مقدمه
درباره کیفیت صدور رساله مدنیه لوحی از جمالقدم به تاریخ ۲۸ جون ۱۸۸۲ از لسان میرزا آقا جان عز نزول یافته که می فرمایند:
« … این که نسخه مدنیه را ارسال داشتید، محبوب است. ان شا الله مثمر ثمر شود و سبب ترقیم آن، آن که یومی از ایام حضرت غصن الله الاعظم روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفداء در ساحت امنع اقدس ایستاده بودند. لسان قدم به این کلمه ناطق، قوله تعالی:
یا غصن اعظم محبوب آن که چند ورقی در سبب و علت عمار دنیا و خرابی آن نوشته شود، به قسمی که متعصبین را یک درجه تنزل دهد تا مستعد شوند از برای اصغاء حفیف سدره بیان که الیوم مرتفع است».
رساله موسوم به رساله مدنیه در سال ۱۸۷۵ میلادی از حضرت عبدالبهاء به رشته تحریر در آمد و در سال ۱۸۸۲ تحت عنوان «اسرار الغیبه لاسباب المدنیه» بدون ذکر نام نویسنده در بمبئی با چاپ سنگی انتشار یافت.
در سال ۱۹۱۱ میلادی برای بار دوم به همت شیخ فرج الله زکی الکردی با عنوان «الرساله المدنیه» در قاهره در ۱۴۱ صفحه به طبع رسید. و بعد از آن بارها به چاپ رسیده است.
******************
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بدایع حمد و ثنا و جوامع شکر و سپاس درگاه احدیّت پروردگاری را سزاست که از بین کافّهٴ حقایق کونیّه (تمامی موجودات هستی) حقیقت انسانیّه را بدانش و هوش که نیّرین اعظمین (خورشید ها) عالم کون و امکان است مفتخر و ممتاز فرمود و از نتایج و آثار آن موهبت عظمی در هر عصر و قرنی مرآت کائنات (آئینه موجودات ) را بصور بدیعه و نقوش جدیده مرتسم و منطبع نمود. چه اگر بدیدهٴ پاک در عالم وجود نگری مشهود گردد که از فیوضات فکر و دانش هیکل عالم در هر دوری بجلوه و طوری مزیّن و بلطایف بخشایش جدیدی متباهی و مفتخر است.
و این آیت کبرای خداوند بیهمتا در آفرینش و شرف بر جملهٔ ممکنات سبقت و پیشی داشته و حدیث اوّل ما خلق الله العقل ( حدیث نبوی - عقل اولین خلق خداست) شاهد این مطلب و در صدر ایجاد (اول خلقت) در هیکل انسانی من حیث الظّهور (از حیث ظهور) مشخّص گردید.
پاک و منزّهست خداوندی که باشراقات انوار این لطیفهٴ ربّانیّه عالم ظلمانی را غبطهٴ (آرزو) عوالم نورانی فرمود و اشرقت الأرض بنور ربّها (قسمتی از آیه ۶۹ زمر - و زمین به نور پروردگارش روشن شد) متعالی و مقدّسست پروردگاری که فطرت انسانیّه را مطلع این فیض نامتناهی فرمود الرّحمن علّم القرآن خلق الانسان علّمه البیان (آیات سوره رحمن - خداوند قرآن را یاد داد، انسان را خلق کرد، به او بیان آموخت)
حال ای هوشمندان بشکرانهٔ این فضل اعظم باید دست نیاز ببارگاه ربّ بیانباز برافراخت و تضرّع و ابتهال نمود که موفّق بر آن گردیم که در این عهد و عصر سنوحات رحمانیّه (الهامات رحمانی) از وجدان نفوس انسانیّه طالع و لایح گردد تا این نار موقدهٴ ربّانیّه که مودوع در افئدهٔ بشریّه است مخمود نماند.
بدیدهٴ بصیرت ملاحظه نمائید که این آثار و افکار و معارف و فنون و حکم و علوم و صنایع و بدایع مختلفهٔ متنوّعه کل از فیوضات عقل و دانش است هر طایفه و قبیلهئی که در این بحر بیپایان بیشتر تعمّق نمودند از سایر قبایل و ملل پیشترند عزّت و سعادت هر ملّتی در آن است که از افق معارف چون شمس مشرق گردند هل یستوی الّذین یعلمون و الّذین لا یعلمون (قسمتی از آیه ۹ زمر- آیا برابر هستند کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند) و شرافت و مفخرت انسان در آن است که بین ملأ امکان منشأ خیری گردد. در عالم وجود آیا نعمتی اعظم از آن متصوّر است که انسان چون در خود نگرد مشاهده کند که بتوفیقات الهیّه سبب آسایش و راحت و سعادت و منفعت هیئت بشریّه است؟ لا والله، بلکه لذّت و سعادتی اتمّ و اکبر از این نه.
تا بکی بپر نفس و هوی پرواز نمائیم و تا بکی در اسفل جهل بنکبت کبری چون امم متوحّشه بسر بریم پروردگار چشم عنایت فرموده که در آفاق بنگریم و آنچه وسیلهٴ تمدّن و انسانیّت است بآن تشبّث نمائیم و گوش احسان شده تا کلمات حکمیّهٴ عقلا و دانایان را استماع نموده و پند گرفته کمر همّت باجرای مقتضیات آن بربندیم حواس و قوای باطنیّه اعطا گشته که در امور خیریّهٴ جمعیّت بشریّت صرف نمائیم و بعقل دوربین بین اجناس و انواع موجودات ممتاز شده دائماً مستمرّاً در امور کلّیّه و جزئیّه و مهمّه و عادیّه مشغول گردیم تا جمیع در حصن حصین دانائی محفوظ و مصون باشیم و در کلّ احیان بجهت سعادت بشریّه اساس جدیدی تأسیس و صنع بدیعی ایجاد و ترویج نمائیم چه قدر انسان شریف و عزیز است اگر بآنچه باید و شاید قیام نماید و چه قدر رذیل و ذلیل است اگر از منفعت جمهور چشم پوشیده در فکر منافع ذاتیّه و اغراض شخصیّهٔ خود عمر گرانمایه را بگذراند. اعظم سعادت سعادت انسانیّه و اوست مدرک حقایق آیات آفاقیّه و انفسیّه اگر سمند همّت بیهمتا را در میدان عدل و تمدّن جولان دهد سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم (قسمتی از آیه ۵۳ سوره فصلت - بزودی آیات خود را در آفاق و انفس آنها بدیشان خواهیم نمود)
و اکبر شقاوت شقاوت بشری است اگر کاهل و مخمود و منجمد و منهمک در شهوات نفسانیّه ماند در این صورت در درکات اسفل توحّش و نادانی از حیوانات مضرّه پستتر افتد اولئک کالأنعام بل هم اضلّ انّ شرّ الدّوابّ عند الله الصّمّ البکم الّذین لا یعقلون (آیات ۱۷۹ اعراف و ۲۲ انفال - آنان به منزله چهارپایان بلکه از آنان گمراه ترند - قطعا بدترین موجودات نزد خدا کران و لال هائی هستند که نمی اندیشند).
باری باید دامن همّت بکمر غیرت زد و از هر جهت باسباب آسایش و راحت و سعادت و معارف و تمدّن و صنایع و عزّت و شرف و علوّ منزلت جمعیّت بشریّه تشبّث نمود تا از زلال نیّت خالصه و سلسال (آب روان و گوارا) جهد و کوشش اراضی قابلیّات انسانیّه بریاحین فضایل ذاتیّه و شقایق حقایق خصایل حمیده سرسبز و خرّم گشته رشک گلستان معارف اسلاف گردد و این قطعهٔ مبارکهٔ ایرانیّه مرکز سنوح (ظاهر شدن) کمالات انسانیّه در جمیع مراتب گشته آینهٴ جهاننمای جهان مدنیّت شود
و جوهر ذکر و ثنا مطلع علم لدنّی و مشرق وحی الهی و عترت طاهرهاش را لایق و سزاست که از اشعّهٴ ساطعهٴ حکمت بالغه و معارف کلّیّهاش سکّان متوحّشهٔ اقلیم یثرب و بطحا (مدینه و مکه) خارقالعاده در اندک زمانی از حضیض (پستی) جهل و نادانی باعلی درجهٔ علم و دانائی عروج و صعود نمودند بقسمی که در فجر امکان چون نجوم سعادت و مدنیّت بدرخشیدند و مرکز فنون و معارف و علوم و خصایص انسانیّه گشتند
بر اولی الأبصار(صاحبان چشم) معلوم و واضح بوده که چون در این ایّام رأی جهانآرای پادشاهی بر تمدّن و ترقّی و آسایش و راحت اهالی ایران و معموریّت (عمران- توسعه) و آبادی بلدان قرار یافته و بصرافت طبع ید یمین رعیّتپروری و عدالتگستری را از آستین همّت کامله و غیرت تامّه برآورده تا بانوار عدل آفاق ایران را محسود (مورد حسد) ممالک شرق و غرب فرماید و نشأهٔ اولای اعصار اوّلیّهٔ ممتازهٔ ایران در عروق و شریان (رگ و سرخرگ) اهالی و متوطّنین این دیار سریان نماید لهذا این عبد لازم دانسته که بشکرانهٔ این همّت کلّیّه مختصری در بعضی موادّ لازمه لوجه الله (محض رضای خدا) مرقوم نماید و از تصریح اسم خویش احتراز نموده تا واضح و مبرهن گردد که مقصدی جز خیر کل نداشته و ندارم بلکه چون دلالت بر خیر را عین عمل خیر دانسته لهذا بدین چند کلمهٔ نصحیّه (اندرزیه) ابنای وطن خویش را چون ناصح امین لوجه الله متذکّر مینمایم و ربّ خبیر (خداوند آگاه) شاهد و گواه است که جز صرف خیر مقصدی نداشته چه که این آوارهٔ بادیهٔ محبّة الله بعالمی افتاده که دست تحسین و تزییف و تصدیق و تکذیب کل کوتاه است انّما نطعمکم لوجه الله و ما نرید منکم جزآءً و لا شکوراً (آیه ۹ دهر- برای رضای خداست که شما را طعام می دهیم و سپاسی از شما نمی خواهیم).
دست پنهان و قلم بین خطّ گذار
اسب در جولان و ناپیدا سوار
تمرینات
۱. این رساله به دستور چه کسی به رشته تحریر در آمده و نویسنده آن کیست؟
۲. کامل کنید: «یا غصن اعظم محبوب آنکه چند ورقی در سبب و علت …… دنیا و ….. آن نوشته شود»
۳. چرا در ادامه بیان بالا حضرت بهاءالله به غصن اعظم شان می فرمایند: « به قسمی که متعصبین را یک درجه تنزل دهد».
۴. رساله مدنیه در چه سالی نوشته شده؟ و با چه نامی در سال ۱۸۸۲ انتشار یافت؟
۵. آیا در این چاپ نویسنده کتاب معرفی شده؟
۶. رساله مدنیه با چه بیانی آغاز می شود؟
۷. به فرموده حضرت عبدالبهاء نیرین اعظمین عالم کون و امکان کدامند؟
۸. حضرت عبدالبهاء کدام حدیث را برای اهمیت عقل ذکر می فرمایند؟
۹. علوم و صنایع و معارف و فنون و حکم از فیوضات کدام قوه است؟
۱۰. آیه قرآنی «هل یستوی الذین یعلمون و لا یعلمون» به چه چیز دلالت دارد؟
۱۱. کامل کنید: «شرافت و مفخرت انسان در آن است که بین ملاء امکان منشاء …… گردد».
۱۲. می فرمایند: «پروردگار چشم عنایت فرموده که در آفاق بنگریم … و گوش احسان شده تا کلمات حکمیه عقلا و دانایان را استماع نموده و پند گریم ….». به نظر شما آیا این بیان اشاره به تحری حقیقت است؟ و اگر چنین است آیا شامل همه مردم دنیا (بهائی و غیر بهائی) میشود یا خطاب به اقلیت مخصوصی است؟ شرح دهید.
۱۳. به تعریف حضرت عبدالبهاء کدام انسان شریف است و کدام انسان رذیل؟
۱۴. اعظم سعادت و اکبر شقاوت کدامند؟
۱۵. بیانات زیر را کامل کنید:
الف- «اعظم سعادت، سعادت انسانیه - اگر سمند …. بی همتا را در میدان عدل و تمدن جولان دهد»،
ب- « باری باید دامن …. به کمر …. زد و از هر جهت به اسباب آسایش - جمعیت بشریه تشبث نمود»،
ج- « و گوش احسان نموده تا کلمات حکمیه عقلاء و دانایان را استماع نموده و پند گرفته، کمر …… به اجرای مقتضیات آن بر بندیم».
د- پادشاه « بصرافت طبع ید یمین رعیّتپروری و عدالتگستری را از آستین …. کامله و ….. تامّه برآورده»
۱۶. اولین مدنیتی که در رساله مدنیه با این بیانات مورد تمجید قرار میگیرد کدام مدنیت است و بانی آن که: «در اندک زمانی از حضیض جهل و نادانی باعلی درجهٔ علم و دانائی عروج و صعود نمودند بقسمی که در فجر امکان چون نجوم سعادت و مدنیّت بدرخشیدند و مرکز فنون و معارف و علوم و خصایص انسانیّه گشتند»
۱۷. « چون در این ایام رای جهان آرای پادشاهی بر تمدن و ترقی و آسایش و راحت اهالی ایران و معموریت و آبادی بلدان قرار یافته». منظور حضرت عبدالبهاء کدام پادشاه است؟
۱۸. مطابق نص رساله، چرا حضرت عبدالبهاء از تصریح اسم خویش احتراز فرمودند؟
۱۹. بیت زیر که در رساله مدنیه ذکر شده از کیست و به چه معنی:
دست پنهان و قلم بین خط گذار اسب در جولان و نا پیدا سوار
ای اهل ایران قدری در ریاض تواریخ اعصار سالفه (گذشته) سیر نمائید و سر بجیب تفکّر فرو برده ببصر عبرت ملاحظه کنید که تماشای عظیمی است.
در ازمنه سابقه مملکت ایران بمنزله قلب عالم و چون شمع افروخته بین انجمن آفاق منوّر بود عزّت و سعادتش چون صبح صادق از افق کائنات طالع و نور جهانافروز معارفش در اقطار مشارق و مغارب منتشر و ساطع.
آوازٴ جهانگیری تاجداران ایران حتّی بسمع مجاورین دایره قطبیّه رسیده و صیت سطوت ملک الملوکش ملوک یونان و رومان را خاضع و خاشع نموده بود. حکمت حکومتش حکمای اعظم عالم را متحیّر ساخته و قوانین سیاسیّهاش دستورالعمل کلّ ملوک قطعات اربعه عالم گشته.
ملّت ایران مابین ملل عالم بعنوان جهانگیری ممتاز و بصفت ممدوحه تمدّن و معارف سرافراز در قطب عالم مرکز علوم و فنون جلیله بود و منبع صنایع و بدایع عظیمه و معدن فضایل و خصایل حمیده انسانیّه.
دانش و هوش افراد این ملّت باهره حیرتبخش عقول جهانیان بود و فطانت و ذکاوت عموم این طایفه جلیله مغبوط عموم عالمیان.
گذشته از آنچه در تواریخ فارسیّه مندرج و مندمج است، در اسفار توریة که الیوم نزد کلّ ملل اروپا مندون تحریف کتاب مقدّس مسلّم است، مذکور که در زمان کورش که در کتب فارسیّه به بهمن ابن اسفندیار موسوم حکومت ایران از حدود داخلیّه هند و چین تا اقصی بلاد یمن و حبشه که منقسم به سیصد و شصت اقلیم بود حکمرانی مینمود. و در تواریخ رومان مذکور که این پادشاه غیور با لشکر بیپایان بنیان حکومت رومان را که بجهانگیری مشهور بود با خاک یکسان نموده زلزله در جمیع ارکان حکومت عالم انداخت و نظر بتاریخ ابیالفدآء (مورخ و جغرافی شناس ۱۲۷۳-۱۳۳۱ میلادی - اسم یکی از کتبش تاریخ ابی ابی الفدا است) که از تواریخ معتبره عربی است اقالیم سبعه (سرزمین های هفت گانه) عالم را در قبضهٔ تصرّف آورد و همچنین در آن تاریخ و غیره مذکور که از ملوک پیشدادیان (نخستین سلسله پادشاهان در شاهنامه. این نام خاندانی نبود بلکه نامی است که بعدها بر این گروه نهاده اند زیرا مقدم بر دیگران شمرده می شوند) فریدون که فیالحقیقه بکمالات ذاتیّه و حکم و معارف کلّیّه و فتوحات متعدّده متتابعه فرید ملوک سلف و خلف بود اقالیم سبعه را مابین اولاد ثلاثهٔ خود تقسیم فرمود (ایران به ایرج - توران به تور - و شام به سلم).
خلاصه از مفاد تواریخ ملل مشهوره مشهود و مثبوت است که نخستین حکومتی که در عالم تأسیس شده و اعظم سلطنتی که بین ملل تشکیل گشته تخت حکمرانی و دیهیم جهانبانی ایران است.
حال ای اهل ایران باید قدری از سکر(مستی) هوی بهوش آمده و از غفلت و کاهلی (اصطلاحا سستی و تنبلی) بیدار گشته بنظر انصاف نظر کنیم آیا غیرت و همّت انسان قائل بر آن میشود که چنین خطّه مبارکه که منشأ تمدّن عالم و مبدأ عزّت و سعادت بنیآدم بوده و مغبوط آفاق و محسود کلّ ملل شرق و غرب امکان حال محلّ تأسّف کلّ قبایل و شعوب گردد و در تواریخ اعصار حالیّه ذکر عدم مدنیّتش تا ابدالآباد در صفحه روزگار باقی، با وجود آنکه ملّتش اشرف ملل بوده حال باین احوال اسفاشتمال قناعت نماید و مع آنکه اقلیمش مرغوبترین کلّ اقالیم بوده حال بنکبت عدم سعی و کوشش و نادانی بیمعارفترین کشورهای عالم شمرده گردد.
آیا اهل ایران در قرون پیشین سردفتر دانائی و عنوان منشور دانش و هوش نبودند و از افق عرفان بفضل رحمن چون نیّر اعظم طالع و مشرق نه. حال چگونه بدین حال پرملال اکتفا نموده در هوای نفسانی خود حرکت مینمائیم و از آنچه سعادت کبری و مرضیّ (مورد رضایت) درگاه احدیّت حضرت کبریا است چشم پوشیده کل باغراض شخصیّه و منافع ذلّیّه ذاتیّه خود گرفتار شدیم.
این خطّه طیّبه چون سراج وهّاج بانوار عرفان و ضیاء علوم و فنون و علوّ منزلت و سموّ همّت و حکمت و شجاعت و مروّت نورانی بود. حال از کسالت و بطالت و خمودت (افسردگی و پژمردگی) و عدم ترتیب و نظم و قلّت غیرت و همّت اهالی پرتو اقبالش مکدّر و ظلمانی گشته بکت السّموات السّبع و الأرضون السّبع علی عزیز ذلّ (روایتی که وقتی امام حسین شهید شدند هفت آسمان و هفت زمین به خاطر ذلت آنحضرت گریستند).
همچو گمان نرود که اهالی ایران در ذکاء (هوش) خلقی و فطانت و دهاء جبلّی (تیز هوشی طبیعی) و ادراک و شعور فطری و عقل و نهی (خرد) و دانش و استعداد طبیعی از مادون دون و پستترند. استغفرالله بلکه در قوای فطریّه سبقت بر کلّ قبایل و طوایف داشته و دارند. و همچنین مملکت ایران بحسب اعتدال و مواقع طبیعیّه و محاسن جغرافیا و قوّه انباتیّه منتها درجهٔ تحسین را داشته.
ولکن تفکّر و تعمّق باید و جهد و کوشش شاید و تربیت و تشویق و تحریص لازم و همّت کامله و غیرت تامّه واجب. الآن بین قطعات خمسهٔ عالم بحسب نظم و ترتیب و سیاست و تجارت و صناعت و فنون و علوم و معارف و حکمت طبیعیّه قطعه اروپ و اکثر مواقع (محل ها) امریک شهرت یافته و حال آنکه در ازمنهٔ قدیمه متوحّشترین طوایف عالم و جاهل و کاهلترین قبایل و امم بودند حتّی بلقب برابره که بمعنی وحشی صرف باشد ملقّب بودهاند.
و از این گذشته از قرن خامس (پنجم) میلاد تا قرن خامس عشر(پانزده) که بقرون متوسّطه (قرون وسطی) تعبیر گشته در میان دول و ملل اروپ وقایع عظیمه و امور مغایره شدیده و حرکات موحشه و حوادث مدهشه بشأنی وقوع یافته که اهل اروپ آن قرون عشره (ده قرن) را فیالحقیقه اعصار توحّش میشمرند بنآء علی ذلک فیالحقیقه اساس مدنیّت و اصلاحات و ترقّی در اروپ از قرن خامس عشر میلاد تأسیس شده و جمیع تمدّن مشهود بتشویق و تحریص خردمندان و توسیع دایرهٔ معارف و بذل سعی و اظهار غیرت و اقدام و همّت حاصل و میسّر گشته.
حال بفضل الهی و همّت روحانیّهٔ مظهر نبوّت کلّیّه پادشاه معدلتپناه ایران سرادق عدل را بر آفاق ممالک کشیده و صبح نیّات خالصهٔ شهریاری از مشرق همم خیریّهٔ جهانبانی دمیده و اراده فرموده که در این مملکت عظیم المنقبة تأسیس اساس عدل و حقّانیّت و تشیید ارکان معارف و مدنیّت فرماید و جمیع وسایل ما به التّرقّی را از حیّز قوّه بمقام فعل آرد تا عصر تاجداری رشک اعصار سالفه گردد و تا بحال چون ملاحظه نمیشد که سروری که زمام کلّ امور در کفّ کفایت او است و اصلاح حال جمهور منوط بهمّت بلند او چنانکه باید و شاید چون پدر مهربان در تربیت و مدنیّت و راحت و آسایش افراد اهل مملکت سعی بلیغ را مجری فرماید و بر وجه مطلوب آثار رعیّتپروری واضح و مبرهن گردد لهذا بنده و امثال این بنده ساکت بودند ولکن حال چون مشهود ابصار اولی البصائر گشته که ذات خسروانه بصرافت طبع اراده فرموده که تشکیل حکومت عادلانه و تاٴسیس بنیان ترقّی عموم تبعه فرماید لذا نیّت صادقه دلالت بر این اذکار نمود.
و عجب در اینست بجای آنکه کل بشکرانهٔ این نعمت که فیالحقیقه توفیقات ربّ العزّة است قیام نمایند و بجناح ممنونیّت و مسرّت در هوای خوش شادمانی پرواز کنند و بدرگاه احدیّت دعا و نیاز آرند که یوماً فیوماً این مقاصد خیریّهٴ شهریاری مزداد گردد بالعکس بعضی نفوس که عقول و افکارشان بعلل اغراض ذاتیّه مختل و روشنائی رأی و تصوّراتشان بغبار خودپرستی و ظلمات منفعت شخصیّه محجوب و مکدّر همّتشان مصروف شهوات نفسیّه و غیرتشان محوّل بر وسایل ریاسیّه علم مغایرت برافراخته و آغاز شکایت نمودهاند و حال آنکه تا بحال متشکّی (شاکی) بودند که چرا پادشاه بنفس نفیس خود در فکر خیر عموم و بتحرّی راحت و آسایش جمهور نپردازد حال که باین همّت کبری قیام فرموده اعتراض دیگر کنند:
بعضی گویند که این افکار جدیدهٴ ممالک بعیده است و منافی مقتضیات حالیّه و اطوار قدیمهٔ ایران.
و برخی بیچارگان ناس را که از اساس متین دین و ارکان شرع مبین بیخبرند و قوّهٔ امتیازیّه ندارند جمع نموده گویند که این قوانین بلاد کفریّه است و مغایر اصول مرعیّهٴ شرعیّه و من تشبّه بقوم فهو منهم (حدیث نبوی: هر که شبیه قومی شد از آن قوم است).
قومی بر آنند که باید اینگونه امور اصلاحیّه را بتأنّی شیئاً فشیئاً (کم کم سلانه سلانه) اجرا نمود. تعجیل جایز نه.
و حزبی بر آنند که باید تشبّث بوسایلی نمود که اهل ایران خود ایجاد اصلاحات لازمهٔ سیاسیّه و معارف عمومیّه و مدنیّت تامّهٔ کامله نمایند. لزوم اقتباس از سایر طوایف نه. باری هر گروهی بهوائی پرواز مینمایند.
