مقدّمه
در اين سال فرخنده فال عالم بهائی جشن يکصدمين سال تأسيس امر حضرت بهاءالله را که با مضی (گذشتن) يکصد سنه از اعلام رسالت حضرت ربّ اعلی و افتتاح دور مقدّس بهائی و هم چنين آغاز کور جهان آرای جمال اقدس ابهی و تولّد حضرت مولی الوری مقترن و مصادف ميباشد در تاريخ بيست و سوم ماه می بر پا خواهد نمود.
اين امر اعظم که در تاريخ اديان عالم بی مثل و عديل و طلوعش خاتمهء يکی از ادوار نبوّت محسوب، دارای قدرت و عظمت و استعداد و جامعيّتی است که عقول بشريّه از درک حقيقت آن عاجز و از احصای آثار و انوارش قاصر است.
اين انوار و آثار در پايان دور مبارک يعنی درانقضای اَلْفِ سنه (هزار سال) چنان عالم وجود را احاطه نمايد که چشم جهان و جهانيان را خيره کند و پرتو اشراقش بر مظاهر مقدّسهء الهيّه که بعداً در ادوار آتيه به مشيّت ربّانی در ظلّ مؤسّس اين کور صمدانی قيام خواهند نمود چنان لامع و ساطع گردد که بيان و زبان ازعهدهء وصف آن بر نيايد.
قوّهء ساريهء (به جریان و سیر افتاده) دافعه که از روح فيّاض الهی سر چشمه گرفته در فاصلهء کمتر از يکصد سنه در عالم امکان تحوّل و انقلابی ايجاد نموده که فکر انسانی را قدرت تدبّر و تفکّر نيست. امر اقوم الهی که در نخستين قرن پيدايشش مراحل اوّليّهء خويش را طيّ نموده و دورهء خفا و استتار (پوشیده شدن - پوشیدگی) را گذرانده است، اکنون در اثر ظهور نظم ابدع اکرم و جلوهء محيّر العقولش در انجمنِ بنی آدم حيات ملل و نحل (مذاهب - ادیان، جمع نحله) را منقلب ساخته، زلزله بر ارکان وجود افکنده و در احياء جامعهء انسانی و تجديد مشروعات بشری و تعيين مقدّرات نهائی آن رستاخيز عظيم بر پا کرده است.
آيا يک ناظر بی طرف و يک ديدهء حقيقت بين که به اوضاع و احوال عالم هنگام ظهور و ارتفاع ندای حضرت بهاءالله آشنا باشد حدوث اين انقلاب و تطوّر شديد که در جان امکان با خرابی و دمار (خرابی - هلاک - ویرانی) و وحشت و اضطراب بی پايان توأم و همعنان است جز بقدرت مودعه (به امانت گذارده) در نظمِ جهان آرای الهی که در شأن آن از قلم شارع مقدّس اين بيان مبرم نازل قوله تعالی «قد اضطرب النّظم من هذا النّظم الاعظم و اختلف التّرتيب بهذا البديع»، بامر ديگر نسبت تواند داد؟
و آيا اين تحوّل عميق و هيجان عظيم را که در تاريخ بشر بی سابقه و نظير است جز بروح نبّاض الهی و قدرت خلّاقهء صمدانی که بفرمودهء حضرت باب روح الوجود لمظلوميّته الفدا در حقيقت کائنات متلجلج (نفوذ کننده - وارد شده) و نمايان است بقوّهء ديگر مرتبط و منتسب تواند داشت؟
با توجّه بانقلابات و تشنّجات جامعهء کنونی عالم و غليان افکار و احساسات جنون آسای امم و خصومت بين اجناس و طبقات و مذاهب و مسالک مختلفهء متباغضه و اضمحلال ملل و اقوام متنوّعه و سقوط سلاطين و امرای ارض و تجزّی ممالک و انقراض حکومات و هبوط مقامات روحانی و تزلزل تأسيسات و مشروعات سياسی و انحلال ضوابط دينی و مدنی که در اعصار متمادی مورد تکريم و احترام جمهور و مايهء اتّفاق و پيوستگی جوامع انسانی محسوب شده و كلّ از آغاز حرب بين الملل اوّل (جنگ جهانی اول) يعنی بلافاصله قبل از افتتاح سنين اوّليّهء عصر تکوين امر حضرت بهاءالله با حدّت و شدّت دائم التّزايدی عرض اندام نموده است می توان اوجاع (امراض) و آلام (دردها) عصر حاضر را که از مقتضای تحوّل و انتقال از عالمی به عالم ديگر است در نظر مجسّم نمود- اين عصر پرهيجان که از اشراق نيّر ظهور حضرت بهاءالله مرتعش و مندهش (سرگردان) گشته و در اجابت دعوتش استنکاف (خودداری) نموده اکنون در اثر قوّهء محيطهء اسم اعظم و تابش انوار قدم و تجلّياتش در آفاق و اَنْفُس موجود و مشهود است در راه حلّ مشاكل و استخلاص از ثقل فادح شدائد (بار سنگین سختی ها) و دخول در حيات بديع در سعی و کوشش و تلاش و جنبش است.
در اين موقع که جشن يک صد سالهء امر مبارک با جلال و عظمت بی منتهی در شرق و غرب عالم بر گزار می شود، اين عبد را منظور چنان است که حوادث مهمّهء اين قرن ابدع افخم را که در آن روح اعظم الهی بر اهل عالم سطوع نموده و هم چنين مراحل اوّليّهء تدرّج (درجه درجه پیش رفتن) و تجسّم آن روح فيّاض سبحانی را در مجاری (مجراها - راه ها) و قنواتی (کاریز - مجرایی که در زیر زمین حفر میکنند و آب مخزن زیر زمینی را در محلی دورتر و پایین تر به سطح می رسانند) که در مستقبل ايّام به نظم جهان آراء الهی منتهی خواهد گرديد در اين اوراق برشتهء تحرير در آورد و حقيقتی که عالم وجود را احاطه نموده و به ظهور آن آمال و آرزوهای ديرينهء بشر و مقدّرات عاليهء آن متحقّق خواهد گرديد تشريح نمايد.
در اين مجموعه سعی خواهد شد که حوادث يکصد سالهء امر که از لحاظ شمول مواهب و افتخارات و همچنين نزول مصائب و بليّات فريد و بی نظير است با وجود فاصلهء بالنّسبه کوتاهی که زمان حاضر را از دوران حدوث آن وقايع جدا می سازد بيان گردد و فجايع و مظالمی که در مقابل ديدگان نفوس طيّ نسلهای متوالی رخ گشوده و كلّ بغفلت و عما و يا تبعيّت نفس و هوی بدون توجّه و اعتنا ناظر و شاهد آن بوده اند توضيح گردد. و معلوم شود که چگونه مشتی از طايفهء شيخيّه منشعبه از شيعهء اثنی عشريّه که در انظار ناس از مضلّين (گمراه کننده - گمراه) و منحرفين محسوب و بديدهء حقارت منظور، تحت چنين اوضاع و احوال بيک جامعهء عمومی و ديانت جهانی که پيروان عظيم آن بغايت اتّفاق محشور و انوارش تا اقصی نقاط عالم در ايسلند و ماژلان در شمال و جنوب کرهء ارض ممدود و نطاقش در شصت اقليم از اقاليم جهان منبسط و آثارش به بيش از چهل لغت از لغات مختلفهء عالم منتشر و موقوفاتش از محلّی و ملّی و بين المللی در اقطار خمسهء عالم بچندين مليون دلار بالغ و هيئت های منتخبه اش نزد جمعی از حکومات در شرق و غرب برسميّت معروف و در ظلّ لوايش اجناس و ملل متنوّعه مستظلّ و نمايندگانش در صد ها مراکز و ديار در مهد امر الله و ايالات متّحدهء امريک مستقرّ و عظمت و حقّانيّتش از جانب ملکه ای از مَلَكاتِ (ملکه ها) عالم تصديق و استقلال و اصالتش از طرف دشمنان امر در اعظم مرکز عالم عربی و اسلامی (قاهره مصر) اعلام و دعاوی متقنه اش مورد قبول و اعتراف مسؤلين امور واقع تبديل گرديده است و ديانتِ رابع سرزمينی شمرده شده که مقرّ روحانی اين شرع مبين و قلب عالم مسيحيّت و ارفع و اقدم بقاع ملّت يهود و اشرف مرکز مقدّس اسلام بعد از مکّهء معظّمه بشمار می آيد.
