Lawḥ-i-Karmil
(Tablet of Carmel)
حَبَّذا هذَا الْيَوْمُ الَّذی فيه تَضَوَّعَت نَفحاتُ اْلرّحمن فی الإمکانِ
ALL glory be to this Day, the Day in which the fragrances of mercy have been wafted over all created things,
چه نیکو است این روز، روزی که نفحات رحمن بر امکان وزیدن گرفته،
حَبَّذا هذَا الْيَوْمُ الْمُبارَکُ الّذی لا تُعادلُه القرون وَ الأَعصار
a Day so blest that past ages and centuries can never hope to rival it,
چه نیکو است این روز مبارک که قرون و اعصار را با آن برابری نیست،
حَبَّذا هذَا الْيَوْمُ اذ تَوَجَّهَ وَجْهُ الْقِدَمِ اِلی مَقامه
a Day in which the countenance of the Ancient of Days hath turned towards His holy seat.
چه نیکو است این روز که وجهِ قِدَم به مقامِ خود متوجه شد.
اِذاً نادَتِ الأَشيآء وَ عَن وَرائها المَلأ الأعلی:
Thereupon the voices of all created things, and beyond them those of the Concourse on High, were heard calling aloud:
در این هنگام جمیع اشیاء و از ورای آنها ملاء اعلی ناله سر دادند:
يا کَرمِل انزلی بما اقبَل اليْکِ وَجْهُ اللهِ مالکِ مَلکُوتِ الاسْمآء وَ فاطِر السَّمآء
“Haste thee, O Carmel, for lo, the light of the countenance of God, the Ruler of the Kingdom of Names and Fashioner of the heavens, hath been lifted upon thee.”
بشتاب ای کرمل که وجه خداوندِ مالکِ اسماء و فاطرِ سماء به تو اقبال فرموده.
اِذاً اخذها اهْتِزاز السُّرُور وَ نادَت باعْلی النِّداء
Seized with transports of joy, and raising high her voice, she thus exclaimed:
(کرمل) از شدت سرور به حرکت آمد و با آوای بلند ندا سر داد:
نفسْی لإقبالِکَ الفِداء وَ لعنايتکَ الفِداء وَ لِتَوجُّهِکَ الفِداء
“May my life be a sacrifice to Thee, inasmuch as Thou hast fixed Thy gaze upon me, hast bestowed upon me Thy bounty, and hast directed towards me Thy steps.
نفس من فدای اقبال و عنایت و توجهت،
قَدْ اَهْلکنی يا مَطْلَع الحَيوة فراقکَ وَ احْرقنی هجرک لکَ
Separation from Thee, O Thou Source of everlasting life, hath well nigh consumed me, and my remoteness from Thy presence hath burned away my soul.
ای مطلع زندگی، فراقت سبب هلاکم شد و جدائیت وجودم را محترق نمود.
الحَمد بما اَسمَعتَنی ندائکَ وَ شرّفتَنی بِقُدُومکَ وَ احيَيتنی مِنْ نفحات اَيّامکَ وَ صَرير قلمکَ الَّذی جَعَلْتَه صوراً بينَ عبادِک
All praise be to Thee for having enabled me to hearken to Thy call, for having honored me with Thy footsteps, and for having quickened my soul through the vitalizing fragrance of Thy Day and the shrilling voice of Thy Pen, a voice Thou didst ordain as Thy trumpet-call amidst Thy people.
سپاس تو را که مرا قادر به استماع ندایت فرمودی، با اَقدامت مرا مشرف کردی و به نفحات ایامت، و صریر قلمت که صورِ ندایت در بین خلق قرار فرمودی، مرا احیاء فرمودی.
فَلمّا جاء امرک المُبرم
And when the hour at which Thy resistless Faith was to be made manifest did strike,
و زمانی که امرِ مبرمت ظاهر میشد،
نَفَخْتَ فيه اِذاً قامتِ القيمة الکُبری وَ ظَهَرت الاسْرار المکنُونة فی خزائن مالِک الأَشيآء
Thou didst breathe a breath of Thy spirit into Thy Pen, and lo, the entire creation shook to its very foundations, unveiling to mankind such mysteries as lay hidden within the treasuries of Him Who is the Possessor of all created things.”
