّبات شديد مذهبی بودند ظاهر شد و با آنکه
ياران الهی در جميع احيان مطيع و منقاد اوامر حکومت و تابع مقرّرات
جاريهء مملکت بودند معذلک پافشاری آنان در تشتيت اصول و مبادی
روحانيّه و تنفيذ احکام و سنن رحمانيّهء منزله از قلم شارع مقدّس که
مستلزم تمسّك تامّ بحبل حقيقت و صداقت و عدم کتمان عقيده و انجام
شعائر دينيّه در مسائل مربوط به امر ازدواج و طلاق و تعطيل کار در
ايّام متبرّکهء محرّمه بود دير يا زود ايشان را در اصطکاک با روش
حکومت و نظام مملکت قرار ميداد، مملکتی که شرع اسلام را بعنوان
ديانت رسمی کشور پذيرفته و از شناسائی جامعهء بهائی که از نظر علماء و
مجتهدين رافض و مرتدّ شمرده می شدند امتناع می ورزيد.
از جمله اموری که در آن ايّام عليه دوستان الهی اجراء گرديد تعطيل
مدارس بهائی در نقاط مختلفهء مملکت است. يعنی چون امنای جامعه ترک
دستورات الهيّه و اشتغال در ايّام محرّمه را در مورد دوائر رسمی بهائی که
متعلّق بجامعه و تحت نظارت آنان اداره می شد جائز نمی شمردند اين امر
منجر به بسته شدن مدارس مذکور گرديد. ديگر از تضييقات وارده الغاء
قباله های ازدواج بهائی و خودداری از ثبت آنها در دفاتر رسمی مملکت و
جلوگيری از طبع و نشر آثار مقدّسه و منع ورود کتب و صحف امريّه
بداخل کشور و ضبط او راق و آثار در مراکز مختلفه و بستن حظائر قدس
در بعضی از ولايات و توقيف اموال و اثاثهء آنها و همچنين منع اجتماعات و
کنفرانسها و انجمن های شور و سانسور شديد مکاتيب و در بسياری از
موارد ضبط مراسلاتی است که بين دوستان در داخل کشور و يا بين
مراکز امری ايران با نقاط خارج مبادله ميگرديد. ديگر خودداری از
صدور گواهی حسن خدمت نسبت بافراد صديق و فداکار بعلّت انتساب
آنان بامر الهی و بر کناری مستخدمين بهائی از خدمات اداری و تنزيل
مقام و اخراج از دواير لشکری و توقيف و استنطاق و حبس و زجر و
اخذ جرائم در مورد عدّه ای از دوستان رحمانی که بترک وظائف اخلاقی و
وجدانی خويش تن در نداده و از شرکت در اموری که با روح تعاليم
ربّانی و عدم مداخله در امور سياسی مغايرت داشته امتناع می ورزيدند و
منظور از همهء اين تضييقات و فشار آن بوده که پيشرفت امر الله را در
سرزمينی که بخون شهدای بيشمار اين آئين نازنين آغشته شده متوقّف
سازند و از نشو و نمای شجرهء نظم اداری که ريشه اش از چنين
جانفشانی عظيم سقايت گرديده است ممانعت نمايند.
فصل بيست و چهارم: انفصال و استقلال امر الله و مؤسّسات آن
هنگامی که نظم اداری امر حضرت بهاءالله در شرق و غرب عالم استقرار
می يافت و اساس و شالودهء آن بکمال متانت و اتقان نهاده می شد آئين
الهی در يکی از قراء دور افتاده در قطر مصر از جانب مصادر امور و
رؤسای مذهبی آن ديار مورد حملهء شديد قرار گرفت، حمله ای که از
لحاظ تاريخ فصل جديدی در مسير ترقّی و تکامل امر الله باز نمود و
موقعيّت خطير و بی نظيری در عصر تکوين اين دور اعظم بل در تمام
قرن اوّل بهائی ايجاد کرد. اين تحوّل عظيم که در نتيجهء تعرّض اعداء
حاصل گرديد شريعة الله را از مرحلهء مظلوميّت بمرحلهء انفصال و استقلال
سوق داد و راه را برای رسميّت آئين رحمانی و تأسيس سلطنت الهی و
استقرار حکومت جهانی بهائی که در مستقبل ايّام بکمال عظمت و جلال
جلوه گر خواهد گرديد هموار نمود.
