الله ابهی،
چند مطلب زیر حائز اهمیت است:
۱. هر هفته قسمتی از کتاب ایقان در دسترس همه قرار می گیرد که در عرض یک هفته مطالعه شود،
۲. در آخرِ هر قسمتِ مطالعه هفتگی، سوالاتی مطرح شده که می بایست جوابها را در عرض هفته پیدا کنیم و در کلاس بعدی امتحان مربوطه را بدون هیچ کمک، یعنی بدون یادداشت یا رجوع به کتاب بگذرانیم،
۳. بعد از امتحان هفتگی، در مورد نکاتی که برایمان مبهم بوده به گفتگو می پردازیم.
اتخاذ این روشِ کار بدین جهت است که هر یک از ما عاملین فعّال در این مطالعه باشیم.
جانتان خوش
برنامه هفتگی کلاس مطالعه ایقان مستطاب
لطفا با اشاره به فایل صوتی بدان توجه فرمایید: تار و پود زندگی: نقدی متین و منصفانه
حال ملاحظه فرمائید چه مقدار عظیم است شأن آیات و بزرگست قدر آن که حجّت بالغه و برهان کامل و قدرت قاهره و مشیّت نافذه را بآن ختم فرموده. و هیچ شیء را آن سلطان احدیّه در اظهار حجّت خود بآن شریک نفرموده. چه میانهٔ حجج و دلائل - آیات بمنزلهٔ شمس است و سوای آن بمنزلهٔ نجوم. و آنست حجّت باقیه و برهان ثابت و نور مضیء از جانب سلطان حقیقی در میان عباد. هیچ فضلی بآن نرسد و هیچ امری بر آن سبقت نگیرد. کنز لآلی الهیّه است و مخزن اسرار احدیّه. و آنست خیط محکم و حبل مستحکم و عروهٔ وثقی (خیط، حبل و عروه همه تقریبا به یک معنی است و ریسمان و دستاویز است) و نور لایطفی (خاموش نشدنی). شریعهٔ معارف الهیّه از آن در جریانست و نار حکمت بالغهٔ صمدانیّه از آن در فوران. این ناریست که در یک حین دو اثر از آن ظاهر است: در مقبلین حرارت حبّ احداث نماید و در مبغضین برودت غفلت آورد.
ای رفیق باید از امر الهی نگذریم و بآنچه حجّت خود قرار فرموده راضی شویم و سر بنهیم. خلاصه حجّت و برهان این آیهٔ منزله اعظم از آنست که این علیل تواند اقامهٔ دلیل نماید و الله یقول الحقّ و هو یهدی السّبیل و هو القاهر فوق عباده و هو العزیز الجمیل (خداوند حق را میفرماید و هادی راه است و اوست قاهر بر عباد و اوست عزیز جمیل).
و همچنین میفرماید «تلک آیات الله نتلوها علیک بالحقّ فبأیّ حدیث بعد الله و آیاته یؤمنون» (آیه ۷ سوره جاثیه. آیه مبارکه) میفرماید اینست آیات منزلهٔ از سماء هویّه میخوانیم بر شما. پس بکدام سخن بعد از ظهور حقّ و نزول آیات او ایمان میآورند. اگر تلویح این آیه را ملتفت شوی میفهمی که هرگز مظهری اکبر از انبیا نبوده و حجّتی هم اکبر و اعظم از آیات منزله در ارض ظاهر نشده. بلکه اعظم از این حجّت حجّتی ممکن نه الّا ما شآء ربّک.
و در جای دیگر میفرماید «ویل لکلّ افّاک اثیم یسمع آیات الله تتلی علیه ثمّ یصرّ مستکبراً کأن لم یسمعها فبشّره بعذاب الیم» (آیات ۷ و ۸ سوره جاثیه. آیات مبارکه) یعنی وای بر افککنندهٔ گنهکار که میشنود آیات نازلهٔ از سماء مشیّت الهیّه را که خوانده میشود بر او پس استکبار مینماید که گویا نشنیده آن را پس بشارت ده او را بعذابی دردناک. اشارات همین آیه کلّ من فی السّموات و الأرض را کفایت میکند لو کان النّاس فی آیات ربّهم یتفرّسون (اگر ناس در آیات الهی ناظر باشند).