در قلمت چنان دمیدی که قیامت کبری برپا شد، و اسرارِ مکنونِ خزینه مالکِ اشیاء ظاهر شد.
فَلمّا بَلغَ ندائها اِلی ذاکَ المَقامِ الأَعلی قُلنا
No sooner had her voice reached that most exalted Spot than We made reply:
در لحظه ای که ندایش به این مقام اعلی رسید، فرمودیم:
يا کَرمِلُ احْمدی رَبَّکِ قَد کنتِ محترقة بِنارِ الفِراق
“Render thanks unto thy Lord, O Carmel. The fire of thy separation from Me was fast consuming thee,
ای کرمل، خدا را شاکر باش که به نار فراق مشتعل بودی،
اذاً ماج بَحرُ الوصال امامَ وَجْهِک بذلکَ قرّت عينک وَ عَيْن الوُجود
when the ocean of My presence surged before thy face, cheering thine eyes and those of all creation,
هنگامی که بحر وصالم در برابرت به موج آمد، چشمانِ تو و چشمانِ عالم وجود بدان روشن شد،
وَ ابتَسَم ثغر الغَيْب وَ الشُّهُود
and filling with delight all things visible and invisible.
و لبان غیب و شهود مبتسم شد.
طُوبی لَک بِما جَعَلکِ اللّه فی هذا اليَوم مَقَرّ عَرشه وَ مَطْلع آياتِه وَ مَشرِق بيّناته
Rejoice, for God hath in this Day established upon thee His throne, hath made thee the dawning-place of His signs and the dayspring of the evidences of His Revelation.
خوشا به حالت که خداوند تو را مقرّ عرش خود و محلِ طلوع آیاتش و محلِ اشراقِ بیّناتش قرار فرموده.
طُوبی لعَبْد طاف حَولکِ وَ ذَکَرَ ظهورک وَ بُرُوْزَکَ وَ ما فزتِ بهِ مِن فَضلِ اللّه رَبّک
Well is it with him that circleth around thee, that proclaimeth the revelation of thy glory, and recounteth that which the bounty of the Lord thy God hath showered upon thee.
خوشا به حال بنده ای که حولت طواف کند، ظهور و بروز و آنچه که به فضل پرودگارت بدان فائز شدی را ذکر نماید.
خُذی کأسَ البَقاء باسْمِ رَبّک الأبهی
Seize thou the Chalice of Immortality in the name of thy Lord, the All-Glorious,
کأس بقا را باسم پروردگارِ ابهایت بگیر،
ثمَّ اشْکريه بما بَدَّلَ حُزنکِ بالسُّرُور وَ هَمّکِ بالفَرَح الأکبَر رَحْمةً مِنْ عندِه
and give thanks unto Him, inasmuch as He, in token of His mercy unto thee, hath turned thy sorrow into gladness, and transmuted thy grief into blissful joy.
آنگاه پروردگار را برای رحمتش که سببِ تبدیلِ حزنت به سرور و غمت به شادی اکبر شد، شکر نما.
انّهُ يُحبُّ المَقام الّذِی اسْتَقَرَّ فيه عَرشه وَ تَشرَّفَ بقُدُومه وَ فازَ بِلقآئه وَ فيهِ ارْتفع ندائُه وَ صَعَدت زَفَراتُه
He, verily, loveth the spot which hath been made the seat of His throne, which His footsteps have trodden, which hath been honored by His presence, from which He raised His call, and upon which He shed His tears.
همانا، مقامی که در آن عرش خود را مستقر فرموده، به قدومش مشرّف شده، به لقایش فائز شده، ندایش را در آن مرتفع فرموده و زفراتش بر آن متصاعد شده، را دوست دارد.
يا کَرمِل بَشّريْ صَهْيُون قُولی
“Call out to Zion, O Carmel, and announce the joyful tidings:
یا کرمل، صهیون را بشارت ده و بگو:
اَتَی المَکنْونُ بسُلطان غَلَبَ العالمَ وَ بنُور ساطِعٍ به اشرقت الأَرض وَ مَنْ عَليها
He that was hidden from mortal eyes is come! His all-conquering sovereignty is manifest; His all-encompassing splendor is revealed.
آنکه مکنون بود به قدرتی غالب و به نوری ساطع بر عالم و عالمیان ظاهر شد.
