رد شدن به محتوای اصلی

لوح ملکه ویکتوریا

 

حضرت ولی امرالله در کتاب قرن بدیع، اهم مطالب منزله در الواح سلاطین را چنین توصیف می فرمایند:

«در اين الواح مقدّسهء منيعه آن ورقاء احديّه با قدرت و جلال ملکوتی مانند ملک الملوکی که باتباع و رعايای خود احکام و اوامری صادر نمايد اين يوم را يوم عظيم الهی خوانده و خود را ربّ الارباب و اب سماوی که به مجد اعظم بين امم ظاهرگرديده خطاب ميفرمايد و بصراحت بيان اعلام مينمايد که بشارات مذکور در کتاب مقدّس تحقّق يافته و انوار يزدانی که حضرت روح بدان اخبار فرموده از افق ارادهء سبحانی طالع گشته و آثارش درغرب ظاهر گرديده است و كلّ بايد در اين يوم فخيم به آن مظهر حيّ قديم توجّه نمايند. 

اين الواح بديعهء منيعه فی الحقيقه ندای سبحانی و مبيّن مشيّت مطلقهء ربّانی است و آلام و مصائبی که پس از صدور اين توقيعات مقدّسه عالم غرب را در اثر غفلت و عدم توجّه بمواعظ الهيّه احاطه نموده اکنون انظار عموم را به عظمت و مقام اين آثار و صحف متعاليه جلب مينمايد. الواح مذکوره هر چند مشروح و حاوی مسائل و حقائق کثيره است ولی جوهر حقيقی و مقصد نهائی آن را ميتوان از فقرات ذيل که از مضمون بيانات مبارکه استخراج گرديده است استنباط نمود.»

در ادامه حضرت ولی امرالله، لوح ملکه ویکتوریا و مطالب مندرج در آن را چنین توصیف می فرمایند:

«حضرت بهاءالله در توقيع ملکهء ويکتوريا اقدام ملکه را در منع بيع غلمان و اماء مورد تحسين و تمجيد قرار داده و استقرار زمام مشورت را در ايادی جمهور مي ستايند. و نصيحت ميفرمايند که امنای ملّت در حين دخول در مجمع شور بافق اعلی توجّه نمايند و طلب تأييد کنند،  در حفظ مصالح عباد بکوشند و در تعمير بلاد سعی موفور مبذول دارند. 

عالم  وجود را به هيكل انسانی تشبيه ميفرمايند که بغايت کمال و جمال خلق شده ولی علل و امراض متنوّعه بر او طاری گرديده و آن را از نعمت راحت و استقامت محروم ساخته است. 

و نيز تصريح ميفرمايند که اليوم امور جهان تحت قدرت و سيطرهء نفوسی قرار گرفته که از بادهء غرور سرمست اند و در باديهء غفلت و خود پرستی سرگردان بحدّی که از تشخيص خير و مصلحت خويش عاجزند تا چه رسد بدرک اين امر اوعر خطير. 

درياق اعظم و سبب اتمّ از برای صحّت عالم اتّحاد من علی الارض برامر واحد و شريعت واحده است و اين حقيقت چهره نگشايد مگر باعانت طبيب الهی و پزشک ربّانی. 

و بالاخره ملوک و سلاطين را دلالت ميفرمايند که در تشييد مبانی صلح بکوشند و از تحميل بر رعيّت احتراز کنند،  در طريق عدل و نصفت سالک شوند و در تقليل عساکر و تحديد ادوات و معدّات حربيّه قائم، هر متجاوزی را مقاومت نمايند و هر مظلومی را اعانت کنند و در سدّ اختلاف و منع فساد متّحد و متّفق گردند.»




در کتاب الواح نازله به ملوک و رؤسای ارض صفحه ۱۲۹ چنین آمده:

لوح ملكه ويكتوريا: جمال قدم جل كبريائه از عكا لوحي خطاب بملكه ويكتوريا فرمانرواي انگلستان نازل فرمودند. ملكه ويكتوريا الكساندرينا ( ١٩٠١ _ ١٨١٩) يگانه فرزند ادوارددوك كيت، چهارمين فرزند جورج سوم است. مادرش مسمات بپرنسس ويكتوريا ماري لوئيز است. ويكتوريا در يوم ٢٤ ماه مي ١٨١٩ متولد شد در سال ١٨٣٠ جورج چهارم وفات يافت و الكساندرينا ويكتوريا بتخت نشست. در عصر جمعه ١٨ جانوري ١٩٠١ خبربيماري مشاراليها منتشر شد و در روز سه شنبه ٢٢ جانوري وفات يافت. حضرت ولي امرالله جل سلطانه در توقيع منيع روز موعود چنين میفرمایند:

«روایت کرده اند که چون ملکه انگلستان لوح مبارک را که باعزاز او ارسال شده بود تلاوت کرد اظهار داشت چنانچه ندا و دعوت مِن جانب الله است، البته پیشرفت خواهد کرد. در غیر این صورت بهیچوجه ضرری وارد نخواهد آورد.»


در کتاب حضرت بهاءالله صادره از جامعه بین المللی بهائی در مورد لوح ملکه چنین آمده: 

«فرقی که در لحن دو خطاب مهمّی که حضرت بهاءاللّه يکی به ملکهء ويکتوريا  و ديگری به حکّام و رؤسای جمهور امريکا صادر فرموده‏ اند، بسيار جالب توجّه است. در نامهء نخست، حضرت بهاءاللّه ملکهء ويکتوريا را به خاطر پيشقدم شدنش در انجام حکم الغاء بردگی در سراسر امپراطوری بريتانيا تمجيد فرموده ‏اند و اثرات تحکيم حکومتی را که بر اساس نمايندگی مردم مستقر باشد، مورد ستايش قرار داده ‏اند. 

خطاب دوم با اعلان "يوم اللّه" آغاز می‏شود و به دعوتی که در حقيقت حکم فرمان دارد و مشابه آن در ساير پيام هايشان ديده نمی‏شود پايان می ‏پذيرد:

اجْبُروا الکَسيرَ بأيادِی العَدْلِ، وَ کَسِّروا الصَّحيحَ الظالِمِ بِسِياطِ أوامِرِ رَبِّکُمُ

الآمِرِ الحَکيمِ ... " 

(به دستهای عدل شکسته ها را پيوند دهيد و ستمگر را به تازيانه های اوامر

پروردگار آمر و حکيم خود در‏هم شکنيد.)»


حضرت ولی عزیز امرالله در کتاب نظم جهانی بهائی، زیر عنوان حکومت جهانی چنین می فرمایند:

«بيش از شصت سال پيش حضرت بهاء الله در لوحی خطاب به ملکه ويکتوريا رؤسای ارض را چنين مخاطب فرموده اند: "تدبّروا و تکلّموا فيما يصلح به العالم و حاله ... فانظروا العالم کهيکل انسان انّه خلق صحيحاً کاملاً فاعترته الامراض بالاسباب المختلفة المتغايرة و ما طابت نفسه فی يوم بل اشتدّ مرضه بما وقع تحت تصرّف اطبّاء غير حاذقة الّذين رکبوا مطيّة الهوی و کانوا من الهائمين و ان طاب عضو من اعضائه فی عصر من الاعصار بطبيبٍ حاذق بقيت اعضاء اخری فيما کان کذلک ينبئکم العليم الخبير ... الّذی جعله الله الدّرياق الاعظم و السّبب الاتمّ لصحتّه هو اتّحاد من علی الارض علی امر واحد و شريعة واحدة هذا لا يمکن ابداً الاّ بطبيب حاذق کامل مؤيّد لعمری هذا لهو الحقّ و ما بعده الاّ الضّلال المبين ...". 