چنانچه الیوم میشنوید که اگر از آیات الهیّه قرائت شود احدی اعتنا ندارد که گویا پستترین امرها نزدشان آیات الهیّه است و حال آنکه اعظم از آیات امری نبوده و نخواهد بود.
بگو بایشان ای بیخبران میگوئید آنچه را قبل پدران شما گفتند. اگر ایشان ثمری از شجرهٔ اعراض خود دیدند، شما هم خواهید دید و عنقریب با آبای خود در نار مقرّ خواهید یافت. فالنّار مثواهم فبئس مثوی الظّالمین (اشاره به آیات مختلفه قرآنی راجع به آتش جهنم و جایگاه بد ظالمین).
و در جای دیگر میفرماید «و اذا علم من آیاتنا شیئاً اتّخذها هزؤاً اولئک لهم عذاب مهین» (آیه ۹ سوره جاثیه. آیه مبارکه) یعنی در وقتی که عالِم شود از آیات ما شیئی را اخذ مینماید آن را از روی استهزاء. از برای ایشانست عذابی خوارکننده. از جملهٔ استهزاء این بود که میگفتند معجزهٔ دیگر ظاهر نما و برهان دیگر بیاور.
آن یکی «فأسقط علینا کسفاً من السّمآء» (فقره ای از آیه ۱۸۷ شعراء بدین مضمون پاره ای از آسمان بر ما بیفکن. آیه مبارکه) میگفت و دیگر «ان کان هذا هو الحقّ من عندک فأمطر علینا حجارةً من السّمآء» (فقره ای از آیه ۳۲ انفال بدین مضمون که اگر این همان حق است، پس بر ما از آسمان سنگهایی بباران. آیه مبارکه) مذکور میداشت.
بمثل یهودان عهد موسی که تبدیل نمودند مائدهٔ سمائیّه را باشیای خبیثهٔ سیر و پیاز، آن قوم هم طلب تبدیل مینمودند آیات منزله را بظنونات نجسهٔ کثیفه (شاید اشاره به آیات ۴ از باب ۱۱ سفر اعداد باشد. متن تورات). چنانچه الیوم مشاهده میشود که مائدهٔ معنویّه از سماء رحمت الهیّه و غمام مکرمت سبحانیّه نازلست و بحور حیوان در رضوانِ جنان (قلب) بامرِ خالق کن فکان در موج و جریان. و جمیع چون کِلاب (سگها - حیوانات درنده) بر اجساد میّته مجتمع آمدهاند. و ببرکهٔ شور که ملح اجاجست (آب خیلی شور) قانع گشتهاند.
سبحانالله کمال تحیّر حاصلست از عبادی که بعد از ارتفاع اعلام مدلول طلب دلیل مینمایند و بعد از ظهور شمسِ معلوم، باشارات علم تمسّک جستهاند. مثل آنست که از آفتاب در اثبات نور او حجّت طلبند و یا از بارانِ نیسان در اثباتِ فیضش برهان جویند.
حجّت آفتاب نور اوست که اشراق نموده و عالم را فراگرفته. و برهان نیسان جود اوست که عالم را بردای جدید تازه فرموده. بلی کور از آفتاب جز گرمی حاصلی نداند و ارض جرز از رحمت نیسانی فضلی احصا ننماید.
عجب نَبوَد که از قرآن نصیبی نیست جز نقشی
که از خورشید جز گرمی نیابد چشم نابینا (بیتی از قصاید سنائی)
و در جای دیگر میفرماید «و اذا تتلی علیهم آیاتنا بیّنات ما کان حجّتهم الّا ان قالوا ائتوا بآبائنا ان کنتم صادقین» (آیه ۲۵ سوره جاثیه. آیه مبارکه) یعنی در وقتی که تلاوت کرده میشود بر ایشان آیات ما، نیست حجّت ایشان مگر آنکه بگویند بیاورید پدرهای ما را اگر هستید راستگویان.
مشاهده نما که چه حجّتها بر آن رحمتهای کاملهٔ واسعه میگرفتند! بآیاتی که حرفی از آن اعظم است از خلق سموات و ارض و مردگان وادی نفس و هوی را بروح ایمان زنده میفرماید استهزا مینمودند و میگفتند پدرهای ما را از قبر بیرون آر.