تمرینات
۱. به فرموده حضرت عبدالبهاء در اعصار سالفه ایران در چه مقامی بود؟
۲. حدود حکومت ایران بر طبق تورات و تواریخ از کجا تا به کجا بوده و چند اقلیم را شامل می شده است؟
۳. نخستین حکومت عالم کدام است؟
۴. کامل کنید:
الف- «حال چگونه بدین حال پرملال اکتفا نموده در هوای نفسانی خود حرکت مینمائیم و از آنچه سعادت کبری و مرضیّ (مورد رضایت) درگاه احدیّت حضرت کبریا است چشم پوشیده کل ………. شخصیه و …... ذلّیّه ذاتیّه خود گرفتار شدیم»
ب-«این خطّه طیّبه چون سراج وهّاج بانوار عرفان و ضیاء علوم و فنون و علوّ منزلت و سموّ ….. و حکمت و شجاعت و مروّت نورانی بود. حال از …... و بطالت و خمودت و عدم ترتیب و نظم و قلّت …... و …. اهالی پرتو اقبالش مکدّر و ظلمانی گشته».
۵. روایت «بکت السموات السبع و الارضون السبع علی عزیز ذل» را حضرت عبدالبهاء در مورد چه چیزی نقل می فرمایند؟
۶. آیا تیز هوشی ایرانیان و دانش و استعدادشان از بقیه ملل کمتر است؟
۷. در زمان نگارش این رساله کدامیک از قطعات عالم در نظم و ترتیب و سیاست و تجارت و صناعت و فنون شهرت داشتند؟ آیا همیشه به این درجه از مدنیت بودند؟
۸. قرون وسطی چند قرن است و شامل چه قرونی است؟
۹. اعصار توحش به چه دورانی اطلاق شده است؟
۱۰. بفرموده حضرت عبدالبهاء چرا سکوت خود را راجع ترقی ایران می شکنند؟
۱۱. گروه های مخالف با اصلاحات چند گروه بودند و ادله هر کدام چه بود؟
ای اهل ایران سرگردانی تا بکی و حیرانی تا چند و اختلاف آراء و مضادّت (ضدیت) بیفایده و بیفکری و بیخبری تا چه زمان باقی. اغیار بیدار و ما بخواب غفلت گرفتار. جمیع ملل در اصلاح احوال عمومیّهٴ خود میکوشند و ما هر یک در دام هوی و هوس خود مبتلا. دمبدم ما بستهٔ دام نویم.
و خداوند عالمیان شاهد و گواه این عبد است که در بسط این مضامین مقصد مداهنه (فریب دادن - در فارسی تملق) و جلب قلوب، و چشم بمکافات خیریّه از جهتی نداشته و ندارم. بلکه ابتغاء لمرضاة الله (خواستن - جستجو کردن. محض رضای خدا) میگویم نظر از عالم و عالمیان بسته بصون حمایت حضرت احدیّت التجا نمودهام لا اسألکم علیه اجراً ان اجری الّا علی الله (۱۱ هود: پاداشی از شما نمی خواهم. مزد من فقط با خداست).
باری اشخاصی که گویند این افکار جدیده موافق حال طوایف سایره است و بمقتضیات حالیّه و روش احوال ایرانیّه مناسبتی ندارد: فیالجمله ملاحظه نمینمایند که ممالک سایره نیز در قرون سابقه بر این منوال بوده چگونه این ترتیب و تنظیم و تشبّثات مدنیّه سبب ترقّی آن ممالک و اقالیم گشته. آیا اهل اروپ از این تشبّثات ضرّی مشاهده نمودهاند و یا خود بالعکس بکمال علوّ منزلت جسمانیّه نایل گشتند.
و یا آنکه چند قرن است که هیئت عمومیّهٔ ایران بر روش معلوم حرکت نموده و بر اصول معتاده مشی کرده چه فواید و ترقّی مشهود و حاصل شد.
و اگر این امور تا بحال بمحکّ تجربه نرسیده بود محتمل که محلّ توهّم بعضی نفوس کاهله گردد یعنی اشخاصی که شعلهٔٴ نورانی عقل هیولائی (اصل هر چیز - ماده اولیه - مایه و اصل) در زجاجهٔ فطرتشان مخمود است.
حال نچنان است بلکه جزئیّات این کیفیّات تمدّنیّه در ممالک سایره مراراً و کراراً تجربه گشته و فوایدش درجهٔ وضوح یافته که هر اعمای غبی (نادان کور) ادراک نموده.
حال چشم اعتساف را بسته بنظر عدل و انصاف باید ملاحظه نمود که کدام یک از این اساس محکم متین و بنیان حصین رزین مباین مقتضیات حسنهٴ حالیّه و منافی لوازم خیریّهٔ سیاسیّهٔ ایران و مخالف صوالح مستحسنه (مصلحت) و منافع عمومیّهٔ جمهور است:
آیا توسیع دایرهٔ معارف و تشیید ارکان فنون و علوم نافعه و ترویج صنایع کامله از امور مضرّه است زیرا که افراد هیئت اجتماعیّه را از حیّز اسفل جهل باعلی افق دانش و فضل متصاعد میفرماید؟
و یا خود تأسیس قوانین عادلهٔ موافق احکام الهیّه که کافل (ضامن) سعادت بشریّه است و حقوق هیئت عمومیّه را در تحت صیانت قویّه محفوظ داشته این حرّیّت حقوق عمومیّهٔ افراد اهالی مباین و مغایر فلاح و نجاح است؟
و یا خود بعقل دوربین از قراین احوال حالیّه و نتایج افکار عمومیّهٴ عالم وقوعات ازمنهٔ استقبالیّه را که در حیّز قوّه است بالفعل ادراک نموده در امنیّت حال استقبال بذل جهد و سعی نمودن منافی اطوار حکیمانه است؟
و یا خود تشبّث بوسایل اتّحاد با امم مجاوره و عقد معاهدات قویّه با دول عظیمه و محافظهٔ علاقات ودادیّه با دول متحابّه (دوست یکدیگر) و توسیع دایرهٔ تجارت با امم شرق و غرب و تکثیر مدفوعات طبیعیّهٔ (محصولات- صادرات- منظور منابع طبیعی) مملکت و تزیید ثروت امّت مخالف عاقبتاندیشی و رأی مستقیم و منحرف از نهج قویم است؟
و یا خود حکّام ولایات و نواحی مملکت را از حرّیّت مطلقهٔ سیاسیّه یتصرّف کیف یشآء (عبارتی از احادیث اسلامی است بدین معنی که هر نوع که بخواهند عمل میکنند) بازداشته بقانون حقّانیّت مقیّد و اجرائات قصاصیّه چون قتل و حبس و امثالهما منوط باستیذان از دربار معدلتمدار و در مجالس عدلیّهٔ مقرّ سریر سلطنت بعد از تحقیق و تعیین درجات شقاوت و جنایت و قباحت جانی و اجراء مایستحقّ مشروط بصدور فرمان عالی نمودن مخرّب اساس رعیّتپروریست؟
و یا خود سدّ ابواب رشوت و برطیل که الیوم بتعبیر ملیح پیشکش و تعارف معبّر (بیان شده) سبب تدمیر بنیان معدلت است؟
و یا خود هیئت عسکریّه را که فیالحقیقه فدائیان دولت و ملّتند و جانشان در کلّ احیان در معرض تلف از ذلّت کبری و مسکنت عظمی نجات داده در ترتیب مآکل و مشاربشان (خورد و خوراک) و تنظیم البسه و مساکنشان کوشیده و در تعلیم فنون حربیّه بصاحبان مناصب عسکریّه و در تدارک اکمال مهمّات و آلات و ادوات ناریّه کمال سعی و اهتمام را مبذول داشتن از افکار سقیمه است؟
و اگر نفسی گوید که هنوز اصلاحات مذکوره چنانچه باید و شاید در حیّز وجود نیامده اگر انصاف دهد این قصور از نتایج عدم اتّحاد آراء عمومیّه و قلّت همّت و غیرت متنفّذان و بزرگان مملکت صدور یافته. این بسی مبرهن و واضح است که تا جمهور اهالی تربیت نشوند و افکار عمومیّه در مرکز مستقیمی قرار نیابد و دامن عفّت و عصمت افراد اولیای امور حتّی اهل مناصب جزئیّه از شایبهٔ اطوار(رفتار) غیر مرضیّه پاک و مطهّر نگردد، امور بر محور لایق دوران ننماید و انتظام احوال و ضبط و ربط اطوار تا بدرجهئی نرسد که اگر نفسی ولو کمال جهد مبذول نماید خود را عاجز یابد از اینکه مقدار رأس شعری (موی سر) از مسلک حقّانیّت تجاوز نماید اصلاح مأمول (خواسته) تامّ رخ ننماید.
و از این گذشته هر امر خیری که وسیلهٔ اعظم سعادت عالم باشد قابل سوء استعمال است و حسن و سوء استعمال بسته بدرجات مختلفهٔ افکار و استعداد و دیانت و حقّانیّت و علوّ همّت و سموّ غیرت متحیّزان (افراد) و متنفّذان اهالی است.
و فیالحقیقه آنچه بر نفس حضرت سلطان بود آن را جاری و ساری فرمود. حال انجام امور و مصالح عباد در کفّ کفایت نفوس مجتمعهٴ در مجالس افتاد و اگر آن نفوس بطراز عصمت و عفّت مزیّن شوند یعنی اذیال مقدّسه را باشیای نالایقه نیالایند، البتّه تأییدات الهیّه آن نفوس را مبدأ خیرات عالم گرداند و آنچه مصلحت ناس است از لسان و قلم آن نفوس جاری فرماید و جمیع بلدان مملکت علیّهٴ ایران از انوار عدلیّهٔ آن نفوس ثابتهٔ راسخه منوّر گردد بشأنی که اشعّهٴ آن نور جمیع عالم را احاطه نماید لیس هذا علی الله بعزیز (فقره ای از آیه ۲۰ سوره ابراهیم: و این کار بر خدا دشوار نیست).
والّا البتّه نتایج غیر مقبوله مشهود شود چنانچه در بعضی مدن از ممالک اجنبیّه برأی العین (به چشم ظاهر) مشاهده شد که بعد از تشکیل مجالس آن جمع سبب پریشانی جمهور و آن اصلاحات خیریّه سبب احداثات مضرّه شد. تشکیل مجالس و تأسیس محافل مشورت اساس متین و بنیان رزین عالم سیاست است. ولکن از لوازم این اساس امور چندی است:
اوّل آنکه باید اعضای منتخبه متدیّن و مظهر خشیة الله و بلندهمّت و عفیف النّفس (نفس با عفت) باشند.
ثانیاً آنکه مطّلع بر دقایق اوامر الهیّه و واقف بر اصول مستحسنهٔ مقنّنهٔ مرعیّه (رعایت شده - رائج) و عالم بر قوانین ضبط و ربط مهامّ داخلیّه و روابط و علاقات خارجیّه و متفنّن در فنون نافعهٔ مدنیّه و قانع بمداخل ملکی خود باشند
و همچو گمان نرود که وجود چنین اعضائی مشکل و ممتنع است بعنایات حقّ و خاصّان حقّ و همّت بلند اصحاب غیرت هر مشکلی آسان است و هر صعب مستصعبی اهون از لحظات (آسانتر از چشم بهم زدن) اعین و انظار.
و امّا اگر اعضای مجالس برعکس این قضیّه دون و نادان و بیخبر از قوانین حکومت و سیاست ممالک و بلدان و پستهمّت و بیغیرت جاهل و کاهل و طالب منافع ذاتیّهٔ خود باشند ثمره و فوایدی بر تأسیس مجالس مترتّب نشود. مگر آنکه زمان سابق اگر مسکین فقیری بجهت احقاق و تحصیل حقوق خود بشخص واحد هدیهئی تقدیم مینمود بعد باید کلّ اعضای مجلس را راضی کند والّا احقاق حقوقش متصوّر نگردد.
و چون نظر دقیق نمائید مشهود و معلوم گردد که علّت عظمای جور و فتور و عدم عدل و حقّانیّت و انتظام امور از قلّت تدیّن حقیقی و عدم معارف جمهور است. مثلاً اگر اهالی متدیّن و در قرائت و کتابت ماهر و متفنّن باشند اگر مشکلی رخ نماید اوّلاً بحکومت محلّیّه شکایت نمایند اگر امری مغایر عدل و انصاف بینند و روش و حرکت حکومت را منافی رضای باری و مغایر معدلت شهریاری مشاهده کنند داوری خود را بمجالس عالیه رسانند و انحراف حکومت محلّیّه را از مسلک مستقیم شرع مبین بیان کنند و بعد مجالس عالیه صورت استنطاق را از محلّ معلوم بطلبند البتّه آن شخص مشمول الطاف عدل و داد گردد ولکن حال اکثر اهالی از قلّت معارف زبان و بیانی که تفهیم مقاصد خویش نمایند ندارند.
و همچنین نفوسی که در اطراف و اکناف از وجوه و اکابر اهالی معدودند چون بدایت تشکیلات و تأسیسات جدیده است از عدم ترقّی در درجات عالیهٔ معارف هنوز لذّت حقّانیّتپروری و حلاوت معدلتگستری را نچشیده و از معین عذب فرات صدق طویّت و خلوص نیّت ننوشیده و کما هو حقّه ادراک ننموده که اعظم شرف انسان و سعادت کلّیّهٴ عالم امکان عزّت نفس و همّت بلند و مقاصد ارجمند و عصمت فطریّه و عفّت خلقیّه است بلکه بلنداختری و بزرگواری را در جمع زخارف دنیویّه بأیّ نحو کان دانسته.
تمرینات
۱. بیانات زیر را کامل کنید:
الف- «ای اهل ایران ! …… تا کی و …… تا چند و مضاددت ….. و بی فکری و بی خبری تا چه زمان باقی»
ب- « و ما هر یک در دام هوی و هوس مبتلا. ….. ما بسته دام نوئیم»
۲. اولین ادله حضرت عبدالبهاء در جواب گروهی که معتقدند که افکار جدیده موافق بقیه است و مناسبتی با ایران ندارد، چیست؟
۳. بیانات زیر از رساله مدنیه کدامیک از تعالیم بهائی را به یاد شما می آورد؟ آیا ایران از این خط مشی ها پیروی میکند؟ کدام کشور را می شناسید که از این خط مشی ها پیروی میکنند؟
الف- چشم اعتساف را بسته، به نظر عدل و انصاف باید ملاحظه نمود که کدام از این اساس ...
ب- توسیع دائره معارف و تشیید ارکان فنون و علوم نافعه و ترویج صنایع
ج- تشبث به وسایل اتحاد با امم مجاوره و عقد معاهدات قویه با دول و توسعه تجارت با تکثیر منابع طبیعی
د- حکام را از آزادی مطلقه بازداشتن و قانون عمومی داشتن
ه- جلوی رشوه و پیشکش را گرفتن
و- ایجاد اسباب معیشت کارکنان دولتی و ارتش
۴. بنظر شما آیا می توان از هر امر خیری که وسیله سعادت عالم باشد سوء استفاده کرد؟ ادله خود را با مثال شرح دهید.
۵. آیا تشکیل مجلس، مانند مجلس شورای ملی مورد تایید دیانت بهائی است؟
۶. حضرت عبدالبهاء شرایط و لوازمی را برای اعضای مجلس ذکر می فرمایند. این شرایط در زیر ذکر شده است. برای هر یک از آنها نقطه مقابل یا برعکسش را مرقوم فرمایید:
۷. چنانچه اعضا برعکس شرایط بالا باشند یعنی دون و نادون و بی خبر و پست همت و بی غیرت و جاهل و کاهل و طالب منافع خودی باشند چه اتفاقی می افتد؟
۸. به فرموده حضرت عبدالبهاء علت اعظم جور و فتور و عدم عدل و حقوق و انتظام امور چیست؟
حال قدری انصاف لازم است که انسان فیالجمله تفکّر نماید پروردگار عالمیان او را بفضل و موهبت کبری انسان خلق فرموده و بخلعت «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» (۴ سوره تین: براستی انسان به بهترین صورت آفریدیم) سرافراز داشته و بتجلّیات رحمانیّه از صبح احدیّه مستشرق نموده و منبع آیات الهیّه و مهبط اسرار ملکوتیّه گشته و در فجر ابداع بانوار صفات کامله و فیوضات قدسیّه مستنیر شده.
حال چگونه این رداء مطهّر را بکثافات اغراض نفسانیّه بیالاید و این عزّت جاوید را بذلّ شدید تبدیل نماید
أ تزعم انّک جرم صغیر
و فیک انطوی العالم الأکبر
(از دیوان منسوب به حضرت علی: آیا گمان داری که جسم کوچکی هستی. در حالی که در تو عالم بزرگی نهفته است)
و اگر مقصود اختصار و مراعات صدد مقصد اصلی نبود مجملی از مسائل الهیّه در بیان حقیقت انسانیّه و علوّ منزلت و سموّ منقبت بشریّه مرقوم میشد «این زمان بگذار تا وقت دگر» ( مصرعی از مولوی که مصرع دیگر این است: شرح این هجران و این خون جگر)
در قطب امکان شأن اعظم و مقام اکبر ارفع افخم ظاهراً و باطناً اوّلاً و آخراً انبیای الهی راست. و حال آنکه اکثرشان بحسب ظاهر جز فقر صرف نداشته و کذلک عزّت کلّیّهٴ اولیای حقّ و مقرّبان درگاه احدیّت را مختصّ و حال آنکه ابداً در فکر غنای ظاهر خود نبودند و همچنین ملوک معدلتسلوکی که صیت جهانبانی و عدالت آسمانیشان آفاق کائنات را فراگرفته و آوازهٔ حقوقپروری و بزرگواریشان اقالیم سبعه را احاطه نموده در فکر توانگری و غنای فاحش ذاتی خود نبوده بلکه غنای جمهور رعایا را عین غنای خود شمرده و ثروت و وسعت عموم افراد اهالی را معموریّت خزاین سلطنت دانسته. افتخارشان بذهب و فضّه نبوده بلکه بروشنائی رأی و بلندی همّت جهانآرای بوده.
و همچنین وزرای مکرّم و وکلای مفخّمی که رضای حقّ را بر رضای خود مقدّم داشته و در فنون سیاسیّه علم مهارت کلّیّه را بر اتلال حکمت حکومتیّه برافراشته در انجمن دانش چون مصباح معارف افروخته و از اطوار و افکار و رفتارشان آثار دولتخواهی واضح و نتایج معموریّتپروری لایح بوظیفهٴ زهیدهٴ خود قناعت نموده روز و شب مشغول بتمشیت مهامّ امور و احداث و ایجاد وسایل ترقّی جمهور بودند و بفکر ثاقب (نافذ) و رأی صائب (صحیح و درست) دولت متبوعهٴ خود را مطاع دول عالم و مقرّ سریر سلطنت را مرکز رتق و فتق (انجتم کارها - بستن و گشودن) عظایم امور ملل و امم فرموده بوصول اعلی مراقی (نردبان ها - مفرد: مرقات) مفخرت ذاتیه و اسمی معارج حیثیت فطریه متباهی (مفتخر) گشتند.
و کذلک مشاهیر علمای نحاریر (دانا - ماهر) که بفضایل علمیّه و خصایل حمیده موصوف و بعروة الوثقای (دستاویز محکم - کنایه از تمسک به دین الهی) تُقی متشبّث و بذیل هُدی متوسّل و متمسّک و مرآت تخیّلاتشان بصور معانی کلّیّه مرتسم و زجاجهٔ تصوّراتشان از شمس معارف عمومیّه مقتبس و در ایّام و لیالی بتدقیق و تحقیق علوم نافعه مشغول و بتربیت و تعلیم انفس مستعدّهٔ متعلّمه ماٴلوف، البتّه در مذاق عرفانشان گنج بادآورد خسروان بقطرهئی از زلال معارف و بیان برابری نکند و قناطیر مقنطرهٔ (ثروت هنکفت - اشاره به ۴ آل عمران) ذهب و فضّه با حلّ مسئلهئی از مسائل غامضه مقابلی ننماید. لذایذ امور خارجه را چون ملاعب صبیان (بازیهای بچه ها) انگارند و کلفت زخارف زایده را لایق دونان و جاهلان شمرند. چون طیور شکور بحبوب (دانه ها - جمع حبه) چندی قناعت نموده، نغمات حکمت و معارفشان حیرتبخش مدارک و شعور اجلّهٔ فضلای امم آفاق گردد.
و همچنین سروران خردمندان از اهالی و متحیّزان متنفّذان ولایات و نواحی که ارکان حکومتند علوّ منزلت و سموّ شأن و سعادتشان در خیرخواهی عموم و تفقّد و تجسّس وسایل عمار مملکت و ثروت و آسایش رعیّت است.
مثلاً ملاحظه نمائید که اگر شخصی از اکابر ولایتی غیور و هوشمند و پاک دل و دانشمند و بفطانت فطریّه موصوف و بذکا و درایت خلقیّه معروف و از ارکان هیئت ولایت باشد حال عزّت کلّیّه و سعادت سرمدیّه و شاٴن و شرف دنیوی و اخرویش در چه چیز است؟
آیا در ملازمت صداقت و راستی و غیرت و حمیّتپروری و ابتغاء مرضات الهی (کسب رضای الهی) و استجلاب (جلب رضایت) حسن انظار خسروی و استرضاء (راضی نمودن) خاطر جمهور اهالی است و یا خود بجهت آنکه در شام عیش مهیّا و سفرهٔ مهنّائی حاضر سازد در روز بتخریب وطن و بلاد و احراق قلوب عباد مشغول گردد و خود را در درگاه حضرت کبریا مردود و از دربار معدلتمدار مطرود و در نزد جمهور اهالی بدنام و ذلیل نماید.
فوالله (قسم به خدا) عظام بالیهٴ (استخوانهای پوسیده) در قبور از چنین نفس و امثال او بهتر است چه فایده که از موائد سمائیّهٴ خصایل انسانیّه نچشیده و از چشمهٔ صافی موهبت عوالم بشریّه ننوشیدهاند.
و این معلوم است که مقصد از تاٴسیس این مجالس، عدل و حقّانیّت است، مجال انکار نه. ولکن تا همّت ارکان و اعضای منتخبه چه بظهور رساند. اگر بنیّت خالصه موفّق شوند البتّه نتایج مبارکه و اصلاحات غیر مترقّبه حاصل گردد والّا البتّه مهمل و معوّق ماند و امور بکلّی مختل شود
اری الف بان لا یقوم بهادم
فکیف ببان خلفه الف هادم (بیتی از ابن معیه متوفی ۱۳۷۴ میلادی: هزار بانی مقاومت یک هادم ننمایند- تا چه به اینکه هزار عدم در تقابل یک بانی باشند).
باری از تفاصیلی که بیان شد مقصود این بود که اقلّاً معلوم گردد که عزّت و سعادت و بزرگواری و منقبت و تلذّذ و راحت انسان در ثروت ذاتیّهٴ خود نبوده بلکه در علوّ فطرت و سموّ همّت و وسعت معلومات و حلّ مشکلاتست. فنعم ما قال (چه خوش گفته)
علیّ ثیاب لو یباع جمیعها بفلس
لکان الفلس منهنّ اکثرا
و فیهنّ نفس لو یقاس بها
نفوس الوری کانت اجلّ و اکبرا (از ابیات محمد بن ادریس شافعی است: لباسی به تن دارد که پشیزی نمی ارزد و پشیز از آن بیش است - و نفسی در لباس است که نفوس عالم به او برابری نمی کنند و اجل و اکبر از آنهاست).
و بنظر این عبد چنان میآید که اگر انتخاب اعضای موقّتهٔ در مجالس ممالک محروسه (حراست شده - حمایت شده) منوط برضایت و انتخاب جمهور باشد احسن است. چه که اعضای منتخبه از این جهت قدری در امور عدل و داد را مراعات مینمایند که مبادا صیت و شهرتشان مذموم گردد و از درجهٔ حسن توجّه اهالی ساقط شوند.
و همچو ظنّ و گمان نرود که مقصود از این کلمات مذمّت غنا و مدح فقر و احتیاج است. بلکه غنا منتهای ممدوحیّت را داشته اگر بسعی و کوشش نفس خود انسان در تجارت و زراعت و صناعت بفضل الهی حاصل گردد و در امور خیریّه صرف شود. و علیالخصوص اگر شخصی عاقل و مدبّر تشبّث بوسایلی نماید که جمهور اهالی بثروت و غنای کلّی برسند همّتی اعظم از این نه و عندالله اکبر مثوبات (ثواب ها) بوده و هست. چه که این بلندهمّت سبب آسایش و راحت و سدّ احتیاجات جمع غفیری از عباد حقّ گردد.
ثروت و غنا بسیار ممدوح اگر هیئت جمعیّت ملّت غنی باشد. ولکن اگر اشخاص معدوده غنای فاحش داشته و سایرین محتاج و مفتقر و از آن غنا اثر و ثمری حاصل نشود، این غنا از برای آن غنی خسران مبین است. ولی اگر در ترویج معارف و تاٴسیس مکاتب ابتدائیّه و مدارس صنایع و تربیت ایتام و مساکین خلاصه در منافع عمومیّه صرف نماید آن شخص عند الحقّ و الخلق بزرگوارترین سکّان زمین و از اهل اعلی علّیّین محسوب.
