رد شدن به محتوای اصلی

کتاب ایقان و منصمات: صفحات ۱۰۸-۱۲۵ چاپ قدیم مخصوص کلاس مطالعه

 الله ابهی،


چند مطلب زیر حائز اهمیت است:


۱. هر هفته قسمتی از کتاب ایقان در دسترس همه قرار می گیرد که در عرض یک هفته مطالعه شود،


۲. در آخرِ هر قسمتِ مطالعه هفتگی، سوالاتی مطرح شده که می بایست جوابها را در عرض هفته پیدا کنیم و در کلاس بعدی امتحان مربوطه را بدون هیچ کمک، یعنی بدون یادداشت یا رجوع به کتاب بگذرانیم،


۳. بعد از امتحان هفتگی، در مورد نکاتی که برایمان مبهم بوده به گفتگو می پردازیم.


اتخاذ این روشِ کار بدین جهت است که هر یک از ما عاملین فعّال در این مطالعه باشیم.


جانتان خوش


برنامه هفتگی کلاس مطالعه ایقان مستطاب


مطلع

تا صفحه (چاپ قدیم)

از صفحه (چاپ قدیم)

زمان

تا مطلع «بر اولی العلم»

وسط صفحه ۱۶ 

صفحه ۱

هفته اول ۱۳-۲۰ آوریل

تا مطلع «باری اینست»

وسط صفحه ۳۱

وسط صفحه ۱۶ 

هفته دوم ۲۰-۲۷ آوریل

تا مطلع «حال ای برادر»

وسط صفحه ۴۵

وسط صفحه ۳۱

هفته سوم ۲۷ آوریل -۴ می 

تا مطلع «باری اکثر علماء»

وسط صفحه ۶۰

وسط صفحه ۴۵

هفته چهارم ۴-۱۱ می

تا مطلع «باری از این»

وسط صفحه ۷۶

وسط صفحه ۶۰ 

هفته پنجم ۱۱-۱۸ می

تا مطلع «خلاصه اگر»

وسط صفحه ۹۲

وسط صفحه ۷۶

هفته ششم ۱۸-۲۵ می

تا مطلع «جمیع این آیات»

وسط صفحه ۱۰۸

وسط صفحه ۹۲

هفته هفتم ۲۵ می- اول ژوئن (جون)

تا مطلع «باری این انوار»

بالای صفحه ۱۲۵

وسط صفحه ۱۰۸

هفته هشتم ا-۸ 

جون

تا مطلع «باری نظر»

وسط صفحه ۱۴۰

بالای صفحه ۱۲۵

هفته نهم ۸-۱۵

جون

تا مطلع «حال ملاحظه فرمایید»

وسط صفحه ۱۵۸

وسط صفحه ۱۴۰

هفته دهم ۱۵-۲۲

جون

تا مطلع «از جمله جناب ملا حسین»

پایین صفحه ۱۷۳

وسط صفحه ۱۵۸ 

هفته یازدهم ۲۲-۲۹ جون

تا مطلع « باری چون منادی»

آخر صفحه ۱۸۵

پایین صفحه ۱۷۳

هفته دوازدهم ۲۹ جون-۶ (ژوئیه) جولای


تا انتهای کتاب صفحه ۱۹۹

اول صفحه ۱۸۶

هفته سیزدهم ۶-۱۳

جولای



 لطفا با اشاره به دو فایل صوتی به آنها توجه فرمایید: تار و پود زندگی: لباس های خشن و تار و پود زندگی: تلخ کامی پیامبر الهی


جمیع این آیات مدلّهٔ بر لقا را که حکمی محکمتر از آن در کتب سماوی ملحوظ نگشته انکار نموده‌اند. و از این رتبهٔ بلند اعلی و مرتبهٔ ارجمند ابهی خود را محروم ساخته‌اند

