رد شدن به محتوای اصلی

خودی و بی خودی - فیلم و مطالب

 



قاتل و جهان گیر

 

و چون نظر بتاريخ بشر کنيم، از بدايت الی الآن ،عالم انسانی رو بتکميل است. هر چند کمالاتش نا محدود است امّا تا بحال بترقّی تامّ و درجهء بلوغ نرسيده. و در قرون اولی و قرون وسطی و قرون اخيره هميشه جنگ و جدال يا در ميان دو دولت و يا در ميان دو ملّت و يا در ميان دو دين و مذهب بوده. 

 

هزاران خانمان در هر وقتی ويران شده. صد هزاران پسران بی پدر گشته. صد هزار مادران بی پسر شدند. لهذا عالم انسانی هنوز بکمال نرسيده چه که اين درندگی سزاوار عالم حيوانی است نه عالم انسانی. آنچه شايستهء انسان است محبّت است. حرب و جدال سزاوار حيوانات درنده است.

 

گرگ بلانه خود قناعت ميکند. پلنگ بمغاره خود اکتفا مينمايد. شير به بيشه خود قناعت کند. هيچيک به فکر تعدی در حق ديگری نيفتد. 

 

ولی افسوس که انسان بی رحم اگر همهء آشيانه ها را بتصرف آرد، باز در

فکر آشيانه ديگر است. و حال آنکه خدا بشر را انسان خلق کرده ولی از حيوانات درنده بدتر شده.

 

و حيوانات درنده برای قُوُتِ (روزی - طعام)  ضروری بقدر لزوم ميدرند. امّا انسان برای قوت ضروری نيست بلکه بجهت شهرت و اظهار قدرت و ظهور سطوت و صولت است. 

 

انسان آلت درندگی ندارد. يعنی چنگال و دندان کج مانند گرگ و سگ ندارد، بلکه آلات دانه خوری و ميوه خوری دارد. با وجود اين درنده و خونخوار است. 

و همچنين حيوانات جنس خود را نميدرد بلکه حيواناتی ميدرند که طعمهء آنها است. 

شير بچه خود را نميدرد. امّا بسياری از پادشاهان حتی فرزندان خود را کشتند. پس انسان غافل ظالم از حيوان درنده تر است.  

 

اگر يکنفس انسانی را بکشد او را قاتل گويند. امّا اگر خون صد هزار نفس را بريزد او را سرور دليران گويند.

 

اگر نفسی ده درم از کسی بدزدد او را سارق مجرم گويند. امّا اگر يک مملکت را غارت کند او را فاتح نامند. 

 

اگر يکخانه را آتش زند او را مجرم شمرند. لکن اگر مملکتی را بآتش توپ و تفنگ بسوزاند او را جهانگير گويند.

 

زمین وطن واحد است. هر انسان در هر نقطه‌ئی از کرهٴ ارض زندگی می‌تواند. پس جمیع کرهٴ ارض وطن انسانست. این حدود و ثغور را انسان ایجاد کرده، در خلقت حدود و ثغوری تعیین نشده. اروپا یک قطعه است. آسیا یک قطعه است. افریکا یک قطعه است. امریکا یک قطعه است. استرالیا یک قطعه است. امّا بعضی نفوس نظر بمقاصد شخصی و منافع ذاتی هر یک از این قطعات را تقسیم نموده‌اند و وطن خویش انگاشته‌اند. 

 

خدا در بین فرانس و آلمان فاصله خلق نفرموده متّصل بیکدیگر است. این فکر وطن اگر در ضمن دائرهٴ محصوره ماند سبب اوّل خرابی عالم است. 

و هر قطعهٴ محصوره را که نام وطن می‌نهیم و باوهام خویش مادر مینامیم و حال آنکه کرهٴ ارض مادر کلّ است نه این قطعهٴ محصوره. خلاصه ایّامی چند روی این زمین زندگانی مینمائیم و عاقبت در آن دفن میشویم. قبر ابدی ماست. آیا جائز است بجهت این قبر ابدی بخونخواری پردازیم و همدگر را بدریم؟ حاشا و کلّا (ابدا - نه هرگز). نه خداوند راضی، نه انسانِ عاقل اذعان این کار مینماید. 