و در همان لوح نيز می فرمايند: "... انّا نراکم فی کلّ سنةٍ تزدادون مصارفکم و تحملوها علی الرّعيّة ان هذا الاّ ظلم عظيم اتّقوا زفرات المظلوم و عبراته و لا تحملوا علی الرّعية فوق طاقتهم ... اصلحوا ذات بينکم اذاً لا تحتاجون بکثرة العساکر و مهمّاتهم الاّ علی قدر تحفظون به ممالککم و بلدانکم ... ان اتّحدوا يا معشر الملوک به تسکن ارياح الاختلاف بينکم و تستريح الرّعية و من حولکم ... ان قام احد منکم علی الأخر قوموا عليه ان هذا الاّ عدل مبين."

شکّی نيست که اين بيانات مهيمن و متين دلالت بر اين دارد که حکومتهای ملّی که هر نوع آزادی عمل را بر خود روا ميدانند بايد حدود و قيودی بر حاکميّت خويش بنهند تا بتوانند اوّلين قدم لازم را برای تشکيل اتّحاديّه ای از جميع ملل عالم در آينده ايّام بردارند. زيرا مقتضای زمان چنين است که يک حکومت اعلای جهانی ايجاد شود که در ظلّ آن تمام ملل عالم به طيب خاطر از داشتن حقوق و اختياراتی از قبيل حقّ اعلان جنگ و حقّ وضع بعضی ماليات ها و کليّه حقوق مربوط به تسليحات صرفنظر نمايند. چنين حکومتی جهانی دارای يک قوّه مجريّه بين المللی خواهد بود که قدرت نهائی و بلامنازع خويش را بر هر عضو متمرّد و طاغی آن اتّحاديّه جهانی به کار خواهد بست. همچنين يک پارلمان جهانی خواهد داشت که انتخاب اعضايش با مردم هر کشور و با تأييد هر دولت خواهد بود. 

و نيز يک محکمه کبرای بين المللی بوجود خواهد آمد که حکمش قاطع و بر همه ممالک روا خواهد بود حتّی کشورهائی که مايل نباشند که قضايايشان به آن محکمه ارجاع گردد باز مجبور بر اطاعت از حکم صادره اش خواهند بود. در چنين جامعه جهانی جميع محدوديّت های اقتصادی به کلّی از ميان خواهد رفت. سرمايه و کار عواملی لازم و ملزوم يکديگر به شمار خواهد آمد. تعصّبات و منازعات مذهبی به کلّی فراموش و آتش عداوتهای نژادی تا ابد خاموش خواهد شد. يک مجموعه از قوانين بين المللی که محصول مشاورات نمايندگان پارلمان بين المللی است تدوين خواهد گشت که ضامن اجرايش واحدهای نيروی اتّحاديّه جهانی خواهند بود و بالاخره يک وطن پرستی کاذب و جنگاور به يک جهان دوستی و نوع پرستی تبديل خواهد شد. اينها است رئوس کلّی و برجسته نظمی که حضرت بهاء الله پيش بينی و تدبير فرموده و اعلی ثمره عصری است که به تدريج رو به بلوغ نهاده است.»


حضرت ولی عزیز امرالله در نظم جهانی بهائی در وجوه تفاوت صلح اصغر و صلح اعظم می فرمایند: 

«ای دوستان عزيز و ارجمند اين نظم بديع جهانی که تحقّقش در آيات نازله از قلم حضرت بهاء الله موعود بوده و اصول اساسيّه اش در آثار مرکز ميثاقش مصرّح گشته مقصدی جز ايجاد اتّحاد کامل نوع انسان ندارد و اين وحدت و اتّحاد ايجاد نگردد مگر آنکه موافق و مطابق با اصول و هماهنگ با قوّه محرّکه و قوانين حاکمه بر مؤسّساتی باشد که اينک اساس بنياد نظم اداری بهائی را تشکيل ميدهند.

هر سازمانی که بخواهد با موازين کمتر از آنچه که در آئين بهائی نازل شده به کار پردازد يا با نمونه هائی به پيش رود که بر آثار حضرت بهاء الله انطباق نداشته باشد به جائی نميرسد و فقط حدّ اکثر می تواند به "صلح اصغر دست يابد که حضرت بهاء الله در باره اش چنين فرمود: "لما نبذتم الصّلح الاکبر عن ورائکم تمسّکوا بهذا الصّلح الاصغر لعلّ به تصلح امورکم و الّذين فی ظلّکم علی قدر" . در همان لوح به فرمانروايان جهان چنين خطاب فرموده:

"ان اصلحوا ذات بينکم اذاً لا تحتاجون بکثرة العساکر و مهمّاتهم الاّعلی قدر تحفظون به ممالککم و بلدانکم ... ان اتّحدوا يا معشر الملوک به تسکن ارياح الاختلاف بينکم و تستريح الرّعية و من حولکم ان انتم من العارفين. ان قام احد منکم علی آلاخر قوموا عليه ان هذا الاّا عدل مبين.

امّا "صلح اعظم" به نحوی که حضرت بهاء الله مقرّر فرموده صلحی است که عملاً بايد متعاقب زمانی تحقّق يابد که جنبه های روحانی و معنوی بر جهان غلبه يافته باشد. يعنی زمانی که جميع نژادها و مذاهب و طبقات و ملل اتّحاد و پيوستگی واقعی ناگسستنی داشته باشند. و چنين صلحی بر هيچ اساسی مرتفع نگردد و هيچ دستگاهی آنرا حفظ نتواند مگر آنکه بر پايه احکام و قوانين الهی استوار باشد و آن احکام و تعاليم در نظم جهانی بديعی که به نام مقدّس حضرت بهاء الله منسوب است مذکور و مکتوب. 

حضرت بهاء الله در هفتاد سال قبل در لوحی خطاب به ملکه ويکتوريا چنين می فرمايد: "و الّذی جعله الله الدّرياق الاعظم و السّبب الاتمّ لصحّته هو اتّحاد من علی الارض علی امر واحد و شريعة واحدة هذا لا يمکن ابداً الاّ بطبيب حاذق کامل مؤيّد. لعمری هذا جمال الحقّ و ما بعده الاّ الضّلال المبين ... فانظروا فيهذه الايّام الّتی اتی جمال القدم و الاسم الاعظم لحيوة العالم و اتّحادهم انّهم قاموا عليه باسياف شاحذة و ارتکبوا ما فزع به الرّوح الامين ... اذا قيل لهم اتی مصلح العالم قالوا قد تحقّق انّه من المفسدين»



حضرت ولی امرالله در کتاب قرن بدیع، موردی را از ایام سرگونی حضرت بهاءالله در عراق ذکر می فرمایند که در آن ذکری از ملکه ویکتوریا شده است: 

«رجال مهمّهء ايران نيز که از وطن مألوف دور و در نفی و تبعيد بسر ميبردند، چون جلالت مقام و رفعت و عظمت امر مالک انام را ملاحظه کردند بی پروا و خوف بمحضر انور مشرّف گشتند و بکمال خضوع و خشوع از دريای علم و کرم الهی بميزان استعداد و قابليّت خويش کسب فيوضات نمودند. در بين اين جمع نفوسی مانند عبّاس ميرزا فرزند محمّد شاه و وزير نظام و ميرزا ملکم خان و پاره ای از عمّال دول خارجه که طالب نام و شهرت و در بند مقام و عزّت بودند. نظر به نقصان  اطّلاع و قلّت بصيرتشان خواستند از پشتيبانی و مساعدت حضرت بهاءالله در تنفيذ مقاصد سياسيّه و مآرب مادّيّه که در ساحت اقدس بكلّی منفور و مردود بود استفاده نمايند. اين بود که هيكل مبارک اکيداً و صريحاً عدم مداخلهء وجود اقدس را در اينگونه امور و حصر افکارشان را در مسائل  روحانيّه و اخلاقيّه اعلام فرمودند.