و بعضی ذکر نموده‌اند که مقصود از لقا تجلّی الله است در قیامت. و حال آنکه اگر گویند تجلّی عام مقصود است این در همهٴ اشیاء موجود است. چنانچه از قبل ثابت شد که همهٴ اشیاء محل و مظهر تجلّی آن سلطان حقیقی هستند و آثار اشراق شمس مجلّی در مرایای موجودات موجود و لائحست. بلکه اگر انسان را بصر معنوی الهی مفتوح شود ملاحظه مینماید که هیچ شیء بی‌ظهور تجلّی پادشاه حقیقی موجود نه. چنانچه همهٔ ممکنات و مخلوقات را ملاحظه مینمائید که حاکیند از ظهور و بروز آن نور معنوی. و ابواب رضوان الهی را مشاهده میفرمائید که در همهٔ اشیاء مفتوح گشته برای ورود طالبین در مداین معرفت و حکمت، و دخول واصلین در حدائق علم و قدرت. و در هر حدیقه‌ئی‌‌ عروس معانی ملاحظه آید که در غرفه‌های کلمات در نهایت تزیین و تلطیف جالسند و اکثر آیات فرقانی بر این مطلب روحانی مدلّ و مشعر است. «و ان من شیء الّا یسبّح بحمده» (فقره ای از آیه ۴۴ اسراء بدین مضمون: و هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او میگوید. آیه مبارکه) شاهدیست ناطق. و «کلّ شیء احصیناه کتاباً» (آیه ۲۹ سوره جزء بدین مضمون: و حال آنکه هر چیزی را بر شمرده بصورت کتابی در آورده ایم. آیه مبارکه) گواهیست صادق. 

حال اگر مقصود از لقآء الله لقاء این تجلّیات باشد پس جمیع ناس بلقاء طلعت لایزال آن سلطان بیمثال مشرّفند. دیگر تخصیص بقیامت چرا؟

و اگر گویند مقصود تجلّی خاصّ است. آنهم اگر در عین ذاتست، در حضرت علم ازلاً چنانچه جمعی از صوفیّه این مقام را تعبیر بفیض اقدس نموده‌اند. بر فرض تصدیق این رتبه، صدق لقا برای نفسی در این مقام صادق نیاید. لأجل آنکه این رتبه در غیب ذات محقّق است و احدی بآن فائز نشود. «السّبیل مسدود و الطّلب مردود» ( مضمون: سبیل مسدود است و طلب مردود). افئدهٔ مقرّبین باین مقام طیران ننماید تا چه رسد بعقول محدودین و محتجبین.

و اگر گویند تجلّی ثانیست که معبّر بفیض مقدّس شده. این مسلّماً در عالم خلق است یعنی در عالم ظهور اوّلیّه و بروز بدعیّه. و این مقام مختصّ بانبیا و اولیای اوست چه که اعظم و اکبر از ایشان در عوالم وجود موجود نگشته. چنانچه جمیع بر این مطلب مقرّ و مذعنند و ایشانند محالّ و مظاهر جمیع صفات ازلیّه و اسماء الهیّه و ایشانند مرایائی که تمام حکایت مینمایند. و جمیع آنچه بایشان راجع است فی‌ا‌لحقیقه بحضرت ظاهر مستور راجع. و معرفت مبدء و وصول باو حاصل نمیشود مگر بمعرفت و وصول این کینونات مشرقه از شمس حقیقت. 

پس از لقاء این انوار مقدّسه لقآء الله حاصل میشود و از علمشان علم ‌الله و از وجهشان وجه‌ الله و از اوّلیّت و آخریّت و ظاهریّت و باطنیّت این جواهر مجرّده ثابت میشود از برای آن شمس حقیقت بأنّه «هو الأوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن» (فقره ای از آیه ۳ سوره حدید بدین مضمون که اوست اول و آخر و ظاهر و باطن. آیه مبارکه). و همچنین سایر اسماء عالیه و صفات متعالیه. 

لهذا هر نفسی که باین انوار مضیئهٔ ممتنعه و شموس مشرقهٔ لائحه در هر ظهور موفّق و فائز شد او بلقآء الله فائز است و در مدینهٔ حیات ابدیّهٔ باقیه وارد. و این لقا میسّر نشود برای احدی الّا در قیامت که قیام نفس‌ الله است بمظهر کلّیّهٔ خود.

و اینست معنی قیامت که در کلّ کتب مسطور و مذکور است و جمیع بشارت داده شده‌اند بآن یوم. حال ملاحظه فرمائید که آیا یومی از این یوم عزیزتر و بزرگتر و معظّم‌تر تصوّر میشود که انسان چنین روز را از دست بگذارد و از فیوضات این یوم که بمثابهٔ ابر نیسان از قبل رحمن در جریانست خود را محروم نماید؟ 