انفصال امر الله در کشور مصر مرکز عالم عربی و اسلامی که از طرف
رؤسای اهل سنّت و جماعت اعظم شعبهء اسلام اعلان و در اثر اقدامات و
تشبّثات جمعی از پيشوايان آن قوم بمنظور جلوگيری از فعّاليّت بعضی از
ياران الهی که در بين آنان حائز مشاغل رسمی مذهبی بودند تشديد
گرديد بر حيثيّت و اعتبار نظم اداری دين الله بيفزود و پايه و اساس آن
را مستحکم ساخت. بديهی است چون اين حرکت و تطوّر عجيب بساير
ممالک اسلامی سرايت نمايد و اهمّيّت آن از طرف پيروان ديانت مسيح و
اسلام چنانکه بايد و شايد احساس شود آنگاه است که دورهء انتقال که
اکنون امر الهی در مرحلهء تکوين و تقدّم خويش در آن سائر است
بسرعت رو باختتام خواهد رفت.
در کوم الصّعايده يکی از قصبات گمنام مصر واقع در ناحيهء ببا از ولايت
بنی سويف در مصر عليا بعلّت تأسيس محفل روحانی از طرف جمع قليلی
از دوستان، کدخدای محلّ برآشفت و نايرهء حسد در قلبش شعله ور
گرديد و ياران حضرت رحمان را نزد مقامات انتظامی مملکت و حکمران
ولايت بمخالفت با شرع انور متّهم ساخت بنحوی که عرق عصبيّت جهّال
بحرکت آمد و ضوضاء شديد برپا شد و رئيس ثبت که سمت حکومت
شرع و نمايندگی وزارت عدليّه را دارا بود عليه سه نفر از بهائيان آن
سامان اقامهء دعوی نمود و از مراجع قضائی انفصال و آزادی زوجات
ايشان را باستناد اينکه ازدواجشان طبق مقرّرات شرعی اسلامی بعمل آمده
و اکنون ازواج آنها از ديانت اسلام دست کشيده و بآئين بهائی اقبال
نموده اند خواستار گرديد. در تاريخ دهم می ١٩٢٥ حکم محکمهء شرعيّهء
ببا در اين باره صادر و از طرف عالی ترين مقامات روحانی مصر در
مدينهء قاهره تأييد گرديد و متن آن انتشار يافت. بموجب حکم مذکور
علمای سنّت عقد زواج بين بهائيان مذکور و زوجاتشان را فسخ و ارتداد
و کفر متمسّكين بشريعهء ربّانيّه و انفصال و استقلال امر حضرت ربّ البريّه
را از ساير شرايع قبليّه اعلام نمودند. با صدور اين حکم محکم حجاب
اعظم دريده شد و حقايق مکنونهء مستوره مکشوف گرديد و آنچه را که
دشمنان امر الله در شرق و غرب از اقرار و اعتراف به آن طيّ سنين
متمادی خودداری و يا اظهار جهل و عدم اطّلاع مينمودند علی ملأ الاشهاد
اعلان گرديد. (نقشه استان بنی سویف از ویکی پدیا)
در حکم مذکور با قيد حدود و احکام ديانت اسلام و تشريح اصول و
مبادی اين امر اعظم و استدلال ببعضی از آيات مقدّسهء کتاب اقدس و
الواح منزله از قلم مرکز ميثاق و پاره ای از جمل و عبارات از رسائل جناب
ابوالفضائل و درج شمّه ای از مقرّرات بهائی اصالت دين مبين اثبات و
خروج متّهمين از شريعت حضرت سيّدالمرسلين اعلام و بصراحت بيان
تأکيد گرديده که «انّ البهائيّة دين جديد قائم بذاته له عقايد و اصول و
