الباب الثالث من الواحد الخامس
فی بیان عرفان السنین و الشّهور
مُلَخّصِ این باب آنکه: خداوندِ عالم خلق فرموده کلّ سنین را به امرِ خود. و از برای ظهورِ بیان قرار داده عددِ هر سنینی را عددِ کل شیء (۳۶۱). و آن را نوزده شهر (ماه) قرار داده و هر شهر را نوزده روز فرموده. تا آنکه کلّ از نقطه تحویل حَمَل (بره- ماه اول بهار) تا منتهی الیه سیرِ او که به حوت (ماهی - نام برج دوازدهم و برابر با اسفند ماه) منتهی می گردد، در نوزده مراتبِ حروفِ واحد (واحد در لغت یک است و در حروف ابجد برابر ۱۹ است. استفاده حضرت اعلی از این واژه به هر دو رقم مذکور دلالت دارد. بدین معنی که که حتی عصاره ۱۹ هم واحد به معنی یک است چرا که کل از آن صادر می شود) سیر نمایند.
و شهرِ اول را بهاء و آخِر را علاء نامیده. و وضعِ دین را بر این عدد فرموده. و هر یومی را بهار حکمی قرار داده که متلذّذین در این جنّت به اعلی ما یمکن در امکان متلذّد گردند.
و در سه شهرِ اوّل که اَشُهر (ماه ها) تسبیح است، خلق نار افئده موجودات می گردد (حضرت اعلی سال را به چهار فصل تقسیم فرمودند. با این تفاوت که تقسیم بندی حضرت اعلی بر اساس آیه بسم الله الامنع الاقدس و یا بسم الله الرحمن الرحیم یعنی چهار کلمه این بیان است. «بسم» سه حرف دارد و لذا فصل اول سال، سه ماهه است. «الله» متشکل از چهار حرف است و مطابقا فصل دوم سال چهار ماه دارد. «الامنع» متشکل از شش حرف است و بنابراین فصل سوم شش ماه دارد. «الاقدس» نیز شش حرف دارد و فصل چهارم به تناسبِ آن دارای شش ماه است. لذا جمع ماه های فصول سال ۱۹ است. فصول سال را با مراحل تسبیح یعنی سبحان الله گفتن، تحمید یعنی الحمدلله گفتن، توحید یعنی لا اله الا الله گفتن، و تکبیر یعنی الله اکبر گفتن معادل می گیرند. همچنین این چهار فصل را با آیت خلق یعنی فؤاد، آیت رزق یعنی ارواح ممکنات، آیت موت که نفس است و آیت حیات که جسد است برابر می گیرند. و باز این چهار فصل را با نار، هوا، ماء و تراب یا خاک و با چهار نور ابیض، اصفر، اخضر و احمر معادل می گیرند).
و در چهار ماه بعد از اشهرِ تحمید است، خلقِ ارواح ممکنات می گردد که در آن رزق داده می شوند.
و در شش ماه بعد که شهور توحید است، می میراند خداوند موجودات را. نه موتِ جسدی بلکه موتِ از نفی و حیاتِ در اثبات.
و در شش ماه بعد که شهور تکبیر است، حیات می دهد خداوندِ عالمِ عزّ و جلّ، اشخاصی را که از حبِِّ دون آن مرده و در حبّ او ثابت مانده اند.
و سه شهرِ اول، نار الله است. و چهار شهرِ بعد، هواء ازل است. و شش شهر بعد، ماء توحید است، که بر نفوس کلشیی جاری می گردد از هوا ازل که ممدّ است از نار الله. و در شش ماه بعد، متعلّق به تراب است، که آنچه ظاهر شده از عناصر ثلاثه در آن عنصر مستقرّ گردد و ثمر اخذ شود و کلّ خلق هم متکثّر از این واحد در واحدند.
و شهرِ اوّلِ شهرِ نقطه است. و شهور حیّ در حولِ او طائف. و مَثَلِ او در بین شهور، مِثلِ شمس است . و سایر شهور مثل مرایائی هستند که ضیاءِ آن شهر در آنها مُشرق شده (و ۱۸ ماه دیگر که مانند حروف حی تجلی نقطه در مرآتِ وجودشان است، تجلی ماه اول هستند). و در آنها دیده نمی شود الّا آن شهر. و آن را خداوند شهرِ بهاء نامیده. به معنی آنکه بهاءِ کلِّ شهور، در آن شهر است. و آن را مخصوص گردانیده به مَن یُظهِرهُ الله. و هر یوم از آن را به یکی از حروفِ واحد نسبت داده.