از طرف ديگر كلنل سر آرنولد باروز کمبال که در آن اوان سمت جنرال قونسولی دولت انگلستان را در بغداد حائز بود چون علوّ مقامات حضرت بهاءالله را احساس نمود، شرحی دوستانه بساحت انور تقديم و بطوری که هيكل اطهر بنفسه الاقدس شهادت داده، قبول حمايت و تبعيّت دولت متبوعهء خويش را بمحضر مبارک پيشنهاد نمود. و در تشرّف حضوری نيز متعهّد گرديد که هر گاه وجود اقدس مايل بارسال پيامی به ملکه ويکتوريا باشند، در مخابرهء آن به دربار انگلستان اقدام نمايد. حتّی معروض داشت حاضر است ترتيباتی فراهم سازد که محلّ استقرار وجه قدم به هندوستان و يا هر نقطهء ديگر که مورد نظر مبارک باشد تبديل يابد. حضرت بهاءالله از قبول اين رأی خودداری فرمودند و اقامت در خاک سلطان عثمانی را بر حرکت بصوب اخری ترجيح دادند.»


حضرت ولی امرالله در کتاب قرن بدیع در شرح الواحی که در دوران اولیه سجن عکا نازل شده چنین می فرمایند:

«الواح نصحيّه و ارشادات الهيّه كه در سنين اوّليّهء سجن اعظم از لسان مالک قدم صادر گرديده،  بطوری که از قبل مذکور شد، در مقام اوّل خطاب بسلاطين ارض است که نظر بنفوذ و اعتبار و قدرت و اختيار وسيعی که نسبت بمقدّرات رعايا و مردم ممالک خويش دارند مسؤوليّت عظيمی متوجّه آنان است. در مقام ثانی مخاطب اين بيانات عاليات رؤساء  و پيشوايان مذهب اند که آنان نيز در اذهان و عقايد نفوس رسوخ و نفوذ کامل داشته و در حمل اين مسؤوليّت شديد سهيم و شريکند. در اين مقام جمال اقدس ابهی می فرمايد: "انّا لمّا وردنا السّجن اردنا ان نبلّغ الی الملوک رسالات ربّهم العزيز الحميد و لو انّا بلّغنا اليهم ما امرنا به فی الواح شتّی هذه مرّةً اخری فضلاً من الله." 

علاوه بر نصايح و انذاراتی که در ارض سرّ خطاب بولاة امور و ملاذ جمهور در شرق و غرب عالم اسلام و نصاری در سورهء ملوک نازل و دعوت شديدی كه در ليلهء اظهار امر از قلم حضرت ربّ اعلی در فاتحهء کتاب قيّوم الاسماء صادر گرديده  جمال اقدس ابهی در مظلم ترين ايّام سجن عكّا ملوک و سلاطين را در کتاب مستطاب اقدس بخطابات مهيمنهء عظيمه مخاطب ميفرمايند قوله عزّ کبريائه "يا معشرالملوک قد نزّل النّاموس الاکبرفی المنظر الانور... انتم المماليک قد ظهر المالک باحسن الطّراز... قوموا علی خدمة المقصود الّذی خلقکم بكلمة من عنده و جعلکم مظاهر القدرة لما کان و ما يکون... تالله لا نريد ان نتصرّف فی ممالککم بل جئنا لتصرّف القلوب...دعوا البيوت ثمّ اقبلوا الی الملکوت... طوبی لملک قام علی نصرة امری فی مملکتی... انّه بمنزلة البصر للبشر... انّما ننصحکم لوجه الله و نصبر کما صبرنا بما ورد علينا منکم يا معشر السّلاطين." 

و نيز در لوح ملکهء ويکتوريا جمال اقدس ابهی مخاطباً للملوک و الامراء می فرمايد: "لمّا نبذتم الصّلح الاکبر ورائکم تمسّكوا بهذا الصّلح الاصغر"  و نيز در مقام ديگر آنان را باين بيانات عاليات نصيحت می فرمايد "ان اصلحوا ذات بينکم اذاً لا تحتاجون بکثرة العساکر... انّ الرّعيّة امانات الله بينکم احفظوهم کما تحفظون انفسکم ايّاکم ان تجعلوا الذّئاب رعاة الاغنام".

و بعد کمی جلوتر مرة اخری می فرمایند:

«در همان احيان توقيع جليلی بافتخار ملکهء ويکتوريا از قلم اعلی نازل

گرديد که در آن اين خطابات عاليات مسطور "يا ايّتها الملکة فی لندن

اسمعی نداء ربّک مالک البريّة... ضعی ما علی الارض ثمّ زيّنی رأس الملک باكليل ذکر ربّک الجليل انّه قد اتی فی العالم بمجده الاعظم و کمل ما ذکر فی الانجيل... قد بلغنا انّک منعت بيع الغلمان و الأماء... قد کتب الله لک جزاء ذلک... ان تتّبعی ما ارسل اليک من لدن عليم خبير... و سمعنا انّک اودعت زمام المشاورة‌ بايادی الجمهور نعم ما عملت... ينبغی لهم ان يکونوا امناء بين العباد... طوبی لمن يدخل المجمع لوجه الله و يحکم بين النّاس بالعدل الخالص الا انّه من الفائزين".»


در کتاب قرن بدیع، حضرت ولی امرالله ضمن اشاره به آیات نازله در الواح خطاب به سلاطین و رؤسای دینی، می فرمایند:

«در لوح ملکهء ويکتوريا خطاب باعضاء مجلس شورای انگلستان، امّ المجالس عالم و همچنين نمايندگان منتخب ديار اخری،  آيات و خطابات مهيمنه ای از لسان قدم صادر گرديده که بعضی از فقرات آن اين است قوله العزيز:

"انظروا فی هذه الايّام الّتی اتی جمال القدم و الاسم الاعظم لحيوة العالم و اتّحادهم انّهم قاموا عليه باسياف شاحذة و ارتکبوا ما فزع به الرّوح الامين...

يا اصحاب المجالس هناک و فی ديار اخری تدبّروا و تكلّموا فيما يصلح به

العالم و حاله لو کنتم من المتوسّمين...انظروا العالم کهيكل انسان...

اعترته الامراض... و ما جعله الله الدّرياق الاعظم و السّبب الاتمّ لصحّته هو

اتّحاد من علی الارض علی امر واحد و شريعة واحدة هذا لم يمکن ابداً الّا

بطبيب حاذق کامل مؤيّد".


در کتاب قرن انوار صادره از جامعه بین المللی بهائی عالم آمده:

«اگر با ميزان ثروت و قدرت بسنجيم کلمه "جهان" در سال ١٩٠٠ مرادف بود با اروپا و شايد به زحمت امريکا. امپراطوری غربی در سراسر عالم به عنوان متمدّن ساختن جهانيان با ساکنان سایر ممالک درآویخته بود و به قول يکی از مورّخين "دهه اوّل قرن بيستم در حقيقت همان ادامه قرن نوزدهم" به شمار می‌آمد، يعنی دوره‌ای که خودستائی و غرورش را می‌توان در برگزاری جشن‌های شصت‌ساله سلطنت ملکه ويکتوريا (Queen Victoria)  در سنه ١٨٩٧ مجسّم ديد که در آن رژه‌ای باشکوه به راه انداختند که ساعت‌ها در خيابان‌های لندن به طول انجاميد و زرق و برق امپراطوری و نمايش نيروهای نظامی را که در هيچ يک از تمدّن‌های پيشين سابقه نداشت به رخ مردم می‌کشيد.»