احکام خاصّة بتغاير و تناقض عقايد و اصول و احکام الدّين الاسلاميّ
تناقضاً تامّاً فلا يقال للبهائيّ مسلم و لا العکس کما لا يقال بوذيّ او
برهميّ او مسيحيّ مثلاً مسلم و لا العکس للتّناقض فی ما ذکر». با الغاء
عقد زواج و دستور انفصال ازواج بهائی از زوجات خود مقرّر ميدارد «من
تاب و آمن منهم و صدق بكلّ ماجاء به سيّدنا محمّد رسول الله ... و
عاد الی الدّين الاسلاميّ الکريم عودةً صحيحةً فی نظر اسلام و المسلمين
حقّاً... و سلّم بانّ سيّدنا محمّد هو خاتم النّبيّين والمرسلين لا دين بعد
دينه و لا شرع ينسخ شرعه و انّ القرآن هو آخر کتب الله و وحی لانبيائه
و رسله... قبل منه ذلک و جار تجديد عقد زواج»٠
صدور اين حکم محکم از طرف اعداء امرالله در کشوری مانند مصر که
داعيهء قيادت و رهبری اسلام و تجديد مقام خلافت را داشت اوّلين سند
و منشور قاطعی محسوب ميگرديد که انفصال امر حضرت بهاءالله را از
سنن و احکام اسلاميّه ابلاغ و راه را برای احراز اصالت و رسميّت آئين
بهائی هموار می نمود. اين شهادت رسمی که بادلّهء صريحه متّکی و بتأييد
مقامات روحانی آن اقليم مؤکّد بود و علمای شيعه در ايران و عراق در
طول يک قرن بکمال سعی و اهتمام از اظهار آن خودداری مينمودند بر
لب منکرين و معاندين اين امر اعظم من جمله رؤسای ملّت روح در غرب
که امر بهائی را يکی از شيع مذهبی و يا شعبه ای از ديانت بابی و يا
فرقه ای از فرق اسلامی و يا ترکيبی از مذاهب مختلفهء متنوّعه ميشمردند
مهر سکوت زد و بکمال صراحت و تأکيد اثبات نمود که آئين بهائی آئينی
است مستقل و دارای اصول و قوانين مخصوص و احکام و سنن معلوم که از
ساير اديان و شرايع عالم متفاوت و متمايز است.
اين فتوای تاريخی که اثرات و نتايج جسيمهء مهمّه در بر داشت از طرف
ياران الهی و بانيان نظم بديع يزدانی بنهايت ميل و رغبت استقبال
گرديد و با آنکه مقصود و مراد تنظيم کنندگان اين رأی شديد سدّ باب
مراجعهء بهائيان بمحاکم شرعيّهء اسلاميّه و ايجاد مشكلات از برای نمايندگان
جامعهء اعضاء محافل روحانيّه بوده مع الوصف اين اعلام ممهّد سبيل
گرديد و جامعهء بهائی مصر و از آن پس ساير جوامع بهائی دنيا را
بايفای وظائف مقدّسهء خويش تحريص نمود تا با استناد اين حکم
استقلال و شناسائی امر عزيز الهی را از حکومات متبوعهء خود خواستار
گردند و چون حکم مذکور بلغات مختلفه ترجمه گرديد و در بين جوامع
شرق و غرب انتشار يافت باب مخابره بين امناء منتخب جامعه و اوليای
امور در مصر و ارض اقدس و ايران حتّی در ايالات متّحدهء امريک مفتوح
گرديد و قدمهای لازم برای شناسائی رسمی امر بهائی و قبول اين ديانت
بعنوان ديانت مستقل برداشته شد.
