رد شدن به محتوای اصلی

کتاب ایقان و منضمات: صفحات ۱۲۵-۱۴۰ چاپ قدیم مخصوص کلاس مطالعه


الله ابهی،


چند مطلب زیر حائز اهمیت است:


۱. هر هفته قسمتی از کتاب ایقان در دسترس همه قرار می گیرد که در عرض یک هفته مطالعه شود،


۲. در آخرِ هر قسمتِ مطالعه هفتگی، سوالاتی مطرح شده که می بایست جوابها را در عرض هفته پیدا کنیم و در کلاس بعدی امتحان مربوطه را بدون هیچ کمک، یعنی بدون یادداشت یا رجوع به کتاب بگذرانیم،


۳. بعد از امتحان هفتگی، در مورد نکاتی که برایمان مبهم بوده به گفتگو می پردازیم.


اتخاذ این روشِ کار بدین جهت است که هر یک از ما عاملین فعّال در این مطالعه باشیم.


جانتان خوش


برنامه هفتگی کلاس مطالعه ایقان مستطاب


مطلع

تا صفحه (چاپ قدیم)

از صفحه (چاپ قدیم)

زمان

تا مطلع «بر اولی العلم»

وسط صفحه ۱۶ 

صفحه ۱

هفته اول ۱۳-۲۰ آوریل

تا مطلع «باری اینست»

وسط صفحه ۳۱

وسط صفحه ۱۶ 

هفته دوم ۲۰-۲۷ آوریل

تا مطلع «حال ای برادر»

وسط صفحه ۴۵

وسط صفحه ۳۱

هفته سوم ۲۷ آوریل -۴ می 

تا مطلع «باری اکثر علماء»

وسط صفحه ۶۰

وسط صفحه ۴۵

هفته چهارم ۴-۱۱ می

تا مطلع «باری از این»

وسط صفحه ۷۶

وسط صفحه ۶۰ 

هفته پنجم ۱۱-۱۸ می

تا مطلع «خلاصه اگر»

وسط صفحه ۹۲

وسط صفحه ۷۶

هفته ششم ۱۸-۲۵ می

تا مطلع «جمیع این آیات»

وسط صفحه ۱۰۸

وسط صفحه ۹۲

هفته هفتم ۲۵ می- اول ژوئن (جون)

تا مطلع «باری این انوار»

بالای صفحه ۱۲۵

وسط صفحه ۱۰۸

هفته هشتم ا-۸ 

جون

تا مطلع «باری نظر»

وسط صفحه ۱۴۰

بالای صفحه ۱۲۵

هفته نهم ۸-۱۵

جون

تا مطلع «حال ملاحظه فرمایید»

وسط صفحه ۱۵۸

وسط صفحه ۱۴۰

هفته دهم ۱۵-۲۲

جون

تا مطلع «از جمله جناب ملا حسین»

پایین صفحه ۱۷۳

وسط صفحه ۱۵۸ 

هفته یازدهم ۲۲-۲۹ جون

تا مطلع « باری چون منادی»

آخر صفحه ۱۸۵

پایین صفحه ۱۷۳

هفته دوازدهم ۲۹ جون-۶ (ژوئیه) جولای


تا انتهای کتاب صفحه ۱۹۹

اول صفحه ۱۸۶

هفته سیزدهم ۶-۱۳

جولای



 

لطفا با اشاره به دو فایل صوتی به آنها توجه فرمایید: تار و پود زندگی: ورای کتاب ایقان و تارو پود زندگی: تلخی های گوناگون

 


 

باری این انوار از یک مصباح ظاهر شده‌اند و این اثمار از یک شجره روئیده‌اند. فی‌الحقیقه فرقی ملحوظ نه و تغییری مشهود نه. کلّ ذلک من فضل الله یؤتیه من یشآء من خلقه (همه از فضل الهی است که به آنکه اراده نماید اعطا فرماید). 

انشآءالله از ارضِ نفی احتراز جوئیم و ببحرِ اثبات درآئیم تا عوالم جمع و فرق و توحید و تفریق و تحدید و تجرید الهی را ببصری که مقدّس از عناصر و اضداد است مشاهده کنیم و باعلی افق قرب و قدس حضرت معانی پرواز نمائیم.

پس از این بیانات معلوم شد که اگر در آخِرِ لا آخِر، طلعتی بیاید و قیام نماید بر امری که قیام نمود بر آن طلعتِ اوّلِ لا اوّلِ، هرآینه صدقِ طلعتِ اوّل بر طلعتِ آخِر میشود. زیرا که طلعتِ آخِرِ لا آخِر قیام نمود بهمان امر که طلعتِ اوّلِ لا اوّل بر آن قیام نمود

اینست که نقطهٔ بیان روح ما سواه فداه شموسِ احدیّه را بشمس مثال زده‌اند که اگر از اوّلِ لا اوّل، الی آخِرِ لا آخر طلوع نماید، همان شمس است که طالع میشود. 