و یومِ اوّل که نوروز است، یومِ لا اله الّا الله هست. مَثَلِ آن یوم مِثل نقطه است در بیان که کلّ از آن خلق می شوند و به سوی او عود می نمایند. و مظهرِ آن را در نقطه بیان، ذاتِ حروفِ سبع قرار داده (ذات حروف سبع یا حروف هفتگانه در مقامی اشاره به اسم مبارک علی محمد است که از هفت حرف تشکیل شده است. و در مقامی، منظور کلمات اثبات بیانِ لا اله الا الله است. لا اله الا الله از دو قسمت نفی و اثبات تشکیل شده است که الا الله که کلمات اثبات آن است، دارای هفت حرف است و چون تفاوت مراتب مانع از ادراک است، منظور از الا الله مظاهر ظهور هستند). و آن را در این ظهور، عرشِ مَن یُظهره الله قرار داده. زیرا که او است مُشرق در این عرش. و او است مُنزل آیات به این نحو. و او است که دیده نمی شود در او الّا الله عزّ و جلّ. و او است اوّل که به اوّل شناخته نمی شود. و اوست آخِر که به آخِر شناخته نمی شود. و او است ظاهر که به ظاهر شناخته نمی شود. و او است باطن که به باطن شناخته نمی شود. و او است که شیئیّتِ کلّ از او است. و شیئیّت او بالله هست به نفس او (اشاره به آیه ۳ سوره حدید که میفرماید: هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم).
و هر نفسی که موفّق شود در یومِ او و سیصد و شصت و یک مرتبه توحید کند خدا را در آن سال، محفوظ می ماند از آنچه از سماءِ تقدیر نازل می گردد. و الله علی کل شیء حفیظ.
و ثمره این عرفان آنکه: در این شهور که شأنی از شئونِ خلق است که کلّ مُدِلّ شد بر حروفِ واحد، چگونه است دونِ آن از خلقِ حقّ که شیء در خود شیئیّت نبیند الّا به مظاهرِ امرِ حقّ. این است که محضِ علم باشد این بلکه اخذِ نتیجه کند. و در یومِ ظهور همین مظاهر اگر مالکِ کلِّ ارض باشد نه بیند در خود الّا همین مظاهر را. و در نزدِ آنها خاضع گردد. اگر چه مثل این ظهور ظاهر شوند به قمیص «قطنی هذا ما ینفع المتّقین».
صوم
الباب الثامن و العشر من الواحد الثامن
فی الصّوم و لتذکروا الله فی تسعة عشر یوماً من کلّ حول آخره و انتم صائمون.
ملخّص این باب آنکه: اوّل مرادِ خدا را بدان از صوم که ثمره آن چه چیز است. و آن این که در ظهور قرآن اگر می بودی و از رسولِ خدا ص سؤال می نمودی، سببِ فرضِ او را (یعنی علت وجوبِ روزه). هر آینه جواب می فرمود
به آنچه ذکر می شود که صوم از برای آن است که صائم شوی از هر کس که لدون الله هست.
مثلاً در زمان رسول خدا ص، اگر دوست نمی داشتی هر کس که او را دوست ندارد و نبودی از برای هر کس که از برای او نباشد، و صائم می شدی، ثوابِ صوم از برای تو عطاء می شد.
و هم چنین حرفاً به حرف، در حُرُفِ واحدِ (به معنی ۱۹ بر حساب ابجد) قرآن (حضرت اعلی حروفات قرآنیه را به مانند حروفات بیانیه ۱۹ می گیرند: نقطه فرقان در مقام مظهریت، حضرت محمد در مقام نبوت و عبودیت، ۱۲ ائمه اطهار، حضرت فاطمه و چهار باب امام یا ابواب اربعه که جمعاً ۱۹ می شوند) بیا و جاری کن تا منتهی شود به حرفِ آخِرکه جامعِ ظهوراتِ کلِّ واحد است. که اگر صائم از دونِ آن می بودی، از برای خدا بودی.
و هم چنین نظر کن در نقطه بیان. اگر شنیدی ظهور او را و بر قلبت خطور کرد دونِ حقیّتِ آن، اصلِ دین تو مرتفع می شود. چگونه به صوم رسد که فرعی از فروعِ دین تو است؟
و در حینِ استماع، حجّت بر تو بالغ بود. زیرا که آن کسی که به تو گفت به آیات احتجاج به تو نمود و همین قدر که محتجب ماندی، احتجاب از اجابة الله (قبول خداوند) بوده در ذرّ رابع (مقام های چهارگانه بابیت، امامت، نبوت و مظهریت. تنها مقام مظهریت نزولِ آیات می فرماید). زیرا که ظاهر به آن ظهور بود و خود را به ظهورِ یکی از ابواب ذکر نموده بود.