در اقليم مصر صدور حکم مزبور منجر بيک رشته اقدامات و تصميماتی
گرديد که حصول چنين شناسائی و رسميّتی را از طرف حکومت آن ارض
که هنوز ديانت رسمی آن اسلام و مقرّراتش تا ميزان کثيری تابع فتاوی و
آراء رؤسای مذهبی آن ديار است تسهيل مينمود. تصميم خلل ناپذير
احبّای آن سامان در اجرای تعاليم الهيّه و عدم انحرافشان از اصول و
موازين امريّه بقدر رأس شعره و احتراز از مراجعه بمحاکم شرعيّه و
خودداری از قبول وظايف خصوصيّه در معابد و مؤسّسات دينيّه و
تدوين و انتشار احکام اساسيّهء کتاب مستطاب اقدس مربوط باحوال
شخصيّه مانند نکاح و طلاق و ارث و کفن و دفن اموات و تسليم آن
باوليای حکومت و صدور قبالهء ازدواج از طرف محفل روحانی ملّی آن
اقليم و انجام احکام و مقرّرات مربوط بازدواج و طلاق و همچنين تدفين
اموات بهائی و رعايت ايّام نه گانهء متبرّکهء محرّمه که طبق نصوص الهيّه
اشتغال بکار در آن ايّام ممنوع است و ارسال عرضحال از طرف
نمايندگان منتخب جامعه به رئيس الوزراء و وزير امور داخله و وزير
عدليّهء آن مملکت متضمّن يک نسخه حکم صادر از محکمهء مصر که بعداً
بارسال نامهء مشابه ديگری از طرف محفل بهائيان امريک خطاب بحکومت
مصر تأييد گرديد و تقديم اساسنامه و نظامنامهء محفل ملّی و تقاضای
قبول رسميّت محفل و اعطای اختياراتی که بتواند مانند يک محکمهء
مستقل احکام و فرائض منزله از قلم شارع مقدّس امر بهائی را مربوط
باحوال شخصيّه بمورد اجرا بگذارد، اين اقدامات و تحوّلات از جمله نتائج
اوليّهء اين فتوای تاريخی است که بالمآل بتأسيس امر الهی بر اساس تساوی
مطلق با ساير مذاهب موجود در آن سرزمين منتهی گرديد.
متعاقب اين اعلام عظيم در اثر ضوضاء و اغواء عوام در پرت سعيد و
اسمعيليهء نسبت بدفن بعضی از متصاعدين احبّا در قبرستان عمومی
مسلمين فتوای رسمی و خطير ديگری از طرف مفتی اعظم ديار مصريّه
بر حسب خواهش وزارت عدليّهء آن کشور صادر گرديد که در جرائد
مصر انتشار يافت و بيش از پيش بر رسميّت و استقلال امر الهی بيفزود.
و تفصيل آن اين است که در آن اوان يکی از بهائيان مشهور مقيم
اسمعيليّه موسوم به محمّد سليمان صعود نمود و از طرف دوستان جنازهء وی
تشييع گرديد و در اين موقع مردم شرير و متعصّب مدينه مجتمع شده
و بکمال شدّت از انتقال جسد و دفن آن در قبرستان بلد ممانعت نمودند
و چنان آشوبی بر پا کردند که مراجع انتظامی ناگزير بدخالت گشته
جسد را از چنگال آن قوم جهول مستخلص و تحت نظر محافظين بمنزل
متصاعد الی الله عودت دادند و تا شب هنگام که بلوای عوام آرام گرفت
مخفيانه آن را بخارج شهر برده مدفون نمودند.
پس از حدوث اين واقعه در تاريخ ١٩٣٩ شرحی از طرف وزارت داخلهء
مصر بوزارت عدليّه مرقوم و با ارسال يک نسخه از مجموعهء قوانين بهائی
راجع باحوال شخصيّه صادره از طرف محفل مرکزی آن اقليم دستور مفتی
اعظم نسبت به تخصيص دادن چهار قطعه زمين از طرف حکومت جهت
تأسيس مراقد بهائی در بلاد قاهره و اسکندريّه و پرت سعيد و اسمعيليّه که
مورد در خواست محفل مذکور بود استعلام گرديد و ضمناً نسبت بجواز
يا عدم جواز دفن اموات بهائی در مقابر اسلامی استفتاء بعمل آمد. در
پاسخ اين استعلام مفتی آن قطر در تاريخ ١٩٣٦ حکمی خطاب بوزارت
عدليّه صادر و با اشاره بنامهء مورّخ ٢١ فوريه آن وزارت اعلام مينمايد که
جامعهء بهائی را بموجب تعاليم و معتقداتشان نميتوان در زمرهء مسلمين
محسوب داشت و اين معنی از مطالعهء مجموعه ای که از طرف آنان بنام
«قانون الاحوال الشّخصيّه علی مقتضی الشّريعة البهائيّه» تدوين گرديده
بخوبی واضح و آشکار است. سپس بکمال تصريح مينويسد «من کان منهم
فی الاصل مسلماً اصبح باعتقاده لمزاعم هذه الطّايفة مرتدّاً عن دين الاسلام
و خارجاً عنه تجرّی عليه احکام المرتدّ المقرّرة فی الدّين الاسلامی القويم و
اذا کانت هذه الطّايفة ليست من المسلمين لا يجوز شرعاً دفن موتاهم فی
مقابر المسلمين سواء منهم کان فی الاصل مسلماً و من لم يکن کذلک».