در اين مقام بايد متذکّر بود که مقصد و مرام از تدوين اين کتاب آن نيست که تاريخ يکصد سالهء ديانت بهائی به تفصيل بيان گردد و يا اصل و مبدأ اين نهضت رحمانی تشريح شود و يا اوضاع و احوالی که هنگام طلوع شمس حقيقت موجود بوده برشتهء تحرير در آيد و يا چگونگی مذهبی که آئين الهی در بين آن طالع گرديده مورد بحث قرار گيرد و يا اثرات و انعكاسات اين ظهور اعظم و تأثيراتش در عالم وجود توضيح شود زيرا نه موقع چنين اقتضا نمايد و نه فرصت چنين رخصتی دهد. بلکه منظور آن است که اصول وقايع و امّهات حوادثی که با سطوع و انتشار اين امر اتمّ افخم مقترن و مصادف بوده ذکر شود و مراحل اوّليّهء استقرار مؤسّسات اداری امر الله، هستهء مرکزی و مبشّر نظم بديع الهی كه خود معرّف روح و مجری قوانين و برآورندهء مقصود و هدف شريعت الهی در اين يوم عظيم محسوب است مورد مطالعه و دقّت قرار گيرد.
با وصف مراتب مذکوره در تشريح اوضاع و تحليل حوادث و سوانحی که دست قدرت الهی و حکمت بالغهء يزدانی از بدو ظهور اين امر افخم فراهم نموده تا حدود امکان خود داری نخواهد شد و در تبيين مصائب و بلايای وارده که در اغلب موارد موجب حصول فتوحات جديده و تقويت بنيهء جامعه و تشييد انتصارات سابقه بوده علی قدرٍ مقدور کوتاهی نخواهد رفت.
در حقيقت تاريخ قرن اوّل بهائی مشحون (پُر - مملو) از يک سلسله انقلابات داخلی و وقايع خارجی است که بمراتب از ضعف و شدّت عرض اندام نموده و كلّ در بادی امر علّت توقّف و اضمحلال امر الهی تلقّی گشته ولی هر يک بنحوی اسرار آميز موجب کسب تأييدات بديعهء ربّانيّه و تهييج و تقويت نفوس مؤمنه و بثّ نطاق امر الله و تقويت اساس شريعة الله گرديده است.
و اين بسط و اشاعهء امر الهی خود مايهء تشديد عداوت دشمنان و حدوث بليّات جديده بوده و آن بلايا و رزايا نيز مجدّداً جالب عنايات الهی و جاذب توفيقات لا ريبيّهء سبحانی و بالنّتيجه ايجاد روح بديع در پيروان امر الله و تحريص و تحريض آنان بتوسيع دايرهء خدمت و تحکيم مجهودات و دخول در ميادين وسيعهء ابلاغ و انتشار كلمة الله گرديده است.
چنانچه قرن اوّل بهائی را از لحاظ كلّی و عمومی نظاره نمائيم ملاحظه خواهيم کرد که قرن مذکور از عصر رسولی يا عصر اوّل از حلقهء اولای کور بهائی و همچنين مراحل اوّليّهء عصر تکوين يا عصر ثانی که شاهد تکوّن قوای خلّاقهء منبعث از ظهور حضرت بهاءالله است ترکيب يافته است.
عصر اوّل شامل هشتاد سال اوّليّهء قرن مذکور و دو عقد (دهه) اخير آن دوران ظهور مقدّمات و افتتاح عصر ثانی دور بهائی است که ميتوان آن را عصر انتقال يا عصر حديد امر الهی نام نهاد. (حدید: آهنین به انگلیسی Iron Age)
عصر رسولی که به اشراق شمس حقيقت و اعلام رسالت حضرت بهاءالله منوّر گشته با اظهار امر حضرت باب آغاز و با صعود حضرت عبدالبهاء، مرکز ميثاق امر الهی خاتمه مييابد.
و عصر تکوين با اعلان وصايای حضرت عبدالبهاء که شارح (شرح دهنده) اصول و مؤسّس اساس و معرّف دعائم و قوائم (ستونها و پایه ها) اين عصر نورانی است مفتوح ميگردد.
بدين ترتيب قرن اوّل بهائی را که حوادث و وقايع آن مورد بحث و مطالعهء اين مجموعه است ميتوان به چهار عهد يا چهار دورهء ممتاز که هر يک دارای امتداد خاصّ و شؤون و اوصاف معيّن و نورانيّت و اهمّيّت مشخّص است تقسيم نمود. اين ادوار و عهود اربعه كلّ بيکديگر متّصل و مرتبط بوده و جميع مراحل و مراتب مختلفهء يک امر عظيم را که احدی به اسرار عظمت آن راه نيافته و نفسی جلال و کمال نهائی آنرا کما هو حقّه ادراک ننموده است تشکيل ميدهند.
هر يک از عهود مذکوره حولِ محور معلوم و مرکزِ مشهود طائف و دارای شهدا و جانبازان مخصوصه و ناظر بلايا و رزايای محتومه و شاهد انتصارات و فتوحات باهره و صاحب سهمی در اجراء امر واحد و مقصد واحد منبعث از مشيّت نافذهء الهيّه بوده و ميباشد.
انفکاک و تجزّی مراحل چهار گانه از يکديگر و انفصال آثار و مظاهر لاحقه (آینده - متحقق شونده) از شؤون و مقاصد سابقه که مورث نفخ حيات در دوران اوّليّهء اين امر اعظم بوده بمنزلهء تفکيک و انهدام اساس شريعة الله و موجب انحراف و اعوجاج (کجی) حقيقت امر الله و تغيير و تبديل تاريخ اين آئين قويم از مسير حقيقيّه آن محسوب است.
عهد اوّل يا عهد اعلی (از ١٨٤٤ تا ١٨٥٣ ميلادی) منتسب به حضرت نقطهء اولی مظهرِ عظمت و قدرت و خضوع و خشوع و مظلوميّت و نورانيّت الهيّه است.
ابتدايش اظهار امر آن سيّد امم در اقليم فارس که بشهادت آن حضرت در مدينهء تبريز منجر گرديد و خاتمه اش حدوث مذبحهء کبری و ملحمهء عظمی کشتار مؤمنين و فدائيان آن نور مبين در عاصمهء مملکت و بزوغ شمس حقيقت در سنهء تسع در زندان مدينهء منوّرهء طهران است. (قابل ذکر است که حضرت ولی امرالله در انگلیسی چنین آورده اند:
It begins with the Declaration of His Mission, culminates in His martyrdom, and ends in a veritable orgy of religious massacre revolting in its hideousness. It is characterized by nine years of fierce and relentless contest, whose theatre was the whole of Persia
در اين فاصله که مدّت نه سال بطول انجاميد سرزمين ايران ميدان قتل و غارت دوستان و نهب و اسارت ياران الهی واقع گرديد و بيش از ده هزار نفس مقدّس در اين سبيل جام شهادت نوشيدند و جان در ره محبوب امکان فدا نمودند. دو پادشاه قاجار و دو وزير غدّار (بسیار خائن - جفاکار) بنهايت بغض و عدوان قيام کردند و بمعاضدت و همراهی علماء و پشتيبانی قاطبهء ملّت و هيبت و صولت قوای عسکريّه (نیروی انتظامی) بر قلع و قمع اين فئهء (گروه - طائفه - جماعت) مظلومه کمر بستند.
عهد ثانی ( از ١٨٥٣ تا ١٨٩٢ميلادی ) منتسب به هيكل اقدس جمال قدم جلّ اسمه الاعظم و طائف حول آن محيی رمم و موعود كلّ اديان و امم است.
اين عهد مشعشع ابهی که اقدس و امنع و اشرف و اعزّ از كلّ قرون و اعصار محسوب و با اشراق روح اعظم بر قلب ممرّد (صاف - نرم - صیقلی) سلطان قدم در سياه چال طهران و تحقّق وعود و بشارات حضرت باب آغاز و هنگام صدور الواح مهيمنه و خطابات بديعه بسلاطين و رؤسای عالم در ارض سرّ به اعلی ذروهء جلال متعارج گرديد با افول نيّر حقيقت در جوار سجن اعظم عكّا خاتمه پذيرفت.
در اين عهد اکرم اقوم که امتدادش سی و نه سال است آثار منيعهء قدسيّه در شرق و غرب ساطع گرديد و امر الله بنقاط مجاور در خطّهء عثمانی و روس و عراق و شام و مصر و هندوستان سرايت نمود و بهمان قياس دايرهء دشمنان توسعه پذيرفت. دو سلطان جابر (ظالم - ستمکار) و مقتدر يعنی شاه ايران و سلطان آل عثمان متّحداً و متّفقاً بقطع شجرهء امر الله پرداختند و پيشوايان اسلام از شيعه و سنّی علم خلاف برداشتند.
