لوح ملاح القدس را بخوانيد تا بحقيقت پي بريد و ملاحظه نمائيد كه جمال مبارك وقايع آتيه را از پيش بتمامه خبر دادند. انّ فى ذلک لعبرة للمبتبصّّرين و موهبة للمخلصين. - حضرت عبدالبهاء
Study the Tablet of the Holy Mariner that ye may know the truth and consider that the Blessed Beauty hath fully foretold future events. Let them who perceive take warning. Verily in this is a bounty for the sincere! - Abdul-Baha
هو العزیز المحبوب
He is the Gracious, the Well-Beloved!
یا ملّاح القدس
احضر سفینة البقآء فی الملأ الأعلی
فسبحان ربّی الأبهی
O Holy Mariner!
Bid thine ark of eternity appear before the Celestial Concourse,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
ای سفینه ران مقدس! سفینه بقاء را در ملاء اعلی حاضر کن. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
ثمّ امسکها علی بحر القدم ببدیع من الأسمآء
فسبحان ربّی الأبهی
Launch it upon the ancient sea, in His Name, the Most Wondrous,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و به اسمی از اسماء بدیع در بحر قِدم روانه نما. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
ثمّ رکّب علیها هیاکل الرّوح باسم اللّه العلیّ الأعلی
فسبحان ربّی الأبهی
And let the angelic spirits enter, in the Name of God, the Most High.
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و بر آن هیاکل روح (فرشتگان) را به اسم خداوند بلند مرتبه سوار کن. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و اطلق زمام الفلک لتجری علی قلزم الکبریآء
فسبحان ربّی الأبهی
Unmoor it, then, that it may sail upon the ocean of glory,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و سفینه را از لنگرگاه آزاد کن تا بر بحر کبریاء شناور گردد. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
لیصل اهلها الی مواقع القرب فی مکمن البقآء
فسبحان ربّی الأبهی
Haply the dwellers therein may attain the retreats of nearness in the everlasting realm.
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
تا شاید اهل آن به مکان های قرب در عالم بقاء وصول یابند. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و اذ اَوْصَلتهم الی شاطئ القدس ساحل اللّجج الحمرآء
فسبحان ربّی الأبهی
Having reached the sacred strand, the shore of the crimson seas,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و زمانی که آنها را به ساحل قدس، ساحل دریای حمراء رسانیدی. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
فأخرجهم من الفلک فی هذا المقام الألطف الأخفی
فسبحان ربّی الأبهی
Bid them issue forth and attain this ethereal invisible station,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
آنها را از فُلک در این مقام لطیف و پنهان خارج کن. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و هذا مقام فیه تجلّی اللّه بنار الجمال فی سدرة البقآء
فسبحان ربّی الأبهی
A station wherein the Lord hath in the Flame of His Beauty appeared within the deathless tree;
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و این مقامی است که خداوند به نار جمالش در درخت بقاء تجلَی فرمود. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و فیه خلعت هیاکل الأمر نعل النّفس و الهوی
فسبحان ربّی الأبهی
Wherein the embodiments of His Cause cleansed themselves of self and passion;
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و در آن (مقام) هیاکل امر، نفس و هوی را با آتش افکندند. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و فیه یطوف موسی العزّ بجنود البقآء
فسبحان ربّی الأبهی
Around which the Glory of Moses doth circle with the everlasting hosts;
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و در(محیط) آن عزَت حضرت موسی با جنودِ بقاء طواف می نماید. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و هذا مقام خرجت فیه ید اللّه من ردآء الکبریآء
فسبحان ربّی الأبهی
Wherein the Hand of God was drawn forth from His bosom of Grandeur;
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و این مقامی است که ید الهی از ردای کبریایش خارج شد. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و هذا مقام لن تتحرّک فیه سفینة الأمر ولو یقرأ علیها کلّ الأسمآء
فسبحان ربّی الأبهی
Wherein the ark of the Cause remaineth motionless even though to its dwellers be declared all divine attributes.
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و این مقامی است که سفینه امر در آن بی حرکت است با اینکه بر ساکنین آن کل اسماء خوانده شود. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
یا ملّاح علّم اهل السّفینة ما علّمناک خلف حجبات العمآء
فسبحان ربّی الأبهی
O Mariner! Teach them that are within the ark that which we have taught thee behind the mystic veil.
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
ای سفینه ران! به ساکنین سفینه آنچه را که در ورای حجبات عماء به تو آموختم، بیاموز. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
لئلّا یتعطّلوا فی البقعة المبارکة البیضآء
فسبحان ربّی الأبهی
Perchance they may not tarry in the sacred snow-white spot,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
تا شاید در بقعه مبارک بیضاء معطَل نمانند. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و یطیروا بأجنحة الرّوح الی المقام الّذی قدّسه اللّه من الذّکر فی ممالک الانشآء
فسبحان ربّی الأبهی
But may soar upon the wings of the spirit unto that station which the Lord hath exalted above all mention in the worlds below,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
تا به بال های روح به سوی مقامی که خداوند آن را از ذکر عوالم انشاء (آفریده شده) منزَه فرموده پرواز نمایند. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و یتحرّکوا فی الهوآء کطیور القرب فی جبروت اللّقآء
فسبحان ربّی الأبهی
May wing through space even as the favored birds in the realm of eternal reunion;
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
تا بمثل پرندگان قرب در عالم لقاء حرکت نمایند. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و یطّلعوا بالأسرار فی لجج الأنوار
فسبحان ربّی الأبهی
May know the mysteries hidden in the Seas of light.
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و به اسرار پنهان در دریاهای انوار آگاه شوند. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و قد قطعوا منازل التّحدید حتّی وصلوا الی مقام التّوحید فی مرکز الهدی
فسبحان ربّی الأبهی
They passed the grades of worldly limitations and reached that of the divine unity, the center of heavenly guidance.
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و منزل های تحدید (محدودیت های دنیوی) را طی کرده و به مقام توحید که مرکز هدایت است واصل شدند. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و ارادوا ان یصعدوا الی المقام الّذی جعله اللّه فوق مراتبهم
اطردهم الشّهاب الدّرّیّ من سکّان ملکوت اللّقآء
فسبحان ربّی الأبهی
They have desired to ascend unto that state which the Lord hath ordained to be above their stations. Whereupon the burning meteor cast them out from them that abide in the Kingdom of His Presence,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و اراده نموده بودند تا به مقامی که خداوند والاتر از مقام آنان قرار فرموده صعود کنند. شهاب درخشان، آنان را از سکَان ملکوت لقاء طرد فرمود. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و سمعوا لحن الکبریآء من ورآء سرادق الغیب فی مکمن السّنا
فسبحان ربّی الأبهی
And they heard the Voice of Grandeur raised from behind the unseen pavilion upon the Height of Glory:
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و لحن کبریاء را از ورای سراپرده غیب در مکمن سنا شنیدند. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
بأن یا ملئکة الحفظ ارجعوا هؤلآء الی مواقعهم فی ناسوت الانشآء
فسبحان ربّی الأبهی
“O guardian angels! Return them to their abode in the world below,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
که «ای ملائکه حفظ! آنها را به مکان خود در عالم ناسوت برگردانید. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
«لأنّهم ارادوا ان یطیروا فی الهوآء الّذی ما طارت فیه اجنحة الورقآء
فسبحان ربّی الأبهی
“Inasmuch as they have purposed to rise to that sphere which the wings of the celestial dove have never attained;
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
«که آنها اراده پرواز به فضایی را کرده اند که بالهای کبوتر (ناسوتی) بدان پر نکشیده. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و لن تتحرّک فیه سفائن الظّنون و لا افئدة اولی النّهی
فسبحان ربّی الأبهی
“Whereupon the ship of fancy standeth still which the minds of them that comprehend cannot grasp.”