و بعد از آنکه بتمام دلیل مدلّل شد که یومی اعظم از این یوم و امری اعزّ از این امر نه، چگونه میشود که انسان بحرف متوهّمین و ظانّین (شک کنندگان) از چنین فضل اکبر مأیوس گردد؟ و بعد از همهٴ این دلائل محکمهٔ متقنه که هیچ عاقلی را گریزی نه و هیچ عارفی را مفرّی نه، آیا روایت مشهور را نشنیده‌اند که میفرماید «اذا قام القائم قامت القیامة» (حدیث از امام جعفر صادق (ع) وقتی قائم ظاهر شود قیامت بر پا شده) و همچنین ائمّهٴ هدی و انوار لاتطفی «هل ینظرون الّا ان یأتیهم الله فی ظلل من الغمام» (فقره ای از آیه ۲۱۰ سوره بقره بدین مضمون: مگر انتظار آنان غیر اینست که خدا و فرشتگان در زیر سایبان هایی از ابر بیاید. آیه مبارکه) را که مسلّماً از امورات محدثهٴ در قیامت میدانند بحضرت قائم و ظهور او تفسیر نموده‌اند.

پس ای برادر معنی قیامت را ادراک نما و گوش را از حرفهای این مردم مردود پاک فرما. اگر قدری بعوالم انقطاع قدم گذاری، شهادت میدهید که یومی اعظم از این یوم و قیامتی اکبر از این قیامت متصوّر نیست. و یک عمل در این یوم مقابل است با اعمال صد‌هزار سنه. بلکه استغفرالله از این تحدید (محدود کردن). زیرا که مقدّس است عمل این یوم از جزای (پاداش) محدود. 

و این همج رعاع چون معنی قیامت و لقای الهی را ادراک ننمودند لهذا از فیض او بالمرّه محجوب ماندند. با اینکه مقصود از علم و زحمات آن وصول و معرفت این مقامست. مع‌ذلک همه مشغول بعلوم ظاهره شده‌اند چنانچه آنی منفکّ نیستند و از جوهرِ علم و معلوم چشم پوشیده‌اند. گویا نمی از یمّ علم الهی ننوشیدند و بقطره‌ئی از سحاب فیض رحمانی فائز نگشتند.

حال ملاحظه فرمائید اگر کسی در یوم ظهور حقّ ادراک فیض لقا و معرفت مظاهر حقّ را ننماید، آیا صدقِ عالم بر او میشود، اگرچه هزار سنه تحصیل کرده باشد و جمیع علوم محدودهٔ ظاهریّه را اخذ نموده باشد؟ و این بالبدیهه معلومست که تصدیق علم در حقّ او نمیشود. ولیکن اگر نفسی حرفی از علم ندیده باشد و باین شرافت کبری فائز شود، البتّه او از علمای ربّانی محسوبست زیرا بغایت قصوای علم و نهایت و منتهای آن فائز گشته.

و این رتبه هم از علائم ظهور است. چنانچه میفرماید «یجعل اعلاکم اسفلکم و اسفلکم اعلاکم» (حدیث مشهور که بلند مرتبه گان را پست مرتبه و پست مرتبه گان را بلند مرتبه قرار می دهیم) و همچنین در فرقان میفرماید «و نرید ان نمنّ علی‌الّذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثین» (آیه ۵ سوره قصص بدین مضمون که اراده فرمودیم بر مستضعفان منّت نهیم و آنها را پیشوایان و وراث قرار دهیم. آیه مبارکه). و این مشاهده شد که الیوم چه مقدار از علما، نظر باعراض در اسفل اراضی جهل ساکن شده‌اند و اسامیشان از دفتر عالین و علما محو شده. و چه مقدار از جهّال، نظر باقبال باعلی افق علم ارتقا جستند و اسمشان در الواح علم بقلم قدرت ثبت گشته. «کذلک یمحو الله ما یشآء و یثبت و عنده امّ الکتاب» (آیه ۳۹ سوره رعد بدین مضمون که خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می کند و اصل کتاب نزد اوست. آیه مبارکه). اینست که گفته‌اند «طلب الدّلیل عند حصول المدلول قبیح و الاشتغال بالعلم بعد الوصول الی المعلوم مذموم» (طلب کردن دلیل بعدِ وصول به مدلول (چیزی که برای اثباتش دلیل می خواهیم) قبیح است و اشتغال به علم، بعد از رسیدن به معلوم مذموم است).  قل یا اهل الأرض هذا فتی ناریّ یرکض فی برّیّة الرّوح و یبشّرکم بسراج‌ الله و یذکّرکم بالأمر الّذی کان عن افق القدس فی شطر العراق تحت حجبات النّور بالسّتر مشهودا (بگو: ای اهل ارض ! این جوان همچو آتش در صحرای روح سیر می کند و بشارت به سراج الهی می دهد و شما را به امری که پشت پرده های نور مستور است و در افق عراق مشهور است متذکر می شود).