حال اگر گفته شود این شمس همان شمسِ اوّلیّه استِ صحیح است و اگر گفته شود که رجوع آن شمس است ایضاً صحیح است. 

و همچنین از این بیان صادق میآید ذکر ختمیّت بر طلعتِ بدء و بالعکس. زیرا که آنچه طلعتِ ختم بر آن قیام مینماید بعینه همان است که جمالِ بدء بر آن قیام فرموده.

و این مطلب با اینکه چه‌ قدر واضحست نزد شاربان صهبای علم و ایقان، مع‌ذلک چه مقدار از نفوس که بسببِ عدمِ بلوغِ باین مطلب بذکر خاتم النّبیّین محتجب شده از جمیع فیوضات محجوب و ممنوع شده‌اند. با اینکه خود آن حضرت فرمود «امّا النّبیّون فأنا» و همچنین فرمودند «منم آدم و نوح و موسی و عیسی» چنانچه ذکر شد. 

مع‌ذلک تفکّر نمینمایند بعد از آنکه بر آن جمال ازلی صادق میآید باینکه فرمودند منم آدمِ اوّل همین قسم صادق میآید که بفرمایند منم آدمِ آخر. و همچنان که بدء انبیا را که آدم باشد بخود نسبت دادند، همین قسم ختم انبیا هم بآن جمال الهی نسبت داده میشود. و این بسی واضحست که بعد از آنکه بدء النّبیّین بر آن حضرت صادقست همان قسم ختم النّبیّین صادق آید.

و باین مطلب جمیع اهل ارض در این ظهور ممتحن شده‌اند چنانچه اکثری بهمین قول تمسّک جسته از صاحب قول معرض شده‌اند و نمیدانم این قوم از اوّلیّت و آخریّت حقّ جلّ ذکره چه ادراک نموده‌اند! 

اگر مقصود از اوّلیّت و آخریّت، اوّلیّت و آخریّت مُلکی باشد، هنوز که اسباب مُلکی بآخر نرسیده. پس چگونه آخریّت بر آن ذات احدیّت صادق میآید؟! بلکه در این رتبه اوّلیّت، نفسِ آخریّت و آخریّت، نفسِ اوّلیّت باشد.


تمرین: 

۱. چرا نمی تواند منظور از خاتمیت، خاتمیت ملکی باشد؟


باری همان قسمی که در اوّلِ لا اوّل صدقِ آخِریّت بر آن مربّی غیب و شهود میآید، همان قسم هم بر مظاهر او صادق میآید. و در حینی که اسم اوّلیّت صادقست، همان حین اسم آخِریّت صادق. و در حینی که بر سریر بدئیّت جالسند، همان حین بر عرش ختمیّت ساکن. 

و اگر بصر حدید یافت شود مشاهده مینماید که مظهر اوّلیّت و آخریّت و ظاهریّت و باطنیّت و بدئیّت و ختمیّت این ذوات مقدّسه و ارواح مجرّده و انفس الهیّه هستند و اگر در هوای قدس «کان الله و لم یکن معه من شیء» (حدیث قدسی بدین مضمون که خدا بود و هیچ شئی با او نبود) طائر شوی جمیع این اسماء را در آن ساحت معدوم صرف و مفقود بحت بینی. و دیگر هیچ باین حجبات و اشارات و کلمات محتجب نشوی. چه لطیف و بلند است این مقام که جبرئیل بی‌دلیل (بدون راهنما) سبیل نجوید و طیر قدسی بی‌اعانت غیبی طیران نتواند.

حال قول حضرت امیر را ادراک نما که فرموده: «کشف سبحات الجلال من غیر اشارة» (فقره ای از بیانات حضرت امیرالمومنین در جواب سئوال کمیل از حقیقت - بدین مضمون به یک سو زدن پرده های جلال حق است بی هیچ اشاره یا کمکی).  و از جملهٔ سبحات مجلّله علمای عصر و فقهای زمان ظهورند که جمیع نظر بعدم ادراک و اشتغال و حبّ بریاست ظاهره تسلیم امر الله نمینمایند بلکه گوش نمیدهند تا نغمهٔ الهی را بشنوند. بل «یجعلون اصابعهم فی آذانهم» (آیه ۱۹ سوره بقره بدین مضمون که انگشتانشان را در گوش هایشان قرار داده اند. آیه مبارکه).  و عباد هم چون ایشان را، مِن دون الله (منظور بدون توجه به خدا)، ولیّ خود اخذ نموده‌اند، منتظر رد و قبول این خشبهای مسنّده (چوبهای خشک مخصوص هیزم) هستند. زیرا از خود بصر و سمع و قلبی ندارند که تمیز و تفصیل دهند میانهٔ حقّ و باطل.