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
«که بر آن سفینه های ظنون و قلوب صاحبان عقل حرکت ننماید». مقدس باد پروردگارِ ابهای من
حینئذ اخرجت حوریّة الرّوح رأسها من الغرفات العلیا
فسبحان ربّی الأبهی
Whereupon the maid of heaven looked out from her exalted chamber,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
در این وقت حوریه روح، سرش را از غرفات علیا بیرون آورد. مقدس باد پروردگار ابهای من
و اشارت بطَرَف حاجبها الی الملأ الأعلی
فسبحان ربّی الأبهی
And with her brow signed to the Celestial Concourse,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و به پیشانی خود اشاره نمود. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و اشرقت انوار جبینها من الأرض الی السّمآء
فسبحان ربّی الأبهی
Flooding with the light of her countenance the heaven and the earth,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و انوار جبینش زمین تا آسمان را روشن کرد. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و وقع اشراق الجمال علی اهل التّراب
فسبحان ربّی الأبهی
And as the radiance of her beauty shone upon the people of dust,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و اشراق جمالش بر اهل خاک افتاد. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
حینئذ اهتزّت هیاکل الوجود فی قبور الفنآء
فسبحان ربّی الأبهی
All beings were shaken in their mortal graves.
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
در این وقت هیاکل وجود در قبر های فناء به حرکت (لرزش) در آمدند. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
ثمّ نادت باللّحن الّذی ما سمعه اذن السّمع فی ازل الآزال
فسبحان ربّی الأبهی
She then raised the call which no ear through all eternity hath ever heard,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
سپس به لحنی ناله سر داد که هیچ گوشی از اوَلی که ابتدا ندارد آن را نشنیده. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و قالت تاللّه من لم یکن فی قلبه روایح الحبّ من الفتی العلویّ العراقیّ الأبهی
فسبحان ربّی الأبهی
And thus proclaimed: “By the Lord! He whose heart hath not the fragrance of the love of the exalted and glorious Arabian Youth,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و گفت: «قسم به خدا، آنکه در قلبش روایح عشق این جوان اعلای ابهای عراقی نیست». مقدس باد پروردگارِ ابهای من
لن یقدر ان یصعد الی رفرف الهآء فی هذا الجبروت الأقصی
فسبحان ربّی الأبهی
“Can in no wise ascend unto the glory of the highest heaven.”
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
«هرگز قادرِ به صعود به فراشِ هاء (های هُوَ) در جبروت اقصی نخواهد بود». مقدس باد پروردگارِ ابهای من
حینئذ امرت جاریة من جواریها
فسبحان ربّی الأبهی
Thereupon she summoned unto herself one maiden from her handmaidens,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
در این هنگام کنیزی از کنیزهای خود را امر کرد. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
فقالت انزلی من قصور البقآء علی هیکل الشّمس فی هذا الفضآء
فسبحان ربّی الأبهی
And commanded her: “Descend into space from the mansions of eternity,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و گفت: از قصرهای بقاء بر هیکل شمس در این فضا نازل شو. مقدس باد پروردگار ابهای من
ثمّ التفتی الیهم فیما اسرّوه فی سرایر سرّهم الأخفی
فسبحان ربّی الأبهی
“And turn thou unto that which they have concealed in the inmost of their hearts.
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و بسوی آنچه در قلوب خود مخفی نموده اند توجه کن. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
فان وجدت روایح القمیص من الغلام الّذی ستر فی سرادق النّور من ایادی الأشقیآء
فسبحان ربّی الأبهی
“Shouldst thou inhale the perfume of the robe from the Youth that hath been hidden within the tabernacle of light by reason of that which the hands of the wicked have wrought,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
«اگر روایح قمیص غلامی را که در ورای سراپرده نور به دست اشقیاء پنهان مانده بیابی. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
اذاً صیحی فی نفسک لیطّلع بذلک کلّ من سکن فی غرفات الفردوس من هیاکل الغنآء
فسبحان ربّی الأبهی
“Raise a cry within thyself, that all the inmates of the chambers of Paradise, that are the embodiments of the eternal wealth, may understand and hearken;
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
«ندائی در نفس برآور تا شاید جمیع ساکنین غرفه های بهشت در هیکل های غنا از آن مطَلع گردند. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و ینزلن کلّهنّ من غرف البقآء
فسبحان ربّی الأبهی
“That they may all come down from their everlasting chambers and tremble,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
«تا کلّ از غرفات بقاء نازل شوند. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و یقبّلن ارجلهم و ایدیهم لما طاروا فی هوآء الوفآء
فسبحان ربّی الأبهی
“And kiss their hands and feet for having soared to the heights of faithfulness;
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
«و پاها و دستان آنان را بخاطر پرواز به هوای وفا بوسه زن. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و لعلّ یجدن روایح المحبوب من قمیص هؤلآء
فسبحان ربّی الأبهی
“Perchance they may find from their robes the fragrance of the Beloved One.”
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
«تا شاید روایح محبوب را از قمیصشان بیابند. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
حینئذ اشرقت حوریّة القرب عن افق الغرفات کاشراق وجه الغلام من افق الرّدآء
فسبحان ربّی الأبهی
Thereupon the countenance of the favored damsel beamed above the celestial chambers even as the light that shineth from the face of the Youth above His mortal temple;
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
در آن وقت حوریه قرب از افق غرفات بمانند وجه غلام از افق رداء اشراق نمود. مقدس است پروردگارِ ابهای من
و نزلت بطراز اشرقت السّموات و ما فیها
فسبحان ربّی الأبهی
She then descended with such an adorning as to illumine the heavens and all that is therein.
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و (حوریه) به زیوری نازل شد که آسمانها و آنچه در آن است، منوَر شد. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
تحرّکت فی الهوآء و عطّرت کلّ الأشیآء فی اراضی القدس و السّنآء
فسبحان ربّی الأبهی
She bestirred herself and perfumed all things in the lands of holiness and grandeur.
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
در آن فضا حرکت کرد و جمیع اشیای اراضی قدس و سناء را معطَر نمود. مقدس باد پروردگار ابهای من
فلمّا بلغت الی المقام قامت کخطّ الاستوآء فی قطب البدآء
فسبحان ربّی الأبهی
When she reached that place she rose to her full height in the midmost heart of creation,
Glorified be my Lord, the all-Glorious!
وقتی به آن مقام در آمد، بمانند خط استوا در قطب بداء قیام نمود. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
ثمّ استنشقت منهم فی الزّمان الّذی ما یجری علیه حکم الابتدآء و لا ذکر الانتهآء
فسبحان ربّی الأبهی
And sought to inhale their fragrance at a time that knoweth neither beginning nor end.
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و در زمانی که بر آن حکم اول و آخر جاری نیست، به دنبال استنشاق آنان بود. مقدس باد پروردگار ابهای من
و ما وجدت منهم ما ارادت و هذا من القصص العلیا
فسبحان ربّی الأبهی
She found not in them that which she did desire, and this, verily, is but one of His wondrous tales.