 

اينها جميعاً از آفات جميع بشر است. از درندگی بشر است. از عدم ايمانست. 

زيرا اگر انسان معتقد بعدالت الهی باشد، راضی نميشود خاطری بيازارد و بريختن قطره ئی از خون راضی نگردد. بلکه شب و روز ميکوشد تا خاطری را مسرور کند.

 

لهذا جميع انبيا برای تربيت محبت آمدند و دين الهی اساس الفت و محبت بود.


ترکیب سبب حیات است و تحلیل سبب مرگ

 

ای اهل عالم چون در جميع عالم سير و سياحت نمائيد، آنچه معمور (آباد) است از آثار الفت و محبت است. و آنچه مطمور (اصطلاحا خراب و ویران) است از نتائج بغض و عداوت. 

 

با وجود اين عالم بشر متنبه نشود و از اين خواب غفلت بيدار نگردد. باز

در فکر اختلاف و نزاع و جدال افتد که صف جنگ بيارايد و در ميدان جدال و قتال جولان کند. 

 

وهم چنين ملاحظه در کون و فساد و وجود و عدم نمائيد که هر کائنی از کائنات، مرکب از اجزاء متنوعه متعدده است. و وجود هر شيئی، فرعِ ترکيب است. يعنی چون بايجاد الهی در بين عناصر بسيط (ساده) ترکيبی واقع گردد، از هر ترکيبی کائنی تشکيل شود. جميع موجودات بر اين منوال است.

 

و چون در آن ترکيب اختلاف حاصل گردد و تحليل شود و تفريق اجزاء گردد، آن کائن معدوم شود. يعنی انعدام هر شیء عبارت از تحليل و تفريق عناصر است. 

 

پس هر الفت و ترکيب در بين عناصر، سببِ حيات است و اختلاف و تحليل

و تفريق، سببِ ممات. بالجمله تجاذب و توافق اشياء سبب حصول ثمره و نتائج مستفيده (فایده دار) است و تنافر و تخالف اشياء سبب انقلاب و اضمحلال است. 

 

از تآلف (الفت یافتن) و تجاذب، جميع کائنات ذی حيات مثل نبات و حيوان و انسان تحقق يابد و از تخالف و تنافر، انحلال حاصل گردد و اضمحلال

رخ بگشايد. 

 

لهذا آنچه سبب ائتلاف و تجاذب و اتّحاد بين عموم بشر است، حيات عالم انسانيست و آنچه سبب اختلاف و تنافر و تباعد (دوری) است، علت ممات نوع بشر است.


 

 تنوع عین کمال است

  

اگر معترضی اعتراض نمايد که طوائف و امم و شعوب و ملل عالم را آداب و رسوم و اذواق و طبائع و اخلاق مختلف و افکار و عقول و آراء متباين. با وجود اين چگونه وحدت حقيقی جلوه نمايد واتحاد تام بين بشر حاصل گردد؟

 

گوئيم اختلاف بدو قسم است: يک اختلاف سبب انعدام است و آن نظير اختلاف ملل متنازعه و شعوب متبارزه که يکديگر را محو نمايند و خانمان بر اندازند و راحت و آسايش سلب کنند وخونخواری و درندگی آغاز نمايند و اين مذموم است. 

 

اما اختلاف ديگر که عبارت از تنوع است آن عين کمال و سبب ظهور موهبت حضرت ذوالجلال. 

 

ملاحظه نمائيد گلهای حدائق (باغ ها) هر چند مختلف النّوع و متفاوت اللون و مختلف الصور و الاشکالند (در نوع و رنگ و صورت و شکل متفاوتند)  ولی چون از يک آب نوشند و از يک باد نشو و نما نمايند و از حرارت و ضياء يک شمس پرورش يابند، آن تنوع و اختلاف سبب  ازدياد جلوه و رونق يکديگر گردد.

 

و هم چنين اين تنوع و اختلاف چون تفاوت و تنوع فطری خلقی اعضاء و اجزای انسانست که سبب ظهور جمال و کمال است. و چون اعضاء و اجزای متنوعه در تحت نفوذ سلطان روح است و روح در جميع اعضاء و اجزاء سريان دارد و در عروق و شريان حکمران است، اين اختلاف و تنوع مؤيد ائتلاف و محبت است و اين کثرت، اعظم قوهء وحدت.