با اینکه همهٔ انبیا و اصفیا و اولیا من عند الله امر فرمودند که بچشم و گوش خود بشنوند و ملاحظه نمایند، مع‌ذلک معتنی (اعتنا)  بنُصَح انبیا نگشته تابع علمای خود بوده و خواهند بود. و اگر مسکینی و یا فقیری که عاری از لباسِ اهلِ علم باشد بگوید «یا قوم اتّبعوا المرسلین» (فقره ای از آیه ۲۰ سوره یس بدین مضمون که ای مردم از فرستادگان پیروی کنید. آیه مبارکه) جواب گویند که این همه علما و فضلا با این ریاست ظاهره و البسهٔ مقطّعهٔ لطیفه نفهمیده‌اند و حقّ را از باطل ادراک ننموده‌اند و تو و امثال تو ادراک نموده‌اید؟ و نهایت تعجّب مینمایند از چنین قولی. با اینکه امم سلف اکثر و اعظم و اکبرند و اگر کثرت و لباس علم سبب و علّت علم و صدق باشد البتّه امم سابقه اولی و اسبقند.

و با اینکه این فقره هم معلوم و واضحست که در جمیع احیان ظهور مظاهر قدسیّه، علمای عهد، مردم را از سبیل حقّ منع مینمودند. چنانچه در جمیع کتب و صحف سماوی مذکور و مسطور است. و احدی از انبیا مبعوث نشد، مگر آنکه محلّ بغض و انکار و رد و سبّ علما گشت. قاتلهم الله بما فعلوا من قبل و من بعد کانوا یفعلون (خداوند آنان را بخاطر اعمال قبل و بعدشان بگیرد). 

حال کدام سُبحاتِ جلال اعظم از این هیاکل ضلالست ! والله کشف آن اعظم امور است و خرقش اکبر اعمال. وفّقنا الله و ایّاکم یا معشر الرّوح لعلّکم بذلک فی زمن المستغاث توفّقون و من لقآء الله فی ایّامه لا تحتجبون (خداوند به ما و شما توفیق دهد ای اهل روح تا در روز مستغاث (ظهور مظهر کلی الهی) موفق شویم و از لقا الله در آن روز محتجب نگردیم).

و همچنین ذکر خاتم النّبیّین و امثال آن از سبحات مجلّله است که کشف آن از اعظم امور است نزد این همج رعاع. و جمیع باین حجبات محدوده و سبحات مجلّلهٔ عظیمه محتجب مانده‌اند. 

آیا نغمهٔ طیر هویّه (حضرت علی) را نشنیده‌اند که میفرماید «اَلْفِ (هزار) فاطمه نکاح نمودم که همه بنت محمّد بن عبدالله خاتم النّبیّین» بودند. حال ملاحظه فرما که چه‌ قدر از اسرار در سرادق علم الهی مستور است و چه‌ مقدار جواهر علم او در خزائن عصمت مکنون. تا یقین نمائی که صنع او را بدایت و نهایتی نبوده و نخواهد بود. 

و فضای قضای او اعظم از آنست که ببیان تحدید شود و یا طیر افئده آن را طیّ نماید و تقدیرات قدریّهٔ او اکبر از آنست که بادراک نفسی منتهی شود. خلق او از اوّل لا اوّل بوده و آخری او را اخذ نکرده و مظاهر جمال او الی نهایت لا نهایه خواهند بود و ابتدائی او را ندیده. حال در همین بیان ملاحظه فرما که چگونه حکم آن بر جمیع این طلعات صدق مینماید.

و همچنین نغمهٔ جمال ازلی حسین بن علی را ادراک نما که به سلمان میفرماید که مضمون آن اینست: «بودم با اَلْفِ (هزار) آدم که فاصلهٔ هر آدم به آدم بعد خمسین الف (۵۰ هزار) سنه بود و با هر یک ولایت پدرم را عرض نمودم» و تفصیلی ذکر میفرماید تا آنکه میفرماید «الف مرّه (هزار مرتبه) جهاد نمودم در سبیل الهی. که اصغر و کوچکتر از همه مثل غزوهٔ خیبر بود که پدرم با کفّار محاربه و مجادله نمود». حال اسرار ختم و رجع و لا اوّلیّت و لا آخریّتِ صنع همه را از این دو روایت ادراک فرما.