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و آنچه می خواست در آنان نیافت، و این از قصص علیاست. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
ثمّ صاحت و ضجّت و رجعت الی مقامها فی قصرها الأسمی
فسبحان ربّی الأبهی
She then cried aloud, wailed and repaired to her own station within her most lofty mansion,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
سپس ناله و ندبه نمود و به مقام خود در قصر رفیع خود مراجعه نمود. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
ثمّ تکلّمت بکلمة سرّیّة خفیّة تحت لسانها الأحلی
فسبحان ربّی الأبهی
And then gave utterance to one mystic word, whispered privily by her honeyed tongue,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
سپس به کلمه ای سرَی به زبانِ شیرینِ خود زمزمه نمود. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و نادت بین الملأ الأعلی و حوریّات البقآء
فسبحان ربّی الأبهی
And raised the call amidst the Celestial Concourse and the immortal maids of heaven:
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
و بین ملاء اعلی و حوریَات بقاء ناله سر داد. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
تاللّه ما وجدت من هؤلآء المدّعین من نسمات الوفآء
فسبحان ربّی الأبهی
“By the Lord! I found not from these idle claimants the breeze of Faithfulness!
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
«به حق قسم! نسیم وفا از این مدعیان نیافتم. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و تاللّه بقی الغلام فی ارض الغربة وحیداً فریداً بین ایادی الفسقآء
فسبحان ربّی الأبهی
“By the Lord! The Youth hath remained lone and forlorn in the land of exile in the hands of the ungodly.”
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
«قسم به خدا غلام، فرید و وحید در ارض غربت زیر دستان فاسقین گرفتار. مقدس باد پروردگار ابهای من
و بعد ذلک صرخت فی نفسها بصریخ صرخ و تزلزل الملأ الأعلی
فسبحان ربّی الأبهی
She then uttered within herself such a cry that the Celestial Concourse did shriek and tremble,
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
سپس، در نفس خود فریادی بر آورد که ملاء اعلی از آن ناله بلرزش در آمد. مقدس باد پروردگارِ ابهای من
و وقعت علی التّراب و ماتت کأنّها دُعیت و اجابت من دعاها فی لاهوت العمآء
فسبحان من خلقها من جوهر الحبّ فی قطب الجنّة العلیا
And she fell upon the dust and gave up the spirit. It seemeth she was called and hearkened unto Him that summoned her unto the Realm on High.
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
Glorified be He that created her out of the essence of love in the midmost heart of His exalted paradise!
Glorified be my Lord, the All-Glorious!
بر زمین افتاد و جان داد. مثل آنکه احضارش را به لاهوت عماء اجابت نمود. مقدس باد آنکه خلقش از جوهر عشق در قطب بهشت علیا بود.
خرجت من الغرفات الحوریّات الّتی ما وقع علی جمالهنّ عین احد من اهل الجنان العلیا
فسبحان ربّنا الأعلی
Thereupon the maids of heaven hastened forth from their chambers, upon whose countenances the eye of no dweller in the highest paradise had ever gazed.
Glorified be our Lord, the Most High!
حوریاتی که چشم احدی از اهل بهشت علیا بدانها نیفتاده، از غرفات خود بیرون دویدند.
مقدس باد پروردگارِ اعلای ما
و اجتمعن علیها وجدن جسدها مطروحاً علی الغبرآء
فسبحان ربّنا الأعلی
They all gathered around her, and lo! they found her body fallen upon the dust;
Glorified be our Lord, the Most High!
و جسدش را بر روی خاک یافتند و به دورِ او جمع شدند. مقدس باد پروردگارِ اعلای ما
فلمّا شاهدن حالها و علمن حرفاً من قصص الغلام عرّین رؤسهنّ و شققن ثیابهنّ و لطمن علی وجوههنّ و بدّلن عیشهنّ و بکین بعیونهنّ و ضربن بأیدیهنّ علی خدودهنّ و هذا من المصایب الخفیّة الکبری
فسبحان ربّنا العلیّ الأعلی
And as they beheld her state and comprehended a word of the tale told by the Youth, they bared their heads, rent their garments asunder, beat upon their faces, forgot their joy, shed tears and smote with their hands upon their cheeks, and this is verily one of the mysterious grievous afflictions—
Glorified be our Lord, the Most High!
هنگامی که حال او را مشاهده نمودند و به حرفی از حکایات غلام مطَلع گشتند، رأس عریان نمودند، جامه پاره کردند و بر وجوه خود زدند و شادیشان مبَدل شد و چشمانشان گریان شد و پنجه بر گونه ها کشیدند، و این از مصائب خفی کبری است. مقدس باد پروردگارِ علیَِ اعلای ما
﴿ هو العجمّى الفارسى العراقى ﴾
چون اهل فُلك الهى باذن ملاّح قدسى در سفينه قِدَمى باسمى از اسما تشبّث نموده، بر بحر اسما روان گشتند و قطع مراحل تحديد نمودند كه شايد بيمن همّت سلطان تفريد بشاطى توحيد درآيند و از جام تجريد بنو شند، بارى باعانت ربّانى آن فُلك صمدانى بر آب حكمت روحانى حركت مينمود و سير ميفرمود تا بمقامى رسيدند كه اسم ساكن از اسم مجرى سبقت گرفت و غالب شد. لذا سفينهء روح سكون يافت و از حركت ممنوع گشت.
در اينوقت حكم محكم ربّانى از سماء قدس لا يزالى نازل شد و ملاّح بقا مأمور گشت كه حرفى از كلمه اخفى بر اهل فلك تعليم فرمايد تا باعانت غيبى از وادى حيرت نفسانى بگذرند و بفضاى با فضاى وحدت روحانى درآيند و بقاف بقاى جان و لقاى حضرت جانان و اصل شوند.
و چون اهل كشتى بكلمه دوست معنوى فائز گشتند فى الفور پَرِ معنى گشودند و در هواى قدسى پرواز نمودند. و بفضل الهى و رحمت سبحانى از عقبات نفس و هوى و دركات غفلت و عمى گذشتند. و در اين وقت نسايم رضوان از مكمن رحمان بر هياكلشان وزيد و بعد از طيران در هواى قرب الهى و سير مقامات معنو ى در محل امن و امان و منتهى وطن عاشقان نزول نمودند و سكّان آنمقام بخدمت و احسان قيام نمودند.
در اين وقت غِلمان (غلامان) باقى و ساقى قدسى خمر ياقوتى ابذال (بخشیدن) فرمود بقسمى سكر خمر معارف الهيه و كأس حكمت صمدانيّه جذب و و له آورد و از هستى خود و موجودات رستند و بجمال دوست دل بستند و قرنها و عهدها در آنمقام خوش روحانى و گلزار قدس رحمانى با كمال فرح و انبساط مسكن و مقر داشتند.
تا آنكه نسايم امتحان سبحانى و ارياح افتتان سلطانى از سباى امر لا يزالى بوزيد تا آنكه بجمال ساقى اشتغال نموده و از وجه باقى غفلت نمودند، بقسميكه ظل را شمس و اشباح را نور انگاشتند و قصد معارج اسم اعظم نموده اند كه در آن هوا طيران نمايند و بان مقعد و محل وارد شوند.