 

اگر حديقه ئی را گلها و رياحين و شکوفه و اثمار و اوراق  و اغصان و اشجار از يک نوع و يک لون (رنگ) و يک ترکيب و يک ترتيب باشد، بهيچ وجه لطافتی و حلاوتی ندارد. 

 

و لکن چون از الوان و اوراق و ازهار (گلها)  و اثمار گوناگون باشد، هر يکی سبب تزيين و جلوهء سائر الوان گردد. و حديقهء انيقه (باغ زیبا) شود و در نهايت لطافت و طراوت و حلاوت جلوه نمايد. 

 

و هم چنين تفاوت و تنوع افکار و اشکال و آراء و طبائع و اخلاق عالم انسانی چون در ظلّ قوه واحده و نفوذ کلمه وحدانيت باشد در نهايت عظمت و جمال و علويت و کمال ظاهر و آشکار شود. 

 

حضرت بهاءالله می فرماید: همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار. عالم وجود را بيک شجر و جميع نفوس بمنزله اوراق و ازهار و اثمار تشبيه فرمودند. لهذا بايد جميع شاخه و برگ و شکوفه و ثمر در نهايت طراوت باشند و حصول اين لطافت و حلاوت منوط بارتباط و الفت است.


 

مربیّان حقیقی سبب الفت شدند

 

چون بکشت زاری مرور نمائی و ملاحظه کنی که زرع و نبات و گل و رياحين پيوسته است و جمعيتی تشکيل نموده، دليل بر آنست که آن کشت زار و گلستان بتربيتِ دهقانِ کاملی انبات و ترتيب شده است. 

 

و چون پريشان و بی ترتيب و متفرق مشاهده نمائی، دليل بر آن است که از تربيتِ دهقانِ ماهر محروم و گياه تباه خود روئی است. پس واضح شد که الفت و التيام دليل بر تربيت مربی حقيقی است و تفرق و تشتت برهان وحشت و محروميت از تربيت الهی.

 

چون جهتِ جامعه که نفوذ کلمة الله است حاصل گردد، اين اختلاف آداب و رسوم و عادات و افکار و آراء و طبائع سبب زينت عالم انسانی گردد.



هواللّه

ای پروردگار، یاران را کامکار کن و به عبودیّت همدم و دمساز فرما. قلوب را نورانی فرما و وجوه را رحمانی کن تا بنیانِ محبّت و مهربانی در عالمِ انسانی تأسیس گردد و نوع بشر به یکدیگر مفتون و مهرپرور گردند. 

شرق دست در آغوشِ غرب نماید. فرنگ بی‌درنگ سبیلِ محبّت پوید. تُرک تاجیک را همدم داند و هم آغوش و مهربان شمرد. کلّ با هم در نهایتِ الفت و یگانگی معاشرت و مصاحبت نمایند. ذکرِ اغیار نشود. همدگر را آشنا و یار و غمگسار گردنـد. 

ای پـروردگار، ایـن شبِ تار را روزِ روشن فرما و این بغضِ و عداوت بینِ مِلل را به اُنس و محبّت مبدل کن تا عالمِ آفرینش آسایش یابد و جهان پر غرور از عالمِ اِلهی نصیبِ موفور جوید. 

تـوئی مقتدر و تـوانا و تـوئی بخشنده و درخشنده و بینا.