لطفا به این مطلب راجع به غزوه خبیر توجه فرمایید: غزوه خبیر


باری ای حبیب من ! مقدّسست نغمهٔ لاهوت که باستماع و عقول ناسوت محدود شود. نملهٔ (مورچه) وجود کجا تواند بعرصهٔ معبود قدم گذارد؟ اگرچه نفوس ضعیفه از عدم ادراک، این بیانات معضله را انکار نمایند و امثال این احادیث را نفی کنند. بلی لا یعرف ذلک الّا اولو الألباب. قل هو الختم الّذی لیس له ختم فی الابداع و لا بدء له فی الاختراع اذاً یا ملأ الارض فی ظهورات البدء تجلّیات الختم تشهدون (جزء صاحبان قلوب درک آن ننمایند. بگو ! او ختمی است که ختمی برای او در ابداع نیست و آغازی برایش در خلقت وجود ندارد. ای ملاء ارض در ظهورات بدء تجلیات ختم مشاهده کنید).

بسیار تعجّب است که این قوم در بعضی از مراتب که مطابق میل و هوای ایشان است متمسّک بآیهٔ منزلهٔ در فرقان و احادیث اولی الایقان میشوند و از بعضی که مغایر هوای ایشانست بالمرّه اعراض مینمایند. «قل أ تؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض» (فقره ای از آیه ۸۵ سوره بقره بدین مضمون: بگو آیا به بعضی آیات ایمان می آورید و به بعضی کفر می ورزید؟ آیه مبارکه). ما لکم کیف تحکمون ما لا تشعرون (چگونه در مورد چیزی که ادراک ننموده اید حکم می کنید)؟ 

مثل آنکه در کتاب مبین ربّ العالمین بعد از ذکر ختمیّت فی قوله تعالی «ولکنّه رسول الله و خاتم النّبیّین» جمیع ناس را بلقای خود وعده فرموده. چنانچه آیات مدلّهٔ بر لقای آن ملیک بقا در کتاب مذکور است و بعضی از قبل ذکر شده. و خدای واحد شاهد مقال است که هیچ امری اعظم از لقا و اصرح از آن در فرقان ذکر نیافته. فهنیئاً لمن فاز به فی یوم اعرض عنه اکثر النّاس کما انتم تشهدون (خوشا به حال آنکه در آن روز که اکثر مردم - چنانچه مشاهده می نمایید-  از او اعراض نمودند، فائز شود).

و مع‌ذلک بحکم اوّل از امر ثانی معرض گشته‌اند. با اینکه حکم لقا در یوم قیام منصوص است در کتاب و قیامت هم بدلائل واضحه ثابت و محقّق شد که مقصود قیام مظهر اوست بر امر او. و همچنین از لقا لقای جمال اوست در هیکل ظهور او. اذ انّه «لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار» (فقره ای از آیه ۱۰۳ سوره انعام بدین مضمون: چشمها او را در نمی یابند و اوست که دیده گان را در می یابد. آیه مبارکه) و با جمیع این مطالب ثابته و بیانات واضحه مِن حیث لا یشعر (بدون درک کردن- از نادانی)  بذکرِ ختم تمسّک جسته‌اند و از موجد ختم و بدء در یوم لقای او بالمرّه محتجب مانده‌اند. «و لو یؤاخذ الله النّاس بما کسبوا ما ترک علی ظهرها من دابّة ولکن یؤخّرهم الی اجل مسمّی» (ادغامی از دو آیه قرآنی هم مضمون است. آیات ۶۱ سوره نحل و آیه ۴۵ سوره جزء بدین مضمون: و اگر خداوند مردم را به سزای آنچه کرده اند مؤاخذه میکرد، جنبنده ای بر روی زمین باقی نمی گذاشت. لیکن کیفر آنان را تا وقتی معین باز پس می اندازد و چون اجلشان فرا رسد ساعتی آن را پس و پیش نمی توانند افکنند). 

و از همهٔ این مراتب چشم پوشیده اگر این قوم بقطره‌ئی از چشمهٔ لطیف «یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید» (قسمتی از دعایی که به حضرت رسول نسبت داده می شود که اگر قبل از خواب ۳ مرتبه یا بقولی ۱۰ مرتبه ذکر شود، معادل هزار رکعت نماز است) میآشامیدند، هیچ اینگونه اعتراضات غیر مرضیّه بر محلّ امر نمینمودند. امر و قول و فعل در قبضهٔ قدرت اوست. 

«کلّ شیء فی قبضة قدرته اسیر و انّ ذلک علیه سهل یسیر» (همه چیز در قبضه قدرت او اسیر است و همه چیز برایش سهل و آسان است). فاعلست آنچه را اراده نماید و عامل است آنچه میل فرماید. من قال لم و بم فقد کفر (هر آنکه چون و چرا کند، کفر کرده).  و اگر این عباد قدری بشعور بیایند از آنچه مرتکب شده‌اند هلاک میشوند و بدستهای خود، خود را بنار که مقرّ و مرجع ایشانست راجع مینمایند. آیا نشنیده‌اند که میفرماید «لا یسأل عمّا یفعل» (فقره ای از آیه ۲۳ سوره انبیاء بدین مضمون که از او (منظور خداوند) درباره کارهایش سئوال نخواهد شد. آیه مبارکه) و با این بیانات چگونه میتوان جسارت نمود و بزخارف قول مشغول شد.