و ایضاً آمده:

«با انحلال رسمی امپراطوری‌های جهان در همان سال‌ها يک آرزوی ديرين ديگر نيز بالاخره برآورده شد. امپراطوری‌های بزرگ نه تنها پس از سال ١٩١٨ به حيات خود ادامه دادند بلکه توا نستند به عناوين مختلفی از قبيل قيمومت و تحت الحمايگی و کلنی‌هائی که از کشورهای شکست خورد‌ه گرفته بودند بر قلمرو خود بيفزايند. امّا همه اين نظام‌های پوسيده ظلم و ستم سياسی با رستاخيزی که نهضت‌های آزادی‌طلب ملّی به راه انداختند و قدرتشان بر امکانات ناتوان اربابان قديم فائق گشت همه از بين رفت و تمام کشورهای امپراطوری با سرعتی حيرت‌انگيز يا خود به طيب خاطر يا به زور طغيان مردم مستعمرات مجبور شدند که سرنوشتی را که نصيب ترکان عثمانی و سلسله هابسبورگ در اوائل قرن شده بود برای خود بپذيرند.

ناگهان مردم جهان خود را در جايگاهی ديدند که بتوانند سربلند بايستند و آزادانه بگويند آنچه را که بيشتر به آن علاقه دارند و در زندگانيشان مؤثّر است. آنان ميدانی يافتند که در باره خود و در باره آينده جهانيان قدم‌های اوّليّه را به پيش نهند و تصميم بگيرند. در اينجا بشر  ناگهان به مرحله جديدی روی آورد و بيش از شش هزار سال تاريخ را پشت سر نهاد و ديد که با وجود اين همه محروميّت‌های علمی و تربيتی و نابرابری‌های اقتصادی و موانعی که از بازی‌های سياسی ناشی می‌شد که محدوديّت‌هائی عملی امّا از نظر تاريخی گذرا و ناپايدار بودند قدرتی امروز درجهان به وجود آمده است که در اداره امور انسانی دخالت می‌نمايد و بسيار اميد می‏رود که مردمان را دلبسته خود نمايد. مردم ممالکی که سابقاً به منزله برده و غلام بودند و هم آنان که با لباس‌های مجلّل دلپسندشان تنها پنج دهه قبل در جشن شصت سالگی سلطنت ملکه ويکتوريا درلندن در صفوف عقب رژه می‏ر‌فتند حال کم‌کم به عنوان نماينده در شورای امنيّت خودنمائی می‌کنند و در سازمان ملل متّحد و سازمان‌های غيردولتی مختلف در مناصب عالی خدمت می‌نمايند. عظمت اين تغيير را می‌توان در اين مثال ديد که امروز فردی از کشور گانا دبير کلّ سازمان ملل متّحد است و خود جانشين دبير کلّ‌های ديگری است که از کشور مصر و پرو  بوده‌اند.

اين تحوّلات صرفاً تغييراتی رسمی و اداری نبود. هر چه می‌گذشت عدّه بيشتری از شخصيّت‌های برجسته در جميع شؤون اجتماع از مرزهای معمول و عادی هويّت نژادی و فرهنگی و دينی می‌گذشتند. در هر يک از قارّه‌های عالم نام‌هائی از قبيل آن فرنک، مارتين لوتر کينگ، پاولو فرير، راوی شانکار، گبريل گارسيا مارکز، کری ته کاناوا ، اندره ساخارف، مادر ترزا و ژانگ يمو،  برای هزاران نفر از هموطنان خود سرچشمه الهام شدند. در هر شعبه از حيات، شهامت و قهرمانی و برتری شغلی و حرفه‌ای و امتياز اخلاقی به نحوی فزاينده بر فضيلت خود گواهی داده و مورد استقبال مردم جهان قرار می‌گرفت. وقتی نلسون ماندلا   از زندان آزاد شد و سپس به مقام رياست جمهور کشورش ارتقاء يافت در تمام جهان بساط شور و سرور بر پا شد و اين نمايانگر آن بود که مردم عالم از هر نژاد و ملّت چنين وقايع تاريخی را نشانه‌ای از پيروزی خانواده انسان تلقّی می‌کردند.» 


جناب ادیب طاهرزاده در کتاب نفحات ظهور حضرت بهاءالله جلد سوم که توسط جناب باهر فرقانی به فارسی برگشته، در مورد لوح ملکه ویکتوریا چنین آورده اند:




در صفحات بعد لوح ملکه ویکتوریا و ترجمه انگلیسی آن زینت بخش این صفحات شده است.




 


      





يَا أَيَّتُهَا الملِكَةُ فِي اللُّونْدْرَةِ 

O Queen in London!

أَنِ اسْتَمِعِي نِدَاءَ رَبِّكِ مَالِكِ البَرِيَّةِ مِنَ السِّدْرَةِ الإِلهِيَّةِ إِنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنا العَزِيزُ الحَكِيمُ. 

Incline thine ear unto the voice of thy Lord, the Lord of all mankind, calling from the Divine Lote-Tree: Verily, no God is there but Me, the Almighty, the All-Wise! 

ضَعِي ما عَلَى الأَرْضِ ثُمَّ زَيِّنِي رَأْسَ المُلْكِ بِإِكْلِيلِ ذِكْرِ رَبِّكِ الجَلِيلِ.

Cast away all that is on earth, and attire the head of thy kingdom with the crown of the remembrance of thy Lord, the All-Glorious.

إِنَّهُ قَدْ أَتَى فِي العَالَمِ بِمَجْدِهِ الأَعْظَمِ وَكَمُلَ مَا ذُكِرَ فِي الإِنْجِيلِ. 

He, in truth, hath come unto the world in His most great glory, and all that hath been mentioned in the Gospel hath been fulfilled.


قَدْ تَشَرَّفَ بَرُّ الشَّامِ بِقُدُومِ رَبِّهِ مَالِكِ الأَنامِ وَأَخَذَ سُكْرُ خَمْرِ الوِصالِ شَطْرَ الجَنُوبِ وَالشِّمَالِ. 

The land of Syria hath been honoured by the footsteps of its Lord, the Lord of all men, and North and South are both inebriated with the wine of His presence.

طُوبَى لِمَنْ وَجَدَ عَرْفَ الرَّحْمنِ وَأَقْبَلَ إِلَى مَشْرِقِ الجَمَالِ فِي هذا الفَجْرِ المُبِينِ. 

Blessed is the man that inhaled the fragrance of the Most Merciful, and turned unto the Dawning-Place of His Beauty, in this resplendent Dawn.

قَدِ اهْتَزَّ المَسْجِدُ الأَقْصَى مِنْ نَسَمَاتِ رَبِّهِ الأَبْهَى وَالبَطْحاءُ مِنْ نِدَاءِ اللهِ العَلِيِّ الأَعْلَى. 

The Mosque of `Aqsá vibrateth through the breezes of its Lord, the All-Glorious whilst Bathá (Mecca) trembleth at the voice of God, the Exalted, the Most High. 

إِذاً كُلُّ حَصَاةٍ مِنْها تُسَبِّحُ الرَّبَّ بِهذا الاسْمِ العَظِيمِ. 

Whereupon every single stone of them celebrateth the praise of the Lord, through this Great Name.

دَعِي هَواكِ ثُمَّ أَقْبِلِي بِقَلْبِكِ إِلَى مَوْلاكِ القَدِيمِ. 

Lay aside thy desire, and set then thine heart towards thy Lord, the Ancient of Days.

إِنَّا نُذَكِّرُكِ لِوَجْهِ اللهِ وَنُحِبُّ أَنْ يَعْلُوَ اسْمُكِ بِذِكْرِ رَبِّكِ خَالِقِ الأَرْضِ وَالسَّماءِ إِنَّهُ عَلَى ما أَقُولُ شَهِيدٌ. 