تمرینات
۱. بیت « ا تزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر» را به چه منظوری نقل قول می فرمایند؟
۲. بهترین گزینه مناسب برای جمله زیر را انتخاب کنید:
انبیای الهی از لحاظ موارد زیر اعظم از دیگران هستند:
الف- ظاهرا و اولا
ب- ظاهرا و آخرا
ج- باطنا و اولا
د- باطنا و آخرا
ه- ظاهرا و باطنا، اولا و آخرا
و- هیچکدام
۳. کدامیک از انبیاء در فکر غنای ظاهری بودند؟
۴. کدامیک از نکات زیر راجع به ملوک و سلاطین معدلت سلوک صدق می کند؟
الف- در فکر توانگری و غنای فاحش خود نیستند،
ب- غنای جمهور رعایا را عین غنای خود می شمردند،
ج- افتخارشان به ذهب و فضه نیست،
د- افتخارشان به روشنائی رای و بلندی همت جهان آراست
ه- همه گزینه ها
۵. کدامیک از نکات زیر راجع به علمای نحاریر صدق می کند؟
الف- روز و شب به تحقیق و تدقیق علوم نافعه مشغولند،
ب- روز و شب به تعلیم و تربیت افراد مستعد مشغولند،
ج- نزدشان گنج باد آورده پادشاهان کمتر از قطره ای از معارف است،
د- همه گزینه ها
۶. این بیان مبارک در این رساله راجع به چه کسانی است: «فوالله عظام بالیه در قبور از چنین نفس و امثال او بهتر».
۷. مقصد از تاسیس مجلس چیست؟
۸. چرا متذکر می شوند که اعضای مجلس باید موقت و به انتخاب مردم باشند؟
۹. غنای فردی در چه صورتی قابل ستایش میشود؟
۱۰. کامل کنید: «ثروت و غنا بسیار ممدوح اگر هیئت …… ……. غنی باشد».
۱۱. بنظر شما آیا غنی باید ثروت خود را در اختیار افراد فقیر قرار دهد تا عدالت اجتماعی تحقق پذیرد؟
۱۲. اغنیاء از چه راهی می توانند نزد حق به بزرگوارترین سکنه ارض تبدیل شوند؟
و امّا حزبی که بر آنند این اصلاحات جدیده و تشکیلات سدیدهٔ (استوار و محکم) بالقوّه و بالفعل مغایر رضای پروردگار و منافی اوامر شارع مختار و مخالف اساس شرع متین و مباین سیرت حبیب ربّ العالمین است، قدری تدبّر نمایند که این مخالفت از چه جهت است.
آیا مغایرتش از جهت اقتباس از ملل سایره است که باین واسطه وجه مشابهت حاصل «و من تشبّه بقوم فهو منهم» (حدیثی که برای دومین بار در اینجا ذکر می فرمایند و احتمالا علماء از آن استفاده می کردند. بدین معنی که کسی که شبیه قومی شود، از آن قوم است) وارد؟
اوّلاً این امور ظاهرهٔ جسمانیّه اسباب تمدّنیّه و وسایل معارف و فنون حکمت طبیعیّه و تشبّثات ترقّی اهل حرف و صنایع عمومیّه و ضبط و ربط مهامّ امور مملکت بوده، دخلی باساس مسائل کلّیّهٴ الهیّه و غوامض حقایق عقیدهٴ دینیّه ندارد. و اگر گفته شود در این امور نیز اقتباس جایز نه، این قول دلیل بر جهل و نادانی قائل است. آیا حدیث مشهور «اطلبوا العلم ولو بالصّین» (حدیث نبوی بدین معنا که علم را طالب باشید حتی در چین) را فراموش نمودهاند؟ و این معلوم است که اهل صین (چین) در درگاه احدیّت از مردودترین ناس محسوب، چه که عبدهٔ اصنام و غافل از عبودیّت خبیر علّام بودهاند.
و اهل اروپ اقلّاً از اهل کتاب و مقرّ و معترف بعزیز وهّابند. و در آیهٔ مبارکه «و لتجدنّ اقربهم مودّة للّذین آمنوا الّذین قالوا انّا نصاری» (آیه ۸۲ مائده: و کسانی را که گفتند ما نصرانی هستیم نزدیکترین مردم در دوستی با مومنان خواهی یافت) مصرّح. پس طلب علم و معارف از ممالک امّت انجیل جایز و موافقتر است.
حال چگونه تعلّم از عبدهٴ اوثان (بت ها - اصنام) مقبول عندالله و تعلّم از اهل کتاب مبغوض درگاه کبریاست؟
و همچنین در غزوهٔ احزاب (نام دیگر غزوه خندق - سال ۵ هجرت در دفاع از مدینه بهنگام حمله ابوسفیان) ابوسفیان بنیکنانه و بنیقحطان و بنیقریظهٔ (از قبائل مهمه یهود در مدینه و حومه) یهود را با خود متّفق نموده با کافّهٴ (تمام) طوایف قریش بر اطفای سراج الهی که در مشکوة یثرب (مدینه) برافروخته بود، قیام نمودند و چون در آن زمان اریاح امتحان و افتتان از هر جهت بقوّهٔ شدیده در هبوب بود، بقوله تعالی «الم احسب النّاس ان یترکوا ان یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون» (آیه ۲ عنکبوت: آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند) و مؤمنین قلیل و اعدا بهجوم عمومی برخاسته خواستند که آفتاب مشرق حقیقت را بغبار ظلم و جور تیره گردانند.
حضرت سلمان (سلمان فارسی) بحضور مطلع وحی الهی و مهبط تجلّیات و فیض نامتناهی حاضر، عرض نمود که در ممالک فرسیّه بجهت محافظت و صیانت خود از اعدا باطراف مملکت حفر خندق نمایند و این بجهت محافظهٔ از هجوم بغتی (ناگهانی) بسیار موافق و مفید. آیا آن منبع عقل کلّی و معدن حکمت و علم الهی فرمودند که این از عادات ممالک شرکیّهٔ کفریّهٔ مجوس است (پیرو زردتشت - مجازا به معنی بی دین و کتاب) و اهل توحید را اتبّاع جایز نه و یا آنکه جمیع موحّدین را سریعاً بحفر خندق امر فرمودند، حتّی بنفس مبارک آلت حفر را برداشته و بمعاونت اصحاب و احباب قیام فرمودند؟
و از این گذشته در کتب کافّهٔ فرق اسلامیّه از تواریخ و غیره که علمای عظام و مورّخین فخام تصنیف نمودهاند مذکور که بعد از طلوع نیّر آفاق از مشرق حجاز که فیالحقیقه از اشعّهٔ ساطعهاش هیئت عمومیّهٔ امکان مستنیر و تغییر و تبدیل کلّی در ارکان عالم بنزول شریعت جدیدهٔ الهیّه و تاٴسیس مبانی حکم ربّانیّه پیدا شد شریعت مقدّسهٔ سمائیّه در بعضی احکام مطابق عادات ماٴلوفهٔ اهل جاهلیّه نازل شد از آن جمله حرمت و رعایت اشهر حرام و حرمت اکل لحم خنزیر و اعتبار شهور قمریّه و اسمائشان و غیر از این امور کثیرهایست که بعینه و بعبارته از کتب نقل میشود:
«و کانت الجاهلیّة تفعل اشیآء جآءت شریعة الاسلام بها فکانوا لا ینکحون الأمّهات و البنات و کان اقبح شیء عندهم الجمع بین الأختین و کانوا یعیبون المتزوّج بامرأة ابیه و یسمّونه الضّیزن و کانوا یحجّون البیت و یعتمرون و یحرمون و یطوفون و یسعون و یقفون المواقف کلّها و یرمون الجمار و کانوا یکبسون فی کلّ ثلاثة اعوام شهراً و یغتسلون من الجنابة و کانوا یداومون علی المضمضة و الاستنشاق و فرق الرّاٴس و السّواک و تقلیم الأظفار و نتف الابط و کانوا یقطعون ید السّارق الیمنی» (نقل قول از کتاب المختصر فی اخبار البشر اثر عماد الدین ابی الفدا که قبلا اسمش در همین رساله آمده بود).
حال نعوذ بالله میتوان بخاطر آورد که چون در بعضی از احکام شریعت غرّا با عادات اهل جاهلیّه که مطرود جمیع طوایفند وجه مشابهت دارد نقصی وارد است و یا خود تصوّر میتوان کرد که استغفرالله حقّ غنیّ مطلق اتّباع آراء کفریّه فرموده حکمت بالغهٴ الهیّه بسیار آیا از قدرت حقّ بعید و ممتنع بود که شریعت مبارکه را مندون مشابهت عادتی از عادات امم جاهلیّه نازل فرماید بلکه مقصود از این حکمت کلّیّه این بود که عباد از قیود تعصّبات جاهلیّه آزاد شوند و این اقوالی را که الیوم وسیلهٔ تخدیش اذهان و تشویش وجدان بیچارگان نموده بر زبان نرانند.
ولکن بعضی از نفوس که از حقایق کتب الهیّه و جوامع صحف نقلیّه و تاریخیّه کما هی اطّلاع ندارند خواهند گفت که این کیفیّات و عادات از سنن جلیلهٴ حضرت خلیل علیه السّلام است و در میان اقوام جاهلیّه باقی و برقرار بود و در مدلول آیهٴ مبارکهٔ «اتّبع ملّة ابراهیم حنیفاً» (آیه ۱۲۵ نساء: از آیین ابراهیم حنیف پیروی کنی) داخل لکن در جمیع کتب و صحف فرق اسلامیّه این مسلّم و مذکور است که احترام اَشهُرِ حرام ( ماه های ذی القعده ذی الحجه محرم و رجب که جنگ و قتال در آن حرام بوده) و اعتبار اَشهُر قمریّه و قطع یمین سارق از سُنَنِ حضرت خلیل علیه السّلام نیست و از این گذشته الآن کتاب توریة موجود و شریعت حضرت ابراهیم علیه السّلام در او مذکور مراجعت کنند یقیناً خواهند گفت توریة نیز محرّف است زیرا در آیهٴ مبارکه وارد «یحرّفون الکلم عن مواضعه» (۲۶ نساء: کلام را از موضع آن خارج میکنند) و حال آنکه تحریف در مواضع معلومه واقع و در کتب علمیّه و تفسیریّه مذکور. اگر بتفصیل این مسئله بپردازیم از مقصود اصلی تاٴلیف این رساله بازمانیم لذا اختصار اولی.
و دیگر آنکه در بعضی روایات مذکور که برخی اخلاق حسنه و شیم مرضیّه را از وحوش اقتباس کنید و عبرت گیرید. پس چون تعلّم اخلاق حسنه از حیوان صامت جایز بوجه اولی از ملل اجنبیّه که اقلّاً از نوع انسان و بنفس ناطقه و قوّهٔ ممیّزه ممتاز اکتساب و اقتباس فنون جسمانیّه جایز و اگر ملاحظه شود که در حیوانات این صفات ممدوحه خلقیست این اصول و اساس مدنیّت و علوم و حکمت طبیعیّه در ممالک سایره بچه برهان میتوان گفت که غیر خلقیست «هل من خالق غیر الله قل سبحان الله» (۳ فاطر: آیا خالقی غیر خدا هست. بگو خداوند سبحان است).
و همچنین جمیع افاضل علمای متفنّنین و اکابر فقهای کاملین در بعضی فنونی که مبدء و مبدع آن حکمای یونان چون ارسطو و غیره بودند تتبّع نمودهاند و اقتباس معارف حکمیّه چون علم طبّ و ریاضی و جبر و حساب را از کتب یونانیّه سبب فوز و فلاح شمردهاند چنانچه فنّ منطق را کلّ علما تتبّع و تدریس نمایند و حال آنکه مؤسّس آن را از صابئین (پیروان حضرت یحیی معمدانی) میشمرند و اکثری تصریح نمودهاند که اگر عالم نحریری در فنون شتّی مهارت کامله داشته لکن در فنّ منطق تتبّع تمام نیافته اعتماد کلّی بر اقوال و نتایج فکریّه و استنباط مسائل کلّیّهٔ او نه.
پس باین دلایل واضحه و براهین متقنه ظاهر و مبرهن گشت که اکتساب اصول و قوانین مدنیّه و اقتباس معارف و صنایع عمومیّه مختصراً ما ینتفع به العموم از ممالک سایره جایز تا افکار عموم متوجّه این امور نافعه گردد و بکمال همّت بر اکتساب و اجراء آن قیام نموده تا بعون الهی در اندک مدّتی این اقلیم پاک سرور اقالیم سایره گردد.
ای خردمندان بعین عقل و تدبّر ملاحظه نمائید. آیا ممکن است که تفنگ و توپ عادی با تفنگ هنری مارتی و توپ کروپ مقابلی نماید حال اگر نفسی بگوید که ما را همین آلات ناریّهٔ قدیمه موافقست لزوم باستحصال (بدست آوردن) اسلحه و آلاتی که در ممالک اجنبیّه ایجاد شده نه آیا این قول را هیچ طفلی بسمع قبول استماع نماید و یا آنکه ما تا بحال احمال و امتعه و اجناس تجارتیّه را از مملکتی بمملکتی بواسطهٴ حیوانات نقل میکنیم محتاج بکالسکهٴ آتشی نبوده و نیستیم چه ضرور مشابهت بامم سایره بجوئیم؟ آیا این کلام قرین اذعان هیچ هوشیاری گردد؟ لا والله. مگر آنکه نظر ببعضی اغراض که در قلوب خود کتمان نموده امور بدیهیّه را انکار نمائیم.
ممالک اجنبیّه با آنکه در فنون و معارف و صنایع عمومیّه کمال مهارت را نایل معذلک از یکدیگر اقتباس میکنند. ممالک ایرانیّه که منتها درجهٔ احتیاج را داشته چگونه جایز است که مهمل و معطّل بماند؟
و علمای بزرگواری که سالک بر خطّ مستقیم و منهج قویم و واقف بر اسرار حکمت الهیّه و مطّلع بر حقایق کتب مقدّسهٴ ربّانیّه هستند و قلوب مبارکشان بحلیهٴ تقی متحلّی و وجوه نضرهشان بانوار هدی روشن و منیر ملتفت احتیاجات حالیّه و ناظر بر مقتضیات زمانیّه هستند البتّه بکمال جدّ تشویق و تحریص بتمدّن و معارف مینمایند «هل یستوی الّذین یعلمون و الّذین لا یعلمون و هل تستوی الظّلمات و النّور» (۹ زمر و ۱۳ رعد: آیا آنان که آگاه هستند و آنان که آگاه نیستند برابرند. و آی ظلمات و نور برابرند).
علما سراج هدایتند بین ملأ عالم و نجوم سعادتند مشرق و لایح از افق طوایف و امم. سلسبیل حیاتند انفس میّتهٔ جهل و نادانی را و معین صافی کمالاتند تشنگان بادیهٴ نقص و گمراهی را. مطلع آیات توحیدند و مطّلع بر حقایق قرآن مجید. طبیب حاذقند جسم معلول عالم را. و تریاق فاروق اعظمند هیئت مسمومهٔ بنیآدم را. حصن حصینند مدینهٴ عالم انسانیّت را. و کهف منیعند مضطرّین و مضطربین جهالت را. «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشآء» (حدیثی است که بسیاردر آثار امری، از جمله در کتاب ایقان ذکر شده است: علم نوری است که خدواند در قلب آنکه اراده کند می افکند).
ولکن پروردگار عالمیان از برای هر شیء علائم و آثاری خلق فرموده و محک و امتحانی مقرّر داشته عالم ربّانی را کمالات معنویّه و ظاهریّه لازم و حسن اخلاق و نورانیّت فطرت و صدق نیّت و فطانت و ذکا و فراست و نهی و عقل و حجی و زهد و تقوای حقیقی و خشیة الله قلبی واجب والّا شمع بینور هرچند بلند و قطور باشد حکم اعجاز نخل خاویه و خشب مسنّده داشته (اعجاز نخل خاویه اشاره به آیه ۶۹ الحاقه است به معنی تنه های نخل تو خالی. و خشب مسنده اشاره به آیه ۶۳ منافقون است به معنی چوبهای چیده شده کنار دیوار است که منافقون به آن تشبیه شده اند).
ناز را روئی بباید همچو ورد
چون نداری گرد بدخوئی مگرد
زشت باشد روی نازیبا و ناز
سخت باشد چشم نابینا و درد (از سنائی غزنوی و مولوی نیز آن را آورده)
در روایت صحیحه وارد «و امّا من کان من العلمآء صائناً لنفسه و حافظاً لدینه و مخالفاً لهواه و مطیعاً لأمر مولاه فللعوام ان یقلّدوه» (حدیث از امام جعفر صادق (ع) در شرایط علما راستین: عوام آن علمائی را که صائن نفس خود و حافظ دین خود و مخالف هوا و مطیع امر مولایشان هستند تقلید کنند) و چون این کلمات مشرقه جامع جمیع شرایط علمیّه است لهذا شرح مجملی در ترجمهٔ این روایت مبارکه بیان میشود و هر کس که دارندهٔ این شئون رحمانیّه و مظهر مدلول این روایت صحیحه نبوده نسبت علم از او منقطع و منسلب و مطاعیّت موحّدین را لایق و سزاوار نه.
تمرینات
۱. در جواب گروهی که مدعی بودند اصلاحات مخالف شرع مبین اسلام است، حضرت عبدالبهاء می فرمایند: اولا این امور ظاهره جسمانیه، اسباب تمدنیه وسایل معرف و فنون حکمت طبیعیه و تشبثات ترقی اهل حرف و صنایع عمومیه و ضبط و ربط مهام امور مملکت بوده، دخلی به اساس مسائل کلیه الهیه و غوامض حقایق عقائد دینیه ندارد. این بیان مبارک کدامیک از اصول آیین بهائی را به خاطر می آورد؟
۲. چرا حضرت عبدالبهاء حدیث مشهور « اطلبوا العلم ولو بالصین» را نقل قول می فرمایند؟
۳. در غزوه احزاب (خندق)، حضرت رسول اصحابشان را برای دفاع در مقابل قبائل یهود به اتباع سخنان چه کسی امر فرمودند؟ و عکس العمل خود آن حضرت چه بود؟
۴. آیا هیچیک از قوانین و احکام حضرت رسول مطابق آداب و رسوم امم جاهله بود؟
۵. آیا در روایات اسلامی اقتباس بعضی اخلاق حسنه و شیم مرضیه از وحوش توصیه شده است؟
۶. سراج هدایت - نجوم سعادت - سلسبیل حیات - معین صافی کیستند؟
۷. شمع بی نور - اعجاز نخل خاویه - خشب مسنده کیستند؟
اوّل کلمهٴ این شرایط مقدسّه صائناً لنفسه است و این معلوم است که مقصد حفظ نفس از بلایا و محن جسمانیّه نبوده زیرا انبیا و اولیا کلّاً و طرّاً معرض اعظم شداید عالم و هدف سهام بلیّات و اذیّات ملل و امم گشته بجهت خیر جمهور انفاق جان نموده بمشهد فدا بجان و دل شتافتند. و بکمالات معنویّه و صوریّه هیئت عالم را برداء (روپوش -عبا) جدید فضایل ذاتیّه و شیم (عادتها - طبیعت ها) مرضیّهٴ اکتسابیّه مزیّن فرمودند.
بلکه مقصود اصلی حقیقی صیانت از نقایص باطنیّه و ظاهریّه و اتّصاف باوصاف کمالیّهٴ معنویّه و صوریّه (ظاهری) بوده.
اوّل صفت کمالیّه علم و فضل است و جامعیّت این مقام اعظم اقوم آگاهی کما هی ( آنطور که شایسته است) بر غوامض مسائل الهی و حقایق حکم سیاسیّهٴ شرعیّهٴ قرآنی و مضامین سایر کتب سماوی، و وقوف بر ضوابط و روابط ترقّی و تمدّن ملّت باهره، و اطّلاع بر قوانین و اصول و رسوم و احوال و اطوار و قوای مادّی و ادبی عالم سیاسی ملل سایره، و جامعیّت فنون نافعهٔ عصریّه، و تتبّع در کتب تاریخیّهٔ اعصار سالفهٴ ملل و دول است.
چه اگر شخص عالم وقوف بر مضامین کتب مقدّسه و جامعیّت حکمت الهیّه و طبیعیّه و علوم شرعیّه و فنون سیاسیّه و معارف عصریّه و اطّلاع بر وقایع عظیمهٔ قرون سالفهٔ ملل و دول نداشته باشد عنداللّزوم عاجز ماند و این منافی صفت جامعیّت است.
مثلاً عالم ربّانی اگر در محاورهٔ با شخص مسیحی از الحان جلیل انجیل بیخبر باشد آنچه از حقایق فرقانیّه بیان نماید ابداً مسموع و مقبول آن شخص نیفتد. ولکن اگر آن شخص ملاحظه نماید که آنچه در دست او است و مستند بر آن این عالم بزرگوار از قسّیسین امّت انجیل آگاهتر و بر حقایق کتب مقدّسه مطّلع و داناتر است بالطّوع (به طیب خاطر) آنچه بیان نماید قبول کند. چه که جز اقرار مفرّی از برای او نه.
چنانچه رأس الجالوت (رئیس یهودیان است. اشاره به مجلس مباحثه ای است که در محضر مامون خلیفه عباسی تشکیل شده بود و در آن روسای ادیان و مذاهب با حضرت امام رضا به محاوره پرداختند. این مباحثه نشان دهنده احاطه امام رضا به آیات و تاریخ و انتظارات ادیان قبل از اسلام است) چون بحضور آفتاب فلک عرفان و نیّر اوج هدایت و ایقان حضرت رضا علیه السّلام مشرّف شد اگر در اسئله و اجوبه (سئوال و جواب) آن معدن علم بادلّه و براهین مألوفهٔ (مانوس) رأس الجالوت بیان نمیفرمودند، اقرار و اعتراف بر بزرگواری آن حضرت نمینمود.
و از این گذشته عالم سیاسی را دو قوّهٔ اعظم اقوم لازم: قوّهٔ تشریعیّه و قوّهٔ تنفیذیّه. مرکز قوّهٴ تنفیذیّه حکومت است و مرجع قوّهٔ تشریعیّه دانایان هوشمند. حال اگر این رکن رکین و اساس متین جامع و کامل نباشد، چگونه فلاح و نجاح از برای هیئت ملّت تصوّر گردد؟
ولکن چون این اوان چنین نفوس کاملهٔ جامعه نادر الوجود (کمیاب) است و حکومت و هیئت ملّت بانتظام حال در غایت درجهٴ احتیاج، لذا تاٴسیس هیئت علمیّه لازم که اعضای این مجلس هر چند نفس در فنّی از فنون مذکوره ماهر باشند و باقدام و جهد بلیغ در جمیع احتیاجات حالیّه و استقبالیّه تفکّر نموده، امور را در نقطهٴ اعتدال و مرکز مستقیمی مرکوز (ثابت و بر قرار) نمایند.
اوّلاً چون تا بحال احکام شرعیّه را در مرافعات و محاکمات مدار معیّنی نبوده، زیرا هر یک از علما نظر برأی و اجتهاد خود نوعی حکم مینماید.
مثلاً دو نفس مرافعه مینمایند یکی از علما حکم بمدّعی و دیگری بمدّعی علیه دهد. بلکه احیاناً در مادّهٔ واحده دو حکم مخالف از یک شخص مجتهد صادر. چه که اوّل چنان معلوم شده بود و حال چنین.
و شبههئی نیست که این امور سبب تشویش کافّهٴ امور مهمّه واقع و از این فتور عظیمی در اساس هیئت اجتماعیّه طاری (حادث) گردد. چه که هیچیک از مدّعی و مدّعی علیه ماٴیوس از دعوای خود نگشته مادام العمر مترصّد اخذ حکم ثانی مخالف حکم اوّل شده، جمیع عمر خود را بر لجاج (سرسختی پافشاری) میگذراند.
و از اینکه اوقات خود را بکلّی متوجّه معانده و منازعه مینمایند از امور نافعهٴ خیریّه و اشغال خود بازمانند. و فیالحقیقه این شخصین حکم میّت را دارند و حکومت و هیئت اجتماعیّه را ذرّهئی خدمت نتوانند.
ولکن اگر حکم قاطعی در میان باشد دیگر محقوق محکوم ابداً امید استحصال (بدست آوردن) امر ثانی ندارد. لهذا راحت و آسایش جسته، باشغال و خدمات خود و غیر مشغول گردد.
نظر باینکه اعظم وسیلهٴ آسایش و راحت اهالی و اکبر واسطهٴ ترقّی جمهور اعالی و ادانی این امر اهمّ اتمّ است، لذا باید علمائی که واقفند بر مسائل شرعیّهٔ الهیّه، در این مجلس کبیر اوّلاً یک منهج قویم و صراط مستقیمی بجهت قطع دعاوی عموم تعیین و تاٴلیف نموده، بامر حضرت سلطان در جمیع ولایات منتشر گردد و بر موجب آن حکم جاری شود بسیار این امر مهمّ را اهتمام لازم است.