در نتيجهء صدور اين حکم قطعی و نهائی از طرف اعظم حافظ و مدافع
شريعت اسلاميّه در قطر مصر و انجام مفاوضات رسميّه که بدواً به واگذاری
قسمتی از قبرستان اختصاصی افراد غير مذهبی مقيم قاهره بجامعهء بهائی
آن مدينه منتهی گرديد حکومت مصر موافقت خود را باعطاء دو قطعه
زمين به بهائيان قاهره و اسمعيليّه جهت تأسيس مقابر بهائی اعلام نمود. اين
اقدام که دارای اهمّيّت تاريخی عظيم بود نشانهء ديگری از استقلال و
رسميّت آئين الهی شمرده ميشد و موجب توسعهء دايرهء تشکيلات امريّه و
باعث مسرّت و اطمينان خاطر جامعهء ستمديدهء بهائی گرديد.
سپس بر حسب تصميم محفل روحانی ملّی بهائيان مصر و معاضدت محفل
روحانی ملّی ايران رمس منير جناب ابوالفضائل بمحلّ اعطائی قاهره منتقل
و بقعه ای شايستهء مقام رفيع و رتبهء شامخ آن مبلّغ شهير و نويسندهء
جليل القدر بهائی بر پا گرديد و بدين طريق اوّلين گلستان جاويد بهائی
رسماً در شرق تأسيس يافت. و پس از حصول اين منقبت مفخرت
ديگری نصيب جامعهء بهائيان آن اقليم شد و آن انتقال جسد ورقهء موقنهء
شهيره ميسيس لوا گتسينگر، امّ المبلّغات غرب از مراقد مسيحيان قاهره به
محلّ مذکور که بهمّت محفل روحانی ملّی بهائيان امريک و مداخلهء وزارت
امور خارجهء آن کشور بعمل آمد و آن هيكل مطهّر در جوار مزجع منادی
و مدافع بزرگ امر الله در قلب آن روضهء ابديّه بخاک سپرده شد.
در ارض اقدس که در ايّام حيات مبارک حضرت عبدالبهاء و قبل از
صدور فتاوای مذکور گلستان جاويد بهائی تأسيس يافته بود تصميم گرفته
شد که اموات بهائی مقابل قبلهء اهل بهاء، مدينهء منوّرهء عكّا، دفن گردند.
اين تصميم تاريخی هنگامی بر اهمّيّت آن افزوده شد که مقرّر گرديد
احبّا از مراجعه بمحاکم اسلامی دربارهء مسائل مربوط بازدواج و طلاق که
از قبل معمول بوده خودداری و امر تجهيز و تکفين و تدفين اموات را
بی پرده و حجاب طبق رسوم و شعائر امريّه مجری نمايند.
چيزی از اين مقدّمه نگذشت که از طرف نمايندگان جامعهء بهائی حيفا در
تاريخ چهارم می ١٩٢٩ در خواست رسمی باوليای امور فلسطين صادر و
تقاضا گرديد مادام که قانون جديدی راجع به احوال شخصيّه شامل کافّهء
افراد مقيم مملکت از هر طبقه و ملّت وضع نشده و اين نيّت تحقّق
نيافته است جامعهء بهائی رسماً از طرف حکومت شناخته شده و مقرّراتی که
اکنون نسبت بساير جوامع مذهبی فلسطين مرعی ميگردد در حقّ آن
مجری و اختيار کامل جهت ادارهء امور مربوطه بوی اعطاء گردد.