سبحان‌الله جهل و نادانی عباد بمقام و حدّی رسیده که بعلم و ارادهٔ خود مقبل شده از علم و ارادهٔ حقّ جلّ و عزّ معرض گشته‌اند !

حال انصاف دهید اگر این عباد موقن باین کلمات درّیّه و اشارات قدسیّه شوند و حقّ را یفعل ما یشآء بدانند دیگر چگونه باین مزخرفات تشبّث مینمایند و تمسّک میجویند؟ بلکه آنچه بفرماید بجان اقرار نمایند و مذعن شوند. 

قسم بخدا که اگر تقدیرات مقدّره و حکمتهای قدریّه سبقت نیافته بود، ارض جمیع این عباد را معدوم مینمود ولکن یؤخّر ذلک الی میقات یوم معلوم (ولکن این امر را تا میقاتی که معلوم است به تأخیر انداخته).

باری هزار و دویست و هشتاد سنه از ظهور نقطهٔ فرقان گذشت و جمیع این همج رعاع در هر صباح تلاوت فرقان نموده‌اند و هنوز بحرفی از مقصود فائز نشدند. و خود قرائت میکنند بعضی آیات را که صریح بر مطالب قدسیّه و مظاهر عزّ صمدیّه است. 

مع‌ذلک هیچ ادراک ننموده‌اند و این مدّت این قدر ادراک نشده که مقصود از تلاوت کتب و قرائت صحف در هر عصری، ادراک معانی آن و بلوغ بمعارج اسرار آن بوده والّا تلاوت بی‌معرفت را البتّه فائدهٔ کلّی نباشد.

چنانچه شخصی در یومی نزد این فقیر بحر معانی حاضر بود. و ذکری از علائم قیامت و حشر و نشر و حساب بمیان آمد و اصرار مینمود که حساب خلایق در ظهور بدیع چگونه شد که احدی اطّلاع نیافته. بعد قدری از صور علمیّه و شئونات حکمیّه بقدرِ ادراک و فهمِ سامع القا شد. و بعد ذکر شد که این مدّت مگر تلاوت فرقان ننموده‌ئی و آیهٔ مبارکه را که میفرماید «فیومئذ لا یسأل عن ذنبه انس و لا جانّ» (آیه ۳۹ سوره الرحمن بدین مضمون که در آن روز نه از انسان و نه از روح راجع به گناهش پرسیده شود. آیه مبارکه) را ندید‌ه‌اید و بمقصود ملتفت نشده‌اید که معنی سوٴال چنان نیست که ادراک نموده‌اید بلکه سوٴال بلسان و بیان نیست. چنانچه همین آیه مشعر و مدلّ بر آنست و بعد میفرماید «یعرف المجرمون بسیماهم فیؤخذ بالنّواصی و الأقدام» (آیه ۴۱ سوره الرحمن بدین مضمون که گناهکاران از سیمایشان شناخته می شوند و از پیشانی و پایشان بگیرند. آیه مبارکه).

اینست که از وجهه حساب خلایق کشیده میشود و کفر و ایمان و عصیان جمیع ظاهر میگردد، چنانچه الیوم مشهود است که بسیما اهل ضلالت از اصحاب هدایت معلوم و واضحند. و اگر این عباد خالصاً للّه و طلباً لرضائه در آیات کتاب ملاحظه نمایند جمیع آنچه را که میطلبند، البتّه ادراک مینمایند. بقسمی که جمیع امور واقعه در این ظهور را از کلّی و جزئی در آیات او ظاهر و مکشوف ادراک مینمایند. حتّی خروج مظاهر اسماء و صفات را از اوطان، و اعراض و اغماض ملّت و دولت را، و سکون و استقرار مظهر کلّیّه در ارض معلوم مخصوص. ولکن لا یعرف ذلک الّا اولو الألباب (ولکن غیر صاحبدلان ادراک نتوانند).