این بود اعراض و استکبار قوم و هر کدام از این آیات برای کلّ من علی الأرض حجّتی است محکم و برهانیست معظم، که جمیع ارض را کفایت میکند لو انتم فی آیات الله تتفکّرون (اگر در آیات الهی تفکر نمائی). و در همین آیهٔ مذکوره لآلی اسرار مکنونست. اگر فیالجمله دردی یافت شود دوا میرسد.
گوش بحرفهای مزخرف عباد مدهید که میگویند کتاب و آیات از برای عوام حجّت نمیشود، زیرا که نمیفهمند و احصا نمیکنند با اینکه این قرآن حجّت است بر مشرق و مغرب عالم، اگر قوّهٔ ادراک آن در مردم نبود، چگونه حجّت بر کل واقع میشد؟
از این قرار (یعنی اگر این طور باشد) بر معرفت الهیّه هم نفسی مکلّف نیست و لازم نه زیرا که عرفان او اعظم از عرفان کتاب اوست و عوام استعداد ادراک آن ندارند.
Heed not the idle contention of those who maintain that the Book and verses thereof can never be a testimony unto the common people, inasmuch as they neither grasp their meaning nor appreciate their value. And yet, the unfailing testimony of God to both the East and the West is none other than the Qur’án. Were it beyond the comprehension of men, how could it have been declared as a universal testimony unto all people? If their contention be true, none would therefore be required, nor would it be necessary for them to know God, inasmuch as the knowledge of the divine Being transcendeth the knowledge of His Book, and the common people would not possess the capacity to comprehend it.
باری این سخن بغایت لغو و غیر مقبولست. همه از روی کبر و غرور گفته میشود. که مردم را از ریاض رضای الهی دور کنند و زمام آنها را محکم حفظ نمایند. با اینکه نزد حقّ این عوام از علمای ایشان که از حقّ اعراض نمودهاند بغایت مقبولتر و پسندیدهترند. و فهم کلمات الهیّه و درک بیانات حمامات معنویّه هیچ دخلی بعلم ظاهری ندارد. این منوط بصفای قلب و تزکیهٔ نفوس و فراغت روح است. چنانچه حال عبادی چند موجودند که حرفی از رسوم علم ندیدهاند و بر رفرف علم جالسند و از سحاب فیض الهی ریاض قلوبشان بگلهای حکمت و لالههای معرفت تزیین یافته. فطوبی للمخلصین من انوار یوم عظیم (خوشا به حال مخلصین از انوار یوم عظیم).
تمرین:
۱. منظور از این بیان حضرت بهاءالله چیست: «این ناریست که در یک حین دو اثر از آن ظاهر است: در مقبلین حرارت حبّ احداث نماید و در مبغضین برودت غفلت آورد.»
۲. آیا مردم زمان حضرت رسول قرآن و کلام الهی را حجت کامله می دانستند؟ شرح دهید.
۳. به فرموده حضرت بهاءالله طلب حجت از مظهر ظهور کردن، مانند چیست؟
۴. در جواب آنان که می گویند کتاب برای عوام حجت نیست، چه می فرمایید. این ادعا چه اشکالی ایجاد می نماید؟
و همچنین میفرماید «و الّذین کفروا بآیات الله و لقائه اولئک یئسوا من رحمتی و اولئک لهم عذاب الیم» (آیه ۲۳ سوره عنکبوت بدین مضمون: و کسانی که آیات خدا و لقای او را منکر شدند، آنانند که از رحمت من نومیدند و ایشان را عذابی پر درد خواهد بود. آیه مبارکه). و همچنین میفرماید «و یقولون ائنّا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون» (آیه ۳۶ سوره صافات. آیه مبارکه) مضمون این آیه واضحست. مشاهده فرمائید که بعد از تنزیل آیات چه میگفتند آیا ما ترککنندهایم خدایان خود را برای شاعری مجنون؟ که آن حضرت را شاعر مینامیدند و بآیات الهیّه سخریّه مینمودند و میگفتند این کلمات اساطیر اوّلین (افسانه های کهن که قبلا در تورات و انجیل آمده بود) است (چندین آیه قرآنی اشاره به اساطیر اولین دارد. از جمله آیه مبارکه). یعنی کلماتیست که قبل گفته شده و محمّد آن کلمات را ترکیب نموده میگوید از خدا است.