و ثانی صفت کمالیّه عدل و حقّانیّت است و آن: عدم التفات و التزام منافع ذاتیّه و فواید شخصیّهٴ خود، و بدون ملاحظه و مراعات جهتی از جهات بین خلق اجراء احکام حقّ نمودن، و نفس خود را چون افراد بندگان غنیّ مطلق شمردن، و جز امتیاز معنوی در امری از امور- تفرّد از جمهور نجستن و خیر عموم را خیر خویشتن دانستن. خلاصه هیئت جمعیّت را بمنزلهٔ شخص واحد پنداشتن، و نفس خود را عضوی از اعضای این هیئت مجسّمه انگاشتن، و الم و تأثّر هر جزئی سبب تألّم کلّ اجزاء هیئت بالبداهة تیقّن (یقین) نمودنست.
و ثالث صفت کمالیّه بصدق طویّت (ضمیر - باطن) و خلوص نیّت بتربیت جمهور پرداخته در تعلیم معارف عمومیّه و تدریس علوم نافعه و تشویق بر ترقّیات عصریّه و تحریص بر توسیع دوایر صنایع و تجارت و ترغیب اتّخاذ وسایل ثروت اهالی مملکت بذل جهد بلیغ و سعی منیع نمودن است. چه که عموم ناس از این امور مهمّه که علّت مزمنهٴ (با سابقه و طولانی) هیئت اجتماعیّه را برء (شفا) فوریست بیخبرند.
باید که علمای هوشمند و دانایان خردمند خالصاً مخلصاً لله بوعظ و نصیحت عموم برخیزند تا دیدهٴ اهالی از این کحل (سرمه - مرهم چشم) بینش معارف روشن و بصیر گردد. زیرا الیوم ناس بظنون و اوهام خود چنین تصوّر نمودهاند که نفسی که موقن بالله و مؤمن بآیات و رسل و کتب و شرایع الهیّه و مظهر خشیة الله است باید معطّل و معوّق بماند و ببطالت و بطائت ایّام بگذراند تا از نفوسی عندالله محسوب گردد که از دنیا و ما فیها گذشته دل بعالم اخروی بستهاند و از خلق بعید شده بحقّ تقرّب جستهاند. چون این بیان مفصّلاً در این کتاب در موقع دیگر ذکر خواهد یافت لهذا در این مقام ترک اولی.
باری باقی صفات کمالیّه خشیة الله و محبّة الله فی محبّة عباده و حلم و سکون و صدق و سلوک و رحم و مروّت و جلادت و شجاعت و ثبات و اقدام و جهد و کوشش و کرم و بخشش و وفا و صفا و حمیّت و غیرت و همّت و بزرگواری و حقوقپروری و امثال ذلک بوده و فاقد این اخلاق حسنهٴ انسانیّه ناقص است و اگر حقایق هر یک از این صفات را بیان نمائیم مثنوی هفتاد من کاغذ شود (ماخوذ از بیت مولوی: گر بگویم شرح این بی حد شود مثنوی هشتاد تا کاغذ شود و یا مثنوی هفتاد من کاغذ شود).
و ثانی کلمهٴ این شرایط مقدّسهٴ علمیّه حافظاً لدینه است.
و این معلوم است که مقصد از این کلمهٴ مبارکه منحصر در استنباط احکام و مراعات عبادات و اجتناب از کبایر و صغایر و اجراء احکام شرعیّه و باین وسایط محافظهٔ دین الله نمودن نبوده. بلکه هیئت ملّت را از کلّ جهات محافظه نمودن و در اعلاء کلمة الله و تکثیر جمعیّت دینیّه و ترویج دین الهی و غلبه و استعلایش بر سایر ادیان از اتّخاذ جمیع وسایل و وسایط سعی بلیغ را مبذول داشتن است.
و فیالحقیقه اگر علمای اسلامیّه در این امور چنانچه باید و شاید اقدام مینمودند تا بحال جمیع ملل عالم در ظلّ کلمهٴ وحدانیّت داخل میشدند و شعلهٴ نورانیّهٔ «لیظهره علی الدّین کلّه» (آیه ای که موارد مختلفه در قرآن ذکر شده است. از جمله آیه ۲۸ فتح: تا آن را بر تمام ادیان پیروز گرداند) چون آفتاب در قطب امکان طالع و بر جمیع آفاق لایح میگشت.
در قرن خامس عشر (پانزدهم) میلاد لوطر که اوّل یکی از اعضای اثنا عشر (دوازده نفری) هیئت مذهبیّهٔ کاتولیک در مرکز حکومت پاپ بود و مؤخّراً محدث (مؤسس) مذهب پروتستان گشت - در بعضی مسائل که عدم تجویز تزویج رهابین و تعظیم و تکریم صور حوارییّن و رؤسای سلف مسیحیّین و عادات و رسوم مذهبیّهٔ زایدهٔ بر احکام انجیل با پاپ مخالفت نمود. با وجود آنکه در آن زمان اقتدار پاپ بدرجهئی بود که کلّ ملوک اروپ از سطوتش متزلزل و مضطرب و ضبط و ربط امور مهمّهٴ قطعهٴ اروپ در یمین قوّت و قدرتش مودوع و مرتبط. ولکن چون در این مسائل که جواز تزویج رؤسای دینیّه و عدم سجود و تعظیم بر تمثال و صور معلّقهٴ در کنایس و ابطال عادات رسمیّهٴ زایدهٔ بر مضامین انجیل لوطر محقّ و محقّق بود و بوسایل لازمهٔ ترویج تشبّث نمود.
در ظرف این قرون اربعه و کسری (چهار قرن و اندی) اکثر اهالی امریک و چهار خمس (۴/۵) قطعهٴ المان و انگلیس و بسیاری از اهالی نمچه خلاصه تقریباً دویست و پنجاه کرور از مذاهب سایرهٴ نصاری (مسیحی) در مذهب پروتستان داخل گشتند. و هنوز رؤسای این مذهب بکمال همّت در ترویجند و حال در سواحل شرقیّهٴ افریک بظاهر حرّیّت و آزادی سودان و زنگیان را وسیله نموده، مکاتب و مدارس تاٴسیس کرده بتعلیم و تدریس و تمدین طوایف متوحّشهٴ صرفهٴ افریک مشغولند.
و در باطن مقصد اصلیشان آنکه بعضی طوایف اسلامیّهٔ زنگیان را داخل در مذهب پروتستان نمایند. هر طایفهئی در ارتفاع ملّت خود مشغول و ما در خواب غفلت مدهوش.
ملاحظه نمائید که این شخص با وجود آنکه معلوم نبود بچه هوائی پرواز میکند و بچه مقصدی متحرّک بهمّت و غیرت رؤسای مذهبش چه قدر ترویج شد !
حال اگر ملّت باهرهٴ حقّ که مظهر تأییدات الهیّه و مطلع توفیقات ربّانیّه است، اگر بهمّت تامّه و غیرت کامله متوسّلاً الی الله و منقطعاً عمّا سواه تشبّث بوسایل ترویج نمایند و بذل سعی و اقدام کنند البتّه انوار حقّ مبین بر کلّ آفاق ساطع گردد.
تمرینات
۱. آیا منظور از صائنا لنفسه در حدیث امام جعفر صادق (ع)، حفظ و صیانت نفس علماء از بلایا و محن جسمانیه است؟ چرا؟
۲. مقصود اصلی از صیانت چیست؟
۳. سه صفت کمالیه ای را که حضرت عبدالبهاء بعنوان لازمه بیان صائنا لنفسه ذکر می فرمایند کدام است؟
۴. راس الجالوت که بود و منظور حضرت عبدالبهاء از ذکر مباحثه حضرت صادق با او چیست؟
۵. سیاست محتاج چند قوه اعظم است و مرکز هر قوه کیست؟
۶. کدامیک از مراجع زیر در حال حاضر دارای دو قوه مذکور هستند:
الف- کشوری که در آن زندگی می کنید، ب- سازمان ملل متحد، ۳. بیت العدل اعظم
۷. چرا باید قوانین قاطع و عمومی باشد و اگر وابسته به حکم علمای شرع باشد چه اتفاقی رخ میدهد؟
۸. منظور از عدل و حقانیت چیست؟
۹. آیا منظور از واژه حافظا لدینه در حدیث مشهور حضرت صادق فقط حفظ دین از طریق آشنائی با احکام و اجتناب از گناهان کبیره و صغیره است؟
۱۰. لوطر که بود؟ و چرا حضرت عبدالبهاء مثال لوطر را برای علماء ذکر می فرمایند؟
۱۱. بیان زیر کدامیک از تعالیم بهائی را در خاطر شما تداعی میکند:
«خلاصه هیئت جمعیّت را بمنزلهٔ شخص واحد پنداشتن، و نفس خود را عضوی از اعضای این هیئت مجسّمه انگاشتن، و الم و تأثّر هر جزئی سبب تألّم کلّ اجزاء هیئت بالبداهة تیقّن نمودنست».
و بعضی نفوس که بر حقایق امور اطّلاعی ندارند و نبض عالم در دستشان نه و ندانند که علّت مزمنهٴ بطلان را چه فاروق اعظم حقّی لازم - همچو گمان میکنند که ترویج بسیف منوط است و بحدیث «انا نبیّ بالسّیف» (حدیث نبوی من پیامبر با شمشیرم) استدلال مینمایند. و حال آنکه فیالحقیقه اگر بنظر دقیق ملاحظه نمایند مشهود گردد که در این عصر سیف واسطهٴ ترویج نه بلکه سبب وحشت و دهشت و اشمئزاز قلوب و نفوس گردد. و در شریعت مبارکهٴ غرّا اهل کتاب را بقوّهٴ قاهره اجبار بر اقرار و ایمان جایز نه.
و حال آنکه دلالت و هدایت فریضهٴ ذمّة هر مؤمن موحّد است و حدیث «انا نبیّ بالسّیف» و کذلک حدیث «امرت ان اقاتل النّاس حتّی یقولوا لا اله الّا الله» در حقّ مشرکین جاهلیّه که از کثرت توحّش و نادانی از درجهٴ بشریّت ساقط بودند وارد.
چه که ایمانی که بضرب سیف حاصل گردد بسیار بیاعتبار و بسبب امر جزئی منقلب بکفر و ضلال میشود. چنانکه قبایل و طوایف اطراف مدینهٴ منوّره بعد از عروج آفتاب اوج نبوّت بمعارج فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر دوباره بدین جاهلیّه برگشته مرتدّ شدند.
و همچنین ملاحظه نمائید زمانی که نفحات قدسیّهٴ روح الله خطّهٴ فلسطین و جلیل و سواحل نهر اردن و جوانب اورشلیم را معطّر ساخته و الحان جلیل انجیل بمسامع روحانیان درآمده، در آن زمان کلّ قبایل و طوایف آسیا و اروپ و افریک و امریک و اوقیانوس که جزایر بحر محیط است، مجوس و بتپرست و غافل از خطاب یوم الست (اشاره به آیه ۱۷۱ اعراف: روز اول و زمانیکه ابتدا ندارد - روزیکه خداوند به خلایق فرمود الست بربکم یعنی آیا من خدایی شما نیستم) بودند.
مقرّ وحدانیّت و الوهیّت جز ملّت موسویّه نبوده. بعد از بعثت انفاس طیّبهٴ طاهرهٴ روحبخش آن حضرت در مدّت سه سال حیات جاودانی بر اهالی آن دیار مبذول داشت. و بوحی الهی اسّ اساس شریعت عیسویّه که در آن عصر معجون برء السّاعة (علاج فوری) هیئت معلولهٴ (بیمار) بشریّه بود تاٴسیس شد. اگرچه در زمان آن حضرت انفس قلیله مقبل الی الله گشتند. بلکه فیالحقیقه مؤمن موقن عبارت از دوازده نفر رجال حواریّین و چند نساء بودند و یکی از حواریّین که مسمّی به یهودای اسخریوطی بود نیز مرتدّ شده یازده نفر باقی ماندند.
باری بعد از صعود آن حضرت بافق عزّت این نفوس قلیله باخلاق حسنهٴ روحانیّه و روش و حرکات مقدّسهٴ رحمانیّه مبعوث شده بقوّهٔ الهیّه و نفس مسیحائی بهدایت کلّ من علی الأرض قیام نمودند و در آن زمان کلّ ملل اصنامیّه و ملّت یهود بکمال قوّت و اهتمام بر اطفای سراج الهی که در زجاجهٴ خطّهٴ اورشلیم مشتعل گشته برخاستند «یریدون ان یطفؤوا نور الله بأفواههم و یأبی الله الّا ان یتمّ نوره ولو کره الکافرون» (آیه ۳۲ توبه: می خواهند نور خدا را با سخنان خود خاموش کنند ولی خدا نمی گدارد تا نور خود را کامل کند. هر چند کافران را خوش نیاید) و هر یک از این نفوس مبارکه را ببدترین عذابی شهید نمودند. بلکه جسم مطهّر بعضی را بساطور قصّابی ریزه ریزه نموده در گلخنها بسوختند. و بعضی اتباع و اشیاع این اشخاص مقدّسه را بعد از شکنجه و عذاب زنده زیر خاک دفن نمودند.
با وجود این عقوبات شدیده ابداً در تبلیغ امر الله فتور ننموده بدون سلّ سیف (بر کشیدن شمشیر) و خراشیدن روی نفسی بالأخره ملّت عیسویّه عالم را احاطه نموده. بقسمی که در قطعهٴ اروپ و امریک از ادیان سایره اثری باقی نماند و در آسیا و افریک و جزایر بحر محیط جمّ غفیری از اهالی الیوم در ظلّ انجیل داخلند.
حال باین ادلّهٴ واضحهٴ لایحه ثابت و مبرهن گشت که ترویج دین الهی بکمالات انسانیّه و اخلاق حسنه و شیم مرضیّه و روش و حرکت روحانیّه است. اگر نفسی بصرافت فطرت اقبال الی الله نماید مقبول درگاه احدیّت بوده چه که این نفس از اغراض شخصیّه و طمع منافع ذاتیّه مبرّا و بصون حمایت حقّ التجا نموده بصفت امانت و صداقت و پرهیزکاری و حقوقپروری و همّت و وفا و دیانت و تقی بین خلق ظاهر گردد.
و مقصود اصلی از انزال شرایع مقدّسهٔ سمائیّه که سعادت اخروی و تمدّن دنیوی و تهذیب اخلاق باشد حاصل گردد والّا بضرب سیف بظاهر مقبل و در باطن مغلّ و مدبر گردند.
در این مقام حکایتی که سبب عبرت کل گردد ذکر نمائیم. در تواریخ عربیّه مذکور که قبل از بعثت نبوی علیه السّلام نعمان ابن منذر لخمی که یکی از ملوک عرب جاهلیّه و مقرّ سریر سلطنتش مدینهٴ حیره بوده روزی از کثرت تجرّع (جرعه جرعه آشامیدن) اقداح مدام عقلش زائل و شعورش باطل گشت. در عالم سکر (مستی) و بیهوشی بقتل خالد بن مضلل و عمر بن مسعود کلده، که دو ندیم و انیس و در محفل انس یار و جلیسش بودند فرمان داد. و چون از عالم مستی و سکر بهوش آمد بپرسش حال دو ندیم پرداخت. تفصیل واقعه را بیان نمودند بغایت محزون و دلخون شد از حبّ شدید و تعلّق خاطر عظیم که باین دو ندیم داشت بر مقابرشان دو بناء عالی مسمّی به غریّان (به خون آلوده) ساخته.
و بیادگار این دو ندیم یوم بؤس و یوم نعیم در هر سالی قرار داد و در این دو روز معلوم بحشمت تمام آمده مابین غریّان نشسته در یوم بؤس نظرش بر هر که افتادی بجان امان نیافتی و در یوم نعیم هر وارد و وافدی را مظهر احسان و عنایت بینهایت ساختی و این قاعده و قانون مستمرّ و بیمین شدید مستحکم بود.
تا آنکه روزی پادشاه اسبی محمود نام سوار و بقصد شکار عزم صحرا نمود. ناگاه از دور گوری بنظرش درآمد در عقب آن گور پادشاه اسب برانگیخت و تاخت تا از خیل و جیش خود دور و وقت بیگاه شده مأیوس گشت.
ناگاه سواد خیمهئی در بادیه پیدا شد. عنان بدان جانب معطوف داشت تا بدر خیمه رسید. فرمود میهمان میطلبید خداوند خیمه حنظله ابن ابیعفراء طائی گفت بلی و استقبال نموده نعمان را فرود آورده.
و با زوجهٴ خود گفت در ناصیهٔ این شخص آثار بزرگی باهر، تهیّأ ضیافتی کن و در مهماننوازی همّتی و غیرتی نما. زن گفت گوسفندی داریم ذبح نما و من بجهت احتیاط چنین روزی قدری آرد ذخیره نمودهام. پس حنظله گوسفند را دوشیده قدحی شیر نزد نعمان برده. آنگاه گوسفند را ذبح نموده مائدهئی ترتیب داد و آن شب را نعمان از محبّت و الفت حنظله بکمال خوشنودی و سرور بسر برد. و چون فجر طالع شد نعمان عزم عزیمت فرمود به حنظله خطاب نمود که تو در ضیافت و مهماننوازی منتهای جوانمردی را آشکار نمودی من نعمان ابن منذر و قدوم تو را بکمال اشتیاق منتظرم.
مدّتی گذشت تا آنکه قحط و غلاء عظیمی در دیار طی (اسم موطن حنظله با تلفظ طا) روی نمود. حنظله باحتیاج شدید مبتلا شد بدین سبب بحضور پادشاه شتافت. از غرایب اتّفاقات یوم بؤس در پیشگاه حضور نعمان حاضر گشت. پادشاه بغایت آزردهخاطر شده آغاز عتاب نمود که چرا چنین روزی بحضور رفیق خود شتافتی که روز بؤس یعنی سختی است اگر امروز نظرم بر یگانه فرزندم قابوس افتد بجان امان نیابد اکنون حاجتی که داری بخواه.
حنظله گفت از یوم بؤس بیخبر بودم و نعمت دنیا بجهت حیات و بقا است و چون مرا در این ساعت چشیدن کأس هلاک مقرّر از خزاین ارض چه فایده متصوّر؟
نعمان گفت از این امر چارهئی نیست.
پس حنظله بر زبان راند مرا چندان امان ده که بنزد عیال خود عودت نمایم و وصیّت اجرا نمایم و در سال آینده یوم بؤس حاضر گردم.
نعمان ضامنی خواست که اگر در وعده مخالفت نماید ضامن را بقتل رساند. حنظله متحیّرانه بهر طرف نگریست تا آنکه نظرش بر شریک بن عمرو بن قیس شیبانی که یکی از خدّام نعمان بود افتاد و این ابیات را بخواند:
یا شریکا یا بن عمرو
هل من الموت محاله
یا اخا کلّ مصابیا
اخا من لا اخا له
یا اخا النّعمان فیک ال
یوم عن شیخ کفاله
ابن شیبان کریم
انعم الرّحمن باله
شریک گفت ای برادر بجان جوانمردی نتوان نمود. بیچاره متحیّر ماند. پس شخصی که موسوم به قراد بن اجدع کلبی بود برخاست و کفالت نمود مشروط باینکه اگر یوم بؤس سنهٔ آتیه حنظله را تسلیم ننماید هر حکم که پادشاه اراده فرماید در حقّ او جاری کند. پس نعمان پانصد شتر به حنظله احسان نموده روانه ساخت.
در سنهٔ بعد روز بؤس چون صبح صادق از افق مشرق سر برآورد نعمان با حشمت بیپایان بر عادت مألوفه توجّه بمحلّ غریّان نمود و قراد را بهمراهی آورد تا معرض سخط پادشاهی گردد. ارکان دولت بشفاعت زبان گشودند و تا غروب مهلت خواستند که بلکه حنظله عودت نماید. و پادشاه را مقصد چنان بود که از جهت پاس محبّت حنظله را بقتل ضامن از هلاکت نجات دهد.
باری چون قریب بغروب شد قراد را برهنه ساخته تا گردن زنند. ناگاه از دور سواری پدید شد که بسرعت تمام میتاخت نعمان بسیّاف گفت منتظر چه هستی؟ وزرا گفتند شاید این سوار حنظله باشد چون نزدیک شد حنظلهٴ طائی بود.
نعمان را آمدن او موافق نیفتاد. گفت ای جاهل احمق با وجود آنکه از پنجهٔ مرگ گریختی بار دیگر چرا درآویختی؟
حنظله گفت وفای بعهد زهر هلاهل هلاکت را در مذاق من شیرین و گوارا نمود.
نعمان سؤال نمود باعث بر این حقّگذاری و وفاپروری و مراعات عهد و پیمان چه امری بود؟ حنظله گفت اقرارم بوحدانیّت الهیّه و ایمانم بکتب منزلهٔ سماویّه. نعمان گفت بچه دین متدیّنی؟ جواب داد که بنفس مسیحائی زنده و در صراط مستقیم روح الله پویندهام. نعمان گفت نفحات قدسیّهٴ روح الله را بر مشامّ من عرضه کن.
حنظله ید بیضای هدایت را از جیب محبّة الله برآورد انوار انجیل بر بصر و بصیرت حاضرین اشراق نمود و چون حنظله چند آیات الهیّه از انجیل بالحان جلیل تلاوت نمود نعمان و جمیع وزرایش از بت و بتپرستی بیزار و در دین الهی ثابت و راسخ گشته بر زبان راندند که صدهزار افسوس که تا بحال از این رحمت بیپایان غافل و محجوب و از این غمام فضل رحمن ماٴیوس و محروم بودیم. و فوراً غریّان را خراب نموده از ظلم و اعتساف نادم و اساس عدل و انصاف را استوار نمود.
حال ملاحظه نمائید که شخصی از اهل بادیه بحسب ظاهر گمنام و بیمقام، چون بصفتی از صفات مخلصین ظاهر شد چنین پادشاه غیور را با جمّ غفیری از ظلمت شام ضلالت نجات داده بصبح هدایت دلالت نمود و از بادیهٴ هلاکت بتپرستی خلاص نموده بساحل بحر وحدانیّت الهیّه وارد کرد و سبب ابطال چنین عاداتی که فیالحقیقه آفت جمعیّت بشریّت و مخرّب بنیان مدنیّت است گردید تفکّر و تعمّق لازم و تعقّل و تدبّر واجب است.
خلاصه قلب در منتها درجهٴ احزان و تاٴسّف که از هیچ وجه توجّه عموم را متوجّه آنچه الیوم لایق و سزاوار است نمیبیند. شمس حقیقت بر کلّ آفاق مشرق و ما در ظلمات هوای خود گرفتار. و بحر اعظم از کلّ جهات متموّج و ما از تشنگی سوخته و افسرده و ناتوان. موائد (جمع مائده) الهیّه از سماء احدیّت نازل و ما در مفازهٴ (بیابان) قحط سرگشته و حیران. «من میان گفت و گریه میتنم» (بیتی از مثنوی: که مصرع دوم آن: یا بگریم یا بگویم چون کنم).
و از جملهٴ اسباب کلّیّه که سبب اجتناب ادیان سایره بتدیّن بدین الهی گشته تعصّب و حمیّت جاهلیّه است.
مثلاً ملاحظه فرمائید که خطاب الهی بجمال نورانی و فلک رحمانی سرور اهل عالم «و جادلهم بالّتی هی احسن» (فقره ای از آیه ۱۲۵ نحل) وارد و بمدارا و ملایمت ماٴمور چنانچه آن شجرهٴ مبارکهٴ «لاشرقیّه و لاغربیّهٴ» (فقره ای از آیه ۳۵ نور) نبوّت ظلّ الطاف بینهایت را بر سر عموم اهل عالم افکنده و بملاطفت کبری و خلق عظیم رفتار و حرکت میفرمودند و همچنین حضرت موسی و حضرت هارون علیهما السّلام در خطاب و عتاب به فرعون «ذی الأوتاد» (۱۰ فجر) بامر «قولا له قولاً لیّناً» (۴۴ طه) ماٴمور.
با وجود شهرت سیر خیریّهٴ انبیا و اولیای الهی که فیالحقیقه در جمیع مراتب هیئت بشریّه را تا قیام السّاعة اسوهٴ حسنه است، معذلک بعضی از این تلطّفات و تعطّفات فوقالعاده غافل و محجوب و از حقایق کتب مقدّسهٴ الهیّه محروم و مهجور گشته، از اهل سایر ادیان کمال اجتناب و احتراز را مجری. و ابداً تعارفات عادیّه را نیز جایز نمیدانند.