عهد ثالث از ( ۱٨٩٢ تا ١٩٢١ ميلادی ) منتسب به وجود مبارک حضرت عبدالبهاء غصن اعظم و سرّ الله الاقوم و مرکز عهد اتمّ و ميثاق اجلّ افخم است که دارای مقام فريد و قدرت و جذّابيّت بی بديل (عوض - جانشین) است.
افتتاحش اعلان لوح عهد جمال اقدس ابهی، سندی که شبه و مثلی در اديان سالفهء عالم نداشته است و جلوس مرکز منصوص بر سرير خلافت عظمی و اختتامش صعود آن منادی ملکوت و استقرار عرش مطهّر در جبل کرمل.
اين عهد مبارک موقعی به اعلی ذروهء تجلّی و اشراق واصل گرديد که حضرت مولی الوری در مدينهء ميثاق مقام و اهمّيّت آن لوح عظيم و سفر جليل را که در تاريخ اديان عالم بی مثل و نظير است تشريح فرمود و آثار و انوار آن را واضح و آشکار ساخت. (مدینه میثاق از ریاض اللغات: مدينه نيویورک است ، شرحی در اين باره در کتاب مبارک God Passes By مندرج است که در محضر انور حضرت عبدالبهاء در مجمع احباء الله در مدينه نيويورک ترجمه سورةُ الغُصن تلاوت شد و بعد آن مدينه از لسان اَطهَر به مدينه ميثاق تسميه گرديد. )
در اين عهد نورانی که قريب سی سال بطول انجاميد احزان و آلام شديده با سرور و انتصارات عظيمه توأم و همعنان گرديد بنحوی که هنگامی بدر (ماه تمام یا ماه شب ۱۴) ميثاق در کسوف حسد مکسوف و مقنوع (پوشیده - پنهان) شد و زمان ديگر اشعّهء ساطعهء آن کوکب مضیء (نور دهنده - روشنی بخش) اقطار (ممالک- اطراف) اروپ و امريک حتّی نقاط بعيدهء استراليا و شرق اقصی را منوّر و مشتعل ساخت.
عهد رابع ( از ۱٩٢١ تا ١٩٤٤ ميلادی ) قوّهء محرّکه اش الواح مقدّسهء وصايای حضرت عبدالبهاء، منشور نظم بديع الهی است که از اقتران معنوی بين قوّهء فاعلهء دافعهء شريعة الله و لطيفهء ميثاق بوجود آمده.
عهد مذکور که عهد اخير قرن اوّل بهائی محسوب آغازش با طلوع عصر تکوين و استقرار نظم اداری حضرت بهاءالله که خود بنفسه مبشّر نظم جهان آرای الهی و هستهء مرکزی و نمونهء حقيقی آن ميباشد مقارن و مصادف است.
در اين عهد که مشتمل بر بيست و سه سال اوّل عصر تکوين ميباشد عداوت و بغضای دشمنان امر تجديد گرديد و در مجاری مخصوص عرض اندام نمود و اين معاندت و مخالفت موجب آن شد که از يکطرف نفحات قدسيّهء الهيّه در قطعات خمسهء عالم بيش از پيش انتشار يابد و از طرف ديگر استخلاص و استقلال آئين يزدانی در بعضی از جوامع و مراکز عالم بوجهی محيّر العقول رخ بگشايد.
اين عهود اربعه نه تنها اجزاء و ارکان يک حقيقت کلّيّهء الهيّه را تشکيل داده و تجزيه و انفکاک آنها از يکديگر ممتنع و محال است بلکه مدارج ترقّی و تکامل نقشهء عظيمهء رحمانيّه ای محسوب ميشود که بنحو مستمرّ و غير قابل انقطاعی در حال نشو و انبساط است و چون مراحل مختلفهء اين امر اعظم و تحوّلات حاصله طيّ اين قرن افخم را در خاطر مجسّم نمائيم و آثار و انوار آن را در مدّ نظر آريم معلوم ميشود که تحوّلات مذکوره از جميع جهات حکايت از ارتفاع امر الله و بثّ كلمة الله و تشييد اساس دين الله و استخلاص تدريجی شريعة الله از تضييقات و مشاكل موجوده و بالنّتيجه تخفيف آلام و مصائب وارده مينمايد.
عهود مذکوره که در حقيقت مراحل مختلفهء تاريخ بهائی را نشان ميدهد شاهد يک رشته از وقايع عظيمهء روحانيّه از قيام مبشّر امر بديع و ظهور شارع عظيم و تأسيس ميثاق حيّ قدير و استقرار نظم اداری شريعة الله ميباشد که كلّ متتابعاً و مترادفاً طيّ قرن اوّل بهائی تحقّق يافته و چون حلقات يک سلسله بيکديگر متّصل و مرتبطند. حال چون اين مدارج مختلفه را بدقّت مورد مطالعه و امعان نظر قرار دهيم معلوم ميشود که چگونه حضرت باب مبشّر اين آئين نازنين طلوع نظم بديع يزدانی را بشارت داد و حضرت بهاءالله موعود کتب و صحف ربّانی احکام و قواعدش را تأسيس فرمود و حضرت عبدالبهاء مرکز منصوص الهی اصول و مبادئش را ترسيم نمود و پيروان امر يزدانی پس از صعود مولای کريم بوضع بنيان و رفع ارکان و قوائمش مبادرت ورزيدند. در طيّ اين ادوار انوار رحمانی از مهد امر الله در جهت خاور به هندوستان و شرق اقصی و از جهت باختر به اقاليم مجاورهء عراق و عثمانی و روسيّه و مصر سرايت نمود و دامنه اش به قارّهء امريکای شمالی و از آن پس به ممالک مهمّهء اروپ کشيده شد و در مراحل بعدی آثار منيرهء مضيئه اش قارّهء نائيهء (دور - بعید) استراليا و جزائر پاسيفيک و مناطق قطبی و بالاخره آفاق جنوبی و مرکزی امريک را منوّر ساخت.
بهمين قياس توسعهء شگفت انگيزی در تعداد پيروان دين الله از اقوام و اجناس و مشارب (ذوق ها و سلیقه ها) و مذاهب مختلفه حاصل گرديد و دائرهء مؤمنين که در دورهء اوّليّهء تاريخ امر به جمعی از نفوس بی نام و نشان از حزب شيعهء ايران محدود بود انبساط عظيم يافت و اديان و مذاهب عمدهء عالم را فرا گرفت و از هر طبقه و نژاد و دسته و لون از کارگر فقير و زارع ضعيف تا مقامات عاليهء مملکت و خاندان سلطنت كلّ در ظلّ ظليلش وارد شدند و طوق رقّيّت (بندگی) و اطاعتش را گردن نهادند.
آثار و الواح و کتب و صُحُف قيّمهء اين امر اعظم که در بدو امر نطاقش (حدود - دائره) محدود و تعدادش معدود بود روز بروز توسعه يافت و دامنه اش عظيمتر گرديد و آن آثار و اوراق که در صدر امر از ملاحظهء شرور اعداء بسرعت استنساخ (نسخه برداشتن با دست) و اکثر دستخوش سوانح و حوادث ميشد و دور از انظار ناس دست بدست و مورد مطالعه واقع ميگرديد و غالباً محو و نابود و حتّی در بعضی موارد بوسيلهء اعضاء وحشت زدهء حزب مظلوم بلعيده ميگشت در طيّ يک قرن به کتب و صحف لاتحصی (بی شمار) متضمّن دهها هزار مجلّدات مطبوعه از خطوط و السنهء مختلفه که عددشان از چهل لغت متجاوز و برخی به تصاوير نفيسه مزيّن بود مبدّل گرديد و با نهايت نظم و اتقان انتشار يافت و از جانب محافل و جوامع متشكّل جهان بهائی در دسترس يار و اغيار گذاشته شد.
از طرف ديگر در تعاليم و مبادی اين آئين رحمانی نيز تکامل و انبساط محسوس راه يافت و آن احکام و تعاليم که در آغاز امر نظر بمصالح و حکم غيبيّهء الهيّه شديد و غليظ و صعب الوصول (غیر قابل وصول) بود در اثر ظهور متعاقب الهی تجديد گرديد و روح جديد حاصل نمود و از آن پس بوسيله مبيّن منصوص بسط و انتشار بی پايان پذيرفت و عزّت و شهرت فراوان بدست آورد و بالاخره تحت انتظام و اصول مخصوص در آمد و بين افراد و مؤسّسات بهائی در شرق و غرب بنحو عموم بمورد اجرا گذاشته شد.