ع ع


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

هفت وادي - قوس نزول و صعود - مراتب سبعه خلقت

  هفت وادی  اثر حضرت بهاءاللّه ذکر الاسرار فی معارج الاسفار لمن یرید ان یسافر الی اللّه المقتدر الغفّار بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الّذی اظهر الوجود من العدم و رقم علی لوح الانسان من اسرار القدم و علّمه من البیان ما لا یعلم و جعله کتاباً مبیناً لمن آمن و استسلم و اشهده خلق کلّ شیئ فی هذا الزّمان المظلم الصّیلم و انطقه فی قطب البقآء علی اللّحن البدیع فی الهیکل المکرّم (مظاهر مقدسه) . لیشهد الکلّ فی نفسه بنفسه فی مقام تجلّی ربّه بانّه لا اله الّا هو و لیصل الکلّ بذلک الی ذروة الحقایق حتّی لا یشاهد احد شیئاً الّا و قد یری اللّه فیه. ای رؤیة تجلّیه المودعة فی حقایق الاشیآء والّا انّه تعالی منزّه من ان یشهد او یری «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللّطیف الخبیر»  («بسم الله الرحمن الرحیم» بیان مبارکی است که آیه اول قرآن کریم نیز می باشد. شیخ احمد احسایی، حضرت باب و حضرت عبدالبهاء تفسیراتی بر آن نوشته اند. جناب دکتر نادر سعیدی در مقاله ای به مقایسه این تفسیرات پرداخته اند. مقاله دکتر سعیدی در این لینک قابل مطالعه می باشد: تفسير بسم الله الرحمن الرحيم . ویدیوی ...

الواح وصایا: نکته به نکته مو به مو

«حضرت عبدالبهآء در رتبه اولى مرکز و محور عهد و ميثاقِ بى مثيلِ حضرت بهاءالله، و اعلى صُنعِ يدِ عنايتش، و مرآتِ صافى انوارش، و مَثَلِ اعلاى تعاليم، و مبيّن ِمصون از خطاى آياتش، و جامع جميع کمالات و مظهر کلّيّۀ صفات و فضائل بهائى، و غصنِ اعظم منشعب از اصلِ قديم و غصن الامر و حقيقتِ مَن طاف حوله الاسماء، و مصدر و منشأ وحدت عالم انسانى و رايت صلح اعظم، و قمرِ سمآءِ اين شرع مقّدس بوده و ِالى الأبد خواهد بود. و نام معجز شيم عبدالبهآء - بنحو اتم و اکمل و احسن جامعِ جميعِ اين نعوت و اوصاف است. و اعظم از کل اين اسماء عنوان منيع «سرالله» است که حضرت بهآءالله در توصيف آن حضرت اختيار فرموده اند و با آنکه بهيچوجه اين خطاب نبايد عنوانِ رسالت آن حضرت قرار گيرد، مع الوصف حاکى از آن است که چگونه خصوصيّات و صفاتِ بشرى با فضائل و کمالاتِ الهى در نفس مقدس حضرت عبدالبهآء مجتمع و متّحد گشته است.» حضرت ولی امرالله، دور بهائی «عهد و ميثاق حضرت بهاءالله منبعث از ارادهء قاطعه و مشيّت نافذهء آن مظهر کلّيّهء الهيّه بوده که بنفسه المهيمنة علی الکائنات به تأسيس چنين ميثاق وثيق (بسیار محکم) اقدام فرمود. الواح وصايا...

کلمات مکنونه عربی و معادل آن به انگلیسی

الكلمات المكنونة العربيّة هُوَ البَهِيُّ الأَبْهى هذا ما نُزِّلَ مِنْ جَبَرُوتِ العِزَّةِ بِلِسانِ القُدْرَةِ وَالْقُوَّةِ عَلَى النَّبِيِّينَ مِنْ قَبْلُ. وَإِنَّا أَخَذْنا جَوَاهِرَهُ وَأَقْمَصْناهُ قَمِيصَ الاخْتِصارِ فَضْلاً عَلَى الأَحْبَارِ لِيُوفُوا بِعَهْدِ اللهِ وَيُؤَدُّوا أَمانَاتِهِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَلِيَكُونُنَّ بِجَوْهَرِ التُّقَى فِي أَرْضِ الرُّوحِ مِنَ الفائِزِينَ. HE IS THE GLORY OF GLORIES THIS is that which hath descended from the realm of glory, uttered by the tongue of power and might, and revealed unto the Prophets of old. We have taken the inner essence thereof and clothed it in the garment of brevity, as a token of grace unto the righteous, that they may stand faithful unto the Covenant of God, may fulfill in their lives His trust, and in the realm of spirit obtain the gem of divine virtue.   يَا ابْنَ الرُّوحِ ۱ فِي أَوَّلِ القَوْلِ امْلِكْ قَلْباً جَيِّداً حَسَناً مُنيراً لِتَمْلِكَ مُلْكاً دائِماً باقِياً أَزَلاً قَدِيماً. O SON OF SPIRIT!  My f...