چنانچه الیوم بمثل همان را شنیدهاید که نسبت باین امر میدهند و میگویند که این کلمات را با کلمات قبل ترکیب نموده و یا کلماتیست مغلوط. «قد کبر قولهم و صغر شأنهم و حدّهم» (قولشان غرور آمیز است و شأن و حدشان ناچیز).
اینست که بعد از این انکارها و اعتراضات که مذکور شد گفتند بعد از موسی و عیسی موافق کتب نباید نبیّ مستقلّ که ناسخ شریعت باشد مبعوث شود باید شخصی بیاید که مکمّل شریعت قبل باشد. این آیهٔ مبارکه که مشعر بر جمیع مطالب الهیّه و مدلّ بر عدم انقطاع فیوضات رحمانیّه است نازل شد «و لقد جآءکم یوسف من قبل بالبیّنات فما زلتم فی شکّ ممّا جآءکم به حتّی اذا هلک قلتم لن یبعث الله من بعده رسولاً کذلک یضلّ الله من هو مسرف مرتاب» ( آیه ۳۴ سوره غافر. آیه مبارکه). و بتحقیق آمد شما را یوسف از پیش با بیّنهها. پس پیوسته بودید در شک از آنچه آمد شما را بآن. تا چون هلاک شد گفتید مبعوث نمیگرداند خدا بعد از او رسولی را. همچنین اضلال میکند خدا کسی را که اوست اسرافکننده و شکآورنده به پروردگار خود.
پس از این آیه ادراک فرمائید و یقین کنید که در هر عصر امم آن عهد بآیهئی از کتاب تمسّک جسته از اینگونه حرفهای مزخرف میگفتند که دیگر نبی نباید در ابداع بیاید.
مثل آنکه آیهٔ انجیل را که مذکور شده علمای آن استدلال بآن نمودند که هرگز حکم انجیل مرتفع نمیشود و پیغمبری مستقلّ مبعوث نگردد الّا برای اثبات شریعت انجیل و اکثری از ملل مبتلا باین مرض روحی شدهاند.
چنانچه اهل فرقان را میبینی که چگونه بمثل امم قبل بذکر خاتم النّبیّین محتجب گشتهاند با اینکه خود مقرّند بر اینکه «ما یعلم تأویله الّا الله و الرّاسخون فی العلم» (فقره ای از آیه ۷ سوره آل عمران بدین مضمون که تاویلش را جز خدا و راسخونّ کسی نمی داند. آیه مبارکه). بعد که راسخ در علوم و امّها و نفسها و ذاتها و جوهرها بیان میفرماید که قدری مخالف هوای ایشان واقع میشود، اینست که میشنوی که چه میگویند و چه میکنند.
و نیست اینها مگر از رؤسای ناس در دین یعنی آنهائی که الهی بجز هوی اخذ نکردهاند و بغیر ذهب مذهبی نیافتهاند و بحجبات علم محتجب گشتهاند و بضلالت آن گمراه شدهاند. چنانچه بتصریح تمام ربّ الأنام (پروردگار مردم) میفرماید «أ فرأیت من اتّخذ الهه هواه و اضلّه الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوةً فمن یهدیه من بعد الله أ فلا تذکّرون» (آیه ۲۳ سوره جاثیه. آیه مبارکه) یعنی آیا دیدی آن غافل را که گرفت خدای خود خواهشهای نفس خود را، و اضلال کرد او را خدا بر علمی و مهر نهاد بر گوش و دلش، و گردانید بر چشمش پردهئی. پس که هدایت میکند او را از بعد خدا. آیا پند نمیگیرید؟
در معنی «و اضلّه الله علی علم» (قسمتی از آیه بالا بدین معنی که اضلال کرد او را خدا بر علمی) اگرچه در ظاهر آنست که ذکر شد ولیکن نزد این فانی مقصود از آیه علمای عصرند که اعراض از جمال حقّ نمودند و بعلوم خود که از نفس و هوی ناشی گشته متمسّک شده بر نبأ الهی و امر او احتجاج مینمودند. «قل هو نبأ عظیم انتم عنه معرضون» (آیات ۶۷ و ۶۸ سوره ص بدین مضمون: بگو ای خبری بزرگ است که شما از آن روی بر می تابید. آیه مبارکه). و همچنین میفرماید «و اذا تتلی علیهم آیاتنا بیّنات قالوا ما هذا الّا رجل یرید ان یصدّکم عمّا کان یعبد آبائکم و قالوا ما هذا الّا افک مفتری» (آیه ۴۳ سوره سبا. آیه مبارکه) و الحقّ یقول و چون خوانده شود بر ایشان یعنی بر آن کفرهٔ فجره آیات قدسیّهٔ احدیّه، گویند آن مشرکان از حقّ بیخبران، نیست این رسول پروردگار مگر مردی که میخواهد منع کند شما را از آنچه که میپرستیدند آن را پدرهای شما. و دیگر گفتند نیست این مگر کذبی افترا کرده شده.