We make mention of thee for the sake of God, and desire that thy name may be exalted through thy remembrance of God, the Creator of earth and heaven. He, verily, is witness unto that which I say.

قَدْ بَلَغَنَا أَنَّكِ مَنَعْتِ بَيْعَ الغِلْمَانِ وَالإِماءِ هذا ما حَكَمَ بِهِ اللهُ فِي هذَا الظُّهُورِ البَدِيعِ. 

We have been informed that thou hast forbidden the trading in slaves, both men and women. This, verily, is what God hath enjoined in this wondrous Revelation.

قَدْ كَتَبَ اللهُ لَكِ جَزَاءَ ذلِكَ. إِنَّهُ مُوفِي أُجُورَ المُحْسِنِينَ إِنْ تَتَّبِعِي ما أُرْسِلَ إِلَيْكِ مِنْ لَدُنْ عَلِيمٍ خَبِيرٍ. 

God hath, truly, destined a reward for thee, because of this. He, verily, will pay the doer of good his due recompense, wert thou to follow what hath been sent unto thee by Him Who is the All-Knowing, the All-Informed.

إِنَّ الَّذِي أَعْرَضَ وَاسْتَكْبَرَ بَعَدَما جاءَتْهُ البَيِّناتِ مِنْ لَدُنْ مُنْزِلِ الآياتِ لَيُحْبِطُ اللهُ عَمَلَهُ. إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شّيْءٍ قَدِيرٍ. 

As to him who turneth aside, and swelleth with pride, after that the clear tokens have come unto him, from the Revealer of signs, his work shall God bring to naught. He, in truth, hath power over all things.

إِنَّ الأَعْمالَ تُقْبَلُ بَعْدَ الإِقْبالِ. مَنْ أَعْرَضَ عَنِ الحَقِّ إِنَّهُ مِنْ أَحْجَبِ الخَلْقِ. كذلِكَ قُدِّرَ مِنْ لَدُنْ عَزِيزٍ قَدِيرٍ. 

Man's actions are acceptable after his having recognized (the Manifestation). He that turneth aside from the True One is indeed the most veiled amongst His creatures. Thus hath it been decreed by Him Who is the Almighty, the Most Powerful.

وَسَمِعْنا أَنَّكِ أَوْدَعْتِ زِمامَ المُشاوَرَةِ بِأَيادِي الجُمْهُورِ. نِعْمَ ما عَمِلْتِ، لأَنَّ بِها تَسْتَحْكِمُ أُصُولُ أَبْنِيَةِ الأُمُورِ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُ مَنْ فِي ظِلِّكِ مِنْ كُلِّ وَضِيعٍ وَشَرِيفٍ. 

We have also heard that thou hast entrusted the reins of counsel into the hands of the representatives of the people. Thou, indeed, hast done well, for thereby the foundations of the edifice of thine affairs will be strengthened, and the hearts of all that are beneath thy shadow, whether high or low, will be tranquillized.

وَلكِنْ يَنْبَغِي لَهُمْ بِأَنْ يَكُونُوا أُمَنَاءَ بَيْنَ العِبادِ وَيَرَوْنَ أَنْفُسَهُمْ وُكَلاءَ لِمَنْ عَلَى الأَرْضِ كُلِّها. 

It behoveth them, however, to be trustworthy among His servants, and to regard themselves as the representatives of all that dwell on earth.

هذا ما وُعِظُوا بِهِ فِي اللَّوْحِ مِنْ لَدُنْ مُدَبِّرٍ حَكِيمٍ. وَإِذا تَوَجَّهَ أَحَدٌ إِلَى المَجْمَعِ يُحَوِّلُ طَرْفَهُ إِلَى الأُفُقِ الأَعْلَى وَيَقُولُ: يا إِلهِي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الأَبْهَى بِأَنْ تُؤَيِّدَنِي عَلَى ما تَصْلُحُ بِهِ أُمُورُ عِبادِكَ وَتُعْمَرُ بِهِ بِلادُكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. 

This is what counselleth them, in this Tablet, He Who is the Ruler, the All-Wise. And if any one of them directeth himself towards the Assembly, let him turn his eyes unto the Supreme Horizon, and say: 'O my God! I ask Thee, by Thy most glorious Name, to aid me in that which will cause the affairs of Thy servants to prosper, and Thy cities to flourish. Thou, indeed, hast power over all things!' 

طُوبَى لِمَنْ يَدْخُلُ المَجْمَعَ لِوَجْهِ اللهِ وَيَحْكُمُ بَيْنَ النَّاسِ بِالعَدْلِ الخالِصِ أَلا إِنَّهُ مِنَ الفائِزِينَ. 

Blessed is he that entereth the Assembly for the sake of God, and judgeth between men with pure justice. He, indeed, is of the blissful.

يَا أَصْحابَ المَجْلِسِ فِي هُناَكَ وَدِيَارٍ أُخْرَى تَدَبَّرُوا وَتَكَلَّمُوا فِي ما يَصْلُحُ بِهِ العالَمُ وَحالُهِ لَوْ أَنْتُمْ مِنَ المُتَوَسِّمِينَ. 

O ye members of Assemblies in that land and in other countries! Take ye counsel together, and let your concern be only for that which profiteth mankind, and bettereth the condition thereof, if ye be of them that scan heedfully.

فَانْظُرُوا العالَمَ كَهَيْكَلِ إِنْسانٍ إِنَّهُ خُلِقَ صَحِيحاً كَامِلاً فَاعْتَرَتْهُ الأَمْراضُ بِالأَسْبابِ المُخْتَلِفَةِ المُتَغايِرَةِ. وَما طابَتْ نَفْسُهُ فِي يَوْمٍ بَلْ اشْتَدَّ مَرَضُهُ بِما وَقَعَ تَحْتَ تَصَرُّفِ أَطِبَّاءَ غَيْرِ حَاذِقَةٍ الَّذِينَ رَكِبُوا مَطِيَّةَ الهَوَى وَكَانُوا مِنَ الهَائِمِينَ. 

Regard the world as the human body which, though at its creation whole and perfect, hath been afflicted, through various causes, with grave disorders and maladies. Not for one day did it gain ease, nay, its sickness waxed more severe, as it fell under the treatment of ignorant physicians, who gave full rein to their personal desires, and have erred grievously.


وَإِذا طابَ عُضْوٌ مِنْ أَعْضائِهِ فِي عَصْرٍ مِنَ الأَعْصارِ بِطَبِيبٍ حاذِقٍ بَقِيَتْ أَعْضاءٌ أُخْرَى فِي ما كَانَ. 

And if at one time, through the care of an able physician, a member of that body was healed, the rest remained afflicted as before.

كذلِكَ يُنَبِّئُكُمُ العَلِيمُ الخَبِيرُ. وَاليَوْمَ نَرَاهُ تَحْتَ أَيْدِي الَّذِينَ أَخَذَهُمْ سُكْرُ خَمْرِ الغُرُورِ عَلَى شَأْنٍ لا يَعْرِفُونَ خَيْرَ أَنْفُسِهِمْ فَكَيْفَ هذا الأَمْرَ الأَوْعَرَ الخَطِيرَ. 

Thus informeth you the All-Knowing, the All-Wise. We behold it, in this day, at the mercy of rulers, so drunk with pride that they cannot discern clearly their own best advantage, much less recognize a Revelation so bewildering and challenging as this. 

إِنْ سَعَى أَحَدٌ مِنْ هؤُلاءِ فِي صِحَّتِهِ لَمْ يَكُنْ مَقْصُودُهُ إِلاَّ بِأَنْ يَنْتَفِعَ بِهِ اسْماً كَانَ أَوْ رَسْماً لِذَا لا يَقْدِرُ عَلَى بُرْئِهِ إِلاَّ عَلَى قَدَرٍ مَقْدُورٍ. 