و چون عروج نمودند صرّافان الهى با مجل قدسى بامر مبرم ربانى بر ايشان نازل شدند و چون ارياح غلام معنو ى استشمام ننمودند جميع را منع نمودند. و بعد واقع شد آنچه در لوح محفوظ مسطور گشت.
پس اى ساكنان بساط حُب الهى و اى شاربان خمر رحمت صمدانى قرب جمال دوست را بدو جهان تبديل ننمائيد و از لقاى او بلقاى ساقى نپردازيد و از خمر علم و حكمت او بخمر جهل و غفلت دل مبنديد.
لب محل ذكر محبوبست اورا بآب كثيف ميالائيد و دل منزل اسرار باقيست او را بتوجه اشياء فانى مشغول نداريد. آب حيات از كوثر جمال سبحان جو ئيد نه از مظاهر شيطان.
بارى اين غلام فانى در منتهى مقام حُب دوستان الهى را ببدايع نصح احديه و جواهر حكمت سلطان صمديه متذكر مينمايد كه شايد نفسى قد مردى و مردانگى عَلَم نمايد و از قميص غفلت و شهوت بيرون آيد. و چون جمال منير دوست پاك و منير و مقدس در ارض حُب و انقطاع و ودّ و ارتفاع سير نمايد اقلاً اينقدر از انوار صبح جبين و ظهور يوم مبين اخذ نمايند كه ظاهر و باطن خود را متّحد نمايند. از علّو تجريد و سموّ توحيد و تنزيه كبرى و تقديس عظمى گذشتيم حال سعى بليغ و اهتمام منيع نمائيد كه اسرار باطن مخالف اعمال ظاهر و افعال ظاهر معارض اسرار باطن نباشد. و از انفاق جان در سبيل جانان گذشتيم بانفاق عدل و انصاف بر نفوس خود قيام نمايند.
آخر يعنى قميص حرص و آمال نفسانى از ثوب تقديس رحمانى ترجيح ميدهيد و نغمهء عندليب بقارا بصوت منكر فنا از اهل بغى و بغضا مبادله ميكنيد. فبِئس ما انتُم تستبدلون انّا للّه و انّا اليه راجعون (چه بد است این مبادله ای که می نمایند. از خدا آمدیم و بسوی او رجوع می نماییم) انشاء الله اميدواريم كه هياكل عزّ باقى بطراز قدسى و شئون الهى چون شمس صمدى روشن و لطيف و پاك و طاهر ظاهر شود. ليس هذا على الله بعزيز (و این برای خدا دشوار نیست. چندین آیه قرآنی به همین مضمون وجود دارد).
ABOUT THE TABLET
Study the Tablet of the Holy Mariner that ye may know the truth and consider that the Blessed Beauty hath fully foretold future events. Let them who perceive take warning. Verily in this is a bounty for the sincere! - Abdul-Baha
It was on the fifth of Naw-Rúz (1863), while Bahá’u’lláh was celebrating that festival in the Mazra‘iy-i-Vash shásh, in the outskirts of Baghdád, and had just revealed the “Tablet of the Holy Mariner,” whose gloomy prognostications had aroused the grave apprehensions of His Companions, that an emissary of Námiq Páshá arrived and delivered into His hands a communication requesting an interview between Him and the governor. - Shoghi Effendi
The “Four Valleys,” an epistle addressed to the learned Shaykh ‘Abdu’r-Raḥmán-i-Karkúkí; the “Tablet of the HolyMariner,” in which Bahá’u’lláh prophesies the severe afflictions that are to befall Him; the “Lawḥ-i-Ḥúríyyih” (Tablet of the Maiden), in which events of a far remoter future are foreshadowed; the “Súriy-i-Ṣabr” … -Shoghi Effendi
Already, as Nabíl has pointed out in his narrative, Bahá’u’lláh had, in the course of His discourses, during the last years of His sojourn in Baghdád, alluded to the period of trial and turmoil that was inexorably approaching, exhibiting a sadness and heaviness of heart which greatly perturbed those around Him. A dream which He had at that time, the ominous character of which could not be mistaken, served to confirm the fears and misgivings that had assailed His companions. “I saw,” He wrote in a Tablet, “the Prophets and the Messengers gather and seat themselves around Me, moaning, weeping and loudly lamenting. Amazed, I inquired of them the reason, whereupon their lamentation and weeping waxed greater, and they said unto me: ‘We weep for Thee, O Most Great Mystery, O Tabernacle of Immortality!’ They wept with such a weeping that I too wept with them. Thereupon the Concourse on high addressed Me saying: ‘…Erelong shalt Thou behold with Thine own eyes what no Prophet hath beheld.… Be patient, be patient.’ … They continued addressing Me the whole night until the approach of dawn.” “Oceans of sorrow,” Nabíl affirms, “surged in the hearts of the listeners when the Tablet of the Holy Mariner was read aloud to them.… It was evident to everyone that the chapter of Baghdád was about to be closed, and a new one opened, in its stead. No sooner had that Tablet been chanted than Bahá’u’lláh ordered that the tents which had been pitched should be folded up, and that all His companions should return to the city. While the tents were being removed He observed: ‘These tents may be likened to the trappings of this world, which no sooner are they spread out than the time cometh for them to be rolled up.’ From these words of His they who heard them perceived that these tents would never again be pitched on that spot. They had not yet been taken away when the messenger arrived from Baghdád to deliver the afore-mentioned communication from the governor.” -Shoghi Effendi
“That day,” wrote an eyewitness, describing the reaction of the community to the news of Bahá’u’lláh’s approaching departure, “witnessed a commotion associated with the turmoil of the Day of Resurrection. Methinks, the very gates and walls of the city wept aloud at their imminent separation from the Abhá Beloved. The first night mention was made of His intended departure His loved ones, one and all, renounced both sleep and food.… Not a soul amongst them could be tranquillized. Many had resolved that in the event of their being deprived of the bounty of accompanying Him, they would, without hesitation, kill themselves.… Gradually, however, through the words which He addressed them, and through His exhortations and His loving-kindness, they were calmed and resigned themselves to His good-pleasure.” For every one of them, whether Arab or Persian, man or woman, child or adult, who lived in Baghdád, He revealed during those days, in His own hand, a separate Tablet. In most of these Tablets He predicted the appearance of the “Calf” and of the “Birds of the Night,” allusions to those who, as anticipated in the Tablet of the Holy Mariner, and foreshadowed in the dream quoted above, were to raise the standard of rebellion and precipitate the gravest crisis in the history of the Faith.