امر قابل ملاحظهء ديگر که طيّ ادوار مذکوره بنحو وضوح مشهود ميگردد توسعه و تدرّجی است که در نحوهء مخالفت اعدا حاصل شده، مخالفتی که بدواً از طرف حزب شيعه ابراز و سپس با تبعيد حضرت بهاءالله به خاک عثمانی و قيام سلطان و خليفهء مقتدر آن ارض که در رأس جمهور عظيم اهل سنّت، اکثر پيروان حضرت محمّد قرار گرفته بود تشديد پذيرفت و اکنون در اثر طلوع نظم جهان آرای الهی در خطّهء غرب و تماسّ و اصطکاکش (بشدت برخورد کردن - بیکدیگر خوردن) با مؤسّسات مدنی و مذهبی عالم مسيحيّت ممکن است مورد تأييد و پشتيبانی دول و مللی واقع گردد که در سلک قديم ترين و ريشه دار ترين مقامات روحانی آن ديانت منسلک ميباشند. و همچنين ملاحظه ميشود که بعضی از جوامع امريّه با وجود عناد و خصومت دائم التّزايد دشمنان و با تحمّل مصائب و آلام بيکران و محن و شدائد فراوان مراحل مجهوليّت و مقهوريّت و انفصال و استقلال را که خود ممهّد (آماده کننده) سبيل برای حصول رسميّت آئين الهی و تأسيس جامعهء جهانی بهائی در قرون و اعصار آتيه خواهد بود طيّ نموده و بمدارج ترقّی و اعتلاء واصل شده اند. (قسمت زیر از جزوه شش کلام در وجوه گوناگون نظم جهانی بهائی است. این جزوه از سخنرانی های جناب علی نخجوانی در ایتالیا تدوین شده است)
ديگر از موفّقيّتهای خطيره وسعت و انبساطی است که در دايرهء مشروعات امريّه از مراکز اداری و مشارق الاذکار در شرق و غرب عالم بهائی رخ گشوده. مشروعاتی که در اوايل امر مخفيانه و دور از تعرّض اعداء در سردابها و حفرههای زير زمينی آغاز و اکنون بکمال اتقان و جلال در مقابل انظار ناس آشکار و با تملّک موقوفات کثيره مورد تکريم عموم و حمايت قانون واقع گرديده است. اين تأسيسات و مشروعات با ايجاد مشرق الاذکار عشق آباد، اوّلين معبد عالم بهائی تجليل و در ايّام اخير در اثر ارتفاع امّ المعابد غرب مبشّر مدنيّت الهيّه در قلب قارّهء امريک جلوه و عظمت جاودان حاصل نموده است.
مسألهء ديگر که قابل توجّه ميباشد توسعه و تکاملی است که در امر زيارت مقامات مقدّسه در مرکز جهانی امر الله از طرف پيروان اين آئين مقدّس بوجود آمده. اين زيارت که در صدر امر متضمّن قطع راههای طولانی و پر خطر بود و بدواً به معدودی از دوستان ستمديدهء شرق انحصار داشت که پای پياده با قلوبی مشحون از خلوص و انجذاب به جانب ارض مقصود و کعبهء محمود شتافته و بسا اوقات با حرمان از فيض زيارت محبوب به وطن مألوف معاودت مينمودند بتدريج در اثر تغيير اوضاع و احوال و حصول امنيّت و راحت به حرکت جماعات کثيره از مؤمنين و مؤمنات که از اطراف جهان چون سيل بطرف ارض اقدس روانه ميشدند مبدّل گرديد تا منتهی به سفر پر صيت و صوت ملکه ای از ملکات شد که چون به ديار جانان وفود (وارد) نمود و به سرزمين مقصود تقرّب جست از وصول به آرزوی خويش ممنوع شد و بنحوی که شخصاً در آثار خود نگاشته در آن موقع حسّاس و عزيز به تغيير مسير و تبديل اين نيّت عظيم ملزم گرديد و باکمال تأثّر و تأسّف از نيل به اين منقبت کبری و مِنحَهء عظمی محروم ماند. (منحه از ریاض اللغات: (از : م ن ح) عطيه ـ هديه ـ احسان ـ عطا ـ دهش ـ کمک يا جايزه مالی (که به دانش آموز داده ميشود ) ـ لطف ـ خير خواهی ـ بخشش ـ دستمزد ـ مقرری ـ مخارج)
قسمت اوّل: دورهء حضرت باب
۱۲۶۹– ۱۲۶۰ هجری قمري
١٨۵۳ – ۱۸۴۴ميلادي
ولادت امر بابی
در تاريخ بيست و سوم ماه می ١٨٤٤ ميلادی نخستين مرحلهء عصر رسولی دور بهائی آغاز و با حلول اين عصر مقدّس مجلّل ترين و درخشنده ترين حلقه از حلقات کور اعظم الهی که در تاريخ روحانی بی مثيل و عديل است افتتاح گرديد. (کور بهائی از ریاض اللغات: مدّت زمانی بسیار طولانی است که بدايتش ظهور شمس ابهائی است و خاتمه اش نامعلوم و يا بفرمودهٴ مبارک حضرت عبدالبهاء اقلاًّ پانصد هزار سال و در ادوار آيندهٴ اين کور ، مظاهر مقدّسهٴ الهیّه چون اقمارِ مقتبس از شمس مزبور ظهور خواهند کرد و شرايع مستقلّ خواهند آورد تا کور بهائی خاتمه يابد.)
مرحلهء اولی و عهد اعلی که از جهت حدوث وقايع عظيمه شديدترين و شگفت انگيزترين وقايع قرن اوّل بهائی را تشکيل ميدهد بيش از نه سال بطول نينجاميد.
طلوعش اظهار امر نقطهء اولی «الّتی تدور حولها ارواح النّبييّن و المرسلين» (مضمون بیان مبارک: نقطه اولایی که حول او ارواح (حقایق) انبیاء و مرسلین در چرخشند) و اختتامش سطوع اوّلين انوار ظهور اعظم امنع ابهی است که در شأن آن از مخزن قلم اعلی اين بيانات عاليات نازل: «قد بشّر كلّ نبّی بهذا اليوم و ناح كلّ رسول حباً لهذا الظّهور» و «فيها امتحن الله كلّ النّبيّين و المرسلين» (مضمون بیان اول: جمیع انبیاء به روز (ظهورش) بشارت داده اند و جمیع رسولان به شوق ظهورش ناله سر دادند) ( مضمون بیان دوم: و (بواسطه ظهورش) خداوند جمیع انبیاء و مرسلین را امتحان نمود).
اين است که مورّخ فنا نا پذير امر الهی که حوادث مربوط به طلوع و اشراق اين ظهور اعظم را برشتهء تحرير در آورده بيش از نيمی از تاريخ پر هيجان و جاودان خويش را بذکر وقايع دورهء اوّليّهء اين آئين رحمانی که از لحاظ مدّت کوتاه و از نظر جانبازی و فدا کاری پيروانش صفحات تاريخ اديان الهيّه را جلوه و فروغ بی پايان بخشوده اختصاص داده است.
اين دورهء نه ساله را ميتوان از لحاظ قدرت و جلالت مکنونهء در آن و همچنين از حيث تتابع سوانح و قتل و غارت دوستان و کيفيّت معجزه آسائی که مقارن شهادت موجد و مؤسّس آن دور مقدّس رخ گشوده در بين ادوار مختلفهء مذهبی فريد و وحيد محسوب داشت.
محرّک و بانی اين نهضت قويم و رستاخيز عظيم حضرت باب الله الاعظم و ذکر الله الاکرم است که چون کوکب درّی (درخشنده) از افق شيراز طالع گرديد و آسمان مظلم (تاریک) ايران را از جنوب به شمال طيّ نمود و با تحمّل مصائب و آلام شديده به سرعت و نورانيّت حيرت انگيز از افق عالم ناسوت غروب فرمود.
در ظلّ اين کوکب دوّار حقائق مقدّسه ای چون اقمار ظاهر شدند و در حول آن طلعت احديّه طائف گشتند و با بذل جان و مال در انتشار آثار و اشاعهء انوار قيام نمودند و باعلاء كلمهء الهيّه و نشر نفحات سبحانيّه پرداختند.