And if one of them endeavor to better his health, his intention will not be but to profit himself thereof whether by name or effect, therefore he will not be able to heal him save to a certain extent.

وَالَّذِي جَعَلَهُ اللهُ الدِّرْياقَ الأَعْظَمَ وَالسَّبَبَ الأَتَمَّ لِصِحَّتِهِ هُوَ اتِّحادُ مَنْ عَلَى الأَرْضِ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ وَشَرِيعَةٍ واحِدَةٍ. 

That which God hath ordained as the sovereign remedy and mightiest instrument for the healing of the world is the union of all its peoples in one universal Cause, one common Faith.


هذَا لا يُمْكِنُ أَبَدَاً إِلاَّ بِطَبِيبٍ حاذِقٍ كامِلٍ مُؤَيَّدٍ. لَعَمْرِي هذا لَهُوَ الحَقُّ وَما بَعْدَهُ إِلاَّ الضَّلالُ المُبِينُ. 

This can in no wise be achieved except through the power of a skilled, an all-powerful, and inspired Physician. By My life! This is the truth, and all else naught but error. 

كُلَّما أَتَى ذاكَ السَّبَبُ الأَعْظَمُ وَأَشْرَقَ ذاكَ النُّورُ مِنْ مَشْرِقِ القِدَمِ مَنَعَهُ المُتَطَبِّبُونَ وَصارُوا سَحاباً بَيْنَهُ وَبَيْنَ العَالَمِ. لِذا ما طابَ مَرَضُهُ وَبَقِيَ فِي سُقْمِهِ إِلَى الحِينِ. 

Each time that Most Mighty Instrument hath come, and that Light shone forth from the Ancient Dayspring, He was withheld by ignorant physicians who, even as clouds, interposed themselves between Him and the world. It failed therefore, to recover, and its sickness hath persisted until this day. 

إِنَّهُمْ لَمْ يَقْدِرُوا عَلَى حِفْظِهِ وَصِحَّتِهِ وَالَّذِي كَانَ مَظْهَرَ القُدْرَةِ بَيْنَ البَرِيَّةِ مُنِعَ عَمَّا أَرَادَ بِما اكْتَسَبَتْ أَيْدِي المُتَطَبِّبِين. 

They indeed were powerless to protect it, or to effect a cure, whilst He Who hath been the Manifestation of Power amongst men was withheld from achieving His purpose, by reason of what the hands of the ignorant physicians have wrought.

فَانْظُرُوا فِي هذِهِ الأَيَّامِ الَّتِي أَتَى جَمالُ القِدَمِ وَالاسْمُ الأَعْظَمُ لِحَيوةِ العَالَمِ وَاتِّحادِهِمْ. إِنَّهُمْ قامُوا عَلَيْهِ بِأَسْيافٍ شاحِذَةٍ وَارْتَكَبُوا ما فَزَعَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ إِلَى أَنْ جَعَلُوهُ مَسْجُوناً فِي أَخْرَبِ البِلادِ المُقَامِ الَّذِي انْقَطَعَتْ عَنْ ذَيْلِهِ أَيادِي المُقْبِلِينَ. 

Consider these days in which He Who is the Ancient Beauty hath come in the Most Great Name, that He may quicken the world and unite its peoples. They, however, rose up against Him with sharpened swords, and committed that which caused the Faithful Spirit to lament, until in the end they imprisoned Him in the most desolate of cities, and broke the grasp of the faithful upon the hem of His robe.

إِذَا قِيلَ لَهُمْ أَتَى مُصْلِحُ العالَمِ قالُوا قَدْ تَحَقَّقَ إِنَّهُ مِنَ المُفْسِدِينَ بَعْدَ الَّذِي ما عاشَرُوا مَعَهُ وَيَرَوْنَ أَنَّهُ ما حَفِظَ نَفْسَهُ فِي أَقَلَّ مِنْ حِينٍ. 

Were anyone to tell them: 'The World Reformer is come,' they would answer and say: 'Indeed it is proven that He is a fomenter of discord!', and this notwithstanding that they have never associated with Him, and have perceived that He did not seek, for one moment, to protect Himself.

كَانَ فِي كُلِّ الأَحْيانِ بَيْنَ أَيادِي أَهْلِ الطُّغْيانِ. مَرَّةً حَبَسُوهُ وَطَوْرَاً أَخْرَجُوهُ وَتَارَةً دَارُوا بِهِ البِلادَ. كذلِكَ حَكَمُوا عَلَيْنا وَاللهُ عَلَى ما أَقُولُ عَلِيمٌ. 

At all times He was at the mercy of the wicked doers. At one time they cast Him into prison, at another they banished Him, and at yet another hurried Him from land to land. Thus have they pronounced judgment against Us, and God, truly, is aware of what I say.

أُولئِكَ مِنْ أَجْهَلِ الخَلْقِ لَدَى الحَقِّ يَقْطَعُونَ أَعْضَادَهُمْ وَلا يَشْعُرُونَ، يَمْنَعُونَ الخَيْرَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَلا يَعْرِفُونَ. مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الصِّبْيانِ لا يَعْرِفُونَ المُفْسِدَ مِنَ المُصْلِحِ وَالشَّرَّ مِنَ الخَيْرِ قَدْ نَرَاهُمُ اليَوْمَ فِي حِجَابٍ مُبِينٍ.

They] are the most ignorant people: before the truth, they cut off their arms but do not feel, deprive themselves of the good, but do not know itو and they are likened unto the small boys who cannot distinguish between the corrupter and the reformer, the good and the evil; verily We see them behind the thick veil of ignorance.


يا مَعْشَرَ الأُمَرَاءِ لَمَّا صِرْتُمْ سَحاباً لِوَجْهِ الشَّمْسِ وَمَنَعْتُمُوها عَنِ الإِشْراقِ أَنِ اسْتَمِعُوا مَا يَنْصَحُكُمْ بِهِ القَلَمُ الأَعْلَى لَعَلَّ تَسْتَرِيحُ بِهِ أَنْفُسُكُمْ ثُمَّ الفُقَرَاءُ وَالمَساكِينُ. 

O ye rulers of the earth! Wherefore have ye clouded the radiance of the Sun, and caused it to cease from shining? Hearken unto the counsel given you by the Pen of the Most High, that haply both ye and the poor may attain unto tranquillity and peace. 

نَسْأَلُ اللهَ بِأَنْ يُؤَيِّدَ المُلُوكَ عَلَى الصُّلْحِ إِنَّهُ لَهُوَ القادِرُ عَلَى ما يُرِيدُ. 

We beseech God to assist the kings of the earth to establish peace on earth. He, verily, doth what He willeth.

يا مَعْشَرَ المُلُوكِ إِنَّا نَرَاكُمْ فِي كُلِّ سَنَةٍ تَزْدادُونَ مَصَارِفَكُمْ وَتُحَمِّلُونَها عَلَى الرَّعِيَّةِ. إِنْ هذا إِلاَّ ظُلْمٌ عَظِيمٌ. 

O kings of the earth! We see you increasing every year your expenditures, and laying the burden thereof on your subjects. This, verily, is wholly and grossly unjust.

اتَّقُوا زَفَرَاتِ المَظْلُومِ وَعَبَرَاتِهِ وَلا تُحَمِّلُوا عَلَى الرَّعِيَّةِ فَوْقَ طاقَتِهِمْ وَلا تُخْرِبُوهُمْ لِتَعْمِيرِ قُصُورِكُمْ. أَنِ اخْتَارُوا لَهُمْ ما تَخْتَارُونَهُ لأَنْفُسِكُمْ.