ای دوست من اگر قدری در سموات معانی فرقان طیران فرمائی و در ارض معرفت الهی که در آن مبسوط گشته تفرّج نمائی، بسیار از ابواب علوم بر وجه آن جناب مفتوح شود و خواهید یقین نمود بر اینکه جمیع این امور که الیوم این عباد را منع مینماید از ورود در شاطی بحر ازلی، بعینها در ظهور نقطهٔ فرقان هم مردم آن عصر را منع نموده از اقرار بآن شمس و اذعان بآن. و همچنین بر اسرار رجعت و بعثت مطّلع شوی و باعلی غرف یقین و اطمینان مقرّ یابی.

از جمله اینکه روزی جمعی از مجاحدانِ (انکار کنندگان) آن جمال بیمثال و محرومان از کعبهٔ لایزال از روی استهزاء عرض نمودند «انّ الله عهد الینا ان لا نؤمن لرسول حتّی یأتینا بقربان تأکله النّار» (فقره ای از آیه ۱۸۳ آل عمران. آیه مبارکه) مضمون آن اینست که پروردگار عهد کرده است بما که ایمان نیاوریم برسولی مگر آنکه معجزهٔ هابیل و قابیل را ظاهر فرماید یعنی قربانی کند و آتشی از آسمان بیاید و آن را بسوزاند چنانچه در حکایت هابیل شنیده‌اند و در کتب مذکور است. آن حضرت در جواب فرمودند: «قد جآءکم رسل من قبلی بالبیّنات و بالّذی قلتم فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین» (همان آیه)  ترجمهٔ آن اینست که آن حضرت فرمودند آمد بسوی شما پیش از من رسولهای پروردگار با بیّنات ظاهرات و بآنچه شما میطلبید. پس چرا کشتید آن رسل پروردگار را اگر هستید راست‌گویان.


به این ویدیو از داستان هابیل و قابیل توجه فرمایید: ویدیوی داستان هابیل و قابیل


حال انصاف دهید بر حسب ظاهر آن عباد که در عصر و عهد آن حضرت بوده‌اند، کجا در عهد آدم یا انبیای دیگر بودند که چند هزار سال فاصله بود از عهد آدم تا آن زمان. مع‌ذلک چرا آن جوهر صدق نسبت قتل هابیل و یا انبیای دیگر را بعباد زمان خود فرمودند. چاره نداری یا اینکه نعوذ بالله نسبت کذب و یا کلام لغو (بی فایده - بی معنی) بآن حضرت بدهی یا بگوئی آن اشقیا همان اشقیا بودند که در هر عصری با نبیّین و مرسلین معارضه مینمودند تا آنکه بالأخره همه را شهید نمودند.

درست در این بیان تفکّر فرما تا نسیم خوش عرفان از مصر رحمن بوزد و جان را از بیان خوش جانان بحدیقهٔ عرفان رساند. این بود که مردم غافل چون معانی این بیانات بالغهٔ کامله را ادراک نمینمودند و جواب را بگمان خود مطابق سؤال نمی‌یافتند، لهذا نسبت عدم علم و جنون بآن جواهر علم و عقل میدادند.

و همچنین در آیهٔ دیگر میفرماید تعرّضاً باهل زمان «و کانوا من قبل یستفتحون علی‌الّذین کفروا فلمّا جآءهم ما عرفوا کفروا به فلعنة الله علی الکافرین» (آیه ۸۹ سوره بقره. آیه مبارکه) میفرماید بودند این گروه که با کفّار مجاهده و قتال مینمودند در راه خدا و طلب فتح مینمودند برای نصرت امر الله. پس چون آمد ایشان را آن کسی که شناخته بودند کافر شدند باو. پس لعنت خدا بر کافران. حال ملاحظه فرمائید که از آیه چنین مستفاد میشود که مردم زمان آن حضرت همان مردمی بودند که در عهد انبیای قبل برای ترویج آن شریعت و ابلاغ امر الله مجادله و محاربه مینمودند. و حال آنکه مردم عهد عیسی و موسی غیرِ مردمِ زمان آن حضرت بودند. و دیگر آنکه آن کسی را که از قبل شناخته بودند موسی بود صاحب تورات و عیسی بود صاحب انجیل. مع‌ذلک چرا آن حضرت میفرماید چون آمد بسوی ایشان آن کسی که او را شناخته بودند که عیسی باشد یا موسی باو کافر شدند ! و حال آنکه آن حضرت نظر بظاهر موسوم باسم دیگر بودند که محمّد باشد و از مدینهٔ دیگر ظاهر شدند و بلسان دیگر و شرع دیگر آمدند مع‌ذلک چگونه حکم آیه ثابت میشود و ادراک میگردد !