Twenty-seven days after that mournful Tablet had been so unexpectedly revealed by Bahá’u’lláh, and the fateful communication, presaging His departure to Constantinople had been delivered into His hands, on a Wednesday afternoon (April 22, 1863), thirty-one days after Naw-Rúz, on the third of Dhi’l-Qa‘dih, 1279 A.H., He set forth on the first stage of His four months’ journey to the capital of the Ottoman Empire. -Shoghi Effendi
In Sámsún the Chief Inspector of the entire province, extending from Baghdád to Constantinople, accompanied by several páshás, called on Him, showed Him the utmost respect, and was entertained by Him at luncheon. But seven days after His arrival, He, as foreshadowed in the Tablet of the Holy Mariner, was put on board a Turkish steamer and three days later was disembarked, at noon, together with His fellow-exiles, at the port of Constantinople, on the first of Rabí‘u’l-Avval 1280 A.H. (August 16, 1863). In two special carriages, which awaited Him at the landing-stage He and His family drove to the house of Shamsí Big, the official who had been appointed by the government to entertain its guests, and who lived in the vicinity of the Khirqiy-i-Sharíf mosque. Later they were transferred to the more commodious house of Vísí Páshá, in the neighborhood of the mosque of Sulṭán Muḥammad. - Shoghi Effendi
ملاح القدس: نام یکی از الواح مبارکه حضرت بهاءالله است که در پنجم نوروز ۱۸۶۳ برابر ۱۲۷۹ هجری قمری، هنگامی که هیکل مبارک به مناسبت جشن نوروز در مزرعه وشاش در خارج بغداد تشریف داشتند نازل گردید. این لوح منیع در دو قسمت عربی و فارسی نازل شده و منظور از ملَاح القدس ذات مبارک است و در این لوح بتلویحات ادبیه شدائد و مصائب آتیه را اخبار فرموده اند که بسیار موجب حزن احباب و عشاق جمال اقدس ابهی گردید. - فرهنگ لغات منتخبه
يوم پنجم نوروز (١٨٦٣ميلادی مطابق با ١٢٧٩ هجری قمری) هنگامی که جمال اقدس ابهی در مزرعهء وشّاش حوالی بغداد ايّام عيد را برگزار ميفرمودند و لوح ملّاح القدس که در همان يوم از قلم مبارک عزّ نزول يافته قلوب احباب را در اثر اِخبار از وقايع ناگوار و مظلم مشوّش و غريق بحر احزان ساخته بود رسولی از جانب نامق پاشا وارد گرديد و نامهء والی را که در آن تقاضا شده بود حضرت بهاءالله با حکومت ملاقات فرمايند بمحضر مبارک تقديم داشت.
نبيل در تاريخ خود مينويسد در سنين اخيرهء اقامت بغداد جمال اقدس ابهی پيوسته در بياناتشان به ايّام شداد و قرب ظهور شدائد و افتتانات اشاره ميفرمودند و در آن احيان خاطر مبارک بنحوی افسرده و ملول بود که طائفين حول كلّاً از تأثّرات مبارک محزون و متأثّر بودند و در آن اوقات هيكل اقدس خوابی ديدند که از وقوع حوادث هائله ای حکايت ميکرد. آن رؤيا بيش از پيش موجب اضطراب و تشويش دوستان گرديد.
در اين باره لسان قدم در يکی از الواح می فرمايد: «رأيت بان اجتمعت فی حولی النّبيِّون و المرسلون و هم قد جلسوا فی اطرافی و كلّهم ينوحون و يبکون و يصرخون و يضجّون. و انّی تحيّرت فی نفسی فسئلت عنهم اذاً اشتدّ بکائهم و صريخهم. و قالوا لنفسک يا سرّ الاعظم و يا هيكل القدم و بکوا علی شأن بکيت ببکائهم و اذاً سمعت بکاء اهل ملأ الاعلی. و فی تلک الحالة خاطبونی و قالوا... سوف تری بعينک ما رآه احد من معشر النّبيّين... فصبراً صبراً يا سرّ الله المکنون و رمز المخزون... و کنت معهم فی تلک اللّيلة خاطبتهم و خاطبونی الی ان قرب الفجر.»
نبيل مينويسد چون لوح ملّاح القدس بصدای بلند تلاوت ميشد دريای احزان به موج می آمد و قلوب مستمعين مالامال غم و اندوه ميگرديد بطوری که جميع اصحاب دريافتند که عنقريب دفتر حوادث بغداد منطوی و فصل جديدی بجای آن مفتوح خواهد گرديد.
باری در يوم مذکور پس از تلاوت آن لوح امنع ابدع جمال قدم جلّ شأنه الاعظم به برچيدن خيام و معاودت به شهر امر فرمودند و در حينی که بجمع آوری خيمه و خرگاه مشغول بودند لسان عظمت به اين بيان ناطق «اين سراپردهها چون بساط فريبندهء عالم امکان است همين قدر که گسترده شد بايد منتظر انقضاء و انطواء آن بود». از اين بيان مبارک حاضرين متوجّه شدند که اين خيمه ها ديگر در آن سرزمين برپا نخواهد گرديد. هنوز برچيدن خيام اختتام نيافته بود که قاصد وارد و به تسليم پيام مبادرت نمود. - حضرت ولی امرالله، قرن بدیع
در آن ايّام بافتخار هر يک از مجاورين و طائفين حول، عرب و عجم، زن
و مرد، پير و برنا که در بغداد حضور داشتند از مخزن قلم اعلی لوح
مخصوص نازل و بخطّ مبارک عنايت گرديد و در اغلب آن الواح به ظهور
"عِجل" و "طيور ليل" اشاره فرمودند و مراد مبارک اخبار از مظاهر نفيی
بود که طبق اشارات لوح ملّاح القدس و دلالات رؤيای سابق الذّکر فاصله
قليل اعلام مخالفت برافراشتند و با افعال و اعمال خويش شديدترين
بحران را در تاريخ امر الله ايجاد نمودند.
از نزول لوح پر احتراق ملّاح القدس که بغتتاً از قلم مبارک صادر گرديد و
همچنين وصول فرمان حکومت داير بر حرکت باسلامبول بيش از بيست و
هفت روز نگذشته بود که جمال اقدس ابهی بعد از ظهر يوم چهارشنبه
سوم ذی القعده ١٢٧٩ هجری (مطابق با ٢٢ آوريل ١٨٦٣ ميلادی) و سی و دوم نوروز سلطانی نخستين مرحله از سفر چهار ماههء خود بمرکز حکومت
آل عثمان مبادرت فرمودند. - حضرت ولی امرالله، قرن بدیع
چون هيكل مبارک به بندر سامسون نزديک شدند و دريای سياه از درون
کجاوه مشهود گرديد برحسب استدعای ميرزا آقاجان لوحی بنام "لوح
هودج" از لسان قدم عزّ نزول يافت و در آن لوح منيع اشاراتی راجع به
بروز فتنهء عظيم و ظهور امتحانات و تمحيصات الهيّه موجود بود که آنچه
را که در لوح جديد النّزول ملّاح القدس از حوادث شديده پيش بينی
فرموده بودند تأکيد و تکميل ميکرد. - حضرت ولی امرالله، قرن بدیع
عيد نوروز سال ١٢٧٩ هجري قمري فرا رسيد و حضرت بهاءالله براي شركت در مراسم برگزاري ايام عيد و ملاقات دوستان به مزرعه خوش اب وهواي وشاش كه در اجاره آقا ميرزا موسي كليم بود و در حوالي دجله قرار داشت،تشريف بردند. سراپرده مبارك نصب شود و همه احبا رخصت تشرف حاصل نمودند. در همان ايام لوح ملاح القدس نازل شد واحبا از مطاوي آن لوح مبارك دريافتند كه وقايعي تازه درپيش است ولي بر آنها معلوم نبود كه چه واقع خواهد شد. چون روز پنجم نوروز فرا رسيد جمال قدم امر فرمودند سراپرده ها جمع شود واحبا به بغداد مراجعت نمايند … - عهد اعلی، جناب بالیوزی
لوح مبارک ملاّح القدس شامل دو قسمت است قسمتى از آن بلسان عربى و بخش ديگر بزبان فارسى است و تاکنون فقط قسمت عربى به انگليسى ترجمه و طبع شدهاست.