اين ذات مقدّس که چنين انقلاب عظيم در عالم وجود ايجاد نمود و روح حيات در کالبد امکان بدميد همان قائم موعود و مهدی معهود صاحب العصر و الزّمان است که شريعت فرقان بظهور مبارکش منسوخ گرديد.
آن مظهر امر الهی و حامل وديعهء ربّانی در ذکر عظمت مقام و امتناع رسالت خويش چنين ميفرمايد قوله العزيز: «انا نقطة الّتی ذوّت بها من ذوّت» و «انّنی انا وجه الله الّذی لا يموت و نوره الّذی لا يفوت». (مضمون بیان مبارک: من همان نقطه ای هستم که بدان وجود موجود گشت و همان وجه الهی که بهایش نمیرد، و نور الهی که فروغش از میان نرود)
امّا مردمی که اين شمس ازليّه در بين آنان اشراق نمود نفوسی بودند که در بين ملل راقيهء (مترقی) عالم به صفت جهل و نادانی موصوف و به خشونت و انهماک (سرگرم شدن و سرگرم بودن) در تعصّبات معروف و در ارضاء مطامع (حرص و طمع ها) و اهواء (خواهشها و امیال نفسانی) زمامداران تا حدّ بندگی و رقيّت (بندگی) محکوم و مفطور (آفریده شده)، از لحاظ ذلّت و حقارت چون سِبطيان در ايّام حضرت موسی در مصر و از جهت عناد و حميّت (تعصب - نخوت - کبر) جاهلانه مانند يهود در عصر حضرت روح و در ضلالت و دوری از حقيقت بمثابهء عبدهء اوثان (بت ها) در جزيرة العرب هنگام ظهور حضرت ختمی مرتبت (حضرت محمد) محسوب ميشدند.
در رأس معاندين و مخالفين جمعی از علماء رسوم و پيشوايان قوم شيعه قرار داشتند که بغايت متعصّب و فاسد و از رتبه و مقام خويش در خوف و هراس بودند. اين جماعت که زمام ناس در قبضهء قدرت آنان واقع با جميع افکار مترقّی و طالب حرّيّت و آزادی مخالفت مينمودند و با آنکه مدّت يک هزار سال قلوبشان در انتظار ظهور در التهاب والسنشان به بيان «عجّل الله فرجه» (فرج او را عاجل کن) مألوف و در منابر و مساجد به نعت و ثنای امام غائب و تعظيم و تکريم مقاماتش مشغول، چون آن مظهر امر الهی از مکمن عزّ سبحانی ظاهر گرديد عَلَم خلاف بر افراشتند و در تکفير و تدمير و اطفاء سراج موقده اش کمر همّت محکم بستند و سر انجام در قبال سطوت و عظمت امرش منهزم و مغلوب و خائب و خاسر مشاهده گشتند.
امّا واسطه و وسيلهء اجراء اين معاندت و مقاومت همانا ملوک قاجار بودند که برای جلب رضايت و خشنودی علماء قوّت و نفوذ خويش را که بمنظور بسط عدالت و تأمين رفاه رعيّت مقرّر گرديده بود در راه ظلم و جور بکار بردند و تن به نکبت ومذلّت در دادند.
بدواً محمّد شاه که عنصری مريض و متردّد و ضعيف النّفس و متزلزل بود در آخرين لحظه از ورود حضرت باب به عاصمهء (پایتخت) مملکت و وفود (ورود) آن جوهر عطوفت در بساط سلطنت امتناع ورزيد. (محمد شاه از ویکی پدیا)
و از آن پس ناصر الدّين شاه پادشاه جوان و بی تجربه بدون تأمّل و تدبّر به تعزير و شهادت آن مظهر امر حضرت رحمن مبادرت نمود. و دو وزير بی تدبير و پرکين حاجی ميرزا آقاسی و ميرزا تقی خان امير نظام با محرّکين و عاملين فساد هم رأی وهم داستان شدند. اوّلی که عنصری بی کفايت و بد قلب و متلوّن المزاج و معلّم و مرشد محمّد شاه بود حضرت را به جبال آذربايجان تبعيد کرد و ديگری که در سفک دماء يد طولی داشت حکم قتل آن آيت استقامت را در مدينهء تبريز صادر نمود. (ناصرالدین شاه از ویکی پدیا) (حاج میرزا آقاسی از ویکی پدیا) (امیر کبیر از ویکی پدیا)
معاونين و معاضدين آنان گروهی از حکّام و شاهزادگان فاسد و نالايق بودند که برای حفظ مقام ومنصب خويش که مِن غيرِ استحقاق بدست آورده بهر امر دون و خلاف معدلت مباشرت مينمودند و چون عبد عبيد و بندهء زر خريد در تنفيذ مقاصد سوء زعماء و پيشوايان مذهبی همّت ميگماشتند.
امّا قهرمانان و جانبازانی که مراتب فداکاری و جانبازی آنان صفحات تاريخ امر الله را منوّر ساخته و بکمال شجاعت و شهامت در مقابل علماء دين و ارکان دولت و ملّت پا فشاری و مقاومت نمودند، عبارت بودند از حروف حيّ، مؤمنين برگزيدهء حضرت باب و جمعی ديگر از قدوهء احرار و ابرار (پیشوای آزادگان و نیکان) که در قبال آن همه جهل و قساوت و سنگدلی و شقاوت و خدعه و نيرنگ با روحی تابناک و همّتی بلند و عرفانی عميق و بيانی بليغ و فضيلت و تقوائی بی مثيل قيام نمودند و با انقطاع تامّ و تصميم راسخ و نيّت خالص و تقديس صرف و تنزيه بحت و حسن رفتار و علوّ کردار و تعظيم و تکريم وفير نسبت به مقام حضرت سيّد المرسلين (حضرت محمد) و ائمّهء طاهرين عليهم اطيب التّحيّة و الثّناء که موجب اعجاب و شگفتی هموطنان ايشان ميگرديد به خدمت و اعلاء كلمهء ربّانيّه مألوف گشتند.
حضرت باب جوانی بودند تاجر از خاندان رسالت که در سنّ بيست و پنج سالگی بر حسب امر و ارادهء مطلقهء ربّانی به دعوت و هدايت اهل عالم قيام فرمودند. اوّلين نفسی که ندای رحمانی را استماع نمود و قلبش به نور ايمان منوّر گرديد ملّا حسين بشرويه ای بود که به لقب باب الباب ملقّب شد. اين ابلاغ عظيم در ليلهء پنجم جمادی الاولی سنهء ١٢٦٠ هجری قمری مطابق با ٢٢ می ١٨٤٤ ميلادی در بيت مبارک که در يکی از زوايای متروک و خاموش شهر شيراز واقع بود بعمل آمد و بشرحی که در تاريخ مدوّن و مسطور است ملّا حسين قبل از حلول ليلهء مقدّس يعنی لختی قبل از افول آفتاب بر حسب تصادف در خارج از مدينه به ملاقات حضرت باب فائز گرديد و آن حضرت بکمال عنايت و عطوفت آن سر گشتهء ديار محبّت را به منزل خود هدايت فرمودند و پس از ورود به بيت در حينی که مردم مدينه در بستر راحت غنوده (استراحت کردن - خوابیدن) و از مقام و اهمّيّت آن مصاحبهء تاريخی بی خبر بودند، بين ميهمان و ميزبان عظيم مذاکراتی متبادل گرديد و آن مفاوضات تا صبحدم بطول انجاميد ولی از کيفيّت و چگونگی آن ليلهء مقدّسه جز آنچه که از لسان ملّا حسين شنيده شده اطّلاع مبسوطی در دست نيست و آن مطالب و اظهارات هر چند مختصر و محدود است ولی رفعت و جلالت آن لحظات پر قدر و منزلت را بخوبی لائح و واضح ميسازد.