اختم القول بما نزّل علی محمّد من قبل لیکون ختامه المسک الّذی یهدی النّاس الی رضوان قدس منیر قال و قوله الحقّ «و الله یدعو الی دارالسّلام  یهدی من یشآء الی صراط مستقیم» (آیه ۲۵ سوره یونس مضمون که خداوند شما را به بغداد می خواند و آنکه را که اراده فرماید به صراط مستقیم هدایت می کند. آیه مبارکه). «لهم دارالسّلام عند ربّهم و هو ولیّهم بما کانوا یعملون» (آیه ۱۲۷ سوره الانعام بدیم مضمون که برای آنان سرای عافیت است و به خاطر اعمالشان حافظ و ولی آنان خواهد بود. آیه مبارکه). لیسبق هذا الفضل علی العالم. و الحمد للّه ربّ العالمین (این را از فضلش بر عالم نازل نمود. پس حمد باد پروردگارِ عالمین را) .

بیان را در هر مطلب مکرّر نمودیم که شاید هر نفسی از اعالی و ادانی از این بیانات بقدر و اندازهٔ خود قسمت و نصیب بردارد و اگر نفسی از ادراک بیانی عاجز باشد از بیان دیگر مقصود خود را ادراک نماید. لیعلم کلّ اناس مشربهم (اشاره به بعضی آیات قرآنی است از جمله فقره ای از آیه ۶۰ سوره بقره بدین مضمون تا جمیع مردم از منبع آشامیدن مطلع گردند - یعنی مردم بدانند که کجا می توانند تشنگی خود را رفع نمایند. آیه مبارکه).

قسم بخدا که این حمامهٔ ترابی را غیر این نغمات نغمه‌هاست و جز این بیانات رموزها که هر نکته‌ئی از آن مقدّس است از آنچه بیان شد و از قلم جاری گشت، تا مشیّت الهی چه وقت قرار گیرد که عروسهای معانی بی‌حجاب از قصر روحانی قَدِم ظهور بعرصهٔ قِدَم گذارند و ما من امر الّا بعد اذنه، و ما من قدرة الّا بحوله و قوّته، و ما من اله الّا هو، له الخلق و الأمر. و کلّ بأمره ینطقون و من اسرار الرّوح یتکلّمون (هیچ امری بدون اجازه او نیست، و قدرتی نیست الا به قوت و قدرت او، و خدائی نیست غیر او، اوست صاحب خلق و امر. کل بامر او ناطقند و به اسرار روح متکلَمند).

از قبل دو مقام از برای شموس مشرقه از مشارق الهیّه بیان نمودیم. یکی مقام توحید و رتبهٔ تفرید. چنانچه از قبل ذکر شد «لا نفرّق بین احد منهم» (فقره ای از آیه ۱۳۶ سوره بقره بدین مضمون که میان هیچ یک از ایشان فرق نمی گذاریم). 

و مقام دیگر مقام تفصیل و عالم خلق و رتبهٔ حدودات بشریّه است. در این مقام هر کدام را هیکلی معیّن و امری مقرّر و ظهوری مقدّر و حدودی مخصوص است. چنانچه هر کدام باسمی موسوم و بوصفی موصوف و بامری بدیع و شرعی جدید مأمورند. چنانچه میفرماید: «تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض منهم من کلّم‌‌‌ الله ‌‌و رفع بعضهم درجات و آتینا عیسی بن مریم البیّنات و ایّدناه بروح القدس» (فقره ای از آیه ۲۵۳ سوره بقره بدین مضمون بعضی از پیامبران را بر برخی برتری بخشیدیم. از آنان کسی بود خدا با او سخن گفت و درجات بعضی از آنان را بالا برد و به عیسی پسر مریم دلایل آشکار دادیم. آیه مبارکه).

نظر باختلاف این مراتب و مقاماتست که بیانات و کلمات مختلفه از آن ینابیعِ (چشمه های آب) علومِ سبحانی ظاهر میشود. والّا فی‌الحقیقه نزد عارفین معضلات مسائل الهیّه، جمیع در حکم یک کلمه مذکور است. چون اکثر ناس اطّلاع بر مقامات مذکوره نیافته‌اند، اینست که در کلمات مختلفهٔ آن هیاکل متّحده مضطرب و متزلزل میشوند.

باری معلوم بوده و خواهد بود که جمیع این اختلافات کلمات از اختلافات مقاماتست. اینست که در مقام توحید و علوّ تجرید اطلاق ربوبیّت و الوهیّت و احدیّت صرفه و هویّهٔ بحته بر آن جواهر وجود شده و میشود. زیرا که جمیع بر عرش ظهور الله ساکنند و بر کرسیّ بطون ‌الله واقف. یعنی ظهور الله بظهورشان ظاهر، و جمال ‌الله از جمالشان باهر. چنانچه نغمات ربوبیّه از این هیاکل احدیّه ظاهر شد.