موضوع اصلی اين لوح مبارک در مسأله عهد و ميثاق و بيوفائى انسان نسبت بآن دور مىزند. مطالب آن نه تنها در باره حوادث ايّام جمال مبارک صادقست بلکه در وقايع دوران قيادت حضرت عبدالبهاء و ولايت حضرت ولىّامرالله و حتّى عصر حاضر نيز مصداق دارد. حضرت عبدالبهاء در باره اين لوح مبارک چنين فرمودهاند:
لوح ملاّحالقدس را بخوانيد تا بحقيقت پى بريد و ملاحظه نمائيد که جمال مبارک وقايع آتيه را از پيش بتمامه خبر دادند انّ فى ذلک لعبرة للمبتبصّّرين و موهبة للمخلصين.
حضرت عبدالبهاء اهل بهاء را نه فقط در عهد ميثاق که عهد و ميثاق حضرت بهاءالله از طرف ناقضين مورد تخطّى قرار گرفته بود به زيارت اين لوح مبارک تشويق مىفرمودند بلکه اندکى قبل از صعود خود نيز ياران را بار ديگر به تأمّل در آيات آن لوح مبارک دلالت نمودند. زيرا بخوبى مىدانستند که در ميان ياران نفوس معدودى بودند که بمخالفت حضرت شوقى افندى ولىّامرالله قيام مىنمودند.
لوح مبارک ملاّحالقدس بلسان رمز و تمثيل نازل شده و براى درک معانى و مفاهيم مودوعه در آن شخص بايد با حقايق مکنونه در آثار نازله از قلم جمال مبارک آشنائى حاصل کند و در آن آيات مبارکه غور و تأمّل نمايد گرچه اصطلاحات استعارى که حضرت بهاءالله در اين لوح مبارک بکار بردهاند تعبيرات مختلفى ممکن است داشته باشد با وجود اين بنظر مىرسد که مقصد از آن عبارات پيشگوئى وقايع آتيه و اشاره به بعضى از جنبههاى عهد و ميثاق باشد.
حضرت بهاءالله در اين لوح مبارک بنفس مقدّس خود بعنوان "«ملاّحالقدس» و به مؤمنين بنام «اهل السّفينه» اشاره مىفرمايند. در آثار مقدّسه حضرت بهاءالله اصطلاح سفينه يا فُلک معمولاً به امرالله و عهد و ميثاق اطلاق شدهاست. نفوسى که در آن وارد شوند در کهف صون و حمايت الهى قرار مىگيرند بسوى ساحل نجات پيش مىروند و بکسب نورانيّت الهى نائل مىشوند.
حضرت بهاءالله در آغاز لوح ملاّحالقدس به عظمت غيرقابل تصّور ظهور مبارک اشاره مىفرمايند. ظهورى که در آن «تجلّىالله بنارالجمال فى سدرةالبقا» و «يطوف موسى العزّ بجنود البقاء». و نيز شهادت مىدهند که مکلّم طور در اين يوم ظاهر شده تا مؤمنين يعنى «اهل السّفينه» و «هياکل الرّوح» بتوانند با تطهير قلوبشان به "«مواقع القرب فى مکمن البقاء» واصل گردند.
براى درک اهمّيّت اين لوح مبارک بايد بخاطر بياوريم که با ظهورحضرت بهاءالله يومالله طالع شده و اعظم موهبت الهى يعنى امر بهائى به عالم بشر ارزانى گرديدهاست.
در آثار حضرت بهاءالله اشارات زيادى درباره عظمت ظهور مبارک موجود است آيات مبارکه زير نمونهاى از اين بيانات عاليات مىباشد.
«مقصود از آفرينش ظهور اين يوم امنع اقدس که در کتب و صحف و زبر الهى بيومالله معروفست بوده و جميع انبياء و اصفياء و اولياء طالب لقاى اين يوم بودهاند ... آنچه از لسان و قلم ملل اولی از قبل ظاهر فىالحقيقه سلطان آن در اين ظهور اعظم از سماء مشيّت مالک قِدم نازل».
«تالله الحقّ تلک ايّام فيها امتحنالله کلّ النّبيين و المرسلين ثمّ الّذين هم کانوا خلف سرادق العصمة و فسطاط العظمة و خباء العزة...اگر مقام اين يوم ظاهر شود آنى از او را بصد هزارجان طالب و آمل شوند تا چه رسد بارض و زخارف آن».
«لعمرى انّ الامرعظيم عظيم و اليوم عظيم عظيم ... بشّر کلّ نبى بهذا اليوم و ناح کلّ رسول حبّاً لهذاالظّهور ... ظهورى که چون از آسمان اراده رحمان اشراق نمود السن کائنات باين بيان منادى گشت الملک لله العلىّ العظيم».
«براستى مىگويم احدى از اصل اين امر آگاه نه. در اين يوم بايد کلّ با عين الهى ببينند و با اذن رحمانى بشنوند من ينظرنى بعين غيرى لن يعرفنى ابداً مظاهر قبل هيچيک بر کيفيّت اين ظهور بتمامه آگاه نه الاّ على قدر معلوم».
«امروز عظيم است چه که در جميع کتب بيومالله معروف جميع انبياء و اصفياء طالب لقاى اين يوم بديع بودهاند و همچنين احزاب مختلفه ارض».
«هذا يوم فيه فازت الاذان باصغاء ما سمع الکليم فى الطّور و الحبيب فىالمعراج و الرّوح اذ صعد الی الله المهيمن القيّوم».
زندگى در يک چنين زمان و امکان استفاده از چنين مراحم اعظم موهبت حضرت رحمان براى انسان است ولی اين نعم و مواهب مسئوليتهاى عظيمى هم با خود بهمراه مىآورد. وقتى انسان به عرفان مظهر الهى فائز مىشود مکلّف به اطاعت خالصانه از تعاليم و اوامر وى مىگردد. و اگر شخص مؤمن اطاعتش قلبى و بىقيد و شرط نباشد، ثابت در عهد و ميثاق الهى محسوب نمى شود. سرنوشت مؤمن حقيقى و رفعت مقام و منزلت وى فىالحقيقه به درجه خلوص و وفاداريش در امر الهى منوط و وابسته است.
زمانيکه شخص بعرفان حضرت بهاءالله موفّق و در شناسائى مقام آن حضرت برتبه يقين و اطمينان مىرسد، در حقيقت بسفينه الهى وارد مىشود. شخص مؤمن از يک طرف در اثر استفاضه از قواى روحانى که بوسيله حضرت بهاءالله در عالم دميده شده و نيز با استفاده از تعاليم حيات بخش آن حضرت در طريق ترقّى و تعميق روحانى پيش مىرود. و از سوى ديگر با امتحانات روزافزون روبرو مىشود. در حقيقت ايمان مؤمنين بانحاء مختلف مورد آزمايش قرار مىگيرد.