بشنوید ندای قدس الهی و نوای خوش صمدانی را که چگونه در تلویح انذار فرموده مکذّبینِ آیات را و بیزاری جسته منکرینِ کلمات قدسیّه را. و بُعد ناس را ملاحظه فرمائید از کوثر قرب، و اعراض و استکبارِ آن محرومان را بر آن جمال قدس. با اینکه آن جوهر لطف و کرم هیاکل عدم را بعرصهٔ قِدم هدایت میفرمود و آن فقیران حقیقی را بشریعهٔ قدسیّهٔ غنا دلالت مینمود، معذلک بعضی میگفتند این مردیست افتراکننده بر پروردگارِ عالمیان و بعضی میگفتند این منعکننده است ناس را از شریعهٔ دین و ایمان. و برخی نسبت جنون میدادند و امثال ذلک.
چنانچه الیوم مشاهده میکنید چه سخنهای لغو که بآن جوهر بقا گفتهاند و چه نسبتها و خطاها که بآن منبع و معدن عصمت دادهاند. با اینکه در کتاب الهی و لوح قدس صمدانی در جمیع اوراق و کلمات انذار فرموده مکذّبین و معرضینِ آیاتِ منزله را، و بشارت فرموده مقبلین آن را. با وجود این چه قدر اعتراضات که بر آیات منزلهٔ از سموات قدسیّهٔ بدعیّه نمودهاند ! و حال آنکه چشم امکان چنین فضلی ندیده و قوّهٔ سمع اکوان چنین عنایتی نشنیده که آیات بمثابهٔ غیث نیسانی از غمام رحمت رحمانی جاری و نازل شود.
چه که انبیای اولو العزم که عظمتِ قدر و رفعت، مقامشان چون شمس واضح و لائحست مفتخر شدند هر کدام بکتابی که در دست هست و مشاهده شده و آیات آن احصا گشته.
و از این غمامِ رحمتِ رحمانی اینقدر نازل شده که هنوز احدی احصا ننموده. چنانچه بیست مجلّد الآن بدست میآید و چه مقدار که هنوز بدست نیامده. و چه مقدار هم که تاراج شده و بدست مشرکین افتاده و معلوم نیست چه کردهاند.
ای برادر باید چشم گشود و تفکّر نمود و ملتجی (پناه جوینده) بمظاهر الهیّه شد که شاید از مواعظ واضحهٔ کتاب پند گیریم و از نصایح مذکورهٔ در الواح متنبّه شویم. اعتراض بر منزل آیات نکنیم. امرش را بجان تسلیم کنیم و حکمش را بتمام جان و روان قبول نمائیم و مذعن شویم که شاید در فضای رحمت وارد شویم و در شاطی فضل مسکن یابیم. و انّه بعباده لغفور رحیم ( و غفور و رحیم است برای بندگانش).