اين درخواست که حائز نهايت درجهء اهمّيّت بود و در تاريخ امر در
هيچيک از ممالک و بلدان سابقه نداشت از طرف ولاة امور فلسطين قبول
گرديد و در اثر آن عقد نامه های ازواج بهائيان صادره از جانب نمايندگان
منتخب جامعه برسميّت شناخته شد و صحّت و اعتبار آن را مأمورين
حکومت ايران در آن سرزمين بطور ضمنی تأييد نمودند. اين شناسائی
بعداً منجر به اخذ يک سلسله از تصميمات ديگر گرديد که بموجب آن
املاک و مؤسّسات امريّه و همچنين موقوفات مقامات مقدّسه در مرکز جهانی
آئين الهی کلّاً از تأديهء رسوم دولتی معاف شد و اشياء و لوازمی نيز که
از خارج کشور وارد و بمصرف تزيين مقامات مذکوره ميرسيد بالتّمامه از
معافيّت گمرکی بهره مند گرديد. بعلاوه شعب محافل روحانيهء ملّيّهء بهائيان
امريکا و هندوستان نيز سمت رسمی يافته و توانستند بعنوان «شرکتهای
مذهبی» و طبق قوانين جاريهء مملکت صاحب اموال و املاک بوده و آنها را
از طرف محافل ملّيّهء مذکوره اداره نمايند.
در ايران نيز جامعهء بهائی که از لحاظ تعداد اعظم و اقدم از ساير
اقلّيّتهای مذهبی آن کشور مانند مسيحيان، كليميان و زردشتيها محسوب و
با وجود تعدّيات و مظالم ديرينهء اعداء از حکّام و پيشوايان مذهبی
باستقرار و استحکام مؤسّسات اداری خويش مألوف گشته بود پس از
صدور فتوای مذکور بر آن گرديد که بکمال اهتمام اقدام و از مندرجات
اين شهادت غير مترقّبه در اعلام شخصيّت و موجوديّت خويش و اثبات
اصالت و جامعيّت مؤسّسات امريّه تا اعلی مرحلهء امکان استفاده نمايد.
بديهی است با انتشار چنين حکم شديد و مؤکّد و رفع حجاب از وجه
پاره ای از حقائق اساسيّهء اين آئين نازنين که سنين متمادی بحکمت الهی
مستور و مقنوع بود ديگر سکوت و بردباری ياران در قبال تضييقات و
فشاری که برای منع قدرت و سلب آزادی و تضييع حقوق جامعه و عدم
پذيرش آنان در عداد ساير اقلّيّت های مذهبی آن سرزمين از مسيحی و
يهود و زردشتی بعمل ميآمد امری غير قابل امکان بنظر ميرسيد.
بنا بمراتب مذکوره جامعهء بهائی ايران که تازه از مرحلهء مجهوليّت خارج
شده بود مصمّم گرديد در اوّلين قدم خود را از جوامع مسلم و يهود و
مسيحی و زردشتی منفصل و با عزم جزم و ارادهء قاطع باقداماتی مبادرت
نمايد که بتواند مقام و موقعيّتی را که اعداء امرالله نسبت بجامعهء بهائی
قائل گرديده و خود به طيب خاطر اعلام نموده اند وراء هر گونه ظنّ و
ترديد بمقامات عاليهء کشور مدلّل سازد. لذا با توجّه بوظيفهء صريح و
مقدّس خود يعنی اطاعت و انقياد صرفهء بحته نسبت بمقرّرات اداری
مملکت سعی نمود بجميع وسائل مشروعه تا حدودی که در الواح و زبر
الهيّه مقرّر گشته اصالت و استقلال امرالله را اعلام و شناسائی جامعه را از
طرف حکومت متبوعه بکمال حزم و اتقان تحصيل نمايد.