ملّا حسين در شرح تشرّف خويش بساحت مبارک پس از ذکر سؤالاتی که از محضر انور نموده و اجوبهء کافيهء شافيه که از لسان اطهر جاری شده و كلّ مدلّ بر عظمت روح و علوّ ذات وحقّانيّت دعوی مبارک نسبت به مقام قائميّت است چنين بيان ميکند: «بنحوی مسحورِ (سِحر شده - فریفته) بيانات آن شمس معانی گشتم که از خود بيخود شدم و از دنيا و ما فيها بی خبر ماندم و فکر اصدقاء (یاران - دوستان) که در خارج منتظر معاودت من بودند از صفحهء ضميرم محو گرديد و ندانستم چه وقت و چه هنگام است تا آنکه صدای مؤذّن بلند شد و اذان صبح طنين انداز گرديد و مرا از آن حالت جذبه که محو آن طلعت بی مثال و مستغرق در دريای تفکّر و تأمّل بودم بيدار نمود. در آن حين گوئی نعم و مواهب الهيّه را که خداوند قدير در کتاب مبين برای اهل جنّت مقدّرفرموده بچشم حقيقت احساس مينمودم و مصداق آيهء مبارکهء «لا يمسّنا فيها نصب و لا يمسّنا فيها لغوب» (فقره ای از آیه ۳۵ سوره فاطر بدین مضمون در اینجا رنجی به ما نمی رسد و در اینجا درماندگی به ما دست نمی دهد. آیه مبارکه) در نظرم مجسّم گرديد و حقيقت بيان «لا يسمعون فيها لغواً و لا تأثيماً الّا قيلاً سلاماً سلما» (آیات ۲۵-۲۶ سوره واقعه بدین مضمون در آنجا نه بیهوده ای می شنوند و نه سخنی گناه آلود. سخنی جز سلام و درود نیست. آیات مبارکه) مشهود آمد و ندای «دعويهم فيها سبحانک اللّهمّ و تحيّتهم فيها سلام و آخر دعويهم ان الحمد لله ربّ العالمين» (آیه ۱۰ سوره یونس بدین مضمون نیایش آنان در آنجا خدایا تو پاک و منزهی است و درودشان در آنجا سلام است و پایان نیایش آنان این است که الحمدلله بر پروردگار عالمین. آیه مبارکه) بگوش جان اصغاء گرديد . در آن شب خواب از عيونم متواری (پنهان شونده - در فارسی فراری) شد و دل از نغمات جان پرور حضرتش متلذّذ گرديد وجان و وجدان از ترنّمات معنويّه اش حين نزول آيات قيّوم الاسماء اهتزاز جديد حاصل نمود. در خاتمهء هر بيان آن مولای عالميان به اين آيهء مبارکه ناطق «سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا يصفون و سلام علی المرسلين و الحمد لله ربّ العالمين» (مضمون بیان مبارک: پاک و منزه است پروردگار از آنچه وصف می گردد. سلام بر مرسلین و حمد بر پروردگار عالمین) .
و باز ملّا حسين شهادت ميدهد «اين امر چنان ناگهانی و صاعقه آسا بر من القاء گرديد که ارکان وجودم را متزلزل نمود و انوارش ديدگانم را خيره ساخت و قوّهء سحر انگيزش روح و روانم را مسخّر کرد و هيجان و وحشت و انقلاب و اعجابی شديد در من نمودار شد. حالتی از سرور و اطمينان دست داد که از توصيف خارج است - گوئی ماهيّت وجودم تغيير نمود و ضعف و خوف و ناتوانيم که خود را از تحرير و حرکت عاجز مشاهده مينمودم به قدرت و قوّت تبديل گرديد و در خويشتن روح شهامت و شجاعتی احساس نمودم که اگر جميع قوای عالم بمخالفت من بر ميخاست يک تنه مقاومت و ايستادگی توانستم نمود. جهان را چون مشتی خاک در کفّ خويش اسير يافتم و ندای ملائکهء آسمانی را در قلب و فؤاد استماع نمودم که به اهل عالم صلا ميزد که ای خفتگان بيدار شويد و ای غافلان هشيار گرديد صبح هدايت طالع شده و آفتاب حقيقت ساطع گشته ابواب رحمت الهی باز است داخل شويد و خود را از اين عنايت و موهبت محروم منمائيد».
آنچه بالاخصّ مايهء اعتلاء و نورانيّت آن ليلهء عظيمه ميباشد همانا نزول تفسير سورهء مبارکهء يوسف است که به قيّوم الاسماء موسوم و «اوّل و اعظم و اکبر» کتب دور بيان محسوب است. از مطالعهء صفحات اوّليّهء اين سِفر (کتاب) جليل که سورهء اوّل آن در همان ليلهء اظهار امر مبارک که فخر ليالی و ايّام است عزّ نزول يافته همچنين از ملاحظهء شرح و توصيفی که از لسان ملّا حسين صادر شده عظمت و رفعت اين اعلام کريم واضح و مشهود ميگردد. («اول و اعظم و اکبر» از حضرت بهاءالله در ایقان است. بیان مبارک در ایقان) (قیوم الاسماء از سایت کتابخانه افنان سوره اول قیوم الاسماء سوره ملک است)( قیوم الاسماء از ریاض اللغات: نام تفسیری است که حضرت ربّ اعلیٰ بر سورهٴ يوسف مرقوم فرمودند و به تفسیر احسن القصص نیز معروف است (به احسن القصص در اعلام جلد ١ مراجعه شود) و يوسف بحساب جمّل (ابجد) و برابر قیّوم و مساوی ١٥٦ است. اين تفسیر ، خود ١١١ سوره به تعداد آيات سورهٴ يوسف دارد و اوّلین سورهٴ آن بنام سورة المُلک در شب اظهار امر در بیت مبارک برای جناب ملاّ حسین عزّ نزول يافت و بقیّه بعداً نازل گرديد.)
ديگر آثار مضيئهء اين ليلهء مقدّسه مبدأ کور جديد و عصر مجيد جلوهء اين حقيقت متعاليه است که دعوی مبارک ندای الهی و وحی سماوی است که انبياء و رسل كلّاً از قبل بدان بشارت داده و آن مطّلع انوار صاحب دو مقام فخيم و دو رسالت عظيم يکی تشريع شريعت مستقلّ و ديگری تبشير و اعلان ظهوری اکمل و اتمّ از ظهور خود که متعاقباً اشراق خواهد فرمود ميباشند.
ديگر خطابات عظيمه به ملوک و ابناء ملوک و انذارات و ابلاغات مهيمنه به سلطان زمان محمّد شاه قاجار.
ديگر بيانات نصحيّه و كلمات قهريّه خطاب به حاجی ميرزا آقاسی وزير اعظم که ميفرمايد «يا وزير الملک خف عن الله الّذی لا اله الّاهو الحقّ العادل و اعزل نفسک عن الملک فانّا نحن قد نرث الارض و من عليها باذن الله الحکيم» (مضمون بیان مبارک: ای وزیر، از خداوندی که پروردگاری جز او نیست بترس و از شاه و مقامت کناره گیر. به اذن خداوندِ حکیم - زمین و هر کس در آن است را به ارث می بریم).
و همچنين خطابات منزله به ملوک و زمامداران عالم و بيان عظمت و حقّانيّت امر مبارک و عدم ثبات قدرت و سطوت ظاهرهء آنان و دعوت كلّ به قيام و نصرت دين الله بقوله العزيز «يا معشر الملوک و ابناء الملوک ان انصرفوا عن ملک الله جميعکم» (مضمون: ای شاهان و شاهزادگان از سلطنت روی گردانید) همچنين «بلّغوا آياتنا الی التّرک و ارض الهند و ما وراء ارضها من مشرق الارض و غربها» (مضمون: آیات ما را به ترک و سرزمین هند و ورای آن در مشرق و مغرب زمین ابلاغ کنید).
با اين اعلام تاريخی عصری که تاج وهّاج اعصار و قرون است آغاز گرديد و اوّلين انوار ساطعهء ظهور قلب مطهّر نفسی را که از قلم اعلی در کتاب مستطاب ايقان به بيان «لولاه ما استوی الله علی عرش رحمانيّته و ما استقرّ علی کرسيّ صمدانيّته» توصيف گرديده تقليب نمود. (مضمون بیان حضرت بهاءالله از ایقان: اگر او نبود خداوند بر عرش رحمانیش جالس نمی شد و بر کرسی صمدانیتش نمی نشست. بیان مبارک از ایقان)
پس از اين تاريخ و قبل از انقضای چهل روز هفده نفس مقدّس ديگر بتدريج در ظلّ لوای امر الله وارد شدند و عدد حروف حيّ (حی مطابق حروف ابجد برابر ۱۸ است) تکميل گرديد. اين ذوات نورانيّه در اثر سعی و مجاهدت و دعا و مساهرت (شب زنده داری) بعضی به سائقهء فطرت اصليّه و برخی درعالم مکاشفه و جمعی در حال توجّه و مراقبه و پاره ای در اثر رؤيای صادقه بمطلوب خويش راه يافتند و به ديار محبوب شتافتند.