و در مقام ثانی که مقام تمیز و تفصیل و تحدید و اشارات و دلالات ملکیّه است، عبودیّت صرفه و فقر بحت و فنای باتّ از ایشان ظاهر است چنانچه میفرماید «انّی عبد الله و ما انا الّا بشر مثلکم» (اشاره به بیان حضرت رسول و آیات متعدده قرآنیه به کلمات: الا بشر مثلکم بدین مضمون من بنده خدا هستم و نیستم جزء بشری به مثل شما)

و از این بیانات محقّقهٔ مثبته ادراک فرما مسائل خود را که سوٴال نموده بودی تا در دین الهی راسخ شوی و از اختلافات بیانات انبیا و اصفیا متزلزل نشوی.

و اگر شنیده شود از مظاهرِ جامعه «انّی انا الله» (من خدا هستم) حقّ است و ریبی در آن نیست. چنانچه بکرّات مبرهن شد که بظهور و صفات و اسمای ایشان، ظهور الله و اسم ‌الله و صفة ‌الله در ارض ظاهر. 

اینست که میفرماید «و ما رمیت اذ رمیت ولکنّ ‌الله رمی» (فقره ای از آیه ۱۷ سوره انفال بدین مضمون که چون سنگ بسویشان افکندی، تو نیفکندی بلکه خدا افکند. آیه مبارکه). و همچنین «انّ الّذین یبایعونک انّما یبایعون ‌الله» (فقره ای از آیه ۱۰ سوره فتح بدین مضمون در حقیقت کسانی که با تو بیعت می کنند، جزء این نیست که با خدا بیعت می کنند. آیه مبارکه). 

و اگر نغمهٔ انّی رسول ‌الله برآرند این نیز صحیح است و شکّی در آن نه. 

چنانچه میفرماید «ما کان محمّد ابا احد من رجالکم ولکنّ رسول ‌الله» (فقره ای از آیه ۳۳ احزاب بدین مضمون که محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولکن رسول خداست. آیه مبارکه). و در این مقام همه مرسلند از نزد آن سلطان حقیقی و کینونة ازلی. 

و اگر جمیع ندای انا خاتم النّبیّین برآرند آن هم حقّ است و شبهه را راهی نه و سبیلی نه. زیرا که جمیع حکم یک ذات و یک نفس و یک روح و یک جسد و یک امر دارند. و همه مظهر بدئیّت و ختمیّت و اوّلیّت و آخریّت و ظاهریّت و باطنیّت آن روح الأرواح حقیقی و ساذج السّواذج ازلیند. 

و همچنین اگر بفرمایند نحن عباد الله این نیز ثابت و ظاهر است چنانچه بظاهر در منتها رتبهٔ عبودیّت ظاهر شده‌اند احدی را یارای آن نه که بآن نحو از عبودیّت در امکان ظاهر شود.


تمرین:

۱. در قسمت مطالعه شده، حضرت بهاءالله دو مقام برای مظاهر مقدسه ذکر می فرمایند. آن دو مقام کدامند؟

۲. در جدول زیر مشخص فرمایید که هر یک از موارد راجع به کدام مقام مظاهر مقدسه است:

مورد یا بیان

مقام تجرید یا تفصیل

لا نفرق بین احد من رسله


منم آدم اول 


خاتم النبیین


مریم مظلومیتم مظلومیت اسم اولم را از لوح امکان محو نموده


تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض


انه لسطان الرسل


عبودیت صرفه


ربوبیت و الوهیت


انّی عبدالله و ما انا الا بشر مثلکم



 اینست که از آن جواهر وجود در مقام استغراق در بحار قدس صمدی و ارتقاء بمعارجِ معانیِ سلطانِ حقیقی، اذکارِ ربوبیّه و الوهیّه ظاهر شد. اگر درست ملاحظه شود در همین رتبه منتهای نیستی و فنا در خود مشاهده نموده‌اند در مقابل هستیِ مطلق و بقایِ صرف. که گویا خود را معدوم صرف دانسته‌اند و ذکرِ خود را در آن ساحت شرک شمرده‌اند. زیرا که مطلق ذکر در این مقام دلیل هستی و وجود است و این نزد واصلان بس خطا چه جای آنکه ذکر غیر شود و قلب و لسان و دل و جان بغیر ذکر جانان مشغول گردد و یا چشم غیر جمال او ملاحظه نماید و یا گوش غیر نغمهٔ او شنود و یا رجل در غیر سبیل او مشی نماید.

در این زمان نسمة الله وزیده و روح ‌الله احاطه نموده قلم از حرکت ممنوع و لسان از بیان مقطوع گشته.