حال حکم رجوع را ادراک فرما که بچه صریحی در خود فرقان نازل شده و احدی تا الیوم ادراک آن ننموده. حال چه میفرمائید اگر میفرمائید که آن حضرت رجعت انبیای قبل بودند چنانچه از آیه مستفاد میشود و همچنین اصحاب او هم رجعت اصحاب قبل خواهند بود چنانچه از آیات مذکوره هم رجعتِ عبادِ قبل واضح و لائحست. و اگر انکار کنند بر خلاف حکم کتاب که حجّت اکبر است قائل شده‌اند. 

پس همین قسم حکم رجع و بعث و حشر را در ایّام ظهور مظاهر هویّه ادراک نما تا رجوع ارواح مقدّسه را در اجساد صافیهٔ منیره بعین رأس ملاحظه فرمائی و غبارهای جهل و نفس ظلمانی را بآب رحمت علم رحمانی پاک و منزّه نمائی. که شاید بقوّت یزدانی و هدایت سبحانی و سراج نورانی سبیل صبح هدایت را از شام ضلالت تمیز دهی و فرق گذاری.

و دیگر معلوم آن جناب بوده که حاملان امانت احدیّه که در عوالم ملکیّه بحکم جدید و امر بدیع ظاهر میشوند، چون این اطیار عرش باقی از سماء مشیّت الهی نازل میگردند و جمیع بر امر مبرم ربّانی قیام میفرمایند لهذا حکم یک نفس و یک ذات را دارند. چه جمیع از کأس محبّت الهی شاربند و از اثمار شجرهٔ توحید مرزوق. 

و این مظاهر حقّ را دو مقام مقرّر است: یکی مقام صرف تجرید و جوهر تفرید. و در این مقام اگر کل را بیک اسم و رسم موسوم و موصوف نمائی بأسی نیست. چنانچه میفرماید «لا نفرّق بین احد من رسله» (فقره ای از آیه ۲۸۵ سوره بقره بدین مضمون که هیچ فرقی بین رسل الهی نیست. آیه مبارکه) زیرا که جمیع مردم را بتوحید الهی دعوت میفرمایند و بکوثر فیض و فضل نامتناهی بشارت میدهند. و کل بخلع نبوّت فائزند و برداء مکرمت مفتخر. 

اینست که نقطهٔ فرقان میفرماید: «امّا النّبیّون فأنا» و همچنین میفرماید: «منم آدم اوّل و نوح و موسی و عیسی» و همین مضمون را طلعت علوی هم فرموده‌اند و امثال این بیانات که مشعر بر توحید آن مواقع تجرید است از مجاری بیانات ازلیّه و مخازن لآلی علمیّه ظاهر شده و در کتب مذکور گشته. 

و این طلعات مواقع حکم و مطالع امرند. و امر مقدّس از حجبات کثرت و عوارضات تعدّد است. اینست که میفرماید: «و ما امرنا الّا واحدة» (امر ما واحد است) و چون امر واحد شد، البتّه مظاهر امر هم واحدند. و همچنین ائمّهٔ دین و سراجهای یقین فرمودند «اوّلنا محمّد و آخرنا محمّد و اوسطنا محمّد».

باری معلوم و محقّق آن جناب بوده که جمیع انبیا هیاکل امر الله هستند که در قمایص مختلفه ظاهر شدند و اگر بنظر لطیف ملاحظه فرمائی همه را در یک رضوان ساکن بینی و در یک هوا طائر و بر یک بساط جالس و بر یک کلام ناطق و بر یک امر آمر. اینست اتّحاد آن جواهر وجود و شموس غیر محدود و معدود. 

پس اگر یکی از این مظاهر قدسیّه بفرماید من رجوع کلّ انبیا هستم صادقست. و همچنین ثابت است در هر ظهورِ بعد، صدقِ رجوعِ ظهورِ قبل.


تمرین:

۱. به فرموده حضرت بهاءالله در این قسمت، برای مظاهر مقدسه چند مقام مقرر است؟

۲. بنظر شما اگر یکی از انبیاء ادعا نماید که رجوع کل انبیاست، این ادعا درست است؟ با دلیل شرح دهید.