با وجود عدم جواز الفت و معاشرت چگونه میتوان نفسی را هدایت نموده از ظلام فانی «لا» بصبح نورانی «الّا» منوّر فرمود (کلمات نفی و اثبات در لا اله الا الله است که منظور از کلمه مثبت مظهر ظهور الهی است) و از اسفل جهل و ضلال بصعود اعلی افق علم و هدی تشویق و تحریص نمود؟
حال بعین انصاف ملاحظه نمائید که اگر حنظله با نعمان ابن منذر با کمال محبّت و صداقت و مهربانی و مهمانپروری حرکت نمیکرد آن پادشاه و جمّ غفیر از مشرکین را بوحدانیّت الهی چگونه مقرّ و معترف میگردانید؟
اجتناب و احتراز و خشونت سبب اشمئزاز قلوب و نفوس گردد و محبّت و ملاطفت و مدارا و ملایمت سبب اقبال نفوس و توجّه قلوب شود.
اگر شخصی از مؤمنین موحّدین در حین ملاقات با نفسی از ملل اجنبیّه اظهار احتراز نماید و کلمهٴ موحشهٴ عدم تجویز معاشرت و فقدان طهارت (نجاست) را بر زبان راند آن شخص اجنبی از این کلمه چنان محزون و مکدّر گردد که اگر شقّ القمر نیز بیند اقبال بحقّ ننماید. و ثمرهٴ اجتناب این باشد که اگر در قلب آن شخص توجّه قلیلی الی الله بوده از آن نیز پشیمان گشته بکلّی از شاطی بحر ایمان ببادیهٴ غفلت و بطلان فرار نماید. و چون بممالک و وطن خود رسد در جمیع روزنامهها درج نماید که فلان ملّت در شرایط انسانیّت بمنتها درجهٴ قصورند.
اگر قدری تفکّر در آیات و بیّنات قرآنیّه و روایات مأثورهٔ (نقل شده) از نجوم سماء احدیّت نمائیم، معلوم و مبرهن گردد که اگر نفسی بصفات ایمانیّه متّصف و باخلاق روحانیّه متخلّق باشد مظهر رحمت منبسطهٴ الهیّه است برای کلّ ممکنات و مشرق الطاف رحمانیّه است بجهت کلّ موجودات. چه که صفات مقدّسهٴ اهل ایمان عدل و انصاف و بردباری و مرحمت و مکرمت و حقوقپروری و صداقت و امانت و وفاداری و محبّت و ملاطفت و غیرت و حمیّت و انسانیّت است.
پس اگر نفسی فیالحقیقه پاک و مقدّس باشد متشبّث بوسایلی شود که جلب قلوب کلّ ملل عالم نماید و بصفات حقّ جمیع عالم را بصراط مستقیم کشاند و از کوثر حیات ابدیّه چشاند.
حال ما از جمیع امور خیریّه چشم پوشیده سعادت ابدیّهٴ جمهور را فدای منافع موقّتهٴ خود مینمائیم و تعصّب و حمیّت (مردانگی - نخوت - غیرت) جاهلیّه را وسیلهٴ عزّت و اعتبار خویشتن میشمریم. باین قناعت ننموده بتکفیر و تدمیر (خراب کردن - از بین بردن) یکدیگر میکوشیم.
و چون خواهیم که اظهار معرفت و دانائی و زهد و ورع و تقوای الهی نمائیم بطعن و سبّ این و آن پردازیم که: {عقیدهٴ فلان باطل است و عمل فلان ناقص. عبادت زید قلیل است. و دیانت عمرو ضعیف. افکار فلان مشابه اطوار فرنگ است و اسرار فلان متوجّه نام و ننگ صفّ جماعت دوش پیوسته نبود و اقتدای بشخص دیگر جایز و شایسته نه. در این ماه شخص توانگری بحدایق باقیه نشتافت و خیرات و مبرّاتی در پیشگاه مسند پیغمبری حاضر نگشت. بنیان شریعت خراب شد و اساس دیانت تار و مار. بساط ایمان منطوی شد و اعلام ایقان مختفی گشت. عالم بضلالت افتاد و در ردّ مظالم فتور و رخاوت حاصل شد. روزها و ماهها بسر آمد و عقار و ضیاع در دست مالک سال گذشته باقی ماند.
در این شهر هفتاد حکومت مختلفه مرتّب بود و حال روز بروز قلّت یافته بیست و پنج حکومت یادگار ماند. روزی دویست احکام متضادّه و فتاوای متباینه از یک مصدر ظاهر و حال تجاوز از پنجاه نمینماید. جمع غفیری از عباد الله بجهت محاکمه سرگردان و حال در مأمن راحت مستریح و در امان. یک روز مدّعی مغلوب و مدّعی علیه غالب و روز دیگر مدّعی غالب و مدّعی علیه مغلوب. حال این مسلک مستقیم نیز متروک شد. این چه دیانت کفریّه است و این چه ضلالت شرکیّه واویلا واشریعتا وادینا وامصیبتا. ای برادران مؤمنین زمان زمان آخر است و روز قیامت نزدیک}.
باری باینگونه کلمات تخدیش اذهان بیچارگان اهالی و تشویش قلوب درماندگان مساکینی میشود که از حقایق امور و اساس این اقوال خبر ندارند و نمیدانند که صدهزار اغراض نفسانیّه در تحت نقاب اقوال تعصّبیّهٔ بعضی مستور.
لهذا گمان میکنند که قائل را غیرت دینیّه و خشیة الله بر آن داشته و حال آنکه قائل چون در آبادی عموم خرابی خصوصی خود را میبیند فریاد کند و در بینائی دیگران کوری خود را مشاهده مینماید ناله و فغان آغاز کند.
لکن دیدهٴ بصیرت لازم که ادراک کند اگر این قلوب مظهر خشیة الله بود البتّه رایحهٴ طیّبهاش چون مشک جان عالم را معطّر مینمود.
هیچ امری در عالم بمجرّد قول تصدیق نشود.
ورنه این جغدان دغل افروختند
بانگ بازان سفید آموختند
بانگ هدهد گر بیاموزد قطا
راز هدهد کو و پیغام سبا (ابیاتی از مولوی)
و علمای ربّانی که از کتاب وحی الهی استنباط معانی و معارف و حکم نامتناهی نمودهاند و قلب منیرشان مهبط الهام غیبی ربّانی است، البتّه تفوّق ملّت بیضای حقّ را بر جمیع ملل در کلّ مراتب بکمال جدّ و جهد طالب و در تشبّث وسایل ما به التّرقّی بمنتهای همّت ساعی و مجاهد.
و اگر نفسی از این مقاصد خیریّه غافل البتّه مقبول درگاه احدیّت نبوده بلکه در کمال نقص بهیئت تامّه ظاهر و در منتهای فقر بکلمهٴ غنا ناطق.
گر ضریری لمتر است و تیزخشم
گوشت پارهاش دان که او را نیست چشم
از مقلّد تا محقّق فرقهاست
کین چه داود است وآن دیگر صداست (دو بیت از مولوی)
علم و دانش و پاکی و زهد و ورع و آزادگی بهیئت و لباس نبوده و نیست.
در زمان سیاحت کلمهٴ مبارکهئی از شخص بزرگواری استماع نمودم که تا بحال شیرینی آن کلمه از کامم نرفته و آن اینست:
نه هر عمّامهئی دلیل زهد و علم است و نه هر کلاهی علّت جهل و فسق ای بسا کلاه که علم علم برافراخت و ای بسا عمّامه که حکم شرع برانداخت.
و کلمهٴ ثالث از این کلمات مقدّسه کلمهٴ «مخالفاً لهواه» وارد چه قدر این عبارت شامل معانی جلیله است. از جوامع الکلم و عبارات سهل ممتنع است.
اسّ اساس اخلاق ممدوحهٴ انسانیّت است و فیالحقیقه این کلمه شمع عالم و بنیان اعظم اخلاق روحانیّهٴ نورانیّهٴ بنیآدم است. معدّل کلّ اخلاق و سبب اعتدال حقیقی تمام شیم مرضیّهٴ انسانی است.
چه که هوای نفس آتشی است که صدهزار خرمن وجود حکمای دانشمند را سوخته و دریای علوم و فنونشان این نار مشتعله را مخمود ننموده. و چه بسیار واقع که نفسی بجمیع صفات حسنهٴ انسانیّه آراسته و بزیور عرفان پیراسته لکن اتّباع هوی شیم مرضیّهٴ آن شخص را از هیئت اعتدال خارج نموده در حیّز افراط انداخت.
نیّت خالصه را بنیّت فاسده تبدیل نمود و همچنین اخلاق در مواضع لایقه ظاهر نگشت بلکه بقوّت هوی و هوس از مسلک مستقیم نافع منحرف بمنهج غیر صحیح مضرّ متحوّل گشت.
اخلاق حسنه عندالله و عند مقرّبین درگاهش و نزد اولی الألباب مقبول و ممدوحترین امور لکن بشرط آنکه مرکز سنوحش عقل و دانش و نقطهٴ استنادش اعتدال حقیقی باشد. و اگر حقایق این امور کما هو حقّه بیان گردد کار بتطویل انجامد و موضوع و محمول از میان رود.
باری در این بحر هایل هوی کلّ طوایف اروپ با اینهمه تمدّن و صیتها هالک و مستغرق و از این جهت کلّ قضایای تمدنیّهشان ساقط النّتیجه است. بعضی از این کلمه تعجّب ننمایند و استیحاش نفرمایند، چون که مقصد اصلی و مطلب کلّی از بسط قوانین اعظم و وضع اصول و اساس اقوم جمیع شئون تمدّن سعادت بشریّه است و سعادت بشریّه: (۱) در تقرّب درگاه کبریا و (۲) راحت و آسایش اعلی و ادنی از افراد هیئت عمومیّه است. و وسایل عظیمهٴ این دو مقصد اخلاق حسنهٴ انسانیّت است.
و تمدّن صوری بی تمدّن اخلاق حکم اضغاث احلام (خوابهای آشفته و بدون معنی - مطالب غیر واقع) داشته. و صفای ظاهر بی کمال باطن «کسراب بقیعة یحسبه الظّمآن مآء » (۲۴ نور: به مثل سرابی است که تشنه آن را آب می پندارد) انگاشته گردد. زیرا نتیجهئی که رضایت باری و راحت و آسایش عمومیست از تمدّن ظاهر صوری بتمامه حاصل نشود.
و اهالی اروپ در درجات عالیهٴ تمدّن اخلاق ترقّی ننمودهاند. چنانچه از افکار و اطوار عمومیّهٴ ملل اروپ واضح و آشکار است. مثلاً ملاحظه نمائید که الیوم اعظم آمال دول و ملل اروپ تغلّب (غالب گشتن) و اضمحلال یکدیگر است. و در کمال کره باطن باظهار منتها درجهٴ الفت و محبّت و اتحّاد مشغول.
و قضیّهٴ مشهورهٴ پادشاه آشتی و آسایشپرور در تدارکات مهمّات حربیّه و ازدیاد قوّهٴ عسکریّه بیشتر از ملوک جنگآور بذل جهد بلیغ مینمایند. چه که صلح و آشتی مندون قوّهٔ شدیده میسّر نگردد در ظاهر بهانه نموده لیلاً و نهاراً جمیعاً باعظم جدّ و جهد در تدارکات حربیّه میکوشند. و اهالی مسکین آنچه بعرق جبین پیدا کرده اکثرش را باید انفاق این راه کنند. و چه قدر آلاف از نفوس که صنایع نافعه را ترک نموده شب و روز بکمال همّت در ایجاد آلت مضرّهٴ جدیدهئی که بیشتر از پیشتر سبب سفک دماء (ریختن خون) ابناء جنس است مشغولند.
و هر روز آلت حرّاقهٴ جدیدهئی احداث و ایجاد میکنند. و دول مجبور بر این گردند که آلات حربیّهٔ قدیم را ترک نموده در تدارک آلات جدیده کوشند. چه که آلات حربیّهٴ قدیم با آلات حربیّهٴ جدید مقاومت ننماید. چنانچه در این ایّام که سنهٴ هزار و دویست و نود و دو هجریست در ممالک المان صنعت تفنگ جدیدی و در ممالک نمچه ایجاد توپ نحاسی (مسی) تازهئی نمودهاند که از تفنگ هنری مارتی و توپ کروپ ( دومین اشاره حضرت عبدالبهاء در این رساله به این نوع تفنگ و توپ است) آتشبارتر و در هدم بنیان انسانی شدیدتر و سریع التّأثیرتر است. و این مصارف باهظه را باید که رعایای فلکزده تحمّل نمایند.
حال انصاف دهید که این تمدّن صوری بدون تمدّن حقیقی اخلاقی سبب آسایش و راحت عمومی و وسیلهٴ اجتلاب مرضات الهیست (جلب رضای حق) و یا خود مخرّب بنیان انسانیّت و مدمّر (از بین برنده - هلاک کننده) ارکان آسایش و سعادت است.
در سنهٴ هزار و هشتصد و هفتاد میلادی که محاربهٴ بین المان و فرنسا واقع شد از قرار مشهور ششصدهزار نفس در میدان مهاجمه و مدافعه مأیوس و مقهور کشته گشتند. چه بسیار بنیان خاندانها که از اساس منهدم شد و چه بسیار مدن در شام در منتهای معموریّت بود و بامداد عالیها سافلها گشت. چه قدر از اولاد صغار که یتیم و بیپرستار ماندند و چه قدر پدران و مادران سالخورده ثمرهٴ زندگانیشان جوانان نورسیده را در خاک و خون غلطان و مرده دیدند و چه قدر نساء که بی رجال و دستگیر ماندند.
و همچنین کیفیّات احراق کتابخانهها و بعض ابنیهٴ جسیمهٴ فرنسا و آتش زدن دارالشّفای عسکریّه با جمیع عساکر مجروحهٴ مریضه و وقایع مؤلمه و حرکات موحشهٴ طایفهٴ کومون ( Commune به فرانسه به معنای ناحیه - community از همان ریشه لاتین است. اشاره به قیام مردم ناحیه پاریس بر علیه دولت) و حوادث مدهشهٴ اختلاف و تخرّب جمعیّات متضادّهٴ متقاتله در پاریس، و منازعه و عدوان مابین رؤسای دینیّهٔ کاتولیک و حکومت المان، و ظهور فتنهها و فسادها و تدمیر بلاد و اوطان و خونریزی میان حزبین جمهوریّت و دون کارلوس در اسپانیا ( اشاره به جنگهای داخلی اسپانیا بین ملکه ایزابل و عمویش کارلوس است).
خلاصه از اینگونه وقایع که دلالت بر عدم تمدّن اخلاق طوایف اروپ مینماید بسیار و این عبد چون هتک جهتی را مقصود نداشته لهذا بچند کلمه اختصار نمود.
حال واضح است که شخص عاقل بصیر و عارف خبیر تصدیق اینگونه امور ننماید. آیا طوایف و قبایلی که مغایر شیم حسنهٴ عالم انسانی اینگونه امور موحشه در مابینشان جاری است چگونه سزاوار است که ادّعای تمدّن حقیقی کامل تامّ نمایند؟ علیالخصوص که نتیجهئی از این امور مأمول نه الّا تغلّب و تسلّط موقّت حالی. و چون این نتیجه باقی و پایدار نه لهذا نزد اولی الألباب تقیّد و اهتمام را سزاوار نیست.
در قرون سالفه مراراً و کراراً ( هفت جنگ بین این دو کشور بین سالهای ۱۷۰۱-۱۸۷۱ صورت گرفته) حکومت المان غالب بر فرنسا گشت و همچنین سلطنت فرنسا دفعات عدیده بر اقلیم المان حکمرانی نمود. حال جایز که ششصدهزار نفوس مسکین از بندگان پروردگار فدای این نتایج و منافع موقّتهٴ صوریّه گردد؟ لا والله. بلکه اطفال نیز ادراک مضرّت اینگونه امور نمایند. ولکن متابعت هوی صدهزار حجاب از دل بر دیده افکند و بصر و بصیرت هر دو نابینا گردد.
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل بسوی دیده شد
بلی تمدّن حقیقی وقتی در قطب عالم علم افرازد که چند ملوک بزرگوار بلندهمّت چون آفتاب رخشندهٴ عالم غیرت و حمیّت بجهت خیریّت و سعادت عموم بشر بعزمی ثابت و رأیی راسخ قدم پیش نهاده مسئلهٴ صلح عمومی را در میدان مشورت گذارند و بجمیع وسایل و وسایط تشبّث نموده عقد انجمن دول عالم نمایند و یک معاهدهٴ قویّه و میثاق و شروط محکمهٴ ثابته تاٴسیس نمایند و اعلان نموده باتّفاق عموم هیئت بشریّه مؤکّد فرمایند. این امر اتمّ اقوم را که فیالحقیقه سبب آسایش آفرینش است کلّ سکّان ارض مقدّس شمرده جمیع قوای عالم متوجّه ثبوت و بقای این عهد اعظم باشد. و در این معاهدهٴ عمومیّه تعیین و تحدید حدود و ثغور هر دولتی گردد. و توضیع روش و حرکت هر حکومتی شود. و جمیع معاهدات و مناسبات دولیّه و روابط و ضوابط مابین هیئت حکومتیّهٴ بشریّه مقرّر و معیّن گردد. و کذلک قوّهٴ حربیّهٴ هر حکومتی بحدّی معلوم مخصّص شود. چه اگر تدارکات محاربه و قوای عسکریّهٴ دولتی ازدیاد یابد سبب توهّم دول سایره گردد باری اصل مبنای این عهد قویم را بر آن قرار دهند که اگر دولتی از دول منبعد شرطی از شروط را فسخ نماید کلّ دول عالم بر اضمحلال او قیام نمایند بلکه هیئت بشریّه بکمال قوّت بر تدمیر آن حکومت برخیزد. اگر جسم مریض عالم باین داروی اعظم موفّق گردد البتّه اعتدال کلّی کسب نموده بشفای باقی دائمی فایز گردد.
ملاحظه فرمائید که اگر چنین نعمتی میسّر شود هیچ سلطنت و حکومتی محتاج تهیّأ و تدارکات مهمّات جنگ و حرب نباشد و مضطرّ باصطناع (محتاج دستور ساهتن) آلات حربیّهٴ جدیده بجهت مقهوریّت نوع انسان نگردد. بلکه بعسکر قلیلی که سبب تأمین مملکت و تاٴدیب اهل فساد و شقاوت و منع فتن داخلیّه است محتاج و بس.
از این جهت اوّلاً بندگان الهی عموم اهالی از تحمّل اثقال مصارف باهظهٴ حربیّهٴ دول راحت و مستریح شوند ثانیاً نفوس کثیره اوقات خود را دائماً در اصطناع آلات مضرّه که شواهد درّندگی و خونخواری و منافی موهبت کلّیّهٴ عالم انسانی است صرف ننمایند. بلکه در آنچه سبب آسایش و حیات و زندگی جهانیان است کوشیده سبب فلاح و نجاح نوع بشر گردند. و عموم دول عالم بکمال عزّت بر سریر تاجداری مستقرّ و کافّهٴ قبایل و امم در مهد آسایش و راحت آرمیده و مستریح شوند.
و بعضی اشخاص که از همم (مجهودات - جمع همت) کلّیّهٴ عالم انسان بیخبرند این امر را بسیار مشکل بلکه محال و ممتنع شمرند. نچنان است، بلکه از فضل پروردگار و عنایات مقرّبین درگاه آفریدگار و همّت بیهمتای نفوس کاملهٴ ماهره و افکار و آراء فراید (گوهرهای بی همتا) زمانه هیچ امری در وجود ممتنع و محال نبوده و نیست.
همّت همّت غیرت غیرت لازم است.
چه بسیار امور که در ازمنهٴ سابقه از مقولهٴ ممتنعات شمرده میشد که ابداً عقول تصوّر وقوع آن را نمینمود، حال ملاحظه مینمائیم که بسیار سهل و آسان گشته و این امر اعظم اقوم که فیالحقیقه آفتاب انور جهان مدنیّت و سبب فوز و فلاح و راحت و نجاح کل است از چه جهت ممتنع و محال فرض شود؟ و لابدّ بر اینست که عاقبت شاهد این سعادت در انجمن عالم جلوهگر گردد.
چه که آلات و ادوات حربیّه بر این منوال بدرجهئی رسد که حرب بدرجهٴ ما لا یطاق (غیر قابل طاقت) هیئت بشریّه واصل گردد.
از این تفاصیل مشروحهٔ گذشته مبرهن است که شرف و بزرگواری انسان بخونخوارگی و تیزچنگی و تدمیر مداین و ممالک اجنبی و تتبیر و اهلاک جیوش و اهالی نبوده.
بلکه سبب بلنداختری و جوانبختی، صیت عدالتپروری و دلجوئی عموم رعایا از اعالی و ادانی، و تعمیر ممالک و مدن و قرا و حوالی و نواحی و ترفیه (آسایش دادن - ایجاد راحتی) و ترویح بندگان الهی و وضع اسّ اساس اصول ترقّی و توسیع حال جمهور و تزیید ثروت و غنای عمومی است.
ملاحظه فرمائید که در امکان چه بسیار ملوک جهانگیر بر سریر کشورستانی مستقرّ گشتند. از آن جمله هلاکو خان و امیر تیمور گورکان که فیالحقیقه قطعهٴ عظیمهٴ آسیا را در قبضهٴ تصرّف آوردند. و اسکندر رومی و ناپلیون اوّل که دست تطاول را بر سه قطعه از قطعات خمسهٴ عالم گشودند.
آیا چه ثمرهئی از این فتوحات جسیمه مترتّب شد؟ مملکتی معمور (آباد) گشت و یا خود سعادتی منظور آمد؟ سبب استقرار سلطنت شد و یا باعث انقراض حکومت از آن خاندان گردید؟
هلاکوی چنگیز جنگانگیز از جهانگیریش ثمرهئی مشهود نشد. جز آنکه قطعهٴ آسیا از نایرهٔ حروبات شدیده چون تلّ خاکستر گشت. و امیر تیمور از کشورستانی بغیر از تشتّت جمعیّت عالم و تخریب بنیان بنیآدم نتیجهئی حاصل نکرد.
و اسکندر رومی از فتوحات عظیمهاش جز سقوط پسرش از سریر تاجداری و تغلّب (غالب شدن) فلسقوس و بطلمیوس بر کلّ ممالکش فایدهئی مشاهده نشد.
و ناپلیون اوّل از ظفر بر ملوک اروپ الّا تخریب ممالک معموره و تدمیر نفوس عامّه و استیلای تزلزل و اضطراب شدید در قطعهٴ اروپ و اسیری نفس خود در انجام ایّام فوایدی نیافت.
این آثار ملوک جهانگیر.
ولکن قدری در فضایل و خصایل حمیده و عظمت و بزرگواری شأن شهریار عادل انوشیروان باذل تاٴمّل نمائید که آن سرور دادپرور در زمانی بر سریر جهانبانی مستقرّ شد که بنیان قویّ الأرکان سلطنت ایران را از هر جهت خلل و فتور طاری شده بود.
بعقل خداداد تأسیس عدل و داد نموده بنیان ظلم و بیدادی را قلع و قمع و هیئت پریشان ایران را در ظلّ جناح سلطنتش جمع فرمود. در مدّتی قلیله ممالک پژمردهٴ ویران ایران بپرتو حیاتبخش توجّهاتش زنده و برازندهترین ممالک معمورهٴ مسکونه گشت.
قوای متحلّلهٴ (تحلیل رفته) حکومت را تکرار اعاده و مزداد و صیت عدل و انصافش آفاق اقالیم سبعه را احاطه نمود. جمهور اهالی از حضیض ذلّت و فلاکت باوج عزّت و سعادت صعود نمودند.
با وجود آنکه از ملّت مجوس بود، صدر آفرینش شمس حقیقت آسمان نبوّت (حضرت رسول) بکلام مبارک «انّی ولدت فی زمن ملک عادل» (در زمان پادشاه عادل متولد شدم) ناطق گشتند و اظهار مسرّت از ولادت در زمان حکومت او فرمودند.
حال آن بزرگوار آیا بسیر مرضیّه باین مقام بلند اعلی فایز گشت یا خود بجهانگیری و خونریزی؟ ملاحظه فرمائید که در قطب ابداع بچه شأنی مفتخر و متباهی گشت که آوازهٴ بزرگواریش در جهان فانی جاوید و باقی ماند و بحیات ابدیّه موفّق گردید.
و اگر ببیان زندگی دائمی بزرگواران بپردازیم کار این مختصر بمطوّل انجامد. و چون واضح و مبرهن نیست که از قرائت این کتاب تأثیر فواید کلّیّه در افکار عمومی اهالی ایران حاصل گردد لهذا اختصار نمائیم و بعضی مسائل را که قریب عقول ناس است ذکر کنیم.
ولکن اگر از این مختصر نتایج حسنه مشهود گردد ان شآء الله تعالی منبعد باسّ اساس حکم الهیّه در عوالم ملکیّه پرداخته بعضی کتب مفیدهٴ مفصّله تحریر گردد.
باری در عالم وجود سطوت قاهرهٴ جنود عدل را قوای اعظم عالم مقابلی نکند و بنیان مرصوص حصون حصینه مقاومت ننماید.
چه که فتوحات این سیف قاطع را کلّ برایا (مردمان) طوعاً و رضآءً مغلوب گردند. و ویرانهای عالم از هجوم این جنود باعلی درجهٴ معموریّت و آبادی سرافراز شود.