این است که در ذرِّ رابع، ذرِّ اوّل ظاهر بوده. زیرا که در همان ذرّ کلمه انّنی انا الله لا اله الا انا نازل نمود. و اگر صاحبِ فراستی در امکان باشد، تواند سیر نمود و یقین نمود به اینکه آخِر عینِ اوّل است و ظاهر عینِ باطن. در رتبه اوّل نه در رتبه ثانی (بدین مضمون که که این موضوع فقط در مورد حرف اولِ واحد صدق می نماید).
زیرا که اسماءِ هر رتبه در رتبه او است، تجاوز از حدِّ او نمی کند. مثلاً نظر کن در ملکِ اوّل از اوّلِ وجود ذکر می شود تا آخرِ وجود. ولی آن اولی که در آن جا ذکر می شود، نتوان مقایسه نمود با اوّلی که در آخر وجود ذکر می شود. و هم چنین کلِ مراتب اسماء و امثال را مشاهده کن و حکم کن.
و اگر در این ظهور صائم شدی، از حبِّ دونِ حرفِ اوّل شو که در کلّ حروف دیده نمی شود الّا همان یک حرف. و چون که حکم بر واحدِ اوّل می شود نه بر اعدادِ متکثّره، هر کس از برای ایشان است، صائم بدان. و هر کس از برای دونِ ایشان استِ دونِ صائم.
و در وجوهِ ایشان جنّت را مشاهده کن. و در عددِ واحد در ظلِّ ابواب نار (جهنم) که حقیقتِ صوم از ایشان است.
مثلاً در یومِ ظهورِ امیر المؤمنین علیه السّلام کلّ صائم بودند. ولی حکمِ صوم بر عبادی می شد که در حبّ او بودند و از دونِ حبِّ او صائم.
و در هر ظهوری، کلّ اهلِ آن ظهور به احکام آن ظهور عاملند. ولی در بدءِ (آغاز) ظهورِ بعد، مرتفع می شود حکمِ اصل آن. چگونه به شئون او رسد؟
این که ذکر می شود مرتفع می شود: در ظهورِ بدع (تازه) به آن ظهور ظاهر می شود و الّا نه این است که مرتفع شود.
و اگر کسی در این ظهور، در حبّ آخر بود، شهرالله را صائم. و الّا کلّ در آن حدودی که هستند مطعیند، ولی چه ثمر؟ اگر کل مؤمنین به قرآن صائم نشده بودند و بر آنچه واقع شده بود، نشده بودند، نزدِ خداوند احبّ بود از آنچه صائم شده اند و واقع شده. زیرا که اگر واقع نشده بود شهادت او بر ما یقوم به الدّین ایشان، حکم ارتفاع نمی شد. و حال اگر چه به شئونِ دین عامل بوده اند، حکم ارتفاع می شود.
و در حینِ صوم، حقّ است بر صائم که مراقب شود رضاءالله را که از آن محتجب نگردد. که اگر در حینِ صوم شجره حقیقت طالع شود و حکم نماید بدونِ آن، فی الحین اطاعت کند. چه که این صومی که الان می گیرد به امر او بوده در ظهورِ قبل.
و هم چنین کلّ اعمال را شاهد شو. و از شُرب و اَکل و اقتران - و مجادله اگر چه عِلماً باشد و ظلم اگر چه قدرِ قیراط باشد و حکم بر خدا عاصم (حفظ کننده) شو نفس خود را. و در حکم ثلاثه آخر (یعنی در سه مطلب مجادله، ظلم و حکم علیه خدا) دقیق شو. که از مبدءِ ظهور تا اوّلِ ظهورِ دیگر، هر کسی حکم بر نقطه نموده، همان حکم علی الله هست که مبطل بوده (باطل کننده). و همچنین حینِ ظهورِ من یظهره الله، شبهه ای نیست که کلّ اهلِ بیان صائمند، ولی اگر حکم بر او کنند، هر آینه باطل می گردد مبدءِ دین ایشان. چگونه رسد به حکمِ شأنی از شئونِ آن ( تا چه رسد به روزه)؟
و از طلوع تا غروب مراقب باش (ساعات روزه). و در اسمِ واحد ناظر. و قبل از بلوغ به عددِ اسم «هو» (۱۱ سالگی بر حساب ابجد. حضرت اعلی هو را که نمادی از معرفت حق است تعیین می فرمایند) حکمی بر مؤمن و مؤمنه نبوده الّا الی الزّوال (قبل از ۱۱ سالگی اجازه صوم تا ظهر داده شده نه بیشتر). که اگر تجاوز نماید صائم نبوده. و بعد از آن الی سنه «بلی» (۴۲ سالگی بر حساب ابجد. حضرت اعلی عهد و میثاق بشر با حق را که در جواب الست بربکم داده شد، معین می فرمایند) و فوقِ آن صائم نخواهد بود. نظر کن در هر جزئی از اجزاء اوامر الله که اگر ما علی الارض جمع می شدند، نمی توانستند تُسع تُسع عُشر عُشر (یک نهم یک نهم یک دهم یک دهم) آنی به حقِّ دون آن حکم کنند.