اِيّاک اَنْ تکُونی مُتَوَقِّفَةً فی مَقامِک
Beware lest thou hesitate or halt.
مبادا در مقام خود متوقف شوی و (یا درنگ کنی).
اَسْرعی ثمّ طُوفی مَدينَة اللّهِ الَّتی نُزِّلَت مِنَ السَّمآء
Hasten forth and circumambulate the City of God that hath descended from heaven,
بشتاب و مدینه الهی را که از آسمان نازل شده، طواف نما،
وَ کَعبَة اللّهِ الّتی کانَتْ مَطاف المقرّبين وَ المخلِصِين وَ المَلائکةِ العاليْن
the celestial Kaaba round which have circled in adoration the favored of God, the pure in heart, and the company of the most exalted angels.
و کعبه الهی را که محل طواف مقربین، مخلصین و ملائکه عالین است (طواف نما).
وَ احبُّ اَنْ اُبَشّرَ کلّ بُقعةٍ مِنْ بقاع الأَرض وَ کلّ مَدينَةٍ مِنْ مَدائنها
Oh, how I long to announce unto every spot on the surface of the earth, and to carry to each one of its cities,
(چقدر) مشتاقم که هر بقعه از بقاعِ عالم و هر مدینه از مدائن عالم را بشارت دهم،
بِهذا الظُّهُور الَّذی بِه انجذبَ فؤادُ الطّور وَ نادَتِ السِّدْرَة المُلک وَ الملکُوت للّه رَبّ الأرباب
the glad-tidings of this Revelation—a Revelation to which the heart of Sinai hath been attracted, and in whose name the Burning Bush is calling: ‘Unto God, the Lord of Lords, belong the kingdoms of earth and heaven.’
به این ظهوری که قلبِ (کوه) طور بدان منجذب شده و سدره (سینا به نامش) ندا میکند: مُلک و ملکوت از آنِ پروردگارِ پروردگاران است.
هذا يَوْمٌ فيه بُشّر البَحر وَ البَرّ
Verily this is the Day in which both land and sea rejoice at this announcement,
این یومی است که دریا و صحرا از آن به وجد آمده اند،
و أُخْبِرَ بما يَظهَر مِن بَعد مِنْ عنايات اللّه المَکنونةِ المَستُورة عَن العُقول و الأَبصار
the Day for which have been laid up those things which God, through a bounty beyond the ken of mortal mind or heart, hath destined for revelation.
و آنچه را که مقدر است مِن بعد ظاهر شود، به عنایاتش که از عقول و ابصار مکنون است به منصه ظهور می گذارد.
**سَوف تجری سَفينة اللّه عَليک و يظهرُ اَهلُ البَهآء الّذِين ذَکَرَهُمْ فی کتاب الأسمآء
Ere long will God sail His Ark upon thee, and will manifest the people of Bahá who have been mentioned in the Book of Names.”
عنقریب سفینه الهی بر تو روان شود و اهل بهاء، آنان که در کتاب اسماء ذکر شده اند، ظاهر خواهند شد.
تَبارکَ مَولی الوَری الّذی بذکره انجذبت الذّرّات وَ نَطَقَ لسان العَظَمَة بما کان مکنوناً فی علمه وَ مخزوناً فی کَنزِ قُدرته
Sanctified be the Lord of all mankind, at the mention of Whose name all the atoms of the earth have been made to vibrate, and the Tongue of Grandeur hath been moved to disclose that which had been wrapt in His knowledge and lay concealed within the treasury of His might.
خجسته باد مولای عالمیان که بذکرش ذرّات منجذب شدند و لسانِ عظمت به آنچه در علمش مکنون بود و در گنجینه قدرتش مخزون بود، ناطق شد.
انّهُ هوَ المهَيمنُ عَلی من فی الأَرض وَ السّماء بِاسْمِهِ المقتدر العَزيزِ المَنيع .
He, verily, through the potency of His Name, the Mighty, the All-Powerful, the Most High, is the ruler of all that is in the heavens and all that is on earth.
همانا به اسم مقتدرِعزیزِ منیعش، حاکم زمین و آسمان است.
** اشاره به کتاب قیوم الاسماء است
For Adib Taherzadeh's explanation of the Lawh-i-Karmil refer to: The Charter of the World Center
نظرات
ارسال یک نظر