آخرين نفس مقدّسی که نامش در لوح محفوظ مسطور و در سلک حروف حيّ محشور گرديد عالم کامل و نحرير (خردمند) جليل جناب قدّوس بود که در آن زمان بيست و دو سال از عمر مبارکش ميگذشت و نَسَبش به حضرت امام حسن عليه السّلام ميرسيد و از اعظم و اقدم تلاميذ سيّد کاظم رشتی اعلی الله مقامه محسوب ميگرديد.
قبل از جناب قدّوس جناب طاهره بشرف ايمان فائز گرديد و او تنها امه ای از اماء رحمن بود که در عداد حروف بيانيّه در آمد و به اين مقام اعزّ اسنی مفتخر گرديد و نيز يگانه نفسی بود که بر خلاف ساير حروف حيّ بمحضر مبارک حضرت اعلی تشرّف حاصل ننمود. طاهره از خاندانی مشهور و در فضل و کمال و صباحت و جمال مشارٌ بالبنان بود. طبعی سرشار و بيانی طليق و روحی پر انجذاب و افکاری بديع و نظری وسيع داشت. از لسان عظمت بلقب طاهره ملقّب گرديد و از جانب سيّد کاظم رشتی استاد والا مقام خويش به «قرّة العين» مخاطب شد. (طلیق از ریاض اللغات: (از : ط ل ق) آزاد ˗ رها شده ˗ اسیر يا بردهٴ آزاد شده ˗ خَرَجَ مِنَ السِّجْنِ حُرّاً طَلِیْقاً: خارج شد از زندان کاملاً آزاد(يا) از زندان آزاد و رها شد ˗ ايضاً طَلِیْقُ اللِّسَان: فصیح و زبان آور يا خوش بیان و شیرين در کلام ˗ طَلِیْقُ الْوَجْه : خوشرو و بشّاش يا با چهرهٴ روشن و باز ˗ طَلِیْقُ الْیَد (يا) طَلِیْقُ الْیَدَيْنِ: مرد گشاده دست و سخی يا دست ودل باز و کريم ˗ طَلِیْقُ الْا)
اين امهء موقنه در اثر زيارت حضرت اعلی در عالم رؤيا در حينی که هنوز مراحل عمرش به سی نرسيده بود به امر مبارک اقبال نمود و بکمال شهامت و شجاعت باعلاء كلمة الله و نشر نفحات الله پرداخت و امر الهی را پرتوی ابدی و روشنی سرمدی بخشيد.
اين حروف بيانيّه که در الواح و آثار منزله به «حروف اوّليّهء منبعث از نقطهء اولی» و «مکمن اسرار الهی» و «عيون ساريه از منبع فيض رحمانی» (ترجمه ) موصوف و در قرآن مجيد به بيان «و جاء ربّک و الملک صفّاً صفّا» (آیه ۲۲ سوره فجر بدین مضمون و پروردگارت و فرشتگان صف در صف آیند. آیه مبارکه) منعوت گرديدند و حضرت اعلی آنانرا در کتاب مستطاب بيان به مقام «اقرب اسماء... الی الله» ستوده و آن نفوس مقدّسه را انوار ساطعه از فجر حقيقت که «لم يزل و لايزال نزد عرشِ حقّ ساجد بوده و هستند» خطاب فرموده اند. و در مکاشفات يوحنّا به «پيران» که «در حضور خدا بر تختهای خود جالس» و «بجامه های سفيد آراسته» و به «اكليلی از طلا» مکلّل ميباشند مذکور شده اند (فقره ای از مکاشفات یوحنا ۴:۴. آیات مبارکه) قبل از تشتّت در بلاد به محضر مبارک حضرت اعلی احضار شدند و آن وجود مقدّس در حين توديع (وداع - خداحافظی) هر يک را به شطری مأمور و به وظيفه ای مخصوص جهت ابلاغ كلمة الله منصوب فرمودند و بعضی را اجازهء معاودت به اوطان خويش عنايت نمودند تا در همان ديار به تبشير امر پروردگار پردازند. در اين شرفيابی هيكل مبارک عظمت مقام و اهمّيّت مسؤليّت آن جنود مجنّده (آراسته از نظر نظامی) را خاطرنشان ساختند و امر فرمودند که به نهايت حکمت و اعتدال ناس را به شريعهء ربّانيّه دعوت نمايند و بيانات حضرت روح خطاب به حواريّون آن حضرت را متذکّر شدند و رفعت و جلالت يوم بديع را گوشزد فرمودند و آنان را انذار نمودند مبادا از طريق حقّ منحرف شوند و از دخول در ملکوت ممنوع گردند.
قلوب را مطمئن فرمودند که اگر در اجراء تعاليم الهی قيام کنند حقّ تعالی ايشان را به عين عطوفت ملحوظ و به خلعت «و نجعلهم ائمّةً و نجعلهم الوارثين» (فقره ای از آیه ۵ سوره قصص بدین مضمون و آنان را پیشوایان مردم گردانیم و ایشان را ورّاث زمین کنیم. آیه مبارکه) مفتخر و متباهی خواهد ساخت و توجّه آنان را به حقيقتی اعظم و ظهوری افخم و اکرم از ظهور خود معطوف ساختند و نصيحت فرمودند که خود را برای آن يوم جليل مهيّا نمايند.
بقدرت و عظمت مظاهر الهيّه در ادوار سابقه اشاره فرمودند و غلبه و تفوّق ابراهيم را بر نمرود و موسی را بر فرعون و مسيح را بر قوم يهود و حضرت رسول اکرم پيغمبر اسلام را بر قبائل عرب بيان نمودند و فرمودند در اين دور مبارک نيز فتح و فيروزی نصيب اوليای الهی است.
و از بين حروف حيّ جناب ملّا حسين را به مأموريّت خاصّ و رسالت مخصوص مخصّص داشتند و تأييد فرمودند که عهد الهی با وی بسته شده و به او امر فرمودند در مقابله با علماء جانب صبر و شکيبائی را رعايت نمايد و بصوب (جهت) طهران عزيمت کند و باجمل بيان و ابدع تبيان به رمز مصون و سرّ مخزون که در آن مدينه مودوع و مکنون و «پرتوش شيراز و حجاز را منوّر خواهد ساخت» اشاره فرمودند.
اين ارواح مجرّده که چون نجوم بازغه حول آن مرکز انوار سيّار و با نفس مقدّس حضرت باب واحد اوّل دور بيان (واحد مطابق حروف ابجد برابر ۱۹ است. حضرت اعلی کلمه واحد را به هر دو معنا: یعنی واحد به معنای «یک » و ابجدش «۱۹» در آثارشان بکار می برند) را تشکيل ميدادند پس از استماع نصايح مبارک با عزمی راسخ و قلبی مطمئن و روحی سرشار و تصميمی خلل ناپذير در تنفيذ نوايای مقدّسه و انجام مأموريّت عظيم خويش قيام نمودند و با ثبات و استقامتی بی نظير در سراسر ايران منتشر گشتند و در مقابل سيل حوادث و مخالفت دشمنان که در قلع و قمع بابيان صف آرائی کرده بودند مقاومت کردند و در اثر افعال و اعمال عاشقانهء خويش صفحات درخشانی در تاريخ امر الله مفتوح و شور و نشور و هنگامه و آشوبی بلند نمودند که زلزله در اقطار عالم افکند و آوازه و ولوله اش در عواصم مهمّهء بلاد غرب اروپا طنين انداز گرديد.
حضرت باب از جانب پدر و مادر از سلالهء حضرت فاطمه صلواة الله عليها بودند و نسبشان به حضرت امام حسين عليه السّلام که در بين ائمّهء اطهار و اوصيای حقّهء حضرت رسول اکرم مقام رفيع و رتبت شامخی را حائزند ميرسد.
آن حضرت پس از اعزام حروف حيّ با نهايت بی صبری و اشتياق مترصّد وصول اخبار مسرّت انگيز از جانب ملّاحسين فرستادهء محبوب خويش بودند تا آنکه مژدهء تشرّف آن پيک امين و بندهء خالص حضرت ربّ العالمين بساحت مبارک حضرت بهاءالله بشيراز واصل شد و قلب حضرت باب را مالامال سرور و ابتهاج نمود. آنگاه با روحی مستبشر و و فؤادی مستريح در تاريخ شعبان ١٢٦٠ هجری قمری مطابق با سپتامبر ١٨٤٤ ميلادی بموجب وعود و اخبار اسلامی عزم طواف بيت الله و زيارت بقاع متبرّکه فرمودند و در نوزدهم ماه رمضان ( اکتبر ١٨٤٤) به معيّت جناب قدّوس که ايشان را برای خدمات عظيمهء آتيه تربيت و آماده می فرمودند از بوشهر با کشتی شراعی (بادبانی) به جانب مقصد روانه شدند.