و حال ببین بحرِ جود الهی را که چگونه متلاطم گشته و در حقّ عبادِ خود، بِلا استحقاقِ ایشان. که اگر به محض استحقاق بود، هر آینه در آن حجبی که بودند، بودند. و مبدءِ عرفان فضل او بوده که اگر خود را نشناسانیده تا قیامتِ دیگر کلّ عامل بودند و لتصومن لله ربّکم لعلّکم یوم القیمة عمّن لم یؤمن بمن یظهره الله تبعدون.
تحویل شمس
الباب الرّابع و العشر من الواحد السادس
حکم الله فی حین تحویل الشمس
ملخّص این باب آنکه خداوند عالم در میان ایّام یومی را منسوب به خود فرموده و آن را یوم الله خوانده. و ضامن شده هر که حقّ و حرمتِ آن یوم را شناسد و آنچه خداوند فرموده در آن عمل کند، مِثلِ کلِّ سال جزا دهد او را. و یک مثقال ذهب صَرف در آن، مثل سیصد و شصت و یک مثقال است که در سبیلِ خداوند صَرف نموده باشد. و همین قسم در کل اعمال و شئونات خیر جاری نموده امرالله را.
و آن یومی است که شمس منتقل می گردد از برج حوت (ماهی - برج آخر سال)
به حَمَل (بره - برج اول سال) در حینِ تحویل. چه لیل واقع شود و چه نهار، سزاوار است که اقل از عددِ واحد (۱۹ بر حساب ابجد) آلاء نباشد و فوقِ مستغاث (و بیشتر از عدد مستغاث نشود. یعنی بین این دو رقم: ۱۹ تا ۲۰۰۱ خوراکی باشد. در چاپ موجود مثتغاث تایپ شده) و در این بین هر کس هر چه تواند، اذن الله از برای او بوده و هست. چه در غیرِ این یوم در بیان اذن داده نشده تلذّذ به آلاء و نعماء متعدده در حینِ واحد. تا آنکه حقِّ آن شیء کامل گردد نزدِ آن نفس.
و هم چنین در ضیافت محبوب است که بر یک نعمت شود ولی اعلای آن. و هم چنین در عادتِ لیل و نهار بر یک نعمت متلذذ شوند در مجلس واحد. و تعدد آلاء و نعماء را به تعدد مجالس قرار دهند که این اقرب است به تقوی عندالله.
و اذن داده شده که در لیل به عدد کلّ حول این آیه را تلاوت نمایند «شهد الله انّه لا اله الّا هو المهیمن القیوم» و در نهار آیه «شهد الله انّه لا اله الّا هو العزیز المحبوب» یا آنکه آیه «شهد الله» که در آن ذکر قدرت است که آن از برای تالین افضل است عندالله.
و آن یوم، یومِ نقطه است و هیجده روزِ بعد از آن ایّامِ حروفِ حیّ است که اشرف است از ایّامِ هیجده شهر (ماه) که هر یومی منسوب به یکی از احکامِ کلّ شیء است که کینونات کل ادلاء بر توحید حقّند. و در ظواهر چونکه ذکر نبی و وصی در این کور نمی گردد، به مؤمنین اطلاق می شود. الّا یوم قیامت که هر کس را شجره حقیقت به هر اسم که خواهد ذکر می کند و غیر از آن کسی نمی شناسد تا آنکه حکم کند.
و در واحدِ اوّل، صوم جائز نیست. بلکه به ابوابِ واحد دخول در جنّت واجب.
و کلّ این ظهورات از برای اینکه در یوم من یظهره الله که یومِ اوّل، یوم اوست و مَثَل او مِثلِ شمس است در نهار، به او هدایت یافته. نه آنکه مثلِ این ظهور گردد که مثلِ این یوم گذشت و کسی که این یوم از برای او خلق شده در حزن بود و حال آنکه این یوم به نسبت به او عزیز گشته.
و هر شیء در یومِ قیامت ظاهر می شود بر هیکل انسان حتّی دقایق و ساعات و لیل و نهار و ایام و شهور و سنین و فوق آن. تا آنکه به مطالع آیاتِ ازلیّه و ظهوراتِ قدمیّه منتهی گردد که آن وقت اجلّ از این است که ذکر حدودِ خلقی شود. لم یزل الله کان عالماً و قدیماً و لم یزل الله کان حاکماً و قدیراً.
نظرات
ارسال یک نظر