بعضى به مصائب و تضييقات دچار مىشوند و برخى در نبرد روحى مىافتند که ممکن است تمام عمر ادامه يابد. اگر انسان به سلاح ايمان واقعى مجهّز باشد و در تمام شئون و احوال اراده خود را تسليم اراده حضرت بهاءالله کند، مىتواند از اين امتحانات سربلند بيرون بيايد. ولکن اگر کوچکترين اثر از انانيّت و شهوت و تعلّق به علائق دنياى مادّى در شخص باشد مانع ترقّيات روحانى وى مىشود و بالمآل ممکن است به اطفاى کامل شعله ايمانش منتهى گردد.
مقام و رتبهاى که مؤمن حقيقى مىتواند در اين عصر بدان نائل شود فوقالعاده بلند و عالی است چه که حضرت بهاءالله با ظهور خود يومالله را آغاز نموده و شکوه و جلال خويش را بر سر اهل عالم گستردهاست. عالم خلقت در درياى ظهورش غوطه ور گشته و عالم بشر استعداد تازه و موهبت بىاندازه يافته است.
بيانات زير نمونهاى از آيات مبارکه الهى است که در بيان مقام مؤمن حقيقى از قلم اعلی نازل گشته است:
«يا اهلالبهاء قد جرى کوثرالحيوان لانفسکم ان اشربوا منه باسمى رغماً للّذين کفروا بالله مالک الاديان ... قد جعلناکم ايادى الامر ان انصروا المظلوم انّه ابتلی بين ايدى الفجّار انّه ينصر من نصره و يذکر من ذکره يشهد بذلک هذاالّلوح الّذى لاح من افق عناية ربّکم العزيز الجبّار».
«طوبى لاهل البهاء. حقّ شاهد و گواه که اين جمع قرّه عين خلقتاند و نور ديده ابداع و فطرت بوجود آنان عوالم الهى زينت يافته و لوح محفوظ سبحانى بطراز بديع مطرّز گرديدهاست. آنانند نفوسى که بر سفينه استقلال راکباند و ابصارشان بمطلع جمال متوجّه. حبّذا لهم که بآنچه خداوند عليم و حکيم براى آنان اراده فرموده موفّق گشتهاند. بروشنى ايشان آسمانها مزيّن و وجوه مقرّبين الیالله درخشنده و تابان گرديدهاست ... قسم بحزن جمال ذوالجلال که از براى مقبل مقامى مقدّر شده که اگر اقلّ من سمّ ابره از آن مقام بر اهل ارض ظاهر شود جميع از شوق هلاک شوند اين است که در حيات ظاهره مقامات مؤمنين از خود مؤمنين مستور شده ... ولو کشف الغطاء لينصعق من فى الامکان من مقامات الّذين توجّهوا الیالله و انقطعوا فى حبّه عن العالمين».
حضرت عبدالبهاء مىفرمايند:
«مؤمنيناين ظهوربمقام انبياى بنىاسرائيلرسند امّا نه انبياى اولوالعزم».
«هر نفسى که باين مقام فائز شود مظهرمحويّت، خضوع و خشوع و عبوديّت مىشود و نمونه "فناى از نفس و بقاى بالله"* مىگردد و در حقيقت مصداق اين بيان مبارک در لوح ملاّحالقدس مىشود که مى فرمايند «و يطيرون بجناحين الرّوح الی مقام الّذى قدّسه الله عن الذّکر فى ممالک الانشاء ... و يتحرکّون فى الهواء کطيور القرب فى جبروت اللّقاء ... و يطّلعون بالاسرار فى لجج الانوار».
در ميان اصحاب جمال مبارک کسانى بودند که بچنين مقام ارجمند رسيده بودند اين نفوس مبارکه چنان روح ايمان و جانفشانى از خود ظاهر ساختند و چنان خضوع و انقطاعى بمنصّه ظهور رساندند که در شرايع سابقه کمتر نظير و مانند داشته است.
افراد ديگرى هم بودند که افتخار تشرّف بحضور جمال اقدس ابهى را داشتند و بيانات الهى را که از لسان مبارک صادر مىشد استماع مىنمودند ولی بسبب خود خواهى و جاهطلبى موفّق باحراز خصايصى چون خضوع و حقارت و تسليم و اطاعت که لازمه تقرّب به مظهر الهى است نشدند اينان از بصيرت لازم براى مشاهده مقام الهى جمال اقدس ابهى محروم بودند، از ارتفاع صيت بزرگوارى آن حضرت احساس غبطه مىکردند و هوس احراز مقامى چون مقام حضرتش در دل مىپروراندند.
انسان براى پرستش و نيايش خداى واحد و بجهت عرفان مظهر الهى و اطاعت از وى خلق شدهاست. بالاترين مقامى که انسان مىتواند بآن فائز شود سلوک در طريق بندگى و احراز خصايل روحانى است ولی هميشه افرادى بودهاند که با وجود شناسائى مظهر الهى بر عليه او قيام کرده و هشيارانه کوشيدهاند خود را برتبه او رسانند. اينگونه اعمال البّته غضب الهى را بر مىانگيزد و سبب هلاکت روحانى مىشود نفوسيکه عهد حضرت باب را شکستند و به مخالفت حضرت بهاءالله برخاستند و يا کسانيکه ميثاق جمال مبارک را پشت سر گذاشتند و بر عليه حضرت عبدالبهاء قيام نمودند از اينگونه افراد بودند.
آيات مبارکه زير که از قلم اعلی در لوح ملاّح القدس نازل شده در حقّ اين نفوس صادق است.
«ارادوا ان يصعدوا الی مقام الّذى جعلهالله فوق مراتبهم اذا اطردهم شهاب الدّرى من سکان ملکوت اللقاء فسبحان ربّى الابهى و سمعوا لحن الکبرياء عن وراء سرادق الغيب فى مکمن السنا فسبحان ربّى الابهى بان يا ملائکة الحفظ ان ارجعوا هؤلاء الی مواقعهم فى ناسوت الانشاء فسبحان ربّى الابهى لانهم ارادوا ان يطيروا فى هواء الذّى ما طارت فيه اجنحة الورقاء».
حضرت بهاءالله با اين کلمات عاليات براى نخستين بار بصراحت بيان مىفرمايند کسانيکه بنقض عهد قيام کنند از جامعه اهل بهاء طرد خواهند شد.
اصطلاح «شهاب الدّرى» نازله در لوح مبارک ملاّحالقدس را ممکن است اشاره رمزى به عامل نيرومندى چون عهد و ميثاق دانست که حضرت بهاءالله براى حفظ و صيانت امر الهى تأسيس فرمودهاند. در ايّام حيات حضرت بهاءالله اختيار طرد ناقضين با نفس مقدّس آن هيکل مبارک بود. در عهد ميثاق اين اختيار در دست حضرت عبدالبهاء مرکز ميثاق الهى قرار گرفت. و در دوران ولايت حضرت شوقى افندى، ولىّامرالله داراى اين قدرت و اختيار بود. در اين ايّام هم اگر کسى به نقض عهد قيام کند طردش به تصميم ايادى امرالله مقيم ارض اقدس و تصويب بيتالعدل اعظم الهى انجام مىگيرد (در زمان نگارش این کتاب، بعضی ایادی امر در قید حیات بودند).