لطفا با اشاره به این پیوند فایل صوتی را استماع فرمایید: تارو پود زندگی: سنگین تر از غل و زنجیر







نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

هفت وادي - قوس نزول و صعود - مراتب سبعه خلقت

  هفت وادی  اثر حضرت بهاءاللّه ذکر الاسرار فی معارج الاسفار لمن یرید ان یسافر الی اللّه المقتدر الغفّار بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الّذی اظهر الوجود من العدم و رقم علی لوح الانسان من اسرار القدم و علّمه من البیان ما لا یعلم و جعله کتاباً مبیناً لمن آمن و استسلم و اشهده خلق کلّ شیئ فی هذا الزّمان المظلم الصّیلم و انطقه فی قطب البقآء علی اللّحن البدیع فی الهیکل المکرّم (مظاهر مقدسه) . لیشهد الکلّ فی نفسه بنفسه فی مقام تجلّی ربّه بانّه لا اله الّا هو و لیصل الکلّ بذلک الی ذروة الحقایق حتّی لا یشاهد احد شیئاً الّا و قد یری اللّه فیه. ای رؤیة تجلّیه المودعة فی حقایق الاشیآء والّا انّه تعالی منزّه من ان یشهد او یری «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللّطیف الخبیر»  («بسم الله الرحمن الرحیم» بیان مبارکی است که آیه اول قرآن کریم نیز می باشد. شیخ احمد احسایی، حضرت باب و حضرت عبدالبهاء تفسیراتی بر آن نوشته اند. جناب دکتر نادر سعیدی در مقاله ای به مقایسه این تفسیرات پرداخته اند. مقاله دکتر سعیدی در این لینک قابل مطالعه می باشد: تفسير بسم الله الرحمن الرحيم . ویدیوی ...

الواح وصایا: نکته به نکته مو به مو

«حضرت عبدالبهآء در رتبه اولى مرکز و محور عهد و ميثاقِ بى مثيلِ حضرت بهاءالله، و اعلى صُنعِ يدِ عنايتش، و مرآتِ صافى انوارش، و مَثَلِ اعلاى تعاليم، و مبيّن ِمصون از خطاى آياتش، و جامع جميع کمالات و مظهر کلّيّۀ صفات و فضائل بهائى، و غصنِ اعظم منشعب از اصلِ قديم و غصن الامر و حقيقتِ مَن طاف حوله الاسماء، و مصدر و منشأ وحدت عالم انسانى و رايت صلح اعظم، و قمرِ سمآءِ اين شرع مقّدس بوده و ِالى الأبد خواهد بود. و نام معجز شيم عبدالبهآء - بنحو اتم و اکمل و احسن جامعِ جميعِ اين نعوت و اوصاف است. و اعظم از کل اين اسماء عنوان منيع «سرالله» است که حضرت بهآءالله در توصيف آن حضرت اختيار فرموده اند و با آنکه بهيچوجه اين خطاب نبايد عنوانِ رسالت آن حضرت قرار گيرد، مع الوصف حاکى از آن است که چگونه خصوصيّات و صفاتِ بشرى با فضائل و کمالاتِ الهى در نفس مقدس حضرت عبدالبهآء مجتمع و متّحد گشته است.» حضرت ولی امرالله، دور بهائی «عهد و ميثاق حضرت بهاءالله منبعث از ارادهء قاطعه و مشيّت نافذهء آن مظهر کلّيّهء الهيّه بوده که بنفسه المهيمنة علی الکائنات به تأسيس چنين ميثاق وثيق (بسیار محکم) اقدام فرمود. الواح وصايا...

کلمات مکنونه عربی و معادل آن به انگلیسی

الكلمات المكنونة العربيّة هُوَ البَهِيُّ الأَبْهى هذا ما نُزِّلَ مِنْ جَبَرُوتِ العِزَّةِ بِلِسانِ القُدْرَةِ وَالْقُوَّةِ عَلَى النَّبِيِّينَ مِنْ قَبْلُ. وَإِنَّا أَخَذْنا جَوَاهِرَهُ وَأَقْمَصْناهُ قَمِيصَ الاخْتِصارِ فَضْلاً عَلَى الأَحْبَارِ لِيُوفُوا بِعَهْدِ اللهِ وَيُؤَدُّوا أَمانَاتِهِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَلِيَكُونُنَّ بِجَوْهَرِ التُّقَى فِي أَرْضِ الرُّوحِ مِنَ الفائِزِينَ. HE IS THE GLORY OF GLORIES THIS is that which hath descended from the realm of glory, uttered by the tongue of power and might, and revealed unto the Prophets of old. We have taken the inner essence thereof and clothed it in the garment of brevity, as a token of grace unto the righteous, that they may stand faithful unto the Covenant of God, may fulfill in their lives His trust, and in the realm of spirit obtain the gem of divine virtue.   يَا ابْنَ الرُّوحِ ۱ فِي أَوَّلِ القَوْلِ امْلِكْ قَلْباً جَيِّداً حَسَناً مُنيراً لِتَمْلِكَ مُلْكاً دائِماً باقِياً أَزَلاً قَدِيماً. O SON OF SPIRIT!  My f...