و چون رجوع انبیا موافق و مطابق آیات و اخبار ثابت شد رجوع اولیا هم ثابت و محقّق است و این رجوع اظهر از آن است که بدلیل و برهان محتاج شود. مثلاً ملاحظه فرمائید از جملهٔ انبیا نوح بود که چون مبعوث بنبوّت شد و بقیام الهی بر امر قیام فرمود هر نفسی که باو مؤمن و بامر او مذعن شد، او فی‌الحقیقه بحیات جدیده مشرّف شد و در حقّ او صادق میآمد حیات بدیع و روح جدید. زیرا که او قبل از ایمان بخدا و اذعان بمظهر نفس او کمال علایق را باموال و اسباب متعلّقهٔ بدنیا از قبیل زن و فرزند و اطعمه و اشربه و امثال ذلک داشته بقسمی که اوقات لیل و نهار را مصروف بر اخذ زخارف و اسباب تعیّش داشته و همّت در تحصیل اشیای فانیه گماشته و از این مراتب گذشته قبل از ورود در لجّهٔ ایمان، بحدودات آباء و اجداد و اتّباع آداب و شرایع ایشان چنان راسخ و محکم بود که اگر حکم بقتل او میشد شاید رضا میداد و راضی بر تغییر حرفی از امور تقلیدیّه که در میان قوم بود نمیشد. چنانچه همهٔ قوم نداء «انّا وجدنا آبائنا علی امّة و انّا علی آثارهم مقتدون» برآوردند (فقره ای از آیه ۲۳ سوره زخرف بدین مضمون: ما والدین خود را بر آیینی یافته ایم و از ایشان اقتداء می کنیم. آیه مبارکه).

و همین گروه با همهٔ این حجباتِ محدوده و حدوداتِ مذکوره، بمجرّد اینکه صهبای ایمان را از کأسِ ایقان از ایادی مظاهرِ سبحان مینوشیدند، بالمرّه تقلیب میشدند. بقسمی که از زن و فرزند و اموال و اثقال (امتعه - کالاها) و جان و ایمان بلکه از کلّ ماسوی میگذشتند. و بقسمی غلباتِ شوقِ الهی و جذباتِ ذوقِ صمدانی ایشان را اخذ مینمود که دنیا را و آنچه در آن هست بپر کاهی ندانسته. آیا حکم خلق جدید و رجوع در اینها نمیشود؟ 

و همچنین ملاحظه شد که این نفوس قبل از فوز بعنایت بدیع جدید الهی جان خود را بصد‌هزار حیله و تدبیر از موارد هلاکت حفظ مینمودند. بقسمی که از خاری احتراز میجستند و از روباهی فی‌المثل فرار مینمودند. و بعد از شَرَف بفوز اکبر و عنایت عظمی، صدهزار جان رایگان انفاق میفرمودند، بلکه نفوس مقدّسشان از قفس تن بیزار، و یک نفر از این جنود در مقابل گروهی مقاتله مینمود. مع‌ذلک چگونه میشود که اگر این نفوس همان نفوس قبل باشند اینگونه امورات که مخالف عادات بشریّه و منافی هوای جسمانیّه است از ایشان ظاهر شود؟!

باری این مطلب واضحست که بدون تغییر و تبدیل الهی محالست این قسم آثار و افعال که بهیچوجه شباهت بآثار و افعال قبل ندارد از ایشان ظاهر شود و در عرصهٔ کون بوجود آید. چنانچه اضطرابشان باطمینان تبدیل میشد. و ظنّ بیقین تغییر مییافت. و خوف بجرئت مبادله میگشت. اینست شأن اکسیر الهی که در یک حین عباد را تقلیب میفرماید.

مثلاً در مادّهٔ نحاسی (ماده نحاسی از فرهنگ لغات منتخبه: بعقیده قدما، مس یا ماده نحاسی پس از ۷۰ سال ممکن است به طلا تبدیل شود. مگر اینکه اکسید به آن برسد که در اینصورت در مدت قلیلی از ماده نحاسی به ماده ذهبی تبدیل می شود)  ملاحظه فرمائید که اگر در معدنِ خود از غلبهٔ یبوست (خشکی - سفت شدن) محفوظ بماند، در مدّت هفتاد سنه بمقام ذهبی میرسد اگرچه بعضی خود نحاس را ذهب میدانند که بواسطهٔ غلبهٔ یبوست مریض شده و بمقام خود نرسیده.