و همچنین میفرماید «قل یا اهل الکتاب هل تنقمون منّا الّا ان آمنّا بالله و ما انزل الینا و ما انزل من قبل و انّ اکثرکم فاسقون» (آیه ۵ سوره مائده بدین مضمون: بگو ای اهل کتاب آیا جز این بر ما عیب می گیرید که ما به خدا و آنچه به سوی ما نازل شده و به آنچه پیش از این نازل شده است ایمان آورده ایم. و شما از فاسقین هستید. آیه مبارکه) چه قدر واضح است مقصود در این آیه و چه مبرهن است حجّیّت آیات منزله. و این آیه در وقتی نازل شد که کفّار به اسلام اذیّت مینمودند و نسبت کفر میدادند. چنانچه نسبت میدادند باصحاب آن حضرت که بخدا کافر شدهاید و بساحری کذّاب مؤمن و موقن گشتهاید. و در صدر اسلام که هنوز امر بر حسب ظاهر قوّت نداشت در هر مقام و مکان که دوستان آن حضرت را ملاقات مینمودند، نهایت اذیّت و زجر و رجم و سب بر آن مقبلین الی الله معمول میداشتند. در این وقت این آیهٔ مبارکه از سماء احدیّه نازل شد. ببرهانی واضح و دلیلی لائح و تعلیم فرمود اصحاب آن حضرت را که بگوئید بکافران و مشرکان که آیا اذیّت میکنید ما را و ستم مینمائید و عملی از ما صادر نشد مگر آنکه ایمان آوردیم بخدا و بآیاتی که نازل شد بر ما از لسان محمّد و همچنین آیاتی که نازل شد بر انبیای او از قبل. که مقصود این است تقصیری نداریم مگر آنکه آیات جدیدهٔ بدیعهٔ الهیّه را که بر محمّد نازل شد و آیات قدیمه که بر انبیای قبل نازل شد جمیع را من عند الله دانستیم و تصدیق و اذعان نمودیم و این دلیلی است که سلطان احدیّه تعلیم فرموده عباد خود را.
معذلک آیا جایز است این آیات بدیعه (تازه - منظور آیات حضرت باب است) که احاطه فرمود شرق و غرب را از آن معرض شوند و خود را از اهل ایمان دانند؟ و یا آنکه مؤمن شوند مُنزل آیات را باین استدلال که خود فرموده مقرّین (اقرار کننده - در اینجا کسانی که به آیه بالا مقرند) را از اهل ایمان محسوب نفرماید. حاشا ثمّ حاشا که مقبلین و مقرّین آیات احدیّه را از ابواب رحمت خود براند و متمسّکین بحجّت مثبته را تهدید فرماید. اذ انّه مثبت الحقّ بآیاته و محقّق الأمر بکلماته و انّه لهو المقتدر المهیمن القدیر (همانا حقیقتش را با آیاتش اثبات می نماید و امرش به کلماتش محقق می فرماید. و اوست مقتدر مهمین قدیر).
و همچنین میفرماید «و لو نزّلنا علیک کتاباً فی قرطاس فلمسوه بأیدیهم لقال الّذین کفروا ان هذا الّا سحر مبین» (آیه ۷ سوره انعام بدین مضون: اگر چیزی نازل می کردیم و آنان آن را با دستهای خود لمس می کردند، قطعا کافران می گفتند این جز سحر آشکار نیست. آیه مبارکه). و اکثری آیات فرقانیّه مدلّ و مشعر بر این مطلب است. و این بنده اختصار نمودم باین آیات مذکوره.
و حال ملاحظه فرمائید که در جمیع کتاب، جز آیات را که حجّت قرار فرموده برای معرفتِ مظاهرِ جمالِ خود، دیگر امری ذکر شده تا بآن متمسّک شوند و اعتراض نمایند؟ بلکه در همهٔ موارد بر منکرین آیات و استهزاءکنندهٔ آن وعدهٔ نار فرمودهاند چنانچه معلوم شد.