بشهادت تاريخ هيچيک از مظاهر مقدّسه اديان سابقه وسايلی براى طرد نفوسيکه به نقض عهد قيام کنند يا کسانيکه در داخل جامعه بمخالفت مرکز امر بپردازند ايجاد نکردهاند. پيشبينى اين امر يکى از خصايص بىنظير امر جمال مبارک است و اجراى آن سبب مىشود که امرالله از وجود نفوس غير مخلصه که هر از چندى ممکن است در ميان اهل بهاء داخل شوند پاک و مطهّر شود. همچنانکه در هيکل انسانى عضو مخصوصى براى دفع متناوب سموم از جريان خون وجود دارد، امر الهى نيز داراى مؤسّساتى است که براى تطهير جامعه از عوامل نا سالمى که ممکن است در ميان افراد آن يافت شوند بوجود آمده اند.
مقارن نزول لوح مبارک ملاّحالقدس ميرزايحيى برادر ناتنى و بيوفاى جمال مبارک و سيّد محمّد اصفهانى و چند نفر پيروان آنان هنوز با اصحاب معاشر بودند و با وجود تمام اقدامات سوئى که مىکردند، عضو جامعه بابيان محسوب مىشدند. حضرت بهاءالله سرنوشت اين نفوس را در اين لوح مبارک پيشگوئى فرموده بودند و چند سال بعد بطورى که بتفصيل در جلد بعدى اين کتاب خواهد آمد اين افراد از جامعه پيروان اسم اعظم طرد شدند و امر نوزاد الهى که از لوث اين نفوس شريره پاک شده بود با قدرت و نيروى حياتى بيشتر برشد خود ادامه داد.
در هريک از ادوار دينى نفوسى بودهاند که عهد خدا را شکسته و به بيوفائى نسبت به فرستاده وى قيام کردهاند. در اديان قبل اين ناقضين در اجراى نيّات سيّئه خود موفّق شده و ايجاد تفرقه در ميان مؤمنين نمودهاند. ولی در اين دور مبارک که مرحله ثمر و کمال تمام اديان و ادوار است نفوسى که از ميان پيروان امر قيام و بمخالفت شارع آن اقدام کردهاند هرگز به ايجاد رخنه و تفرقه در ميان مؤمنين موفّق نگرديدهاند.
حضرت بهاءالله در يکى از الواح مقدّسه تصريح مىفرمايند که چون امر الهى در اين عصر نورانى عظيم و خطير است مخالفت قواى نفى و هجوم بيوفايان نيز شديد و مهيب مىباشد. ناقضين عهد حضرت ربّ اعلی و جمال اقدس ابهى بحدّى که در قوّه داشتند در تخريب اساس دينالله کوشيدند ولی با وجود تمام مساعى متّفقانه نتوانستند در وحدت و يگانگى پيروان اسم اعظم رخنه ايجاد نمايند اين کيفيّت يعنى عدم حدوث انشقاق يکى از خصائص بىنظير امرالله و نتيجه استقرار عهد و ميثاق حضرت بهاءالله است که خود ضامن حفظ وحدت دائمى در جامعه بهائى مىباشد.
هرکس که بر عليه ميثاق حضرت بهاءالله برخاسته از جامعه پيروان اسم اعظم طرد شده است. وقتى شاخه مريضى از درخت بريده مىشود در ابتدا زنده بنظر مىرسد ولی پس از چندى در اثر جدا شدن از تنه درخت پژمرده شده و از بين ميرود. اين مثال در مورد ناقضين عهد اين دور بديع کاملاً صادق است. اين ناقضين بسبب حملات سخيفهاى که بر امر وارد ساختهاند ممکن است در ابتدا و بظاهر موفّق به ايجاد فتنه و آشوب شده باشند ولی بالمآل در اثر قطع شدن از شجر امر الهى دچار هلاکت و وبال گرديدهاند و گرچه نامشان در صفحات تاريخ ثبت شده ولی از نفوذشان اثر و ثمرى موجود نبوده و نيست.
ظاهر شدن حورية الرّوح که در لوح مبارک ملاّحالقدس بدان اشاره گشته يک اصطلاح استعارى است. حضرت بهاءالله در آثار خويش اين تمثيل بديع را براى معرّفى ذات مقدّس خود يا يکى از صفات و اسماء الهى بکار برده و در بعضى از موارد هم از آن بعنوان تجسّم «روح اعظم» ياد فرمودهاند نيّر آفاق در اين لوح پراحتراق نفس مبارکشان را با بيان «الفتى العراقى النّوراء ... الّذى ستر فى سرادق النّور» معرّفى مىکنند و به بيان حزين «تالله بقى الغلام فى ارض الغربة وحيداً فريداً بين ايادى الفسقا» به مصائب وارده بر وجود اطهر اشاره مىفرمايند.
جواهر ثمينه وفيره از علم و عرفان و حقايق عاليه کثیره درباره امر حضرت رحمان در اين لوح مبارک نورا نهفته است که تنها با تعميق در امرالله و تفکّر در آيات جمال اقدس ابهى مىتوان بکشف و درک آنها موفّق شد.
بخش فارسى لوح ملاّحالقدس نيز از لحاظ مضمون از بسيارى جهات مشابه قسمت عربى است. با اين تفاوت که حضرت بهاءالله در اين لوح نورا دوستان الهى را «ببدايع نصح احديّه و جواهر حکمت سلطان صمديّه» متذکّر مىنمايند. آن جمال بيمثال ياران حضرت ذوالجلال را نصيحت مىفرمايند که قرب جمال دوست را بدو جهان تبديل ننمايند و به لقائى غير از لقاى او تقرّب نجويند. دل را منزل اسرار باقى دانند و آنرا از ورود غير دوست محفوظ دارند. از مرقد نفس و هوى بيرون آيند و بر شئون حبّ و وفا قيام کنند. و اگر هم بر فوز به مقامات عاليه تقديس و انقطاع موفّق نمىشوند اقلاً «ظاهر و باطن خود را متّحد نمايند».
خلوص و وفا از خصائص و صفات هر مؤمن حقيقى است. مؤلمترين مصيبت براى مظهر الهى مشاهده بيوفائى از نفوسى است که ادّعاى حبّ و ايمان مىکنند و هيچ ابتلائى حتّى شکنجه جسم و ايثار جان باندازه اين عمل براى مظهر الهى زجرآور و دردناک نيست.
وقتى اصحاب حضرت بهاءالله بر پيشگوئى هيکل مبارک در لوح ملاّحالقدس در باره حدوث اينگونه مصائب بر ذات اقدس آگاهى يافتند، دچار اضطراب و نگرانى فوقالعادهاى شدند. در حقيقت يک روز پس از نزول اين لوح پر احتراق بود که خبر موحش صدور فرمان سلطان در باره انتقال جمال مبارک به اسلامبول وصول يافت. و اين خبرى بود که يکباره ضربه هولناکى بر تمام محبّان جمال قدم در اقليم عراق از مرد و زن و کوچک و بزرگ وارد نمود. در شب اوّل پس از وصول اين خبر، ياران مصيبت زده بدون استثناء نه ميل به طعام داشتند و نه خواب در چشم. بعضى حتّى عهد کرده بودند که اگر از مصاحبت جمال مبارک در اين مهاجرت منع شوند بدست خود به حياتشان خاتمه دهند ولی بالاخره اين نفوس جانفشان بقدرت بيانات نصحيّه و عواطف قلبيه حضرت بهاءالله آرام گشتند و راضى شدند که خود را تسليم اراده الهى نمايند.
نفحات ظهور جلد یک، جناب ادیب طاهرزاده مالمیری
نظرات
ارسال یک نظر