دو رایت اعظم است که بر افسر هر جهانبانی سایه افکند بمثابهٴ نیّر اعظم انوار ساطعهٴ حکومتش بکمال سهولت در ارکان عالم نفوذ کند: رایت اوّلیّه عقل و رایت ثانیه عدل.
این دو قوّهٴ عظیمه را جبال آهنین مقاومت نتواند و سدّ سکندری را متانت نماند. و این واضح و بدیهیست که حیات این عالم فانی چون نسایم صبحگاهی بیثبات و در مرور. در این صورت خوشا بزرگواری که در سبیل رضایت باری صیت ممدوحه و ذکر خیری یادگار گذارد.
چو آهنگ رفتن کند جان پاک
چه بر تخت مردن چه بر روی خاک (سعدی)
بلی جهانگشائی و کشورستانی ممدوح و بلکه در بعضی اوقات جنگ بنیان اعظم صلح است و تدمیر سبب تعمیر.
مثلًا شهریار بزرگواری اگر در مقابل عدوی باغی طاغی (سرکش ظالم) صفّ جنگ بیاراید و یا آنکه بجهت جمع شمل (گروه) هیئت و ممالک مشتّتهٴ پراکنده سمند همّت را در میدان جلادت و شجاعت برانگیزد، خلاصه محاربهاش مبنی بر نوایای صالحه باشد فیالحقیقه این قهر عین لطف و این ظلم جوهر عدل و این جنگ بنیان آشتی است.
الیوم شایستهٴ ملوک مقتدر تاٴسیس صلح عمومی است. زیرا فیالحقیقه آزادی جهانیان است.
کلمهٴ رابعهٴ آن روایت باهر الهدایة «مطیعاً لأمر مولاه» است.
این معلوم و مبرهن است که اعظم منقبت عالم انسانی اطاعت پروردگار است و شرف و عزّتش در متابعت اوامر و نواهی خداوند یکتا.
نورانیّت امکان بدیانت است و ترقّی و فوز و سعادت خلق در متابعت احکام کتب مقدّسهٴ الهیّه. فیالجمله ملاحظه شود مشهود گردد که در عالم وجود ظاهراً و باطناً اعظم اساس متین رصین و اکبر بنیان قویم رزین که محیط بر آفرینش و کافل کمالات معنویّه و صوریّه و ضابط سعادت و مدنیّت هیئت عمومیّهٔ بشریّه است دیانت است.
اگرچه بعضی سبکمغزان که تعمّق و تدبّر در اسّ اساس ادیان الهیّه ننمودهاند و روش بعضی مدّعیان کاذبهٴ تدیّن را میزان قرار داده کل را بآن قیاس نمایند، از این جهت ادیان را مانع ترقّی عموم انگاشتهاند بلکه مؤسّس نزاع و جدال و مسبّب بغض و عداوت کلّیّه بین اقوام بشریّه شمردهاند.
و اینقدر ملاحظه ننمودهاند که اساس ادیان الهی را از اعمال مدّعیان دیانت ادراک نتوان نمود چه که هر امر خیری که در ابداع شبه آن متصوّر نه قابل سوء استعمال است.
مثلاً اگر سراج نورانی در دست جهلای صبیان و نابینایان افتد خانه نیفروزد و ظلمت مستولیه زائل نگردد. بلکه خانه و خود را هر دو بسوزاند. در این صورت میتوان گفت سراج مذموم است؟ لا والله.
سراج هادی سبیل و نوردهندهٴ شخص بصیر است لکن ضریر(کور) را آفتی است عظیم.
از جملهٴ منکران دیانت شخصی بوده «ولتر» نام از اهل فرانسه و کتب عدیده در ردّ ادیان تصنیف نموده که مضامینش سزاوار ملعبهٴ صبیان بیخردان است.
این شخص حرکات و سکنات پاپ را که رئیس مذهب کاتولیک است و فتن و فساد رؤسای روحانیّهٴ ملّت مسیحیّه را میزان قرار داده بر روح الله زبان اعتراض گشوده و بعقل سقیم ملتفت معانی حقیقیّهٔ کتب مقدّسهٴ الهیّه نگشته.
بر بعضی مضامین کتب منزلهٴ سماویّه محذورات و مشکلات بیان کرده «و ننزّل من القرآن ما هو شفآء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظّالمین الّا خساراً» (۸۲ الاسراء ما آنچه برای مومنین مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل می کنیم ولی ستمگران جز زیان نمی افزابد)
خوش بیان کرد آن حکیم غزنوی
بهر محجوبان مثال معنوی
که ز قرآن گر نبیند غیر قال
این عجب نبود ز اصحاب ضلال
کز شعاع آفتاب پر ز نور
غیر گرمی مینیابد چشم کور (ابیات مولوی)
«یضلّ به کثیراً و یهدی به کثیراً و ما یضلّ به الّا الفاسقین» (۲۶ بقره: بسیاری را با آن گمره و بسیاری را با آن راهنمای میکند ولی جز نا فرمانان را با آن گمراه نمیکند)
این معلوم و واضح است که اعظم وسایط فوز و فلاح عباد و اکبر وسایل تمدّن و نجاح من فی البلاد محبّت و الفت و اتّحاد کلّی بین افراد نوع انسانی است. و هیچ امری در عالم بدون اتّحاد و اتّفاق متصوّر و میسّر نگردد.
و در عالم اکمل وسایل الفت و اتّحاد دیانت حقیقیّهٴ الهیّه است.
«لو انفقت ما فی الأرض جمیعاً ما الّفت بین قلوبهم ولکنّ الله الّف بینهم» (۶۳ انفال: اگر آنچه روی زمین است خرج میکردی نمی توانستی میان دل هایشان الفت برقرار کنی. ولی خدا بود که بینشان الفت ایجاد نمود).
چنانچه در بعثت انبیای الهی قوّهٴ اتّحاد حقیقی باطنی و ظاهری قبایل و طوایف متضادّهٴ متقاتله را در ظلّ کلمهٴ واحده جمع نموده. صدهزار جان حکم جان واحد یافته و هزاران نفوس بهیئت شخص یگانه مجسّم گشته.
بر مثال موجها اعدادشان
در عدد آورده باشد بادشان
چون که حقّ رشّ علیهم نوره
مفترق هرگز نگردد نور او
جان گرگان و سگان از هم جداست
متّحد جانهای شیران خداست
تفاصیل واقعهٔ در زمان بعثت انبیای سلف علیهم السّلام و اطوار و احوال و آثارشان کما هو حقّه در تواریخ معتبره مفصّلاً مذکور نه، بلکه در آیات قرآنیّه و احادیث و توریة مجمل ذکر شده.
لکن چون از زمان حضرت موسی تا بحال جمیع امور در قرآن عظیم و احادیث صحیحه و توریة و تواریخ معتبره مندرج لهذا مختصراً بیان میشود تا ببراهین متقنه نزد کل معلوم و واضح گردد که در عالم وجود آیا دیانت اسّ اصول اصلیّهٴ انسانیّت و مدنیّتست و یا خود چنانچه ولتر و امثال او گمان بردهاند مخرّب بنیان ترقّی و راحت و آسایش جمعیّت بشریّه است؟
و از این جهت که مجال انکار بجهت طایفهئی از طوایف عالم باقی نماند بقسمی بیان میشود که مطابق تواریخ صحیحهٴ عموم ملل و مصدّق کلّ اهل عالم است.
در زمانی که بنیاسرائیل در مملکت مصر از توالد و تناسل تکثّر نموده در جمیع ممالک مصر منتشر گشتند، پادشاهان قبطیان فراعنهٴ مصر بر اعزاز و قوّت قوم خود قبطی، و اذلال (ذلیل کردن) و حقارت سبطی (منسوب به اسباط بنی اسرائیل) که غریب میشمردند برخاستند.
و مدّتی مدید بنیاسرائیل مختلف و متفرّق شده در تحت ایادی ظلم و جور قبطیان اسیر و در اعین کلّ ناس سفیل (زبون - پست) و حقیر بودند. بقسمی که حقیرترین قبطی اذیّت و جفا بر عزیزترین سبطی مینمود.
تا آنکه اسارت و ذلّت و مظلومیّت بدرجهٴ نهایت رسید. شب و روز بنیاسرائیل نه از جان در امان و نه اطفال و عیالشان را از بیدادی عوانان (فراشان - پاسبانان) فرعون ملجأ و پناهی نمایان. طعامشان از فرط مصائب و آلام قطعات دل پرخون و شرابشان سرشک مثابهٴ جیحون. بنیاسرائیل در این حال پرملال. ناگه جمال موسوی اشعّهٴ نار احدیّه را از شطر وادی ایمن بقعهٴ مبارکه مشاهده فرمودند و ندای جانفزای الهی را از نار موقدهٴ ربّانیّه در شجرهٴ لاشرقیّه و لاغربیّه استماع نمودند و بنبوّت کلّیّه مبعوث گشتند. و چون سراج هدایت در انجمن سبطیان برافروختند و بنور هدی آن گمگشتگان ظلمات جهل را بر سبیل مستقیم علم و کمال دلالت فرمودند و فرق مختلفهٴ اسباط اسرائیلیان را در ظلّ کلمهٴ واحدهٴ جامعهٴ توحید جمع فرموده، علم اتّحاد کامل را بر اتلال (تپه ها - مفرد تل) اتّفاق و یگانگی برافراختند.
و در مدّت قلیله آن نفوس جاهله بتربیت الهیّه تربیت گشته از بیگانگی به یگانگی حقّ گرویدند و از حقارت و ذلّت و مسکنت و اسارت و جهالت خلاص شده بمنتها درجهٴ عزّت و سعادت فایز گشتند.
بعد از مملکت مصر رحلت (کوچ کردن) نموده توجّه بموطن اوّل اسرائیل کرده بارض کنعان و فلسطین وارد. و در بدایت سواحل نهر اردن و اریحا (محلی در سرزمین اردن شام) را فتح نموده در آن بلاد ساکن.
و بالأخره جمیع بلاد مجاوره را از فینیکه و ادوم (حالیا ما بین اسرائیل اردن و فلسطین است) و عامون خلاصه در زمان یوشع ممالک سی و یک حکومت در تحت تصرّف بنیاسرائیل آمد.
و این طایفه در جمیع شئون و صفات و فضایل انسانیّه از علم و معرفت و ثبات و همّت و جلادت و شجاعت و عزّت و سخاوت بر کلّ قبایل و ملل عالم تفوّق نمودند. یک شخص اسرائیلی در آن عصر اگر بین مجمعی داخل میشد بجمیع شیم مرضیّه ممتاز بود. حتّی قبایل سایره در مدح نفسی اگر زبان میگشودند نسبت اسرائیلی میدادند.
و در تواریخ متعدّده مذکور که فلاسفهٴ یونان مثل فیثاغورث اکثر مسائل حکمت الهیّه و طبیعیّه را از تلامذهٴ حضرت سلیمان اقتباس نمود. و سقراط بسیاحت شتافته با بعضی از اجلّهٴ علمای ربّانی اسرائیلی ملاقات نموده، در مراجعت به یونان بنیان اعتقاد وحدانیّت الهیّه و بقای ارواح انسانیّه بعد از خلع لباس اجسام عنصریّه را تاٴسیس نمود. عاقبت جهلهٴ یونان بر آن واقف اسرار حکمت اعتراض نموده بر قتلش قیام نمودند و پادشاه یونان را اهالی مجبور ساخته در مجلس سقراط را پیالهٴ سمّ بچشانیدند.
باری مختصر اینکه بعد از آنکه ملّت اسرائیلیّه در جمیع مراتب تمدّن ترقّی نمود و بمنتها درجهٴ سعادت فایز گشت، قلیلاً قلیلاً اسّ اساس دیانت و شریعت موسویّه را فراموش نموده بعادات رسمیّه و اطوار غیر مرضیّه مشغول شد. در زمان رحبعام پسر حضرت سلیمان در بنیاسرائیل اختلاف عظیمی واقع شد و یاربعام که از افراد اسرائیلیان بود سر سلطنت برداشت و عبادت اصنام را بنا گذاشت.
چند قرن محاربه بین رحبعام و یاربعام و سلالهشان واقع گشت و قبایل یهود مختلف و متفرّق شدند. بالاختصار از اینکه معنی شریعة الله را فراموش نموده بتعصّبات جاهلیّه و خصایل غیر مرضیّهٔ بغی و طغیان متّصف شدند و علماشان لوازم حقیقت انسانیّهٴ مندرجهٴ در کتاب مقدّس را نسیاً منسیّاً انگاشته در فکر منافع ذاتیّهٴ خود افتادند و ملّت را بمنتها درجهٴ غفلت و جهالت مبتلا کردند. از ثمرهٴ اعمالشان آن عزّت پایدار بمنتها درجهٴ ذلّت مبدّل گشت و ملوک فرس و یونان و رومان مسلّط بر ایشان گشته رایت استقلالشان سرنگون شد. جهالت و نادانی و نکبت و خودپرستی رؤسای دینیّه و احبارشان مجسّم گشته بصورت بختنصر ملک بابل (منظور نبوکدنصر دوم که اولین حمله به هیکل سلیمان یهودیان در اورشلیم و نابودی آن و قوم یهود به او نسبت داده شده است ۶۰۵-۵۶۲ قبل از میلاد) مبعوث شده بکّلی بنیان اسرائیلیان را برانداخت. بعد از قتل عام و غارت و هدم بیوت و قلع اشجار آنچه از بقیّة السّیوف باقی ماند اسیر کرده به بابل برد. بعد از هفتاد سنه اولاد اسرا مرخّص شده مراجعت به بیتالمقدّس نمودند. حزقیا و عزیر علیهما السّلام مجدّداً تاٴسیس اساس کتاب مقدّس را نمودند. یوماً فیوماً (روز به روز) ملّت اسرائیلیّه ترقّی نموده صبح نورانی اعصار اوّلیّه لایح گشت.
بعد از مدّتی قلیل باز اختلافات عظیمه در اطوار و افکارشان واقع. همم علمای یهود متوجّه اغراض نفسانیّه گشت و اصلاحات جاریهٴ زمان عزیر علیه السّلام بروش و احوال فاسده تبدیل شد. کار بجائی انجامید که عساکر ملوک و جمهوریّت رومان مراراً و کراراً ممالک اسرائیلیان را فتح نمودند. بالأخره طیطوس قهرمان که سردار رومان بود بلاد متوطّنهٴ یهود را با خاک یکسان نمود. بقسمی که جمیع رجال را قتل و نساء و اولاد را اسیر و بیوت را هدم و اشجار را قطع و کتب را حرق و اموال را نهب و بیتالمقدّس را چون تلّ خاکستر نمود.
و بعد از این مصیبت کبری ستارهٴ حکومت اسرائیلیان در مغرب نیستی متواری شد و تا بحال بر این منوال این ملّت مضمحل گشته در اطراف عالم پراکندهاند «و ضربت علیهم الذّلّة و المسکنة» (۷۱ بقره: و خواری و ناداری بر پیشانی آنها زده شد).
و این مصیبتین اعظمین بختنصر و طیطوس در قرآن مجید مذکور«و قضینا الی بنیاسرائیل فی الکتاب لتفسدنّ فی الأرض مرّتین و لتعلنّ علوّاً کبیراً. فاذا جآء وعد اولاهما بعثنا علیکم عباداً لنا اولی بأس شدید فجاسوا خلال الدّیار و کان وعداً مفعولاً» (۴-۵ الاسراء:و در کتاب آسمانی به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که قطعا دو بار در زمین فساد خواهید کرد و قطعا به سرکشی بسیار بزرگی بر خواهید ساخت. پس آنگاه که وعده نخستین آن دو فرا رسید بندگانی از خود را که سخت نیرومندند بر شما می گماریم تا میان خانه هایتان برای غارت شما به جستجو در آیند و این تهدید تحقق یافتنی است).
تا آنکه میفرماید «فاذا جآء وعد الآخرة لیسوؤوا وجوهکم و لیدخلوا المسجد کما دخلوه اوّل مرّة و لیتبّروا ما علواً تتبیراً» (۷ الاسراء: و چون تهدید آخر فرا رسد بیایند تا شما را اندوهگین کنند و در معبدتان چنانکه بار اول داخل شدند به زور در آیند و بر هر چه دست یافتند یکسره آن را نابود کنند).
باری مقصود اینکه ملاحظه شود که دیانت حقیقیّه چگونه سبب تمدّن و عزّت و سعادت و علوّ منزلت و معارف و ترقّی طوایف ذلیلهٴ اسیرهٴ حقیرهٴ جاهله میشود و چون بدست علماء جاهل متعصّب افتد از سوء استعمال چنین نورانیّت عظمی بظلمت دهما تبدیل میشود.
و چون دفعهٴ ثانیه علائم و آثار تشتّت و ذلّت و نیستی و مقهوریّت طایفهٴ اسرائیلیان نمودار شد نفحات طیّبهٴ قدسیّهٴ روح الله بر شواطی نهر اردن و خطّهٴ جلیل ساطع گشت. و ابر رحمت برخاست و بر آن دیار امطار روحانیّت کبری مبذول داشت. و از رشحات و طفحات بحر اعظم برّیّهٴ قدس بریاحین معرفة الله معطّر گردید. و جوامع الحان جلیل انجیل بمسامع اهل صوامع ملکوت درآمد. و بنفس مسیحائی نفوس میّته سر از قبر غفلت و جهالت برداشته بحیات ابدیّه فایز گشتند.
در مدّت سه سال آن نیّر اوج کمال در دشت و صحرای اورشلیم و فلسطین حرکت نموده کل را بصبح هدایت دلالت میفرمودند و باخلاق روحانیّه و صفات مرضیّه تربیت مینمودند. و اگر ملّت اسرائیلیّه بآن جمال نورانی اقبال نموده کمر خدمت بر اطاعت میبستند بروایح جانبخش روح الله بروحی تازه و فتوحی بیاندازه مؤیّد میگشتند.
ولکن چه فایده که کل اعراض نمودند و بر اذیّت آن معدن علم لدنّی و مهبط وحی الهی برخاستند الّا معدودی قلیل که متوجّهاً الی الله از شئون ظلمانیّهٴ امکان مقدّس شده قصد معارج لامکان نمودند.
خلاصه جمیع بلیّات شدیده بر آن مشرق الطاف الهیّه وارد بقسمی که اقامت و استقرار در قریهئی ممکن نبود با وجود این علم هدایت کبری مرتفع و اساس تمدّن اخلاق انسانیّه که اصول مدنیّت جامعه است مؤسّس گشت
در فصل پنجم آیهٴ سی و هفتم از انجیل متّی نصیحتی میفرماید که ترجمهاش اینست در بدی و شرور و اذیّت مقابلهٔ بالمثل ننمائید اگر نفسی بر طرف ایمن روی تو طپانچهئی زند طرف ایسر را برگردان و همچنین در آیهٴ چهل و سوّم میفرماید شنیدهاید که گفته شده است قریب خود را دوست دار و دشمنت را بعداوت بیازار و امّا من چنین میگویم دشمنانتان را دوست دارید و ذکر خیر کنید بدگویان خود را و مبغضانتان را احسان نمائید و نفوسی که شما را اذیّت و طرد مینمایند ایشان را دعا نمائید تا بمنزلهٴ فرزند پروردگار آسمانی باشید چه که آفتاب او بر گنهکار و نیکوکار هر دو مشرق و ابر رحمت او بر ستمکار و ابرار هر دو ممطر زیرا اگر دوستان خود را دوست دارید چه اجر و مزیّتی از برای شما است آیا ماٴمورین اخذ اعشار اغلال چنین نمینمایند.
و تعلیمات آن مطلع حکمت الهیّه از این قبیل بسیار فیالحقیقه نفوسی که باین صفات مقدّسه متّصف گردند جواهر وجود و مطالع تمدّن حقیقی هستند
خلاصه آن حضرت شریعت مقدّسه را بر روحانیّت صرفه و اخلاق حسنه تاٴسیس و نفوس مؤمنه را روش و مسلک خاصّی که جوهر حیات عالم است تعیین فرمودند چنانچه آن مظاهر هدی ولو در ظاهر باعظم نقمت و عقوبت ظالمین مبتلا شدند ولکن فیالحقیقه از ظلمات خذلان یهود نجات یافته در صبح ابداع بانوار عزّت سرمدیّه مشرق و لایح گشتند.
و آن ملّت جسیمهٴ یهود معدوم و مضمحل شدند ولکن این نفوس معدوده چون بظلّ شجرهٴ مبارکهٴ عیسویّه شتافتند فیالحقیقه هیئت عمومیّهٴ عالم را تبدیل نمودند در آن زمان جمیع اهالی اقالیم عالم در منتها درجهٴ تعصّب و نادانی و حمیّت جاهلیّه و شرک بوحدانیّت الهیّه بودند مدّعی اعتقاد بوحدانیّت جز شرذمهٴ قلیلهٴ یهود نه و آنان نیز بکلّی مخذول و منکوب و این نفوس مبارکه بترویج امری قیام نمودند که مغایر و مضادّ آراء جمیع هیئت بشریّه بود و کلّ ملوک چهار قطعه از قطعات خمسهٴ عالم بر اضمحلال ملّت عیسویّه باتمّ عزم برخاستند معذلک عاقبت اکثری بجان و دل در ترویج دین الهی شتافتند و کلّ ملل اروپ و بسیاری از طوایف آسیا و افریک و بعضی متمکّنین جزایر بحر محیط در ظلّ کلمهٴ توحید جمع شدند.
حال ملاحظه نمائید آیا در وجود از هر جهت اساسی اعظم از دیانت خلق شده و یا خود امری محیط بر آفرینش چون ادیان الهی متصوّر گردد و یا امری وسیلهٴ محبّت و الفت و اتّحاد و یگانگی تامّ چون ایمان بعزیز علّام بوده و یا خود اساس تربیت عموم در جمیع اخلاق جز شرایع سماویّه مشهود گشته
صفاتی که حکما در منتها درجهٴ فلسفه بآن فایز و خصالی که در اعظم درائج کمال بدان متّصف بودند موٴمنین بالله در بدایت تصدیق و ایمان مظهر آن شیم مرضیّهٴ انسانیّه میگردیدند ملاحظه کنید نفوسی که سلسبیل هدایت را از ایادی الطاف روح الله نوشیدند و در ظلّ انجیل مستظلّ گشتند بچه درجه از اخلاق واصل گشتند که جالینوس حکیم مشهور با وجود آنکه از ملّت مسیحیّه نبود معذلک در ستایش مؤمنین بالله در شرح جوامع کتاب افلاطون که در سیاست مدن تصنیف نموده مرقوم است که بعینه ترجمهٴ آن این است:
جمهور ناس سیاق اقوال برهانیّه را ادراک نتوانند و از این جهت محتاج کلمات رموزیّه از اخبارات ثواب و عقاب در دار آخرتند و دلیل بر ثبوت این مطلب آنکه الیوم مشاهده میکنیم قومی را که مسمّی به نصاریاند و بثواب و عقاب آخرت معتقد و مؤمن و از این طایفه افعال حسنه صدور مینماید مثل افعال نفسی که فیلسوف حقیقی است چنانچه جمیع ما عیاناً مشاهده مینمائیم که از موت مخافتی ندارند و از کثرت حرص و اشتیاقشان بعدل و انصاف از متفلسفین حقیقی محسوبند انتهی.
کلام جالینوس و مقام فیلسوف در آن زمان و بعقیدهٴ جالینوس مقامی بود که اعظم از آن در ابداع تصوّر نمینمود ملاحظه نمائید که قوّهٴ نورانیّهٴ روحانیّهٴ ادیان الهیّه جمهور متدیّنین را بدرجهئی از کمالات فایز میفرماید که مثل جالینوس حکیم با وجود آنکه از افراد آن ملّت نبود چنین شهادت میدهد
و از آثار این اخلاق حسنه اهل انجیل در آن ازمنه و اعصار تشبّث بخیرات و اعمال صالحات نمودند و بیمارستانها و دارالشّفاها و مواضع خیرات تاٴسیس شد چنانچه اوّل شخصی که در ممالک رومان محلّات عمومیّه بجهت معالجهٴ مساکین و مجروحین بیپرستار بنیان نهاد ملک قسطنطین است و این پادشاه عظیم اوّل ملکی است از ملوک رومان که بر نصرت امر حضرت روح الله قیام فرمود و بکمال همّت در ترویج اساس انجیل جان فدائی نمود و سلطنت رومان را که فیالحقیقه عبارت از صرف اعتساف بود در نقطهٴ عدل و اعتدال مستقرّ و مرکوز گردانید و اسم مبارکش در فجر تواریخ چون ستارهٴ سحری درّی و درخشنده است و صیت بزرگواریش در جهان مدنیّت و شاٴن ورد زبان جمیع فرق مسیحائی.