از جمله اقداماتی که در اين خصوص از طرف ياران ايران با قبول
هر گونه فداکاری و از خود گذشتگی بعمل آمد اتّخاذ تصميم بر عدم
کتمان عقيده و خودداری از مراجعه به محاکم اسلامی و يا يهودی و يا
مسيحی و يا زردشتی در مسائل مربوط باحوال شخصيّه و امتناع از
همکاری و اختلاط با احزاب و فرق سياسيّه و عدم قبول وظائف شخصيّه
در معاهد و مؤسّسات دينيّه و اقدام در تعميم و تنفيذ منصوصات کتاب
مستطاب اقدس راجع به صوم و صلوة و زواج و طلاق و ارث و تکفين و
تدفين اموات و اجتناب از استعمال افيون و ساير مشروبات محرّمه و
تنظيم اوراق مربوط بولادت و موت و ازدواج و طلاق تحت نظارت محافل
روحانيّه و بمهر و امضاء امنای منتخبه و ترجمهء مجموعهء قانون احوال
شخصيّهء منتشره بوسيلهء محفل روحانی ملّی بهائيان قطر مصر و عدم
اشتغال بکار در ايّام متبرّکهء محرّمه و تأسيس گلستان جاويد در عاصمهء
مملکت و همچنين در ساير بلاد و ولايات برای دفن اموات بهائی از هر
طبقه و ملّت و پافشاری در عدم معرّفی افراد بهائی در او راق هويّت و
قباله های نکاح و گذرنامه و ساير اسناد و مدارک رسمی بعنوان مسلمان و
مسيحی و كليمی و زردشتی و تحکيم اساس ضيافات نوزده روزه طبق
مقرّرات کتاب اقدس و وضع مجازات و انفصال اداری متمرّدين و
منحرفين از جامعه و محروميّت آنان از حقّ انتخاب و عضويّت محافل
روحانيّه و لجنه های امريّه بوسيلهء محافل مذکوره که اکنون وظايف و
اختيارات محاکم شرعيّهء بهائی را دارا ميباشند. اين تصميمات و اقدامات
ازجمله امور مهمّه ای است که جامعهء بهائی ايران در اثر نفوذ فتوای
تاريخی مصر بدان توجّه نموده و بکمال اهتمام در مقام آن بر آمد که
مصادر امور را صرفاً از طريق اقامهء دليل و برهان معتقد و متقاعد سازد
که موقعيّت و مقامی را که دشمنان دينی امر بکمال صراحت و صرامت
بدان شهادت داده در حقّ بهائيان ايران ملحوظ دارند.
اين اقدامات با آنکه در بعضی موارد موجب برانگيختن سوء ظنّ اوليای
امور گرديد و از طرف اعداء بمخالفت با شؤون مذهبی و اجتماعی مملکت
تعبير شد معذلک در بعضی مراتب مذاکرات نمايندگان جامعه با مراجع
رسميّه نتايج مطلوبه ببار آورد و پاره ای از تضييقات تعديل گرديد. از
جمله قيد كلمهء مذهب در گذرنامه های صادره باتباع کشور ملغی و در
برخی از مراکز امريّه من غير رسم بافراد جامعه اجازه داده شد که ستون
مذهب را در معدودی از او راق و تعرفه های دولتی خالی گذاشته متعرّض
مذهب نشوند و اسناد مربوط به ازدواج و طلاق و ولادت و موت را نزد
محافل مربوطهء خويش ثبت نمايند و تکفين و تدفين اموات را بر حسب
شعائر بهائی مجری سازند. ولی از جهات ديگر تضييقات و
محدوديّت های شديده رخ گشود من جمله مدارس بهائی که بهمّت ياران
الهی تأسيس گرديده و کاملاً متعلّق بجامعه و تحت اداره و نظارت آنان
واقع بود بعلّت امتناع از بازنگاه داشتن آنها در ايّام متبرّکهء امريّه باجبار
بسته شد و احبّای الهی رجالاً ونساءً مورد تعقيب و محاکمه واقع گشتند
و جمعی از موظّفين و مستخدمين دولتی چه کشوری و چه لشکری از کار
بر کنار شدند و طبع و انتشار آثار بهائی و ورود آنها بداخل مملکت ممنوع
و اجتماعات عمومی بتمامه منتفی گرديد.
نظرات
ارسال یک نظر