حال اگر کسی بیاید بکرورها از آیات و خطب و صحائف و مناجات بیآنکه بتعلیم اخذ نموده باشد، آیا بچه دلیل میتوان اعتراض نمود و از این فیض اکبر محروم شد؟ و جواب چه خواهند گفت بعد از عروج روح از جسد ظلمانی؟ آیا متمسّک میشوند که «بفلان حدیث تمسّک جستیم و چون معنی آن را بظاهر نیافتیم لهذا بر مظاهرِ امر اعتراض نمودیم و از شرایع حقّ دور گشتیم» ! آیا نشنیدهاید که از جملهٔ علّت اینکه بعضی از انبیا اولو العزم بودند نزول کتاب بود بر آنها و این مسلّم است. با وجود این چگونه جایز است که بر صاحب کتب که چندین مجلّدات از او ظاهر شده بحرفهای فلان مرد که از روی جهل بعضی کلمات برای القای شبهه در قلوب جمع نموده و شیطان عصر شده برای اغفال عباد و اضلال من فی البلاد پیروی نمایند و از خورشید فیض الهی بیبهره گردند؟ و از همهٴ این مراتب گذشته آیا از این نفس قدسی و نفس رحمانی احتراز جویند و ادبار (پشت کردن) نمایند نمیدانم بکه تمسّک جویند و بکدام وجه اقبال کنند؟ بلی «و لکلّ وجهة هو مولّیها» (آیه ۱۴۸ سوره بقره بدین مضمون: و برای هر کس قبله ای است که وی روی خود را به آن سو می گرداند. آیه مبارکه) فقد هدیناک السّبیلین فی هذین المنهجین. ثمّ امش علی ما تختار لنفسک و هذا قول الحقّ و ما بعد الحقّ الّا الضّلال (به دو راه تو را رهنمون شدیم. در راهی که اختیار میکنی قدم بردار. این حقیقت است و مابقی گمراهی).
و از جملهٔ ادلّه بر اثبات این امر آنکه در هر عهد و عصر که غیب هویّه در هیکل بشریّه ظاهر میشد، بعضی از مردمی که معروف نبودند و علاقه بدنیا و جهتی نداشته اند، بضیاء شمس نبوّت مستضیء و بانوار قمر هدایت مهتدی میشدند و بلقآء الله فائز میگشتند. لهذا این بود که علمای عصر و اغنیای عهد استهزاء مینمودند. چنانچه از لسان آن گمراهان میفرماید «فقال الملأ الّذین کفروا من قومه ما نراک الّا بشراً مثلنا و ما نراک اتّبعک الّا الّذینهم اراذلنا بادی الرّأی و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنّکم کاذبین» (آیه ۲۷ سوره هود بدین مضمون: سران قوم کافرین گفتند ما تو را جز بشری مثل خود نمی بینیم و جز اراذل کسی را پیروز تو نمی بینیم. و شما را امتیازی بر ما نیست. بلکه شما را دروغگو می بینیم. آیه مبارکه) اعتراض مینمودند و بآن مظاهر قدسیّه میگفتند که متابعت شما نکرده مگر اراذل ما که اعتنائی بشأن آنها نیست. و مقصودشان این بوده که علما و اغنیا و معارف قوم بشما ایمان نیاوردند و باین دلیل و امثال آن استدلال بر بطلان من له الحقّ مینمودند (کسی که از جانب حق است. حضرت ولی امرالله چنین ترجمه و تبیین فرموده اند:
Him that speaketh naught but the truth).
و امّا در این ظهورِ اظهر و سلطنتِ عظمی، جمعی از علمای راشدین و فضلای کاملین و فقهای بالغین از کأس قرب و وصال مرزوق شدند و بعنایت عظمی فائز گشتند. و از کون و امکان در سبیلِ جانان گذشتند. بعضی از اسامی آنها ذکر میشود که شاید سبب استقامت انفس مضطربه و نفوس غیر مطمئنّه شود.
تمرین:
۱. آیا در زمان رسول الله، غیر مؤمنین به اسلام، به این ادله که قرار نیست پیامبری بعد از حضرت مسیح بیاید، استدلال می نمودند؟
۲. آیا مؤمنین به حضرت یوسف (به نصّ قرآن) اعتقادی به مبعوث شدن رسولی بعد از حضرت یوسف داشتند؟
۳. کامل کنید: یقین کنید که در هر عصر امم آن عهد بآیهئی از …... تمسّک جسته از اینگونه حرفهای مزخرف میگفتند که دیگر ….. نباید در ابداع بیاید.
۴. آیا مسیحیان اعتقاد دارند که پیامبری مستقل بعد از حضرت مسیح مبعوث خواهد شد؟
۵. حضرت بهاءالله اعتقاد بیهوده مؤمنین هر دیانتی به اینکه پیامبر دیگری بعد از پیامبر آنها مبعوث نخواهد شد، چه می نامند؟
نظرات
ارسال یک نظر