خلاصه از برکت تربیت نفوس مقدّسهئی که بر ترویج تعلیمات انجیلیّه قیام نمودند چه اساس متین اخلاق حسنه در جهان در آن زمان تاٴسیس شد چه بسیار مکاتب و مدارس و بیمارستانها و محلّات و مکتبها بجهت تربیت اولاد ایتام و فقرا تاٴسیس شد و چه بسیار نفوس که منافع ذاتیّهٴ خود را ترک نموده ابتغآء لمرضاة الله اوقات عمر را صرف تعلیم و تربیت عموم نمودند
ولکن در زمانی که طلوع صبح نورانی جمال احمدی (حضرت محمد) قریب شد، زمام امور جمهور مسیحیّین در دست قسّیسین جاهله افتاد.
بکلّی آن نسایم رحمانیّه از مهبّ عنایت منقطع شد و احکام انجیل جلیل که اسّ اساس مدنیّت عالم بود از سوء استعمال و حرکت نفوسی که بظاهر آراسته و بباطن کاسته بودند ساقط النّتیجه گشت.
چنانچه جمیع مورّخین مشهور از اهالی اروپ در بیان کیفیّت احوال و اطوار و سیاست و تمدّن و معارف و جمیع شئون قرون قدیمه و قرون وسطی و قرون جدیده ذکر نمودهاند که قرون عشرهٴ وسطی که عبارت از بدایت قرن سادس (ششم) میلاد الی نهایت قرن خامس عشر (پانزده) است، ممالک اروپ در منتها درجهٴ توحّش و عدم مدنیّت از جمیع شئون بود.
و باعث اصلی آن آنکه رهابین که باصطلاح اهالی اروپ رؤسای روحانی دینی بودند از عزّت ابدیّهٴ اتّباع اوامر مقدّسه و تعلیمات سماویّهٴ انجیل غافل گشته با ارکان حکومت دنیوی آن زمان که در کمال ظلم و طغیان بودند اتّفاق نموده و از عزّت پایدار چشم پوشیده در منافع موقّتهٴ فانیه و اغراض نفسانیّهٴ یکدیگر کمال سعی و کوشش را مجری میداشتند.
تا آنکه بالأخره امر بجائی رسید که عموم اهالی در دست این دو فریق (گروه) اسیر صرف ماندند و این احوال و اطوار سبب هدم اسّ اساس دیانت و انسانیّت و مدنیّت و سعادت اهالی اروپ گشت.
و چون روایح طیّبهٴ نفحات روحانیّهٴ روح الله در آفاق امکان از اعمال و افکار ناشایسته و نیّات غیر لایقهٴ رؤسا زائل گشت و ظلمت جهل و نادانی و اخلاق غیر مرضیّه عالم را احاطه نمود، فجر امید دمید و موسم ربیع الهی رسید. ابر رحمت برخاست و نسایم جانبخش از مهبّ عنایت وزید. شمس حقیقت از افق حجاز و یثرب (مکه و مدینه) در نقطهٴ محمّدیّه اشراق فرمود و بر آفاق ممکنات انوار عزّت سرمدیّه مبذول داشت. اراضی قابلیّات تبدیل گشت و «اشرقت الأرض بنور ربّها» (۶۹ الزمر: و زمین بنور پروردگارش روشن گردد) تفسیر شد. جهان جهانی تازه و جسم میّت امکان بروحی بیاندازه فایز گشت. بنیان ظلم و جهل منهدم شد و ایوان بلند علم و عدل بلند و متعالی گشت. بحر مدنیّت بخروشید و انوار معارف بدرخشید. اقوام و طوایف متوحّشهٔ اقلیم حجاز قبل از اشتعال سراج وهّاج نبوّت کبری در زجاجهٴ بطحا (لقب شهر مکه) جاهلترین قبایل و متوحّشترین طوایف عالم بودند و سیر مذمومه و عواید (عادت ها) موحشه و خونخواری و اختلاف و معادات آن اقوام در کلّ کتب و صحایف تاریخیّه مذکور. حتّی طوایف متمدّنهٔ عالم در آن زمان قبایل اعراب یثرب و بطحا را از نوع بشر نمیشمردند.
لکن بعد از طلوع نیّر آفاق در آن خطّه و دیار از تربیت آن معدن کمال و مهبط وحی ذی الجلال و فیوضات شریعت مقدّسهٴ الهیّه در مدّت قلیله در ظلّ کلمهٴ وحدانیّت جمع شده این جمهور اشخاص متوحّشه در جمیع مراتب انسانیّه و کمالات بشریّه چنان ترقّی نمودند که کلّ ملل عالم در آن عصر مبهوت و متحیّر گشتند.
طوایف و قبایل و ملل عالم که دائماً اعراب را سخریّه و استهزا مینمودند و جنس بیفصل میشمردند، بکمال اشتیاق بموطن و ممالک عرب آمده تحصیل فضایل انسانیّه و اقتباس علوم سیاسیّه و اکتساب معارف و مدنیّت و تعلّم فنون و صنایع مینمودند.
آثار تربیت مربّی حقیقی را در امور محسوسه ملاحظه کنید که اشخاصی که از کثرت توحّش و نادانی در زمان جاهلیّه دختران هفتسالهٴ خود را زنده زیر خاک مینمودند و چنین امری را که از انسان گذشته طبیعت حیوان نیز از آن متنفّر و متبرّی، از شدّت جهالت منتها رتبهٴ حمیّت و غیرت میشمردند، این چنین اشخاص نادان از فیوضات تربیت ظاهرهٴ آن بزرگوار بدرجهئی رسیدند که ممالک مصر و سریان و شام و کلدان و عراق و ایران را فتح نموده جمیع مهامّ امور چهار اقلیم عالم را منفرداً اداره نمودند.
خلاصه طایفهٴ عرب در جمیع فنون و علوم و معارف وحکمت و سیاست و اخلاق و صنایع و بدایع سرور کلّ ملل و اقوام گشتند و فیالحقیقه بلوغ چنین طایفهٴ متوحّشهٴ حقیره در مدّت قلیله بمنتها درجهٴ کمالات بشریّه اعظم برهان حقّیّت و نبوّت سرور کائنات است.
در اعصار اوّلیّهٴ اسلام جمیع طوایف اروپ اکتساب فضایل و معارف مدنیّت را از اسلام و ساکنین ممالک اندلس مینمودند. و اگر در کتب تواریخیّه از جمیع دقّت شود مبرهن و واضح گردد که اکثر تمدّن اروپ مقتبس از اسلام است. چنانچه جمیع کتب حکما و دانشمندان و علما و فضلای اسلامیّه را قلیلاً قلیلاً در اروپ جمع و بکمال دقّت در مجامع و محافل علوم مطالعه و مذاکره نموده امور مفیده را اجرا نمودند.
و الآن کتب فضلای اسلام که در ممالک اسلام نابود است در کتابخانههای ممالک اروپ نسخ عدیدهاش موجود. و قوانین و اصولی که در کلّ ممالک اروپ جاری است اکثر بلکه کلّیّهٴ مسائلش مقتبس از کتب فقهیّه و فتاوای علمای اسلامیّه است. و اگر خوف از تطویل نبود مسائل مقتبسه فرداً فرداً سمت تحریر مییافت.
مبدأ تمدّن اروپ در قرن سابع هجری واقع و تفصیل این قضیّه آنکه در اواخر قرن خامس هجری پاپ رئیس ملّت مسیحیّه از اینکه مقامات مقدّسهٴ نصاری چون بیتالمقدّس و بیتاللّحم و ناصره در تحت حکومت اسلامیّه افتاده ناله و فریاد آغاز نمود و جمهور ملوک و اهالی اروپ را تشویق و تحریص نموده باعتقاد خود بحرب دینی و جهاد دلالت کرد. و بقسمی فریاد و حنین و انینش بلند شد که کلّ ممالک اروپ قیام نمودند و ملوک صلیبیّون با عساکر بیشمار از خلیج قسطنطنیّه گذشته توجّه بقطعهٴ آسیا نمودند. و در آن زمان خلفای علویّه بر دیار مصریّه و بعضی ممالک غرب حکمرانی مینمودند و در اکثر اوقات ملوک سورستان یعنی سلجوقیّهٔ برّیّة الشّام نیز در تحت اطاعت و انقیادشان بودند.
باری ملوک اروپ با سپاه بیشمار هجوم بر برّیّة الشّام و مصر نمودند و مدّت دویست و سه سال مستمرّاً مابین ملوک برّیّة الشّام و ملوک اروپ محاربه واقع و دائماً از اروپ مدد میرسید. هر قلعهئی از قلاع سوریّه را بکرّات و مرّات ملوک فرنگ فتح نمودند و پادشاهان اسلام از دست فرنگ نجات دادند. تا آنکه صلاحالدّین ملک منصور ایّوبی در سنهٴ ششصد و نود و سهٔ هجری بکلّی ملوک و عساکر اروپ را از ممالک و سواحل برّیّة الشّام و مصر اخراج نموده مأیوس و منکوب بممالک اروپ مراجعت نمودند.
و در این محاربات که بحرب صلیبیّون مشهور کرورها از نفوس تلف شد. خلاصه از ابتدای تاریخ چهارصد و نود هجری تا سنهٔ ششصد و نود و سهٴ هجری متّصلاً از اروپ ملوک و سرداران و سرآمدان به برّیّة الشّام و مصر تردّد مینمودند و چون عاقبت جمیع مراجعت نمودند در مدّت دویست سال و کسری آنچه از سیاست و مدنیّت و معارف و مدارس و مکاتب و عادات و رسوم مستحسنهٴ ممالک اسلامیّه مشاهده کردند بعد المراجعة در اروپ تاٴسیس نمودند.
مبدأ تمدّن اروپ از آن زمان است.
ای اهل ایران تکاسل (سستی کردن) و تراخی (تنبلی - درنگ) تا کی؟
متبوع و مطاع کلّ آفاق بودید، حال چگونه از عزّ قبول بازمانده در زاویهٴ خمول (گمنامی) خزیدهاید؟
منشأ معارف و مبدأ تمدّن جهانیان بودید، اکنون چگونه افسرده و مخمود و پژمرده گشتهاید؟
سبب نورانیّت آفاق بودهاید، حال چگونه در ظلمات غفلت و کسالت بازماندهاید؟
چشم بصیرت را باز و احتیاجات حالیّهٴ خود را ادراک نمائید. کمر همّت و غیرت بربندید و در تدارک وسایط معارف و مدنیّت بکوشید.
آیا سزاوار است که طوایف و قبایل اجانب (اجنبی ها) فضایل و معارف را از آثار اسلاف (پیشینیان) و اجداد شما اقتباس نمایند و شما که اولاد وارثید محروم بمانید؟
آیا این پسندیده است که همسایگان و مجاوران لیلاً و نهاراً در تشبّث وسایل ترقّی و عزّت و سعادت بجان و دل بکوشند و شما از تعصّب جاهلیّه بمضادّت (مخالفت) و منازعت و هوی و هوس خود مشغول گردید؟ و آیا این ممدوح و محمود است که این ذکاء (هوش بسیار) فطری و استعداد طبیعی و فطانت (در فارسی تیز فهمی) خلقیّه را در کسالت و بطالت صرف و ضایع نمائید؟
باز از مقصد دور افتادیم.
باری جمیع هوشمندان و مطّلعین بر حقایق احوال تاریخیّهٴ ازمنهٴ سالفه از اهالی اروپ که بصدق و انصاف متّصفند مقرّ و معترفند که اساس جمیع شئون تمدّنیّهشان مقتبس از اسلام است. چنانچه موٴلّف محقّق مشهور «دریبار» (Draper) از اهالی فرانسه که در نزد جمیع موٴلّفین و دانایان اروپ اطّلاع و مهارت و دانائیش مسلّم است، در کتاب مسمّی به «ترقّی امم» در ادبیّات که از تاٴلیفات مشهورهٴ اوست، در این باب یعنی اکتساب ملل اروپ، قوانین مدنیّت و قواعد ترقّی و سعادت را از اسلام شرح مبسوطی بیان نموده. و چون بسیار مفصّل است لهذا ترجمه و درجش در این رساله سبب تطویل (طولانی شدن) بلکه خروج از صدد است و اگر نفسی در آنچه گفته شد قانع نه مراجعت بآن کتاب نماید.
مختصر اینست که جمیع تمدّن اروپ از قوانین و نظام و اصول و معارف و حکم و علوم و عادات و رسوم مستحسنه (نیکو و پسندیده) و ادبیّات و صنایع و انتظام و ترتیب و روش و اخلاق حتّی بسیاری از الفاظ مستعملهٴ در لسان فرانسه را مقتبس از عرب است بیان نموده، و فرداً فرداً بتفصیل ذکر کرده و ثابت و مبرهن داشته که هر یک را در چه زمان از اسلام اقتباس نمودند.
و همچنین تفصیل دخول عرب در بلاد غرب که الیوم مملکت اسپانیا است و در مدّت قلیله مدنیّت کامله را در آن ممالک بچه نحو تاٴسیس نمودند و سیاست مدن و معارفشان در چه درجهٴ کمال بود. و تاٴسیس مدارس و مکاتب علوم و فنون و حکمت و صنایعشان بچه متانت و انتظام بود. و سروری و بزرگواریشان در جهان مدنیّت بچه درجه رسید.
و از ممالک اروپ چه بسیار اطفال بزرگان که بمدارس قرطبه
(Cordoba) و غرناطه (Granada) و اشبیلیه (Seville) و طولیدو (Toledo) آمده تعلّم معارف و فنون و اکتساب مدنیّت مینمودند.
حتّی ذکر نموده که یکی از اهالی اروپ که موسوم به گربرت (Gerbert) بود بمملکت غرب آمده و در مدرسهٴ کوردوفا که از ممالک عرب بود داخل شده تحصیل معارف و علوم نموده، در مراجعت به اروپ بقسمی شهرت یافت که عاقبت بر سریر ریاست دینیّهٴ کاتولیک استقرار یافته پاپ گشت (پاپ سیلوستر دوم: محقق و معلم فرانسوی که از ۹۹۹ تا ۱۰۰۳ رهبر کاتولیک های جهان بود).
مقصود از این بیانات آنکه معلوم و واضح گردد که ادیان الهی موٴسّس حقیقی کمالات معنویّه و ظاهریّهٴ انسان و مشوّق اقتباس مدنیّت و معارف نافعهٴ عمومیّهٴ بشریّه است.
و اگر بنظر انصاف ملاحظه شود جمیع قوانین سیاسیّه در مدلول (در فارسی مفاد) این چند کلمهٴ مبارکه داخل قوله تعالی:
«و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فی الخیرات و اولئک من الصّالحین» (قسمتی از آیه ۱۱۴ آل عمران: به کار پسندیده فرمان می دهند و از کار ناپسند باز می دارند و در کارهای نیک شتاب میکنند و آنان از شایستگانند)
و همچنین میفرماید «و لتکن منکم امّة یدعون الی الخیر و یاٴمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون» (۳ آل عمران: و باید از شما گروهی را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی باز دارند و آنان همان رستگارانند)
وهم چنین میفرماید «انّ الله یأمر بالعدل و الاحسان و ینهی عن الفحشآء و المنکر و البغی یعظکم لعلّکم تذکّرون» (۹۰قسمتی از آیه ۹۰ نحل: در حقیقت خدا به دادگری و نیکوکاری فرمان می دهد و از کار زشت و ناپسند نهی میفرماید به شما اندرز میدهد که پند گیرید)
و در تمدّن اخلاق میفرماید «خذ العفو و أمر بالعرف و اعرض عن الجاهلین» (۱۹۹ اعراف: گذشت پیشه کن و به کار پسندیده فرمان ده و ار نادانان برتاب).
و همچنین میفرماید «الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس و الله یحبّ المحسنین» (قسمتی ار آیه ۱۳۴ آل عمران: آنها …. که خشم خود را فرو می برند و از مردم در می گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد).
و همچنین میفرماید «لیس البرّ ان تولّوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب ولکنّ البرّ من آمن بالله و الیوم الآخر و الملائکة و الکتاب و النّبیّین و آتی المال علی حبّه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السّبیل و السّائلین و فی الرّقاب و اقام الصّلوة و آتی الزّکوة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصّابرین فی الباٴسآء و الضّرّآء و حین الباٴس اولئک الّذین صدقوا و اولئک هم المتّقون» (۱۷۷ بقره: نیکو کاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و یا مغرب برگدانید بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب و پیامبران ایمان آورد و مال را با وجود دوست داستنش صرف خویشان و ایتام و مساکین و در راه ماندگان و گدایان و برای بندگان نماید و نماز اقامه نماید و زکات بدهد و آنان که عهد بستند به عهد خود وفا کنند و در سختی و زیان و به هنگام جنگ شکیبا هستند آنانند کسانی که راست گفته اند و آنان همان پرهیز کارانند).
وهم چنین میفرماید «و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة»
(قسمتی از آیه ۹ حشر: و هر چند خودشان احتیاجی داشته باشند آنها را بر خودشان مقدم می دارند).
ملاحظه فرمائید که در این چند آیهٴ مبارکه منتها درائج حقایق مدنیّت و جوامع لوامع شیم مستحسنهٴ (تمام پرتوهای درخشان اخلاق پسندیده) انسانیّت مذکور.
فوالله الّذی لا اله الّا هو (مبتنی بر بسیاری از آیات قرآنیه از جمله ۲۲ حشر: قسم به خدائی که نیست معبودی غیر او) که جزئیّات تمدّنیّهٴ عالم نیز از الطاف انبیای الهی حاصل گشته. آیا چه امر نافعی در وجود موجود شده که در کتب مقدّسهٴ الهیّه واضحاً و یا خود تلویحاً مذکور نه؟
ولکن چه فایده، چون سلاح و آلات حربیّه در دست جبان باشد جان و مال محفوظ نماند بلکه بالعکس سبب قوّت و اقتدار سارق گردد.
بهمچنین زمام امور چون بدست علمای غیر کامل افتد نورانیّت دیانت را چون حجاب عظیم حائل گردند.
اسّ اساس دیانت خلوص است. یعنی شخص متدیّن باید که از جمیع اغراض شخصیّهٴ خود گذشته بأیّ وجه کان (به هر وجه که باشد - به هر وجه ممکن) در خیریّت جمهور بکوشد.
و ممکن نیست که نفوس از منافع ذاتیّهٴ خود چشم پوشند و خیر خود را فدای خیر عموم نمایند الّا بتدیّن حقیقی. چه که در طینت انسانیّه محبّت ذاتیّهٔ خود مخمّر. و ممکن نیست بدون امیدواری اجر جزیل و ثواب جمیل از فواید موقّتهٴ جسمانیّهٔ خود بگذرد.
ولکن شخص موقن بالله و مؤمن بآیات او چون موعود و متیقّن مثوبات (ثواب ها) کلّیّهٴ اخرویّه است و جمیع نعم دنیویّه در مقابل عزّت و سعادت درجات اخرویّه کأن لم یکن (نیستی) انگاشته گردد، لهذا راحت و منافع خود را ابتغآءً لوجه الله (محض رضای خدا) ترک نموده در نفع عموم دل و جان را رایگان مبذول دارد. «و من النّاس من یشری نفسه ابتغآء مرضاة الله» (قسمتی از آیه ۲۰۷ بقره: و از مردم آنهائی که که نفس خدا محض رضای خدا می فروشند یا می دهند).
و بعضی نفوس چنان گمان کنند که ناموس طبیعی انسان مانع ارتکاب اعمال قبیحه و ضابط کمالات معنویّه و صوریّه است. یعنی شخصی که متّصف بخرد طبیعی و غیرت فطریّه و حمیّت ذاتیّه است، بدون ملاحظهٴ عقوبات شدیدهٴ مرتّبهٴ بر اعمال شرّیّه و مثوبات عظیمهٴ افعال خیریّه بریء (بیزار - روی گردان - خالص) از اضرار (زیان) عباد و حریص بر اعمال خیریّه است.
اوّلاً آنکه در تواریخ عمومیّه دقّت نمائیم واضح و مبرهن شود که ناموس طبیعی از فیوضات تعالیم انبیای الهیست.
و همچنین ملاحظه مینمائیم که از اطفال در صغر سنّ آثار تعدّی و تجاوز ظاهر و اگر از تربیت مربّی محروم ماند آناً فآناً (لحظه به لحظه) شیم غیر مرضیّهاش تزاید یابد. پس معلوم شد که ظهور ناموس طبیعی نیز از نتایج تعلیم است.
و ثانیاً آنکه بر فرض تصوّر اینکه خرد طبیعی و ناموس فطری مانع شرّ و مدلّ بر خیر است، این معلوم و واضحست که همچو نفوس چون اکسیر اعظم است. چه که این ادّعا بقول تمام نشود بلکه عمل لازم.
حال چه امری در وجود جمهور را بر نیّات حسنه و اعمال صالحه ملجأ و مضطرّ مینماید؟
و از این گذشته آن شخصی که مصدر ناموس طبیعی است اگر مظهر خشیة الله گردد البتّه در نوایای خیریّهاش ثابتتر و راسختر گردد.
خلاصه فواید کلّیّه از فیوضات ادیان الهیّه حاصل. زیرا متدیّنین حقیقی را بر صدق طویّت و حسن نیّت و عفّت و عصمت کبری و رأفت و رحمت عظمی و وفای بعهد و میثاق و حرّیّت حقوق و انفاق و عدالت در جمیع شئون و مراتب و سخاوت و شجاعت و سعی و اقدام در نفع جمهور بندگان الهی باری بجمیع شیم مرضیّهٔ انسانیّه که شمع روشن جهان مدنیّت است دلالت مینماید.
و اگر نفسی فیالحقیقه باین صفات ممدوحه متّصف نه البتّه بنمی از یمّ عذب فرات که در مجاری کلمات تعلیمیّهٔ کتب مقدّسهٔ الهیّه متموّج است نرسیده. و نفحهئی از روایح قدسیّهٔ ریاض الهیّه استشمام ننموده چه که هیچ امری در وجود بقول تمام نشود. هر مقامی را روش و علامتی و هر شاٴنی را نشانه و اشارتی.
مجملاً مقصود از این بیانات آنکه واضح و مدلّل شود که ادیان الهیّه و شرایع مقدّسهٴ ربّانیّه و تعالیم سماویّه اعظم اساس سعادت بشریّه است. و از برای کلّ اهل عالم نجاح و فلاح حقیقی بدون این تریاق فاروق اعظم ممکن نه ولکن بشرط آنکه در دست حکیم دانای حاذق باشد والّا اگر جمیع ادویهٴ برء السّاعه (داروهائی که شفای فوری دهند) که خداوند عالمیان بجهت شفای آلام و اسقام (مریضیها - جمع سقم) آدمیان خلق فرموده بدست طبیب غیر حاذق افتد صحّت و عافیت میسّر نگردد بلکه بالعکس سبب اهلاک نفوس بیچارگان و اذیّت قلوب درماندگان گردد.
مثلًا منبع حکمت الهیّه و مظهر نبوّت کلّیّه (حضرت محمد ص ) در ترغیب و تحریص اکتساب معارف و اقتباس فنون و فواید بسعی الی اقصی بلاد چین امر میفرماید، ولکن طبیبان غیر حاذق منع و ستیزه مینمایند و استدلال میکنند «من تشبّه بقوم فهو منهم» (حدیث قدسی که برای سومین بار در این رساله می آید: کسی که شبیه به قومی شد از آن قوم است).
و حال آنکه وجه تشابه مذکور را ادراک ننموده و نمیداند که شرایع مقدّسهٴ الهیّه جمهور امّت را بر تمهید اصول اصلاحات متتابعه و اقتباس فنون و معارف از امم سایره تشویق و دلالت مینماید و هر نفسی که غیر از این گوید از سلسبیل علم محروم و در بادیهٴ جهل از پی سراب اغراض نفسانیّه سرگردان و حیران.
حال بدیدهٴ انصاف ملاحظه نمائید این اصلاحات جدیدهٔ بالقوّه و بالفعل کدام یک مخالف اوامر الهیّه واقع گشته:
اگر امر تاٴسیس مجالس مشورت است اینکه در نصّ آیهٴ مبارکه است که میفرماید «امرهم شوری بینهم» (۳۸ الشوری: و امرشان مشورت است) و همچنین خطاباً بمطلع علم و منبع کمال (حضرت محمد) با وجود آن فضایل کلّیّهٴ معنویّه و صوریّه میفرماید «و شاورهم فی الأمر» (۱۵۹ آل عمران: و در کارها با آنها مشورت کن) در این صورت چگونه امر مشورت مغایر قوانین شریعت مقدّسه است؟ و بدلایل عقلیّه نیز فضیلت مشورت ثابت و مبرهن و مجرّب.
و یا خود قصاصاً قتل نفوس را منوط بتحقیقات دقیقه و تصدیق مجالس عدیده و ثبوت شرعی و تعلّق فرمان پادشاهی نمودن مغایر شرایع الهیّه است؟
و آنچه در زمان حکومت سابقه مجری بود موافق احکام قرآن مبین بود؟ چنانچه متواتراً مسموع گشت که حاکم گلپایگان در زمان صدارت حاجی میرزا آقاسی بدون سوٴال و جواب و استیذان از جهتی سیزده نفر بیچارگان کدخدایان قرای گلپایگان را که از سلالهٴ طاهره بودند، مندون جرم در یک ساعت در نهایت مظلومیّت گردن بریده.