This, verily, is wholly and grossly unjust. Fear the sighs and tears of this wronged One, and lay not excessive burdens on your peoples. Do not rob them to rear palaces for yourselves; nay rather choose for them that which ye choose for yourselves.


كَذلِكَ نُبَيِّنُ لَكُمْ ما يَنْفَعُكُمْ إِنْ أَنْتُمْ مِنَ المُتَفَرِّسِينَ، إِنَّهُمْ خَزَائِنُكُمْ إِيَّاكُمْ أَنْ تَحْكُمُوا عَلَيْهِمْ ما لا حَكَمَ بِهِ اللهُ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تُسَلِّمُوها بِأَيْدِي السَّارِقِينَ. 

Thus We unfold to your eyes that which profiteth you, if ye but perceive. Your people are your treasures. Beware lest your rule violate the commandments of God, and ye deliver your wards to the hands of the robber. 

بِهِمْ تَحْكُمُونَ وَتَأْكُلُونَ وَتَغْلِبُونَ وَعَلَيْهِمْ تَسْتَكْبِرُونَ إِنْ هذا إِلاَّ أَمْرٌ عَجِيبٌ.

By them ye rule, by their means ye subsist, by their aid ye conquer. Yet, how disdainfully ye look upon them! How strange, how very strange!

لَمَّا نَبَذْتُمُ الصُّلْحَ الأَكْبَرَ عَنْ وَرَائِكُمْ تَمَسَّكُوا بِهذا الصُّلْحِ الأَصْغَرِ لَعَلَّ بِهِ تَصْلُحُ أُمُورُكُمْ وَالَّذِينَ فِي ظِلِّكُمْ عَلَى قَدْرٍ يا مَعْشَرَ الآمِرِينَ. 

Now that ye have refused the Most Great Peace, hold ye fast unto this, the Lesser Peace, that haply ye may in some degree better your own condition and that of your dependents.

أَنْ أَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ إِذاً لا تَحْتاجُونَ بِكَثْرَةِ العَساكِرِ وَمُهِمَّاتِهِمْ إِلاَّ عَلَى قَدْرٍ تَحْفَظُونَ بِهِ مَمَالِكَكُمْ وَبُلْدَانَكُمْ. إِيَّاكُمْ أَنْ تَدَعُوا ما نُصِحْتُمْ بِهِ مِنْ لَدُنْ عَلِيمٍ أَمِينٍ. 

O rulers of the earth! Be reconciled among yourselves, that ye may need no more armaments save in a measure to safeguard your territories and dominions. Beware lest ye disregard the counsel of the All-Knowing, the Faithful.



أَنِ اتَّحِدُوا يا مَعْشَرَ المُلُوكِ بِهِ تَسْكُنُ أَرْياحُ الاخْتِلافِ بَيْنَكُمْ وَتَسْتَرِيحُ الرَّعِيَّةُ وَمَنْ حَوْلَكُمْ إِنْ أَنْتُمْ مِنَ العارِفِينَ. 

Be united, O kings of the earth, for thereby will the tempest of discord be stilled amongst you, and your peoples find rest, if ye be of them that comprehend.

إِنْ قَامَ أَحَدٌ مِنْكُمْ عَلَى الآخَرِ قُومُوا عَلَيْهِ إِنْ هذا إِلاَّ عَدْلٌ مُبِينٌ، كَذلِكَ وَصَّيْناكُمْ فِي اللَّوْحِ الَّذِي أَرْسَلْنَاهُ مِنْ قَبْلُ تِلْكَ مَرَّةً أُخْرَى أَنِ اتَّبِعُوا ما نُزِّلَ مِنْ لَدُنْ عَزِيزٍ حَكِيمٍ. 

Should any one among you take up arms against another, rise ye all against him, for this is naught but manifest justice. Thus We have admonished you in the Tablet which We sent to you, on another occasion; therefore follow that which hath been revealed on the part of the Precious, the Wise.

إِنْ يَهْرُبْ أَحَدٌ إِلَى ظِلِّكُمْ أَنِ احْفَظُوا وَلا تُسَلِّمُوهُ كَذلِكَ يَعِظُكُمْ القَلَمُ الأَعْلَى مِنْ لَدُنْ عَلِيمٍ خَبِيرٍ. 

Should any one seek refuge in your shadow, have him protected and betray him not, thus admonisheth you the Supreme Pen, on the part of one Learned and Wise. 

إِيَّاكُمْ أَنْ تَفْعَلُوا ما فَعَلَ مَلِكُ الإِسْلامِ إِذْ أَتَيْنَاهُ بِأَمْرِهِ حَكَمَ عَلَيْنا وُكُلاؤُهُ بِالظُّلْمِ الَّذِي بِهِ ناحَتِ الأَشْياءُ وَاحْتَرَقَتْ أَكْبادُ المُقَرَّبِينَ. تُحَرِّكُهُمْ أَرْياحُ الهَوَى كَيْفَ تَشاءُ. ما وَجَدْنَا لَهُمْ مِنْ قَرارٍ أَلا إِنَّهُمْ مِنَ الهائِمِينَ.

Beware, lest ye commit what was committed by the King of Islám when We came unto him by his command, and on that event his representatives pronounced sentence against Us with such injustice that all things lamented and the hearts of those who are near to God were burned; and the winds of lust moved as they listed, and We did not find on their part any stability or steadiness, -- are they not of those who stray madly?

أَنْ يا قَلَمَ القِدَمِ أَنِ امْسِكِ القَلَمَ دَعْهُمْ لِيَخُوضُوا فِي أَوْهامِهِمْ ثُمَّ اذْكُرِ المَلِكَةَ لَعَلَّ تَتَوَجَّهَ بِالقَلْبِ الأَطْهَرِ إِلَى المَنْظَرِ الأَكْبَرِ وَلا تَمْنَعُ البَصَرَ عَنِ النَّظَرِ إِلَى شَطْرِ رَبِّها مالِكِ القَدَرِ وَتَطَّلِعُ بِمَا نُزِّلَ فِي الأَلْواحِ وَالزُّبُرِ مِنْ لَدُنْ خالِقِ البَشَرِ الَّذِي بِهِ أَظْلَمَتِ الشَّمْسُ وَكُسِفَ القَمَرُ وَارْتَفَعَ النِّدَاءُ بَيْنَ السَّمواتِ وَالأَرَضِينَ. 

O thou ancient pen! Withhold the pen and let them wander in the dust of their imaginations; then remember the Queen, perhaps she will turn with the purest heart to the most great Outlook. Prevent her eyes from looking but to the region of her Lord, the king of fate, and peruse all that which hath been revealed in the Tablets and Books on the part of the creator of human beings by whom the sun hath been darkened and the moon eclipsed, and whose voice hath been raised between the earth and heavens. O Queen!

أَنْ أَقْبِلِي إِلَى اللهِ وَقُولِي: يا مَالِكِي أَنا المَمْلُوكُ وَأَنْتَ مالِكُ المُلُوكِ. قَدْ رَفَعْتُ يَدَ الرَّجاءِ إِلَى سَمَاءِ فَضْلِكَ وَمَواهِبِكَ. فَأَنْزِلْ عَلَيَّ مِنْ سَحَابِ جُودِكَ ما يَجْعَلُنِي مُنْقَطِعَةً عَنْ دُونِكَ وَيُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ.

Turn thou unto God and say: O my Sovereign Lord! I am but a vassal of Thine, and Thou art, in truth, the King of Kings. I have lifted my suppliant hands unto the heaven of Thy grace and Thy bounties. Send down, then, upon me from the clouds of Thy generosity that which will rid me of all save Thee, and draw me nigh unto Thyself.