سفر دريا بيش از يک ماه بطول انجاميد تا آنکه به جدّه نزول اجلال نمودند و لباس احرام در بر کردند و سوار بر جمل عازم مکّهء معظّمه گشتند و در اوّل ماه ذی الحجّهء ١٢٦٠ (١٢ دسامبر ١٨٤٤ ميلادی) بدان نقطه ورود فرمودند و جناب قدّوس که مهار مرکوب را در دست داشت همراه مولای خويش پياده به آن مقام مقدّس رو آور گرديد. (احرام از ریاض اللغات: لباس حجّ است و آن برای مردان دو قطعه پارچهٴ دوخته نشده تمیز میباشد که يکی را مانند لُنگ بر کمر میبندند و ديگری را بر دوش میاندازند.)
و چنانکه در تاريخ مضبوط است در يوم عرفه (روز نهم ذیحجه) حضرت باب تمام روز را به دعا و مناجات بر گزار نمودند و در يوم نحر (عید قربان) به منی تشريف بردند و طبق آداب و شعائر مخصوصه نوزده گوسفند قربانی فرمودند: نه رأس به اسم مبارک خودشان و هفت رأس به نام قدّوس و سه رأس به نام خدمتکار حبشی که در رکاب مبارک حرکت مينمود. سپس به معيّت ساير حجّاج بدور کعبه طواف نموده و مراسم و مناسک حجّ را باتمام رسانيدند. (عرفه از ریاض اللغات: اسم کوهی است در ٩ يا ١٢ میلی مکّه که محلّ توقّف حاجیان در روز عَرَفَة میباشد و يَوْمُ عَرَفَة روزِ نُهم ذو الحجّة است که حاجیان در عَرَفَات و بر دامنهٴ کوه عَرَفَة جمع میشوند (نوشته اند که از آنجهت عَرَفَة نامیده شده که در آنمحلّ آدم و حوّا با هم معارفة نمودند و يکديگر را شناختند و يا بقولی جبرئیل در آن محلّ مناسک و اعمال حجّ را به حضرت ابراهیم تعلیم داد و از ايشان پرسید که آموختی؟ و حضرت ابراهیم فرمود عَرَفْتُ يعنی دانستم) (جمع : عَرَفَات ˗ اقرب الموارد ˗ سجلّ اسماء العرب).
سفر حضرت باب به حجاز با دو واقعهء خطيره که واجد اهمّيّت مخصوص است توأم و مقارن ميباشد. اوّل اظهار امر و اتمام حجّت به ميرزا محيط کرمانی که يکی از پيروان و طرفداران معروف مکتب شيخيّه محسوب ميگرديد. مشارٌ اليه بقدری مغرور و بمراتب علميّهء خويش متّکی و مطمئن بود که حتّی خود را ملزم به اتّباع از حاج محمّد کريم خان خصم لدود امر الله (دشمن سر سخت) که پس از صعود سيّد کاظم رشتی اعلی الله مقامه رياست و قيادت شيخيّه را احراز نموده بود نمی شمرد و داعيهء استقلال و مرجعيّت خاصّ در سر داشت. ( میرزا محیط کرمانی از ریاض اللغات: از مشاهير شيخيه و شاگرد سيّد کاظم رشتی بود که ادّعای رهبری شيخيّه را داشت ولی اين منصب به حاجی مُحَمَّد خان کرمانی رسيد. حضرت باب در سفر حجّ امر خود را صريحاً به او اعلان فرموده و صحيفه بين الحرمين را بين مکّه و مدينه در جواب سؤالات او نازل فرمودند. او که در ظاهر اظهار ايمان کرده بود باطناً اعراض نموده به معاندت پرداخت. او در زمان اقامتِ حضرت بَهاءُالله در بغداد توسّط شاهزاده کيوان ميرزا به حضرتِشان پيغام فرستاد که ميخواهد خفيّاً به حضورآن حضرت برسد. حضرت بَهاءُالله با ملاقات او با اين شرط موافقت فرمودند که مخفيانه نباشد. او جرأت ننموده همانروز به محلّ خود در کربلا باز گشت و به محض ورود مريض شد و سه روز بعد در گذشت. برای اطّلاع بيشتر به کتاب مطالع الانوار مراجعه شود.) - ( از قرار حاج کریم خان اولین شخصی است که بر علیه امر مبارک ردیه نوشته و این قلم فرسایی را مرتبا تا آخر عمر ادامه داده است. حاج محمد کریم خان از ویکی پدیا) لازم به ذکر نیست که این دو شخص متفاوت هستند).
حادثهء ثانی ارسال توقيعی بوسيلهء جناب قدّوس به شريف مکّه و دعوت وی بشريعهء الهی است. در آن حين شريف مذکور چنان سر گرم امور مادّی و مقاصد و مآرب نفسانی خويش بود که از درک عظمت امر الله و اجابت ندای الهی محروم ماند. ولی هفت سنه بعد طيّ مذاکرات و مقاولاتش (گفت و شنود) با حاجی نياز نامی از اهل بغداد از جريان امر و شهادت حضرت باب مستحضر گرديد و بکمال توجّه و دقّت شرح حوادث و مصائب مبارک را استماع نمود و از اين فاجعهء مولمه اظهار نهايت تأسّف وانزجار کرد.
پس از اتمام مناسک حجّ حضرت باب به مدينهء طيّبه توجّه فرموده و از آنجا مجدّداً به جانب جدّه و از آن طريق به بوشهر معاودت نمودند. پس از ورود به آن شهر جناب قدّوس همسفر و حواری خويش را از محضر مبارک مرخّص و آخرين توديع خود را به آن دلدادهء محبّت الله انجام دادند و ايشان را مطمئن فرمودند که بزيارت محبوب و درک لقای مقصود فائز خواهد گرديد و نيز اخبار نمودند که به تاج پر افتخار فدا در سبيل حضرت کبرياء متوّج خواهد شد و پس از ايشان آن وجود مبارک نيز بنفسه المقدّس شربت شهادت را از يد اعداء خواهند نوشيد و بملکوت ابهی خواهند شتافت.
خبر معاودت حضرت باب به موطن اصلی خويش در تاريخ صفر ١٢٦١ ( فوريه - مارچ ١۸۴۵) جوش و خروش غريبی در بين ناس ايجاد نمود و خطّهء ايران را منقلب و متزلزل ساخت. از طرف ديگر تشتّت و قيام پيروان آن حضرت در تبليغ و اعلاء كلمهء الهيّه مايهء اشتعال نار موقده گرديد و در مدّتی کمتر از دو سنه انظار دوست و دشمن متوجّه اهمّيّت و عظمت امر مبارک شد. آتش ضغينه و بغضا برافروخت و نايرهء تدمير و تکفير زبانه کشيد. حسّ وحشت و حسد و نفرت و کينهء شديد در صدور سفلهء ناس (اشخاص پست و زبون) ايجاد گرديد. و چون داعيهء حضرت انتشار يافت و بوضوح پيوست که آن حضرت نه تنها خود را باب امام غائب بلکه صاحب مقامی اعلی و اعظم از مقام صاحب الزّمان شمرده و خويشتن را مبشّر امری افخم و اجلّ از ظهور خويش دانسته و بکمال قدرت و سطوت سکّان مملکت از وضيع و شريف حتّی ملوک و ابناء ملوک را در سراسر عالم به ترک دنيا و اتّباع از تعاليم مقدّسه اش دعوت ميفرمايد و خود را وارث ارض و آنچه در او است ميخواند و نفوس را به شريعتی که اصول و احکام و مبادی اجتماعی آن مغاير با حدود و شؤون و عقايد مسلّمهء ناس است دعوت ميکند علماء و رؤسای روحانی به پشتيبانی سلطان مملکت و ارکان دولت و عن ورائهم (پشت سرشان) تودهء عظيم ملّت کثلّة واحده (جمعیت واحد) قيام نمودند و با يکديگر هم عهد و همداستان شدند که بجميع قوی بر قلع و قمع شجرهء امر الله برخيزند و نهضت مقدّسی که مؤسّس آن را ملحد و غاصب و مدّعی کاذب ميشمردند محو و نابود نمايند.
نظرات
ارسال یک نظر