اهالی مملکت ایران در زمانی متجاوز از صد کرور (کرور به معنای ۵۰۰ هزار و ۱۰۰ کرور برابر با ۵۰ میلیون) بودند. بسبب بعضی حروبات داخله و اکثر بجهت عدم قوانین سیاسیّه و مطلق العنان و الاراده (خودسر - مختار) بودن ولات و حکّام، تلف شده کمکم بمرور ایّام خمس اهالی باقی نمانده. چه که حکّام بارادهٴ خود هر نفس بیجرمی را خواستند بآتش قهر و شکنجه بگداختند. و یا خود قاتل مثبوت شرعی اشخاص عدیده را بجهت اغراض ذاتیّه بنواختند. هیچ نفسی را قدرت اعتراض نبود چه که حاکم یتصرّف کیف یشآء بود. آیا میتوان گفت این امور موافق عدل و انصاف و مطابق احکام شریعة الله است؟
و یا خود تشویق و تحریص بر تعلّم فنون مفیده و اکتساب معارف عمومیّه و اطّلاع بر حقایق حکمت طبیعیّهٴ نافعه و توسیع دایرهٴ صنایع و تزیید موادّ تجارت و تکثیر وسایط ثروت ملّت، منافی اصول دیانت الهیّه است؟
و یا خود آنکه ترتیب نظام مدن و تنظیم احوال نواحی و قرا و تعمیر طرق و سبل و تمدید راه کالسکهٴ آتشی و تسهیل وسایط نقلیّه و حرکت و ترفیه (رفاه و آسایش دادن) عموم اهالی مضادّ عبودیّت درگاه حضرت احدیّتست؟
و یا خود اشغال معادن متروکه که اعظم وسایط ثروت دولت و ملّت است و ایجاد معامل و کارخانهها که منبع آسایش و راحت و باعث غنا و توانگری عموم ملّت است و تحریض و تحریص ایجاد صنایع جدیده و تشویق ترقّی امتعهٴ (کالاها) وطنیّه مغایر اوامر و نواهی ربّ البریّه است؟
قسم بذات پاک ذی الجلال که متحیّرم چگونه پرده بر ابصار افتاده که امور باین بدیهی ادراک نمیشود. و چون اینگونه براهین و ادلّهٴ محکمه بیان شود شبههئی نیست که از جهت صدهزار اغراض باطنیّه در جواب خواهند گفت که در یوم محشر بین یدی الله از معارف و مدنیّت کاملهٴ انسان سوٴال نمیکنند، بلکه اعمال صالحه را جویند.
اوّلاً آنکه سلّمنا (تصدیق می کنیم) سؤال از معارف و مدنیّت نمیکنند. آیا در یوم حشر اکبر در دیوان الهی مؤاخذه نمینمایند که ای رؤسا و بزرگان، این ملّت بزرگوار را چرا سبب شدید که از اوج عزّت قدیمه تنزّل نمودند و از مرکزیّت جهان مدنیّت بازماندند با وجود آنکه مقتدر بودید که بوسایطی متشبّث شوید که سبب عزّت مقدّسهٴ ملّت شوید. این را ننموده که سهل است بلکه ملّت را از فواید عادیّه نیز بازداشتید. آیا این قوم در سماء سعادت چون انجم زاهیه نبودند، چگونه باعث شدید که در این ظلمت دهما (تاریکی) افتادند؟
و یا خود مقتدر بر ایقاد (روشن کردن) سراج عزّت دارین ملّت بودید چرا بجان نکوشیدید و یا آنکه چون سراج نورانی بتوفیقات الهی روشن شد بزجاجهٴ همّت او را از اریاح مخالف حفظ ننموده از چه جهت بکمال قوّت بر اطفای آن قیام نمودید؟
«و کلّ انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة کتاباً یلقاه منشوراً» (۱۳ الاسراء: کارنامه هر انسانی را به گردن او بسته ایم و روز قیامت برای او نامه ای که آن را گشاده می بیند بیرون می آوریم).
و ثانیاً آنکه چه اعمال صالحه در وجود اعظم از نفع عمومست.
آیا موهبتی در عالم اعظم از این متصوّر که انسان سبب تربیت و ترقّی و عزّت و سعادت بندگان الهی شود؟
لا والله اکبر مثوبات (ثواب) این است که نفوس مبارکه دست بیچارگان را گرفته از جهالت و ذلّت و مسکنت نجات دهند و بنیّت خالصهٔ لله کمر همّت را بر خدمت جمهور اهالی بربندند و خیر دنیوی خویشتن را فراموش نموده بجهت نفع عموم بکوشند. «و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة خیر النّاس من ینفع النّاس و شرّ النّاس من یضرّ النّاس» (فقره ای از آیه ۹ الحشر: آنها را بر خود مقدم می دارند و حدیثی به این مضمون: بهترین مردم کسی است که نفع رساننده مردم باشد و بدترین آنها کسی است که ضررش به مردم رسد).
سبحانالله چه امور و احوال عجیبه واقع که هیچ نفسی حین استماع قولی دقّت و فراست نمینماید که مقصود قائل از این قول چه و در نقاب اقوال چه غرض نفسانی پنهان نموده؟
مثلاً ملاحظه میفرمائید که شخصی بجهت منافع جزئیّهٴ ذاتیّهٔ خود مانع سعادت جمهوری از ناس میشود و بجهت گردش آسیاب خود مزارع و کشتزار جمع غفیری را تشنه و خراب میکند و بجهت مطاعیّت خود دائماً ناس را بر تعصّب جاهلیّت که مخرّب بنیان مدنیّت است دلالت میکند.
حال این شخص با وجود آنکه عملی را مرتکب که مردود درگاه کبریا و مبغوض کلّ انبیا و اولیای الهیست، اگر ببیند نفسی بعد از طعام دست خود را بصابون که موجدش عبدالله بونی و از اسلام است بشوید، چون این بیچاره دست خود را بدامن و محاسن خود نمالیده آن شخص فریاد برآرد که بنیان شریعت بر هم خورد و آداب ممالک کفریّه متداول گشت. ابداً سوء اعمال خود را نظر ننماید لکن سبب لطافت و پاکی را جهل و فسق شمارد.
ای اهل ایران چشم را بگشائید و گوش را باز کنید و از تقلید نفوس متوهّمه که سبب اعظم ضلالت و گمراهی و سفالت و نادانی انسانست مقدّس گشته بحقیقت امور پیبرید و در اتّخاذ و تشبّث وسایل حیات و سعادت و بزرگواری و عزّت خود بین ملل و طوایف عالم بکوشید.
نسایم ربیع حقیقی میوزد چون اشجار بوستان بشکوفه و ازهار مزیّن گردید و ابر بهاری در فیضان چون روضهٴ خلد سرسبز و خرّم شوید. ستارهٔ صبحگاهی درخشید در مسلک مستقیم درآئید. بحر عزّت در موج بر شاطی اقبال و اقدام بشتابید. معین حیات طیّبه در جوش در بادیهٴ تشنگی پژمرده نیاسائید. همّت را بلند کنید و مقاصد را ارجمند کسالت تا کی و غفلت تا چند؟ از تنپروری جز نومیدی دارین نیابید و از تعصّب جاهلی و استماع اقوال بیفکران و بیخردان جز نکبت و ذلّت نبینید توفیقات الهیّه مؤیّد شما و تأییدات ربّانیّه موفّق از چه بجان نخروشید و بتن نکوشید.
و از جمله اموری که محتاج اصلاحات تامّهٔ کامله است طریق تعلّم علوم و ترتیب تحصیل معارف و فنون است. چه که از عدم ترتیب بسیار پریشان و متفرّق گشته. و فنون موجزه (کوتاه - مختصر) که داعی (علت) بر تطویلش نه بغایت مطوّل شده، بقسمی که باید متعلّمین مدّت مدیده اذهان و اعمار (عمرها) خود را صرف اموری نمایند که تصوّر صرف است و بهیچ وجه تحقّقی ندارد. چه که تعمّق در اقوال و افکاریست که اگر بدیدهٴ بصیرت ملاحظه شود واضح و مثبوت گردد که این نکات بعد از وقوع نیز نیست بلکه صرف اوهام و تتابع تصوّرات بیفایده و توالی ملاحظات بیهوده است.
و شبههئی نیست که اشتغال باینگونه اوهام و تدقیق و بحث زاید در اینگونه اقوال سبب تضییع اوقات و اتلاف اعمار (عمرها) است. بلکه انسان را از تحصیل معارف و فنونی که از لوازم ما یحتاج الیه (مورد احتیاج) هیئت بشریّه است ممنوع و محروم مینماید.
انسان باید در هر فنّی قبل از تحصیل ملاحظه نماید که فواید این فنّ چه چیز است و چه ثمره و نتایجی از او حاصل. اگر از علوم مفیده یعنی جمعیّت بشریّه را فواید کلّی از او حاصل البتّه بجان در تحصیلش بکوشد والّا اگر عبارت از مباحث بیفایدهٴ صرفه و تصوّرات متتابعهٴ متوالیه بوده و جز آنکه سبب نزاع و جدال شود ثمرهئی از او حاصل نه بچه جهت انسان حیات خود را در منازعات و مجادلات بیفایدهٴ آن صرف نماید.
و چون این مطلب بسیار محتاج بتفصیل و محاکمهٴ مکمّله است تا آنکه ثابت و مبرهن گردد که بعضی علوم که الیوم اهتمامی (کوششی) در آن نه منتهای محسّنات را داشته. و همچنین واضح و مدلّل شود که هیئت ملّت بهیچ وجه محتاج بتحصیل بعضی فنون زایده نبوده.
لهذا در جلد ثانی این کتاب انشآءالله بتفصیل ذکر میشود و امیدواریم که از مطالعهٴ این جلد اوّل تاٴثیرات کلّیّه در افکار و اطوار هیئت عمومیّه حاصل گردد. چه که نیّت خالصهٔ لله بر تاٴلیف آن دلالت نمود. اگرچه در عالم نفوسی که امتیاز بین افکار صادقه و اقوال کاذبه دهند چون کبریت احمرند ولکن امیدواری این عبد بالطاف بینهایت ربّ احدیّت است.
بر سر اصل مطلب رویم و امّا حزبی که بر آنند در اجراء اصلاحات لازمه باید صبر و تأنّی نموده شیئاً فشیئاً مجری داشت: آیا مقصودشان از این بیانات چه؟
اگر مرادشان از تاٴنّی که از مقتضیات و لوازم حکمت حکومت است، این فکر بسیار مقبول و بموقع. چه که البتّه مهامّ امور باستعجال انجام نپذیرد بلکه عجله سبب فتور میگردد.
مثل عالم سیاسی مثل انسان است که اوّل نطفه پس تدرّج در مراتب علقه (خون بسته شده - مرحله دوم جنینیبعد از نطفه) و مضغه (یک قطعه گوشن - مرحله سوم جنینی) و عظام و اکساء لحم و انشاء خلق آخر تا برتبهٴ احسن الخالقین واصل گردد.
همچنان که این از لوازم خلقت و مبنی بر حکمت کلّیّه است بهمچنین عالم سیاسی دفعة واحده از حضیض فتور باوج کمال و سداد (استقامت - محکمی) نرسد. بلکه نفوس کامله لیلاً و نهاراً به وسایل ما به التّرقّی تشبّث نموده تا دولت و ملّت یوماً فیوماً بلکه آناً فآناً ترقّی و نموّ در جمیع مراتب نماید.
سه چیز چون در عالم کون بعنایت الهیّه موجود شد این عالم خاک بحیات تازه و لطافت و زینت بیاندازه فایز گردد: اوّل اریاح لواقح بهاری و ثانی فیضان و کرم ابر نیسانی ثالث حرارت آفتاب نورانی.
چون این سه از فضل بیپایان الهی احسان شد، باذن الله اشجار و اغصان پژمرده کمکم سرسبز و خرّم گشته، بانواع شکوفه و ازهار و اثمار مزیّن گردند.
و همچنین نیّات خالصه و معدلت پادشاهی و دانش و مهارت کاملهٴ سیاسی اولیای امور و همّت و غیرت اهالی چون جمع شود روز بروز آثار ترقّی و اصلاحات کامله و عزّت و سعادت دولت و ملّت جلوهگر گردد.
ولکن اگر مقصود از تاٴنّی این باشد که در هر عصری امری جزئی از لوازم اصلاحات جاری گردد، این عین رخاوت (سستی) و کسالت است. و بر این منوال بهیچ وجه ثمرهئی حاصل نگردد جز تکرّر اقوال بیفایده. اگر عجله مضرّ است رخاوت و بطائت صدهزار درجه مضرّتش بیشتر است بلکه توسّط حال ممدوح چنانچه فرمودهاند:
«علیکم بالحسنة بین السّیّئتین» (ضرب المثل عربی) که حدّ افراط و حدّ تفریط باشد «لا تجعل یدک مغلولة الی عنقک و لا تبسطها کلّ البسط فابتغ بین ذلک سبیلا» (آیه ۲۹ الاسراء: دستت را بر گردنت زنجیر مکن و بسیار گشاده دستی منما. آیه ۱۱۰ الاسراء: و راهی میانه جو).
الزم امور و اقدم تشبّثات لازمه توسیع دایرهٴ معارف است و از هیچ ملّتی نجاح و فلاح بدون ترقّی این امر اهمّ اقوم متصوّر نه چنانچه باعث اعظم تنزّل و تزلزل ملل جهل و نادانی است و الآن اکثر اهالی از امور عادیّه اطّلاع ندارند تا چه رسد بوقوف حقایق امور کلّیّه و دقایق لوازم عصریّه.
لهذا لازم است که رسایل و کتب مفیده تصنیف شود و آنچه الیوم ما یحتاج الیه ملّت و موقوف علیه سعادت و ترقّی بشریّه است. در آن ببراهین قاطعه بیان شود و آن رسایل و کتب را طبع نموده در اطراف مملکت انتشار شود، تا اقلّاً خواصّ افراد ملّت قدری چشم و گوششان باز شده در آنچه سبب عزّت مقدّسهٴ ایشان است بکوشند.
نشر افکار عالیه قوّهٴ محرّکهٔ در شریان امکان بلکه جان جهانست افکار چون بحر بیپایان و آثار و اطوار وجود چون تعیّنات و حدود امواج تا بحر بحرکت و جوش نیاید امواج برنخیزد و لآلی حکمت بر شاطی وجود نیفشاند.
ای برادر تو همه اندیشهئی
مابقی تو استخوان و ریشهئی (بیتی از مولوی)
باید افکار عمومیّه را متوجّه آنچه الیوم لایق و سزاوار است نمود و این ممکن نه الّا ببیان کافی و اقامهٴ دلیل واضح مبرهن وافی. چه که بیچارگان اهالی از عالم و خود بیخبرند و شبههئی نیست که سعادت خود را طالب و آمل ولکن حجبات جهل حائل و حاجز گشته.
ملاحظه فرمائید که قلّت معارف بچه مثابه باعث ذلّت و حقارت ملّت میشود. الیوم اعظم طوایف و ملل عالم از جهت کثرت نفوس ملّت چین است که هشتصد کرور و کسری نفوس اهالی است. و از این جهت باید که دولتش سرافرازترین دول و ملّتش مشهورترین ملل عالم باشد.
و حال بالعکس بجهت عدم معارف و تمدّن ادبی و مادّی ضعیف و بیپاترین ملل و دول ضعیفه است. چنانچه مدّت قلیلهئی قبل از این عساکر قلیلی از انگلیس و فرانسه (جنگ هایی در اواسط قرن ۱۹ که به جنگ های تریاک معروف است. بخاطر اختلافات بازرگانی بین بریتانیا و چین صورت گرفت) با او محاربه نموده بقسمی دولت چین شکست خورد که پایتختش را که مسمّی به پکین است فتح نمودند.
حال اگر دولت و ملّت چین در درجات عالیهٴ معارف عصریّه متصاعد و بفنون تمدّن متفنّن بودند، اگر کلّ دول عالم بر او هجوم مینمودند، البتّه عاجز گشته خائباً خاسراً مراجعت مینمودند.
و از این حکایت عجیبتر آنکه حکومت ژوپان در اصل تابع و در تحت حمایت حکومت چین بود. چند سال است که چشم و گوش باز کرده تشبّث بوسایل ترقّی و تمدّنات عصریّه و ترویج معارف و صنایع عمومیّه نموده، بقدر اقتدار و استطاعت جهد و کوشش کرده، تا آنکه افکار عمومیّه متوجّه اصلاح گشته. علیالعجاله حکومتش بمقامی رسیده که با وجود آنکه نفوس آن مملکت تقریباً سدس (یک ششم) بلکه عشر (یک دهم) اهالی حکومت چین است، در این ایّام با دولت چین مقابلی نمود بالأخره حکومت چین مجبور بمصالحه گشت.
دقّت نمائید که چگونه معارف و تمدّن سبب عزّت و سعادت و حرّیّت و آزادی حکومت و ملّت میشود.
و همچنین لازم است که در جمیع بلاد ایران حتّی قرا و قصبات صغیره مکتبهای متعدّد گشوده و اهالی از هر جهت تشویق و تحریص بر تعلیم قرائت و کتابت اطفال شوند. حتّی عنداللّزوم اجبار گردند.
تا عروق و اعصاب ملّت بحرکت نیاید، کلّ تشبّثات بیفایده است. چه که ملّت بمثابهٴ جسم و غیرت و همّت مانند جان. جسم بیجان حرکت نکند. حال این قوّهٴ عظمی در طینت اهالی ایران در منتها درجه موجود محرّکش توسیع دایرهٴ معارف است.
و امّا حزبی که بر آنند این اصول تمدّنیّه و اساس ترقّی مراتب عالیهٴ سعادت بشریّه در عوالم ملکیّه و قوانین اصلاحات کامله و اتّساع دوایر مدنیّت تامّه را اقتباس از ملل سایره لازم و موافق نه، بلکه لایق و سزاوار چنان است که حکومت و ملّت ایران تفکّر و تعمّق نموده خود ایجاد امور ما به التّرقّی نمایند:
البتّه اگر عقول مستقیمه و مهارت کلّیّهٴ فراید ملّت و همّت و غیرت اشخاص شاخصهٴ در دربار دولت، و جهد بلیغ اصحاب درایت و کفایت که مطّلع بر قوانین اعظم عالم سیاسی هستند، جمع شود و بکمال جهد و اقدام در جزئیّات و کلّیّات امور تدبّر و تفکّر نموده، بتدابیر صائبه (صحیح - درست) ممکنست که بعضی امور اصلاحات کلّیّه یابد.
ولکن در اکثر امور مجبور بر اقتباسند. چه که قرونهای عدیده کرورها از نفوس عمر خود را صرف نموده و تجربه کرده، تا آنکه آن امور اصلاحیّه بحیّز وجود آمده.
حال اگر چشم از آن پوشیده شود تا آنکه در خود مملکت بنحو دیگر اسباب فراهم آید که ترقّی ماٴمول (خواسته شده) حاصل گردد، اوّلاً آنکه اعصار کثیره بگذرد و مطلوب میسّر نشود.
مثلاً ملاحظه نمائید که در ممالک سایره مدّتی مدیده کوشیدند تا آنکه قوّهٴ بخار را کشف و معلوم، و بواسطهٴ آن چه بسیار امور و اشغال (شغل ها) مشکله را که مافوق طاقت انسان بود سهل و آسان نمودند.
حال استعمال این قوّه را ترک نموده و سعی و کوشش شود تا آنکه قوّهئی مشابه این قوّه کشف و ایجاد شود، قرون کثیره لازم است.
پس بهتر آنست که در استعمال این قوّه قصوری نشود ولکن دائماً متفکّر در آن باشند که بلکه قوّهئی اعظم از آن بدست آید.
و همچنین قیاس نمائید سایر فنون و معارف و صنایع و قضیّات مثبوت الفوائد (فوائدشان محقق شده) عالم سیاسی را که در قرونهای عدیده مکرّراً تجربه شده و بجهت عزّت و عظمت دولت و آسایش و ترقّی ملّت منافع و فواید و محسّنات کلّیّهاش ثابت و مبرهن گشته، حال آن را بدون سبب و داعی (موجب) ترک نموده، بنوع دیگر در صدد اصلاحات کوشیده شود، تا آن اصلاحات از حیّز قوّه بوجود آید و فواید و منافعش ثابت و مبرهن گردد سالها بگذرد و عمرها بسر آید و ما هنوز اندر خم یک کوچهایم. (شعری از عطار که مصرع اول آن این است: هفت شهر عشق را عطار گشت).
شرف و مزیّت اخلاف (جانشینان - فرزندان) بر اسلاف (پیشینیان) در این است که اموری که در زمان سابق بمحکّ تجربه رسیده و فواید عظیمهاش ثابت گشته، اخلاف آن را از اسلاف اقتباس نمایند و تأسّی بایشان کنند.
و از آن گذشته قضایای دیگر خود کشف کرده آن را نیز ضمیمهٴ آن امور مفیده نمایند.
پس معلوم شد که معلومات و مجرّبات (امتحان شده - آزمایش شده) اسلاف معلوم و موجود نزد اخلاف است. ولکن کشفیّات خاصّهٴ اخلاف مجهول اسلاف. ولکن بشرط آنکه اخلاف از اهل کمالات باشند والّا چه بسیار اخلاف که قطرهئی از بحر بیپایان معارف اسلاف نصیب نبردند.
قدری ملاحظه نمائید که فرض کنیم نفوسی بقدرت الهیّه در زمین خلق شدند آن نفوس بجهت عزّت و سعادت و آسایش و راحت خود البتّه محتاج بامور کثیره هستند. حال آن امور را اگر از سایر مخلوقات موجوده اقتباس نمایند اهون (آسان تر) است یا خود در هر قرنی بدون اقتباس، ایجاد امری از امور لازمهٴ تعیّش (اسباب معیشت) بشر نمایند؟
و اگر گفته شود که قوانین و اصول و اساس ترقّی در درجات عالیهٴ مدنیّت کامله که در ممالک سایره جاری است، آن موافق حال و مقتضیات مألوفهٴ (الفت گرفته - انس گرفته) اهالی ایران نیست، از این جهت لازم است که در خود ایران مدبّران مملکت جهد بلیغ نموده، ایجاد اصلاحاتی نمایند که موافق حال این بلاد باشد، اوّل بیان کنند که مضرّت از چه جهت است؟
آیا عمار (آبادانی) ممالک و تعمیر مسالک و توسّل بوسایل تقویت ضعفا و احیاء فقرا و ترتیب اسباب ترقّی جمهور و تکثیر موادّ ثروت عموم و توسیع دایرهٴ معارف و تنظیم حکومت و آزادی حقوق و امنیّت جان و مال و عرض (شرف و حیثیت) و ناموس مغایر حال اهل ایران است؟
و آنچه غیر از امثال این امور است مضرّتش در هر مملکت واضح و هویداست اختصاص بمکانی دون مکان ندارد.
باری جمیع این اوهامات از عدم عقل و دانش و قلّت تفکّر و ملاحظه، صدور یابد. بلکه اکثر معارضین و مسامحین (در فارسی به معنی قاصر و اهمال کننده) فیالحقیقه اغراض شخصیّهٴ خود را در نقاب اقوال بیفایده ستر نموده در ظاهر ببعضی کلمات که هیچ تعلّق بآنچه مضمر(در ضمیر و نهان نهان شده) قلوبست ندارد، عقول بیچارگان اهالی را مشوّش مینمایند.
ای اهل ایران قلب که ودیعهٴ ربّانیّه است او را از آلایش خودپرستی پاک و مقدّس نموده باکلیل نوایای خالصه مزیّن نمائید تا عزّت مقدّسه و عظمت سرمدیّهٴ این ملّت باهره چون صبح صادق از مشرق اقبال طالع و لایح گردد.
این چند روز ایّام حیات دنیویّه که چون ظلّ زائل است عنقریب بسر آید. جهد نمائید تا مشمول الطاف و عنایت ربّ احدیّت گردید و اثر خیری و ذکر خوشی از خود در قلوب و السن اخلاف بگذارید «و اجعل لی لسان صدق فی الآخرین» (آیه ۸۴ الشعراء: و برای من در میان آیندگان آوازه نیکو گذار).
ای خوشا حال نفسی که خیر ذاتی خود را فراموش نموده چون خاصّان درگاه حقّ گوی همّت را در میدان منفعت جمهور افکند تا بعنایات الهیّه و تأییدات صمدانیّه مؤیّد بر آن گردد که این ملّت عظیمه را باوج عزّت قدیمه رساند و این اقلیم پژمرده را بحیات طیّبه تازه و زنده نماید. و چون بهار روحانی اشجار نفوس انسانی را بحلیهٴ (زیور) اوراق و ازهار و اثمار سعادت مقدّسه سرسبز و خرّم نماید.
نظرات
ارسال یک نظر