أَيْ رَبِّ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي جَعَلْتَهُ سُلْطانَ الأَسْماءِ وَمَظْهَرَ نَفْسِكَ لِمَنْ فِي الأَرْضِ وَالسَّماءِ بِأَنْ تَخْرُقَ الأَحْجَابَ الَّتِي حالَتْ بَيْنِي وَبَيْنَ عِرْفانِ مَطْلِعِ آياتِكَ وَمَشْرِقِ وَحْيِكَ. إِنَّكَ أَنْتَ المُقْتَدِرُ العَزِيزُ الكَرِيمُ. 

I beseech Thee, O my Lord, by Thy name, which Thou hast made the king of names, and the manifestation of Thyself to all who are in heaven and on earth, to rend asunder the veils that have intervened between me and my recognition of the Dawning-Place of Thy signs and the Day Spring of Thy Revelation. Thou art, verily, the Almighty, the All-Powerful, the All-Bounteous.

أَيْ رَبِّ لا تَحْرِمْنِي عَنْ نَفَحاتِ قَمِيصِ رَحْمانِيَّتِكَ فِي أَيَّامِكَ. وَاكْتُبْ لِي مَا كَتَبْتَهُ لإِمائِكَ اللاَّئِي آمَنَّ بِكَ وَبِآياتِكَ وَفُزْنَ بِعِرْفانِكَ وَأَقْبَلْنَ بِقُلُوبِهِنَّ إِلَى أُفُقِ أَمْرِكَ إِنَّكَ أَنْتَ مَوْلَى العالَمِينَ وَأَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ. 

Deprive me not, O my Lord, of the fragrances of the Robe of Thy mercy in Thy days, and write down for me that which Thou hast written down for thy handmaidens who have believed in Thee and in Thy signs, and have recognized Thee, and set their hearts towards the horizon of Thy Cause. Thou art truly the Lord of the worlds and of those who show mercy the Most Merciful. 

ثُمَّ أَيِّدْنِي يا إِلهِي عَلَى ذِكْرِكَ بَيْنَ إِمائِكَ وَنُصْرَةِ أَمْرِكَ فِي دِيارِكَ. ثُمَّ اقْبَلْ مِنِّي ما فاتَ عَنِّي عِنْدَ طُلُوعِ أَنْوارِ وَجْهِكَ. إِنَّكَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٍ. وَالبَهاءُ لَكَ يا مَنْ بِيَدِكَ مَلَكُوتُ مُلْكِ السَّمواتِ وَالأَرَضِينَ.

Assist me, then, O my God, to remember Thee amongst Thy handmaidens, and to aid Thy Cause in Thy lands. Accept, then, that which hath escaped me when the light of Thy countenance shone forth. Thou, indeed, hast power over all things. Glory be to Thee, O Thou in Whose hand is the kingdom of the heavens and of the earth.

 

 

 

 

               


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

هفت وادي - قوس نزول و صعود - مراتب سبعه خلقت

  هفت وادی  اثر حضرت بهاءاللّه ذکر الاسرار فی معارج الاسفار لمن یرید ان یسافر الی اللّه المقتدر الغفّار بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الّذی اظهر الوجود من العدم و رقم علی لوح الانسان من اسرار القدم و علّمه من البیان ما لا یعلم و جعله کتاباً مبیناً لمن آمن و استسلم و اشهده خلق کلّ شیئ فی هذا الزّمان المظلم الصّیلم و انطقه فی قطب البقآء علی اللّحن البدیع فی الهیکل المکرّم (مظاهر مقدسه) . لیشهد الکلّ فی نفسه بنفسه فی مقام تجلّی ربّه بانّه لا اله الّا هو و لیصل الکلّ بذلک الی ذروة الحقایق حتّی لا یشاهد احد شیئاً الّا و قد یری اللّه فیه. ای رؤیة تجلّیه المودعة فی حقایق الاشیآء والّا انّه تعالی منزّه من ان یشهد او یری «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللّطیف الخبیر»  («بسم الله الرحمن الرحیم» بیان مبارکی است که آیه اول قرآن کریم نیز می باشد. شیخ احمد احسایی، حضرت باب و حضرت عبدالبهاء تفسیراتی بر آن نوشته اند. جناب دکتر نادر سعیدی در مقاله ای به مقایسه این تفسیرات پرداخته اند. مقاله دکتر سعیدی در این لینک قابل مطالعه می باشد: تفسير بسم الله الرحمن الرحيم . ویدیوی ...

الواح وصایا: نکته به نکته مو به مو

«حضرت عبدالبهآء در رتبه اولى مرکز و محور عهد و ميثاقِ بى مثيلِ حضرت بهاءالله، و اعلى صُنعِ يدِ عنايتش، و مرآتِ صافى انوارش، و مَثَلِ اعلاى تعاليم، و مبيّن ِمصون از خطاى آياتش، و جامع جميع کمالات و مظهر کلّيّۀ صفات و فضائل بهائى، و غصنِ اعظم منشعب از اصلِ قديم و غصن الامر و حقيقتِ مَن طاف حوله الاسماء، و مصدر و منشأ وحدت عالم انسانى و رايت صلح اعظم، و قمرِ سمآءِ اين شرع مقّدس بوده و ِالى الأبد خواهد بود. و نام معجز شيم عبدالبهآء - بنحو اتم و اکمل و احسن جامعِ جميعِ اين نعوت و اوصاف است. و اعظم از کل اين اسماء عنوان منيع «سرالله» است که حضرت بهآءالله در توصيف آن حضرت اختيار فرموده اند و با آنکه بهيچوجه اين خطاب نبايد عنوانِ رسالت آن حضرت قرار گيرد، مع الوصف حاکى از آن است که چگونه خصوصيّات و صفاتِ بشرى با فضائل و کمالاتِ الهى در نفس مقدس حضرت عبدالبهآء مجتمع و متّحد گشته است.» حضرت ولی امرالله، دور بهائی «عهد و ميثاق حضرت بهاءالله منبعث از ارادهء قاطعه و مشيّت نافذهء آن مظهر کلّيّهء الهيّه بوده که بنفسه المهيمنة علی الکائنات به تأسيس چنين ميثاق وثيق (بسیار محکم) اقدام فرمود. الواح وصايا...

کلمات مکنونه عربی و معادل آن به انگلیسی

الكلمات المكنونة العربيّة هُوَ البَهِيُّ الأَبْهى هذا ما نُزِّلَ مِنْ جَبَرُوتِ العِزَّةِ بِلِسانِ القُدْرَةِ وَالْقُوَّةِ عَلَى النَّبِيِّينَ مِنْ قَبْلُ. وَإِنَّا أَخَذْنا جَوَاهِرَهُ وَأَقْمَصْناهُ قَمِيصَ الاخْتِصارِ فَضْلاً عَلَى الأَحْبَارِ لِيُوفُوا بِعَهْدِ اللهِ وَيُؤَدُّوا أَمانَاتِهِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَلِيَكُونُنَّ بِجَوْهَرِ التُّقَى فِي أَرْضِ الرُّوحِ مِنَ الفائِزِينَ. HE IS THE GLORY OF GLORIES THIS is that which hath descended from the realm of glory, uttered by the tongue of power and might, and revealed unto the Prophets of old. We have taken the inner essence thereof and clothed it in the garment of brevity, as a token of grace unto the righteous, that they may stand faithful unto the Covenant of God, may fulfill in their lives His trust, and in the realm of spirit obtain the gem of divine virtue.   يَا ابْنَ الرُّوحِ ۱ فِي أَوَّلِ القَوْلِ امْلِكْ قَلْباً جَيِّداً حَسَناً مُنيراً لِتَمْلِكَ مُلْكاً دائِماً باقِياً أَزَلاً قَدِيماً. O SON OF SPIRIT!  My f...