باری در هر حال اکسیرِ کامل، مادّهٔ نحاسی را در آنی بمقام ذهبی میرساند و منازل هفتاد ساله را بآنی طیّ نماید. آیا آن ذهب را بعد میتوان گفت که نحاسست و یا بعالم ذهبی نرسیده؟ و حال آنکه محک در میان است و صفات ذهبی را از نحاسی معیّن و واضح مینماید.

همچنین این نفوس هم از اکسیرِ الهی در آنی عالم ترابی را طیّ نموده بعوالم قدسی قدم گذارند و بقَدمی از مکان محدود بلامکان الهی واصل شوند. جهدی باید تا باین اکسیر فائز شوی که در یک آن مغربِ جهل را بمشرقِ علم رساند و ظلمتِ لیلِ ظلمانی را بصبحِ نورانی فائز گرداند و بعیدِ صحرای ظنّ را بچشمهٔ قرب و یقین دلالت کند و هیاکل فانیه را برضوان باقی مشرّف فرماید. حال اگر در حقّ این ذهب حکم نحاسی صادق میآید در حقّ این عباد هم حکم عباد قبل از فوز بایمان صادق و محقّق است.

ای برادر از این بیانات شافیهٔ کافیهٔ وافیه اسرار خلق جدید و رجوع و بعث بی‌ حجاب و نقاب ظاهر و هویداست. انشآءالله بتأییدات غیبیّه جامهٔ کهنه را از جسم و جان دور کنی و بخلع جدیدهٔ باقیه مفتخر گردی.

اینست که در هر ظهورِ بعد، انفسی که سبقت یافتند بایمان از کلّ من علی الأرض و شربت زلال معرفت را از جمال احدیّت نوشیدند و باعلی معارج ایمان و ایقان و انقطاع ارتفاع جستند، حکمِ رجوعِ انفسِ قبل که در ظهورِ قبل باین مراتب فائز شده‌اند بر این اصحابِ ظهورِ بعد میشود اسماً و رسماً و فعلاً و قولاً و امراً. زیرا آنچه از عباد قبل ظاهر شد از این عباد بعد بعینه ظاهر و هویدا گشت. مثلاً اگر شاخسار گلی در مشرق ارض باشد و در مغرب هم از شاخهٴ دیگر آن گل ظاهر شود، اطلاقِ گل بر او میشود. دیگر در این مقام نظر بحدوداتِ شاخه و هیئت آن نیست. بلکه نظر برائحه و عطریست که در هر دو ظاهر است.


تمرین:

۱. آیا رجعت در مورد اولیای الهی هم صادق است؟ یعنی مؤمنین ظهور قبل هم در ظهور جدید رجعت دارند؟ چرا؟ مثال بیاورید.


پس نظر را از حدودات ظاهره طاهر و منزّه کن تا همه را بیک اسم و یک رسم و یک ذات و یک حقیقت مشاهده نمائی و اسرار رجوع کلمات را هم در حروفات نازله ملاحظه فرمائی. قدری تفکّر در اصحاب عهد نقطهٔ فرقان نما که چگونه از جمیع جهات بشریّه و مشتهیات نفسیّه بنفحات قدسیّهٔ آن حضرت پاک و مقدّس و منقطع گشتند و قبل از همهٔ اهل ارض بشرف لقا که عین لقآء الله بود فائز شدند و از کلّ اهل ارض منقطع گشتند. چنانچه شنیده‌اید که در مقابل آن مظهر ذی الجلال چگونه جان نثار میفرمودند و حال همان ثبوت و رسوخ و انقطاع را بعینه ملاحظه فرما در اصحاب نقطهٔ بیان راجع شده. 

چنانچه ملاحظه فرموده‌اید که چگونه این اصحاب از بدایع جود ربّ الأرباب عَلَم انقطاع بر رفرف امتناع برافراشتند.



نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

هفت وادي - قوس نزول و صعود - مراتب سبعه خلقت

  هفت وادی  اثر حضرت بهاءاللّه ذکر الاسرار فی معارج الاسفار لمن یرید ان یسافر الی اللّه المقتدر الغفّار بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الّذی اظهر الوجود من العدم و رقم علی لوح الانسان من اسرار القدم و علّمه من البیان ما لا یعلم و جعله کتاباً مبیناً لمن آمن و استسلم و اشهده خلق کلّ شیئ فی هذا الزّمان المظلم الصّیلم و انطقه فی قطب البقآء علی اللّحن البدیع فی الهیکل المکرّم (مظاهر مقدسه) . لیشهد الکلّ فی نفسه بنفسه فی مقام تجلّی ربّه بانّه لا اله الّا هو و لیصل الکلّ بذلک الی ذروة الحقایق حتّی لا یشاهد احد شیئاً الّا و قد یری اللّه فیه. ای رؤیة تجلّیه المودعة فی حقایق الاشیآء والّا انّه تعالی منزّه من ان یشهد او یری «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللّطیف الخبیر»  («بسم الله الرحمن الرحیم» بیان مبارکی است که آیه اول قرآن کریم نیز می باشد. شیخ احمد احسایی، حضرت باب و حضرت عبدالبهاء تفسیراتی بر آن نوشته اند. جناب دکتر نادر سعیدی در مقاله ای به مقایسه این تفسیرات پرداخته اند. مقاله دکتر سعیدی در این لینک قابل مطالعه می باشد: تفسير بسم الله الرحمن الرحيم . ویدیوی ...

الواح وصایا: نکته به نکته مو به مو

«حضرت عبدالبهآء در رتبه اولى مرکز و محور عهد و ميثاقِ بى مثيلِ حضرت بهاءالله، و اعلى صُنعِ يدِ عنايتش، و مرآتِ صافى انوارش، و مَثَلِ اعلاى تعاليم، و مبيّن ِمصون از خطاى آياتش، و جامع جميع کمالات و مظهر کلّيّۀ صفات و فضائل بهائى، و غصنِ اعظم منشعب از اصلِ قديم و غصن الامر و حقيقتِ مَن طاف حوله الاسماء، و مصدر و منشأ وحدت عالم انسانى و رايت صلح اعظم، و قمرِ سمآءِ اين شرع مقّدس بوده و ِالى الأبد خواهد بود. و نام معجز شيم عبدالبهآء - بنحو اتم و اکمل و احسن جامعِ جميعِ اين نعوت و اوصاف است. و اعظم از کل اين اسماء عنوان منيع «سرالله» است که حضرت بهآءالله در توصيف آن حضرت اختيار فرموده اند و با آنکه بهيچوجه اين خطاب نبايد عنوانِ رسالت آن حضرت قرار گيرد، مع الوصف حاکى از آن است که چگونه خصوصيّات و صفاتِ بشرى با فضائل و کمالاتِ الهى در نفس مقدس حضرت عبدالبهآء مجتمع و متّحد گشته است.» حضرت ولی امرالله، دور بهائی «عهد و ميثاق حضرت بهاءالله منبعث از ارادهء قاطعه و مشيّت نافذهء آن مظهر کلّيّهء الهيّه بوده که بنفسه المهيمنة علی الکائنات به تأسيس چنين ميثاق وثيق (بسیار محکم) اقدام فرمود. الواح وصايا...

کلمات مکنونه عربی و معادل آن به انگلیسی

الكلمات المكنونة العربيّة هُوَ البَهِيُّ الأَبْهى هذا ما نُزِّلَ مِنْ جَبَرُوتِ العِزَّةِ بِلِسانِ القُدْرَةِ وَالْقُوَّةِ عَلَى النَّبِيِّينَ مِنْ قَبْلُ. وَإِنَّا أَخَذْنا جَوَاهِرَهُ وَأَقْمَصْناهُ قَمِيصَ الاخْتِصارِ فَضْلاً عَلَى الأَحْبَارِ لِيُوفُوا بِعَهْدِ اللهِ وَيُؤَدُّوا أَمانَاتِهِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَلِيَكُونُنَّ بِجَوْهَرِ التُّقَى فِي أَرْضِ الرُّوحِ مِنَ الفائِزِينَ. HE IS THE GLORY OF GLORIES THIS is that which hath descended from the realm of glory, uttered by the tongue of power and might, and revealed unto the Prophets of old. We have taken the inner essence thereof and clothed it in the garment of brevity, as a token of grace unto the righteous, that they may stand faithful unto the Covenant of God, may fulfill in their lives His trust, and in the realm of spirit obtain the gem of divine virtue.   يَا ابْنَ الرُّوحِ ۱ فِي أَوَّلِ القَوْلِ امْلِكْ قَلْباً جَيِّداً حَسَناً مُنيراً لِتَمْلِكَ مُلْكاً دائِماً باقِياً أَزَلاً قَدِيماً. O SON OF SPIRIT!  My f...